ماهان شبکه ایرانیان

علم و دین؛ چالش‌ها و فرصت‌ها(۲)

گفت‌وگو با پرفسور جاب کوزامتادام   از ادیان دیگر، کدام متفکر به شما، به‌عنوان یک متفکر کاتولیک، نزدیک است؟   * آلبرت آینشتاین (Albert Einstein) و سِر آرتور ادینگتون (Sir Arthur Eddington) مرا بسیار تحت تأثیر خود قرار داده‌اند

علم و دین؛ چالش‌ها و فرصت‌ها(2)

گفت‌وگو با پرفسور جاب کوزامتادام
 

از ادیان دیگر، کدام متفکر به شما، به‌عنوان یک متفکر کاتولیک، نزدیک است؟
 

* آلبرت آینشتاین (Albert Einstein) و سِر آرتور ادینگتون (Sir Arthur Eddington) مرا بسیار تحت تأثیر خود قرار داده‌اند. با وجود این، با برخی از نظرات آنان به طور جدی مخالفم. آرای فریشیف کاپرا Frijof Capra)) نیز برای من بسیار جالب است.

می‌توانید توضیح دهید که آنان چگونه شما را تحت تأثیر قرار داده‌اند و نتیجة این تأثیر بر رشد فکری شما چه بوده است؟
 

* در واقع آلبرت آینشتاین یکی از بزرگ‌ترین دانشمندانی است که تاریخ علم به خود دیده است؛ او دین را نیز بسیار جدی می‌گرفت و یکی از معدود دانشمندان برجسته‌ای بود که در نیمة اول قرن بیستم نظرات دینی خود را به‌راحتی بیان می‌کرد. در این دوره، اثبات‌گرایی (Positivism)، خصوصاً اثبات‌گرایی منطقی (Logical Positivism) بسیار رایج و تأثیرگذار بود و بسیاری از دانشگاهیان، متفکران و خصوصاً دانشمندان هرگونه تعهد به هر نوع دینداری را ضعف تلقی می‌کردند؛ مثلاً در یکی از بحث‌های منتشرشده در میان دانشمندان مشهوری مانند هایزنبرک ‌(Heisenberg)، پاولی (Pauli)، دیرَک (Dirac) و غیره، می‌بینیم که برخی از شرکت‌کنندگانِ در بحث که موضع غیرالاهی داشتند اظهار می‌کردند که احساس خوبی نسبت به دینداری آینشتاین ندارند؛ با وجود این، این نگاه ملحدانة دین‌گریز، آینشتاین را دچار تشویش و آشفتگی نساخت. البته دین کیهانی او با تفسیر سنتی از دین جور درنمی‌آمد؛ از این‌رو، بسیاری او را لاادری می‌خواندند، اگر نگوییم ملحد؛ با این همه می‌توان بُعد الاهی را در تفکر و آثار او دید، اگرچه او خدای شخصی را نپذیرفت. آینشتاین از نظر من مهم است چراکه هرچند خلاق‌ترین و متعهدترین فرد نسبت به علم بود، اما معتقد بود که علم به تنهایی برای زندگی انسانی کامل و سالم کافی نیست: «علم بدون دین لنگ است؛ دین بدون علم کور است».
سِر آرتور ادینگتون، ستاره‌شناس و ریاضیدان انگلیسی، نیز فردی مهم است؛ چراکه برای فراتر رفتن از دنیای صرفاً قابل رؤیت و ورود به دنیای عمیق‌تر و غنی‌تر عرفان حقیقی آماده بود. عرفان او که بر ملاحظات دقیق و سنجیده استوار بود، عرفانی مسئول و پاسخگو است. او موافق عرفانی بر مبنای عناصر خرافی و توهمی نبود. از نظر او عرفان تلاش بشر برای فهم و بیان روشن حقایق عمیقی است که نمی‌توان به وسیلة حواس به آنها پی برد. او به‌شدت از اهمیت و حقانیت عرفان دفاع می‌کرد.
فریشیف کاپرا نقاط مشترک بسیاری با آینشتاین و ادینگتون دارد. کاپرا بر قدرت، حقانیت و اهمیت شهود تأکید دارد و در اثر خود با عنوان تائوی فیزیک (Tao of Physics) بر تشابه میان برخی یافته‌های علم معاصر و شهودات عمیق حکیمان باستان مشرق‌زمین تأکید می‌کند. به نظر او، حقیقت محض آنقدر غنی است که نمی‌توان آن را با ابزار تجربی صرف فهمید. هم علم و هم عرفان هر دو، در زندگی بشر جایی برای خود دارند. همان‌طور که او می‌گوید، علم به عرفان نیازی ندارد، عرفان نیز به علم نیازی ندارد؛ اما انسان‌ها به هر دوی آنها نیاز دارند.

به نظر شما آیا ادیان می‌توانند گامی برای پرکردن شکاف موجود بین علم و دین بردارند؟
 

* در نگاه اول شاید چنین به نظر برسد که دین به هیچ عنوان توانایی ایفای این نقش را ندارد چرا که مشاجره‌ها و اختلاف‌های فراوانی میان ادیان مختلف وجود دارد و ادیان باید ابتدا با خودشان کنار بیایند و سپس وارد امر خطیر تعامل با علم شوند.
برخی عالمان اظهار داشته‌اند که گفت‌وگوی بین ادیان‌ مختلف یک پیش‌شرط ضروری برای هر گفت‌وگوی معناداری میان علم و دین است. اما به نظر من اگرچه ادیان با هم تفاوت‌های خاصی دارند، اما نقاط مشترک بنیادین زیادی نیز دارند، مانند اعتقاد به الوهیت، اعتقاد به حقیقت و برتری معنویت، پایبندبودن به ارزش‌های اخلاقی خاص و غیره. به نظر من، این میراث، دغدغه و ارزش‌های مشترک باید ستون فقرات گفت‌وگوی میان علم مدرن و ادیان را شکل دهند. بنابراین در چنین گفت‌وگویی دین می‌تواند بر این امر پافشاری کند که به کارگیری علم و تکنولوژی نباید ارزش‌های ناب اخلاقی را خدشه‌دار کند و یا منافع حقیقی بشری نباید قربانی سود شخصی و اقتصادی امروز ما شود.

رابطة مسیحیت و علم مدرن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
 

* در مورد مسیحیت، خصوصاً مذهب کاتولیک، می‌توانم این را بگویم که رابطهْ ساده و روشن نبوده است. در آغاز، کلیسای کاتولیک از علم مدرن حمایت کرد و زمینه را برای رشد آن فراهم نمود، سپس دورة تنش از راه رسید، و امروزه کلیسای کاتولیک استقبالی همراه با احتیاط از خود نشان می‌دهد. پاپ ژان پل دوم رابطة علم مدرن و مذهب کاتولیک را این‌گونه خلاصه می‌کند: «علم می‌تواند دین را از خطا و خرافه پاک گرداند؛ دین می‌تواند علم را از بت‌پرستی و قطعیات باطل مبرا گرداند».
در خصوص شکاف میان علم و دین بگذارید بگویم که در آغاز شکافی میان علم مدرن و مسیحیت نبود. در واقع، اکثر پایه‌گذاران علمِ مدرن مسیحیانِ مقیدی بودند. کوپرنیک، کپلر، گالیله، نیوتون و غیره، مسیحیان بسیار معتقدی بودند که دین خود را جدی می‌گرفتند. درست است که برخی تفاسیر آنان از عقاید و اصول دینی سنتی متفاوت از تفاسیر مسیحیت ارتودکسی بود اما حقیقت امر این است که آنان مسیحیان معتقد، مقید و صادقی بودند. شکاف زمانی به وجود آمد که انسان‌های مذهبی توجه کافی به فهم جایگاه علمی نداشتند و موضعی جزمی اتخاذ کردند. دانشمندان نیز در به وجود آمدن این شکاف سهیم بودند چون دست‌کم برخی از آنان توجه کافی به فهم عمیق حکمت و اهمیت آموزه‌های دینی نداشتند. خصوصاً، بسیاری از دانشمندان نتوانستند بپذیرند که دنیای علمِ آنان بسیار محدود است و نمی‌تواند دنیای حقیقی تجربة روزمره را دربرگیرد. در نتیجه، این شکاف را هم اشخاص مذهبی و هم اشخاص علمی پدید آورده‌اند. بهترین راه‌حل برای از بین بردن این شکاف شرکت در گفت‌وگویی به دور از تعصب، آگاهانه و صادقانه بین شخصیت‌های دینی و شخصیت‌های علمی است. تاکنون نیز افراد بسیاری وارد این گفت‌وگوی سازنده شده‌اند و آن را بسیار مطلوب و غنابخش یافته‌اند.

می‌توانید نمونه‌ای از شرکت در گفت‌وگویی به دور از تعصب، آگاهانه و صادقانه میان علم و دین ارائه دهید؟
 

* همان‌طور که قبلاً گفتم، تیار دُشاردن نمونة بسیار خوبی از این گفت‌وگوی خلاق و سازنده است. دانشمند برجستة دیگر قرن بیستم اَلفرد نورث وایتهد(Alfred N. Whitehead)، ریاضیدان و فیلسوف انگلیسی، است. شاید جملة معروف او از کتاب علم و جهان مدرن (Science and the Modern World) مطلب را روشن کند: «زمانی که ما ماهیت دین و چیستی علم را مورد بررسی قرار می‌دهیم، بدون اغراق می‌توانیم بگوییم که مسیر آیندة تاریخ بستگی به تصمیم این نسل در مورد رابطة بین آنها دارد» و یا اخیراً برندة جایزة معتبر تمپلتون (Templeton Prize)، پل دیویس (Paul Davies)، گفته است که علم «راه مطمئن‌تری را به سوی خدا» عرضه می‌کند. پیش از این، به موضع ژان پل دوم نیز اشاره کردم. از این نمونه‌ها زیاد است.

امروزه مهم‌ترین موضوعات و مسائل پیش روی ادیان چیست و بهترین راه‌حل برای حل این مسائل را چه می‌دانید؟
 

* اکثر ادیان اساساً موافق یک جهان‌بینی ایستا هستند. تمام آموزه‌ها، عقاید، اصول و ارزش‌های این ادیان بر پایة یک جهان‌بینی ایستا شکل گرفته است. امروزه علم بیش از پیش دریافته است که جهان ما جهانی ایستا نیست بلکه جهانی است پویا؛ جهانی که همواره در حال تغییر و تکامل است. تکاملی که در تمام عرصه‌ها وجود دارد. در این جهانِ تکاملی بسیاری از آرا و اصول دین نیاز به تغییری بنیادین خواهد داشت. این تغییر جهان‌بینی دینی در جهان پویای علم، جدی‌ترین چالش روبه‌روی ما در مسیر تلاش برای متحد ساختن علم و دین است.
به دنبال پیشرفت‌هایی که به طور کلی در دنیا و به طور خاص در علم در حال رخ دادن است، چالش‌های فراوانی در مقابل دین قرار گرفته است. من صرفاً پیرامون چند مورد از این چالش‌ها از منظر ادیان ابراهیمی (Judeo-Christian Religions) یعنی مسیحیت، اسلام و یهودیت صحبت می‌کنم. به نظر من مشکل اصلی این ادیان آن است که خود را همگام با تغییرات جهان به روز نمی‌کنند. در دین حقایقی وجود دارد که برای تمامی انسان‌ها و در همة ادوار ماندگار و معتبر است؛ در عین حال دین بسیار متأثر از فرهنگ و شرایط است؛ یعنی فرهنگ و تحولاتی که در آن رخ می‌دهد دین را تحت تأثیرقرار می‌دهد. در طول چهار قرنی که از علم مدرن می‌گذرد تغییرات بسیاری اتفاق افتاده‌ است؛ بسیاری از نظرات تغییر کرده‌اند؛ دین باید این تغییرات را جدی گرفته و آنها را بررسی کند تا دریابد چه چیزهایی پسندیده و پذیرفتنی و چه چیزهای ناپسند و ناپذیرفتنی هستند. در پرتو این مطالعه و بررسی صادقانه و به دور از تعصب، دین باید خود را با شرایط جدید سازگار سازد تا بتواند با مؤمنان ارتباط برقرار کند. ادیان ابراهیمی به نحوی این مطالعه را انجام داده‌اند؛ اما آنچه انجام‌شده بسیار ناچیز است. خیلی بیشتر از اینها باید کار کرد. بالاخص ادیان ابراهیمی هنوز به یک جهان‌بینی ایستا اعتقاد دارند که طبق آن خدا در آغاز، جهان کاملی خلق کرد؛ اما به سبب گناهان بشر، جهان از این مرحلة کامل دور شده است. اکنون ما باید سخت تلاش کنیم تا آن را به مرحلة آغازین خود بازگردانیم.[2] از این‌رو، این نگاه واجد خصلت قهقرایی (Backward-looking) است. از طرفی دیگر علم به ما می‌گوید که جهان ما جهانی‌ ناقص و در حال تغییر و تکامل است. تکامل از منظر علم، قانونی ا‌ست جهانی که شامل تمامی ابعاد خلقت می‌شود. با کمک خدا و تلاش انسان‌ها، جهان ما رفته‌رفته بهتر می‌شود. جهان به سوی کمال حرکت می‌کند و در این فرایند تکامل، انسان‌ها نیز سهیم‌اند؛ به عبارت دیگر، انسان‌ها در ساختن این جهان با خدا شریک‌اند. در نتیجه، نگاه علمی یک نگاه رو به جلو و آینده‌نگر (Forward-looking) است. به نظر من دین باید این نگاه رو به جلو و تکاملی را بسیار جدی بگیرد و مردم را به داشتن نگاهی رو به جلو و تکاملی تشویق کند و آنان را در این مسیر هدایت کند. باید حقایق دینی را در پرتو این نگاهِ رو به جلو و تکاملی دوباره تفسیر کرد.
امروزه بزرگ‌ترین تهدید در برابر دین، بنیادگرایی است که تمام ادیان جهان را تحت تأثیر قرار داده است. بنیادگراییْ دین حقیقی نیست؛ بلکه تحریف آن است. همة دین‌باوران راستین باید در مقابل گرایش به بنیادگرایی بایستند.

منظور شما از جهان‌بینی ایستا چیست؟ می‌توانید آن را توضیح دهید؟ آیا ادیان باید از این جهان‌بینی دست بردارند؟
 

* جهان‌بینی ایستا دنیا را به‌عنوان محصولی تمام و کامل می‌بیند؛ این جهان‌بینی در مقابلِ جهان‌بینی پویا قرار دارد که دنیا را فرایندی در حال پیشرفت تلقی می‌کند. بنا به سنت، طبق جهان‌بینی ایستا، خداوند جهان را با نظمی کامل خلق کرده است؛ اما این نظم به سبب رفتار ناشایست انسان به هم خورد و جای خود را به آشفتگی و هرج و مرج داد. گناه، درد، عذاب و غیره بخشی از این جهانِ سقوط‌یافته است. هدف دین در این شرایط بازگشت به وضعیت از دست‌رفته و بازگرداندن انسان‌ها و جهان به وضع اولیه است.
اما جهان‌بینی پویا، بر این باور است که خداوند جهان را ناقص اما کامل‌شدنی آفرید. خداوند به آن استعداد کمال داده است. در این فرایندِ کامل‌شدن، انسان‌ها نقشی برای ایفا دارند. دیدگاه تکاملی‌نسبت به‌جهان نمونه‌ای‌مناسب از این‌جهان‌بینی‌پویا است.
بسیاری از محققان می‌گویند که جهان‌بینی جزو ضروری دین نیست؛ بلکه نقش ابزاری را دارد که به وسیله آن عناصر ضروری اظهار می‌شوند. این حقیقت که فرهنگ‌های مختلف جهان‌بینی‌های مختلفی دارند و هنوز هم ادیان جهانی، مانند مسیحیت، اسلام و غیره، جایی در این فرهنگ‌ها دارند مؤید این ادعاست. در زمانی خاص یک جهان‌بینی خاص می‌تواند اصول اساسی یک دین را به بهترین شکل بیان کند؛ اما زمانی که موقعیت تغییر می‌کند و انسان‌ها بیشتر و بیشتر پیشرفت می‌کنند و دنیا را بهتر می‌شناسند، جهان‌بینی بهتری می‌تواند آشکار شود. شاید اصول دینی لازم را در یک جهان‌بینی جدید بهتر بتوان بیان کرد.

بازنگری آثار کدام یک از متفکران به ما در یافتن افقی تازه و نگاهی نو در خصوص رابطة علم و دین کمک می‌کند؟
 

* متفکران برجستة بسیاری وجود دارند که تلاش می‌کنند بین علم و دین هماهنگی و اتحاد به وجود آورند. من متفکر خاصی را الگوی این نهضت نمی‌دانم. هر یک نقاط ضعف و قوت خود را دارند. پیشنهاد من این است که ما باید آثار این قبیل استادان را مطالعه کنیم و در پایان نظر خود را دربارة این موضوع شکل دهیم.

آیا نظر خودتان را دربارة اتحاد هماهنگ میان علم و دین شکل داده‌اید؟ اگر این چنین است می‌توانید بیشتر توضیح دهید؟
 

* اتحاد هماهنگ میان علم و دین فرایندی پیچیده و در حال پیشرفت است. در طول زندگی خود درصدد رسیدن به این اتحاد بوده‌ام؛ اما تا رسیدن به آن خیلی فاصله دارم. امروزه متقاعد شده‌ام که علم حقیقی و دین حقیقی می‌توانند زندگی من و سایر افراد را غنی سازند. علم منبعی مطمئن برای کسب معرفت در مورد جهان و دین منبعی موثق برای ارائة معنا و جهت در زندگی است. هر کسی در زندگی علاوه بر معرفت، به معنا و جهت نیز نیازمند است؛ از این‌رو، هم به علم و هم به دین وابسته است.

پی نوشت ها :
 

[2]. به نظر می‌رسد در بین ادیان ابراهیمی، این نگاه (یعنی جهان سقوط کرده) بیشتر متعلق به مسیحیت است تا دو دین دیگر.
 

منبع: www.urd.ac.ir
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان