حبس مال
اما واژة دوم اقتصادی قرآن که آن هم به ذخیره و نگهداری مال مربوط است حبس مال است. از حبس مال در قرآن به «صدقه»، «انفاق» و «دهش» مال یاد شده است. صدقه، اسم مصدر «صدق» است و در اصطلاح رایج به کمک مالیای گفته میشود که با قصد قربت و به صورت داوطلبانه به نیازمندان می-شود،(48) در قرآن اما، کمک مالی و یا فعالیت مالی خاصی است. صدقه به معنای یادشده در قرآن، به همین صورت «صَدَقة»، و غالباً یا به صورت جمع (صَدَقات) (49) و یا به صورت اسم فاعل (مُصَّدِّقینَ و مُصَّدِّقات(50) و مُتَصَدِّقینَ و مُتَصَدِّقات) (51) یاد شده است. نیز از حبس مال، با مادة «إتیان» همچون «آتى» و «یُؤتی» به معنای دادن آمده است. گاهی از آن در فقه به زکات تعبیر میشود. یعنی پارهای از واجبات مالی که در قرآن یاد شده و به صورت تکلیف مطرح گردیده، در نهایت زکاتهایی است که به اموالی خاص تعلق میگیرد، اما همواره چنین نیست و گاهی پارهای از آیات که در آنها از صدقه یاد شده، اشاره به فعالیت اقتصادی خاصی به جز پرداخت زکات است.
مفسران بر اساس پارهای قراین روایی و یا سیاقی، برخی از کاربردهای صدقه و یا دادن مال و نیز انفاق را در قرآن تحبیس المال (نگهداری و حفظ مال) دانستهاند. تحبیس مال هم نوعی نگهداشت مال است. نگهداشتی که کسی حق ندارد مال خاصی را دست به دست کند و یا روا نیست که چنان مالی به کسان صاحب مال منتقل شود، به گونهای که آنان بتوانند در آن به دلخواه و همچون دیگر اموال خود در آن دخل و تصرف نمایند، اما این نگهداشت با آنچه پیشتر گذشت و از آن به کنز یاد شد، تفاوتی اساسی دارد.
این نگهداشت و حبس مال، نه گنج کردن و نگهداری و بی مصرف کردن مال، که نگهداشت آن به منظور مصارف خاص و همیشگی است. این نگهداشت، در حقیقت سرمایه را به صورت همیشه در جریان نگه داشتن و از دستاندازی این و آن نگه داشتن است. این نگهداشت بر خلاف آن قبلی نه تنها نکوهیده نیست که بسیار با فضیلت و ستوده است؛ و بر خلاف آن قبلی که عذاب اخروی سهمگینی دارد، دارای فضیلت و پاداش اخروی چشمگیری است.
اما ریشة این نگهداشت به فرمان پیامبر باز میگردد که در آن، پیامبر خدا پس از فتح خیبر و تقسیم سهام غنیمت به عمر فرمود: «اِحبِس الأصلَ و سَبِّلِ الثَّمَرَةَ»(52) . این ماجرا و در همین باره با واژهای دیگر نیز تعبیر شده است. ماجرا را عبدالله بن عمر چنین نقل کرده که پدرش را سهمی از خیبر نصیب شد. به حضور پیامبر رسید و عرض کرد: مالی عایدم شده که دوستداشتنیتر از آن سراغ ندارم. پیامبر فرمود: اگر دوست داری آن را صدقه بدهی، این گونه صدقه بده که فروخته و بخشیده نشود و برای فقیران و خویشان و بدهکاران و مهمانان و در راهماندگان و... باشد. (53) در این روایت، از آن مال، به صدقه تعبیر شده است. بنمایة اصلی حبس و نگهداشت مال به این فرمان پیامبر باز میگردد.
راغب اصفهانی (م 502 ق) لغتشناس نامور، کلمة حبس را که جمع آن احباس است آبگاه دانسته، و مصدر ثلاثی مزید آن یعنی تحبیس را چنین معنا کرده است: «چیزی را وقف ابدی قرار دادن. گفته میشود: هذا حبیس فی سبیل الله؛ این، وقف در راه خدا است(54).
همو در تعریف وقف و زیر مادة «وقف» کتاب یادشده، آن را نگه داشتن و متوقف کردن معنا کرده و گفته که از آن استعاره گرفته شده و دربارة مالی که در راه خدا حبس شود به کار برده شده است: وقفتُ الدّار، إذا سَبَّلتَها؛ خانه را در راه خدا وقف کردم؛ هر گاه آن را در راه خدا قرار داده باشی. و بدین صورت، وقف را در راه خدا قرار دادن مال معنا کرده است. از آنجایی که وقف حبس معنا شده، اصطلاح فقهی آن را بر اساس فرمودهای از پیامبرنگه داشتن اصل سرمایه و هزینه کردن درآمد در راه خدا دانستهاند. (55) چنانکه ملاحظه میشود از این نگهداشت مال، به حبس مال تعبیر شده است؛ یعنی نوعی ذخیره کرده و نگهداشتن.
البته این تعابیر، به دوران صدر اسلام باز نمیگردد. و واژهای است ـ چنان که در روایتی آمده ـ جدید. بر پایة روایتی. زراره از امام صادق پرسید: کسی که صدقه داده، میتواند آن را برگرداند؟ امام فرموده است: «إنّ الصدقة أمر مُحدَث، إنّما کان النُّحْلَ و الهبةَ، و لِمَن وهب أو نحل أن یرجع فی هبته؛ حُیِّز أو لم یُحَیَّزْ. و لا ینبغی لِمن أعطی اللهَ شیئاً أن یرجِع فیه؛ صدقه امر تازهای است و پیشتر بخشش و دهش بوده و کسی که چیزی را میبخشد و یا میدهد میتواند برگرداند؛ تصرف شده باشد و یا نشده باشد، اما کسی که چیزی را در راه خدا داده، شایسته نیست که برگرداند(56) .
برخی تصریح کردهاند که پیشترهای دور، از وقف به صدقه و گاهی هم با تعبیر زکات یاد شده است. «الوقف و الصدقة شیء واحد، و لا یصحّ منهما إلا ما یتقرّب به إلی الله».(57)
بحرانی (م 1186 ق) در توضیح این عبارت ـ که از شیخ مفید (336ـ413 ق) است ـ گفته که منظور شیخ مفید این است که وقف از صدقات خارج نیست، بلکه این دو در قصد تقرب به خدا یکیاند... و هیچیک بدون نیت صحیح نیست(58) . و فراتر اینکه اصل وقف صدقه شمرده شده است: «الوقف فی الأصل الصدقة(59) »؛ و نیز «الوقوف فی الأصل الصدقات؛ فلأجل ذلک لم نذکرها».(60) بحرانی در شرح این گفته، نوشته که این عبارت نشان میدهد که در صدر اسلام به وقف صدقه گفته میشد؛ و برای شاهد ادعای خود روایاتی را آورده که در آنها گفته شده: «الصدقة محدثة». یعنی کاربرد صدقه به چیزی که به قصد قربت داده میشود، واژة جدیدی است و آنچه در زمان پیامبر به کار برده میشد، نِحله و هبه بوده است؛ خواه قصد قربت در آن باشد و یا نباشد(61) .
در سدههای نخست اسلامی تعبیر از وقف به صدقه چنان پر دامنه و گسترده بوده که فقیهانی به آن اذعان کرده و گفتهاند که تعبیر لفظ وقف کم بوده و از وقف بیشتر به صدقه تعبیر میشده است:
و الغالب فی الأخبار التعبیر عن الوقف بالصدقة، بل بلفظ الوقف قلیل؛ و قد تطلق علی الصدقة المصطلحة التی هی التملیک للغیر تبرّعاً بقصد القربة، و قد تطلق علی الزکاة بقسمَیها؛ کما فی قوله: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ(62) ؛ غالباً در اخبار از وقف به صدقه تعبیر شده و بلکه با تعبیر وقف، کمتر یاد شده است؛ و گاه صدقه بهکار برده شده و مراد از آن، صدقة اصطلاحی است که به قصد قربت و به صورت داوطلبانه به دیگران داده میشود. و گاهی منظور از صدقه، هر نوع زکاتی است؛ چنان که در این فرمودة خدا آمده: صدقات از آنِ فقیران و... است(63).
صاحب حدائق هم پس از نقل این گفتة فیض کاشانی (1007ـ1091 ق) که اطلاق صدقه بر وقف بسیار بوده و صدقه دادن مردم به همدیگر و خویشان، علاوه بر پرداخت زکات، کار تازهای بوده، گفته است: ظاهراً اطلاق صدقه به این معنای مشهورِ مشروط به شرایط معین، امر تازهای است که در زمان پیامبر نبوده است. آنچه در زمان پیامبر بوده، بخشش و هبه و صدقه بوده که به معنای وقف به کار میرفته است؛ همانگونه که در اوقاف علی و فاطمه و امام کاظم بهکار رفته است(64) . دیگران هم همین تعبیر را در اینباره به کار بردهاند. راوندی (م 573 ق) این دو را یکی دانسته و قائل به اینهمانی است: «الوقف و الصدقة شیء واحد، و لا یصحّان إلا بالقربة إلی الله تعالی»(65) . صاحب ریاض هم کاربرد واژة صدقه را در بارة وقف، فراوان دانسته وگفته است: «و المستفاد من تتبّع الأخبار الکثیرة إطلاق الصدقة علی الوقوف کثیراً، حتی أنّه فی کثیر من وقوف الأئمة و فاطمةَ لم یُذکر فیها الوقف، بل اکتفی بلفظ الصدقة مقرونة بما یدلّ علی إرادة الوقف»؛ آنچه از کاوش در اخبار فراوان بهدست میآید، اطلاق صدقه بر وقف است؛ تا جایی که در بسیاری از موقوفات ائمه و فاطمه تعبیر وقف نشده، بلکه به لفظ صدقه بسنده شده و با قرینه دلالت میکند که مراد وقف است(66) .
به رغم این تأکیدها و واقعیت تاریخی دربارة کاربرد واژة صدقه برای وقف، در روایات، کلمة «جعل» و «وقف» نیز بهکار برده شده است و گویی زمانی گذشته تا واژة حبس و صدقه تغییر کاربرد داده و واژة وقف جای آنها را گرفته است(67) . در روایتی آمده که عمر بن اُذَینَه گفته که من شاهد قضاوت ابن ابی لیلی دربارة مردی بودم که مقداری غله برای برخی از خویشانش قرار داده بود، و موقوف علیه خواستار موقوفه شده بود(68). در این عبارت از واژة «جعل» استفاده شده است: «رجلٌ جعل لبعض قرابته غَلّةَ داره». و در روایت دیگری تعبیر «وقف» به کار رفته است: «رجلٌ وقف غَلَّةً له علی قرابةٍ مِن أبیه و أمِّه»(69) .
وقف در قرآن اما، آیة صریحی ندارد و غالباً برای آن، از آیات دیگری که در روایات اسلامی به وقف تفسیر شده، استفاده کردهاند. در اینجا سه آیة مورد استشهاد با رعایت اختصار و با نگاهی تطبیقی مورد بحث قرار میگیرد؛ و علاوه بر تأکید بر دلالت آنها بر وقف و حبس مال، از عاقبت و نتیجة این عمل هم سخن رفته است(70).
آیة نخست، آیهای است که درآن به موضوع قبله پرداخته شده و بهتبع آن از بِرّ و نیکی سخن به میان آمده است: «لَیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ... وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السّائِلینَ وَ فی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابرینَ فی الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»؛ بِرّ، رویگرداندن شما به مغرب و مشرق نیست، بلکه]صاحبان[ برّ، آنان هستند که ایمان آوردند به خدا... و مال را بهرغم اینکه دوستش داشتند، به خویشان و یتیمان و مساکین و درخواستکنندگان و در راهماندگان و بردگان دادند، و نماز بهپا کردند و زکات پرداختند و به عهدی که بستند وفا کردند؛ و شکیبایان در دشواریها و آسیب-ها و در زمان سختیها. تنها اینانند که تقواپیشهاند(71) .
آیه با پیدایش کشمکش میان مسلمانان پس از تغییر قبله، برای اصلاح این ذهنیت نازل شد که تصور میشد که همة نیکیها و خیرها پس از تغییر قبله، در روی آوردن به قبلة جدید است؛ و نیز گفته شده که آیه در تعریض به یهود و مسیحیان نازل شده که به سمت شرق و غرب عبادت میگزاردند و تمام برّ را در این میدانستند، و خداوند با نزول این آیه، چنین تصور نادرستی را نفی کرد(72).
برّ، به احسان گسترده و رضایتمندی زیاد، و خیر کاملِ فراگیر گفته میشود؛ و از همین رو، کارهایی که از درجة عالی و خوب برخوردار است، با واژه «بر» توصیف میشوند. مثلاً گفته میشود: «بِرّ الوالدین و بِرّ الحج»(73) . از برّ به کمال خیر و فراگیری آن در نوع خود نیز یاد کردهاند. نیز آن را امر درونی بزرگی دانستهاند که چیزی نمیتواند حقیقت آن را از میان ببرد، مگر چیزی که اساس راستی و درستی درون آدمی را از هم فرو ریزد(74). همین طور آن را به سودی که کسی با نیت عاید کسی کند گفته میشود. واژة مترادف با آن یعنی «خیر» را هم سود مطلق دانستهاند و در تفاوت «بِرّ» با «خیر» گفته شده که ضد برّ، عقوق است، در حالی که ضد خیر، شرّ است(75) .
بِرّ را توسّع در خیر هم دانستهاند. علامة طباطبایی (م 1360) با ذکر این معنا، با استناد به گفتة راغب که بَرّ ضد بحر است و از آن توسع به ذهن میآید، بِرّ را از همان ریشه دانسته و گفته که بِرّ، وسعت در خیر است. (76)
در این آیه، برای تعریف بِرّ به جای اینکه از مصدر استفاده شود از اسم موصول «مَن» که برای اشاره به شخص و ذات بهکار میرود استفاده شده است تا با بیان مبالغهآمیز، مقام اهل بِرّ و درهمتنیدگی آنان با «برّ» بازگو شود. الف و لام «بِرّ» نیز برای جنس و یا حقیقت و یا برای تعریف میباشد و مراد از آن این است که اهل طاعت، وقتی میتوانند به مقام برّ و نیکی برسند که انفاق کنند(77) .
بر پایة گسترده بودن معنای «بِرّ»، این کلمه همة خیرها اعم از اعمال و عقیده،(78) انفاق در راه خیر، نفقة واجب و مستحب و خلاصه همه گونه نیکی را شامل میشود(79) .
بر اساس این تعریفها که با توجه به ریشة «بِرّ» و یا ضد آن و یا کاربرد آن بهدست میآید، «بِرّ» شامل هر نیکییی است که نیک بودن آن در شریعت محرز شده و یا در سنتهای اجتماعی و عرف خوب بودن آن قطعی است. در این آیه، دامنة برّ معرفی شده و بر اساس آن، ایمان به خدا و قیامت، عطای مال در راه خدا، گزاردن نماز، پرداخت زکات، وفای به عهد و شکیبایی بِرّ معرفی شده است. انفاقی که برّ معرفی شده، به «على حُبِّه» مقید شده و منظور مالی است که انسان آن را دوست دارد، و یا دادن آن را دوست دارد و یا به خاطر عشقی که به خدا دارد مالی را در راه او انفاق میکند. اگر منظور از آن دوست داشتن مال باشد، تنها شامل مال نفیس از جهت زیبایی و قیمت و یا خاطرهانگیز بودن نمیشود، بلکه شامل هر مالی هر چند ناچیز و به ظاهر بیارزش هم میشود؛ مالی که در شرایط سخت نیاز انسان را برمیآورد و گرسنگی و تشنگی و برهنگی را از او بر طرف میکند. این مال هر چند ارزش اقتصادی ندارد، اما در موقعیت خاصی به انسان یاری میرساند و نیاز او را بر طرف میکند و خود از ارزش والایی برخوردار است و دوستداشتنی. به تعبیر روایتی از پیامبر: «أن تَصَدَّقَ و أنت صحیح شحیحٌ»؛ تو صدقه بدهی در حالی که سالم هستی و بدان دل بستهای(80) .
بر اساس این آیه، انفاق یکی از ارکان رسیدن به برّ است و کسی که میخواهد به این مقام نایل آید باید مال خود را در راه خدا بدهد. دهش مال، مطلق است و دهش هر گونه مال اعم از انفاقات واجب و نذورات و کفارات و هر چه انسان به صورت داوطلبانه و برای تقرب به خدا بدهد، مشمول این آیه است. این دهش میتواند بذل و بخشش مستحبی و واجب باشد(81) .
اما اینکه مراد از «وَ آتَى الْمالَ عَلَى حُبِّهِ» در صدر آیه، با وجود «آتَى الزَّکاةَ» در ذیل آن چیست، در میان مفسران بحث و گفتگو وجود دارد. برخی این عبارت را نه تکرار که اجمال و تفصیل دانسته و گفتهاند که «آتَى الْمالَ» بیان اجمالی و اصل حکم زکات و «آتَى الزَّکاةَ» بیان مصرف آن است(82) ، ولی عطفِ عبارت دومی بر عبارتهای پیشین و از جمله «آتَى الْمالَ» این احتمال را ضعیف میکند. احتمال هم دارد که منظور از عبارت نخست انفاق مستحبی باشد و منظور از عبارت دوم زکات مشهور.
به چند دلیل و نیز قرینة ذکر پرداخت زکات در آیه، مراد از پرداخت مال در عبارت «وَ آتَى الْمالَ عَلَى حُبِّهِ» زکات نیست؛ چه اینکه چنین احتمالی مایة تکرار در آیه میشود و تکرار در یک عبارت کوتاه، آن هم از سوی حکیم، قبیح است. بهعلاوه در روایتی فاطمه بنت قیس از رسول خدا نقل کرده که وقتی از آن جناب پرسیده شد که آیا به جز زکاتِ واجب تکلیف مالی دیگری هم وجود دارد، ایشان همین آیه را تلاوت فرمود(83) که به روشنی نشان میدهد به جز زکات واجب، تکلیف مالی دیگری هم وجود دارد؛ از همین رو مفسرانی به قرینة یادشده، عبارت «وَ آتَى الْمالَ عَلَى حُبِّهِ» را تکلیف مالیِ دیگری غیر از زکات دانستهاند(84) . قرطبی هم همین نظر را ترجیح داده و روایت فاطمه بنت قیس را برای آن شاهد آورده و نیز حرف مالک را قرینهای دیگر که گفته: بر مسلمانان واجب است که اسیران خود را با انفاق آزاد کنند؛ هر چند همة اموال خود را برای آن بپردازند(85) . شیخ طوسی هم تصریح کرده که بدون هیچ اختلاف نظری، آیه دلالت بر وجوب زکات میکند و ادامه داده که بنا به قول شعبی و جُبّائی، بر وجوب اعطای مالی دیگر غیر از زکات هم دلالت دارد؛ مانند انفاق بر واجب النفقه و نذورات و کفارات و هر چه که انسان برای تقرب به خدا بر خود فرض میکند، که همة اینها بِرّ است(86) . راوندی هم همین دیدگاه شیخ طوسی را بر اساس نظر شعبی و جُبّائی ترجیح داده است. (87) و شوکانی (1173ـ 1250 ق) تصریح کرده که عبارت مربوط به زکات در آیه قرینه است که مقصود از این عبارت، صدقه واجب است. (88)
این قرینهها و نیز دلیل لفظی باعث گردیده که مفسران و فقیهانی چون مقدس اردبیلی(89) و فاضل مقداد(90) و کاظمی(91) این آیه را از آیات مورد استناد در موضوع وقف قرار داده، اطلاق آن را شامل وقف نیز بدانند.
اما به رغم این گفتهها و استنباطها، کسانی با استناد به روایتی از پیامبر که فرمود: «نَسختِ الزّکاةُ کلَّ صدقةٍ فی القرآن»،(92) استفادة صدقه واجب را از آیه نادرست دانسته و هر گونه انفاق و صدقهای را به جز زکاتِ واجبِ تعیینشده روا نشمردهاند. اگر چنین برداشتی از فرمودة پیامبر درست باشد، تمسک به آیه برای وقف و دیگر صدقات واجب هم با تردید رو به رو میشود و درست نیست، اما با توجه دلایل و قراین، این کلام اگر از جهت سندی هم درست باشد، با ادلة دیگر که در آنها به صراحت از صدقه و انفاق سخن به میان آمده ناسازگار و متعارض است. در نتیجه یا باید مرجِّحی برای یکی از این دو یافت و یا وجه سازگاری و جمع میان آن دو را بهدست آورد.
دستور به پرداخت کمک هزینه به نیازمندان و بلکه وجوب تأمین آنها، و نیز ادای نذر واجب و عمل به وصیت و پرداخت پارهای کفارات، احکام مسلّمیاند که با نسخ هر چه جز زکات سازگاری ندارند. بهعلاوه از پیامبر خدا نقل است که وقتی از آن جناب پرسیده شد که به جز زکات تکلیف مالی دیگری هم وجود دارد، ایشان همین آیة مورد بحث را تلاوت کرده و آن را دلیل وجود صدقات دیگر به جز زکات دانسته است(93) . پس نمیتوان به حدیث یادشده برای رد هر گونه تکلیف مالی به جز زکات استناد کرد؛ همچنان که در سخنان بسیاری، برای اثبات واجب مالی به جز زکات به آیة یاد شده و شواهد و دلایل و قراین دیگر استناد کردهاند. برای نمونه، آلوسی (1217ـ1270 ق) (94) و فخر رازی (م 606 ق) واجب مالی دیگری را غیر از زکات تکلیف دانستهاند(95) . راوندی هم با ذکر چند فقره کمک مالی و از جمله وقف، به دلیل بِرّ بودن آنها، آنها را مشمول حکم آیه دانسته است(96) .
بنا بر این، از عموم آیه استفاده میشود که بخششِ مال به جز پرداخت زکات واجب، لازم است و از فرمودة پیامبر که غیر از زکات تکلیف مالی دیگری هم بر عهدة مردم هست، استفاده میشود که وقف از مصادق دهش مال در راه خدا بهشمار میرود.
در هر صورت بر اساس تفسیر و نیز روایات رسیده از پیامبر، از جمله مفاد این آیه دهش مال و از جمله، وقف و حبس آن در راه خداست. خداوند برای چنین کسانی تعبیر انسانهای راست و صادق را بهکار برده و با وصف «مُتَّقونَ»، از آنها یاد کرده است.
در آیهای دیگر، خداوند صادقان را کسانی دانسته که مؤمن به خدا و پیامبرند و با مالشان در راه خدا جهاد و تلاش می-کنند(97) ؛ و در دیگری، راستان، کسانی معرفی شدهاند که از خانه و مالشان دست کشیده و در راه خدا هجرت اختیار کرده-اند(98) . همین سه آیه نشان میدهد که گویی از مال گذشتن، برای انسان جایگاهی برتر و والا به ارمغان میآورد و او از راستان و انسانهای صادق قرار میدهد.
آیة دیگری که در آن به ذخیره سازی مال اشاره شده، آیه-ای است که در آن از انفاق در راه خدا سخن گفته شده است: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتّى تُنفِقُواْ مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنفِقوا مِن شَیءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ»؛ شما هرگز به نیکی نمیرسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و هر چه که انفاق میکنید، خداوند به آن داناست(99) .
در این آیه هم از بِرّ و انفاق از مال دوستداشتنی سخن به میان آمده و با آیة پیشین این دو وجه مشترک را دارد. در تفسیر این آیه هم گفته شده که آیه هم شامل صدقة واجب (زکات) و قطعی میشود و هم به قرینة «ما»ی موصول که از ادات عموم است، همة نیکیها را در بر میگیرد. ابن العربی پس از یاد کرد اینکه آیه شامل انفاق واجب و نیز هر پرداخت خیر دیگری میشود، گفته است که همین نظر درست است و دلیل آن را نیز عمومیت دلالت آیه ذکر کرده است(100) .
در برابر این دیدگاه، نظر دیگری وجود دارد که این گونه آیات را مجمل میداند و میگوید: آنچه از آنها استفاده میشود، لزوم انفاق از مال حلال و خوب است، و نه از مال بد و حرام؛ همین. و شایسته است که دربارة اصل انفاق و صدقه از مال خوب، به این گونه آیات تمسک شود و تفصیل آن، و وجوب و استحبابش به دلایل دیگر واگذار گردد(101). این گفتة این نویسنده، هم با عموم آیه و هم با آنچه دربارة نزول این آیه از پیامبر نقل است، سازگار نیست. عموم آیه و آنچه از رسول خدا نقل شده، دلالت میکند که آیه هر گونه انفاقی مشمول آن است؛ واجب و مستحب. و البته به قرینة «مِمّا تُحِبّونَ»، قید خوب و مرغوب بودن مال در انفاق باید لحاظ شود.
قطب راوندی با عنوان «باب الوقوف و الصدقات» در کتابش به بحث از وقف پرداخته و آیاتی را که برای اصل مشروعیت وقف و یا برخی از احکام آن میتوان به آنها استناد کرد، ذکر کرده و به بحث گذاشته است. از جمله وی دربارة این آیه گفته که وقتی این آیه نازل شد، یاران پیامبر علاوه بر پرداخت زکات واجب اموال خود، به انفاق اموال ارزشمند و بهادار خود روی آوردند. از جمله روایت شده که ابو طلحه پس از شنیدن این آیه، به پیامبر عرض کرد: من حیاطی دارم که آن را صدقه قرار دادم. پیامبر به او فرمود: آن را برای فقیران خاندانت صدقه قرار ده؛ و او آن را به حسّان بن ثابت و ابی بن کعب اختصاص داد.
راوندی پس از ذکر این ماجرا گفته: ظاهر آیات زیادی در قرآن به وقف و صدقه تشویق میکند و این آیه را را شاهد آورده که خداوند فرموده است: «وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ»(102) ؛ و گفته که: این دستوری است به طاعت و انجام اعمالی که انسان را به خداوند نزدیک میکند.
وی آنگاه به اشکالی که ممکن است به نحوة استدلال به آیة «وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ» برای وقف وارد شود پرداخته و گفته که ممکن است ایراد بگیرند که استدلال به این آیه برای امثال وقف درست نیست؛ زیرا خیر پایانی ندارد و در آیه برای انجام کاری که پایان مشخصی ندارد و تمام شدنی نیست دستور داده شده و محال است که خداوند چیزی را واجب کند که پایان مشخصی ندارد و در نتیجه محقق شدنی نیست؛ و زمانی که واجب کردن همة آن ممکن نبود، واجب کردن بخشی از آن هم به طریق اولی درست نیست. بنا بر این، استدلال به این آیه برای وقف باطل است.
و جواب داده: استدلال به اینکه «واجب کردن کاری که پایان مشخصی ندارد، درست نیست» دلیل درستی نیست؛ زیرا اگر فرض کردیم که شخصی چیزی را وقف فقیری کرد، او کنندة کار خیر به حساب میآید و انجام کار خیر به صورت یک بار، هم شدنی است و هم درست، و محال نیست که کار خیر، برای یک بار انجام شود؛ پس مشمول آیه میشود.
راوندی آنگاه چگونگی استدلال به این آیه را برای مشروعیت وقف تشریح کرده و گفته است: استدلال ما به آیه برای وقف و امثال آن چنین است که: آنچه را که میشود وجوب و استحباب شامل آن شود معین میکنیم و آنگاه آن را تحت عموم آیه میآوریم که فرموده: خیر انجام دهید. (103)
ابن العربی ماجرای ابو طلحه را نقل کرده است که وقتی این آیه نازل شد، ابو طلحه به پیامبر عرض کرد: ای رسول خدا، من این فرمودة خدا را شنیدم که: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتّى تُنفِقوا» و محبوبترین مالهایم که در یرحا(104) است، برای رضایت خدا صدقه میدهم و آرزو دارم که در پیشگاه خدا نیکی و ذخیره باشد(105) . هر جا که خدا به تو رهنمود داده قرارش بده. پیامبر فرمود: آفرین به تو! آفرین به تو! این مال، سودمند است. آنچه گفتی شنیدم و نظر من این است که آن را برای خویشان خودت قرار دهی. ابو طلحه آن را میان خویشان و عموزادگانش تقسیم کرد.
نسائی (م 303 ق) در خبری ماجرا را با اندکی تفاوت از دو خبر پیش چنین آورده که وقتی این آیه نازل شد، ابوطلحه به پیامبر عرض کرد که خداوند از مالهای ما چیزی میخواهد؟ پس ای رسول خدا! گواه باش که من آنها را در راه خدا قرار دادم. پیامبر به وی فرمود: «اِجعَلها فی قَرابتک؛ اِجعَلها فی حسّان بن ثابت و أبیِّ بن کعب»؛ آن را برای خویشانت قرار بده؛ آن را برای حسان بن ثابت و اببی بن کعب قرار بده. (106)
اما روایت دارقطنی (306ـ385 ق) ماجرا را تنها دربارة این آیه نمیداند و از آیة قرض هم یاد میکند که وقتی آیة بِرّ و یا قرض نازل شد، ماجرای ابو طلحه پیش آمد(107) .
دیگر فقیهان و محدثان اهل سنت هم در «کتاب الوقف» اثرشان این آیه را ذکر کرده و ماجرای ابو طلحه را در ذیل آن آورده و به همان بسنده کردهاند و گویی پایه و اساس وقف، همین آیه و آن سخن پیامبر و صدقة ابو طلحه است. شرابینی (م 977 ق) در کتابش گفته است: «و الأصل فیه قوله تعالی: لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقوا»؛ و در ادامه ماجرای ابو طلحه را ذکر کرده و نیز از این آیه یاد کرده است: «وَ ما یَفْعَلوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ»(108) ؛ و خبر مسلم را از پیامبر نقل کرده که: «إذا مات ابنُ آدمَ انقطع عمله إلّا من ثلاث...» و در توضیح آن افزوده: «و الصدقة الجاریة محمولة عند العلماء علی الوقف؛ و أما غیره من الصدقات، فلیست بجاریة. فحمْل الصدقة فی الحدیث علی الوقف أولی»؛ صدقة جاری، به نظر علما وقف است، اما صدقات دیگر جاری نیستند، پس بهتر است که صدقه در این روایت حمل بر وقف شود(109) .
و بدین ترتیب، چگونگی تشریع وقف از یک آیه و تفسیر و فرمان پیامبر شکل گرفته است.
شبیه همین تعبیرها را دربارة منبع تشریع وقف، دمیاطی (م 1310 ق) هم گفته است(110) . در تعبیر دیگری از پیامبر رسیده که ایشان پس از نزول آیه فرمود: «تَصَدَّقْ بأصله»، و همین تعبیر پیامبر را اصل و بنیاد وقف دانستهاند(111) .
دیگری به صراحت گفته که وقف ذُرّی از همین آیه گرفته شده و متداول گشته و نام واقفان را به نیکی جاودان گردانده و گروههایی از مردم، با خیر چنین واقفانی زندگی خوبی دارند و هر گاه از آن اموال استفاده میکنند برای واقفان آنها دعا مینمایند. این، همان صدقة جاری است که پاداشش تمامشدنی نیست؛ و ابو طلحه نخستین کسی است که به اشارة پیامبر سنت وقف را بنا نهاد و بنا به فرمودة پیامبر: «مَن سَنّ سنّةً حسنةً، فله أجرُها و أجرُ مَن عمل بها»؛ هر کس سنت نیکویی بنا نهد، پاداش آن و پاداش هر کس که به آن عمل میکند، نصیب وی میشود، تا روز رستاخیز از پاداش آن برخوردار است. (112)
مالک در روایتی آورده که ابو طلحه بیشترین ثروت را در میان انصار در مدینه داشت و مالی را که بیش از همه دوست داشت، زمین یرحا در برابر مسجد رسول خدا بود که پیامبر داخل آن میشد و از آب گوارای آن مینوشید. آنگاه آیه نازل شد. به خدمت پیامبر عرض کرد که من آن را صدقه قرار دادم و... (113)
نیز از محمد بن منکدر نقل است که وقتی این آیه نازل شد، زید اسبی را که داشت و به آن سبل گفته میشد، خدمت پیامبر آورد و عرض کرد: «هذا یا رسولَ الله فی سبیل الله». پیامبر به وی فرمود: خودت آن را بگیر(114) .
و بدینسان، خداوند از انفاقی سخن گفته که خود و آثارش ماندگار است و در برابرش خداوند پاداشی عظیم را برای آن در نظر گرفته است. در بخش پایانی آیه از دانایی خدا به انفاق انفاقکننده سخن رفته، که بشارتی است به وقفکننده تا بداند عملش بیهوده و هدر نیست. در این آیه به جای اعلام نتیجه و پاداش برای انفاق و وقف، از اطلاع خدا سخن گفته تا به این وسیله تضمینی باشد برای هر آنچه خدا برای واقف در نظر گرفته است.
آیة دیگری که مفسران و فقیهان در موضوع حبس مال و وقف آن دانستهاند این آیه است: «وَ ما تُقَدِّموا لِأَنفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدوهُ عِنْدَ اللهِ هُوَ خَیْرًا وَ أَعْظَمَ أَجْرًا وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفورٌ رَحیمٌ» ؛ هر چه خیر برای خودتان پیش فرستید، آن را در پیشگاه خداوند خواهید یافت. آن برای شما بهتر است و پاداشی بزرگتر دارد. از خدا درخواست آمرزش کنید که خداوند آمرزندة مهرورز است(115) .
مشابه همین آیه با تفاوت در تعبیر و اضافاتی در سورة بقره هم آمده است(116) . «ما» موصوله و متضمن معنای شرط است که با صلهاش مبتداست. «تجدوه» خبر مبتدا و به منزلة جزاست. «هـ» مفعول اول و «عند» ظرف آن و «خیراً» مفعول دوم است. منظور از «وَ ما تُقَدِّموا» به قرینة «ما»ی موصول که از ادات عموم است، همة خیرات و عطایا و صدقات و هر گونه عمل خیر و اندیشه و عقیدهای است که میتواند به انسان در عالم پس از دنیا یاری رساند.
بر اساس این آیه، بر انسان لازم است که خود پیش از آن که به دیار ابدی سفر کند ذخیره بیندوزد و هرگاه به پیشگاه الهی بار یافت آن را دریافت کند؛ از این ذخیرهاندوزی در روایتی از امام صادق چنین تعبیر شده است: «کُن وصیَّ نفسک و لا تقُلْ لغیرک یَبعثْ إلیک ما یُصلِحُک»؛ خود وصی خودت باش و به دیگران مگو که برایت چیزی بفرستند تا امورت را با آن بهسامان کنی(117) .
گفته شده که منظور از «وَ ما تُقَدِّموا» خیرِ هر چیزی است که در دنیا باقی گذاشته میشود؛ زیرا تفاوت بسیاری است میان امکانات دنیوی و نعمت فراوان اخروی(118) ؛ و از آن، «به آنچه پس انداختید» هم تعبیر شده است(119) .
در آیة سورة بقره احتمال داده شده که به دلیل ذکر عفو و صفح در آیة قبل آن، مراد از «ما تُقَدِّمُوا»، گذشت از بدکاران و احسان به آنها باشد. (120)
در آیة پیش از آیة سورة بقره از علاقهمندی اهل کتاب به کفر مسلمانان سخن گفته و سفارش گردیده که از آنها گذشت شود تا فرمان خدا برسد. هر چند ممکن است اندوختن خیرات برای خود شامل گذشت از دیگران هم باشد، اما هرگز به آن اختصاص ندارد و عموم آیه به آن انصراف پیدا نمیکند.
به هر حال، مفسران و فقیهان بر اساس روایتی، به استفاده از این آیه در موضوع وقف رهنمون شدهاند. روایت این است که وقتی این آیه نازل شد، پیامبر فرمود: کدامیک از شما مالش را از مال وارثش بیشتر دوست دارد؟ عرض کردند: ای رسول خدا! هیچیک از ما نیست که مال خود را از مال وارثش بیشتر دوست بدارد. فرمود: «اِعلَموا ما تقولون»؛ بفهمید چه میگویید! گفتند: ای رسول خدا! ما جز این را نمیدانیم. فرمود: «إنّما مالُ أحدکم ما قُدِّم و مال وارثِه ما اُخِّر»؛ مال شما آن است که پیش فرستاده شده و مال وارث آن است که پس انداخته شده(121) .
بر اساس تقدیم مال که در کلام رسول خدا آمده، وقف مال از زمرة آنها دانسته شده و در نتیجه، آیه مستند حکم آن گردیده است؛ از همین روست که مفسران بهصراحت از آن سخن گفتهاند. جرجانی (م 976 ق) دربارة این آیه و آیات مشابه آن گفته است:
آیات مذکوره دلالت میکند بر فضیلت عطایای منجزه مطلقاً؛ مثل وقف و صدقه و سکنی و غیر آن؛ خواه در حال صحت و خواه در حال مرض. و مراد از مطلق، مطلق احسان و انفاق در راه خداست و وقف و صدقه و هبه بر ارحام و یا سایرین و سکنی و بر و خیرات است(122) .
وی در ادامه افزوده که «ما»ی موصول اشاره به دو فراز قبل میکند که اقامة نماز و قرض و یا انفاق را مورد اشاره قرار داده است. یعنی این دو خیرند و برای خود شما میباشند و بهتر از اینها را در پیشگاه خدا خواهید یافت. ذکر دو نمونة نماز و زکات و یا قرض، بیان دو نمونه ممتاز از خیرات و توجه دادن به آنهاست. تعبیر «قرض به خدا»، که منظور از آن، قرض به مردم است، بهترین تعبیر ممکن در انفاق و قرض است. نسبت قرض به خدا به خاطر لطافت در کلام است و چون پاداش آن را خدا میدهد، قرض به خدا نسبت داده شده است.
به تعبیر اصولی، ذکر عام پس از خاص است. یعنی این فراز علاوه بر این که آن دو دستور عبادی و مالی را در بر میگیرد، همه خیرها را هم شامل میشود. و اختصاص یافتن این فراز به دو فراز پیشین، خلاف ظاهر و خلاف اطلاق کلام است.
حاصل این که عموم «وَ ما تُقَدِّموا» بر اقدام به هر کار خیری از جمله وقف دلالت میکند؛ و روایتی از پیامبر در ذیل آیه، برای این عمومِ آیه مصداق خاص تعیین میکند و بدین ترتیب، آیه از مستندات قرآنی وقف بهشمار آمده است.
بخش پایانی این آیه قابل تأمل است؛ چرا که در آن بهصراحت آمده که هر کس هر خیری از جمله مالش را برای خود پیشاپیش بفرستد (در راه خدا وقف کند)، قطعاً آن را در پیشگاه خدا خواهد یافت. یعنی مال برایش در نامة اعمالش ثبت میشود. تعبیر به ماندگاری مال وقفی در پیشگاه خدا، خود نکتة مهمی را در بر دارد. یعنی آن مال هیچگاه از میان رفتنی نیست و حتماً به صاحبش باز میگردد. بهعلاوه از آن با قید «خَیراً» سخن گفته شده است. در آیة دیگری هم پس از فرمان به اقامة نماز و پرداخت زکات گفته شده که اگر برای خود پیشاپیش خیری بفرستید، آن را در پیشگاه خدا خواهید یافت(123) . فرستادن یعنی آن مال بهواقع، خیری است که اندوخته شده است. از پاداش چنان مالی به «أعظم أجراً» یاد شده است. برترین پاداش ممکن و قابل تصور که برای اعمال خیر مدّ نظر است، برای چنین عملی در نظر گرفته شده است.
در ادامه خداوند فرمان به استغفار داده که میتواند ناظر به این نکته باشد که اگر کوتاهی کردید، از خداوند بخواهید از شما در گذرد و آن جبران کنید.
حاصل اینکه: با توجه به این دو دسته آیه در قرآن کریم دربارة مال و ثروت و اندوختن آن به دست میآید که سرمایه و مال و ثروت برای تداوم حیات فردی و جمعی مردمان است، و هر کسی آن را از دست انسانها خارج کند و مال را بدون استفاده بگذارد، و یا در بهترین حالت، آن را در راه خدا هزینه نکند و یا سهم درماندگان را ار آن نپردازد، ستم کرده و در قیامت گرفتار عذابی سهمگین خواهد شد، اما اگر همان مال و ثروت را به گونة دیگری بیندوزد که همواره در چرخش باشد و بخشی از نیازهای مادی نیازمندان و یا نیازهای معنوی مردمان را تأمین کند، نه تنها نکوهیده نیست و وعدة عذابی به آن نشده که از بهترین جایگاه و پاداش و خشنودی خداوند برخوردار است. در حقیقت در ذخیرهسازی مال به صورت دوم سرمایه ابدی میشود و همواره ادامه مییابد و هرگز از میان نمیرود، در حالی که در غیر این صورت، با مصرف کردن مال و یا تقسیم آن میان وارثان و یا حتی دفن آن به منظور نگه-داری، مال بهتدریج از میان میرود و در نتیجه اثر و نقشش نیز کمرنگ و کمرنگتر میشود و از دسترس خارج میگردد؛ و این با فلسفة وجودی آن سازگار نیست.
پی نوشت ها :
1) معجم مقاییس اللغة، مادة کنز.
2) الصحاح، مادة کنز.
3) المصباح المنیر، مادة کنز.
4) مجمع البحرین، مادة کنز.
5) لسان العرب، مادة کنز.
6) النهایة، باب الراء مع الکاف، واژة رکز.
7) لسان العرب، فصل الراء، مادة رکز.
8) الانتصار، ص 209.
9) النهایة، باب الکاف مع النون، مادة کنز.
10) توبه (9)، 25.
11) همان.
12) توبه (9)، 35.
13) هود (11)، 12؛ کهف (18)، 82؛ فرقان (25)، 8.
14) کهف (18)، 82.
15) شعراء (26)، 58؛ قصص (28)، 76.
16) توبه (9)، 35.
17) قصص (28)، 76.
18) شعراء (26)، 57 و 58.
19) التبیان، ج 8، ص 25؛ مجمع البیان، ج 7 ص 333.
20) هود (11)، 12.
21) فرقان (25)، 8.
22) کهف (18)، 80 و 81.
23) نساء (4)، 5.
24) بقره (2)، 180.
25) «دخل علیُّ بنُ أبی طالبٍ على رجلٍ من بنی هاشمٍ یعودُه. فقال: أُوصی؟ فقال علیٌّ: إنّما قال الله تبارک وتعالى: «إِن تَرَکَ خَیراً»، وإنّما ترکتَ مالاً یسیراً، فَدَعهُ لِوَلَدِکَ. فَمَنَعَهُ أن یوصِیَ». المصنف، ج 9، ص 63.
26) همان.
27) توبه (9)، 34.
28) طبری در تفسیر آیه مینویسد: «و اختلف أهل العلم فی معنی الکنز» (جامع البیان، ج 14، ص 217).
29) البحر المحیط، ج5، ص 411.
30) صحیح بخاری، ج2، ص 111؛ الجامع لأحکام القرآن، ج 8 ، ص 123 و 124؛ بیان المعانی، ج 6، ص 429.
31) البحر المحیط، ج 5، ص 411.
32) بیان المعانی، ج 6، ص 430.
33) توبه (9)، 103.
34) البحر المحیط، ج 5، ص 411.
35) بدائع الصنایع، ج 2، ص 2. این سخن در منابع، بیشتر به عبد الله بن عمر و دیگران منسوب است تا پیامبر. ببینید: الأم، ج2، ص 3.
36) التبیان، ج 5، ص 210.
37) مجمع البیان، ج 5، ص 6.
38) التفسیر الکبیر، ج 8، ص 45ـ 46.
39) البحر المحیط، ج 5، ص 411. ابن عطیه هم بعد از نقل این نظر گفته است: «و هذان القولان یقتضیان أنّ الذم فی حبس المال لا فی منع زکاته فقط» (المحرر الوجیز، ج 3، ص 28).
40) الحیات، ج 4، ص 160 تا 182.
41) البحر المحیط، ج 5، ص 411.
42) تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص 1040.
43) المیزان، ج 9، ص 251.
44) همان، ص 261 ـ 266.
45) المیزان، ج 9، ص 263.
46) تفسیر الوسیط، ج 1، ص 857.
47) الجامع لأحکام القرآن، ج 8 ، ص 128.
48) المفردات فی غریب القرآن، مادة صدق.
49) بقره (2)، 264 و271 و 276؛ نساء (4)، 4؛ توبه (9)، 58 و 60 و 79 و 104.
50) حدید (57)، 18.
51) احزاب (33)، 35.
52) مسند حمیدی، 219 ق، ج 2، ص 1.
53) سنن دارقطنی، ج 4، ص 230.
54) المفردات فی غریب الفاظ القرآن، مادة حبس.
55) مستدرک الوسائل، 1320 ق، ج14، ص 48؛ السنن بیهقی، ج 6 ص 162.
56) کافی، ج 7، ص 31.
57) النهایة، ص 596.
58) الحدائق الناضرة، ج 22، ص 154.
59) المهذب، ص 86.
60) السرائر، ج3، ص 152.
منابع و مآخذ
رازی، أحمد بن علی (معروف به جصّاص)، أحکام القرآن، تحقیق محمد صادق القمحاوی، دار إحیاء التراث العربی، 1405 ق.
ابن عربی، محمد بن عبد الله، أحکام القرآن، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، دارالفکر، 1996 م.
ابن عطیة اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، تحقیق عبدالسلام عبدالشافی محمد، دار الکتب العلمیة، 1413 ق.
دمیاطی بکری، ابوبکر، إعانة الطالبین، دارالفکر، 1418 ق.
علم الهدی، شریف مرتضی، الانتصار، تحقیق: مؤسسة النشر الإسلامی، 1415ق.
بیضاوی، عبد الله بن عمر، أنوار التنزیل، تحقیق محمد بن عبدالرحمن المرعشلی، دار إحیاء التراث العربی، 1418 ق.
ابن حیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و دیگران، دارالکتب العلمیة، 1422 ق.
کاشانی، ابوبکر بن مسعود، بدائع الصنائع، المکتبة الحبیبة، 1409 ق.
ملا حویش، سید عبدالقادر، بیان المعانی علی حسب ترتیب النزول، مطبعة الترقی 1382 ق.
جنابذی، سلطان محمد، بیان السعادة، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1408 ق.
ابن شبه، عمر، تاریخ المدینة المنورة، تحقیق فهیم محمود شلتوت، قم، دارالفکر، 1410 ق.
طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر العاملی، مکتب الإعلام الإسلامی، 1409 ق.
ابن عاشور، محمد طاهر، التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی.
محمد علی سایس، تفسیر آیات الأحکام، بی جا، بی تا.
حسینی جرجانی، سید امیر ابوالفتح، تفسیر شاهی یا آیات الاحکام، تحقیق ولی الله اشراقی، تهران، نوید، 1362 ش.
ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق اسعد محمد طیب، مکتبة نزار مصطفی، 1419 ق.
فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، دار إحیاء التراث العربی، 1420 ق، چاپ سوم.
طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، تحقیق الشیخ خلیل المیس، دارالفکر، 1415 ق.
قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1354 ش.
بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، مؤسسة النشر الإسلامی، 1377 ق.
حکیمی، محمد و محمد رضا و علی حکیمی، الحیاة، انتشارات دلیل ما.
آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن و السبع المثانی، تحقیق عبدالباری عطیه، دار الکتب العلمیة، 1415 ق.
طباطبایی، سید علی، ریاض المسائل، تحقیق و نشر مؤسسة النشر الإسلامی، 1421 ق.
مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، زبدة البیان فی أحکام القرآن، تحقیق محمد باقر بهبودی، مکتبة المرتضویة، بی تا.
ابن ادریس، محمد بن منصور، السرائر، تحقیق لجنة التحقیق، مؤسسة النشر الاسلامی، 1410 ق.
دار قُطنی، علی بن عمر، السنن، تحقیق: محمد بن منصور سید الشوری، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417 ق.
نسائی، محمد بن عیسی، السنن، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، دارالفکر ، 1403ق.
بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، دارالمعرفة، بی تا.
جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، تحقیق احمد عبد الغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407 ق.
سید محمد کاظم یزدی، العروة الوثقی مع تعلیقات عدة من الفقهاء، 1417ق.
شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، عالم الکتب، بی تا.
راوندی، سعید بن هبة الله، فقه القرآن فی شرح آیات الأحکام، تحقیق سید احمد حسینی اشکوری، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1405 ق، چاپ دوم.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر الغفاری، دار الکتب الإسلامیة، 1367 ش.
فاضل مقداد، جمال الدین بن عبد الله، کنز العرفان فی فقه القرآن، تحقیق سید محمد قاضی، مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی، 1419 ق.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر أدب الحوزة، 1405 ق.
سرخسی، محمد بن ابی سهل، المبسوط، تحقیق جمع من العلماء، بیروت، دار المعرفة، 1414 ق.
طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین و مطلع النیرین، تحقیق سید احمد حسینی، مکتب نشر الثقافة الإسلامیة، 1408 ق.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق لجنة من العلماء و الخصیصین، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1415 ق.
کاظمی، جواد بن سعید، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، المکتبة المرتضویة، 1365 ش.
نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقیق مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، قم 1408 ق.
حمیدی، عبد الله بن زبیر، المسند، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1409 ق.
صنعانی، عبد الرزاق، المصنف، تحقیق و تخریج وتعلیق حبیب الرحمن الأعظمی، منشورات المجلس العلمی.
ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، مکتبة الإعلام الإسلامی، 1404 ق.
شرابینی، محمد بن احمد، مغنی المحتاج، دار إحیاء التراث العربی، 1377ق.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت، دار القلم، 1996 م.
زحیلی، وهبة بن مصطفی، المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، دار الفکر المعاصر، 1418 ق چاپ دوم.
ابن البرّاج، المهذب البارع، مؤسسة النشر الإسلامی، 1406 ق.
طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1391 ق.
ابن اثیر، مجد الدین مبارک، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تحقیق ظاهر احمد الزاوی، محمود محمد الطناخی، مؤسسة اسماعیلیان، 1364 ش.
منبع : فصلنامه وقف میراث جاویدان ش 71
/ع