فضای مجازی شب گذشته یادآور شعاری بود که برخی در جریان اعتراضات به زبان آوردند. شعاری که رنگ و بوی عبور از اصلاحطلبی و اصولگرایی میداد. چه آنکه رییسجمهوری اصلاحات هم در جریان دیدار روز یکم بهمن به آن اذعان کرد و گفت مردم از همه ناراضی هستند؛ اصلاحطلب و اصولگرا ندارد! همزمان با برگزاری این دیدار هشتگی در فضای توییتری به راه افتاد که گرچه از لحاظ کمی قابل توجه نبود اما باید از لحاظ کیفی به واسطه خشم و ناامیدی که از راه و روش اصلاحطلبانه به نمایش میگذاشت مورد توجه قرار بگیرد.

زمان زیادی نیست که گزاره عبور از روحانی از سوی جریانی کلید خورد. گزارهای که بسیاری آن را ساخته اصلاحطلبان میدانستند. در حالی که عبور از روحانی برای اصلاحطلبان که تازه از همین اندک فضای سیاسی استفاده کرده و به ساختار رسمی بازگشتهاند کار عقلانی محسوب نمیشود. همین هم باعث شد بسیاری از چهرههای سرشناس اصلاحطلب نسبت به این ایده واکنش نشان داده و از معایب این عبور سخن به میان آوردند. حالا شعار تغییر کرده است و نه تنها عبور از جریانها و جناحها بلکه گروهی ایده عبور از ماهیت اصلاحگری که جریان اصلاحات داعیه آن را دارند سر میدهند. اصلاحاتی که مخالفان، آن را راهی بیخاصیت میدانند. راهی که گویی در بیستسالگی و اوج جوانی بدنه اجتماعی خود را ناامید کرده است.
هر دوی این اتفاقات و سر دادن عبور از این و آن اما در خوشبینانهترین حالت و با پیشفرض حفظ حاکمیت یکپارچه تنها یک واقعه تاریخی را به خاطر میآورد و آن ظهور احمدینژادیسم در سیاست ایران است. اتفاقی که نتیجه انتخابات سال ٨٤ را رقم زد و حاصلش ٨ سال پیش از دولت روحانی بود.
١٢ سال پیش ناامیدی از رییسجمهوری اصلاحات در سالهای پایانی دولت کار را به جایی رساند که او در آخرین حضورش در دانشگاه تهران از آن صحبت کرد، در مورد ظهور آن هشدار داد و به کنایه گفت «انشاءالله بعد از من کسانی خواهند آمد که خوب عمل خواهند کرد. » همین هم شد که در جریان عبور از روحانی اصلاحطلبان بارها و بارها تاکید کردند نباید به روزهای منتهی به سال ٨٤ بازگشت. حالا بار دیگر عدهای میگویند از اصلاحطلبان ناامید هستند و شعارشان عبور از اصلاحات را تداعی میکند.
ناامیدی از جریان اصلاحطلبی به گمان برخی تحلیلگران اصلاحطلب تنها نارضایتی داخلی و رضایت خارجی را به دنبال خواهدداشت. چه آنکه محسن آرمین در یادداشتی که در روزنامه اعتماد به چاپ رسید ضمن اشاره به خواست اپوزیسیونهای خارج از کشور مبنی بر «در ایران، اصلاحات ممنوع» معتقد است پروژه ممنوعیت اصلاحات در ایران و روند ناامید کردن مردم از این جریان از یک سو به افزایش حجم بحرانها و گسترش بیشتر نارضایتیهای مردم دامن میزند و از سویی دیگر دشمنان ایران را به طمع میاندازد تا برای رسیدن به مقصد امیدوارتر شوند.
همچنان که عبدلله ناصری هم با همین باور به «اعتماد» گفت تهاجم تبلیغاتی علیه اصلاحطلبان را از این منظر میبینم که این نکته از سوی جامعه مدنی ادراک شده که اصلاحطلبی اولین و آخرین سنگر نجات کشور است و چون اپوزیسیون خارجنشین در پی تغییر ساختار و حکومت در ایران هستند این سوپاپ اطمینان که اصلاحطلبان هستند را شناخته و آن را به خوبی نشانه گرفتهاند.
فارغ از جریان تبلیغاتی ضد اصلاحات که در گفتهها و نکتههای چهرههای سرشناس این جریان مشهود است حال این سوال به صورت جدیتری قابل طرح است که اینبار هم دشمن مسبب ناامیدی از اصلاحات است؟ آیا همیشه جریان رقیب (چه اصولگرایان در داخل و چه اپوزیسیون در خارج) باعث شرایط ناامیدی از این جریان را فراهم میکنند ؟ چرا مردم در دوری باطل تلاش میکنند تا به هر طریق ممکن حتی با رای به ناشناسان این جریان آنها را به ارکان قدرت بازگردانند و در میانه راه با غلبه برناامیدی از آن برائت میجویند؟ ترغیب مردم به روشهای اصلاحطلبانه و نمایش آن در انتخابات تا کجا پاسخگو خواهد بود و آنان را پای صندوقهای رای خواهد کشاند؟آیا قرار است نقش اصلاحطلبان صرفا در حد و اندازه سوپاپ اطمینان حاکمیت تعریف شود؟ در بزنگاههای مهم و ناامیدی پیامآور امید شوند و بعد بدنه اجتماعی خود را ناامید کرده و به همان نقطه نخست بازگرداند؟
نقد درون جریانی
اعتراضات مردمی اخیر نه تنها زنگ هشداری برای شنیدن صدای معترضان بود بلکه زنگ خطری برای جناحهای سیاسی نیز محسوب میشود تا به خلأها و گپهای موجود در جناح متبوعشان پاسخهای روشنی بدهند.
به نظر میرسد که وقت آن رسیده تا اصلاحطلبان در بیستسالگی این جریان مانیفست دقیقی تعریفکنند تا در بزنگاههای مهم به ویژه شرایط اعتراضی مواضع اصلاحطلبانه بیهیچ شائبهای مشخص و روشن باشد و در این بزنگاهها مشخص باشد که باید از آنها انتظار رفتاری با ماهیت اپوزیسیونی داشت یا نه؟ چه آنکه علیرضا علویتبار نیز در یکی از سخنرانیهای حزب اتحاد ملت مطرح کرد «برخی از بیان این حرف ناراحت میشوند اما واقعیت است؛ تکلیفخودتان را مشخص کنید. اگر برای اصلاح ساختار آمدهاید، لوازمی دارد. باید مشخص باشد که رقبای درون حکومتی هستیم؟ اصلاحطلبان اعتدالی هستیم یا طرفداران اصلاحات بنیادین؟»
در حال حاضر این سوال مطرح است که اصلاحطلبان اساسا تا کجا میتوانند دست به اصلاحگری بزنند و مرزهای این اصلاحگری تا کجاست؟ پرسشی که مصطفی تاجزاده در بخشی از نامهاش در پاسخ به مخملباف از آن سخن گفت.
تاجزاده معتقد است که اصلاحطلبان باید با تمام توان بکوشند که [مقامات عالی کشور] را از اضطراری بودن شرایط آگاه سازند تا فضا را باز و انتخابات را آزاد کنند. راه تعامل با جهانیان و نیز با همسایگان در پیش گیرند تا اقتصاد میهن و مردم رونق گیرد. همچنین به مبارزه واقعی با فساد بپردازند و با پایان دادن به حبس و حصر و خارج کردن صدا و سیما از تکصدایی، انجام گفتوگوهای ایرانی – ایرانی را آغاز کنند. از آن سو نیز مردم را به مخاطرات استفاده از خشونت و زیانهای غیرقابل جبران دخالت خارجی آگاهتر سازند.
شاید یکی از دلایل بیمهری این روزها به اصلاحات و اصلاحطلبان ریشه در عملکرد آنان دارد. عملکردی ضعیف با ترکیبی از محافظهکاری و عقلانیت سیاسی که اغلب مرزهای آن جابهجا شده است. چه آنکه محمدرضا تاجیک در گفتوگو با «اعتماد» هم به این موضوع اشاره کرد و گفته بود برخی به بهانه عقلانیت سیاسی اصلاحطلبی را به مسلخ میبرند.
اصلاحطلبان و کنشگران سیاسی این جریان باید به پرسشهای مردم پاسخ دهند چه آنکه اصلاحطلبی و اصلاحات راه و روشی ناخوشایند و مستحق ناسزا نیست اما سالها به مثابه مسکنی عمل کرده که درمان را به تعویق انداخته است و حالا وقت آن رسیده که دستکم اصلاحطلبان مقصود خود را از اصلاحگری به صورتی تشکیلاتی و شاید مدون مطرح کنند تا تکلیف بدنه اجتماعیشان با آنها خصوصا در بزنگاههای مهم مشخص شود. همچنین راهکارهای مشخص و عملیاتی ارایه دهند که سرنوشتش به ناکجاآباد سیاسیکاری ختم نشود.