ماهان شبکه ایرانیان

جستاری در مفهوم شناسی «زیغ» از منظر قرآن و سنّت (۱)

چکیده   «زیغ»، در لغت، به معنای انحراف از حق، میل، کشش و عدول است، و در اصطلاح، به معنای انحراف و تمایل از پایداری در راه دین است

جستاری در مفهوم شناسی «زیغ» از منظر قرآن و سنّت (1)

چکیده
 

«زیغ»، در لغت، به معنای انحراف از حق، میل، کشش و عدول است، و در اصطلاح، به معنای انحراف و تمایل از پایداری در راه دین است. زیغ، پی آمد سرپیچی از دستورات الهی و وانهادن بندگی خداست. زیغ، در زبان قرآن و سنّت، با مفاهیم: ضلالت، غوایت و میل مرادف است. برخی از مفاهیم مقابل زیغ در زبان قرآن و سنّت عبارتند از: هدایت، رشد، قصد و ثبات. در این موجز، مفهوم شناسی زیغ، عوامل ایجاد زیغ، عوامل از بین بردن زیغ، پی آمدهای دوری از زیغ و پی آمدهای زیغ بررسی گردیده است. ثمره ی این جستار، شناخت علمی و روشمند مفهوم زیغ است.
واژه های کلیدی:
مفهوم شناسی، زیغ، ضلالت، هدایت، قرآن و سنّت، مفهوم شناسی زیغ از منظر قرآن و سنّت.

زیغ
 

«زیغ» در لغت به معنای میل، انحراف از حق مطلوب(1)، کشش، عدول (2)، شک، ظلم (3) و ستم(4) به کار رفته است.(5) راغب اصفهانی، لغت شناس بزرگ سده های ششم و هفتم، در معنای اصطلاحی زیغ می نویسد:
«زیغ، در اصطلاح، به معنای انحراف و تمایل از پایداری است و تزایغ، تمایل و انحراف دو جانبه است. این کلمه صفت برای مفرد و جمع است، همانند:«رجل و قوم زاغه و زائغون» و برای مؤنث نیز کاربرد دارد، همانند: «زاغت الشّمس» و در آیه ی: «و إذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر». (6) درست است که بگوییم اشاره به ترسی (خوف) دارد که در دل آنان وارد شد تا جایی که چشمانشان سیاه گردد، و در آیه ی «فلمّا زاغوا ازاغ الله قلوبهم»، (7) یعنی هرگاه استقامت را وانهادند و رها کردند، خداوند آنان را وانهاد...»(8).
طریحی، لغت شناس مشهور شیعی، معتقد است:
«زیغ در آیه ی بالا را به معنای روی گردان شدن از اطاعت حق معرفی کرده است، که به دنبال آن خداوند نیز قلب آنان را از ایمان و خیر منحرف ساخته است. آیه ی: «ما زاغ البصر» (9) یعنی چشمان رسول خدا(ص) در زمان رؤیت منحرف نگشت. آیه ی: «من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریق منهم» (10) بدین معناست که از حق منحرف می گردد، و در دعا آمده است: (لا تزغ قلبی بعد اذ هذیتنی...) (11) یعنی این که قلب مرا پس از هدایت از ایمان منحرف مساز؛ یعنی: توفیق را از من سلب مکن، بلکه فراتر از آن، مرا بر هدایتی که عطا فرموده ای ثابت قدم بدار». (12)
ابوهلال عسکری، درباره ی فرق میان زیغ و میل چنین نگاشته است:
«زیغ به طور مطلق درباره ی انحراف از راه حق به کار می رود و گفته شده: «فلان من أهل الزیغ» یا «زاغ عن الحق»، ولی گفته نشده:«زاغ عن الباطل»؛ چرا که زیغ اسم است برای خواهش و گرایش ناپسند، و بدین جهت اهل لغت گفته اند: «الفراغ زیغ فی الرسغ»، ولی میل در امور پسندیده و ناپسندیده به طور عام کاربرد دارد».(13)
کوتاه سخن این که، «اصل واحد در این واژه عبارت است از انحراف از مسیر حق، و با واژه هایی چون: میل، انصراف، ترک، إعراض، تخلیه، رغب و زهد فرق دارد، و گفته آمد که میل گسترده تر از آن است و فقط در مورد امری پسندیده و ناپسند می باشد یا در چیزی که دیده می شود یا دیده نمی شود. تزیّع ـ بر وزن تفعّل ـ از ماده ی مطاوعه (اثرپذیری) و تزایغ ـ از باب تفاعل ـ دلالت بر مطاوعه می کند که دال بر استمرار دارد. مراد از زیغ بصر در آیات قرآن، (14) معنایی کلی تر از بصیرت ظاهری و باطنی است. درباره ی تشابه آن با بصیرت ظاهری باید گفت: «همان روی گردان شدن از دیدن هدف، آشفتگی در درک مقصود، پریشان خاطری در توجه به حق و روی گردانی از صراط مستقیم در ادامه ی حیات است...» (15) جان کلام این که، زیغ، نوع خاصی از انحراف و گمراهی از مسیر حق است و در پی آن گرویدن به باطل صورت می پذیرد.

مفاهیم مرتبط با زیغ
 

از جمله راه های دستیابی به مفاهیم دینی و روشن نمودن حقیقت آنها، شناخت مفاهیم مرتبط با این واژه ها است. مفاهیم مرتبط با زیغ به دو دسته ی مفاهیم مرادف و مفاهیم مقابل تقسیم می شوند. در ذیل، این مفاهیم بررسی می گردد.

الف ـ مفاهیم مرادف زیغ
 

زیغ از جلمه مفاهیمی است که در حوزه ی رذایل و صفات نکوهیده می گنجد. توضیح مطلب این که، در یک تقسیم بندی کلی، تمام مفاهیم و واژه ها را می توان به دو حوزه ی معناشناسی تقسیم کرد. حوزه ی اول، حوزه ی کفر است که سرسلسله ی تمام مفاهیم و صفات منفی است. (16) در حوزه ی دوم، حوزه ی ایمان است و آن مرکزی است که تمام خصایص اخلاقی مثبت و حمیده به دور آن در حرکت است. آری، «ایمان سرچشمه و سرمنشأ همه ی فضیلت های اسلامی است و همه ی فضایل از آن زاده می شوند. در عالم اسلام نمی توان فضیلتی را تصوّر کرد که بر مبنای ایمان صمیمانه به خداوند و وحی او استوار نباشد». (17)

1ـ ضلالت
 

ضلالت به معنای گمراهی و تجاوز از راه میانه، (18) هلاک و تباه ساختن، (19) تجاوز نمودن از راه حقی که آن را برگزیده ایم (20) و نیز عدول کردن از راه مستقیم است. طبق آیه ی «فمن اهتدی فإنّما یهتدی لنفسه و من ضل فإنّما یضلّ علیها»، (21) ضلالت، نقیض هدایت است. بنا به دیدگاه پاره ای از لغت شناسان، به هر گونه تجاوز از راه ضلالت گفته می شود، چه عمدی باشد و چه سهوی، چه کم باشد و چه زیاد. چون راه مستقیم که مورد رضایت خداست واقعاً دشوار است و استقامت همانند خال سیاه سبیل است که اطرافش همگی ضلال است. با توجه به گستره ی معنایی، ضلال، به انبیا و به کفّار، هر دو، نسبت داده شده است، گر چه تفاوت میان این دو گمراهی بسیار زیاد است. (22) کوتاه سخن این که، رابطه ی میان ضلالت و زیغ، عموم و خصوص مطلق است؛ چرا که زیغ فقط درباره ی گمراهی از راه مستقیم به کار می رود.

2ـ غوایت
 

ابن اثیر، در بیان معنای غوایت چنین می نویسد:
«... در عبارت «من یطع الله و رسوله فقد رشد من یعصهما فقد غوی»، گفته می شود که غوایت، یعنی گمراه شد و «غیّ»، به معنای گمراهی و فرو رفتن در باطل است.» (23)

3ـ میل
 

در برخی موارد، زیغ و میل، مترادف شمرده شمرده اند. (24) میل به معنای درگذشتن از حد میانه به یکی از دو طرف است و در معنای ظلم و ستم نیز به کار رفته است». (25)

ب ـ مفاهیم مقابل زیغ
 

یکی دیگر از راه های شناخت مفاهیم قرآنی، شناخت مفاهیم مقابل آنها است که در ذیل بررسی شده است.

1ـ هدایت
 

راغب اصفهانی، درباره ی مفهوم هدایت از منظر قرآن کریم، چنین می نویسد:
«هدایت؛ راهنمایی با لطافت و نرمی است. هدیه نیز از همین ریشه است و «هوادی الوحش»، یعنی: پیش قراولان حیوانات وحشی که دیگر حیوانات را راهنمایی می کنند. همچنین به آنچه که دلالت و راهنمایی به طور اختصاصی است با لفظ اختصاری با لفظ «هدایت» بیان می شود، و آنچه بخشودنی است با «أهدیت» بیان می شود. هدایت خداوند نسبت به انسان بر چهار شکل است:
یکم، هدایتی که به طور عام مشمول هر مکلّفی است، از عقل، زیرکی، معارف ضروری و به طور عام بر هر چیزی پرتو افکنده است و به اندازه ی مقدار تحمّل، کشش هر یک است. در قرآن کریم آمده است: «قال ربّنا الذی اغطی کل شیء خلقه ثمّ هدی». (26)
دوم، هدایتی که فقط مخصوص انسان ها است و توسط تبلیغ و دعوت گری پیامبر و نزول و فرو فرستادن قرآن و چیزهایی از این دست صورت می پذیرد. در این آیه ی شریف «و جعلنا منهم ائمة یهدون بأمرنا»، (27) مد نظر است.
سوم، به معنای توفیق است و شامل آن کسانی می شود که هدایت پذیر باشند و در این آیات به کار رفته است: «و الذین اهتدوا زادهم هدی»، (28) «و من یومن بالله یهد قلبه»، (29) «ان الذین امنوا و عملوالصالحات یهدیهم ربّهم بإیمانهم»، (30) «و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»، (31) «و یزید الله الذین اهتدوا هدی» (32) «فهدی الله الذین امنوا»، (33) «و الله یهدی من یشاءُ الی صراط مستقیم» (34).
چهارم، هدایت در آخرت به سوی بهشت است و در آیه ی «سیهدیهم و یصلح بالهم»، (35) «و نزغنا ما فی صدورهم من غلّ» (36)، و «الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله» بیان شده است. (37)
این هدایت های چهارگانه ترتیب پذیرند، بدین گونه که آن که هدایت نوع اول برایش صورت نپذیرد، هدایت نوع دوم و سوم برایش حاصل نمی گردد، بلکه فراتر از آن، مکلف دانستن او جایز نیست، و کسی که هدایت نوع دوم برایش صورت نپذیرد، هدایت نوع سوم و چهارم برایش امکان پذیر نیست، و بالاخره، کسی که هدایت نوع چهارم برایش شکل گرفت، از سه هدایت دیگر نیز بهره مند شده است». (38)
وجه تقابل هدایت و زیغ به خاطر تقابل ضلالت و هدایت و نیز مضمون آیه ی: «ربّنا لا تزغ قلوبنا بغد إذ هدینتنا وهب لنا من لدنک رحمهً إنّک انت الوهاب» (39) است.

2ـ رشد
 

رشد، به معنای «استقامت و ایستادگی در راه حق با وجود قوت و استحکام در آن است». (40) همچنین به معنای درستی و رسیدن به حق و حقیقت، (41) «رسیدن به خیر و راهنمایی کردن» (42) و «پیمودن راه حق» (43) دانسته شده است. رشد، در مقابل غیّ (غوایت)، (44) ضلال (45) و به معنای «غوطه ور شدن در هلاکت» (46) است. یکی از مشتقّات رشد، «رَشَد» است که تفاوت فاحشی با رشد دارد. برخی معتقدند رَشَد خاص تر از رُشد است، چه، رَشد برای امور دنیوی و اخروی به کار می رود و رَشَد مخصوص امور اخروی است. (47) «رُشد»، درباره ی هر امر نیکو و پسندیده، به کار می رود، و غیّ درباره ی هر امر نکوهیده کاربرد دارد. (48)

3ـ قصد
 

قصد، به معنای «استقامت ورزیدن در راه است. وقتی گفته شود «قَصَد»، یعنی: به سمت آن خیز کرد، و «اقتصاد» نیز از آن گرفته شده است و بر دو نوع است: یکی پسندیده و دیگری ناپسند. اولی زمانی است که میان زیاده روی و کوتاهی به کار رود، مانند این که حد وسط اسراف و بخل، بخشش است و حدّ وسط تهوّر و بزدلی، شجاعت است.» (49)

4ـ ثبات
 

راغب اصفهانی، در بیان مفهوم این واژه می گوید:
«ریشه ی آن «ثبت» و مصدر آن، «ثبات» و «ثبوت» است. اگر عین الفعل مضارع آن ضمّه باشد، به معنای استقرار یافتن به کار می رود و گفته شده: ثبت بالمکان، یعنی: مقیم شد. ولی اگر عین الفعل ماضی و مضارع آن فتحه باشد به معنای جزم، قوت، استحکام و عزم به کار می رود و بدین خاطر گفته می شود شخص، ثابت القلب یا ثابت القدم است، چون محکم و استوار است». (50)

عوامل ایجاد زیغ
 

در این بخش از نوشتار، برخی از عواملی که سبب ایجاد زیغ و انحراف از راه حق شده اند، بررسی شده است یادآور می شود که این عوامل به طور کامل استقصا نشده و فقط به پاره ای از آنها اشاره شده است.

1ـ ظلم
 

«به تجاوز از حق و حد، ظلم گفته می شود؛ خواه زیاد باشد، خواه اندک، و بدین خاطر است که برای گناهان بزرگ و کوچک، هر دو، به کار می رود. بر این اساس، به حضرت آدم(ع)، به خاطر تجاوزش و ابلیس نیز به سبب آن گناه بزرگش، ظالم اطلاق می شود، گرچه میان این دو ظلم، تفاوت زیادی وجود دارد». (51)
با این وجود، ظلم یک مفهوم کلی است و گناهان زیادی زیر مجموعه ی آن است. ظالم هیچ زمان روی هدایت را نخواهد دید: «و الله لا یهدی القوم الظالمین» (52) و در گمراهی فرو خواهد رفت. «و یضل الله الظالمین و یفعل الله ما یشاء». (53)
برخی از مصادیق ظلم که سبب ایجاد زیغ و انحراف از حق می گردند، در ذیل ذکر می گردد.
تبعیت از هوای نفس: مراد از عنوان مذکور تبعیت از خواهش ها، منویّات، آرزوها و هواهای پست و ناچیز است. رسول خدا (ص) درباره ی خطر پیروی از هوای نفس چنین فرموده است: «إن أخوف ما اخاف علی امّتی اثنان اتباع الهوی و طول الأمل. اما الهوی فإنّه یسدّ عن الحق و اما طول الامل فین الآخره». (54)
بزرگترین ظلم که هر انسان در حق خود و دیگران روا می دارد، پیروی بی چون و چرا از خواسته های نفسانی است که باعث گمراهی سخت و انحراف از راه مستقیم است: «و من اضل ممن اتبع هواه بغیر هدی من الله ان الله لا یهدی القوم الظالمین». (55) ایشان دیگر هیچ یار و یاوری نخواهند داشت: «بل اتبع الذین ظلموا اهواهم بغیر علم فمن یهدی من اضل الله و ما لهم من ناصرین». (56)
مطلب قابل توجه دیگر آن است که گاهی این گمراهی از روی نادانی و جهل است که شدت کمتری دارد، ولی گاه این گمراهی ناشی از پیروی هواهای نفسانی از روی دانش و آگاهی است که انسان دچار نفاق می شود (57) و به هیچ روی رستگار نخواهد شد: «أفرأیت من اتخذ الهه هواه و أضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه فمن یهدیه من بعدالله أفلا تذکرون» (58) پس باید با این هواهای نفسانی مقابله کنیم تا روی رستگاری (59) را ببینیم و به بهشت برین الهی نایل شویم. (60)
تکبر: کبر، حالتی مخصوص انسان است که از خودراضی است و خود را از دیگران برتر و بالاتر می داند. (61) در یک تحلیل کلی، باید بسیاری از گرفتاری های آدمی را از بدو خلقت او در وسوسه ها و القائات شیطانی دانست. آری، القائات شیطانی موجب شده تا در طول تاریخ بشر این همه اختلافات، خونریزی ها و درگیری ها پیش بیاید. گمراهی شیطان ریشه در تکبر ورزیدن او دارد.
حضرت علی (ع) در خطبه ای که «قاصعه» نام دارد ودر آن متکبران را تحقیر نموده و عمل ابلیس را در سجده نکردن به حضرت آدم (ع)، مورد نکوهش قرار داده است می فرماید:
سپاس و ستایش خدای را که لباس عزت و بزرگی برتن کرده و آن را برای خود برگزید و بر آفریدگانش ممنوع ساخت و آن را قُرقُگاه و حریم خود ساخت و بر دیگران حرام نمود. این لباس را برگزید چون جلالت و عظمت از آن اوست. خداوند بر هر بنده ای که در این دو وصف [= عزت و بزرگی] با او ستیزه نماید، لعنت فرستاد. سپس فرشتگان مقرب خویش را با این دو صفت آزمود، تا فرشتگان فروتن را از فرشتگان گردنکش جدا سازد. پس ـ در حالی که از آنچه در دل ها پنهان است، آگاه می باشد و به حقایق غیبی پوشیده از نظرها داناست ـ به فرشتگان، فرمود: «من بشری از گل می آفرینم هرگاه خلقت او را به پایان بردم و از روح خود در وی دمیدم سجده اش کنید، پس تمامی فرشتگان جز ابلیس سجده کردند.» (62) کبر و خودپسندی به ابلیس روی آورد، و بر آدم به آفرینش خود نازید، و به ریشه ی خود [که آتش بود] بر او تعصب ورزید. این دشمن خدا [ابلیس] پیشوای متعصبان و پیشرو مستکبران است. او پایه ی عصبیت را بنیاد نهاد، و بر سر لباس کبریایی با خداوند به ستیز برخاست، و آن لباس عزت را به تن کرد، و جامه ی فروتنی را درآورد. (63)
وقتی انسان خودبین شود، همانند زمین بلندی که آب در آن جای نمی گیرد، خود و دیگران را از علم و به دنبال آن از عمل و در نتیجه از هدایت محروم ساخته است.(64) «قل أرأیتم ان کان من عندالله و کفرتم به و شهد شاهد من بنی اسرائیل علی مثله فآمن و استکبرتم ان الله لایهدی القوم الظالمین.» (65) اینان از نعمت هدایت به توسط آیات الهی و پیمودن راه رشد محروم مانده و در غفلت و گمراهی فرو خواهند رفت. خداوند، در قرآن کریم، در وصف ایشان چنین فرموده است:
«سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق و ان یروا کل آیه لایومنوا بها و ان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا ذلک بانهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین». (66)
کذب و تکذیب: یکی از عوامل زمینه ساز دوری از حق و در افتادن در باطل، دروغ گویی است: «ان الله لا یهدی من هو کاذب کفار»؛ (67) چه، دروغ موجب سستی انسان در راه حق شده و عذاب الهی را به دنبال دارد: «و لا تتخذوا ایمانکم دخلا بینکم فتزل قدم بغد ثبوتها و تذوقوا السوء بما صددتم عن سبیل الله و لکم عذاب عظیم». (68)
علامه ی طباطبایی، در تفسیر این آیه چنین می نویسد: «نتیجه ی دغل گرفتن سوگند این است که قدم ها بلغزد». (69) اما بدتر از دروغ، دروغ بستن به آیات الهی است که موجب گمراهی و فرو رفتن انسان در باطل است: «بئس مثل القوم الذین کذبوا بآیات الله و الله لا یهدی القوم الظالمین» (70) ولی بدا و صد افسوس به حال آنان که به طور مستقیم با خدا در می افتد و به او نسبت دروغ می دهند، اینان ظالم ترین اند و هیچ بهره ای از هدایت نخواهند برد: «و من اظلم ممن افتری علی الله الکذب و هو یدعی الی الاسلام و الله لا یهدی القوم الظالمین». (71)

2ـ فسق
 

جوهری، در بیان معنای فسق می نویسد:
«رطب فاسق گردید؛ یعنی: از پوست خود خارج گردید، و آن مرد فاسق گشت؛ یعنی: دچار فجور و پرده دری شد و از امر خدا فسق ورزید؛ از امر او سرباز زد و خارج گشت.» (72)
با این وجود، فسق همانا و گمراه و دور شدن از حق همانا: «و اذ قال موسی لقومه یا قوم لم توذوننی و قد تعلمون انی رسول الله الیکم فلمّا زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لایهدی القوم الفاسقین». (73) و این فسق تا بدانجا می تواند ادامه یابد که انسان را دچار نفاق گرداند و حتی استغفار رسول خدا(ص) چاره ساز نباشد: «سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم أن الله لا یهدی القوم الفاسقین» (74) تا آنجا که اگر رسول خدا(ص)، برای آنان هفتاد مرتبه طلب رحمت و مغفرت نماید خداوند آنان را نخواهد آمرزید: «استغفر لهم أو لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم ذلک بانهم کفروا بالله و رسوله و الله لا یهدی القوم الفاسقین». (75) مراد از رسول، رسولی است که بر اساس آیات قرآن امام قرار داده شده است. (76)

3ـ عصیان
 

کسانی که از یاد خداوند روی گردان شوند، با شیطان دمساز می گردند و در آنان این گمان پدید می آید که هدایت یافته اند. خداوند، در قرآن کریم، اوصاف آنان را چنین بیان می کند: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له شیطاناً فهو له قرین و انهم لیصدونهم عن السبیل و یخسبون انهم مهتدون». (77) روی گردانی از یاد خدا موجب چیرگی شیطان بر ایشان شده و آنان را در گمان باطل فرو می برد.
یکی از اسباب گمراهی، روی گردانی نافرمایان از امر خداست: «و عصی آدم ربّه فغوی» (78) و گاهی این سرپیچی در قالب روی گردان شدن از آیات و نشانه های بزرگ خداست: «و من اظلم ممن ذکر بآیات ربه فأغرض عنها و نسی ما قدمت یداه انا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان یفقهوه و فی اذانهم و قرا و ان تدعهم الی الهدی فلن یهتدوا اذا ابدا». (79)
ابوهلال ثقفی، در الغارات، به نقل از طارق بن شهاب درباره ی یاری ننمودن یاران امام علی (ع) در نبرد با اهل شام چنین آورده است:
علی (ع) از جنگ نهروان باز می گشت. در جایی از مسیر، مردم را فراخواند تا گرد آمدند. حمد و ثنای الهی گفت و آنان را به جهاد برانگیخت و از همان جا برای رفتن به سوی شام فرا خواند. آنان سر برتافتند و از سرما و جراحت ها شکایت کردند. نهروانیان زخم های زیادی به مردم زده بودند. فرمود: «دشمن شما هم مثل شما در رنج است. آنان هم مثل شما احساس سرما می کنند». حضرت را به ستوه آوردند و سرپیچی کردند. چون بی میلی آنان را دید، به کوفه بازگشت و چند روز آنجا ماند. گروه بسیاری از یارانش پراکنده شدند. برخی از آنان که مانده بودند، هم فکر با خوارج بودند. برخی هم در کار حضرت به تردید(80) می نگریستند.»
اگر ایشان حضرت (ع) را یاری می رساندند و آن گونه که ایشان دستور داده بودند، عمل می نمودند، هیچ موقع دیگران در شکست ایشان طمع نمی ورزیدند و جمع ایشان و اتحادشان به تفرقه و اختلال بدل نمی شد. امام (ع) در جای دیگری چنین می فرمایند:
«ای مردم! اگر از یاری حق دست نمی کشیدید، و در خوار کردن باطل سستی نمی کردید، هیچ گاه آنان که همپایه ی شما نبودند، در شما طمع نمی کردند، و آن که بر شما چیره شد، نیرومند نمی گشت. اما شما همچون بنی اسرائیل سرگردان شدید. به جانم سوگند، پس از من سرگردانی شما چند برابر می گردد، چون حق را پشت سر نهادید، و از کسی که به پیامبر نزدیک ترین فرد بود، بریدید و به دورترین شخص پیوستید. آگاه باشید! اگر از امام خود پیروی می کردید، شما را به راه پیامبر خدا می برد، و از رنج بیراهه رفتن آسوده می گشتید و بار سنگین دشواری ها را از دوش خود وا می نهادید». (81)

4ـ تبعیت شیطان
 

تبعیت از شیطان و دل در گرو او سپردن موجب گمراهی می گردد. شیطان یک عامل وسوسه گر است که به عنوان یک کاتالیزور، به جریان شقاوت یا سعادت، خوبی یا بدی، اتحاد یا تفرقه، حق یا باطل، خدا یا نفس اماره، سرعت عمل می بخشد؛ بنابراین، به خودی خود و فی نفسه، عامل زیغ نیست، بلکه به دلالت التزام چنین است.
خواسته ی شیطان مورد پرستش واقع شده است: «الهم اعهد الیکم یا بنی ادم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوّ مبین». (82) و برای رسیدن به این خواسته اش ـ که یکی از مصادیق آن زیغ و انحراف از راه حق است ـ ابزاری دارد که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است، این ابزار از این قرارند:
تزیین: یکی از حربه های شیطان جهت گمراهی، تزیین است: «فلولا اذ جاءهم بأسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم و زیّن لهم الشیطان ما کانوا یعملون». (83)
وحی: وحی در قرآن درباره ی شیطان و شیطان صفتان نیز به کار رفته است:«و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه و انّه لفسق و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم و إن أطعتموهم انکم لمشرکون».(84)
وسوسه: یکی دیگر از ابزار بسیار معروف شیطان، وسوسه است. شیطان با وسوسه نمودن حضرت آدم (ع) ایشان را اغوا نمود: «فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی». (85)
و همچنین همسرش حضرت حوا(ع) نیز فریفته ی وسوسه ی او شد: «فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما ووری عنهما من سوءاتهما و قال ما نهاکما ربکما عن هذه الشجره الا ان تکونا من الخالدین». (86) از همین روی، شیطان «الوسواس الخنّاس» (87) نامیده شده است که در قلب های مردمان وسوسه می کند.
نزغ: از دیگر راه کارهای شیطان جهت گمراهی، نزع است. نزع تقریباً در معنای وسوسه و موجب ایجاد اختلاف است: «و اما ینزغنّک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله إنّه سمیع علیم». (88)
همزه: جمع آن همزات است و به معنای وسوسه (89) است: «و قل ربّ اعوذ بک من همزات الشیاطین». (90)
تسویل: به معنای فریفتن و یکی دیگر از ابزارهای شیطان است:«إنّ الذین ارتدوا علی أدبارهم من بعد ما تبین لهم الهدی الشیطان سول لهم و أملی لهم». (91)
غوایت: به معنای گمراه ساختن و در باطل فرو بردن است و کار اصلی شیطان، وسوسه جهت میل به باطل است:
«قال رب بما اغویتنی لأزینن لهم فی الارض و لأغوینهم أجمعین إلاعبادک منهم المخلصین». (92)
با این توضیحات روشن گشت که شیطان (93) سرمنشأ هر خطا و گمراهی آدمی است: «و استفزز من استطعت منهم بصوتک وأجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال و الاولاد وعدهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا». (94)
آنان که شیطان سرکش را دوست خود گرفته و از خدا روی گردان شده اند، در گمراهی و عذاب الهی اند، اگر چه در پندار باطل خود هدایت شده اند: «فریقا هدی و فریقا حق علیهم الضلاله انّهم اتّخذوا الشیاطین اولیاء من دون الله و یحسبون انّهم مهتدون». (95)

5ـ پیروی از شهوات
 

پیروی بی چون و چرا از شهوات، یکی دیگر از عوامل انحراف است: «و یرید الذین یتبعون الشّهوات ان تمیلوا میلاً عظیما». (96)

پی نوشت ها :
 

* دانش آموخته ی کارشناسی ارشد علوم و قرآن و حدیث دانشگاه تهران
1ـ طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیرالقرآن، ج 9، ص 426.
2ـ ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 432.
3ـ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج3، ص 107.
4ـ همان.
5ـ ابن منظور، لسان العرب، ج8، ص 432.
6ـ احزاب/ 10. ترجمه: «... و آنگاه که چشم ها خیره شد و جان ها به گلوها رسید...».
7ـ صفّ/ 5. ترجمه: «... پس چون [از حق] برگشتند، خدا دلهایشان را برگردانید...».
8ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 217.
9ـ نجم/ 17.
10ـ توبه/ 117. ترجمه: «بعد از آن که چیزی نمانده بود که دل های دسته ای از آنان منحرف شود...».
11ـ «... بارخدایا! قلب مرا پس از هدایت منحرف مساز...» ر.ک: مفتاح الفلاح، ص 326.
12ـ طریحی، مجمع البحرین، ج2، ص 309.
13ـ ابوهلال العسکری، الفروق اللغویه، ص 269.
14ـ نجم/ 17؛ ص / 63؛ احزاب/ 100.
15ـ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج4، صص325 ـ 326.
16ـ ایزوتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید، ص 329.
17ـ همان، ص 373.
18ـ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج7، ص 9.
19ـ جوهری، تاج اللغه و صحاح العربیه، ج 5، ص 1289.
20ـ نحاس، معانی القرآن، ج 3، ص 323.
21ـ یونس / 108. ترجمه: «... پس هر که هدایت یابد به سود خویش هدایت می یابد، و هر که گمراه گردد به زیان خود گمراه می شود...».
22ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 297.
23ـ ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث، ج 3، ص397، ابن منظور، لسان العرب، ج 15، صص 140 ـ 141.
24ـ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج4، ص 434، جوهری تاج اللغه و صحاح العربیه، ج4، ص 1320.
25ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 478.
26ـ طه /50.ترجمه: «گفت: پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.»
27ـ سجده / 24؛ انبیا/73؛ ترجمه: «... و آنان را پیشوانانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کردند...».
28ـ محمد/ 17. ترجمه: «... و [لی] آنان که به هدایت گراییدند [خدا] آنان را هر چه بیشتر هدایت بخشید و [توفیق] پرهیزگاری شان داد...».
29ـ تغابن/ 11. ترجمه: «... و هر که به خدا ایمان آورد خداوند قلب او را هدایت کند...».
30ـ یونس/ 9. ترجمه: «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، پروردگارشان به پاس ایمانشان آنان را هدایت می کند...».
31ـ عنکبوت/ 69. ترجمه: «و کسانی که در راه ما کوشیده اند، به یقین راه های خود را بر آنان می نماییم.»
32ـ مریم/ 76. ترجمه: «... وخداوند کسانی را که هدایت یافته اند بر هدایتشان می افزاید».
33ـ بقره/ 213. ترجمه: «و خداوند کسانی را که ایمان آورده اند هدایت می کند.»
34ـ نور/ 46. ترجمه: «... و خداوند هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند.»
35ـ محمد/ 5. ترجمه: «و خداوند آنان را هدایت خواهد کرد و امرشان را اصلاح می کند.»
36ـ اعراف/ 43. ترجمه: «و هر گونه کینه ای را از سینه هایشان می زداییم.»
37ـ اعراف/ 43. ترجمه: «... ستایش خدایی را که ما را بدین [راه] هدایت نمود، و اگر خدا ما را رهبری نمی کرد ما خود هدایت نمی یافتیم...
38ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، صص 538 ـ 539.
39ـ آل عمران/ 8.
40ـ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج 1، ص 294.
41ـ طریحی، مجمع البحرین، ج2، ص 180.
42ـ الطوسی، محمدبن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص 131.
43ـ همان، ج 4، ص 541.
44ـ همان، ج2، ص 131، ج4، ص 541؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج6، ص 242؛ ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث، ج3، ص 397.
45ـ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج6، ص 242.
46ـ ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث، ج3، ص 397.
47ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 196.
48ـ الزبیدی، تاج العروس، ج2، ص 352.
49ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القران، ص 404؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج5، ص 54.
50ـ راغب اصفهانی، مقردات الفاظ القرآن، ص 78.
51ـ همان، ص 315.
52ـ توبه/ 109. ترجمه: «و خداوند ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.»
53ـ ابراهیم/ 27. ترجمه: «و ستمگران را بی راه می گذارد، و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد.»
54ـ «بدانید که آنچه مرا بیش از همه نگران امتم کرده است دو خصلت است: پیروی از خواهش های نفس و آرزوی دراز، زیرا پیروی از هوا و هوس آدمی را از حق باز می دارد و آرزوی دراز آخرت را از یاد می برد. [محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، ج1، ص 200، ش 768].
55ـ قصص/ 50. ترجمه: «و کیست گمراه تر از آن که بی راهنمایی خدا از هوسش پیروی کند؟ بی تردید خدا مردم ستمگر را راهنمایی نمی کند.»
56ـ روم/ 29. ترجمه: «[نه، این چنین نیست] بلکه کسانی که ستم کرده اند، بدون هیچ گونه دانشی هوس های خود را پیروی کرده اند. پس آن کس را که خدا گمراه کرد، چه کسی هدایت می کند؟ و برای آنان یاورانی نخواهد بود.»
57ـ بقره/ 6ـ 20.
58ـ جاثیه/ 23. ترجمه: «پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمی گیرید؟
59ـ ر.ک: شمس/ 9 ـ 7؛ أعلی / 14.
60ـ ر.ک: نازعات/ 40 ـ 41.
61ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 421.
62ـ ص/ 71 ـ 73.
63ـ سیدرضی، ابوالحسن حسین بن محمد، نهج البلاغه، ترجمه: شیروانی، خطبه ی 192.
64ـ ر.ک: سباء/ 32.
65ـ احقاف/ 10. ترجمه: «بگو: به من خبر دهید، اگر این [قرآن] از نزد خدا باشد و شما بدان کافر شده باشید و شاهدی از فرزندان اسرائیل به مشابهت آن با تورات گواهی داده و ایمان آورده باشد، و شما تکبر نموده باشید [آیا باز هم شما ستمکار نیستید؟] البته خدا قوم ستمگر را هدایت نمی کند.»
66ـ اعراف/ 146. ترجمه: «به زودی کسانی را که در زمین، به ناحق تکبر می ورزند، از آیاتم روی گردان سازم [به طوری که] اگر هر نشانه ای را [از قدرت من] بنگرند، بدان ایمان نیاورند، و اگر راه صواب را ببینند آن را برنگزینند، و اگر راه گمراهی را ببینند آن را راه خود قرار دهند. این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزیدند.
67ـ زمر/ 3. ترجمه: «در حقیقت، خدا آن کسی را که دروغ پرداز ناسپاس است هدایت نمی کند.»
68ـ نحل/ 94. ترجمه: «و زنهار، سوگندهای خود را دستاویز تقلب میان خود قرار مدهید، تا گامی بعد از استواریش بلغزد، و شما به [سزای] آن که [مردم را] از راه خدا باز داشته اید دچار شکنجه شوید و برای شما عذابی بزرگ باشد.
69ـ طباطبایی، سید محمد، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: موسوی همدانی، سید محمدباقر، ج12، ص 486.
70ـ جمعه / 5. ترجمه: «... [وه] چه زشت است وصف آن قومی که آیات خدا را به دروغ گرفتند. و خدا مردم ستمگر را راه می نماید.»
71ـ صف/ 7. ترجمه: «و چه کسی ستمگرتر از آن کس است که با وجود آن که به سوی اسلام فراخوانده می شود، بر خدا دروغ می بندد؟ و خدا مردم ستمگر را راه نمی نماید.»
72ـ جوهری، تاج اللغه و صحاح الغربیه، ج4، ص 1543.
73ـ صف/ 5. ترجمه: «و [یاد کن] هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من، چرا آزارم می دهید، با این که می دانید من فرستاده ی خدا به سوی شما هستم؟ پس چون [از حق] برگشتند، خدا دلهایشان را برگردانید و خدا مردم نافرمان را هدایت نمی کند.»
74ـ منافقون/ 6. ترجمه: «برای آنان یکسان است: چه بر ایشان آمرزش بخواهی یا بر ایشان آمرزش نخواهی، خدا هرگز بر ایشان نخواهد بخشود. خدا فاسقان را راهنمایی نمی کند.»
75ـ توبه/ 80 ترجمه: «چه برای آنان آمرزش بخواهی یا برایشان آمرزش نخواهی یکسان است، حتی اگر هفتاد بار برایشان آمرزش طلب کنی هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزید؛ چرا که آنان به خدا و فرستاده اش کفر ورزیدند، و خدا گروه فاسقان را هدایت نمی کند.
76ـ سید رضی،ابوالحسن حسین بن محمد، نهج البلاغه، ترجمه: شیروانی، حکمت 88.
77ـ زخرف/ 36 ـ 37. ترجمه: «و هر کس از یاد [خدای] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی می گماریم تا برای وی دمساز باشد و مسلماً آنها ایشان را از راه باز می دارند و آنها می پندارند که راه یافتگانند.
78ـ طه/ 121. ترجمه: «و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت.»
79ـ کهف/ 57. ترجمه: «و کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگار پند داده شده و از آن روی برتافته، و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است؟ و بر دلهایشان پوشش ها می نهیم تا آن را نفهمند و در گوش هایشان سنگینی [قرار می دهیم] و چون در قرآن پروردگار خود را به یگانگی یاد کنی با نفرت پشت می کند.»
80ـ محمدی ری شهری، محمد، دانشنامه ی امیرالمومنین (ع)، ترجمه: محدثی، جواد، ج7، ص 16؛ به نقل از ثقفی، ابوهلال، الغارات، ج1، ص 28.
81ـ سیدرضی، ابوالحسن حسین بن محمد، نهج البلاغه، ترجمه: شیروانی، خطبه ی 166؛ مفید، محمدبن النعمان، الارشاد، ج1، ص 290.
82ـ یس/ 60. ترجمه: «ای فرزندان آدم! مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وی دشمن آشکار شماست.»
83ـ انعام/ 43. ترجمه: «پس چرا هنگامی که عذاب ما به آنان رسید تضرع نکردند؟ ولی [حقیقت این است که] دل هایشان سخت شده و شیطان آنچه را انجام می دادند برایشان آراسته است.»
84ـ انعام/ 121. ترجمه: «و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است مخورید، چرا که آن قطعاً نافرمانی است و در حقیقت، شیطان ها به دوستان خود وسوسه می کنند تا با شما ستیزه نمایند. و اگر اطاعتشان کنید قطعاً شما هم مشرکید.»
85ـ طه/ 120. ترجمه: «پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت:ای آدم آیا تو را به درخت جاودانگی و ملکی که زایل نمی شود، راه نمایم؟»
86ـ اعراف/ 20. ترجمه: «پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورت هایشان برایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گرداند و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز [برای] آن که [مبادا] دو فرشته گردید یا از زمره جاودانان شوید.»
87ـ ناس/ 4.
88ـ اعراف/ 200؛ و نیز ن.ک: فصلت/ 36. ترجمه: «و اگر از شیطان وسوسه ای به تو رسد، به خدا پناه بر که او شنوای داناست.
89ـ از آن جهت که هر واژه ای بار معنایی خاص خود را دارد، موارد سوم، چهارم و پنجم جداگانه آورده شده است.
90ـ مؤمنون/ 97. ترجمه: «و بگو: پروردگارا، از وسوسه های شیطان ها به تو پناه می برم.»
91ـ محمد/ 25. ترجمه: «بس گمان، کسانی که پی از آن که [راه] هدایت بر آنان روشن شد [به حقیقت] پشت کردند، شیطان آنان را فریفت و به آرزوهای دور و درازشان انداخت.»
92ـ حجر/ 39 ـ 40. ترجمه: «گفت: پروردگارا، به سبب آن که مرا گمراه ساختی، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان می آریم و همه را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص تو از میان آنان را.»
93ـ لازم به توضیح است که ابلیس که موجب رانده شدن حضرت آدم(ع) و همسرش گردید، یکی از مصادیق شیطان است.
94ـ اسراء/ 64. ترجمه : «و از ایشان هر که را توانستی با آوای خود تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال واولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده، و شیطان جز فریب به آنها وعده نمی دهد.»
95ـ اعراف/ 30. ترجمه: «[در حالی که] گروهی را هدایت نموده، و گروهی گمراهی بر آنان ثابت شده است؛ زیرا آنان شیاطین را به جای خدا، دوستان [خود] گرفته اند و می پندارند که راه یافتگانند.»
96ـ نساء/ 27. ترجمه: خدا می خواهد تا بر شما ببخشاید وکسانی که از خواسته های نفسانی پیروی می کنند می خواهند شما دستخوش انحرافی بزرگ شوید.



ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان