ماهان شبکه ایرانیان

اهمیت و لزوم شناخت از دیدگاه قرآن و روایات (۲)

احراز شرایط شناخت   انسان در صورتی قادر به شناخت حقایق هستی و حرکت در مسیر رشد و تکامل بر مبنای جهان بینی صحیح است که از چراغهای وحی،امام و بصیرت استضائه کند و روشنگری هر یک از این چراغها شرطی از شرایط شناخت از نظر قرآن است

اهمیت و لزوم شناخت از دیدگاه قرآن و روایات (2)

احراز شرایط شناخت
 

انسان در صورتی قادر به شناخت حقایق هستی و حرکت در مسیر رشد و تکامل بر مبنای جهان بینی صحیح است که از چراغهای وحی،امام و بصیرت استضائه کند و روشنگری هر یک از این چراغها شرطی از شرایط شناخت از نظر قرآن است.این شرایط عبارتند از: اجتناب از موانع شناخت، تقوا، زهد، عمل، جهاد و اخلاص.
1ـ اجتناب از موانع شناخت:
نخستین شرط روشن شدن چراغ بصیرت در جان انسان، کنار رفتن موانع شناخت از جلو دیده عقل است. قرآن با صراحت اعلام می نماید که افراد ظالم،کافر،فاسق،مسرف،کاذب نمی توانند از راهنماییهای خداوند بهره مند شوند.اِنّ الله لایهدی القوم الظّالمین. (52)هماناخداوند،ستمگران را هدایت نمی کند.اِنّ الله لایهدی القوم الکافرینَ.(53) همانا خداوند، پنهان کنندگان حقیقت را هدایت نمی کند.اِنّ الله لایهدی القوم الفاسقینَ.(54) همانا خداوند،آنان را که از مرز خویش تجاوز کرده اند هدایت نمی کند.
اِنَّ الله لایهدی مَن هو کاذبٌ کفَّار.(55) همانا خداوند فرد دروغگو و پنهان کننده حقیقت را هدایت نمی کند.در این آیات شرط استضائه از چراغ وحی و امام و روشن شدن چراغ بصیرت در جان این است که انسان اهل ظلم، کفر، اسراف و فسق نباشد بنابراین، نخستین شرط شناخت از نظر قرآن، اجتناب از این امور است.(56)
2ـ تقوا:
دومین شرط از شرایط روشنایی چراغ بصیرت در دل، تقوا است. روشن شدن چراغ یک مسأله است و روشن ماندن آن مسأله ای دیگر.برای اینکه روشنایی چراغ بصیرت تداوم پیدا کند باید سدّی محکم جلوِ طوفان هوس کشیده شود. سدّ نیرومندی که می تواند طغیان هوس را در انسان مهار کند، سدّ تقواست.(57)

تقوا چیست؟
 

تقوا از ریشه «وقایه»به معنای تحفّظ و پرواست، و در اثر اجتنابِ مستمرّ از موانع شناخت به تدریج برای انسان حاصل می شود.وقتی که انسان در برابر هوسهای خود مقاومت می کند، تکرار این مقاومت تدریجاً خودداری در برابر هوس را عادت و ملکه انسان می سازد. بنابراین تقوا عبارت است از عادت کردن به مقاومت در برابر هوسها.(58)

نقش تقوا از نظر قرآن:
 

از دیدگاه قرآن کریم، تقوا دو نقش اساسی در شناخت حقایق دارد: یکی اینکه موجب پیدایش نیروی تشخیص حق و باطل در انسان است و دیگر اینکه شرط هدایت الهی است. یا ایها الذینَ آمنوا اِن تَتَّقوا الله یجعل لکم فُرقاناً.(59) ای مردم باایمان اگر تقوا پیشه کنید خداوند برای شما فرقان قرار می دهد.فرقان عبارت است از نیروی تشخیص حق از باطل؛ فرقان نور و نورانیت و بینش و روشن بینی ویژه ای است که انسان متقی به آن دست می یابد. ذلک الکتابُ لاریبَ فیه هُدیً للمُتَّقینَ.(60) این کتابی که شکی در آن نیست هدایتی برای مردم باتقواست.یعنی شرط هدایت الهی تقوا است. ممکن است این سوال مطرح شود که انسان در نتیجه هدایت خداوند به تقوا می رسد اما چرا در این آیه هدایت الهی مشروط به تقوا شده است؟ علاوه بر این مردم با تقوا را هدایت کردن هنر نیست که آنان خود هدایت شده اند؛ قرآن باید مردم بی تقوا را هدایت کند که با راهنماییهای قرآن به تقوا برسند. پاسخ این است، هدایتی که زمینه ساز تقوا است با هدایتی که نتیجه تقوا است و تقوا شرط آن است فرق می کند.هدایت اول راهنمایی برای رفع موانع شناخت است و هدایت دوم راهنمایی برای شناخت حقایق هستی و راه تکامل و وصول به هدف آفرینش.هر چه سدّتقوا محکمتر باشد چراغ پرفروغ هدایت الهی در دل فروزانتر می گردد و با طی درجات تقوا، انسان به بالاترین مراتب شناخت نایل می آید.(61)
3ـ زهد:
زهد در لغت به معنای بی میلی و بی رغبتی به طور مطلق است یعنی در زبان عربی به هر بی میلی زهد گفته می شود ولی در احادیث اسلامی به نوعی خاص از بی میلی، زهد اطلاق می شود و آن بی میلی به اموری است که راه رشد و تکامل را بر انسان مسدود می کند و مانع شناخت حقایق می گردد.مانند بی میلی به ظلم.در احادیث اسلامی زهد در کنار تقوا و به عنوان یکی از شرایط روشنایی چراغ بصیرت در کانونِ جان و پیدایش علم بدون تعلّم در انسان مطرح شده است. پیامبر اکرم(ص) در حدیثی می فرمایند: مَن یرغب فی الدنیا فطالَ فیها أملُه اعمی اللهُ قلبه علی قدر رغبتِه فیها وَ مَن زهدَ فیها فقصر فیها أمله أعطاهُ الله علماً بغیر تعلّمٍ و هدیً بغیر هدایةٍ و أذهب عنه العَماءَ و جعله بصیراً. (62) کسی که در دنیا رغبت کند و در نتیجه آرزویش در آن دراز شود خداوند دلش را به اندازه رغبتش در دنیا کور می کند و کسی که در دنیا زهد ورزد و در نتیجه آرزویش در آن کوتاه شود خداوند به او دانشی عطا کند بدون آموختن و هدایتی بدون راهنما و کوری را از او زایل کند و او را بینا گرداند.بعد أن شرطت علیهم الزهدَ...فشرطوا لک ذلک و علمت مِنهم الوفاء به فقبلتهم...و أهبطت علیهم ملائکتک و کَرَّمتهم بوحیک و رَفَدتَهم بعلمک.(63) در این دعا نیز به نقش زهد در تقویت دیده دل و شناختهای قلبی اشاره شده و از زهد به عنوان شرط هبوط فرشتگان بر اولیای خدا و برخورداری آنان از دانشهای غیبی الهی یاد شده است.(64)
4ـ عمل:
یکی دیگر از شرایط روشنایی چراغ بصیرت و شناخت حقیقت، عمل است. عمل عبارت است از حرکت دادن در راه تکامل یعنی راهی که عقل آن را حقّ و صحیح تشخیص می دهد و پیمودن آن را برای رسیدن انسان به هدف آفرینش خود ضروری می داند.قرآن کریم می فرماید: أومَن کان میتاً فأحییناهُ و جعلنا له نوراًیمشی بِهِ فی الناس کَمَن مَثَله فی الظلمات لیس بخارجٍ مِنها (65) آیا کسی که مرده بود سپس او را زنده کردیم و نوری برای او قرار دادیم که با آن در میان مردم حرکت کند همانند کسی است که در تاریکیها قرار دارد و از آن خارج نمی شود.مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل این آیه کریمه می فرماید:مقصود از نور در اینجا علمی است که از ایمان زاده می شود. امام صادق(ع) می فرماید: العلم مقرونٌ الی العمل، فمَن عَلَم عمِلَوَ مَن عمل عَلِمَ و العلم یهتفُ بالعمل، فإن أجابه و إلّا ارتحَلَ.(66) علم همراه عمل است پس کسی که می داند عمل می کند و کسی که عمل می کند می داند و علم عمل را صدا می زند اگر عمل او را اجابت کرد می ماند و گر نه می رود.
5ـجهاد:
رهنمود پنجم برای روشن ماندن چراغ بصیرت، جهاد است. مقصود از جهاد به کارگیری همه توان برای پیمودن راه تکامل است وقتی چراغ بصیرت روشن شد و انسان راه تکامل را یافت و حرکت را آغاز کرد تداوم این حرکت نیاز به جهاد یعنی به کارگیری همه توان دارد. از نظر قرآن کریم اگر انسان همه توان خود را برای راه خدا که همان راه رشد و تکامل انسان است به کار گیرد خداوند شناختهای مورد نیاز او را قطعاً به او عنایت می کند. و الذین جاهدوا فینا لَنَهدیَنَّهم سُبُلنا.(67) آنان که همه توان خود را در راه ما به کار گیرند هر آینه به طور حتم آنان را به راههای خود رهنمون می شویم. امام علی(ع) نیز می فرماید: مَن کان مقصده الحق أدرکه و لوکان کثیرُ اللَّبس. (68) کسی که مقصد او حق باشد به آن می رسد گرچه آن مقصد بسیار مشتبه و رسیدن به آن دشوار باشد.
6ـ اخلاص:
رهنمود ششم برای روشن ماندن چراغ بصیرت، اخلاص است.مقصود از اخلاص این است که حرکت انسان در راه تکامل، برای خدا باشد نه به انگیزه های نفسانی. با تحقق این شرط است که تداوم روشنایی چراغ بصیرت، قطعی و وصول انسان به قلبه کمال انسانی، حتمی می شود. در حدیثی که عامه و خاصه از پیغمبر اکرم(ص) نقل کرده اند تصریح شده است که اگر انسان چهل روز با اخلاص عمل کند دیده بصیرت او باز می شود و چشمه های حکمت که از منبع دیدارها و شناختهای قلبی می جوشد بر زبان او جاری می گردد: ما أخلص عبدٌ لله عزّو جلّ أربعین صباحاً إلّا جَرَت ینابیع الحکمه مِن قلبه علی لسانِه.(69) بنده ای چهل روز برای خداوند عزّوجلّ اخلاص نمی ورزد مگر اینکه چشمه های حکمت از قلبش بر زبان او جاری می شود. با دقت در رهنمودهای قرآن و احادیث اسلامی در مورد شناخت به این نتیجه می رسیم که شناخت حقایق هستی درجات و مراتبی دارد که شرط وصول به کمترین مرتبه آن اجتناب از موانع شناخت و شرط وصول به بالاترین درجات آن اخلاص است.آیه ای که شرایط شناخت به طور فشرده در آن مطرح شده، این آیه است که می فرماید: یا ایّها الذین آمنوا اتّقوا اللهَ وَ آمِنوا برسوله یؤتکم کِفلین مِن رحمتهِ وَ یجعل لکم نوراً تمشون به. (70) ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای خدا پیشه کنید و به فرستاده او ایمان آورید تا خداوند دو بهره از رحمت خود به شما عنایت کند و برای شما نوری قرار دهد که در پرتو آن حرکت کنید. اما روایتی که مباحث گذشته در مورد شرایط شناخت در آن خلاصه شده است حدیثی است که از شخصی به نام عنوان بصری از امام صادق(ع) نقل شده است. بعد از اینکه عنوان بصری با تلاشهای بسیار برای تحصیل علم به خدمت امام رسید و امام به او فرمود که علمِ حقیقی، آموختنی نیست بلکه نوری است که از جانب خداوند متعال بر کانون جان انسانهای شایسته می تابد و آن را روشن می کند. در ادامه سخنان خود امام صادق(ع) در مورد نحوه تحصیل این علم می فرماید:فَإن أردتَ العلمَ فاطلب فی نفسک اوّلاً حقیقه العبودیّهِ واطلبِ العلمَ باستعمالِهِ. (71) پس اگر طالب این علم هستی نخست در نفس خود حقیقت عبودیت را جستجو کن و این علم را با به کار بستن آن بخواه. کلمه عبودیت و جمله«واطلب العلم باستعمالِهِ» نیز جامع همه شرایط شناخت از نظر قرآن کریم است. بدین معنی که نمی شود کسی بنده واقعی خدا باشد ولی از موانع شناخت اجتناب نکند. نمی شود کسی به حقیقت عبودیّت برسد ولی تقوا، زهد، جهاد و اخلاص نداشته باشدو و مقصود از تحصیل علم از راه به کار گرفتن و عمل به آن نیز چیزی جز حرکت در راه رشد و تکامل نیست و حرکت در این راه فقط با اجتناب از موانع شناخت و با اتکا به تقوا و... امکان پذیر است و در این صورت است که از نظر امام صادق(ع) انسان به نور علم یا علم نور و یا علم حقیقی و کار ساز می رسد؛ علمی که به همه دانسته های انسان جهت می بخشد و همه ادراکات آدمی را در جهت رشد و تکامل او قرار می دهد.(72)

طرح مسأله معرفت در قرآن کریم
 

قرآن کریم به تفصیل درباره شناخت و ارکان آن یعنی معلم، عالم، علم و معلوم و همچنین درباره شرایط،وسایل، ابزار، موانع و حجابهای شناخت سخن به میان آمده است. در بسیاری از آیات به حقایق خارجی که می توانند معلوم انسان واقع شوند اشاره شده است مانند خداوند سبحان، آسمان ها و زمین ها، فرشتگان، وحی، غیب و شهادت، قیامت و برزخ، دین و دنیا، بهشت و جهنم، پاداش و کیفر. در بسیاری از آیات دیگر به غیر واقعی بودن و بطلان اوهام و خیالات بت پرستان و یا اهدافی را که آنها دنبال می کنند تصریح شده است. انسان و ارتباط او با خارج که از طریق حس، عقل و شهود قلبی حاصل می شود و آنچه میزان و معیار برای شناخت آدمی است از موضوعات دیگری است که در قرآن کریم مطرح شده است. در قرآن کریم علاوه بر تصدیق به ارکان شناخت یعنی معلوم، عالم، علم و معلم، از خداوند سبحان به عنوان آفریننده آنها و نیز معلّم اول و بالذات و تعلیم دهنده ای که به تدبیر ربوبی خود، پیوند بین عالم و علم را تأمین می کند یاد شده است.(73)

الف ـ رکن اول معرفت در قرآن:
 

اولین رکنی که حقیقت معرفت متکی برآن است وجود معلوم است، در میان منکران شناخت، سوفسطائیان کسانی هستند که با انکار اصل واقعیت به انکار معلوم می پردازند. اما مادیون گرچه اصل معلوم را منکر نیستند لیکن وجود معلومات غیر مادی را انکار می کنند.(74)
1ـ هستی و نیستی و عناوین حق و باطل در کتب آسمانی :
نکته قابل توجه این است که در کتب عقلی و فلسفی از آنچه که در جهان محقق است با عنوان هستی و وجود و موجود یاد می شود و آنچه که تحقق ندارد نیستی، عدم و معدوم شمرده می شود و اما در قرآن کریم آنچه که در جهان است، حق و آنچه که نیست باطل نامیده می شود. پس حق امر ثابت موجود و واقعی است، و باطل امر معدوم و غیر واقعی. حق دارای اقسامی است یکی حق صرف و مطلق و دیگر حق مقیّد و محدود. در دو آیه از قرآن کریم حق محض و مطلق به خداوند سبحان نسبت داده شده است: ذلک بأنّ الله هو الحقّ و أنّ ما یدعون مِن دونه هو الباطل(75) ـ ذلک بأنّ هو الحقّ و أنّ ما یدعون مِن دونه الباطل.(76) تفاوت این دو آیه در ضمیر فصل «هو» است که در قسمت پایانی آیه دوم به صورت( ما یدعون من دونه الباطل) فاقد آن است و اما ضمیر فصل «هو»در قسمت اول از این دو آیه به یکسان استعمال شده است، این ضمیر همراه با معرفه بودن خبر به«الف و لام»مبین لسان حصر آیه است به این معنا که آنچه حق است مختص به خداوند سبحان بوده و آنچه غیر از او باشد باطل است. اما حق های مقید مانند آنچه در عبارات«أنّ الجنة حقٌّ و أنَّ النارَ حقٌّ»(77) آمده همگی به حق مطلق و محض تکیه می کنند. البته سهمی را که هر یک از حقّ های مقیّدّ ، از واقعیت و حقیقت مطلق دارا هستند همان ارائه حق مطلق و نشانه و آیت بودن نسبت به آن حق صرف است، یعنی هر چیز دیگری جز خداوند سبحان سهمی که از هستی دارد این است که او را نشان می دهد.(78)
2ـ فراغت قرآن از بحث درباره اصل ذات خدا:
قرآن کریم چنان که درباره اصل جهان خارج بحث مبسوطی ندارد، اصل ذات اقدس الله را نیز که حق محض و مطلق است مفروغ عنه می داند و تمام مباحثی که در قرآن کریم درباره خداوند سبحان مطرح شده است درباره اسمای حسنی و صفات علیای حضرت حق است ماننداین که او تعالی، احد، صمد، حیّ، سمیع، علیم، ظاهر، باطن، فاطر، خالق، مبدئ، معید، ناظم، مدبّر و مدیر است.
3ـ راه عقل و راهبری وحی در قرآن:
درباره وحی، نبوّت و رهبری آسمانی جهت هدایت مردم آیات چندی وارد شده است که می فرماید:و رسلاً قد قصصناهم علیک مِن قبل و رسلاً لم نقصصهم علیک و کلّم الله موسی تکلیما. رسلاً مبشّرین و منذرین لئلّا یکون للناس علی الله حجةً بعد الرسل و کان الله عزیزاً حکیماً.(79) این آیات مختص به موسی کلیم الله نبوده و در مورد نبوت عامه و وظیفه تبشیر و انذار تمام پیام آوران الهی است؛ زیرا می فرماید: اگر انبیاء نبودند، مردم بر خداوند احتجاج می کردند لیکن با ارسال انبیاء حجت خداوند بر مردم تمام می شود. این آیات به خوبی بر لزوم عقل برای هدایت مردم و نیز بر عدم کفایت عقل، به تنهایی جهت هدایت و نیاز آن به وحی، دلالت می کند؛ زیرا عبارت« لِئلّا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل» اگر چه به تنهایی واجد مفهوم نیست لیکن در مقام استدلال و تحدید، مشعر به این معناست که اگر وحی نباشد، بشر می تواند در قیامت احتجاج کند که خداوندا، تو از من بدون آنکه وحی و رسولی را ارسال نمایی تکلیف خواستی، پس عقل آدمی قادر بر فهمیدن استدلال بر این معناست که بدون کمک وحی نمی توان به مقصد راه برد. در قرآن آیه دیگری است که می فرماید:« و لو أنّا أهلکناهم بعذابٍ مِن قبله لقالوا ربّنا لولا أرسلت إلینا رسولاً فنتّبع آیاتک مِن قبل أن نذلّ و نخزی»(80) یعنی ما انبیا را برای رهبری مردم اعزام کردیم تا در قیامت نگویند چرا ما را بدون رهبر گذارده تا به خزی و ذلّت گرفتار نگردیم. این آیه نیز می فهماند که عقل در عین ضرورت و ضروری بودن، کفایت از هدایت آدمی نمی کند پس نبوت عامه و هدایت الهی امری حقیقی و مسلّم است. لطیف ترین تعبیر در این مورد این آیات است که:« لم یکن الذین کفروا مِن اهل الکتاب و المشرکین منفکین حتی تأتیهم البینه»« رسولٌ مِن الله یتلوا صحفاً مطهرّه»(81) به این معنا که وحی هرگز مردم را رها نکرده و منفک از آنها نمی شود. پس وحی حق است همان طور که جنّت و نار حق است البته حق در این عبارت از امور اعتباری مربوط به حکمت عملی نیست بلکه امری واقعی و به معنای ثابت، مترادف با وجود و هستی است. (82)
4ـ نظام دوگانه ملک و ملکوت و زمام واحد آن:
نشئه طبیعت که نشئه تغییر و حرکت است مظهر صفات جمالیه حضرت حق بوده و شامل پیوند و روابط اشیا با یکدیگر است مانند رابطه ای که بین ماده و صورت،جنس و فصل ، قوه و فعل و امثال آنهاست، و امّا نشئه ملکوت، مظهر صفات جلالیه حضرت سبحان بوده و ناظر به نزاهت اشیا چنان که از ارتباط به طبیعت است و فقط با پیوند به علت فاعلی و ربط با خداوند متعال تحقق می یابد چنان که ارتباط آن با عالم ملک از سنخ پیوند تدبیری و اشراق است که در ردیف علّت فاعلی قرار می گیرد. آیات قرآن زمام ملک و ملکوت را که مرادف با غیب و شهادت است در دست خداوند سبحان دانسته و در موارد بسیار به آن تصریح می کند از آن جمله است: تبارک الذی بیده المُلک.(83) یعنی تبارک آن خداوندگاری است که ملک در دست او قرار دارد.فسبحان الذی بیده ملکوت کل شئ (84). یعنی منزه پروردگاری است که ملکوت همه چیز در دست با کفایت اوست(85).
5 ـ تبیین مسائل دنیوی و امور اعتباری در قرآن :
قرآن کریم مسائل دنیوی را اعم از آنچه که شامل روابط فردی و یا اجتماعی اشخاص است، مانند مالکیّت، ریاست و مرئوسیت و یا بایدها و نبایدهای اخلاقی و اعتباری همه را طرح کرده و می فرماید: اعلموا أنمّا الحیوة الدنیا لعبٌ و لهوٌ و زینةٌ و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الأولاد کمثل غیثٍ أعجب الکفار نباتُه ثم یهیج فتراهُ مصفراً ثم یکون حُطاماً و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرةٌ مِن الله و رضوانٌ و ما الحیوة الدنیا إلّا متاعُ الغرور.(86) باید توجه داشت که مراد از دنیا حقایق طبیعی و مادی نیست که بحث از آنها در محدوده حکمت نظری است،بلکه فقط عناوین اعتباری است. به عنوان مثال این که گفته می شود این متاع،مال من است و یا با فلان لباس و پوشش،تفاخر حاصل می شود و یا با آنچه که مال خود دانسته می شود تکاثر ایجاد می گردد، و یا با آنچه که زیور خوانده می شود شیئی تزیین می گردد، همه از امور اعتباری است.و این که حضرت امیرالمومنین علی(ع) درحین کشاورزی می فرماید: من دنیا را سه طلاقه کرده ام (87)، نظر بر گسستن از زمین، آبیاری و کشاورزی ندارد، بلکه مراد از گسستن همان عناوین پنچ گانه آیه مزبور است که در مقاطع مختلف زندگی از خردسالی تا کهنسالی، انسان را گرفتار می کند. قرآن کریم علاوه بر تبیین زندگی دنیا با عناوین پنچ گانه لعب، لهو، زینت، تفاخر و تکاثر،در اموال و اولاد، خود راساً به طرح یک سلسله امر اعتباری پرداخته و آنها را جزء شریعت معرفی کرده است مانند آنچه در معاملات از قبیل اجاره، صلح، مضاربه و امثال آن وجود دارد.(88)

ب ـ رکن دوم و سوم معرفت ( عالم و علم) در قرآن :
 

خداوند برای معرفت جهان، انسان و فرشتگان را آفریده است. در این که انسان هست جای بحث نیست، آیات فراوانی در باب آفرینش انسان وارد شده است، عمده مقام سوم بحث یعنی بحث از قدرت و توانایی انسان برای معرفت جهان است. در هستی علم و شناخت نمی توان شکی داشت زیرا شک و تردید درآن، مرادف با سفسطه و مانع از هر گونه بحث و استدلال است پس همان گونه که وجود اصل معلوم و هستِی عالِم بدیهی است، امکان اصل شناخت انسان نیز بدیهی است. کار شناخت و علم، تمیز حق از باطل است؛ زیرا چنین نیست که هر آنچه در جهان وجود دارد بیّن الرشد و هر آنچه نیست بیّن الغی باشد، به عبارت دیگر بود هر موجود و نبود هر معدوم بدیهی نیست و گرنه هرگز خطا و شبهه رخ نمی داد. در قرآن تمثیل زیبایی درباره آمیختگی حق و باطل که موجب شبهه میان آن دو می شود بیان شده است: أنزل مِن السماء ماءً فسالت أودیة بقَدَرها فاحتمل السیل زبداً و ممّا یوقدون علیه فی النّار ابتغاء حلیةٍ أو متاعٍ زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فأمّا الزّبد فیذهب جُفاءً و أمّا ما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضربُ الله الأمثال (89) حق همانند آب و باطل بسان کف روی آب است و گاه کف روی آب با خود آب اشتباه می شود از این رو باید برای رفع اشتباه شناخت و علم بدیهی که معصوم از اشتباه است وجود داشته باشد و اگر علم نیز مبتلا به آمیختگی و اشتباه باشدهیچ راهی برای تمیز حق از باطل باقی نمی ماند. این علم معصوم که میزان برای رفع شبهات است اگر از درون انسان باشد همان بدیهی اولی است و اگر از برون باشد ره آورد وحی است و هماهنگ با قِسم اول. البته وحی برای معصوم (ع) علم قطعی را به همراه دارد و برای پیروان او از راه تواتر یا خبر واحد محفوف به قرینه یقین حاصل می شود.آیات قرآنی که دلالت بر تحقق علم و شناخت انسانی دارد بر اساس نحوه دلالتی که دارند به چند دسته تقسیم می شوند:(90)
1 ـ تشویق به فراگیری: بسیاری از آیات قرآن، انسان را به شناخت و فراگیری علم تشویق می کند، که بر اثر فراوانی و وضوح این گروه از آیات نیازی به نقل آنها نیست.
2 ـ توبیخ کاهلان: برخی از آیات در توبیخ کسانی است که راه معرفت ملک و ملکوت را طی نمی کنند و در حرکت به سوی آن سستی و کاهلی می ورزند مانند آیه : أولم ینظروا فی ملکوت السماوات و الارض.(91) آیا در ملکوت آسمانها و زمین نظر نمی افکنید؟. از این دو دسته آیات به خوبی روشن می شود که علم، واقعیت داشته و راه شناخت جهان ممکن است و اگر راه معرفت مسدود باشد تشویق به شناخت و یا توبیخ بر ترک آن معنا نخواهد داشت.
3 ـ تعظیم عالمان: دسته سوم آیاتی است که به معرفی کسانی می پردازد که راه معرفت را طی کرده و دارای مقامات رفیعه شده اند. قرآن کریم از این گروه به عظمت یاد نموده و در ضمن معرفی، به تشریح کار آنها پرداخته و علل موفقیت و شیوه سلوک و رفتار، و نیز موانع و حجبی را که در آنهاست بازگو کرده است. در بزرگداشت این دسته می فرماید: إنما یخشی اللهَ مِن عبادِهِ العلماء. (92) یعنی ترس از خدا را بندگان عالم او دارا هستند. و در وصف مقامات آنها می فرماید: یرفع اللهُ الذین آمنوا مِنکم و الذین اوتوا العلم درجات.(93) یعنی خداوند مومنان را از میان شما بالا می برد و آنان را که به آنها علم عطا شده است به درجاتی بسیار بلند رفعت می بخشد. آیاتی که در تعظیم و ترفیع علما بیان شده همه دلالت بر وجود راه معرفت و شناخت دارد.(94)
4 ـ ذمّ تقلید: دسته دیگر از آیات قرآن کریم که از مهمترین آیات در این باب است آیاتی است که مستقیماً در ذمّ تقلید و تکریم علم و تکریم انسانیت انسان بر اساس آگاهی و شناخت او وارد شده است.قرآن کریم اساس زیست و حیات فردی و اجتماعی انسان را مبتنی بر شناخت و آگاهی او قرار داده و تقلید را جز در برخی از فروعات که متکی بر تحقیق و شناخت نیست می تواند به انسانی که قادر بر آن است و صلاحیت علمی و مرجعیّت فکری او را احراز کرده رجوع کند؛ بنابراین شخص غیر مجتهد در بخش تقلید نیز موظف به تحقیق است. قرآن کریم راجع به کسانی که زندگی و حیات خود را بر اساس تقلید بنیان نهاده اند می فرماید: و مِن الناس مَن یجادل فی الله بغیر علمٍ و یتّبع کلّ شیطانٍ مریدٍ ـ کتب علیه أنّه مَن تولّاه فإنّه یضلّه و یهدیه الی عذاب السعیر.(95) آن گروه از آدمیان که بدون شناخت و آگاهی تبعیت و تقلید از شیاطین می کنند گرفتارگمراهی و عذاب الهی می شوند.در این آیه از این گروه مردم با عنوانِ برخی از ناس یاد شده است و حال آنکه در تعابیر قرآنی از انسان های فرزانه و خردمند با عناوینی از قبیل عاقل، مومن، لبیب، بصیر و یا ولی یاد می شود. در آیه دیگری نیز درباره رهبران و متبوعانی که تابعان مقلد خود را نه بر اساس شناخت و معرفت بلکه بر اساس تقلید بی جا به دنبال خود جذب می کنند آمده است: و مِن الناس مَن یجادل فی الله بغیر علمٍ و لا هدیً و لا کتابٍ منیر.(96) یعنی برخی دیگر از ناس یا آدمیان که زمامدار و متبوع مقلدان خود هستند، درباره خداوندگار بدون آنکه با هیچ یک از راه های شناخت آگاهی داشته باشند به جدل می پردازند. در آیه بعد درباره این گروه از متبوعان می فرماید : ثانی عِطفِهِ لیضلّ عَن سبیلِ الله لَه فی الدنیا خزیٌ و نذیقه یوم القیامة عذاب الحریق.(97)«عطف» قسمت سینه آدمی است و عبارت«ثانی عطفهِ» یعنی چنین کسی سر برسینه خم نموده است؛ کنایه از این که او بدون آن که قصد دیدن راه را داشته باشد تنها سر خم نموده و قصد گمراه کردن دیگران را دارد؛ زیرا آن کس که قصد دیدن راه دارد سرفراز حرکت می کند. در ادامه آیه درباره علت این گونه راه رفتن می فرماید: او که پناهگاه مقلدان کور است می خواهد آنان را به گمراهی بکشاند لیکن برای این متبوع بی تحقیق در دنیا رسوایی و در آخرت عذاب سوزان خواهد بود.بنابراین، از نظر قرآن کریم هم متبوع موظف است بر اساس شناخت و تحقیق به راهبری بپردازد و هم تابع موظف است در تبعیّت و تقلید خود محقق باشد.در سوره مبارکه اِسراء از این که مرجع و مقلد یعنی تابع و متبوع هر دو باید مرجعیت و تقلید و تابعیت و متبوعیت خود را بر اساس تحقیق استوار کند، با عنوانی که جامع هر دو است یاد کرده و می فرماید: و لاتقف ما لیس لک بِهِ علم إنّ السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولاً. (98) یعنی در هیچ یک از شؤون فردی و اجتماعی خود بدون تحقیق و شناخت پیروی نکن؛ زیرا که جوارح و جوانح ادراکی و تحریکی همگان در پیشگاه الهی مسؤول هستند. از نظر قرآن کریم انسان در جمیع شؤون و ارتباطات خود، چه ارتباطی که با نفس خود دارد و چه ارتباطی که با محیط زیست و یا با امت اسلامی دارد، در همه این روابط موظف است که جز بر اساس آگاهی و شناخت و بدون تحقیق و علم راهی را طی نکند و در این میان فرقی بین مرجع و مقلد نیست. تأکید بر لزوم تحصیل علم و ذم تقلید بدون علم، دلیل دیگری است بر وجود راه معرفت و امکان شناخت از دیدگاه قرآن کریم.(99)
5 ـ تکریم علم: قرآن کریم از علم و یقین به عنوان برترین هدف آفرینش یاد کرده است، این در حالی است که از عبادت به عنوان هدف وسط یاد شده؛ زیرا در سوره شریفه ذاریات می فرماید: و ماخلقت الجن و الانس إلّا لیعبدو (100) یعنی جن و انس را نیافریدیم جز برای این که عبادت کنند. و در سوره مبارکه حجرمی فرماید: و اعبد ربّک حتی یأتیک الیقین(101) یعنی خداوند را عبادت نما تا به یقین نائل شوی به این معنا که عبادت گرچه هدف است، لیکن هدف متوسط است و هدف برتر همان یقین یعنی شناخت مصون از اشتباه و دگرگونی است. قرآن کریم از علم به عنوان هدف آفرینش همه جهان یاد کرده و می فرماید:الله الذی خلق سبع سماوات و مِن الارض مثلهنّ یتنزّل الأمر بینهنّ لتعلموا أنّ اللّهَ علی کلِّ شیءٍ قدیر و أنّ الله قدأحاطَ بکُلِّ شیءٍ علما.(102) یعنی خداوند آسمان های هفتگانه و زمین را همانند آنها آفرید و فرمان الهی در بین آنها نازل می شود، تا شما به قدرت بی کران و علم بی پایان حق پی ببرید.این گونه از آیات که علم را برترین هدف آفرینش می دانند به نیکی دلالت بر وجود راههای معرفت و شناخت می کند.تذکر: علم گاهی از راه عبادت(تهذیب، تزکیه، تصفیه) حاصل می شود مانند آنچه از سوره«حجر»استظهارمی شود و زمانی از راه تفکر، تدبر، تأمل،نظیر آنچه از سوره«طلاق»برمی آید و جمع هردو راه میسور است.

ج ـ رکن چهارم معرفت(معلم)در قرآن
 

دانشمندان مادی همان گونه که در علوم تجربی در یک مسیر افقی بحث می کنند مثل این که فلان خاک در چند قرن پیش در چه حالت بوده و اکنون در چه وضعی است و در جند قرن بعد به چه صورتی در می آید، درباره شناخت نیز همانند دیگر علوم تجربی به مباحث افقی آن بسنده نموده و هرگز سخن از سیر عمودی آن که بحث درباره معلم حقیقی آن باشد به میان نمی آورند. قرآن کریم در حین تشریع ابعادگوناگون شناخت، از معلم آن نیز یاد می کند: الرحمان ـ علّم القرآن ـ خلق الانسان ـ علّمه البیان(103) خداوند رحمان قرآن را آموزاند و انسان را خلق کرد و بیان را به او تعلیم داد. در سوره مبارکه بقره درباره تعلیم کلی ترین مسائل آفرینش می فرماید: و علّم ادم الأسماء کلّها(104) خداوند جمیع اسماء را به آدم تعلیم داد. و در همین سوره هنگام تشریع لزوم یادداشت و نوشتن در داد و ستد پس از طرح جزئی ترین مسائل زیست آدمی به معلم این فن اشاره کرده و می فرماید: وَ لایأب کاتب أن یکتب کما علّمه الله(105) کاتب نباید در این هنگام از نوشتن که خداوند به او تعلیم داده اِبا کند، چنان که نباید از چگونگی نوشتن، که رعایت امانت و حفظ حقوق باشد، آن طور که خداوند از راه تشریع به وی آموخت خودداری کند. قرآن کریم یک کتاب علمی صرف نیست بلکه کتاب نور و هدایت است: إنّ هذا القرآن یهدی للَّتی هی أقومُ(106) از این رو به طرح علمی مسائل بسنده نکرده و علاوه بر معرفی معلم و راه های ارتباط عالم با معلّم، با مواعظ و فرامین خود تشویق و تأکید بر حفظ این ارتباط می کند. آیات فراوانی از تهذیب، تزکیه و تقوا به عنوان عوامل این پیوند یاد کرده است. از آن جمله می فرماید: و اتّقوا الله و یعلمکم الله. (107) یعنی به جای آنکه عمری را سپری کنید و پس از چهل یا پنجاه سال تحصیل، اندکی ـ حدود 8یا 10 سال ـ در صحنه فکر و نظر ظهور و فروغی یافته و از آن پس همزمان با پیری هر آنچه را که به دست آورده اید از کف بدهید، تا آنجا که از خواندن یک عبارت ساده نیز عاجز بمانید ـ و مِنکم مَن یُردّ إلی أرذل العمر لکی لایعلم بَعدَ علمٍ شیئاً ـ(108) بکوشید از طریق تقوا و تقویت ارتباط خود با معلّم حقیقی که خداوند سبحان است، علمی را بیاموزید که با کهولت و مرگ شکوفاتر می شود.
تبصره: بحث پیرامون معلم در معرفت شناسی در قرآن از دوسو لازم است: 1ـ معرفت شناسی همانند شناخت سایر حقایق جهان هستی، نظیر انسان شناسی، اختر شناسی و..... وقتی کامل است که از علل درونی و بیرونی شئ مورد بحث تحقیق به عمل آیدو به اصطلاح منطقیون،از مبادی و علل جهارگانه استمداد شود تا تحدید آن کامل شده و چنین حدّی با برهان در حدود، شریک خواهد بود.بررسی علت مانند تحلیل علامت و دلیل، سودمند بلکه در تعریف حقیقی و دقیق شئ لازم خواهد بود همان طور که حقیقت انسان را پیوند نظام داخلی و خارجی او تشکیل می دهد، معرفت نیز این چنین است.
2 ـ معرفت شناسی در قرآن ویژگی دارد که طرح مسأله معرفت شناسی به عنوان رشته ای علمی فاقد آن است زیرا قرآن کریم همان طور که در تحلیل حقیقت هر چیزی به نظام فاعلی آن هم می پردازد، در تحلیل معرفت شناسی نیز به معلم اول و با لذات اهنمام کامل دارد.یعنی یک زمین شناس یا اخترشناس از نظام داخلی زمین و اختر سخن می گوید سیر افقی) و هرگز از نظام فاعلی و غایی آن بحث نمی کند(سیر عمودی) ولی قرآن ضمن تبیین نظام درونی زمین و اختر در نظام فاعلی و غایی آن مبسوطاً بحث می کند، درباره معرفت شناسی نیز چنین است. گفتنی است که توجه به معلّم از ویژگی های معرفت شناسی قرآنی است(109) راه های معرفت: در قرآن کریم از راه های مختلفی جهت شناسایی حقیقت یاد شده است. از جمله آیاتی که به راه های مختلف شناخت اشعار دارد آیه شریفه سوره حج است که می فرماید: وَ مِن الناس مَن یجادل فی الله بغیر علمٍ وَ لاهدیً وَ لاکتابٍ منیر(110) این آیه شریفه ضمن ذمّ متبوع هائی که بدون آگاهی درباره خداوند به جدل می پردازند از راه های شناخت نیز پرده برمی دارد و می فرماید این گروه به راه عقل گام نهاده اند و نه راه عرفان بر آنها گشاده است و نه از وحی که کتاب منیر است مدد گرفته اند. تفصیل این آیه شریفه در مورد راه های شناخت نشانه آن است که چهار راه برای شناخت وجود دارد:1ـ راه حس: این راه برای همگان باز است.2ـ راه عقل: خواص توان پیمودن آن را دارند.3ـ راه تهذیب و تزکیه: این راه برای عارفان گشاده است.4ـ راه کتاب منیر و راه وحی: این راه مختص به انبیای الهی است. راه سوم و چهارم تفاوت جوهری وجود ندارد جز آن که راه چهارم با عصمت همراه بوده و از آسیب سهو، نسیان و خطا و......مصون است لذا از نقص و نیز از عیب منزّه است بر خلاف راه سوم یعنی راه عارفان که گرفتار هر دو محذور است. و از طرف دیگر از طریق این راه، گذشته از معارف تکوینی غیبی به معارف تشریعی نیز اطلاع حاصل می شود.(111)ابزار های معرفت: قرآن کریم در مواردی به برخی از ابزارهای شناخت اشاره کرده است از آن جمله آیه کریمه سوره إسراء که در ضمن بیان وظیفه و مسولیت انسان درباره این ابزار می فرماید: وَ لاتقف ما لیس لک به علمٌ إنّ السمع و البصر و الفؤاد کلُّ اولئک کان عنه مسئولاً. (112)یعنی از آنچه که بر آن علم نداری پیروی نکن زیرا شما از جهت گوش و چشم و فؤادی که همان جان و قلب شماست در نزد خداوند مسؤول هستید و درباره کاربرد آنها از شما سؤال می شود. سمع و بصر دو نمونه از ابزار شناخت و از مجاری اولیّه ادراک آدمی است و اختصاص به ذکر این دو در آیه از آن جهت است که وسعت آگاهی این دو حس از محسوسات نسبت به دیگر حواس بیشتر است و اما فؤاد همان جان و حقیقت انسان و مرکز تصدیق و تشخیص حق و باطل است. قرآن کریم در دیگر مواردی که در باب معرفت انسانی سخن گفته از این دو ابزار و از افئده نام برده است از آن جمله: و الله أخرجکم مِن بطون اُمّهاتکم لاتعلمون شیئاً و جعل لَکم السمع وَ الأبصار و الأفئدة لعلّکم تشکرون.(113) فهم آن بخش از آیه سوره إسراء که درباره سوال از ابزار حسّی شناخت است آسان است؛ زیرا انسان نباید به هر منظر نظر و به هر گفتار گوش سپارد چون « مَن أصغی الی ناطقٍ فقد عبده» (114) هر کس گوش به گوینده ای سپارد او را عبادت کرده و یا « النظرة سهمٌ مِن سهام إبلیس»(115) نگاه حرام تیری از تیرهای ابلیس است که بر انسان فرود می آید. اما سؤال از فؤاد انسان که همان حقیقت آدمی است مساله ای است که ادراک آن آسان نیست زیرا منظور از این قلب مسلّماً آن قلب گوشتی که مشترک میان حیوان و انسان است نیست بلکه منظور قلبی است که قرآن درباره آن می فرماید: إنّ فی ذلک لذکری لمَن کان له قلبٌ أوألقی السمع و هو شهید(116)یعنی قرآن گرچه ذکری از برای تمام بشر و تذکر همگانی است، لیکن از آن تنها صاحبان قلب بهره مند می شوند. این بیان قرآن نظیر همان خطاب الهی است که در یک مورد از قرآن با عنوان (هدیً للناس) (117) یاد کرده و در جای دیگر با عبارت( هدیً للمتقین) (118) تنها پرهیزکاران را از آن هدایت یافته و بهره مند می داند.پس، از تذکره الهی آن کس که صاحبدل است بهره می برد و صاحبدل کسی است که چشمه های حکمت از درون او می جوشد و امّا غیر از استفاده از قلب وسیلتی دیگر نیز هست و آن القای سمع است یعنی به سخن حق و گفتار صدق مرجع علمی گوش دادن و استفاده از این دو یعنی قلب و القای سمع مانعة الجمع نیست.آن کسی که صاحبدل نیست از طریق القای سمع می تواند از تذکره الهی بهره ببرد و القای سمع غیر از«استماع» است زیرا استماع نظیر مطالعه و نظر است که با درس و بحث حاصل می شود اما القای سمع گوش سپردن به سخن صاحبدل و پذیرفتن و امتثال کردن است.تعبیر آیه به (ألقی السمع) و عدم استفاده از عبارت « أسمع» و نیز آنچه که در ادامه آیه آمده است مشعر به این است که آن کس که گوش جان بر سخن صاحبدل می سپارد نه تنها علیم بلکه شهید است یعنی نه تنها می داند و دانا می شود بلکه می یابد و دارا می گردد. پس آن قلب که مذکور در آیات الهی است همان حقیقت مختص به انسان است و سوال از آن سوال از حقیقت انسانی انسان است یعنی در قیامت از انسان سوال می شود انسانیت خود را چه کردی؟ و دلیل این که سوال از قلب سوال از تمام حقیقت انسان است این است که تمام حقیقت انسان به قلب اوست. اگر در منطق گفته می شود: به حد ناقص یعنی به فصل می توان از چیستی یا «ماهو» اشیا پاسخ داد، به این دلیل است که فصل اخیر مانند نطق در انسان، که حقیقت مختص به نوع است واجد تمام فصول و اجناس قریب و بعید او است. خلاصه آن که انسان، هم مسؤول و هم مسؤول عنه باشد نیاز به تدبّر بیشتری دارد؛ زیرا درباره سمع و بصر و سایر حواس، انسان،مسؤول و آن حواس مسوول عنه است یعنی از انسان درباره آنها سوال می شود ولی درباره فؤاد که همان حقیقت انسانی است چگونه می توان تصویر کرد که انسان هم مسؤول باشد و هم درباره آن از وی سوال شود؟ آیا حقیقت دیگری در درون انسان وجود دارد که آن ـ من ـ مستور مورد سوال قرار می گیرد و این ـ من ـ ظاهر مسؤول عنه است؟(119)حجاب های معرفت: از آنجا که علم انسانی به تبع درجات معلوم دارای شرایط و موانعی متفاوت است هر مرتبه از علوم مبتلا به موانع و حجاب های خاصی است. از این موانع گوناگون گاه با عنوان حجب ظلمانی و گاه با عنوان حجب نورانی یاد می شود. اگر انسان بخواهد شناخت حسی داشته باشد برخی از امور طبیعی می توانند حاجب شناخت او باشند. این دسته از حجاب ها، حجاب های حسّی و مادی است. اگر انسان بخواهد با نشئه مثال در ارتباط باشد حجاب شناخت او گذشته از امور مادی و محسوس برخی از موجودهای عالم مثال است و اگر بخواهد با نشئه مجردات تامّه آشنا شود حاجب شهود او گذشته از موجودهای مادی و مثالی برخی از موجودهای همان عالم عقلی است. از حجاب هایی که متعلق به نشئه مجردات تامه است با عنوان حجب نوری یاد می شود و آنچه که در مناجات شعبانیه و غیر از آن، هنگام درخواست، رفع حجاب های نوری مطرح شده است ناظر به همین قسمت از حجب است، اگر اضافه حجاب به نور در«حجب النور» بیانیّه باشد یعنی حجابی که خود از سنخ نور است ولی اگر بیانیّه نباشد به طوری که مخصوص به اضافه غیر بیانیّه باشد، یا جامع هر دو قسم در این صورت حجاب مادی و ظلمانی را هم شامل می شود زیرا موجود مادی و اشتغال به آن در حد خود حجاب نورانیت خواهد بود.تذکر:آنچه در معراج از جریان جبرئیل و رسول اکرم(ص) نقل شده نشانه آن است که مقام ختمی مرتبت برای حضرت جبرئیل علیه السلام حجاب نوری است. گاه انسان وارسته از ماده، مطلب عمیقی را نمی فهمد، در اینجا هیچ حاجبی از قبیل حجاب های مادی که از زمره حجب ظلمانی است وجود ندارد، تنها چیزی که در اینجا وجود دارد دو مقدمه یک قیاس اقترانی است که انسان متفکر را به نتیجه راهنمایی می کند. لیکن چون آن دو مقدمه علمی مشکل است عبور از آن را دشوار می سازد، یعنی هر یک از آن دو مقدمه با آن که هریک مطلب عمیق علمی بوده و نور است،حجاب است. در فضایل اخلاقی نیز آن کسی که در درجه متوسط از تقوا است چون قصد درجه ای برتر را نماید، آن درجه بالا با آن که خود فضیلت عملی است، به دلیل دشواری که دارد از حجب نوری اخلاقی شمرده می شود. پس علاوه بر حجاب های مادی و نیز حجاب های مثالی، عمیق بودن مسائل و معارف عقلی و صعوبت منازل اخلاقی نیز از حجب علمی و عملی و حجاب های نورانی است.
تبصره:توجه به این نکته ضروری است که حاجب بودنِ هر مرتبه از واقعیت نسبت به مرتبه بالاتر از خود از چند اصل پیشین نتیجه گیری می شود: 1ـ واقعیت دارایِ مراتب است و مراتب بالایی آن به لحاظ وجودی، شدیدتر و قوی تر از مراتب پایینی آن است2. معرفت هر مرتبه از واقعیت نیز از همین تناسب پیروی می کند. 3ـ محتوای کیفی معرفت درهر مرتبه کاملاً متفاوت از محتوایِ آن در مراتب دیگر است برای نمونه محتوای شناخت عالم طبیعت، حسی و تجربی است و محتوای شناخت عوالم مثالی و عقلی،شهودی است.4ـ عالم همواره در دست یابی به مراتب بالاتر چنین شناختی باید در سیر طولی و بدون طفره در مراتب شناخت سیر کند.تذکر: اصول مزبور کاملاً در حکمت متعالیه ثابت شده و آنچه توجه به آن در این جا ضروری است این است که درک هر مطلبی برای هر کسی میسور نیست، این صعوبت ادراک یا برای فَقدِ مقتضی است یا بر اثر وجود حجاب. فقدان اقتضا را می توان با نداشتن مبادی و مبانی لازم معرفت هر چیزی توجیه کرد.وجود حجاب را می توان با نقل مطلب و وزین بودن آن، عمق مسأله و رفیع بودن آن تبیین نمود، اگر ثابت شود که علم مجرد است و اندیشه منزه از مادیّت، عمق یا ارتفاع یک مطلب عمیق یا رفیع علمی، حجاب نوری خواهد بود، گرچه با فقدان اقتضا نیز همراه و هماهنگ است. (120)

پی نوشت ها :
 

52ـ قصص/51
53ـ مائده/67
54ـ منافقون/6
55ـ زمر/3
56ـ مبانی شناخت،ج1،صص426ـ 425
57ـ همان،ص427
58ـ همان
59ـ انفال/29
60ـ بقره/2
61ـ مبانی شناخت،ج1،صص429ـ 428
62ـ میزان الحکمه،ج5،ص67،ح7945 و بحار،ج74،ص165
63ـ مفاتیح الجنان،دعای ندبه،ص880
64ـ مبانی شناخت،ج1،صص431ـ 430
65ـ انعام/222
66ـ بحار،ج2،ص40،ح71
67ـ عنکبوت/60
68ـ غررالحکم،ج1،ص279،ح2010
69ـ بحار،ج70،ص242 و کنز العمال،ج3،ص24،ح5271 با اندک اختلاف
70ـ حدید/28
71ـ میزان الحکمه،ج8،ص106،ح14224
72ـ مبانی شناخت،ج1،صصص438ـ 437ـ 436
73ـ معرفت شناسی در قرآن،ص193
74ـ همان،ص194
75ـ حج/62
76ـ لقمان/30
77ـ مفاتیح الجنان،دعای عدیله،ص140
78ـ معرفت شناسی در قرآن،صص196ـ 195
79ـ نساء/165ـ 164
80ـ طه/134
81ـ بینّه/2ـ 1
82ـ معرفت شناسی در قرآن،صص199ـ 198
83ـ ملک/1
84ـ یس،83
85ـ معرفت شناسی در قرآن،صص205-204
86ـ حدید20/
87ـ نهج البلاغه،حکمت77
88ـ معرفت شناسی در قرآن،صص205ـ 206
89ـ رعد/17
90ـ معرفت شناسی در قرآن،صص207ـ 206
91ـ اعراف/185
92ـ فاطر/28
93ـ مجادله/11
94ـ معرفت شناسی در قرآن،ص208
95ـ حج/4-3
96ـ همان/8
97ـ همان/9
98ـ إسراء/36
99ـ معرفت شناسی در قرآن،صص210ـ 209
100ـ ذاریات/56
101ـ حجر/99
102ـ طلاق/12
103ـ الرحمان/2-5
104ـ بقره/31
105ـ همان/282
106ـ إسراء/9
107ـ بقره/282
108ـ نحل/70
109ـ معرفت شناسی در قرآن،صصص214ـ 213ـ 212
110ـ حج/8
111ـ معرفت شناسی در قرآن،صص216ـ 215
112ـ إسراء/36
113ـ نحل/87
114ـ کافی،ج6،ص434
115ـ من لایحضر،ج4،ص11،ح1
116ـ ق/37
117ـ بقره/185
118ـ همان/2
119ـ معرفت شناسی در قرآن،صصص218ـ 217ـ 216
120ـ همان،صصص221ـ220ـ 219

فهرست منابع:
قرآن کریم
ابن اثیر،النهایه،بیروت لبنان،موسسه التاریخ العربی، بی تا
آمدی،غررالحکم و دررالکلم،سید هاشم رسولی محلاتی، تهران،فرهنگ اسلامی،1377
جوادی آملی،عبدالله،معرفت شناسی در قرآن، اول، قم، إسراء، زمستان 1378ش
سید رضی، نهج البلاغه، محمد دشتی، بیست و پنجم، الهادی،بهار1383
صدوق، من لایحضره الفقیه،بیروت،دار التعارف ،1401ه ـ1981م
قمی،عباس،مفاتیح الجنان،موسوی دامغانی،اول،قم،مؤسسه انتشاراتی حضور،1378
کلینی، محمدبن یعقوب،اصول کافی، سید جواد مصطفوی، دوم، ولی عصر،1377
مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار،الثالثه، بیروت لبنان، دار احیاءالتراث العربی، 1403ه ـ 1983م
محمدی ری شهری، محمد،میزان الحکمه، حمید رضا شیخی، دهم، قم، دارالحدیث، 1427ق ـ 1385ش
محمدی ری شهری،محمد،مبانی شناخت،دوم، تهران،ارشاد اسلامی، تابستان 1369
مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن،تهران،صدرا، بی تا
الهندی،علاءالدین، کنزالعمّال، بیروت، مؤسسه الرساله،1399هـ 1979م

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان