نصب تکوینی امامان معصوم(ع) از دیدگاه اهل بیت(ع)
روایات ناظر بر این معنا، ذیل دو عنوان «تفاوت در خلقت» و «جایگاه ویژه در عالم آفرینش» مطرح می شوند.
الف.تفاوت در خلقت
رسول خدا(ص) به تفاوت آفرینش خود و امیرمؤمنان(ع) با سایر مخلوقات تصریح کرده است: «من و علی، چهارده هزار سال پیش از خلق آدم، نوری نزد خداوند بودیم. همین که خداوند متعال آدم را آفرید، این نور را دو قسمت کرد: یک جزء من شدم و جزیی دیگر علی».(1) در مجموع، این روایات تأکید شده است که امامان معصوم(ع) قبل از آفرینش مخلوقات دیگر خلق شده اند:
خدا، محمد و علی و یازده فرزند او را از نور عظمت خود آفرید و سپس ایشان را به صورت أشباح در پرتو نور خود بپا داشت، او را عبادت می کردند. پیش از آفرینش مخلوق، خدا را تسبیح و تقدیس می نمودند. ایشان امامان از فرزندان رسول خدا هستند.(2)
امام کسی است که به فرمان خدا قیام می کند، خدا او را برای همین کار برگزید و او را پیش از آفرینش موجودات، در عالم ذر آفرید و زیر نظر خود پرورش داد و او را در طرف راست عرش نهاد.(3)
خداوند متعال همیشه تنها و یگانه بود، سپس محمد و علی و فاطمه را آفرید. آنها هزار دوره ماندند. سپس اشیاء دیگر را آفرید و ایشان را بر آفرینش آنها گواه گرفت.(4)
در برخی روایات نیز به یکی بودن خمیرمایه وجودی امامان معصوم(ع) اشاره شده است. «گواهی می دهم...ارواح و نور و سرشت شما یکی است. همه پاک و پاکیزه...خدا شما را نورهایی آفرید و طواف کننده عرشش قرار داد.»(5) این مضمون در روایتی دیگر هم آمده است: «خداوند ما را از اعلی علیین آفریده است».(6) علاوه بر تفاوت های ذکر شده، اهل بیت(ع) برخی تفاوت های وجودی امام با سایر مردم را نیز یادآور شده اند: «حالت امامان در خواب، مثل حال ایشان در بیداری است. خواب، چیزی از آنان را دگرگون نمی سازد و خداوند اولیای خویش را از وسوسه شیطان حفظ کرده است».(7)
ب.جایگاه ویژه در عالَم آفرینش
مطابق فرمایش اهل بیت(ع)، اگر امامی که حجت خداست در عالم نباشد، جهان خلقت از هم می پاشد و متلاشی می شود. این مطلب نشان دهنده جایگاه خاصی است که اهل بیت(ع) برای امام معصوم(ع) در عالم قائل هستند. ایشان در روایات متعددی بر این ادعا تأکید کرده اند: «اگر زمین به اندازه یک چشم به هم زدن از حجت خالی بماند، اهل خود را فرو خواهد برد».(8)
پرسیدم: آیا زمین بدون امام باقی می ماند؟ فرمود: نه، گفتم: روایتی نقل شده که زمین بدون امام باقی نمی ماند، مگر این که خداوند بر بندگان غضب ناک گردد، فرمود: زمین باقی نمی ماند و در این صورت فرو می ریزد.(9)
نکته دیگری که در کلمات اهل بیت(ع) بر ارزشمندی و اهمیت جایگاه امام معصوم(ع) در دستگاه آفرینش الاهی حکایت دارد، این است که از نظر ایشان خداوند، امام معصوم(ع) را واسطه ی نزول نعمت ها و دفع بلاها قرار داده است:
خدا به وسیله شما(عالم وجود) را گشود و به وسیله شما به پایان می برد و به واسطه شما باران نازل می کند و به وسیله شما آسمان را از این که جز به اذن او بر زمین افتد، نگه می دارد و به وسیله شما اندوه و رنج را برطرف می کند.(10)
بررسی سؤالات
چنانچه در مقدمه گفته شد، عده ای معتقدند اهل بیت(ع) امامت، به ویژه امامت سیاسی، را امری وابسته به انتخاب و نظر مردم می دانستند. از این رو، برای پرهیز از پیش داوری و جانبداری در مباحث، برخی از شواهدی که در انکار اعتقاد اهل بیت(ع) به نصب الاهی مقام امامت به آنها تمسک شده است، تحت عنوان «بررسی سؤالات» به اجمال بررسی می شود.
1.رفتار اهل بیت(ع)
اگر اهل بیت(ع) خلافت را حق الاهی و انحصاری خود می دانستند و حکومت دیگران از نظر ایشان نامشروع بود، به هیچ وجه با حاکمان غاصب کنار نمی آمدند،(11) در حالی که، براساس نقل منابع تاریخی امیرمؤمنان، امام مجتبی و امام سجاد(ع) با حاکمان زمان خود بیعت کردند. امام رضا(ع) نیز ولایت عهدی حکومت را پذیرفت. آنها بدین طریق، امامت و خلافت حاکمان را تأیید کردند. از این رو، ایشان خود را امام یا خلیفه نمی دانستند تا چه رسد به این که قائل به نصب الاهی خود باشند.
در پاسخ به این سؤال باید گفت: پس از جریان سقیفه، امیر مؤمنان(ع) را به اجبار و با وضعی اسفناک، برای بیعت با ابوبکر حاضر کردند. طبیعی است چنین بیعتی اعتبار ندارد. بیعتی که به خانه امام هجوم برده و وی را به زور به مسجد می برند و با تهدید به قتل، او را وادار به بیعت می کنند؟!(12) مقاومت امیرمؤمنان(ع) در مقابل خلفا به حدی بود که سال ها بعد، معاویه در انتقاد از مخالفت امام با خلفا این حادثه را یادآور می شود. امام علی(ع) هم آن را نشانه ای از مظلومیت و حقانیت خویش می داند:
گفتی مرا چون شتری بینی مهار کرده می راندند تا بیعت کنم! به خدا که خواستی نکوهش کنی ستودی، و رسوا سازی و خود را رسوا نمودی. مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود، مادام که در دین خود تردید نداشته و در یقین خود شک نکند.(13)
بدین جهت، بزرگان اهل سنت نیز چنین بیعتی را بی اعتبار دانسته و معتقدند حضرت علی(ع) تا شش ماه پس از رحلت نبی اکرم(ص)، یعنی تا زمان حیات حضرت زهرا(ع) حاضر به بیعت نشدند.(14) در منابع شیعی نیز به نظر می رسد، ذکری از بیعت امام با ابوبکر نشده است. مخالفت های صریح و متعدد ایشان با حاکمان آن زمان نشان دهنده نارضایتی حضرت از حکومت آن هاست. اما کناره گیری امیرمؤمنان(ع) از حکومت نیز علتی دارد که خواهد آمد.
در بسیاری از منابع اولیه، سخنی از بیعت امام مجتبی(ع) با معاویه و پذیرش خلافت او مطرح نشده است. آن چه در همه منابع بیان شده است، تنها صلح بین دو طرف است.(15) از سوی دیگر، امام پس از صلح، سخنانی در مذمت و عدم صلاحیت معاویه در امر خلافت بیان کرده اند. این سخنان با بیعت ایشان با معاویه در تناقض است.(16) در نتیجه، می توان گفت: بیعتی که در برخی منابع مطرح شده، همان پذیرش پیشنهاد معاویه برای سازش می باشد. به هر حال، روایات بیان شده و عدم لیاقت معاویه برای خلافت، که مورد اقرار بیشتر دانشمندان مسلمان است، بیانگر کراهت حضرت مجتبی(ع) و ناپسند دانستن خلافت معاویه می باشد. اگر بیعتی هم واقع شده، بدون رضایت قلبی امام بوده که آن هم هیچ ارزشی ندارد.
مسئله بیعت امام سجاد(ع) با یزید نیز در بسیاری از منابع تاریخی نیامده است. گزارش برخی منابع هم در بیعت نکردن حضرت، کاملاً روشن است. مسعودی می گوید: «مسلم بن عقبه از مردم مدینه به عنوان بندگی یزید بیعت گرفت. هرکس بیعت نکرد، به قتل رسید غیر از علی بن حسین بن علی بن ابی طالب، ملقب به سجاد و علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب».(17)
اخباری هم که بر بیعت امام سجاد(ع) دلالت دارند، به لحاظ محتوا اشکالاتی دارند.(18) اما به هر حال، با توجه به شرایط آن زمان، که حاکمان برای تثبیت حکومت دست به هر جنایتی می زدند، اگر بیعتی هم صورت گرفته باشد به دلیل رعایت تقیه و حفظ جان بوده که اعتباری نخواهد داشت.
ولایت عهدی امام رضا(ع) را هم زمانی به معنای قبول خلافت مأمون دانست که ایشان با میل و رغبت این منصب را به عهده گرفته باشند. اما شواهدی وجود دارد بر این که جانشینی خلیفه به امام تحمیل شد و حضرت رضا(ع) به اکراه آن را پذیرفتند:
1.مأمون وقتی با امتناع حضرت مواجه می شود، خطاب به ایشان می گوید: «به خدا سوگند اگر ولایت عهدی را نپذیری، تو را به آن مجبور می کنم. اگر قبول کردی که خوب، ولی چنان چه باز در مخالفت خود اصرار ورزی، گردنت را می زنم.»(19)
2.حضرت پذیرش این منصب را به شرطی مبتنی ساخته است که براساس آن، ولایت عهدی امام به هیچ وجه به معنای مشروع دانستن حکومت یا رضایت ایشان از اعمال حاکم نمی باشد. شرط حضرت این است که هیچ مداخله ای در کار حکومت نداشته باشد:
«من آن را به این شرط قبول می کنم که احدی را به کاری منصوب نسازم و کسی را عزل نکنم، رسمی را نقض نکنم و هیچ یک از قوانین جاری را تغییر ندهم، تنها از دور مورد مشاوره قرار گیرم.»(20)
روشن است که ولایت عهدی امام در چنین حکومتی را نمی توان به معنای رضایت ایشان از عملکرد و مشروع بودن آن دانست؛ زیرا حضرت هیچ اختیاری در اداره آن نداشت.
3.حضرت در مواردی به صراحت، اکراه و عدم رضایت خود از پذیرش این منصب را اعلام کرده است:
خدمت امام هشتم رسیدم به او گفتم: ای پسر رسول خدا! مردم می گویند تو ولایت عهدی را پذیرفتی با اینکه اظهار زهد در دنیا داشتی. آن حضرت فرمود: خدا می داند که من از آن بدم می آید، ولی چون میان قبول آن و کشته شدن مجبور شدم، آن را پذیرفتم.(21)
«هنگامی که حضرت رضا ولی عهد شد، دیدم دست های خود را به آسمان بلند کرده بود و می گفت: پروردگارا! تو می دانی که من مجبور و مضطرّم».(22)
با توجه به نکات فوق، اکراه حضرت از عهده داری ولایت عهدی مأمون روشن می شود. از این رو، سخنان ایشان در روز قبول این منصب، که بیان گر رضایت حضرت است، در شرایط تقیه بوده و قابل استناد نیست.(23)
به هر حال، کناره گیری اهل بیت(ع) از حکومت یا بیعت ظاهری ایشان با خلفا، به دلیل در نظر داشتن مصلحت اسلام و حفظ اصل نظام بوده است؛ چرا که قیام و اعلام مخالفت علنی با حاکمان، نه تنها فایده چندانی نداشت، بلکه سبب تضعیف نظام، تفرقه مسلمانان، شهادت خاندان پیامبر(ص) و فراموشی مکتب ایشان می شد. نکته قابل توجه این که، واگذاری حکومت به علت فراهم نبودن زمینه، ضرری به خلافت و امامت الاهی امام نمی زند؛ زیرا روایات متعددی، که به گوشه ای از آن اشاره شد، به صراحت، خلافت و حکومت را مختص امام قرار می دهد. بر مردم واجب است امام را حمایت نموده، زمینه زمامداری ایشان را فراهم سازند. در چنین صورتی، امام هم خلیفه و حجت الاهی است و هم حاکم الاهی بر مردم. اما اگر مردم به تکلیف خود عمل نکرده و از امام پشتیبانی ننمودند، منصب دوم برای امام، که حکومت الاهی است، محقق نخواهد شد. به عبارت دیگر، امام به هر حال حجت الاهی خواهد بود. اما ممکن است حاکم هم باشد یا نباشد و حکومت نکردن امام دلیل بر الاهی نبودن خلافت ایشان نیست.
پی نوشت:
1.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 171.
2.محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 531 ــ530.
3.همان، ص 204.
4.همان، ج 1، ص 441.
5.شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 613/همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 275.
6.محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 390/شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 3، ص 116.
7.همان، ج 1، ص 509.
8.شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 199/همو، عیون اخبارالرضا(ع)، ج 1، ص 272.
9.محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ص 180.
10.شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 615/همو، عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 276.
11.ر.ک: حیدر علی قلمداران، پاسخی کوتاه به دو پرسش مهم پیرامون امامت و خلافت، ص 4ــ3.
12.ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج 1، ص 30.
13.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 183.
14.ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 5، ص 83/مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج5، ص 154/ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 5، ص 307.
15.نویسنده کتاب «صلح امام حسن»، سخن برخی راجع به بیعت امام مجتبی(ع) را با معاویه به هیچ وجه نپذیرفته و آن را افسانه می داند و در این باره به تفصیل بحث می کند.(ر.ک: آل یاسین، شیخ راضی، صلح امام حسن(ع)، ترجمه سیدعلی خامنه ای، ص 378ــ 362.
16.«معاویه گمان کرده من او را شایسته خلافت می دانم و خودم را شایسته آن نمی دانم. بدانید که معاویه دروغ می گوید. به خدا سوگند ما در کتاب خدا و به زبان رسول او، از مردم بر خودشان مقدم هستیم» شیخ طوسی، أمالی، ص 565 ــ566/«خلیفه آن کسی است که از روی کتاب خدا و سنت پیامبرش رفتار کند، نه آن که به زور و ستم عمل نماید؛ زیرا چنین کسی پادشاهی است که به سلطنت رسیده است.»(ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 49).
17.ر.ک: مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 70.
18.ر.ک: محسن رنجبر، نقش امام سجاد(ع) در رهبری شیعه، ص 156ــ152.
19.شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 140/همو، علل الشرایع، ج 1، ص 238.
20.همو، أمالی، ص 70/همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 140/همو، علل الشرایع، ج 1، ص 238.
21.همو، أمالی، ص 72/همو، علل الشرایع، ج 1، ص 239/همو، عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 139.
22.شیخ صدوق، أمالی، ص 659.
23.ر.ک: (مجید بنی هاشمی،«مواضع سیاسی امام رضا(ع) در برابر مأمون»، گلستان قرآن، ش 193، آذر 1383، ص 25ــ 24.
منبع: نشریه معرفت کلامی شماره 1