1. نسبت ادیان با یکدیگر
ادیان از دید کلى به دو مجموعه تقسیم مى شوند: توحیدى و غیرتوحیدى. مجموعه ادیان توحیدى (شامل یهودیت، مسیحیت، آیین زردشت و اسلام) به سه اصل توحید، نبوت و معاد قائلند، ولى ادیان غیرتوحیدى هیچ یک از این سه اصل را قبول ندارند: آن ادیان به جاى توحید، از شرک و به جاى نبوت، از حکمت[1] و به جاى معاد، از تناسخ سخن مى گویند. البته توحید مسیحیت با تثلیث و توحید آیین زردشت با ثنویت همراه است و پیروان هر دو دین مى کوشند تثلیث و ثنویت خود را به هر قیمتى با اصل توحید هماهنگ کنند. درجه توفیق آنان در ایجاد این هماهنگى به داورى افراد گوناگون بستگى دارد: برخى از پیروان ادیان توحیدى بى درنگ آن را از ایشان مى پذیرند، ولى برخى دیگر تسلیم تأویل هاى آنان نمى شوند و به پیروى از قرآن مجید (مائده 17، 72ـ73)، تثلیث را کفر مى دانند.
در مجموعه ادیان توحیدى، دینى که از نظر معارف به اسلام مقدارى شباهت دارد، یهودیت است و اگر مسلمانان از عصر پیامبر گرامى اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا این زمان بیشترین مشکلات را با یهود داشته اند، بیشتر به رفتارهاى ناهنجار آنان مربوط مى شود و کمتر به اعتقادات ناهنجارشان. البته خداى متعال یهودیان را اولین کافر به قرآن مجید مى داند (بقره 41).
از اینجا است که برخى از مفسران قرآن هنگام تفسیر «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّآلِّینَ»، «غضب شدگان» را به یهود و «گمراهان» را به نصارا تفسیر کرده اند، با اینکه مى توانستند هر دو صفت را به هر دو گروه مربوط بدانند. این تفکیک براى این است که سوره حمد امُّ الکتاب یعنى «خلاصه قرآن کریم» است. با مراجعه به متن این کتاب الهى، به آسانى درمى یابیم که خداى متعال بر یهودیان به سبب کارهاى ناپسندشان غضب کرده[4] پس آیه آخر سوره مبارکه حمد بر اساس این معارف تفسیر شده است.
قرآن کریم عقاید باطلى را به یهودیان نسبت داده و ایشان را به سبب آن عقاید سرزنش کرده است: 1) عُزیر پسر خداست;[9] تبرى مى جویند و همین تبرى براى مفسران قرآن کافى بوده است.
از سوى دیگر، قرآن کریم عقاید باطلى را به مسیحیان نسبت داده و ایشان را به سبب آن عقاید سرزنش کرده است: 1) مسیح پسر خداست;[13] را انکار مى کنند).
یهودیت علاوه بر سه اصل توحید، نبوت و معاد در برخى از احکام نیز به اسلام نزدیک است و حتى نام هاى برخى از فرشتگان مانند جبرئیل و میکائیل به عبرى در قرآن کریم آمده است.[15]
یادآورى این نکته نیز ضرورى است که ما مسلمانان باید براى تفسیر برخى از آیات قرآن کریم، از اعتقادات حق و باطل بنى اسرائیل آگاه باشیم; زیرا آن کتاب الهى 136 بار به نام حضرت موسى(ع) و بارها به قضایاى مختلف بنى اسرائیل اشاره کرده است.[16]
2. اسم: تعیّنى و تعیینى
نام هاى باستانى بیشتر ملت ها، قبایل، خاندان ها، شهرها و کشورها به طور طبیعى و بر اثر گذشت زمان تعیّن یافته و کسى از روى عمد و قصد آنها را تعیین نکرده است. بسیارى از ادیان نیز این حالت را دارند: اسم تعیّنى یهودیت (Judaism) به دین کسانى دلالت مى کند که اسلافشان در گذشته هاى دور به سبب سکونت در کشور یهودا، «یهودى» خوانده مى شده اند و اسم تعیّنى مسیحیت (Christianity)به دین کسانى دلالت مى کند که مسیحى یعنى منتسب به مسیح خوانده شده و مى شوند. نام مسیحى بعد از رفتن حضرت مسیح(ع) پدید آمده است (اعمال رسولان 11:26) و خود آیین نوخاسته آن حضرت اسمى نداشته است و آن را «طریقت» مى خوانده اند (اعمال رسولان 9:2 و 22:4).
واژه هاى یهودیت و مسیحیت در کتاب مقدس یافت نمى شوند، در حالى که واژه اسلامو مشتقات آن را مکرّر در قرآن کریم مشاهده مى کنیم;[17] زیرا اسلام دینى است که در زمان خود حضرت رسول اکرم(ص) به کمال رسیده و به همین علت، از ابتدا اسم تعیینى داشته است تا از ادیان دیگر تمیز داده شود.
اسم تعیینى، بر خلاف اسم تعیّنى، معناى زیبا و هدفمندى دارد و انتخاب واژه اسلام به معناى «تسلیم» براى خاتم ادیان داراى همین ویژگى ها است.[18]
3. خاتمیت یا بشارت به دین بعدى
یهودیت، مسیحیت و اسلام که ادیان ابراهیمى (Abrahamic Religions) و ادیان وحیانى (Revealed Religions) نامیده مى شوند، یادگار انبیاى الهى(ع) هستند. این ادیان (اولا) حقانیت خود را به ادیان قبلى مستند مى کنند و بشارت ظهور خود را در آنها مى جویند و (ثانیاً) به خاتمیت خود معتقدند و ادیان بعدى را رد مى کنند، به این شرح:
اولا یهودیت خود را تحقق وعده خداى متعال به حضرت ابراهیم(علیه السّلام) مى داند و مسیحیت با طرح نظریه جانشینى (supersession) خودرا وارث آنوعده مى داند ومى کوشد بشارت به ظهور حضرت عیسى(علیه السّلام) و عهد جدید را در عهد عتیق پیدا کند. اسلام نیز به انبیاى بنى اسرائیل و کتاب هاى آسمانى پیشین توجه دارد و صریحاً اعلام مى کند که بشارت ظهور پیامبر عالى قدر اسلام در تورات و انجیل یافت مى شود (اعراف 157).
ثانیاً یهودیت منکر نسخ است و مسیحیت پس از عهد جدید، منتظر پیمان جدیدترى نیست.[19] خاتمیت اسلام نیز در قرآن مجید (احزاب 40) و احادیث فراوان آمده است و همه مسلمانان آن را از ضروریات اسلام مى دانند.
موعودى نیز که در هر یک از ادیان یادشده مطرح است، براى تأیید همان دین مى آید، نه این که آن دین را نسخ کند و دین تازه اى بیاورد.
اعتقاد به خاتمیت راه را بر شرایع تازه مى بندد. ادیان بعدى براى گشودن این راه، با تأویل عباراتى از کتاب هاى قبلى، مژده ظهور دین خود را در آنها مى جویند. بر این اساس، مسیحیان براى یافتن مژده به حضرت عیسى مسیح(ع)، با تأویل عباراتى از عهد عتیق و مسلمانان براى یافتن مژده به حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، با تأویل عباراتى از عهد عتیق و عهد جدید، مژده هاى مطلوب خود را در آن کتاب ها مى یابند.
البته یافتن اسم و خصوصیات دقیق فرد مطلوب به شکل یک آرزو باقى مى ماند و مژده ها به اسم هاى نامأنوسى تعلق مى گیرد: مثلا مسیحیان (رک: متى 1:23) با مراجعه به عهد عتیق، مژده به تولد عِمّانوئیل (اشعیا 7:14) را مى یابند و مسلمانان با مراجعه به عهد عتیق، مژده به آمدن شیلو (پیدایش 49:10) و با مراجعه به عهد جدید، مژده به فرستاده شدن فارَقلیط (یوحنّا 14:16 و...) را به دست مى آورند. مدعیان بعدى نیز چنین رفتارى را با عهد عتیق، عهد جدید و قرآن مجید دارند. در این فرایند، کتب مقدس امت هاى دیگر بدون توجه به تفسیر و تأویل خودشان، تفسیر و تأویل مى شود.
پیروان این ادیان به پایان یافتن مدت ادیان قبلى و مجعول بودن ادیان بعدى معتقدند و بر این اساس، نجات را به خود اختصاص مى دهند. در این میان، یهودیت یک دین قومى است و تبلیغ ندارد. بیشتر یهودیان مردم جهان را به صهیونیسم دعوت مى کنند. از سوى دیگر، در مسیحیت و اسلام تبلیغ وجود دارد. تبلیغ مسیحى را تبشیر و تبلیغ اسلامى را دعوت مى نامند.
همچنین باید توجه داشت که اطلاق نبى و رسول در یهودیت و مسیحیت به مروجان قدیم آن ادیان (مانند «دانیال نبى» و «پولس رسول») به آوردن دین تازه دلالت نمى کند.
4. حقانیت
با در نظر گرفتن تنوع ادیان، در مورد حقانیت ادیان 3 دیدگاه معروف وجود دارد:
1. دیدگاه انبیاى الهى(ع) و کتاب هاى آسمانى مبنى بر حقانیت دین خود و بطلان سایر ادیان. این دیدگاه حقانیت سلسله اى از ادیان پیشین را براى عصر خودشان مى پذیرد; همچنین ممکن است براى کسانى که به پیروى از آن ادیان ادامه مى دهند، امتیازاتى قائل شود، ولى حقانیت را در زمان حاضر منحصر به دین خود مى داند.
2. دیدگاه جمع کثیرى از عرفا و صوفیه مبنى بر حقانیت همه ادیان و اینکه همه آنها راه نجات هستند. جمعى از متفکران عصر ما به این دیدگاه لباسى نو پوشانده و آن را ترویج کرده اند. برخى هم با اعتقاد جازم به حقانیت دین خود، حقانیت ادیان دیگر را در محدوده مشترکات آنها با دین خودى پذیرفته اند که بهتر است این گرایش را از شاخه هاى دیدگاه نخست بدانیم.
3. دیدگاه ملحدان، شکاکان و دِئیست ها مبنى بر بطلان همه ادیان به موجب انکار اصل ماوراى طبیعت، یا اعتقاد به عدم امکان برقرارى ارتباط با آن.
5. دستگاه هاى کلامى
باید توجه داشت که گفتوگوى ادیان و اصولا هیچ نوع گفتوگویى به نتیجه نمى رسد; زیرا هنگام بحث، طرفین احساس مى کنند به تمام حقیقت دست یافته اند و طرف مقابل در فهم حقیقت قصور یا تقصیر دارد. از آنجا که روح آدمى با مفاهیم آشنا خو مى گیرد و آنها را مفاهیمى جهانى مى شناسد، اهل گفتوگو احساس مى کنند که تنها وظیفه آنان تطبیق مصادیق با آن مفاهیم است تا موضوع ثابت شود. ولى باید توجه داشت که بسیارى از مفاهیم دینى ابداً جهانى نیستند تا بتوانیم چیزى از دین خود را با آنها منطبق کنیم و براى اثبات معارف اسلامى به آنها ارجاع دهیم.
اگر بحث ضرورت پیدا کرد، باید بدانیم که حتى اگر منطق ما با منطق انبیا برابر باشد، احتمال پذیرش در طرف مقابل منتفى است; زیرا طرف بحث اگر از توده مردم باشد، بر او لازم است هنگام شکست به عالم رجوع کند و اگر عالم باشد، باز هم در طول تاریخ عالم تر از خود سراغ دارد و دیده است که آنان نیز مثل وى مى اندیشیده اند.
بدیهى است که هر دین و مذهبى دستگاه کلامى خود را چنان ترتیب مى دهد که حقانیت خود و بطلان سایر ادیان را اثبات کند. پیروان هر دینى نیز خود و همکیشان خویش را محقق و دیگران را مقلد مى دانند و منابع دین خود را به آسانى تأویل مى کنند، ولى اجازه کمترین تأویل را به طرف مقابل نمى دهند.
هر دینى گزاره هاى غیرمشترک ادیان دیگر را بى معنى و باطل مى داند; مثلا هنگامى که یک کاتولیک مى گوید در زندگى دینى اش خدا را مى خورد، سخن وى براى یک فرد غیرمسیحى معنایى ندارد، ولى این سخن براى خود آن کاتولیک معنا دارد; زیرا وى معتقد است که (اولا) نان و شراب عشاى ربانى حقیقتاً[21]
هر دینى براى پیروانش یقین آور است و این حقیقت در آثار گرانبهاى بزرگانى مانند حضرت امام خمینى(ره)، امام محمد غزالى و شهید مطهرى(رحمت الله علیه) آمده است.[22]
6. سقوط انسان و آموزه نجات
دغدغه اصلى ادیان به سقوط انسان و نجات وى مربوط مى شود. شناخت حق و باطل راه نجات را مى گشاید و به همین علت، ادیان فهرست هایى از اعتقادات حق (و باطل) را در اختیار پیروان قرار مى دهند تا ایشان باورهاى خود را بر اساس آنها تنظیم کنند. علم کلامِ ادیان از اینجا پدید مى آید.
آنچه گفته شد، در خود ادیان بود، اما «علم ادیان» به حقانیت یا بطلان هیچ یک از اعتقادات دینى کارى ندارد و مى کوشد به گزارش دادن از آن اعتقادات بسنده کند. ادیان مختلف ازسقوط انسان (the fall of man)ونیاز وى به نجات سخن گفته اند. خداى متعال نیز در سوره عصر انسان را در زیانکارى دانسته و در سوره تین از تحول وى به پست ترین پست ها به روشنى سخن گفته و نجات او را با ایمان و عمل صالح ممکن شمرده است.
با مطرح شدن اومانیسم در عصر جدید، سقوط انسان اهمیت پیشین خود را از دست داده و توجه ادیان گوناگون به جوانب دیگر وضع انسانى جلب شده است. یهودیت و مسیحیت بر آفرینش انسان به صورت خدا (پیدایش 1:27)[24]
هر دینى با دلیل هاى عقلى و نقلى نجات را مخصوص خود مى داند و در موارد ضرورت، براى به دست آوردن دل مردم، از این انحصارگرایى فاصله مى گیرد. مسیحیان پیوسته مى گفته اند: «بیرون کلیسا هیچ نجاتى نیست» و از زبان پطرس نقل شده است که در باره حضرت مسیح(علیه السّلام) گفت: «در هیچ کس غیر از او نجات نیست; زیرا که اسمى دیگر زیر آسمان به مردم عطا نشده که بدان باید ما نجات یابیم» (اعمال 4:12).
پس ما مسلمانان نیز باید یقین داشته باشیم که رستگارى اخروى مخصوص دین مبین اسلام است: «وَ مَن یَبْتَغِ غَیْرَ الاِْسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ.» (آل عمران 85).
7. تهذیب
همه ادیان از مردم زندگى اخلاقى مى خواهند و دستورهاى آنها به نحوى براى اصلاح بشر مقرر شده است. مردم نیز با رعایت آن دستورها در این دنیا به مقدارى تهذیب دست مى یابند. درست است که انسان ها بر اثر فریب شیطان، تقریباً براى هر حیوانى (از سوسک تا فیل) نوعى الوهیت قائل شده و آنها را پرستیده اند، ولى حیات دینى از مقدارى اخلاق برخوردار بوده و اکنون نیز چنین است.
حضرت امام رضا(علیه السّلام) از حضرت امام سجاد(علیه السّلام) روایت کرده است که زن عزیز مصر هنگامى که حضرت یوسف(علیه السّلام) را وسوسه مى کرد، پارچه اى را برداشت و روى بتى که در خانه داشت، کشید. هنگامى که حضرت یوسف(علیه السّلام) علت این کار را پرسید، وى پاسخ داد: براى اینکه از این بت حیا مى کنم و مى خواهم ما را نبیند. آن حضرت گفت: چگونه تو از بتى که درک و شعور ندارد حیا مى کنى، ولى من از خالق و معلم انسان ها حیا نکنم؟[25]
اعتراف به گناه نزد کشیش[26] در مسیحیت ارتدکس و کاتولیک نیز به منظور کاهش گناه در جامعه مقرر شده است و همه آنان حتى کشیشان و اسقفان و پاپ آیین اعتراف را مکرر به جا مى آورند. اعتراف به گناه در اسلام، یهودیت و مسیحیتِ پروتستان جایز نیست. در این ادیان، گناه را باید با خود خدا در میان گذاشت و استغفار کرد.
همه ادیان دنیا را حقیر و تاریک معرفى کرده اند.[29]
معروف است که مسیحیت شریعت ندارد. بدیهى است که مسیحیت و هیچ دین دیگر گناه هاى اخلاقىِ قتل نفس، دزدى، زنا، دروغ، غیبت، تهمت و مانند اینها را مجاز نمى دانند و نسبت به آنها بسیار حساس هستند. آرى، احکام تعبدى، مانند حرمت گوشت خوک در مسیحیت و برخى از ادیان دیگر جایى ندارند.
فداشدن مسیح براى گناهان بشر نیز مجوز گناه کردن نیست، همان طور که عفو و رحمت خدا و شفاعت اولیاى خدا در اسلام راه گناه را نمى گشاید.
همین پرهیز از گناهان اخلاقى جمعى از مسیحیان را به گونه اى اعجاب آور مهذب کرده است. شهید والامقام مطهرى(ره) در یک سخنرانى مربوط به اواخر عمر پربرکت وى که بعداً تحت عنوان حق و باطل تنظیم و منتشر شده، با تأکید فراوان و از صمیم قلب، مسیحیان و کشیشان مسیحى را متقى و مستحق بهشت دانسته و گفته است:
شما اگر به همین مسیحیت تحریف شده نگاه کنید و بروید در دهات و شهرها، آیا هر کشیشى را که مى بینید، آدم فاسد و کثیفى است؟ والله میان همین ها صدى هفتاد هشتادشان مردمى هستند با یک احساس ایمانى و تقوا و خلوص که به نام مسیح و مریم چقدر راستى و تقوا و پاکى به مردم داده اند، تقصیرى هم ندارند; آنها به بهشت مى روند، کشیش آنها هم به بهشت مى رود. پس حساب روحانیت حاکم فاسد مسیحى و پاپ ها را باید از اکثریت مبلغین و پیروان مسیح جدا کرد.[30]
8. تغییر آیین و تبلیغ
بیشتر ادیان نوکیش مى پذیرند، ولى ادیانى هم وجود دارند که اگر کسى طالب ورود به آنها باشد، اهل آن دین وى را به رسمیت نمى شناسند، مانند دروز لبنان و صابیان ایران و عراق. از نظر این ادیان، کسانى که شایستگى ورود به آن دین را داشته اند، از طریق تولد در خانواده اى که آن دین را داشته است، به آن دست مى یابند.
ادیانى که نوکیش مى پذیرند، معمولا تبلیغ دارند. ادیانى هم هستند که تبلیغ ندارند، ولى اگر کسى وارد آن دین شود، وى را مى پذیرند، مانند یهودیت.
مسیحیت از آغاز تا کنون دینى شدیداً تبلیغى بوده است. مبلغان این آیین به سراسر جهان رفته و کامیابى هایى به دست آورده اند. آنان در آموختن زبان هاى اقوام مختلف و ترجمه کتاب مقدس و تهیه جزوات تبلیغى رنگارنگ بسیار کوشا هستند. دولت هاى استعمارى نیز پیوسته از این فعالیت هاى تبلیغى حمایت کرده اند.
بیشترمبلغانِ مسیحى پروتستان هستند. آنان ازطریق تأسیس بیمارستان وسوادآموزى وبرگزارى مراکز تفریحى مردم را به مسیحیت دعوت مى کنند. برنامه هاى رادیو ـ تلویزیونى جذاب نیز به خدمت گرفته مى شود.
9. دین قدرت خدا، دین محبت خدا، دین رحمت خدا
مسیحیان مى پذیرند که تا هنگام ظهور حضرت عیسى(علیه السّلام) در 2000 سال پیش، یهودیت زیر نظر خدا بود، ولى مى گویند که پس از آن، فیض الهى به مسیحیت تعلق گرفته است. گاهى هم گفته مى شود که یهودیت دین قدرت خدا، مسیحیت دین محبت خدا و اسلام دین رحمت خدا است.
یهودیت دین قدرت خداست، زیرا خداوند در مناسبت هاى مختلف به نفع این قوم عمل کرده است، مثلا هنگامى که آنان در مصر زیر فشار فرعون و فرعونیان بودند، آنان را از دریاى سرخ عبور داد و فرعونیان را غرق کرد. پس از آن هم در صحراى سینا نعمت هاى خود را براى ایشان فرستاد.
مسیحیت دین محبت خداست، زیرا خداوند از روى محبت، به عقیده مسیحیان، بر بشر جلوه گر شد. باید توجه داشت که مسیحیان معمولا به جاى «محبت بشر به خدا» از «محبت خدا به بشر» سخن مى گویند و در شعر و ادب عرفانى مسیحیت، خدا عاشق است و انسان معشوق.
اسلام دین رحمت خداست، زیرا خداوند رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را فرستاد تا به مردم جهان رحمت کرده باشد (انبیا 107).
ادامه دارد ...
پی نوشت ها :
[1]. معروف است که براهمه براى ابطال نبوت گفته اند که تعالیم انبیا یا مطابق عقل است یا خلاف عقل و شقّ سومى ندارد: اگر مطابق عقل است، عقول ما کفایت مى کند و آمدن نبى لزومى ندارد و اگر خلاف عقل است، ما به چیزى که خلاف عقل باشد، نیازى نداریم. قائلان به نبوت در مقابل این ادعا، شقّ سومى را مطرح مى کنند و مى گویند: تعالیم انبیا(ع) فوق عقل است.
[2]. بقره 61، 90; آل عمران 112; مائده 60; اعراف 152.
[3]. نساء 171; مائده 17، 72ـ73، 77، 116; توبه 30ـ32.
[4]. مائده 82 .
[5]. توبه 30.
[6]. آل عمران 81.
[7]. مائده 64.
[8]. المیزان: توبه 30.
[9]. بقره 97.
[10]. توبه 30.
[11]. مائده 17 و 72.
[12]. مائده 73.
[13]. مائده 116.
[14]. جبرئیل به معناى «مردِ خدا» و میکائیل به معناى «چه کسى مثل خداست؟» مى باشد. بدیهى است که فرشتگان مى توانند نام هایى به هر زبانى داشته باشند.
[15]. شعرا 197.
[16]. احیاناً کسانى یهودیان را به تحریف دین خودشان و مسیحیت و اسلام متهم مى کنند و با بزرگ نمایى تأثیر فرهنگى یهودیانى مانند کعب الاحبار و وهْب بن مُنَبّه که مسلمان شده بودند و در باره معارف اسلامى نظر مى دادند، اسرائیلیات را مطرح مى کنند. این افراد هرگاه حدیثى را نمى پسندند، آن را از اسرائیلیات مى شمارند. این گونه برخورد محتوایى با احادیث و اصطلاح «اسرائیلیات» (با این کاربرد) در گذشته بین علما معمول نبوده است.
[17]. برخى از مسلمانان ادعا مى کنند که همه ادیان توحیدى در ابتدا «اسلام» خوانده مى شده اند و نام هایى مانند «یهودیت» و «مسیحیت» از تحریفات پیروان آن ادیان است. این ادعا حتى اگر در علم کلام قابل اثبات باشد، در علم ادیان ابداً قابل اثبات نیست.
[18]. مسیحیان کینه توز اروپا در قرون وسطا به جاى «اسلام» و «مسلم»، از واژه هاى Muhammadanismو Muhammadanاستفاده مى کردند.
[19]. مسیحیان نیز نسخ را انکار مى کنند و معتقدند که مدت شریعت عهد عتیق با فرا رسیدن عهد جدید پایان یافته است و چون این دو عهد ماهیتاً با یکدیگر تفاوت دارند، الغاى احکام تورات در مسیحیت نسخ نیست، بلکه چیز دیگرى است که طبق برنامه پیش رفته است و به قول پولس: «شریعت لَلِه ما شد تا به مسیح برساند تا از ایمان عادل شمرده شویم. لیکن چون ایمان آمد، دیگر زیر دست لَلِه نیستیم; زیرا همگى شما به وسیله ایمان در مسیح عیسى پسران خدا مى باشید» (رساله به غلاطیان 3:24ـ26). مسلمانان به مسیحیان مى گویند که این چیزى جز نسخ نیست.
[20]. و به عقیده پروتستان ها مجازاً.
[21]. اعتقاد شیعیان به حصول بدا براى خدا براى اهل سنت غیرقابل قبول است، مگر اینکه براى آنان تبیین شود که حصول بدا براى ذات ذوالجلال مانند حصول رضا و غضب براى آن ذات اقدس است. همچنین غیبت وجود مبارک حضرت مهدى(ع) از نظر یک تن از اهل سنت هنگامى محال نخواهد بود که به یادش بیاوریم خود او نیز به غیبت حضرت خضر(ع) معتقد است و آن را محال نمى داند.
[22]. گوشه اى از سخنان ایشان در مقاله اینجانب در شماره 15 مجله هفت آسمان نقل شده است.
[23]. «إنَّ الله خلق آدم على صورته»: حدیث 38 از چهل حدیث امام خمینى(ره).
[24]. بقره 30 و اسراء 70.
[25]. بحارالانوار ج12، ص266.
[26]. اعتراف مجانى است و شایعه پرداخت پول براى آن صحت ندارد.
[27]. همه ادیان منابع مالى مختلفى دارند و آن منابع به مصرف هاى گوناگونى مى رسند. جالب توجه این است که مردم اگر براى دین پول بدهند، به آن دلبسته تر مى شوند و اصولا دینى که بیشتر از مردم پول بگیرد، موفق تر است.
[28]. «رهبانیة امتى الجهاد.» (حدیث نبوى).
[29]. رک: نهج البلاغه، خطبه 209.
[30]. مجموعه آثار ج3، ص439.