چکیده:
متن پیش رو، ترجمه مقاله ای است پیرامون برخی فنون و صنایع ادبی به کار رفته درقرآن.فنون و صنایع ادبی عموماً به دو دسته تقسیم می شوند. شگردهایی که به واسطه آرایش چشمگیر واژگان (موسوم به تمهیدات) معنا را پررنگ می کنند و شگردهایی که به واسطه ی به کارگیری واژگان در معنایی غیرمتعارف (موسوم به مجازها) معنا را تقویت می کنند. در پرتو این تمایز، می توان فصل و وصل بلاغی، مراعات نظیر، مراعات نظیر معکوس و اختمام را جزء تمهیدات و جان بخشی، و مجاز جایگزینی، مجاز جزء به کل و بالعکس، استخدام و هم بندی نحوی را جزء مجازها قلمداد کرد. با این حال، این تقسیم بندی در سطح دانشگاهی حائز اهمیت است. آنچه به واقع اهمیت دارد، هدفی است که از به کارگیری این شگردها مستفاد می شود و تأثیری است که این شگردها ایجاد می کنند. نویسنده در این جستار نشان داده است که استفاده ی قرآن از فنون و صنایع ادبی حائزاهمیت است و این مقاله به برخی از توانمندی های زبان قرآن که جای بحث و بررسی دارد، اشاره کرده است.
کلید واژه ها:
مراعات نظیر/فصل و وصل بلاغی/اختمام/مجاز
فنون و صنایع ادبی در قرآن
اینکه قرآن را فراتر از متنی دین شناختی-حقوقی و در جستار کنونی، متنی ادبی در نظر بگیریم، در مطالعات قرآنی روشی تازه و نوپا نبوده و مسبوق به سابقه است. چینش واژگان، صنایع ادبی و رخشندگی های ادبی قرآن در رویکردهای تفسیری موثق و اصیل نیز مشاهده می شوند. این امر نیز از خود قرآن نشأت می گیرد که از همان بدو نزول، مخاطبان اولیه خود (اعراب هم عصر پیامبر صلی الله علیه و اله) را
به هماوردخواهی فراخواند مبنی بر اینکه اگرگمان می کنند که قرآن کلام خدا نیست، کلامی همتای آن بیاورند، به ویژه اینکه آنان در خلق آثار ادبی ماندگار و به خصوص شعر و شاعری، فخر و سرآمد روزگار خود نیز بودند. همآوردخواهی قرآن که اعراب و فقهای مسلمان را ناکام گذاشته بود، به مسئله دامن زد که از آن به تقلیدناپذیری (اعجاز) قرآن یاد می کنند. (1)تقلیدناپذیری قرآن، در اصل اصطلاحی ادبی است؛ قرآن از حیث زبان و سبک است که تقلید ناپذیر می نماید.
در دوران معاصر و نیز کلاسیک معدودند آثاری که به تقلیدناپذیری قرآن پرداخته اند.(2) اما این آثار معدود به رغم ارزش و جایگاهی که دارند، در چنبره ی شیوه ی غالب تفسیر «در زمانی» (تاریخ محور)(3) گرفتار آمده اند. نقص تراژیک این شیوه ی تفسیر تاریخ محور، همان است که از آن به رویکرد «ذره نگر» (جزئی نگر) (4)قرآن یاد می کنند. تفسیر ذره نگر، آیات قرآن را تک تک بررسی کرده و کمتر به پاره های بزرگ تر قرآن مثل سوره یا پاره های سوره توجه نشان می دهد. از این حیث، مطالعه ی ادبی قرآن به منزله ی سنت، با رویکرد ذره نگر چندان که بایسته است، سازگاری نشان نمی دهد. ازاین رو، نویسندگان آثار کلاسیک تفسیری از قبیل زرکشی و سیوطی که در آثارشان شگردها یا عناصر بلاغی قرآن را بررسی کرده اند، به ارائه فهرستی از فنون ادبی قرآن بسنده کرده و چندان تمایل ندارند که تحلیلی متقن از این شگردها ارائه داده و یا این شگردها را در قالب مسائل نظری مطرح کنند.(5) ویژگی ادبی زبان قرآن، متأثر از تأثیرمستقیم یا غیرمستقیم رهیافت های ادبی مغربی زمین، اقبال عام یافته و این اقبال مستلزم سویه گیری دوباره یا دست کم، اضافه شدن جنبه هایی تازه به مطالعه ی ادبی قرآن است.
در وهله ی نخست شایان ذکر است که مطالعه ی ادبی قرآن، جایگاهی مستقل دارد. البته در نهایت جنبه های ادبی و دین شناختی قرآن یا هر مصحفی بر هم نقش شده و مطالعه ی تمام و کمال مصحف، وجوه دین شناختی آن را نادیده نمی گیرد. از دیگر سو، همان گونه که در مقاله ی «قرآن به منزله ی أثری ادبی» (در همین مجموعه) گفته ام، نیازی نیست جنبه ی ادبی مصحف زیر سایه ی سنگین دین شناسی آن قرار بگیرد. به دیگر سخن، در جستار کنونی، لازم است که مرز میان مطالعه ی ادبی قرآن و مسئله ی
تاریخی تقلیدناپذیری قرآن را کم رنگ کرد. به معنای دقیق کلمه، همآوردخواهی قرآن که از آن به همآوردخواهی ادبی تعبیر می شود، روی سخن با اعراب هم عصر پیامبر صلی الله علیه و آله دارد و خطابش با اعراب یا غیراعراب مسلمان و غیرمسلمان دوران متأخرتر نیست. امروزه دیگر از آن شرایط همآوردخواهی قرآن خبری در میان نیست. (6)در ثانی، لازم است به جای رویکرد ذره نگر، رویکرد کلی نگر یا دست کم، امتزاجی از هر دو رویکرد را در تفسیر قرآن به کار گرفت. مطالعه ی ادبی قرآن در سطح آیات منفرد البته کارآیی خاص خود را دارد و در واقع، بخش گریزناپذیر شیوه ی تفسیری قرآن محسوب می شود، اما کافی و وافی به نظر نمی رسد و ضروری است از مطالعات موضوعی یا مضمونی نیز بهره گرفت که نتایج مطالعه ی آیه به آیه را بهینه و در عین حال، الگوهایی ادبی گسترده تر را در گفتمان قرآنی شناسایی کرده و به تولید الگوهای نظری ساختارهای ادبی قرآنی نایل می آید. و اینجاست که با تأسی به مطالعات ادبی مغرب زمین، می توان شگردهایی از قبیل کنایه ی طنزآمیز استخدام و جان بخشی را در قرآن مشاهده کرد. این جستار تلاش می کند که از این زاویه راهی به مطالعه ی قرآن باز کند.
این مقاله که در راستای حوزه ی رو به رشد مطالعه ی ادبی قرآن قرار دارد، کاربرد قرآنی گزیده ای از فنون و صنایع ادبی را بررسی کرده و نشان می دهد قرآن فنون و صنایع ادبی را همان سان که زبان را در معنای عام به کار برده، به خدمت گرفته تا به طرزی کارآمد، نگرش ها، آموزه ها و رساله ی خود را بیان کند. فنون و صنایعی که بررسی می شوند، به ترتیب عبارتند از فصل و وصل بلاغی، لف و نشر؛ مراعات نظیر(7)، لف و نشر معکوس، مراعات نظیر معکوس(8)، اختمام(9)، جان بخشی(10)، مجاز جایگزینی(11)، مجاز جزء و کل(12)، استخدام؛ قصد المعینیت(13)، استخدام؛ همبندی نحوی.(14)
حذف العاطف و تعدد العواطف یا فصل و وصل بلاغی(15)
فصل یا حذف حرف ربط «واو» میان دو یا چند واژه یا جمله، حائز اهمیت است. فقدان حرف ربط به نبود فاصله ی مکانی یا تأخیر زمانی اشاره کرده و نشان
می دهد بخش ها یا رخدادهای مورد نظر با هم رابطه ای نزدیک دارند. گفته ی مشهور جولیوس سزار (آمدم؛ دیدم؛ پیروز شدم) نشان می دهد که آمدن، دیدن و پیروزی، سه جزء یک کنش به هم پیوسته را به تصویر می کشد.(16) امرؤالقیس - از شاعران معلقات سبع - چابکی و چالاکی اسب را این گونه تصویر می کند:
مکرمفر مقبل مدبر معاً
کجلمود صخر حطه السیل من عل(17)
قرآن نیز برای پررنگ کردن پیام الهی خود از شگرد فصل استفاده می کند. برای نمونه، قرآن صفات الهی را به صورت دوتایی یا بیشترکنار هم قرار می دهد؛ عزیز حکیم؛ (بقره/209). شگرد فصل نشان می دهد که خدا هم زمان واجد صفات عزیزو حکیم است، در حالی که خدا قادر مطلق است؛ قدرتش را حکیمانه به کار می بندد و زمانی که او صاحب حکمت است، بی توان و قدرت نیست که نتواند طرح و تصمیم های حکیمانه ی خود را به اجرا درآورد (اصلاحی ا. 342؛ 20-2 ،19). همچنین این شگرد، سرزنش قرآن درخصوص چندخدایی را تأکید دوباره می کند. براساس این شگرد، اعتقاد به چند گونگی خدایگان به این نکته منوط می شود که صفات الهی به درستی تقسیم نشده است؛ از این نظر که یک الهه یک ویژگی دارد، الهه ای دیگر ویژگی دیگر و .. . این نکته در آیه 24 سوره ی حشر نیز آمده که نمونه ای دیگر از وصل بلاغی است:
(هو الله الخالق البارِی المصور له الأسماء الحسنی یسبح له ما فی السماوات و الأرض و هو العزیز الحکیم)
حذف حرف ربط میان صفات الهی مبین این است که فقط خداوند است که کنش آفرینش را در سیر تکوینی آن تکامل می بخشد؛ او مبدع آفرینش است (الخالق)؛ او نقصان را از هرآنچه خلق کرده، می زداید (الباری؛ مقایسه کنید با مجسمه سازی که اضافات را می زداید)؛ و سرانجام اینکه او به هر آنچه آفریده شده، شکل مناسب خود را می بخشد (المصور). بنابراین، شگرد فصل بلاغی بر این نکته تأکید می کند که فقط یک خداست که می تواند این سه کنش را انجام دهد؛ اویی که تنها خالق و بنابراین، تنها آفریدگار است. آنچه در خصوص آیات پیش گفته (بقره/209 و حشر/24) بیان شد، با کارآمدی بیشتر در آیاتی دیگر (مثلاً، خشر/23)
نیز مصداق پیدا می کند. در این آیه، بسیاری از صفات الهی به همین شیوه در کنار هم ردیف شده اند؛
(هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبرسبحان الله عما یشرکون)
«اوست خدایی که جز او معبودی نیست؛ همان فرمانروای پاک سلامت [بخش، و] مؤمن [به حقیقت حق خود که] نگهبان، عزیز، جبار [و] متکبر [است]. پاک است خدا از آنچه [با او] شریک می گردانند.»(18)
در حالی که فصل بلاغی فشردگی ایجاد می کند، وصل بلاغی با استفاده از حروف ربط، شدت بخشیده و بر جزئیات تأکید می کند. نیز براستقلال هر یک از اقلام مورد اشاره و در عین حال وحدت میان آنها تأکید دو چندان می کند. قرآن، وصل بلاغی را به خدمت می گیرد تا زنجیره ای بودن مجموعه ای از پاره های تاریخی مرتبط با گروه یا قومی خاص را نشان بدهد. از این رو، وصل بلاغی، حلقه ی رابطی وحدت بخش میان رخدادهای بی شمار بوده که گرچه به لحاظ زمانی و مکانی از یکدیگر دور افتاده اند، اما از حیث هدفی که دارند، به یکدیگر مرتبط اند. برای نمونه، در آیات 40-67 سوره ی بقره که به بنی اسرائیل خطاب دارد، مجموعه ای از حروف ربط به کار رفته است.
این آیات مجموعه ای از رخدادها را به تصویر می کشند و تکرار حروف ربط، عناصر مختلف گفتمان را به صورت گزاره ای پیوسته جلوه می دهد. خواننده در قرائت متعارف آیات به نقش حرف ربط یاده ی «واو» در به هم زنجیر کردن فواصل زمانی ای که رخدادها را از هم جدا کرده و به اتصال آرام مضامینی که ویژگی آیات است، توجهی نشان نمی دهد. بازنویسی آیات بدون حروف ربط، خواننده را به ناگاه متوجه اهمیت نقش حروف ربط در اتصال آیات به یکدیگر می کند.
لف و نشر و لف و نشر معکوس یا مراعات نظیرو مراعات نظیر معکوس
مراعات نظیر یا آرایش گزاره ها به ترتیب 'ABA'B از حیث زیبایی شناختی بر دل و جان می نشیند. در مراعات نظیر که ابتدا گزاره ی A در کنار B می آید و سپس A با A' و B با 'B مزدوج می شود، صحنه ای حرکتی ایجاد می شود. به این معنا که A از روی B می پرد تا در کنار A' و B نیز از روی' A می پرد تا در کنار B سکنا گیرد. در بستار یا مراعات نظیر معکوس با ساختار' ABA'B همین حرکت پرشی گرچه در مقیاسی بزرگ تر، دیده می شود. به این ترتیب که A از روی B و' B می پرد تا در کنار' A بنشیند و در عین حال، 'B را نیز برای رسیدن به B به زحمت می اندازد. در واقع، همنشینی B و' B لحظه ی نمایشی گیرایی ایجاد می کند. ابتدا چند نمونه از مراعات نظیر قرآنی را مرور می کنیم.
سوره ی قصص/73 این امر را از الطاف الهی به انسان می داند که «برایتان شب و روز را قرار داد تا در این [یک] بیارامید و [در آن یک] از فزون بخشی او [روزی خود] بجویید، باشد که سپاس بدارید.»
(و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون)
در این آیه، هر یک از دو گزاره ی بخش اول آیه شب (A) و روز (B) با دو گزاره ی بخش دوم - آرامیدن در شب ('A) و امرار معاش روزانه ('B)- متناظر است.
در طه/118-119، درباره ی اولین سکونتگاه آدم مطالبی بیان می شود:
(ان لک الا تجوع فیها و لا تعری)
«در حقیقت برای تو در آنجا این [امتیاز] است که نه گرسنه می شوی و نه برهنه می مانی.»
(و انک لا تظموا فیها و لا تضحی)
«و [هم] اینکه در آنجا نه تشنه می گردی و نه آفتاب زده.»
گرسنگی با تشگنی و برهنگی با آفتاب زدگی در کنار هم قرار می گیرند. از این رو، ساختارآیه عبارت است از: گرسنگی، برهنگی، تشنگی، آفتاب زدگی، یا 'ABA'B.
آیات 5-10 سوره ی لیل اندکی جامع تر است. در این آیات، گزاره های متناظر به ترتیب زیر است:
فأما من أعطی (A) و اتقی (B).
و صدق بالحسنی(C)
فسنیسره للیسری (D)
و أما من بخل ('A) و استغنی('B)
و کذب بالحسنی('C)
فسنیسره للعسری('D).
در سوره ضحی/6-11 که به برخی ویژگی های زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و ترغیب او به انجام برخی اعمال اشاره می کند، ارتباطی ژرف تر و علی میان دو بخش موازی (آیات 6-8 و 9-11) برقرار می کند:(19)
(الم یجدک یتیما بآوی) (A)
(و وجدک ضالاً فهدی)(B)
(و وجدک عائلاً فأغنی)(C)
(فاما الیتیم فلا تقهر)('A)
(و أما السائل فلا تنهر)('B)
(و أما بنعمة ربک فحدث)('C)
بحث اصلی این است: چون خدا تو را (پیامبر) یتیم یافت، پس پناه داد (آیه ی 6: A)؛ و اما تو نیز یتیم را میازار (آیه ی 9: 'A). و خدا تو را سرگشته یافت، پس هدایت کرد (آیه ی7:B)؛ و تو نیز گدا را مران (آیه ی 10: 'B). و از آنجا که خدا تو را دست تنگ یافت و بی نیاز گردانید (آیه ی 8:C)، پس از نعمت پروردگار خود با مردم سخن گوی (آیه 11: 'C).
گاهی مراعات نظیر، شکلی ظریف به خود می گیرد. مانند انعام/141-142.(20) آیه ی 141 از دو نوع باغ داربست دار (معروشات) و غیر داربست دار (غیرمعروشات) سخن به میان می آورد. آیه ی 142 نیز از دو نوع حیوان سخن می گوید: حیواناتی برای سواری و حمل بار که نسبتاً بزرگ اند؛ مثل شتر و اسب (حموله) و حیوانات کوچکی که کاربردهای دیگر دارند؛ مثل بز و گوسفند (فرش). پیداست که باغ های داربست دار (معروشات) با حیوانات بزرگ (حموله) و باغ های غیرداربست دار
(غیرمعروشات) با حیوانات کوچک (فرش) مقایسه شده است. بنابراین، ساختار این آیات عبارت است از:'A,B,A',B.
مراعات نظیر معکوس نیز به صورت ساده و پیچیده در قرآن رخ می دهد. غافر/58، نمونه ای از مراعات نظیر ساده است:
«و من یستوی الأعمی (A) و البصیر (B) و الذین آمنوا و عملوا الصالحات ('B) و لا المسیء ('A) قلیلاً ما تتذکرون»
در این آیه، رابطه ی میان اجزای مراعات نظیر معکوس (A',B,B',A) کاملاً پیداست و با این حال، این شگرد تأکیدی ظریف را نشان می دهد؛ نزدیکی کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام می دهند ( 'B) به کسانی که بینایند (B)، بر شایستگی آنان تأکید دارد. در حالی که دوری میان نابینایان (A) و بدکاران ('A)، سرزنش و بی تفاوتی را خاطر نشان می کند. ذکر دوباره ی بدکاران که نابینایان نامیده می شوند، تا انتهای آیه به تعویق می افتد.
آل عمران/106-107، به سرنوشت نیکان و بدان در روز قیامت اشاره می کند:
(یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فأما الذین اسودت وجوههم أکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون*و أما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمت الله هم فیها خالدون)
در این آیات، به واسطه ی قرار گرفتن سپیدی روی نیکان در انتها و سیاهی روی بدان در میانه، مراعات نظیر معکوس بر جنبه ی مثبت پاداش تأکید کرده و جنبه ی منفی آن را کم اهمیت جلوه داده و به صورت غیرمستقیم مفهوم قرآنی عام بودن رحمت الهی را پررنگ جلوه می دهد؛ (.. و رحمتی وسعت کل شیء) (اعراف/156)
فاطر/19-22، ساختار پیچیده تری از مراعات نظیر معکوس را نمایش می دهد:
(و ما یستوی الأعمی و البصیر (19) و لا الظلمات و لا النور (20) و لا الظل و لا الحرور (21) و ما یستوی الاحیاء و لا الاموات ان الله یسمع من یشاء و ما أنت بمسمع من فی القبور (22))
در این پاره، آیات 19-20، مراعات نظیرند؛ نابینایان (A)، بینایان (B)، تاریکی ('A)و روشنایی ('B)؛ نیز آیات 20-21: تاریکی (A)، روشنایی (B)، سایه (A)، گرما ('B). می توان با قرار دادن سایه و گرما در آیه ی 21 به ترتیب در مقوله های A و
B، مراعات نظیر را بسط و گسترش داد، به این ترتیب:"ABA'B'A"B اکنون، آیه ی 22 با آیات پیشین خود ارتباط متناظر معکوس پیدا می کند. اما در آیه ی 21، سایه، مفهوم مثبت دارد (سایه ای که آرامش می دهد) و گرما، مفهوم منفی (گرمایی که آرامش را می زداید). از این حیث، سایه در مقوله ی B و گرما در مقوله ی A قرار می گیرد و عناصر این آیات ترتیب زیر را پیدا می کنند:
و ما یستوی الأعمی (A) و البصیر (B)
و لا الظلمات ('A) و لا النور ('B)
و لا الظل ("B) و الحرور ("A)
و ما یستوی الأحیاء ('"B ) و لا الأموات (""A) ان الله یسمع من یشاء و ما أنت بمسمع من فی القبور.
با این اوصاف، ساختار زیر شکل می گیرد: "'ABA'B'B"A"B"'A که می توان آن را به شکل زیر ارائه داد:
'ABA'B: مراعات نظیر
''A'B'B''A : مراعات نظیر معکوس
'''B''A''B'''A: مراعات نظیر
'''ABA'B'B''A''B'''A: مراعات نظیر معکوس (''A'B'B''A) در مراعات نظیر معکوس ('''ABB'''A).
در سوره ی یوسف نیز پیرنگ داستان مبتنی بر مراعات نظیر معکوس است و در مقاله ای دیگر نشان داده ام که نیمه ی اول این سوره، مجموعه ای از تنش ها را نمایش می دهد که در نیمه ی دوم به طور معکوس برطرف می شوند (میر، داستان یوسف در قرآن).(21)
پی نوشت ها :
* استاد دانشگاه ایالتی یانگستون
منبع:نشریه پژوهش های قرآنی ،شماره60-59.
ادامه دارد...
/ج