ماهان شبکه ایرانیان

ردپایی در بهشت اهلبیت(نگاهی به حدیث «سلمان منا اهل البیت»)

چکیده افتخار «منا اهل البیت» از افتخاراتی است، که هر شیعه دلسوختهای آرزوی رسیدن به این درجه را دارد

ردپایی در بهشت اهلبیت(نگاهی به حدیث «سلمان منا اهل البیت»)
چکیده
افتخار «منا اهل البیت» از افتخاراتی است، که هر شیعه دلسوختهای آرزوی رسیدن به این درجه را دارد. از افرادی که مشهور است به داشتن این افتخار سلمان محمدی و یا همان سلمان فارسی(ره) میباشد. اما در اینجا این سؤال مطرح میشود، که یا این راه همچنان باز است و آیا ما هم میتوانیم این امتیاز را شامل حال خود کنیم؟ و آیا غیر از جناب سلمان(ره)کسان دیگری بودهاند که مورد این اکرام قرار گرفته باشند؟ اگر راه باز است و دیگرانی هم به این درجه رسیدهاند سر آن چه بوده و چه صفاتی آنها را به این مقام رسانده؟ در این مقاله ما به بررسی پاسخ این سؤالات پرداختهایم.
کلید واژه : منا اهل البیت ، سلمان محمدی ، ولایت پذیری ، عزت نفس ، زبیر بن عوام.
مقدمه
در طول تاریخ بشریت خاندانی به شرافت و پاکی، و عظمت و بزرگواری خاندان عصمت و طهارت، یعنی اهل بیت پیامبر اسلام(ع)، به خود ندیده و نخواهد دید. در احادیث وارده از معصومین(ع) نیز، جایگاه ویژه این خاندان در نظام اسلامی به خوبی هویداست. و اگر کسی مروری اجمالی بر آیات قرآن داشته باشد، به وضوح نوع نگاه خداوند به این بزرگواران را خواهد دید و خواهد دانست که حق تعالی چه نگاه ویژهای به این مقوله دارد.در آیه 23 شوری چنین میخوانیم:«ذلِکَ الَّذی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ »این (بهشت ابد) همان است که خدا به بندگانى که ایمان آورده و نیکوکار شدند بشارت آن را داده است. بگو: من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندان منظور دارید (و دوستدار آل محمّد باشید، که این اجر هم به نفع امت و براى هدایت یافتن آنهاست)، و هر که کارى نیکو انجام دهد ما نیز در آن مورد بر نیکوییش بیفزاییم که خدا بسیار آمرزنده گناهان و پذیرنده شکر بندگان است.در این آیه بالخصوص محبت این خاندان مورد نظر بوده، که خود نمادی از عظمت اصل اعتقاد به ولایت این بزرگوران (ع) میباشد. و باید دانست« مسئله مودت و محبت غیر از مسئله وصایت و خلافت و امامت است، مودت و محبت از ضروریات دین اسلام است و مخالف آن مثل نواصب و خوارج از اسلام خارج هستند و احکام کفر بر آنها بار میشود از نجاست بدن و وجوب قتل و عدم غسل و کفن و دفن و صلوة بر آنها و اما وصایت و امامت از ضروریات مذهب است و مخالف آن از ایمان خارج است و لو احکام اسلام بر آن بار است و از این بیان تکلیف طلحه و زبیر و اصحاب جمل و معاویه و اصحاب صفّین و یزید و لشکر کربلا و بنى امیه و بنى عباس و اشباه آنها معلوم میشود.( أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏11، ص481)«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَة»امام باقر(ع)فرمود: اسلام روى پنج پایه نهاده شده: نماز و زکاة و روزه و حج و ولایت و چنان که براى ولایت (در روز غدیر خم یا در عالم میثاق) فریاد زده شد، براى هیچ چیزى دیگر فریاد زده نشد(اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج3، 29)با توجه به مطالبی که ذکر شد، دانسته میشود که انتساب به آن بزرگواران(ع) چه افتخار بزرگیست که قطعاً شامل حال هر کسی نخواهد شد. اما با مروری در تاریخ و روایات افرادی را می-بینیم که به این خاندان منسوب شده و تاج افتخار «منا اهل البیت» را برسر گذاشته و مدال افتخارش را بر سینه زدهاند.ما در این نوشتار با اشارهای به این بزرگواران-که به قدر وسع تطور خویش آنها را به دست آوردهایم- هم یادی از آنان کرده هم به دنبال این هستیم که علل کسب این مدال افتخار را پیدا کنیم تا ان شاء الله با عمل به آنها در زمره این عزیزان وارد شویم.بار الهی، ردپای نا قابل ما را در بهشت اهل بیت(ع) باز بگردان. آمین، آمین...
طاقت فرسا اما روح افزا
در ابتدا باید بدانیم که مراد از «اهل بیت» پیامبر خدا (ص) در روایات غیر از ائمه معصومین (ع) و حضرت زهرا(س) کس دیگری نمیباشد. در قرآن هم این لفظ شریف یکبار آمده است که روایات فراوانی در ذیل این آیه این ادعای ما را ثابت میکنند.«وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» (احزاب آیه 33)و در خانه‏هاى خود بنشینید، و چون زنان جاهلیت نخست خود نمایى نکنید، و نماز بپا دارید، و زکات دهید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید، خدا جز این منظور ندارد که پلیدى را از شما اهل بیت ببرد، و آن طور که خود مى‏داند پاکتان کند.و اما تعبیر«اهل البیت» به اتفاق همه علماى اسلام و مفسران، اشاره به اهل بیت پیامبر(ص)است، و این چیزى است که از ظاهر خود آیه نیز فهمیده مى‏شود، چرا که« بیت» گرچه به صورت مطلق در اینجا ذکر شد، اما به قرینه آیات قبل و بعد، منظور از آن، بیت و خانه پیامبر (ص) است. روایتى «ثعلبى» در تفسیر خود از«ام سلمه»نقل کرده که پیامبر(ص) در خانه خود بود که فاطمه (س) پارچه حریرى نزد آن حضرت آورد، پیامبر(ص) فرمود: همسر و دو فرزندانت حسن و حسین را صدا کن، آنها را آورد، سپس غذا خوردند بعد پیامبر(ص)عبایى بر آنها افکند و گفت:«اللهم هؤلاء أهل بیتی و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً»«خداوندا اینها خاندان منند، پلیدى را از آنها دور کن، و از هر آلودگى پاکشان گردان»و در اینجا آیه« إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ» نازل شد ... من گفتم آیا من هم با شما هستم اى رسول خدا!، فرمود:« انک الى خیر»«تو بر خیر و نیکى هستى»(اما در زمره این گروه نیستى) ‏( تفسیر نمونه، ج‏17، ص299)البته در این زمینه«روایات بسیار زیاد، و بیش از هفتاد حدیث است، که بیشتر آنها از طرق اهل سنت است، و اهل سنت آنها را از طرق بسیارى، از ام سلمه، عایشه، ابى سعید خدرى، سعد، وائلة بن الاسقع، ابى الحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام آزاد شده رسول خدا (ص)عبد اللَّه بن جعفر، على، و حسن بن على(ع)که تقریباً از چهل طریق نقل کرده‏اند.و شیعه آن را از حضرت على، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا(ع)، و از ام سلمه، ابى ذر، ابى لیلى، ابى الاسود دؤلى، عمرو بن میمون اودى، و سعد بن ابى وقاص، بیش از سى طریق نقل کرده‏اند.( ترجمه المیزان، ج‏16، ص465)حال باید دانست این که کسی در پی این باشد تا در زمره اهل بیت این خاندان وارد شود، نیت خوبیست که طبع عالی میطلبد؛ اما باید دانست هرکه طاوس خواهد باید جور هندوستان کشد، زیرا نابرده رنج گنج میسر نمیشود. سختی کار هم در شبیه شدن به صفات این بزرگان(ع) میباشد، زیرا طبق اصل «السنخیه دلیل الانضمام» باید ابتدا در صفات آنها به آنان نزدیک شویم تا کبوتر با کبوتر باشد و باز با باز، و همه ما میدانیم که این خاندان چه صفات عالیهای داشتند که دسترسی به آنها کار هر کسی نمیتواند باشد و قطعاً شیر نر میخواهد و مرد کهن. به عنوان نمونه به روایت زیر توجه فرمایید تا میزان نیروی لازم برای طی این طزیق دانسته شود:سَأَلْتُهُ عَنْ أَفْضَلِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَحَقِّهِمْ بِالْأَمْرِ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع) وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ سِبْطَا رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنَا خِیَرَةِ النِّسْوَانِ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ الْأَئِمَّةُ الْهُدَاةُ الْمَهْدِیُّونَ (ع) فَإِنَّ فِیهِمُ الْوَرَعُ وَ الْعِفَّةُ وَ الصِّدْقُ وَ الصَّلَاحُ وَ الِاجْتِهَادُ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ طُولُ السُّجُودِ وَ قِیَامُ اللَّیْلِ وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ وَ حُسْنُ الصُّحْبَةِ وَ حُسْنُ الْجِوَار. اعمش روایت کند که از حضرت صادق(ع)پرسیدم برترین خلق بعد از رسول خدا و سزاوارترین آنان بخلافت کیست؟ فرمود على بن ابى طالب(ع)بعد از او حسن بعد او حسین دو سبط رسول خدا و دو فرزند بهترین زنان بعد على بن الحسین، بعد محمّد بن على، جعفر ابن محمّد پس از او امامان هدایت‏کننده و هدایت شده (ع)زیرا که در ایشان است ورع و عفت و راستى، صلاح و اجتهاد، پرداختن امانت بسوى نیک و بد، طول سجود، شب‏زنده‏دارى، دورى از حرام، انتظار فرج، خوشرفتارى، همسایه‏دارى‏ (ارشاد القلوب-ترجمه رضایى، ج2، ص401 )آری این است نمونهای از صفات ائمه معصومین(ع) که هریک مرد میدان خویش را میطلبد. اما باید دانست که اولاً جوینده یابنده است و با توکل به خداوند متعال، توسل به اهل بیت پیامبر(ص) و همت بالا هر مقصود الهی قابل دسترسیست، و ثانیاً رسیدن به قله «منا اهل البیت» آنچنان ارزشی دارد که دانستن و توجه به آن تمام سختیها را در نظر انسان آسان میگرداند.«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَیَحُطُّ الذُّنُوبَ عَنِ الْعِبَادِ کَمَا یَحُطُّ الرِّیحُ الشَّدِیدَةُ الْوَرَقَ عَنِ الشَّجَر». از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: دوستى ما خاندان گناهان را از بندگان خدا فرو مى‏ریزد، چنان که باد سخت برگها را از درختان فرو مى‏ریزد. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال 188) و نیز روایت است از «ابن عباس» در ذیل آیه شریفه وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏؛ که از جمله خشنودى رسول خدا(ص)یکى این بود که خداى تعالى هیچیک از اهل بیتش را به دوزخ نبرد.(فضائل پنج تن(ع)در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏2، 276) خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

اعطای ولایت
 

از دیگر امتیازاتی که به وارد شدگان در بهشت اهل البیت ، داده میشود مقام ولایت بر هستی میباشد، که ارزش جدا ذکر کردن را دارد. در توضیح آن باید گفته شود که ولایت تکوینی بر هستی داشتن، لازمه یک نبی ، امام و ولی خدا میباشد. آنچه از کرامات و معجزات هم، که از آنان نقل میشود از ناحیه همین ولایت تکوینی آنان میباشد که البته از ناحیه خداوند به ایشان تفضل گردیده است.«فرستادگان و اولیاى خدا به فرمان و اذن او مى‏توانند به هنگام لزوم در جهان تکوین و آفرینش تصرف کنند و بر خلاف عادت و جریان طبیعى، حوادثى به وجود آورند، زیرا جمله‏هاى" أُبْرِى " (بهبودى مى‏بخشم) و" أُحْیِ الْمَوْتى‏" (مردگان را زنده مى‏کنم) در آیه 49 سوره آل عمران و مانند آن که به صورت فعل متکلم ذکر شده دلیل بر صدور اینگونه کارها از خود پیامبران است و تفسیر این عبارات به دعا کردن پیامبران و اینکه کار آنها تنها دعا براى تحقق این امور بوده نه غیر آن ،تفسیر بى دلیلى است، بلکه ظاهر این عبارات این است که آنان در جهان تکوین تصرف مى‏کردند و این حوادث را به وجود مى‏آوردند.منتهى براى اینکه کسى تصور نکند که پیامبران و اولیاى خدا استقلالى از خود دارند و در مقابل دستگاه آفرینش دستگاهى بر پا ساخته و نیز براى اینکه احتمال هر گونه شرک و دوگانه پرستى در خلقت و آفرینش بر طرف گردد در چندین مورد از این آیات روى کلمه« بِإِذْنِ اللَّهِ» و مانند آن تکیه شده است (در آیه 49 آل عمران دو بار و در آیه 110 سوره مائده چهار بار کلمه باذنى تکرار گردیده) و منظور از ولایت تکوینى نیز چیزى جز این نیست که پیامبران یا امامان به هنگام لزوم و ضرورت تصرفاتى در جهان خلقت به اذن پروردگار انجام دهند و این چیزى بالاتر از ولایت تشریعى یعنى سرپرستى مردم از نظر حکومت و نشر قوانین و دعوت و هدایت به راه راست است.»(تفسیر نونه؛ ج 2؛ ص 558) قال الصَّادِقِ(ع):إِنَّ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لَمَنِ الدُّنْیَا عِنْدَهُ بِمِثْلِ هَذِهِ وَ عَقَدَ بِیَدِهِ عَشَرَةً (بحار الأنوار ج‏25، ص 367) امام صادق(ع) فرمودند: از ما اهل بیت کسى هست که دنیا در نزد او مانند اینست و با دست خود انگشت سبابه را بر ابهام نهاد که صورت یک دایره را تشکیل داد. علامه مجلسی در توضیح این روایت فرمودهاند: یعنى دنیا در نزد امام مانند این دایره کوچک است، میتواند در آن باذن خدا هر تصرفى را که میخواهد بنماید و یا منظور علم امام بوقایع دنیا چنین است‏.

شرط تقوی
 

همانطور که خداوند گرامیترین انسانها را باتقواترین آنها میداند(حجرات/ 13)؛ و اعمال را فقط به شرط تقوی قبول میکند(مائده/27)؛ و تقوی را بهترین زاد و توشه انسان معرفی میکند(بقره/ 197)، ائمه معصومین(ع) نیز شرط ورود به بیتی را که خداوند اراده تطهیر آن را نموده است(احزاب/ 33)، تقوی و پاکی و دوری از معصیت معرفی نمودهاند.الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ الرِّضَا(ع)وَ عِنْدَهُ زَیْدُ بْنُ مُوسَى أَخُوهُ وَ هُوَ یَقُولُ یَا زَیْدُ اتَّقِ اللَّهَ فَإِنَّهُ بَلَغْنَا مَا بَلَغْنَا بِالتَّقْوَى فَمَنْ لَمْ یَتَّقِ اللَّهَ وَ لَمْ یُرَاقِبْهُ فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ یَا زَیْدُ إِیَّاکَ أَنْ تُهِینَ مَنْ بِهِ تَصُولُ مِنْ شِیعَتِنَا فَیَذْهَبَ نُورُکَ یَا زَیْدُ إِنَّ شِیعَتَنَا إِنَّمَا أَبْغَضَهُمُ النَّاسُ وَ عَادُوهُمْ وَ اسْتَحَلُّوا دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ لِمَحَبَّتِهِمْ لَنَا وَ اعْتِقَادِهِمْ لِوَلَایَتِنَا فَإِنْ أَنْتَ أَسَأْتَ إِلَیْهِمْ ظَلَمْتَ نَفْسَکَ وَ أَبْطَلْتَ حَقَّکَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ الْجَهْمِ ثُمَّ الْتَفَتَ ع إِلَیَّ فَقَالَ لِی یَا ابْنَ الْجَهْمِ مَنْ خَالَفَ دِینَ اللَّهِ فَابْرَأْ مِنْهُ کَائِناً مَنْ کَانَ مِنْ أَیِّ قَبِیلَةٍ کَانَ وَ مَنْ عَادَى اللَّهَ فَلَا تُوَالِهِ کَائِناً مَنْ کَانَ مِنْ أَیِّ قَبِیلَةٍ کَانَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الَّذِی یُعَادِی اللَّهَ تَعَالَى قَالَ مَنْ یَعْصِیهِ‏(عیون أخبار الرضا علیه السلام ج‏2، ص‏232)از حسن بن جهم مروى است که گفت نزد حضرت رضا(ع)بود و زید بن موسى برادر آن بزرگوار نیز حضور داشت آن حضرت میفرمود اى زید از خدا پرهیز کارى کن که ما بهر مرتبه‏اى که رسیده‏ایم از پرهیزکارى بوده است و کسى که از خدا پرهیز نکرده و دین خدا را مراعات نکند از ما نیست و ما از او نیستیم اى زید حذر کن از اینکه بهر فردى از شیعیان ما اهانت کنى که باو برخورى و نور تو برود اى زید همانا مردم بجهت اینکه شیعیان ما بما محبت دارند و اعتقاد ایشان بولایت ما ثابت و برقرار است با آنان دشمنى و اظهار عداوت کنند پس اگر تو در حق ایشان بدى کنى بنفس خود ظلم و ستم کرده و حق خود را باطل کرده‏اى، حسن بن جهم گوید بعد از آن روى بمن کرد و فرمود اى پسر جهم کسى که با دین خدا مخالفت کند من از او بیزارم هر کس و از هر قبیله‏اى باشد و هر کس با خدا دشمنى کند با او دوستى نکن هر کس و از هر قبیله‏اى باشد بآن جناب عرض کردم یا ابن رسول اللَّه کیست که با خدا دشمنى کند فرمود هر کس که معصیت او کند. از اینگونه روایات به خوبی استفاده میشود که خانه اهل بیت، غیر از خانههای دیگر است و قوانین حاکم بر آن نیز مخصوص به خود است. خانهایکه به جای سبب و نسب، پاکی و طهارت و دوری از گناه را شرط لازم خود میداند. باید نیک به این نکته توجه داشت که اگر کسی از جمله اهل بیترمعرفی میشود نه آنکه از اولاد هاشم یا عبدالمطلب است، بلکه یعنی او توانسته تا حدودی صفات اهل بیت(ع) را در خود ظاهر کند. نام سلمان فارسی(ره) در بین مفتخرین به این مقام، به خوبی میدرخشد، و کمتر کسی است که جمله «سلمان منا اهل البیت» را نشنیده باشد. سخن عیسی هاشمی و امام صادق(ع) درباره سلمان محمدی (ره) مؤید خوبی برای این کلام میباشد: ْفَضْلِ بْنِ عِیسَى الْهَاشِمِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع)أَنَا وَ أَبِی عِیسَى فَقَالَ لَهُ أَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص سَلْمَانُ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَیْ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ لَهُ أَیْ مِنْ وُلْدِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ لَهُ إِنِّی لَا أَعْرِفُهُ فَقَالَ فَاعْرِفْهُ یَا عِیسَى فَإِنَّهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ طِینَتَنَا مِنْ عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ طِینَةَ شِیعَتِنَا مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَهُمْ مِنَّا وَ خَلَقَ طِینَةَ عَدُوِّنَا مِنْ سِجِّینٍ وَ خَلَقَ طِینَةَ شِیعَتِهِمْ مِنْ دُونِ ذَلِکَ وَ هُمْ مِنْهُمْ وَ سَلْمَانُ خَیْرٌ مِنْ لُقْمَانَ (بحار الأنوار ، ج‏25 ، ص12)فضل بن عیسى هاشمى گفت خدمت حضرت صادق(ع) رسیدم من و پدرم عیسى. پدرم پرسید آیا این فرمایش پیامبر اکرم است که فرمود سلمان از ما خانواده است فرمود: آرى گفت یعنى از اولاد عبد المطلب است؛ فرمود: از ما اهل بیت است. گفت: یعنى از فرزندان ابو طالب است فرمود: از ما اهل بیت پیامبر است. پدرم گفت: من او را نمیشناسم فرمود: او را بشناس از ما اهل بیت است. در این موقع اشاره بسینه خود نموده فرمود آن طور که تو گمان کرده‏اى نیست خداوند طینت ما را از علیین آفرید و شیعیانمان را از پائین‏تر آن پس آنها از ما هستند و طینت دشمنان ما را از سجین آفرید و پیروان آنها را از پست‏تر از آن آنها از ایشان بشمار میروند و سلمان از لقمان بهتر است.

سلمان فارسی یا سلمان محمدی
 

حال که سخن از سلمان فارسی به میان آمد قدری درباره این مرد بزرگ و علت انتسابش به خاندان اهل بیت(ع) سخن به میان میآوریم.« کان یُسمّی نفسه سلمان الإسلام، و یُعرف بسلمان الخیر، و یکنّى: أبا عبد الله، أصله من رامهرمز، و قیل من أصفهان، و قالوا: رحل یطلب دین الله تعالى إلى الشام، فالموصل، فنصیبین، فعموریة، ثمّ سمع بأنّ نبیاً سیبعث، فقصد بلاد العرب، فلقیه رکب من بنی کلب، فاستخدموه ثمّ استعبدوه و باعوه حتى وقع إلى المدینة، فسمع بخبر الإسلام، فقصد النبیّ(ص)و أظهر إسلامه. إسلامه ذکره کثیر من المحدّثین.آخى رسول الله (ص)بینه و بین أبی الدرداء و قیل بینه و بین أبی ذر، و أوّل مشاهده الخندق، و هو الذی أشار بحفره، ثمّ شهد بقیة المشاهد. رُوی أنّ رسول الله(ص)لما أمر المسلمین بحفر الخندق احتج المهاجرون و الانصار فی سلمان، فقال المهاجرون: سلمان منّا، و قالت الانصار: سلمان منّا، فقال رسول الله(ص): «سلمان منّا أهل البیت». و إلى ذلک أشار أبو فراس الحمدانی (ت 357 ه):
هیهات لا قَرَّبت قربى و لا رحمٌ
یوماً إذا أقصت الاخلاق و الشِّیَمُ‏
کانت مودّة سلمان لهم رَحِماً
و لم یکن بین نوحٍ و ابنه رَحِم‏
ولّاه عمر بن الخطاب المدائن، فأقام بها إلى أن توفّی( موسوعةطبقات‏الفقهاء، ج‏1، ص: 117)» این خلاصهای بود از زندگی این مرد بزرگ، که امام باقر(ع)به خصوص امر کردند که ایشان را «سلمان محمدی» بنامیم. ذُکِرَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مَهْ لَا تَقُولُوا سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ وَ لَکِنْ قُولُوا سَلْمَانَ الْمُحَمَّدِیَّ ذَاکَ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع جَلَسَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص یَنْتَسِبُونَ وَ فِیهِمْ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ وَ إِنَّ عُمَرَ سَأَلَهُ عَنْ نَسَبِهِ وَ أَصْلِهِ فَقَالَ أَنَا سَلْمَانُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ کُنْتُ ضَالًّا فَهَدَانِی اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ وَ کُنْتُ مَمْلُوکاً فَأَعْتَقَنِی اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ فَهَذَا حَسَبِی وَ نَسَبِی (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏2، ص 283)امام باقر(ع)فرموده است: هرگز مگویید سلمان فارسى و بگویید سلمان محمدى که او مردى است از ما خاندان (از اهل بیت است). همان حضرت فرموده‏اند: گروهى از یاران رسول خدا نشستند و در باره نسب خویش گفتگو مى‏کردند. سلمان هم میان ایشان بود. عمر از اصل و نسب سلمان پرسید. گفت: من سلمان پسر عبد اللَّه هستم. گمراه بودم، خدایم به محمد(ص) هدایت فرمود. مستمند بودم، خدایم به محمد(ص)بى‏نیاز ساخت. برده بودم، خداوند به برکت محمد(ص) آزادم فرمود. این حسب و نسب من است‏.این مرد بزرگ تا آنجا رفعت مقام یافته است که در بین شیعه و سنی از بزرگان دین به شمار میآید. « سلمان نه تنها در میان شیعیان احترام زیاد دارد بلکه در میان اهل تسنن نیز در ردیف صحابه درجه اول به شمار مى‏رود. کسانى که به مدینه مشرّف شده‏اند مى‏دانند که دورتا دور مسجد النبى اسماء صحابه بزرگ و ائمه مذاهب اسلامى نوشته شده است؛ یکى از کبار صحابه که نامش در آنجا به عنوان یک صحابه کبیر نقش شده سلمان فارسى است.(مجموعه‏ آثاراستاد شهید مطهرى، ج‏14، ص 78 ) البته متاسفانه گاه حس ناسونالیستی برخی اعراب مانع از پذیرش این همه فضائل از یک عجم میشد و با به رخ کشیدن عجمیت او اسباب آزار او را فراهم میکردند. به گونهایکه زمانی «سلمان فارسى دختر عمر را خواستگارى کرد. عمر با آنکه از بعضى تعصبات خالى نبود، به حکم اینکه اسلام آن چیزها را الغا کرده پذیرفت. عبد اللَّه پسر عمر روى همان تعصب عربى ناراحت شد، اما در مقابل اراده پدر چاره‏اى نداشت. دست به دامن عمرو بن العاص شد. عمرو گفت: چاره این کار با من. یک روز عمروعاص با سلمان روبرو شد و گفت: تبریک عرض مى‏کنم، شنیده‏ام مى‏خواهى به دامادى خلیفه مفتخر بشوى. سلمان گفت: اگر بناست این کار براى من افتخار شمرده شود، پس من نمى‏کنم و انصراف خود را اعلام کرد».(رمجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى ‏ج‏14؛ص 126)اما اینکه سلمان فارسی چگونه سلمان محمدی شد، رازی دارد که در روایت زیر به آن اشاره شده است:خَیْثَمَةَ الْجُعْفِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ(ع)فَقَالَ لِی یَا خَیْثَمَةُ- أَبْلِغْ مَوَالِیَنَا مِنَّا السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُمْ لَمْ یَنَالُوا مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّمَا عَنَى بِمَعْرِفَتِنَا وَ إِقْرَارِهِ بِوَلَایَتِنَا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ وَ «عَسَى» مِنَ اللَّهِ وَاجِبٌ وَ إِنَّمَا نَزَلَتْ فِی شِیعَتِنَا الْمُذْنِبِینَ .( بحار الأنوار؛ ج‏65؛ ص 55)خیثمه جعفى گوید: خدمت حضرت باقر(ع)رسیدم فرمود: اى خیثمه دوستان ما را از ما سلام برسانید و بگوئید به مقام قرب خداوند نخواهید رسید مگر با عمل، رسول خدا(ص)فرمود: سلمان از ما اهل بیت مى‏باشد مقصودش این بود که او ما را مى‏شناخت و به ولایت ما معتقد بود.خداوند متعال در این باره مى‏فرماید خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ، «عسى» یعنى خداوند حتماً این کار را خواهد کرد، و این آیه در باره شیعیان ما نازل شده است که خداوند گناهکاران آنها را مى‏آمرزد .

نفی ملیت
 

قال أَبِو جَعْفَرٍ(ع)قَالَ صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)الْمِنْبَرَ یَوْمَ فَتْحِ مَکَّةَ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ ذَهَبَ عَنْکُمْ بِنَخْوَةِ الْجَاهِلِیَّةِ وَ تَفَاخُرِهَا بِآبَائِهَا أَلَا إِنَّکُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ طِینٍ وَ خَیْرُ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَهُ أَتْقَاهُمْ إِنَّ الْعَرَبِیَّةَ لَیْسَتْ بِأَبٍ وَالِدٍ وَ لَکِنَّهَا لِسَانٌ نَاطِقٌ فَمَنْ قَصَرَ بِهِ عَمَلُهُ فَلَمْ یُبْلِغْهُ رِضْوَانَ اللَّهِ حَسَبَهُ أَلَا إِنَّ کُلَّ دَمٍ کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ أَوْ إِحْنَةٍ فَهُوَ تَحْتَ قَدَمَیَّ هَاتَیْنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة(بحار الأنوار، ج‏64،ص 175) حضرت باقر(ع) ‏فرمودند:رسول خدا(ص)روز فتح مکه بالاى منبر رفتند و فرمودند: اى مردم، خداوند از شما نخوت و تکبر جاهلیت را برد و افتخار بر آباء و اجداد را به فراموشى سپرد، شما همه از آدم هستید و آدم هم از خاک بود، بهترین بندگان در نزد خداوند متقیان هستند.عربیت به این نیست که از یک پدر عرب متولد شده باشد، و عربیت در حقیقت زبان گویائى است که از حقایق سخن بگوید، هر کس در کارهاى نیک و اعمال حسنه کوتاهى کند حسب او وى را به خوشنودى خداوند نخواهد رسانید، و اینک هر خونى که در جاهلیت ریخته شده و یا کینه‏اى که از جاهلیت با هم دارید امروز زیر پاهاى من نابود شد و باید شما همه را فراموش کنید.در راستای این فرمایشات گهربار و انسان-ساز ما میتوانیم، به احادیث «منا اهل البیت» اشاره کنیم که با اشاره به ملاکهایی که به ما داده هرگونه فخرفروشی بر ملیتها را کنار زده و امثال جناب سلمان و یا عیسی بن عبدالله قمی را، وارد در این بهشت میگرداند.یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ أَخِیهِ یُونُسَ قَالَ کُنْتُ بِالْمَدِینَةِ فَاسْتَقْبَلَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع فِی بَعْضِ أَزِقَّتِهَا فَقَالَ اذْهَبْ یَا یُونُسُ فَإِنَّ بِالْبَابِ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ فَجِئْتُ إِلَى الْبَابِ فَإِذَا عِیسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ جَالِسٌ فَقُلْتُ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ قَالَ فَلَمْ یَکُنْ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ أَقْبَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَى حِمَارٍ فَدَخَلَ عَلَى الْحِمَارِ الدَّارَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیْنَا فَقَالَ- ادْخُلَا ثُمَّ قَالَ یَا یُونُسُ أَحْسَبُ أَنَّکَ أَنْکَرْتَ قَوْلِی لَکَ إِنَّ عِیسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ قُلْتُ إِی وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ لِأَنَّ عِیسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ فَکَیْفَ یَکُونُ مِنْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ قَالَ یَا یُونُسُ عِیسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ رَجُلٌ مِنَّا حَیّاً وَ هُوَ مِنَّا مَیِّتاً(أمالی شیخ مفید ص141) یونس بن یعقوب گوید: من در مدینه بودم، در یکى از کوچه‏هاى آن امام صادق(ع) با من برخورد نمود و فرمود: یونس! زود برو که مردى از ما خاندان در خانه منتظر است. من به در خانه رسیده دیدم عیسى بن عبد الله نشسته است، باو گفتم: شما که هستى؟ گفت: مردى از اهل قم هستم. چیزى نگذشت که امام صادق (ع) سوار بر چهار پائى آمد و همان طور سواره داخل منزل شد، و به ما رو کرد و فرمود: داخل شوید، سپس فرمود: یونس! گمان مى‏کنم که تو این گفته مرا که «عیسى بن عبد اللَّه از ما خاندان است» انکار دارى؟ عرض کردم: بخدا سوگند، آرى فدایت شوم، زیرا عیسى بن عبد اللَّه مردى از اهل قم است چگونه از شما خاندان مى‏باشد؟ فرمود: اى یونس، عیسى بن عبد اللَّه مردى از ماست چه زنده و چه مرده. مکی و مدنی بودن، ویا قمی و فارسی بودن هیچ دخلی در گرفتن این امتیاز ندارد؛ آنچه مطرح است تخلق به اخلاق انبیاء و اولیا میباشد و بس. اما قدری هم از عیسی بن عبدالله بدانیم تا معلوم شود حدیث دیگری بر افتخارات این مرد میافزاید که جای بسی غبطه خوردن دارد: طبقات الفقهاء درباره وی چنین مینویسد«(.. کان حیاً بعد 183 ه) ابن سعد بن مالک الاشعری، القمِّی. و کان محدِّثاً جلیلًا، معروفاً بتمسُّکه بأئمة الحقّ(ع)و کان ذا منزلةٍ عظیمةٍ، و قدرٍ کریمٍ عند الامام الصادق، و کان مختصّاً به(ع).رُویَ أنَّ الامام أوصاه بصلاةٍ خاصة، و قال له: أنت منّا أهلَ البیت، ثم ودَّعهُ و قبَّل ما بین عینیه.( موسوعةطبقات‏الفقهاء، ج‏2، ص: 434)امام صادق(ع) او را از اهل بیت دانسته و میان دو چشم او را میبوسد!!!

نفی قومیت :
 

وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی‏ أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبیراً (اسراء/60) و (اى رسول ما، به یاد آر) وقتى که به تو گفتیم خدا البته به (همه افعال و افکار) مردم محیط است، و ما رؤیایى را که به تو ارائه دادیم و درختى را که به لعن در قرآن یاد شده (درخت نژاد بنى امیه و همه ظالمان عالم) قرار ندادیم جز براى آزمایش و امتحان مردم. و ما آنها را مى‏ترسانیم و لیکن آیات بر آنها (از فرط شقاوت) جز طغیان بزرگ چیزى نیفزاید.«در بسیارى از تفسیرهاى شیعه و اهل تسنن نقل شده که«شجره ملعونه»، بنى امیه هستند. فخر رازى در تفسیر خود روایتى در این زمینه از ابن عباس مفسر معروف اسلامى نقل مى‏کند.این تفسیر متناسب با حدیثى است که از عایشه نقل شده که رو به مروان کرد و گفت: لعن اللَّه اباک و انت فى صلبه فانت بعض من لعنه اللَّه: خدا پدر ترا لعنت کرد، در حالى که تو در صلب او بودى، بنا بر این تو بخشى هستى از کسى که خدایش لعن کرده است».(تفسیر نمونه، ج‏12، ص 173) قوم بنی امیه از اقوام خبیثی هستند که در طول حیات سلسله خود هرگز دست از آزار پیامبر و خاندان او(ع) بر نداشتند به طوریکه در آیه فوق آنها را به صورت شجرهایکه در قرآن لعن شدهاند بیان نموده است.اما جالب این است که ما در زمره «منا اهل البیتیها»، کسی را داریم که از همین شجره خبیث برخواسته است؛ یعنی سعد بن عبدالملک از اولاد عبدالعزیز بن مروان. أَبِی حَمْزَةَ قَالَ دَخَلَ سَعْدُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ وَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع)یُسَمِّیهِ سَعْدَ الْخَیْرِ- وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مَرْوَانَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ(ع)- فَبَیْنَا یَنْشِجُ کَمَا تَنْشِجُ النِّسَاءُ- قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) مَا یُبْکِیکَ یَا سَعْدُ- قَالَ وَ کَیْفَ لَا أَبْکِی وَ أَنَا مِنَ الشَّجَرَةِ الْمَلْعُونَةِ فِی الْقُرْآنِ- فَقَالَ لَهُ لَسْتَ مِنْهُمْ أَنْتَ أُمَوِیٌ‏ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ- أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَحْکِی عَنْ إِبْرَاهِیمَ(ع)- فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی‏( بحار الأنوار، ج‏46، ص 338)ابو حمزه گفت سعد بن عبد الملک که او را حضرت باقر(ع) سعد الخیر مینامید خدمت آن جناب رسید سعد از فرزندان عبد العزیز بن مروان بود مثل زنهاى مصیبت زده اشگ میریخت امام فرمود چرا گریه میکنى عرضکرد چرا گریه نکنم و حال اینکه در قرآن مرا از شجره ملعونه شمرده‏اند (بنى امیه) فرمود تو از آنها نیستى تو از جمله افراد خاندان بنى امیه هستى که از خانواده اولاد پیامبر بشمار میروى. مگر نشنیده‏اى این آیه را که خداوند از قول ابراهیم نقل میکند (فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی) هر که پیرو من باشد از جمله ما است.آری این اکسیر تبعیت و ولایت پذیری میباشد که افرادی را در زمره ابراهیم خلیل الله میکند و کسی از شجره ملعونه را داخل در شجره طیبهای میکند که اصلش ثابت و فروعش در آسمان است.این اطاعت و تبعیت همان شاهکلیدیست که امام حسین(ع) برای رسیدن به قلههای بالای رشد و کمال ارائه دادند، آنگاه که توسط سلیمان بن رزین نامهای به بزرگان بصره نوشتند: «فاسمعوا لی اهدکم الی سبیل الرشاد» (فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع) ص 354)به آنچه گویم گوش فرا دهید تا شما را به راه رشد برسانم. قطعاً گوش دادن بدون تبعیت معنی ندارد و گوش دادن اشاره به پیروی کردن و ولایت پذیری دارد.و یا میتوان در اینجا از عمر بن یزید ثقفی کوفی نام برد که نزد امام صادق(ع) شرافت خاصی داشته و در سند حدود دویست وپنجاه روایت نام وی ذکر شده است وصاحب طبقات وی را« ثقةً جلیل القدر » معرفی میکند.( موسوعةطبقات‏الفقهاء، ج‏2، ص 419) تا آنجا که وقتی امام صادق(ع) وی را فردی از اهل بیت معرفی میکند، تعجب وی را بر میانگیزاند: «یا بن یزید أنت و الله منّا أهل البیت، قال: جُعلت فِداک من آل محمد؟ قال: «أی و الله من أنفسهم، یا عمر، أ ما تقرأ (فی) کتاب الله عزّ و جلّ:« إن أولى الناس بإبراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا و الله ولی المؤمنین» اى فرزند یزید به خداوند سوگند تو از ما خانواده هستى گفتم: قربانت گردم من از آل محمد(ع)هستم، فرمود: آرى از آنها مگر در کتاب خداوند قرائت نکرده‏اى که فرمود: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ».

ابوذر غفاری
 

یکی از برگان از صحابه پیامبر(ص) جناب ابوذر غفاری میباشد که در وصف مقام معنوی او روایات زیادی وارد شده است. زمانی شخصی از امیرالمؤمنین(ع) سؤالاتی میپرسید، در بین سؤالات خود پرسید:یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) قَالَ عَنْ أَیِّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ تَسْأَلُنِی؟ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ(الإحتجاج على أهل اللجاج ، ج‏1،ص 260)پرسید: اى أمیر المؤمنین، مرا خبر ده از أصحاب رسول خدا(ص)؟فرمود: از کدامیک از ایشان مى‏پرسى؟گفت: اى أمیر المؤمنین، از أبو ذرّ غفارىّ.فرمود: از رسول خدا(ص)شنیدم که مى‏فرمود: «هیچ احدى از أبو ذرّ در قول و فعل راستگوتر نیست».این صداقت و راستگوییی ابوذر میتواند کلید دیگری باشد برای ورود به این بهشت نورانی؛ یعنی بهشت منا اهل البیت. زیرا وقتی به روایات مراجعه میکنیم این مرد بزرگ را از کسانی مییابیم که پیامبر اسلام(ص) خود این مدال افتخار را به وی دادهاند: أَبُو ذَرٍّ قَالَ- دَخَلْتُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِی مَسْجِدِهِ- فَلَمْ أَرَ فِی الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ (ص)- وَ عَلِیٌّ إِلَى جَانِبِهِ جَالِسٌ- فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ- بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَوْصِنِی بِوَصِیَّةٍ یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهَا- فَقَالَ نَعَمْ وَ أَکْرِمْ بِکَ‏ یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ- وَ إِنِّی مُوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظْهَا- فَإِنَّهَا جَامِعَةٌ لِطُرُقِ الْخَیْرِ وَ سُبُلِهِ- فَإِنَّکَ إِنْ حَفِظْتَهَا کَانَ لَکَ بِهَا کِفْلَانِ یَا أَبَا ذَرٍّ اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ- فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ- وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَةِ اللَّهِ الْمَعْرِفَةُ بِهِ... ثُمَّ حُبُّ أَهْلِ بَیْتِیَ‏الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ (بحار الأنوار، ج‏74، ص76)اباذر گفت: اول روز بر پیامبر خدا(ص)در مسجدش وارد شدم هیچ کس را در مسجد ندیدم فقط حضرت علی(ع) در کنارش نشسته بود. عرضکردم اى رسول خدا پدر و مادرم قربانت مرا وصیتى‏ فرما که خداوند بواسطه‏ى آن بهره بمن بدهد. سپس فرمود آرى تو را گرامى دارم‏ اى ابا ذر، زیرا که تو از ما اهل بیت مى‏باشى. همانا من تو را وصیتى میکنم یاد بگیر آنها را که تمام راههاى نیکى را در بر دارد، همانا اگر تو این وصیت را یاد بگیرى براى تو بهره‏ى فراوانست. اى ابا ذر بندگى کن خدا را گویا اینکه او را مى‏بینى اگر تو او را نبینى او تو را مى‏بیند بدان که اول عبادت و پرستش خدا شناختن اوست... بعد از شناسائى خدا دوست داشتن خاندان من آنان که خداوند پلیدى را از آنان دور کرده.البته وصیتهای گوهرباری از پیامبر اسلام(ص) به ابوذر نقل شده که هر یک جای تامل دارد. در ذیل تبرکاً به یکی از این وصایا اشاره میشود: وَ قَالَ أَبُو ذَرٍّ أَوْصَانِی رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِسَبْعِ خِصَالٍ حُبِّ الْمَسَاکِینِ وَ الدُّنُوِّ مِنْهُمْ وَ هِجْرَانِ الْأَغْنِیَاءِ وَ أَنْ أَصِلَ رَحِمِی وَ أَنْ لَا أَتَکَلَّمَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ لَا أَخَافَ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ وَ أَنْ أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ دُونِی وَ لَا أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقِی وَ أَنْ أُکْثِرَ مِنْ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ فَإِنَّهُنَّ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ(إرشاد القلوب، ج‏1، ص 74 )ابو ذر گفته است که وصیت کرد مرا رسول خدا(ص)به هفت خصلت، دوستى تهى دستان و نزدیک شدن بآنها، دورى از ثروتمندان و اینکه پیوند خویشاوندى کنم و بجز از سخن حق چیزى نگویم، در راه خدا از نکوهش نکوهش‏کننده نترسم، همیشه نگاه بزیر دستم کنم و ببالا دست خود نگاه نکنم، و بسیار بگویم‏: «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظیم» زیرا که اینها باقیات صالحات میباشند.و عمل کردن به همین وصایا بود که او را بدانجا رساند که در وصفش گفتهاند: کان أبو ذر رأساً فی الزهد و الصدق، و القول و العمل، قوّالًا بالحق، لا تأخذه فی الله لومة لائم.( موسوعةطبقات‏الفقهاء، ج‏1، ص: 66)هر کس نیز چون ابوذر در پی کسب این افتخار است باید ذلیل نفس خویش نباشد و این اصول اخلاقی را وا مگذارد، که ذلیلان را بدین درگه راهی نیست.قَالَ رسول الله(ص) مَنْ أَصْبَحَ مِنْ أُمَّتِی وَ هِمَّتُهُ غَیْرُ اللَّهِ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ یَهْتَمَّ بِأُمُورِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ أَقَرَّ بِالذُّلِّ طَائِعاً فَلَیْسَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ‏( تحف العقول، ص59 ) هر یک از امت من که چون صبح کند، هم و غمش غیر خدا باشد از خدا جداست و هر که به کارهاى مسلمانان همت نگمارد مسلمان نیست و هر که آزادانه به ذلت و خوارى تن دهد، از خاندان ما نیست.

دو تن دیگر- فضیل بن یسار
 

کی دیگر از بزرگان اصحاب ائمه(ع) که در بهشت اهل بیت ردپایی ماندگار از خود به یادگار گذاشته است فضیل بن یسار(ره) میباشد.وی بسیار مورد علاقه امام باقر و صادق(ع) بوده است. امام صادق(ع) در وصف او فرمودند: «من أحب أن یرى رجلا من أهل الجنة فلینظر إلى هذا»( رجال‏الکشی، ج1، ص213).و در برخورد امام باقر(ع) با وی آمده است« کان أبو جعفر(ع)إذا دخل علیه الفضیل بن یسار یقول: بخ بخ بشرالمخبتین‏مرحبا بمن تأنس به الأرض».(رجال‏الکشی، ج1، ص213).البته وی در نقل روایات اهل بیت(ع) نیز جایگاه ویژهای دارد و از جمله حمله حدیث از او یاد شده است«و کان من حملة الحدیث، و رجال الفقه، أخذ العلم عن الامام محمد الباقر، و ولده الامام جعفر الصادق (ع)و روى عنهما، و وقع فی اسناد کثیر من الروایات عن أهل البیت(ع)،تبلغ مائتین و أربعة و خمسین مورداً، و له کتاب یرویه عنه جماعة و هو أحد الفقهاء الاعلام المأخوذ منهم الحلال و الحرام و الفتیا و الاحکام، و من أصحاب الإجماع الذین أجمعت الشیعة على تصدیقهم من أصحاب الباقر و الصادق(ع).( موسوعةطبقات‏الفقهاء، ج‏2، ص451)اما روایتی که نشان میدهد وی نیز از جمله اهل بیت(ع) شمرده شده است، روایتیست که امام صادق(ع) پس از مرگ وی فرمودهاند:غَاسِلُ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ إِنِّی لَأُغَسِّلُ الْفُضَیْلَ بْنَ یَسَارٍ وَ إِنَّ یَدَهُ لَتَسْبِقُنِی إِلَى عَوْرَتِهِ فَخَبَّرْتُ بِذَلِکَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع)فَقَالَ لِی رَحِمَ اللَّهُ الْفُضَیْلَ بْنَ یَسَارٍ وَ هُوَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ (بحار الأنوار، ج‏66 ، ص272 )غسل دهنده فضیل بن یسار گفت: من هنگامى که فضیل بن یسار را غسل مى‏دادم ناگهان مشاهده کردم دستش روى عورتش رفت، من این موضوع را به امام صادق(ع) عرض کردم، فرمودند: خداوند فضیل را رحمت کند او از خاندان ما بود. خدایش رحمت کند.

ابوعبیده الحذاء
 

اما شخص دیگری که بتوان در این زمینه از وی نام برد ابوعبیده(ره) میباشد. «زیاد بن أبی رجاء عیسى أبو عُبیدة الحذّاء الکوفی.لازم الامامین الباقر و الصادق (ع)و تفقّه و درس علیهما، و روى عنهما حدیثاً کثیراً یربو على مائتی مورد فی أبوابٍ شتّى من الفقه و الحدیث و غیرهما».( موسوعةطبقات‏الفقهاء، ج‏2، ص 217). وقتی همسر این مرد بزرگ، از مرگ غریبانه او شکایت کرد، امام صادق(ع) وی را از خاندان اهل بیت(ع) دانست:قَالَ أَبُو الْحَسَنِ جَاءَتِ امْرَأَةُ أَبِی عُبَیْدَةَ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) بَعْدَ مَوْتِهِ- قَالَتْ إِنَّمَا أَبْکِی أَنَّهُ مَاتَ وَ هُوَ غَرِیبٌ- فَقَالَ لَیْسَ هُوَ بِغَرِیبٍ إِنَّ أَبَا عُبَیْدَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت‏( بحار الأنوار، ج‏47، ص345 ) ابو الحسن گفت: همسر ابى عبیده خدمت حضرت صادق(ع) آمد پس از درگذشت ابى عبیده گفت: گریه‏ام براى اینست که ابو عبیده غریب از دنیا رفت فرمود: نه او غریب نیست ابو عبیده از ما خانواده است. امام صادق(ع) غیر از این جمله نورانی دعایی نیز نزد قبر این مرد بزرگ خواندند که از افتخارات دیگر وی میباشد:«اللهم برد على أبی عبیدة اللهم نور له قبره اللهم ألحقه بنبیه» (رجال‏الکشی، ج1، ص‏368)والبته این دعا را مخصوص به وی دانستند ....إنما هو الدعاء له».(همان)

هبوط از بهشت
 

سُلَیْمٌ قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ- وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ إِلَى جَنْبِهِ-: شَهِدْتَ النَّبِیَّ (ص)عِنْدَ مَوْتِهِ قَالَ نَعَمْ، لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) جَمَعَ کُلَّ مُحْتَلِمٍ مِنْ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ امْرَأَةٍ وَ صَبِیٍّ قَدْ عَقَلَ، فَجَمَعَهُمْ جَمِیعاً فَلَمْ یَدْخُلْ مَعَهُمْ غَیْرُهُمْ إِلَّا الزُّبَیْرُ فَإِنَّمَا أَدْخَلَهُ لِمَکَانِ صَفِیَّةَ، وَ عُمَرَ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ وَ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ. ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ» وَ قَالَ: «أُسَامَةُ مَوْلَانَا وَ مِنَّا»...( کتاب سلیم بن قیس الهلالی ص905) سلیم مى‏گوید: به ابن عباس- در حالى که جابر بن عبد اللَّه انصارى کنارش بود- گفتم: آیا هنگام وفات پیامبر(ص) حاضر بودى؟ گفت: آرى، وقتى بیمارى حضرت شدّت یافت هر جوان بالغ و زن و بچه‏اى که عقلشان مى‏رسید از فرزندان عبد المطلب را جمع کرد. آن حضرت فقط آنان را جمع نمود و غیر آنان همراهشان وارد نشدند بجز زبیر که بخاطر صفیّه او را داخل کرد، و نیز عمر بن ابى سلمه و اسامة بن زید، و سپس فرمود: «این سه‏ نفر هم از خاندان ما هستند» و فرمود: «اسامه از موالى ما و از ما است‏»( اسرار آل محمد(ع)، ص609)و به این ترتیب سه تن دیگر ، به فرمایش نبی اکرم(ص) این مدال را کسب و وارد این بهشت گردیدند. «عمر بن ابی سلمه»، «زبیر بن عوام» و «اسامه بن زید».اما عمر بن ابی سلمه «ربیب رسول الله (ص)قتل بصفین سنة 37 کان من رجال علی (ع)و لما کان یوم الجمل قالت أم سلمة یا أمیر المؤمنین لو لا أن اعصی الله عز و جل و انک لا تقبله منی لخرجت معک و هذا ابنی عمر و الله لهو أعز علی من نفسی یخرج معک فیشهد مشاهدک فخرج معه و کان على المیسرة و استعمله على البحرین و قتل معه بصفین و کان شاعراً.( أعیان‏الشیعة، ج‏8، ص 380) او فرزند ام سلمه همسر پیامبر(ص) بود، یعنی ربیبه پیامبر اسلام(ص) که به همین سبب با فرزندان عبدالمطلب نزد پیامبر آمد.اما اسامه و قصه لشکر او در صدر اسلام معروف است. و خود او نیز محبوب پیامبر(ص) بود«روى ابن عمر ان النبی (ص)قال : ان اسامة بن زید لاحب الناس إلی‏(أعیان‏الشیعة، ج‏3، ص 248) البته در باب وی اختلافات فراوانی وجود دارد که این مقاله را، مجال و هدف پرداختن به آن نیست، ولی علاقهمندان میتوانند به جلد سوم اعیان الشیعه صفحه250 مراجعه نمایند. هر چند در حدیثی امام باقر(ع) جوابی به این اختلافات دادهاند:«قال أبو جعفر(ع): أ لا أخبرکم بأهل الوقوف؟ قلنا بلی، قال: اسامة بن زید و قد رجع فلا تقولوا الا خیراً، و محمد بن سلمة و ابن عمر مات منکوبا».( أعیان‏الشیعة، ج‏3، ص249)و اما زبیر بن عوام،‌» ابن عمة رسول الله(ص)صفیة بنت عبد المطلب، و هو زوج أسماء بنت أبی بکر أُخت عائشة. هاجر إلى الحبشة و لم یُطل الاقامة بها و شهد المشاهد کلّها مع رسول الله(ص)».( موسوعةطبقات‏الفقهاء، ج‏1، ص 89)کسیکه در تمام مشاهد پیامبر(ص) وی را همراهی نموده است، و این افتخار کمی نیست. اما عوامل ز یادی این افتخارات زیاد را برهم زد، و ماجرا را تا آنجا کشاند که در مقابل سید الاوصیاء(ع) صف آرایی نمود. اما اینکه چرا اینچنین هبوط کرد، عوامل زیادی در میان بود و مهمتر از آنها اینکه«اینها مردمى بودند که در زمان خلافت عمر و بالخصوص در زمان خلافت عثمان مزایاى عجیب زیادى کسب کرده بودند و بعد هم مى‏خواستند در امر خلافت یک نوع شرکتى داشته باشند تا باز هم دنباله همان استفاده و بهره کشى‏شان را ببرند. ولى دیدند که قضیه این‏طور نیست. على(ع) نه تنها به اینها سهمى نخواهد داد بلکه بخشى از آنچه را هم که گرفته‏اند از اینها پس خواهد گرفت. این بود که آمدند مسئله قتل عثمان را بهانه قرار دادند.» (مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏15، ص 992 )و در مقابل حضرت علی(ع) ایستادند. یکی دیگر از عوامل این انحراف که از روایات استفاده میشود وابستگی و علقه به فرزندان بود. قَالََ الصَّادِقَ (ع)مَا زَالَ الزُّبَیْرُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى أَدْرَکَ فَرْخُهُ فَنَهَاهُ عَنْ رَأْیِهِ‏(خصال،ج‏1،ص157) امام صادق (ع) روایت مى‏کرد که زبیر از خاندان ما بود تا اینکه جوجه‏اش بزرگ شد و او را از رأى خود برگردانید. البته در روایتی دیگر صراحتاً از عامل انحراف وی اسم برده شده است: قَالَ علی(ع): مَا زَالَ الزُّبَیْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّه‏.(نهج البلاغة،حکمت444 )زبیر پیوسته خود را از ما به حساب مى‏داشت تا آنکه فرزند نافرخنده‏اش عبد اللّه پا به جوانى گذاشت.
نتیجه :
در لابلای روایات، غیر از سلمان فارسی (ره) به بزرگانی بر میخوریم که آنها را نیز از جمله اهالی بهشت اهل بیت دانستهاند. وقتی به صفات آنها مراجعه میکنیم، ولایت پذیری واطاعت از اهل بیت(ع) و نیز مبارزه با نفس و عدم ذلت در برابر خواهش-های نفسانی را از صفات بارز این بزرگان میبینیم. در این مسیر نیز باید مراقب دلبستگیها شد، که هر دلبستگی خود مانعی بزرگ در مسیر انسانی میباشد.
منابع و ماخذ :
1.قرآن کریم
2.نهج البلاغه
3.مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، چاپ اول، بیروت، نشر الامیره، 1429هجری.
4.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چاپ چهاردهم، تهران، انتشارات صدرا، 1388شمسی.
5.مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه،چاپ اول، تهران، انتشارات دار الکتب الإسلامیة، 1374شمسی.
6.موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان،‏ چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم،‏ 1374 شمسی.
7.شیخ صدوق‏، الخصال‏، چاپ اول، قم‏، انتشارات جامعه مدرسین،1362 شمسی.
8.دیلمی، ارشاد القلوب- ترجمه رضایى، ‏چاپ سوم،تهران، انتشارات اسلامیه،‏1377 شمسی.
9.کلینی، اصول کافى- ترجمه مصطفوى،‏ چاپ اول، تهران،انتشارات کتاب فروشى علمیه اسلامیه، نامعلوم.
10.ساعدی محمد باقر،فضائل پنج تن (ع)در صحاح ششگانه اهل سنت، چاپ اول، قم، انتشارات فیروزآبادى، 1374 شمسی.
11. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، چاپ اول، تهران،انتشارات جهان،‏ 1378 شمسی.‏
12.فتال نیشابورى، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین‏،چاپ اول، قم،‏ انتشارات رضى‏، نامعلوم
13.شیخ مفید، أمالی المفید، چاپ اول، انتشارات کنگره شیخ مفید،1413 قمری.
14. سلیم بن قیس الهلالی‏،کتاب سلیم، چاپ اول، قم، انتشارات هادى‏، 1405 قمری.‏
15. انصارى زنجانى خوئینى‏ اسماعیل، اسرار آل محمد(ع) ،چاپ اول، قم، انتشارات الهادی، 1416قمری.
16.طیب سید عبد الحسین اطیب البیان فی تفسیر القرآن‏، چاپ دوم، تهران، انتشارات اسلام، 1378شمسی.‏
17. سبحانی جعفر،موسوعة طبقات الفقهاء،چاپ اول، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق(ع)،1418قمری.
18. امین سید محسن، أعیان الشیعة، چاپ اول، بیروت، انتشارات دار التعارف للمطبوعات،1406قمری.
19. محمد بن عمر کشى، رجال الکشی، ، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348شمسی.
20. مؤیدی علی، فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، چاپ هفتم، قم، انتشارات معروف، 1387شمسی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان