نمونه های والای آزاد اندیشی و مردم گرائی عرفان ایران
ابویزید طیفور پسر عیسی پسر سروشان بسطامی ملقب به سلطان العارفین که سهروردی او را نخستین عارف اشراقی ایرانی در دوران بعد از اسلام می داند به ظاهر در نیمه ی اول قرن دوم هجری یعنی در سال آخر دوره حکومت نکبت بار امویان در شهر بسطام از ایالت کومش(1)( قومس) در محله موبدان( زرتشتیان) در خاندانی زاهد و متقی و مسلمان چشم به جهان صورت گشود.( برخی از محققان پدران بایزید از جمله جدش سروشان را پیرو آئین مهر دانسته اند).
فصیح احمد خوانی تولد او را در سال 131 هجری ثبت کرده و نوشته است که جد او سروشان والی ولایت قومس(کومش) بوده است.(2)
می گویند جد این بینشور بزرگ ایرانی سورشان زرتشتی بوده و سپس به دین اسلام درآمده است. چنین می نماید که بایزید در تصوف استاد نداشته و خرقه ی ارادت از دست هیچ یک از مشایخ تصوف نپوشیده است. گروهی او را امی دانسته و نقل کرده اند که بسیاری از حقایق( از راه اشراق) بر او کشف می شد و خود نمی دانست، گروهی دیگر نقل کرده اند که یکصد و سیزده یا سیصد و سه استاد دیده است قدر مسلم اینکه بایزید از خاندان موبدان عالم و زاهد و متقی و حافظان و ناقلان علوم ایرانی مربوط به دوران قبل از اسلام بوده، و از دولت مادرزاد نصیب وافر داشته است. به نقل آورده اند:( چون کار او بلند شد سخن او در حوصله ی اهل ظاهر نمی گنجید، حاصل هفت بارش از بسطام بیرون کردند. وقتی که وی را از شهر بیرون می کردند پرسید، جرم من چیست؟ پاسخ دادند: تو کافری، گفت: خوشا به حال مردم شهری که کافرش من باشم)(3).
به طوری که نوشته اند بایزید چندین بار به سفر حج رفته و این سفرها که همراه با ریاضت نفس و تهذیب فکر بوده به منظور واقف کردن مردم به مقام والای انسانی و راهنمائی و ارشاد خلق به مردم گرائی انجام گرفته است.
شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری در تذکرة الاولیاء می نویسد:« نقلست که یک بار قصد سفر حجاز کرد چون بیرون شدی بازگشت. گفتند: هرگز هیچ عزیم، نقض نکرده ای، این چرا بود؟ گفت:
روی به راه نهادم زنگی دیدم تیغی کشیده که اگر بازگشتی نیکو، والا سرت از تن جدا کنم، پس مرا گفت:« ترکت الله به بسطام و قصد البیت الحرام» خدای را به بسطام بگذاشتی و قصد کعبه کردی...»(4).
و یا اینکه:
« نقلست که گفت مردی در راه حج پیشم آمد، گفت، کجا می روی؟ گفتم به حج. گفت:
چه داری گفتم دویست درم، گفت: بیا به من ده که صاحب عیالم و هفت بار گرد من درگرد که حج تو اینست: گفت: چنان کردم و بازگشتم. و گفت از نماز جز ایستادگی تن ندیدم و از روزه جز گرسنگی ندیدم. آنچه مراست از فضل اوست نه از فعل من، و گفت: کمال درجه ی عارف سوزش او بود در محبت»(5).
این رمز و راز والای انسانی را جلال الدین محمد بلخی( مولوی) آزاد اندیش بزرگ ایرانی زیسته در قرن هفتم هجری چنین به نظم آورده است:
بایزید اندر سفر جستی بسی
تا بیابد خضر وقت خود کسی
دید پیری با قدی همچون هلال
بود در وی فرو گفتار رجال
بایزید او را چون از اقطاب یافت
مسکنت بنمود و در خدمت شتافت
پیش او بنشست می پرسید حال
یافتش درویش و هم صاحب عیال
گفت: عزم تو کجا؟ ای بایزید!
رخت غربت را کجا خواهی کشید؟
گفت: قصد کعبه دارم از پگه
گفت: هین با خود چه داری زادره
گفت: دارم از درم نقره دویست
نک ببسته سست بر گوشه ردی است
گفت: طوفی کن بگردم هفت بار
وین نکوتر از طواف حج شمار
و آن درمها پیش من نه ای جواد
دان که حج کردی و شد حاصل مراد
عمره کردی، عمر باقی یافتی
صاف گشتی بر صفا بشتافتی
حق آن حقی که جانت دیده است
که مرا بر بیت خود بگزیده است
کعبه هرچندی که خانه بر اوست
خلقت من نیز خانه سر اوست(6)
تا بکرد آن خانه را در وی نرفت
و ندرین خانه بجز آن حی نرفت
چون مرا دیدی خدا را دیده ای
گرد کعبه صدق بر گردیده ای
خدمت من طاعت و حمد خداست
تا نپنداری که حق از من جداست
چشم نیکو باز کن در من نگر
تا ببینی نور حق اندر بشر
کعبه را یک بار « بیتی» گفت یار
گفت:( یا عبدی) مرا هفتاد بار
بایزیدا کعبه را دریافتی
صد بها و عز و صد فر یافتی
بایزید آن نکته ها را گوش داشت
همچون زرین حلقه ای در گوش داشت
و یا اینکه:
یکی از مریدان در راه مکه نزد او می رود. هنگام بازگشت دوباره پیش وی درمی آید و می گوید که خانه ی کعبه را دیده اما خداوند در آن نبوده است. بایزید او را می گوید:« خداوند خانه همواره در راه با تو بوده است».(7)
نمونه های دیگری از مردم گرائی بایزید در اینجا نقل می شود:
« مسلمانی متمکن در بسطام از بایزید سؤال کرد که:
حد نصاب پرداخت زکات چقدر است؟ بایزید از او پرسید، زکات مال تو یا زکات مال من؟ آن شخص جواب داد مگر فرق می کند؟! گفت: آری. اگر زکات مال تو باشد طبق مقررات اسلام چنین است:( هر دویست درم، پنج درم و...) و اگر زکات مال من باشد:
همه ی مالم به درویش و مستحق تعلق دارد.
زیرا بایزید در ضمن اشتغال به کار زراعت و دامداری به ارشاد خلق به سوی کمالات معنوی( یعنی آزاداندیشی و مردم گرائی) می پرداخته است چنانکه شیخ علاء الدوله ی سمنانی عارف سده هفتم و هشتم هجری گفته است:
« از سلطان بایزید بسطامی حکایت کنند که دیه ها داشته و گوسفندان بسیار اما، ایشان بر یک حال تصرف می کردند( یعنی وقف عالم بوده است) و اگر کسی بی حالت به ایشان اقتدا کند در دنیا تصرف کند و حال او مناسب آن نبوده باشد، زود هلاک می شود»(8).
یکی دیگر از ویژگی های آزاداندیشی و مردم گرائی بایزید بسطامی حمایت از حیوانات است که در اجرای این هدف از فریضه ی شرعی حج سرباز زده است. این موضوع را مرحوم حسین مسرور اصفهانی متخلص به « سخنیار» شاعر معاصر به شعر چنین بیان داشته است:
آن شنیدم که صوفی یی عامی
گفت با بایزید بسطامی
کز چه ای شیخ بهر عرض نیاز
به زیارت نمیر وی به حجاز؟!
گفت در مذهب مسلمانی
حاج را واجب است قربانی
من از آن کار خیر بیزارم
که روم جانور بیازارم
زنده ای را شکم کند پاره
تا شکم پر کند شکم باره
سود از زندگی بباید خواست
که در آن سود بندگان خداست
نمونه های زیادی از آزاداندیشی و مردم گرائی بایزید بسطامی هست که در تاریخ عرفان و عرفان ایرانی و همچنین کتاب عارفان بزرگ ایرانی در بلندای فکر انسانی به تفصیل بیان داشته ام(9). عالی ترین گفته ی او که مورد توجه و استناد عرفان به ویژه شاگردان روحانی او شیخ ابوالحسن خرقانی و شیخ ابوسعید ابوالخیر واقع شده و شیوه ی والای آزاداندیشی و مردم گرائی ایثارگرانه و خود فدائی گسترده این عارف بزرگوار را روشن می کند این است که می گوید:« مرید من آن است که بر کنار دوزخ بایستد و هرکه را خواهند به دوزخ براند دستش گیرد و به بهشت فرستند، و خود به جای او به دوزخ رود».
شیخ ابوالحسن خرقانی عارف آزاده و مردم گرای ایرانی
شیخ ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان خرقانی( یا علی بن احمد) عارف بزرگ سده چهارم و پنجم هجری از چهره های بسیار درخشان عرفان ایرانی است که در آزاداندیشی و مردم گرائی جهان و وسعت نظر انسانی و تفکر والای عرفانی ممتاز و کم نظیر است. گفتار و کردار این عارف کیهان گرای ایرانی که در نیمه دوم سده چهارم و ربع اول سده پنجم هجری در خرقان قومس( کومش) استان حالیه سمنان زیسته است در طی گذشت یک هزار سال همواره مورد توجه و دقت( مطالعه و سرمشق عارفان و شاعران و متفکران و محققان بوده است) وی در سال 351 تا 352 هجری در قصبه خرقان قومس از توابع بسطام(10) متولد شده و در روز سه شنبه دهم محرم(عاشورا) سال 425 هجری در 73 سالگی در همان قصبه زندگی را بدرود گفته است: مشهور است که علاوه بر هم شهری وی یعنی بایزید بسطامی عارف بزرگوار و عالی مرتبه سده دوم و سوم هجری که شیخ و مقتدای حال جذبه و تفکر اشراقی او بوده است مانند عارف معروف معاصر خود شیخ ابوسعید ابوالخیر خرقه ارشاد و طریقت از شیخ ابوالعباس احمد بن محمد عبدالکریم قصاب آملی داشته است.
در منقولات و حکایات باقی مانده است که شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف مشهور و ابوعلی سینا فیلسوف نامی و ناصر خسرو قبادیانی علوی، شاعر و متفکر ایرانی که معاصر شیخ ابوالحسن خرقانی بوده اند به خرقان رفته و با وی صحبت داشته و مقام معنوی او را ستوده اند. و نیز گفته اند که سلطان محمود پادشاه مقتدر غزنوی به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی رفته و با انکسار بسیار در مقابل قدرت معنوی وی سر فرود آورده و کسب فیض کرده و نصیحت خواسته است که شرح کامل آن در کتاب نورالعلوم کتاب یکتا از عارف بی همتا شیخ ابوالحسن خرقانی و کتاب مقامات شیخ ابوالحسن خرقانی به تفصیل بیان داشته ام.
نمونه های آزاداندیشی و مردم گرائی شیخ ابوالحسن خرقانی
گویند شیخ ابوالحسن خراقانی بر سر در خانقاه خود نوشته بود:
هرکس که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید. چه آنکس که به درگاه باری تعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد
نگارنده( رفیع) این مضمون والای انسانی را چنین به نظم درآورده است:
بر سر در خانقاه خرقان
شیخ خرقان به لطف عرفان
این نکته نوشته بود از مهر
مهر فلک است تالی آن
هرکس که در این سراد رآید
گرسنه بود یا که عطشان
مهمان به خوان عارفان است
گرگبر بود یا مسلمان
از مهر به خدمتش بکوشید
زیرا که هم اوست پیک جانان
شایسته نان بوالحسن هست
آنکس که خدای داده اش زجان
***
آفرین بادا بر این مکتب که بی شک قرن
چشم گیتی این چنین الفت از این مردم ندید
در سالهای اخیر نگارنده از حجة الاسلام محمد خاتمی رئیس جمهور اسلامی ایران درخواست نموده است که این گفتار والای جهانی را به عنوان نمونه ای از اندیشه والای بزرگان ایران به سازمان ملل متحد منتقل کرده و به صورت لوحی در محل مخصوص به زبان انگلیسی و فارسی منعکس نمایند که خوشبختانه مورد موافقت قرار گرفته و به موجب نامه هایی که به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مرکز گفتگوی تمدن ها ارسال داشته و رونوشت آن را برای نگارنده( رفیع) ارسال داشته اند و طبق مطالعه و موافقتی که دو مؤسسه فرهنگی مذکور به عمل آورده اند، مقدمات انجام این درخواست فراهم شده است.
از دیگر سخنان والای شیخ ابوالحسن خرقانی که معرف آزاداندیشی و مردم گرائی جهانی این عارف والاگهر است به شرح زیر بیان می دارم:
عالم بامداد برخیزد طلب زیادی علم کند، و زاهد طلب زیادتی زهد کند و ابوالحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری برساند.
اگر به ترکستان تا به در شام کسی را خاری در انگشت شود آن از آن من است. همچنین از ترک تا شام کسی را قدم در سنگ آید زیان آن مراست و اگر اندوهی دردلی است آن دل از آن من است.
کاشکی بدل همه ی خلق من بمردمی تا خلق را مرگ نبایستی دید.
کاشکی عقوبت هم خلق، مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید بهترین چیزها دلی است که در وی هیچ بدی نباشد.
اگر سرودی بگوید و به آن حق را خواهد بهتر از آن بود که قرآن بخواند و بدان حق را نخواهد. هرچه برای خدا کنی اخلاص است و هرچه برای خلق کنی ریا.
هرکه عاشق شد خدای را یافت و هرکه خدای را یافت خود را فراموش کرد.
این سخن بشنو ز گفت عارفان
آن بزرگان جهان در ملک جان
هرکه عاشق شد خدا را یافت او
چون خدا را یافت بی شک آن زمان
در ره ی خدمت به مردم بی گمان
می کند خود را فراموش از میان
(رفیع)
پی نوشت ها :
1. ایالت کومش شامل شهرهای سمنان، دامغان و شاهرود و بسطام حالیه است که در حال حاضر به عنوان استان سمنان نامیده می شود.
2. مجمل فصیحی: تألیف فصیح احمد پسر جلال الدین محمد خوافی، به تصحیح محمود فرخ خراسانی، جلد اول 203.
3. احیاء العلوم و المنقذ من الضلال امام ابوحامد محمد غزالی، صفحه 172.
4. تذکرة الاولیاء شیح فریدالدین عطار نیشابوری با مقدمه محمد قزوینی صفحه 119.
5. خواجه عبدالله انصاری عارف قرن پنجم هجری و شاگرد نامی شیخ ابوالحسن خرقانی شاگرد روحانی بایزید بسطامی چنین سروده است: (در راه خدا دو کعبه آمد حاصل/یک کعبه ی صورت است و یک کعبه دل/ تا بتوانی زیارت دل ها کنی/ کافزون ز هزار کعبه آمد یک دل)
6. عبدالرحمن جامی در نفحات الانس آورده است که محمد فضیل گوید:« عجب می نمایم از کسی که بیابان ها و وادی ها قطع می کند تا برسد به خانه ی وی( خانه ی خدا) و آنجا آثار انبیاء ببیند، چرا وادی نفس و هوا را قطع نمی کند تا به دل برسد و آثار پروردگار خود ببیند».
7. لسان الطیر نظام الدین علیشیر نوایی فصل 160-161.
8. چهل مجلس شیخ علاء الدله سمنانی تحریر امیر اقبال سیستانی به اهتمام رفیع صفحه 101.
9. این دو کتاب از طرف انتشارات کومش در تهران چاپ و منتشر شده است.
10. این قصبه در 3 فرسنگی شمال بسطام واقع است و در حال حاضر از توابع شهرستان شاهرود در استان سمنان می باشد.
منبع: نشریه فکر و نظر شماره 2-3