ژرفای امر عظیم وخطیر امامت
1- براستی یکی از پیچیده ترین و بحث برانگیزترین مسائل و مباحث تاریخ اسلام امر امامت می باشد. به حدی بر سر این مسأله در جهان اسلام منازعه و مباحثه در گرفته که برخی بی محابا چنین ادعا کرده اند که:
«ماسلّ سیف فی الاسلام علی قاعده دینیه مثل ما سلّ علی الامامه فی کل زمان؛ 1 شمشیری که برای امامت در هم زمانها کشیده شد، برای هیچ اصل دینی از نیام بر نیامد.»
امامت در تاریخ کلام اسلامی به حدی مورد تفاسیر و تعابیر گوناگون قرار گرفته و چنان در باب آن تشتت و تنوع آرا موجود است که مبالغه نیست که ادعا نمائیم این بحث در طیف استعمالاتش تبدیل به مشترکی لفظی شده است و آنچه مورد نقض و ابرام قرارگرفته و می گیرد در بسیاری مواضع از یک صنف و یک سنخ نیست. من باب مثال هر چند اهل سنت امام را حافظ شریعت از تحریف و تغییر و پاسخگو در مقابل شبهات معاندان می دانند و در این باب بسیار به شیعه نزدیک می باشند اما آنگاه که در میان آنها از خصایص امام سخن گفته می شود صراحتاً امام را چون امیر و حکمرانی می دانند که در مقام امارت و حکومت لازم نیست که به جمیع جنبه های دین الهی و تدبیر امور مسلمین وقوف کامل داشته باشد و علم یقینی و عصمت را دارا باشد.2 به تعبیر برخی از معاصران:
«امامت نزد آنان، چیزی نیست جز ریاست عام برای تدبیر لشکریان و حفظ مرزها و رد مظالم و دستگیری از مظلوم و اقام حدود و تقسیم غنائم بین مسلمانان و همکاری با آنان در حج و جنگ، و در امامت علم افزون بر علم رعیت شرط نیست و امام با فسق و ستم و کارهای خلاف از امامت ساقط نمی شود و پیروی او بر امت واجب است اعم از اینکه فردی نیکوکار باشد یا فاجر و مخالفت با او و قیام بر ضد او و نزاع در امر امامت او بر هیچکس جایز نیست.»3
حال این تلقی از امامت را در کنار تصویر شیعیان از امامت بگذاریم معلوممان می شود که در خیلی از مواضع بحدی تصویر طرفین از امامت متفاوت و گوناگون است که سخن گفتن از واحدیت مسأله مورد بحث به هیچ روی وجهی ندارد.
نزاع هایی نیزکه دراین میان درگرفته بیش ازآنکه به مراجع ومنابع مورداستناد طرفین بازگردد ریشه درتلقیات آنان دارد.یک طرف امامت را امری کاملا الهی وقدسی می داند وازاین روی نصیب خلق را درانتخاب وانتصاب آن هیچ می شمارد وطرف دیگر آن رامنصبی جهت رتق وفتق امور جاریه مسلمانان ومنتخب ومنصوب مردم.
شیعیان برآنند که توصیف امامت وتبیین عرصه های عمل وی نیز چون خود امامت فعلی است که جز برای معدودی میسور نیست. همانگونه که حقیقت قرآن در دسترس همگان نیست (انّه لقرآنُ کریم فی کتابٍ مکنون)4 و فهم آیات الهی بدون طهارت سر برای کسی ممکن نمی باشد (لایمسة الا المطهرون)5 همچنین امامت که مقام قرآن ناطق است و در حدیث ثقلین، عدل قرآن معرفی شده نیز مرتبه ای است که جز به طهارت سر و تصحیح خیال و کمال یافتگی نظری و عملی حاصل نمی شود. به تعبیر رسول اکرم (ص):
«ان حدیثَ آل محمدٍ صعبٌ مستصعبٌ لا یؤمن به الا ملکٌ مقربٌ او نبی مرسلٌ او عبدٌ امتحن الله قلبَة للایمان.» 6
از این روست که در باب امامت شایسته تر آن است که نفوس مکتفی سخن بگویند و نفوس مستکفی تنها در صورتی در این وادی وارد شوند که محور بیان خود را سخن کامل معصوم قرار دهند. به بیان دیگر شناخت انسان کامل معصوم که مظاهر جمیع اسماء و صفات الهی است و صاحب نفس مکتفی می باشد تنها کار انسان کامل است وگرنه غیرکامل که صاحب نفس مستکفی است از عهده توصیف و تعریف و تشریح مقام انسان کامل بر نمی آید و مقام بلند ایشان را در مفهوم و اسمی مختصر می نماید.
بدین جهت شایسته ادب مقام شناخت ذروه امامت آن است که آنچه گفتنی است از لسان مبارک این بزرگان تقریر شود.
با نظر به نکات فوق می کوشیم تا در این مقال به کوتاهی بیانات گوهرین عالم آل محمد (ص) را جهت آگاهی یافتن از مقام امامت نقل و بررسی نمائیم.
2- یکی از نکاتی که پیش از پرداختن به سخنان امام رضا (ع) در باب امامت حائز اهمیت است، ویژگیهای منحصربفرد عصر ایشان در طرح مباحث کلامی- اعتقادی از این دست می باشد. گواهی تاریخ بی هیچ تردیدی عصر ایشان را آبستن مباحث کلامی- اعتقادی متعددی از ناحیه جریانهای فکری مختلف نشان می دهد. آنچه به دامن زدن به اینگونه مباحث یاری می رساند علاوه بر دور شدن از عصر پیامبر (ص) و فاصله ای که میان عموم خلق با امامان معصوم علیهم السلام صورت پذیرفت آشنایی با ادیان و مذاهب دیگر و نیز خیل عظیم ترجمه آثار از زبانها و فرهنگهای دیگر و توسعه جهان اسلام و برخوردهای فرهنگی میان تمدنهای دیگر با تمدن اسلامی و نیز تفرق مسلمانان بصورت فرق و نحل گوناگون با مبانی بعضاً متفاوت و ظهور و قوت یافتن دو نحله فکری- کلامی عظیم در جهان اسلام- اهل حدیث و معتزله- می باشد. هر چند کوشش عمده خلفای عباسی سرگرم نمودن مردم به مباحث اختلافی میان فرق و نحل بود اما این نحوه پرداخت به مباحث کلامی- اعتقادی با صبغه عقلانی افزونتر یکی از خصایص عصر مأمون می باشد. وی- به هر انگیزه ای- توجه عجیبی نسبت به حکما و علما داشت و علاوه بر همنشینی مداوم با آنها و تشکیل جلسات متعدد مناظره میان سران فرق مختلف، رقم های هنگفتی جهت ترجمه آثار غیرعربی و غیراسلامی به دانشمندان- از هر دین و سرزمینی چون زرتشتی، صابئی، نسطوری، رومی، برهمن و...
می پرداخت. این حجم کثیر و متنوع از مطالب- که عمدتاً صبغه اعتقادی عقلی داشتند- برای جامعه ای که خلق کثیری از انسانهای ناآگاه به اصول عقاید و مهمات فکری در آن زیست می کردند موجب ایجاد شبهات فراوان و مخل تدین آنان بود. در این آشفته بازار دائماً تفاسیر و تعابیری در باب مسائل دینی در میان می آمد که کمتر
سابقه ای در تاریخ گذشته اسلامی برای آن می توان پیدا نمود و از آنجا که در دستگاه عباسیان برای پاسخگویی به این چنین شبهاتی مراجع علمی ای تمهید نشده بود جامعه از حیث اعتقادی دچار چند دستگی و سرگردانی غریبی شده بود. هر چند از یک سو با افزون شدن حجم شبهات لزوم به صحنه آمدن مراجع آگاه به دین و علوم مختلف بیش از پیش احساس می شد محدودیتهایی که بنی عباس برای قطب معارف دینی و اعتقادی- امامان معصوم علیهم السلام- ایجاد کرده بودند بر آتش معرکه نفت تشدید می پاشید و مسلمین را روز به روز از حقیقت اسلام دورتر می نمود. پیشنهاد ولایتعهدی از ناحیه مأمون هر چند به دواعی سیاسی خاصی صورت پذیرفت اما براستی فرصتی مغتنم و ارزنده بود تا جهان بشری و بویژه مسلمانان بتوانند چند صباحی پرده های جهالت و نادانی را کنار زنند و در خنکای شجره طیبه امامت تشویشهای ناشی از شبهات مردافکن را- که از هر سو به جامعه اسلامی وارد می شد- به سکون اطمینان و یقین مبدل سازند.
ایشان می کوشیدند تا روشی معتدل در مذاکرات و مباحثات خویش با ادیان و فرقه های مختلف داشته باشند. از این روی با اهل کتاب علاوه بر استفاده از اصول عقلانی غیرقابل تردید با استناد به کتب آنان به رد و اثبات مسائل می پرداختند و با فرق مختلف با استناد به آیات و احادیث محتوم الصدور از پیامبر (ص) محاجّه می نمودند. ایشان نه زیاده روی اهل حدیث را در نقل اخبار سره و ناسره درست می دانستند و نه افراط اهل اعتزال را در کاوشهای عقلانی شان. از این رو بی آنکه مستقیماً انتقادی را متوجه آنان سازند خود با شیوه ای که در مباحثاتشان در پیش می گرفتند راه روشنی را ترسیم نمودند.7
به تعبیر مولانا: خواجه چون بیلی به دست بنده داد بی زبان معلوم شد او را مراد8
این شیوه از بحث در مباحثات ایشان در مبحث امامت نیز به رأی العین قابل ملاحظه است. امامت در عصر ایشان دیگر تنها در بافت منقولات قابل بحث نبود و پرسش های تازه ای در میان مسلمین در این باب حادث شده بود که لزوم ورود به پاره ای از مباحث عقلانی را نشان می داد. پرسشهایی از این دست که «ملاک نیازمندی به امام در جامعه چیست؟ چه کسی بایستی پس از پیامبر (ص) حکومت کند؟ آیا اینکه آن فرد از جانب خدا باشد ضرورت دارد یا اینکه می تواند از ناحیه مردم نیز منصوب شود؟ آیا دو امام می توانند همزمان این مقام را تصدی نمایند یا خیر؟» گواهی روشن بر آن بود که جامعه نسبت به مباحث مربوط به امامت حساسیت افزونتری یافته است. 9شاید مبالغه نباشد که گفته شود مهمترین مبحث مبتلابه عصر ایشان مسأله امامت بود که علاوه بر قرائن فوق دلیل مهم دیگری نیز در آن دخیل بود و آن مطرح شدن حق اهل بیت برای خلافت بود که مأمون ظاهراً بدان گردن نهاده بود و حضرت رضا (ع) نیز در مقاطع مختلف تلویحاً و تصریحاً از آن سخن می فرمود.10
3- اولین نکته ای که در باب امامت در بیانات حضرت رضا (ع) کاملاً مشهود است صراحت و شجاعت ایشان در بیان حق خود و خاندان گرامی شان می باشد. ایشان در سخنی که در این باب با علی بن حمزه دارند11 علناً اعلام می دارند که در گفتن این حقیقت هیچ تقیه ای را بر خود روا نمی دانند و در این راه از رسول خدا (ص) پیروی می کنند. ایشان همچنین بی پرده می فرمایند که اگر اندک تردد و تذبذبی در این باب از خود نشان دهند نشان کذاب و دروغین بودنشان است. ایشان با رجوع به سنت نبوی می فرمایند که پیامبر (ص) در خطاب به ابولهب فرمود: «اگر من از ناحیه تو کمترین آسیبی را بیاندیشم بی شک دروغگویی بیش نیستم». ایشان در مقطعی از کلامشان از هیچکاره بودن خلیفه عصر خود (هارون الرشید) سخن می گویند و چه در عصر هارون و چه در زمان مأمون در سراسر محاجه هایی که با سران فرق مختلف دارند اندکی از حق الهی خود و خاندان مبارکشان به هر ملاحظه و مصلحتی تنزل نمی فرمایند.
این بی پروایی در بیان حق الهی امامان معصوم سنتی است معهود که حتی در بحبوحه های خفقان در عصر این بزرگواران، آشکارا و نهان، روزان و شبان از ناحیه این حضرات ملاحظه می شود. براستی علت تأکید این بزرگواران در این باب چیست؟ در روایات است که چون خلق با امام رضا (ع) به ولایتعهدی بیعت کردند حضرت پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «من علی بن موسی بن جعفرم و می گویم که امیر مؤمنان (مأمون)- که خداوند در درستکاری او را یاری کند و او را بر صراط مستقیم موفق بدارد- از حقوق ما خاندان، حقی را شناخت که دیگران آن را نشناختند و رحمی را که دیگران قطع کرده بودند وی وصل نمود.»12
ایشان در ادامه کلام مبارکشان بر لزوم وفای به عهد و پرهیز از عهد شکنی در امر دین و بویژه حق خاندان پیامبر (ص) تأکید می نمایند و مفاد آنچه را حضرت وصی امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبه شقشقیه در باب حق نا شناسی مسلمین و صبر بر آن فرموده اند آشکارا بیان می دارند.
«شخص وصی «امام علی (ع)»بر آن نابکاریها صبر نمود و پس از آن نیز در دوران زمامداری معترض آن نشد از بیم آنکه مبادا تفرقه ایجاد شود و اسلام سست گردد و رشته وحدت و اتحاد مسلمین بگسلد زیرا که افکار زمان جاهلیت در مغزها باقی بود و بدان نزدیک و قریب العهد بودند و منافقان کاملاً کمین کرده و در یافتن فرصت نشسته بودند تا دستاویزی پیدا کرده و فتنه ای بپا کنند.»13
هر دو عبارت نقل شده عمق تلخی واقعه را برای امت تا سرحد فاجعه پیش می برد بویژه آنگاه که حضرت تعبیر به «قطع رحم» می فرمایند عیان می شود که وسعت ویرانی و عمق آن بسیار بیش از آن است که گفته ایم و شنیده ایم. برای فهم این نکته و پرسش که تأکید امامان معصوم تا به این حد بر چه امری دلالت دارد لازم است اندکی تعبیر «قطع رحم» را واشکافی نمائیم. از رسول اکرم (ص) منقول است حق متعال می فرماید:
«انا الله و انا الرحمن خلقتُ الرحم و شققت لها اسماً من اسمی فمن وصلها وصله و من قطعها قطعته» من الله هستم و من رحمانم. رحم را آفریدم و از اسم خودم اسمی برای او مشتق کرده ام. پس هر کس صله رحم کند من با او پیوندم و هر کس قطع رحم کند من نیز از او ببرم.14
هر چند صله رحم و قطع آن در میان عوام معنایی در روابط خانوادگی یافته است و به دید و بازدید و پرس و جوی احوال و اوضاع خانواده اختصاص یافته اما در بیانات اولیاء دین و نیز در لسان حکما و عرفای عظام این تعابیر معنایی اوسع و عمیق دارد که دانستن آن از تعبیر حضرت رضا (ع) در عبارت فوق عقده گشایی می نماید. رحم ظرفی است برای تحقق و رشد. گاه در آن قطره ای آب صورت انسانی می یابد و گاه نیز در آن انسانی برای تحقق به مقام انسانیت در نشئه طبیعت طریق استکمال و استعلا را طی می نماید. همانگونه که جسم جنین برای پروردگی در رحم مادر نیازمند آن است که از طریق عروق و اعصاب به مادر متصل باشد تا از آن مجرا نیازهای خود را برطرف نماید انسان خواهان سعادت و کمال نیز برای کمال و فضیلت یافتن بایستی به صراط مستقیم و سراج منیر علم و هدایت متصل باشد به آنجا که خوراک روح نور علم و عمل صالح است. و گرنه در تیه ضلالت و بیغوله شیاطین به سراب ناکجاآباد منتهی خواهد شد. این اتصال رحم بر اساس آنچه از عقل و نقل به دست می آید چیزی جز قرار گرفتن در سایه دانا و آگاه به طرق آسمان هدایت نیست و اینان همان انبیا و امامان عظیم الشأنند. برخی نادانان با ختم نبوت گمان بردند که این رشته قدیم وقویم گسسته شده در حالی که تصریحات کتاب و سنت این شجره مبارکه را تا پایان جهان واجد ثمرات نیکو می داند. و این همان قطع رحمی است که حضرت رضا (ع) از آن با تلخی تمام سخن می گویند و نتیجه چنین گسستی جز این نیست که جنین مسلمانی بی تغذیه وبدون داشتن مراقبی مسئول در رحم روزگارجهالتها وزیاده خواهیها سقط شود و بیشینه، ناقص العضوی برون آید. این همان ثلمه ای است که امامان معصوم و بی شهوت جاه و مقام را بدان وا می داشت تا از غصب حق خود سخن بگویند و نیز آنگاه که در می یافتند اصرار بر احقاق حقشان به وحدت مسلمین آسیبی می رساند طریق صبر و صلح پیش می گرفتند. آنان خود زینت خلافت و امارت بودند و هیچ عنوان و منصب دنیوی اندکی بر آنان نمی افزود. آنچه از منظر دیگران دنیایی وسیع و عظیم به نظر می آمد در نظر این بزرگان «عطسه بزی» یا «کمتر از کفش پاره ای» لقب می گرفت و آنگاه که اصرار جماعت در میانشان می آورد تنها به عهد خویش با حق می اندیشیدند. مولانا در این باب از امام علی (ع) در اواخر دفتر اول سخنان بلندی رانقل می فرماید:
پیش من این تن ندارد قیمتی بی تن خویشم فتی ابن الفتی خنجر و شمشیر شد ریحان من مرگ من شد بزم و نرگسدان من15 وی پس از این نقل قول از حضرت روشن بینانه می فرماید:
آنکه او تن را بدین سان پی کند حرص میری و خلافت کی کند زان بظاهر کوشد اندر جاه و حکم تا امیران را نماید راه و حکم تا امیری را دهد جانی دگر تا دهد نخل خلافت را ثمر16
و آنگاه که خلق را به جهت اشتغال به دنیا چنان خواب گرفته است که بر سرابی مالیخولیایی مشغولند گویا این خواب زدگان غره دنیا را چنین ندا می دهد که: رفتن این آب فوق آسیاست رفتنش در آسیا بهر شماست
چون شما را حاجت طاحون نماند آب را در جوی اصلی باز راند ناطقه سوی دهان تعلیم راست ورنه خود آن نطق را جویی جداست.
4- بررسی وجوه مصادیق «اولی الامر»17 در کتب اهل سنت فاصله تلقی فریقین را در امر امامت به روشنی نشان می دهد. در کتب آنان کمینه پانزده احتمال در باب مصادیق اولی الامر رفته که عبارتند از: «اهل حل و عقد»؛18 «فرماندهان سپاه»؛19 «امانتداران»؛20 «فرمانروایان»؛21 «فقها و عالمان دین»؛22 «صحابه پیامبر»؛23 «حاکمان عادل»؛24 «حاکمان، فرماندهان فقیهان، امامان معصوم»؛25 «حاکمان، سلاطین، قضات»؛26 «ارباب عقل و اندیشه»؛27 «طبقات با نفوذجامعه»؛28«ابوبکر، عمر، عثمان، علی و ابن مسعود»؛29 «ابوبکر و عمر»؛30 «خالدبن ولید»؛31 «عبدالله بن حذافه».32
دنیوی کردن امر امامت موجب آن شد که آن را چون هر منصب دیگری بتوان نصب و عزل نمود و پای انتخاب و انتصاب را در میان آورد. جالب آنکه در این انتصابها و انتخابها نیز مشی واحدی را پیش نگرفتند: اولی را گروهی انتخاب کردند دومی را اولی منصوب کرد سومی را شورایی و. ...
امام رضا (ع) که از سطحی نگری پاره ای از مسلمین در امر امامت واقف بودند صریحاً هر گونه دسترسی عقول بشری را به این ساحت اعلی محال می دانستند و بر آن بودند آنچه شناختی و دریافتنی نیست انتخاب کردنی نیز نمی باشد. «هل یعرفون قدرَ الامامه و محلها من الامه فیجوز فیها اختیارهم؟ ان الامامه اجّلُ قدراً و اعظم شاناً و اعلی مکاناً وامنع جانباً و ابعدُ غوراً من اَن یَبلغها الناس بعقلهم او ینالوها بآرائهم او یقیموا اماماً باختیارهم.»
آیا منزلت و موقعیت امام را در میان امت می دانند تا انتخاب و اختیار آنان در آن روا باشد. امامت قدرش والاتر و شانش بزرگتر و منزلتش عالی تر و مکانش منیع تر و ژرفایش عمیقتر از آن است که مردم با عقل خود به آن نائل شوند یا به آرائشان آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب کنند.
تأکید بر ناتوانی خلق از شناخت امام در واقع نشان دادن فاصله عمیق میان نفوس مکتفی و مستکفی است. در کتب عقلیه نفوس انسانی را به مکتفی و مستکفی تقسیم می نمایند.33 نفوس مکتفی آنانند که به ذات خود و باطن ذات خود به علل ذاتی خود، در خروج از نقص به کمال اکتفاء کنند و بسنده باشند و نفوس انبیا و اولیاء الهی به حسب فطرت از این قبیل اند. نفوس مستکفی کسانی هستند که به ذات خود و باطن ذات خود در استکمال کافی نباشند و به مکمل خارجی نیازمند باشند. نفوس مکتفی غنی از تعلم و تفکرند و دارای روح قدسی و مؤید به روح القدس می باشند. و چون مفیض علی الاطلاق فعلیت محض است و در فاعلیت تام می باشد و فیض او آنا فاناً فائض است و نفوس مکتفی نیز واجد قبول تامند لذا چنین نفسی مظهر تام اسمای تعلیمی و تکوینی «و علم آدم الاسماء کلها»34، «کل شیء احصیناه فی امام مبین»35 و واسطه فیض و امام معصوم است.
نفوس مکتفی واجد مقام شامخ «توجه» بلکه مقام منیع و رفیع «همت» بلکه مقام اشمخ «امر» می باشند. اما نفوس مستکفی غرقه غبی و غفلت می باشند. مولانا همواره از تفاوت انسانهای فعلیت یافته (صرف نظر از اینکه مکتفی کامل باشند یا مستکفی) با انسانهایی که از صورت انسانی فاصله چندانی نگرفته اند سخن می گوید. در مقطعی از دفتر سوم از پندارهای خلق در باب این نفوس عالیه انتقاد می کند و می فرماید: تو بگویی مرد حق اندر نظر کی در آرد با خدا ذکر بشر خر از این می خسبد اینجا ای فلان که بشر دیدی تو ایشان را نه جان کار از آن ویران شدست ای مرد خام که بشر دیدی مر ایشان را چو عام تو همان دیدی که ابلیس لعین گفت من از آتشم، آدم ز طین چشم ابلیسانه را یکدم ببند چند بینی صورت آخر چند چند36
این ظاهرنگری و صورت پرستی و ایراد احکام بر اساس آن ناشی از غفلت از وحی الهی است. براستی یکی از مهمترین کاربردهای وحی نشان دادن اعماق امور است. به وسیله وحی است که از عوالم دیگر خبری یابیم و عمق و ژرفای مقام ولایت، امامت و. .. را می فهمیم. از طریق وحی است که از وجود قوانین مندرج در نظام هستی آگاه می شویم. عدم توجه به وحی و ایمان به بعض اوامر آن و غفلت از برخی دیگر و در شئونی بر طریق عرف و سنتهای معهود عمل کردن و دستورات وحیانی را در نظر نیاوردن موجب آن می شود که در فهم کلیت وحی و غایت قصوای آن دچار خلل شویم. شیوه ارائه مسأله امامت در قرآن کریم و احادیث نبوی نیز به نحوی است که نشان می دهد در مقابل این امر الهی همه خلق امّی هستند. امّی را برخی به معنای بی سواد وبی فرهنگ گرفته اند و تفاسیر باردی از این دست نموده اند، اما براستی ملاک نیاز انسانها به وحی بی سوادی و بی فرهنگی نیست بلکه مکتفی نبودن است نفوس مستکفی تماماً نسبت به وحی امی اند. امی بودن طیفی است که یک سوی آن انسانهای عامی و سوی دیگر آن عالمانی برجسته قرار گرفته اند. از این روست که هر چه انسان در مسیر استکمالی خود به سمت عالمان پیش رود آشکارتر می داند که بدین درگاه نیازمندتر است. بدین جهت پای هیچ انتخاب و انتصاب بشری در مسأله امامت در میان نیست و حق متعال با احاطه علمی خویش آنها را منصوب و به پیامبر (ص) ابلاغ می نماید.
5- در مسأله امامت برای نشان دادن پیشینه و سلسله النسب این مقام انگشت تأکید حضرت رضا(ع) بر پیامبر بزرگ ادیان توحیدی حضرت ابراهیم (ع) می باشد. ایشان امامت را سلسله ای مبارک می دانند که طی میراثی کهن از حضرت ابراهیم (ع) به فرزندانشان و سپس به جناب خاتم الانبیاء منتقل شده است و از ایشان نیز به امام علی(ع) و فرزندانشان رسیده است. این دیدگاه از مسأله امامت انحصار این مقام را در تعداد اندکی از انسانهای صالح به صورت مشخص و متمایز معلوم می سازد و راه هر گونه تأویلات و تفسیرهای نابجا را می بندد. حکایت امامت حضرت ابراهیم (ع) در قرآن کریم صریحاً بیان شده است.37 آنگونه که از قرآن کریم برمی آید آنگاه که ابراهیم (ع) به اصناف ابتلاها آزمایش شد و پیروز بیرون آمد و علاوه بر مقام نبوت واجد مقام خلّت (خلیل اللهی) شد حق متعال او را امام قرار داد. ایشان که از یافتن این مقام ابتهاج تمام یافته بود از حضرت احدیت پرسید که آیا این امر در فرزندان من نیز ادامه خواهد داشت. حق متعال در پاسخ به وی فرمود: عهد من به ظالمان نمی رسد. امام رضا (ع) برآنند که: «امامت در نسل ابراهیم (ع) باقی بود و یکی بعد از دیگری نسل به نسل آن را به ارث می بردند تا اینکه پیامبر اسلام (ص) وارث آن گردید. خداوند می فرماید: «انّ اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی والذین آمنوا والله ولی المؤمنین»38 و این امامت، خاص حضرت رسول (ص) بود که به امر خدا- به همان وجه که خداوند واجب فرموده بود- به عهده علی (ع) قرار داد و سپس در آن دسته از نسل حضرت علی (ع) که برگزیده بودند و خداوند علم و ایمان به ایشان داده، قرار گرفت... این امامت در اولاد علی (ع) تا روز قیامت خواهد بود.»39 تأکید بر میراث ابراهیمی امامت و موروثی بودن آن در فرزندان وی و انتقال آن به خاتم الانبیاء (ص) و تصریحات ایشان در موروثی بودن آن در دوازده نفر40 از مهمترین ابعاد مسأله امامت نزد امام رضا (ع) است که راه هر گونه احتمالی را در تعیین مصادیق امامت بر دیگران می بندد. از این رو نظر برخی که مدعی شده اند اندیشه حصرعدد امامان در میانه قرن دوم به دست برخی از یاران امامان اهل بیت علیهم السلام پایه گذاری شده است پنداری بیش نیست وقدمتی به درازنای تاریخ نبوت ورسالت دارد41 و درمنقولات فراوانی که در کتب فریقین در حصر عدد امامان و کیستی آنان آمده است بوضوح تنصیص وتعیین آنان از طریق امرالهی وتصریحات نبوی آشکارمی باشد. امام رضا (ع) دلایل موروثی بودن امامت را در خاندان پیامبر (ص) طی سه استدلال چنین می فرمایند.
«[اولاً] چون امام طاعتش فرض است ناچار باید نشانه و دلیلی باشد که او را معرفی نماید و از دیگران متمایز سازد و آن نشانه و دلیل عبارت است از قرابت و خویشی مشهور و وصیت و سفارش صریح تا بدان از غیر شناخته شود. [ثانیاً] اگر امام از غیر خاندان پیامبر باشد لازم می آید که آنکه پیامبر نیست و به پیامبری انتساب دارد بر پیامبر و اولاد او برتری یابد زیرا اولاد پیامبر (ص) [فی المثل] تابع فرمان اولاد دشمنانش چون ابوجهل و عقبه بن ابی معیط خواهند شد. [ثالثاً] هر گاه مردم اقرار به نبوت پیامبر کنند و به طاعت او گردن نهند هیچکس از اینکه فرزندان و ذریه او را اطاعت کند سرباز نمی زند. .. ولی اگر بعکس امامت در غیر فرزندان پیامبر باشد همه کس خود را ذی حق دیده بلکه شایسته تر از دیگران به سرپرستی و پیشوایی امت می داند.»42 ایشان صراحتاً از قریشی و هاشمی بودن امامان سخن می گویند و شر افت آنان را از ابراهیم تا عبد مناف و حضرت رسول (ص) و مابقی هاشمیون متذکر می شوند.43
6- امام رضا (ع) در سخنان خود دائماً از اوصاف و ویژگیهای امامان سخن می گویند و حتی گاه به بیان جزئیات تولد ایشان نیز اشاره می نمایند. خیل عظیم خصایلی که از ناحیه ایشان در باب امامان گفته شده بدون شک ما را در شناخت و مصداق یابی امام یاری می رساند. سنت ذکر اوصاف امام نیز چون هر امری دیگر از پیامبر (ص) به امامان منتقل شده است. در بیانات پیامبر (ص) امامان دوازده نفرند؛44 همگی از قریش می باشند45؛ امامتشان به زمان و مکان خاصی اختصاص ندارد و خلفای کل امت اسلامی اند؛46 قوام دین بسته به وجود آنهاست؛47 عزت دین در گرو حضور آنانست؛48 دشمنی دشمنان آسیبی بدیشان نمی رساند؛ 49 امر خلافت پایان نمی یابد مگر آنکه دوران خلافت دوازده امام که همگی از قریشند سپری شود.50 از مجموع این صفات که همه روشنگر در امر شناخت امام می باشند این صفت که دشمنی دشمنان آسیبی بدیشان نمی رساند نشان از مقام والا و دست نیافتنی امامان می باشد. ولی ممکن است کسی بپرسد که اگر واقعاً دشمنی دشمنان در آنان تأثیری نداشته پس زندانی و کشته شدن آن بزرگان از چه مقوله ای است؟ مولانا پاسخی در خور بدین پرسش می دهد و می فرماید: دشمن خود بوده اند آن منکران زخم بر خود می زدند ایشان چنان دشمن آن باشد که قصد جان کند دشمن آن نبود که خود جان می کند نیست خفاشک عدوّ آفتاب او عدوّ خویش آمد در حجاب51 تقریباً تمام اوصافی که در روایات مأثوره به امامان نسبت داده می شود عیناً در شخص رسول اکرم (ص) ملاحظه می شود. جدا از تعبیراتی که از حضرت رسول (ص) در باب امامان ذکر شد در قرآن کریم به تعابیری بر می خوریم که از شباهت بی چون و چرای امامان با پیامبر (ص) پرده بر می دارد. قرار گرفتن در کنار رسول به عنوان اولی الامر،52 اشتراک در عصمت به جهت امر به تبعیت بی چون و چرای خلق،53 لزوم محبت54 و نفی هر گونه ناپاکی و رجس،55 «نفس» پیامبر بودن56 و. .. همه ویژگیهایی است که نشان می دهد که امامت باید از سنخ نبوت باشد و نه لزوماً سیاست و حکومت و. .. (هر چند بر آنها نیز می تواند مشتمل باشد.) همانگونه که گفته شد بیان اوصاف امام و تحدید آن در افرادی مشخص امری است که در سنت نبوی و ولوی متداول بوده است. این کار علاوه بر ایضاح اذهان هر گونه بهانه آوری و دلیل تراشی ناشی از ابهام را راه می بست. حضرت رضا (ع) در موضعی از بیانات شریفشان در توصیف امام به نحو مبسوطی با ذکر جزئیات چنین می فرمایند: «امام علائم و نشانه هایی دارد. امام در علم، حکمت، تقوا، صبر، شجاعت، سخاوت و عبادت از همه برترست. امام مختون متولد می شود. پاک و مطهر است. همانگونه که از مقابل می بیند از پشت سر نیز مشاهده می کند. سایه ندارد. از بطن مادر با دو کف دست بر زمین می افتد و با صدای بلند شهادتین می گوید. محتلم نمی شود. چشمش به خواب می رود ولی قلبش بیدار است. محدث است، زره پیامبر (ص) کاملاً اندازه اوست. بول و غائط او دیده نمی شود زیرا خداوند زمین را مأمور کرده هر چه از او خارج می شود را ببلعد. شمیم امام از مشک خوشتر، به مردم از خودشان سزاوارتر، و بر آنان از پدر و مادر دلسوزتر است. از تمام مردم در مقابل خداوند متواضعتر و از همه بدانچه امر می کند عاملتر است. و از همه بیشتر در آنچه دیگران را نهی می کند دوری می جوید. امام دعایش مستجاب است به طوری که اگر دعا کند که صخره ای دو نیم شود همان خواهد شد. اسلحه پیامبر و شمشیر آن حضرت «ذوالفقار» در نزد اوست. نزد امام صحیفه ای است که در آن نام شیعیان او تا روز قیامت مکتوب است و نیز نوشته ای که اسامی تمام دشمنانش تا قیامت در آن موجود است. «جامعه» که صحیفه ای به طول هفتاد زراع مشتمل بر تمام نیازهای بنی آدم است نزد او می باشد. جفر اکبر و اصغر که پوست قوچی است و جمیع علوم حتی مجازات یک خراش و حتی زدن یک تازیانه یا نیم یا ثلث در آن ثبت شده و نیز مصحف فاطمه (س) نزد اوست.»57
7- یکی از مهمترین مباحثی که در باب مقام مشامخ امامت در فرموده های حضرت رضا (ع) برجستگی دارد تبیین اهمیت و منزلت امام در جهان هستی و برکاتی که از وجود ایشان به دیگر انسانها بویژه مسلمین می رسد، می باشد. امام با دارا بودن مقام ولایت چه در عرصه تکوین و چه در عرصه تشریع واسطه فیض حق در میان مخلوقات می باشد. امامت مقامی نیست که در محدوده عالم بشری منحصر باشد بلکه تمام موجودات در جمیع مراتب هستی در پرورش و بقای خود بدو محتاجند. از این روست که از امام تعبیر به «رب انسانی» می شود. اینکه امام با همه مقام رفیعی که دارد در نشئه ناسوتی به سر می برد به جهت آن است که به جهت داشتن مربوب در تمام عوالم بایستی در تمام مراتب هستی حضور داشته باشد و در این میان پرورش انسان اولی از تمام مخلوقات است.
قوام نظام هستی به امام است و به تعبیر امیر المؤمنین علی (ع): «هرگز زمین خالی نمی شود از کسی که به حجت الهی قیام کند؛ خواه ظاهر باشد و آشکار و یا ترسان باشد و پنهان تا دلایل الهی و نشانه های روشن خدا باطل نگردد.»58 و به تعبیر اهل حکمت و عرفان خلیفه در خزاین عالم به صورت مستخلف ظاهرست و خداوند صورت خلقش را در عالم حفظ می نماید پس خلیفه از آن حیث که مظهر اسمای حق متعال است، طلسم حفظ می باشد و واسطه تدبیر الهی است به ظهور تأثیرات اسمای الهی در او.
جهان هیچگاه از وجود ولی خالی نیست زیرا ولی از نامهای الهی است همواره تجلی جوست نه چون نبی و رسول که از نامهای منحصر به انسانهاست و از این رو در برهه ای خاتمه می یابد. سید حیدر آملی- یکی از بزرگترین عرفای شیعی- در اثر عظیم خود اسرار الشریعه در این باب به تفصیل سخن گفته است. به بیان ایشان دیمومت امام و دوام فیض حضرت ایشان اصلی است که از حضرات معصومین به ما تعلیم شده است. ایشان ضمن استدلالات خود در این باب به احادیثی از امام صادق (ع) اشاره می نمایند. از آن جمله «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت» و «لو لم یبق فی الارض الا اثنان لکان احدهما الحجه».59 جدا از منزلت رفیع امام در امور تکوینی وجود امام در امور تشریعی نیز عین خیر و رحمت است. حضرت رضا (ع) به تفصیل این جنبه ازخیرات و برکات امامت را تشریح می نمایند: «امامت زمام دین و باعث نظم مسلمین و صلاح دین و عزت مؤمنین است. امامت پایه بالند اسلام و شاخه و نتیج والای آن است. توسط امام است که نماز، زکات، روزه، حج وجهاد به کمال خود می رسد و فیء و صدقات وفور می یابد و حدود و احکام جاری می گردد و مرزها حفظ و حراست می شود. امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می کند و حدود او را جاری می نماید و از دین خدا دفاع نموده، با حکمت و موعظه نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا می خواند.»60
8- از دیگر جنبه های بحث امامت از منظر امام رضا (ع) ابتنای اصل امامت بر اصول مسلمه قرآنی و روایی است. ایشان با استناد به آیه شریفه «الیوم الکملت لکم دینکم و اتممت نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» کمال یافتگی دین الهی را در گرو امر امامت می دانند. ایشان صریحاً می فرمایند: «هر کس گمان کند خداوند دین خود را کامل نکرده و تعیین امام ننموده است در حقیقت کتاب خدا را رد کرده است و هر کس کتاب خدا را رد کند کافر است.»61 امام رضا (ع) در مقاطع مختلف با استناد به کلام الهی و احادیث نبوی معلوم می ساختند که حق متعال و پیامبر (ص) اهتمام ویژه ای به نصب و معرفی امامان داشته اند. در یکی از موارد مشهور آن ایشان در مجلسی که با حضور مأمون در میان علمای فرق مختلف صورت پذیرفت در بحث از آیه «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا» اهل مجلس را متوجه خطایی که در تفسیر این آیه مرتکب شده اند، می نمایند و سپس توضیح می دهند که «اصطفا» در این آیه به دوازده دلیل قرآنی خاص اهل بیت پیامبر (ص) است، ایشان همچنین برای اثبات امر امامت به آیات«وجوب اطاعت از اولی الامر»،62 «دعای حضرت ابراهیم (ع) در بار فرزندانشان»،63 «نزول فرشتگان و روح در هر شب قدر»،64 «آیه ولایت»،65 «آیه تبلیغ»،66 «آیه ای که به زکات دادن در حال رکوع اشاره می نماید»،67 استناد می نمایند. از احادیثی که عمدتاً محور استدلالات ایشان می باشد می توان از، «حدیث غدیر خم»، «حدیث ثقلین»، «حدیث دوازده امام از قریش»، «حدیث منزلت»، «حدیث مرگ جاهلیت ناشی از نشناختن امام»، و «شرط حصن بودن لااله الاالله» نام برد. عمده تکیه ایشان در استدلال بر امامت بر قرآن کریم و سنت نبوی است و این از آن روست که ایشان مقام امامت را تنها واجد مرجعی الهی می دانند و به هیچ روی در ایجاد آن دخالت نیروهای بشری را مقبول نمی دانند. اعتقاد به داشتن مرجع الهی موجب آن می شود که تنها مثبِت و منشأ انتصاب آن را نیز حق بدانیم و در مقام استدلال له آن نیز تنها بدان مراجع تمسک بجوییم. آنچه از مراجعه ایشان به قرآن و سنت نبوی در امر امامت به دست می آید این است که ولایت و امامت مهمترین وظایف و فرایض است و یکی از ستونهای عمده اسلام می باشد و محوری است که دیگر امور بر آن تکیه دارند. امامان حافظان، هادیان و امینان امتند و اطاعت از آنان عین فرض است. آنان اهل ذکرند و کتاب الهی به آنها میراث داده شده است. از این رو تنها مفسران آگاه و تأویل کنندگان وحی الهی آنانند و چون آنانند که راسخ در علم می باشند لاجرم بایستی در امر تفسیر و تأویل قرآن به آنها پناه جست. آنان پاک و معصوم از لغزشند و نور الهی در زمینند که خلق بدانها به حق راه می یابند و به صراط مستقیم الهی هدایت می شوند.
9- یکی دیگر از مباحثی که در باب مقام امامت در فرموده های امام رضا (ع) برجستگی ویژه ای دارد تأکید ایشان بر واحدیت امام در هر عصری می باشد. اعتقاد به وجود اولی الامر و امام واحد یکی از موضوعاتی است که در سخنان وارده از نبی اکرم (ص) در کتب فریقین موجود است. احادیث پیامبر (ص) در این باب مسلمانان را به تبعیت بی چون و چرا از یک از امام دعوت می نماید.68 پیامبر (ص) در حدیثی موکداً امامت و خلافت دو نفر را مردود و دستور به کشتن نفر دوم داده اند.69 بیهقی در سنن از خلیفه اول نقلی را ذکر می کند که در آن عدم جواز امامت و امارت بیش از یک نفر اعلان شده است و علت آن اختلاف، بدعت و فتنه های محتمل دانسته شده است.70 به هر روی اعتقاد به واحدیت امام در هر عصر از مسلمات فریقین است و اندک تردیدی در آن نمی توان روا داشت. به تعبیر زبیدی: «دلیل منع از وجود دو یا چند امام در جامعه اسلامی این است که این اقدام با هدف امامت ناسازگار است. چون مراد از امامت، ایجاد وحدت کلمه در میان مسلمین است و دفع فتنه ها. حال آنکه وجود امامان متعدد سبب پیروی خلق از دستورهای متعدد می شود و دچار پراکندگی می شوند.»71 امام رضا (ع) در نقد دیدگاه کسانی که اولی الامر را بدون در نظر گرفتن احادیث مزبور و نیز مراجعه به عقل سلیم به افراد و گروههایی چون «اهل حل و عقد»، «فرماندهان سپاه»، «شاهان و حاکمان» و افرادی از این دست تفسیر می کردند علناً با سه دلیل سخن آنها را مردود می دانستند. ایشان علاوه بر اختلاف آرا امامان و تنازعی که بتبع آن در میان خلق حادث می شود (دلیل اول) بر آنند که: «اگر دو پیشوا و ولی در کار بود متخاصمان به هر کدام که مایل بودند مراجعه می کنند و حکم هیچکدام در حق آن دیگر نافذ نیست چون وی او را قبول نکرده و اطاعتش را واجب نمی داند و هیچکدام هم سزاوارتر از دیگری به حکومت نبوده اند. پس همه حقوق و احکام و حدود باطل و عاطل می ماند... [دلیل سوم] این است که هیچیک از این دو امام و پیشوا به فرمان صادر کردن و داوری کردن و امر و نهی نمودن سزاوارتر از آن دیگر نیست و حال که چنین است بر هر دو لازم و ضروری است که شروع به نظر دادن کنند و بیان حکم بنمایند و هیچکدام نیز حق ندارد از آن دیگر به گفتن کلامی سبقت جوید چرا که هر دو در مقام مساویند و رجحانی بر دیگری ندارد و چنانچه بر یکی از آن دو سکوت روا باشد بر دیگری نیز سکوت جایز است چون بر هر دو سکوت جایز شد حقوق و احکام ضایع می ماند و حدود الهی باطل می گردد چنان می شود که گویی مردم اساساً امام و سرپرستی ندارند.»72 حال از آنجا که در هر عصر بایستی یک فرد امامت مسلمین را متصدی باشد لازم می آید که وی افضل الناس باشد زیرا قبح مقدم داشتن مفضول بر افضل واضح است.73 و از آنجا که مؤمنان طبق آیه «اطاعت از اولی الامر» به فرمانبرداری بی چون و چرای از اولی الامر الزام شده اند لازم می آید که آن معصوم باشد وگرنه الزام به مطلق اطاعت اگر واجد احتمال خطا و گناه باشد نادرست است. پس لزوماً در هر عصر یک معصوم باید زمامدار امور مسلمین باشد که طبق آیه تطهیر و فرموده های پیامبر گرامی اسلامی همان امامان معصومند که از علی بن ابی طالب (ع) آغاز و به حضرت قائم (عج) ختم می شوند.
10- نکته پایانی در این مقال تعابیری است بلند و شورانگیز در باب امامت از عالم آل محمد (ص). تعابیری که عقول را حیران و قلوب را شیدا می نماید و برای اهل تفطن عصاره ولایت و امامت است. این تعابیر شعله هایی است از ضمیر روشن و آگاه امامی که بی هیچ جانبداری ای جهل بشر را به مقام شامخ امامت نشان می دهد.
«امام خورشید درخشان جهان است، خورشیدی که دور از دستان و چشمان در افق قرار دارد. امام ماه نورانی، چراغ درخشان، نور ساطع و ستار راهنما در دل تاریکی ها و صحراهای خشک و بی آب و علف و موجهای وحشتناک دریاهاست. امام همچون آب گوارا بر تشنگان است. راهنمای هدایت و منجی از هلاکت. امام آتشی است در بلندیهای بیابان. کسی که از سرما بدان پناه برد به او گرما می بخشد و در مهلکه ها راهنمایی می نماید. هر کس از او دست بکشد هلاک خواهد شد. امام ابر پرباران و باران پربرکت است...»74
حقیقتاً عدم نقل تمام تعابیر بلند ایشان از ناحیه نگارنده به مصداق این کلام سعدی است که فرمود: سخن از نیمه بریدم، که نظر کردم و دیدم که به پایان رسدم عمر و به پایان نرساندم. نقل و توضیح این تعابیر عرشی و زیبا را به تعبیر مولانا «این زمان بگذار تا وقتی دگر» که براستی بیانش «یک دهان خواهد به پهنای فلک». در پایان با نظر به توصیفات فوق از مقام امامت از جانب حضرت رضا (ع) خطاب به ایشان و تمام معصومین به لسان مولانا عرضه می داریم: ای صفاتت آفتاب معرفت و آفتاب چرخ، بند یک صفت گاه خورشیدی و گه دریا شوی
گاه کوه قاف و گه عنقا شوی تو نه این باشی نه آن در ذات خویش ای فزون از وهمها و ز بینش، بیش75
پی نوشت ها
1 - الملل والنحل شهرستانی، ج 1، ص 24.
2 - ر. ک ایجی، عبدالرحمن. شرح المواقف ج 8 ص 345 به بعد و سعدی، ابوحبیب. القاموس الفقهی ص 24 به بعد و قاضی عبدالجبار، المغنی، کتاب الامامه، ج 1 ص 211-210.
3 - الغدیر، ج 7، صص 8-197.
4 - واقعه / 77 و 78.
5 - واقعه / 79.
6 - اصول کافی ج 1 ص 401.
7 - در این باب ر.ک الاحتجاج، ج 2، مناظرات امام رضا (ع) در این بخش تصویر روشنی از روش معتدل ایشان را نشان می دهد.
8 - مثنوی. دا- 935.
9 - در مسند الام الرضا نزدیک به پانصد حدیث د رفصل الامامه آمده است که این حجم از مباحث انصافاً حیرت انگیز است.
10 - عیون الاخبار، ج 2، ص 145 حضرت در اینجا می فرمایند مأمون حقی را به ما داد که دیگران آن را نپذیرفتند.
11 - بیانات شریف حضرت در این چند سطر همه از عیون الاخبار الرضا ج 2 ص 213 و 214 نقل شده است.
12 -عیون الاخبار الرضا، ج2، ص 146.
13 -همان.
14 -فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه، ص 131.
15 - مثنوی. د اول 3951- 3950.
16 - همان 4- 3952.
17 - همان 3095-3093.
18 - فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 4 ص 113 و 117؛ طنطاوی، الجواهر، ج 3 ص 55.
19 - سیوطی، در المنثور، ج 2 ص 573؛ شوکانی، فتح القدیر، ج 1 ص 481.
20 - درالمنثور، ج 2 ص 574.
21 - القاسمی، محاسن التأویل ج 5 ص 253.
22 - تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 530.
23 - تفسیر قرطبی ج 3 ص 259.
24 - الکشاف ج 1 ص 535.
25 - وهبه الزهیلی، تفسیرالمنیر ج 5 ص 126.
26 - ابوحیان اندلسی، البحر المحیط ج 3 ص 686.
27 - شوکانی، فتح القدیر ج 1 ص 481.
28 - رشیدرضا، تفسیرالمنار ج 5 ص 181.
29 - الدرالمنثور ج 2 ص 575.
30 - همان.
31 - همان ص 573.
32 - همان.
33 - ر. ک استاد حسن زاده آملی عیون مسائل نفس، ص 116 و ص 225 و 287 و 402 و 617 و شرح فصوص فارابی ص 152.
34 - و به آدم (ع) همه اسما را یاد داد. بقره/32.
35 - و در لوح محفوظ (قلب امام) آشکارا همه را به شمار آورده ایم. یس/ 13.
36 - مثنوی. د 3- 2296-2300.
37 - بقره/24.
38 - آل عمران/68.
39 - عیون الاخبار الرضا ج 1 ص 217 و 218.
40 - ر. ک غلامحسین زینلی. دوازده جانشین. در سراسر این اثر نویسنده با مراجعه به کتب فریقین این مسأله را مستدلاً نشان می دهد.
41 - ناصرالدین قفاری. اصول مذهب الشیعه، ج 2 ص 665.
42 - عیون الاخبار الرضا ج 2 ص 102.
43 - اسناد متعددی در این باب در کتب اهل سنت وجود دارد. ر. ک صحیح مسلم کتاب اماره باب 10؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری ج 3 ص 114 و شرح صحیح مسلم نووی ج 15 ص 41 و نهج البلاغه، خطبه 33.
44 - صحیح مسلم. کتاب اماره باب 1.
45 - صحیح بخاری، کتاب احکام باب 51.
46 - مسند احمد ج 5 ص 106 و المعجم الکبیر ج 2 ص 198.
47 - صحیح مسلم، کتاب الاماره باب 1.
48 - همان.
49 - کنزالعمال ج 12 ص 33.
50 - فتح الباری ج 13 ص 211.
51 - مثنوی- د 2. ابیات 793-791.
52 - نساء، 59 و 83.
53 - نساء، 59 و 83.
54 - شوری / 23.
55 - احزاب/33.
56 - آل عمران/61.
57 - عیون الاخبار الرضا ج 1 ص 213 و الاحتجاج، ج 2، ص 437.
58 - نهج البلاغه، حکمت 147.
59 - اسرارالشریعه ص 41 به بعد.
60 - عیون الاخبار الرضا، ج 1 ص 218.
61 - اصول کافی ج 1 ص 223 و عیون الاخبار الرضا ج 1 ص 213.
62 - نساء/59.
63 - بقره/124.
64 - قدر/4.
65 - مائده/3.
66 - مائده/67.
67 - مائده/55.
68 -صحیح مسلم، کتاب اماره، باب 10 و 15وابن حزم، المحلی، ج 9، ص 360.
69 - همان.
70 - سنن بیهقی ج 8 ص 144.
71 - اتحاف الساده المتقین، ج 2، 232.
72 - عیون الاخبار الرضا ج 2 ص 205 و 206.
73 -ر. ک کشف المراد، مبحث امامت، المسأله الثالثه.
74 - اصول کافی، ج 1 ص 224 و 225.
75 - مثنوی، دفتر دوم. ابیات 55-53.
منابع و مآخذ
- قرآن کریم. ترجمه دکتر محمد مهدی فولادوند. دارالقرآن الکریم، 1377، چ دوم.
- نهج البلاغه. ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی تهران، علمی و فرهنگی. 1376، چ دهم.
- آملی، سید حیدر. اسرارالشریعه. تصحیح سید محسن موسوی التبریزی، قم، نور علی نور، 1383، چ اول.
- ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل. تفسیرالقرآن العظیم بیروت. دارالمعرفه 1407 ه.ق. الطبعه الثانیه.
- احمدبن حنبل. المسند. دارالفکر. 1414 ه.ق. الطبعه الثانیه.
- امینی، عبدالحسین. الغدیر فی الکتاب والسنه والادب. قم. مرکز الغدیر. 1416 ه.ق. الطبعه الاولی.
- اندلسی، ابوحیان. البحر المحیط فی التفسیر. مکه مکرمه. بی تا.
- ایجی، عبدالرحمن. شرح المواقف. قم. منشورات الشریف الرضی، بی تا.
- بخاری، محمدبن اسماعیل. صحیح. تصحیح مصطفی دیب البغا. بیروت، دارالجیل، بی تا.
- البیهقی، ابوبکر احمدبن الحسین. کتاب السنن الکبری. بیروت. دارالمعرفه. بی تا.
- حسن زاده آملی. حسن. امامت. ترجمه ابراهیم احمدیان، قم. انتشارات قیام، 1376، چ اول.
- حسن زاده آملی. حسن. شرح فصوص الحکم فارابی (نصوص الحکم). قم، نشر رجاء، 1365. چ اول
- حسن زاده آملی. حسن. عیون مسائل نفس، امیرکبیر، تهران، 1371، چ اول.
- حسن زاده آملی. حسن. شرح فص حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه، قم، نثر طوبی، 1381، چ دوم.
- حلی، حسن بن یوسف. کشف المراد. تصحیح استاد حسن زاده آملی، قم، مؤسسه نشر الاسلامی، 1407 ه.ق. چ اول.
- رشیدرضا، محمد. تفسیر القرآن (المنار). بیروت. دارالمعرفه، بی تا.
- الزبیدی، مرتضی. اتحاف الساده المتقین. بیروت. دارالفکر، بی تا.
- زمخشری، محمودبن عمر. الکشاف. بیروت. دارالمعرفه، بی تا.
- سعدی، ابوحبیب. القاموس الفقهی. دمشق. دارالفکر. 1408 ه.ق. الطبقه الثانیه.
- السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن. الدرالمنثور، بیروت. دارالفکر، 1414 ه.ق.
- الشوکانی، محمدبن علی. فتح القدیر. بیروت، درالمعرفه، بی تا.
- الشهرستانی، محمدبن عبدالکریم. الملل والنحل. تحقیق سید محمد کیلانی. بیروت. دارالمعرفه، 1387 ه.ق