ماهان شبکه ایرانیان

«عشق و چیز‌های دیگر»؛ نامه‌های سرگشاده به مخاطبِ ناشناس

در میان صف های طولانی جشنواره فجر، صف دیگری برای خرید جدیدترین رمان دو نویسنده سرشناس، یکی در خیابان انقلاب و یکی در مرکز خرید کورش تشکیل شد و تعجب برانگیز بود. واقعا دلیل این استقبال و ایستادن در صف های طولانی چیست؟ جهانِ داستانی مصطفی مستور چه چیزی دارد که با انتشار هر کتابی خیلی سریع نسخه ها فروخته می شود و به چاپ های بعدی می رسد.

روزنامه سازندگی - میلاد حسینی: در میان صف های طولانی جشنواره فجر، صف دیگری برای خرید جدیدترین رمان دو نویسنده سرشناس، یکی در خیابان انقلاب و یکی در مرکز خرید کورش تشکیل شد و تعجب برانگیز بود. واقعا دلیل این استقبال و ایستادن در صف های طولانی چیست؟ جهانِ داستانی مصطفی مستور چه چیزی دارد که با انتشار هر کتابی خیلی سریع نسخه ها فروخته می شود و به چاپ های بعدی می رسد.

دو سال پیش که مستور با «رساله درباره نادر فارابی» پس از چهار سال غیبت بازگشت، استقبال زیاد به پای دوری او از فضای ادبیات گذاشته شد و گفته شد میل خوانندگان به خواندن مستور برگرفته از همین موضوع است. اما سال بعد مستور مجموعه داستان «بهترین شکل ممکن» را منتشر کرد و استقبال خواننده ها نشان داد، مخاطب جهانِ داستانی او را پذیرفته و دست کم برای طیف زیادی از مخاطبان قابل قبول است.

نامه‌های سرگشاده به مخاطبِ ناشناس

جهان ذهنی و داستانی نویسنده

اما جهان داستانی او چه دارد که نگاه مخاطب را جذب کرده و زیاد خوانده می شود. او در این باره می گوید «از این که کارهایم تا حدی زیاد خوانده می شوند، هم شگفت زده و هم نگرانم چون آثار من سرشار از اندوه و غم و ناکامی اند و اقبال به چنین دریافت های تلخی از زندگی، و از آن مهم تر، همدلی کردن با شخصیت هایی که مدام شکست می خورند و ناکام می مانند و رنج می کشند، به لحاظ روان شناسی اجتماعی بیش تر نگران کننده است تا امیدبخش. حتی عشق های داستان های من پر از تلخی و شکست هستند. به هر حال من نسبت به زندگی بدبین هستم و این که نویسنده ای نسبت به زندگی بدبین باشد خیلی عجیب نیست به زندگی بدبین باشد خیلی عجیب نیست اما استقبال از آثار چنین نویسنده ای، آن هم از طرف مخاطبانی که اغلب در محدوده سنی پانزده تا سی سال هستند، حتی اگر عجیب نباشد، به شدت نگران کننده است. چون معنای این استقبال احتمالا همذات پنداری خواننده با چنین آثاری است.»

نامه‌های سرگشاده به مخاطبِ ناشناس

مستور از کجا شروع کرد و به کجا رسید

مصطفی مستور نخستین مجموعه داستانش با نام «عشق روی پیاده رو» را در سال 1377 چاپ کرد و پس از آن با رمان «روی ماه خداوند را ببوس» مطرح شد و به فاصله چند سال با چاپ مجموعه داستان چند روایت معتبر و رمان «استخوان خوک و دست های جذامی» تبدیل به نویسنده ای تثبیت شده شد که خواننده کارهایش را با اشتیاق دنبال می کرد. جالب این جاست وقت نوشتن، نویسنده اصلا تصور چنین استقبالی از این دو کتاب را نداشته است؛ «درباره «استخوان خوک در دست های جذامی» و «روی ماه خداوند را ببوس» اصلا فکر نمی کردم چنین استقبالی بشود. در دهه هفتاد که «روی ماه...» را می نوشتم فکر نمی کردم هزار نسخه هم بفروشد و هنوز هم تعجب می کنم و خیلی فاصله گرفته ام.

«استخوان خوک...» را هم با تردید شروع کردم و فکر نمیکردم اساسا چنین ساختاری با سی شخصیت به رمان تبدیل شود.» «روی ماه خداوند...» به چاپ هفتاد و دوم رسیده و طبق آخرین خبر، به زودی چاپ سی و یکم «استخوان خوک...» هم روانه بازار می شود.» نکته دیگر درباره روی ماه خداوند برخورد صفر و صدی مخاطبان است. یا آن را بسیار دوست داشتند یا از آن هیچ خوش شان نیامد. در این میان کتاب «مبانی داستان کوتاه» را هم منتشر کرد. کتابی کوچک شامل اصول کلی و اصلی داستان نویسی و عناصری که نویسنده تازه کار باید بشناسدشان.

اوایل دهه هشتاد مستور که در آستانه چهل سالگی بود بسیار پرکار بود و دو مجموعه داستان از ریموند کارور ترجمه کرد. ترجمه هایی که نشان می داد مستور نگاهی نزدیک به جهان مینیمال کارور دارد. شباهت ها به حدی رسید که عده ای او را کارورِ ایران خواندند و عده ای هم درماندگی پرسوناژهای او را سطحی و تنها ادایی از آدم های کارور خواندند. دو مجموعه داستان بعدی او «من دانای کل هستم» و «حکایت عشقی بی قاف، بی شین، بی نقطه» ادامه منطقی مسیر نوشتن او را نشان می داد. حکایت مردی که عاشق دو زن می شود یکی از داستان هایی بود که هم مستور از پس اش برآمده بود و در ذهن مخاطب می ماند.

گزارش های معتبر عاشقانه

او در داستان هایی که پای عشق و مسئله دوست داشتن در میان بود توانایی شکل دادن جهان را داشت و بهتر عمل کرده است. او در این باره معتقد است «در نوشتن داستان های عاشقانه، همیشه احساس راحت تری داشته ام. شاید به دلیل این که به نوع خاصی از عشق باور دارم یا زن ها را با نگاه متفاوتی می بینم یا مردها را خوب می شناسم یا همه این ها با هم. با این حال نوشتن داستانی مثل «رساله درباره نادر فارابی» نسبت به داستانی عاشقانه دشوارتر است. به تجربه دریافته ام که در نوشتن داستان هرجا نویسنده بیشتر رنج می کشد خواننده بیشتر لذت می برد و برعکس. منظورم رنج هنگام نوشتن نیست، منظورم رنجی است که نویسنده را به نوشتن چنین بخش هایی سوق می دهد.»

یکی از دلایل احساس قرابت مخاطب همذات پنداری با آدم های داستان هایی بود که همه نوع بودند. گاهی آدمی ساده و معمولی و گاهی آدمی تحصیل کرده با جایگاه اجتماعی بالا. گاهی آدمی موفق در زندگی بیرونی و ناکام در درون خودش. مستور اساسا علاقه زیادی به چنین تیپ شخصیت هایی دارد و در داستان ها و رمان هایش بارها و بارها چنین شخصیت هایی ساخته یا حتی آن ها را در داستانی دیگر احضار کرده است.

نامه‌های سرگشاده به مخاطبِ ناشناس

زیر نور زیاد

مصطفی مستور در ده سال اول چاپ کارهایش بسیار پرکار بود. هرچند حجم داستان ها و رمان های او چندان زیاد نبود، اما به هر حال د استان های خیلی زیادی از ذهن او برآمده بود. از سال 1377 تا 1387 او چهار مجموعه داستان، سه رمان، سه ترجمه، یک نمایش نامه، یک اثر پژوهشی، یک عکس نگاری و یک مجموعه شعر چاپ کرد. در دهه بعدی فعالیت اش تا به امروز در حوزه رمان پرکارتر بود. در این سال دوره او چهار رمان و سه مجموعه داستان و دو مجموعه شعر چاپ کرد و خوانندگان منتظر تکرار خاطرات خوب «روی ماه خداوند...» و «استخوان خوک» بودند.

او در سه گزارش درباره نوید و نگار شخصیت های پیشین رمانش را احضار کرده بود و با ارجاعات فراوان و طولانی در هر صفحه هم سعی بر یادآوری و هم سعی بر درآوردن فرمی خاص از رمان شد که باز هم با استقبال مخاطبان مواجه شد اما مخالفان بسیاری هم داشت که این رمان را عقبگردی در کارهای مستور می دانستند. پس از آن مستور دوباره کم کار شد و چهار سال اثری چاپ نکرد. همین غیبت باعث شد تا وقتی اواخر پاییز 1394 خبر رسید مصطفی مستور به زودی کار جدیدی منتشر می کند، بسیاری منتظر اثر تازه او باشند تا ببینند حاصل فکر و جهان قصه هایش چیست. آیا باید منتظر کارهایی چون روی ماه بود یا حاصل، کاری ست ملال آور. پاسخ اما خیلی زود گرفته شد و نشر چشمه کار را با سر و شکلی جدید نسبت به کارهای قبلی او چاپ کرد.

«رساله ای درباره نادر فارابی» رمانی بود با بستری معمایی. متنی که تمام تلاشش را می کرد تا وجهه ای مستند پیدا کند و شروعش یادآور کارهای ولادیمیر ناباکوف بود در دنیایی کوچک تر. خاصه «زندگی واقعی سباستین نایت» که رمانی درخشان و عالی درباره مردی است که درباره برادر نویسنده اش می نویسند و در پی کشف جهان اوست و بازی ناباکوف در مستندنمایی و واقعی جلوه دادنِ شخصیت ها و محیط پیرامونی ست. در رمان مستور برای این مستندنمایی و پرونده به جای متن داستان شکل گرفته است. سوژه ناپدیدشدن هم در باطن خود جذابیت و کارکردهای زیادی دارد. اما حاصل کاری سریع و بدون شکل درستی از پایان شده و به جای یافتن و جمع کردن بشر داستانی، پایانی مبهم با توجیهات معنایی از جهان داستان شکل گرفته یعنی درست جایی که داستان نویس باید مهارتش را نشان می داد و جهانش را تکمیل می کرد، کار با پایانی ضعیف سرهم بندی شده بود.

نامه‌های سرگشاده به مخاطبِ ناشناس

بازگشت مستور

سال بعد مستور دوباره با یک مجموعه داستان برگشت. حالا تعداد مجموعه های داستان از رمان هایش یکی بیشتر شده بود. «بهترین شکل ممکن» قرار بود بهترین مستور ممکن در داستان کوتاه را نشان بدهد. داستان هایی با شهرهای مختلف پیکره داستان ها را شکل می داد و جنگ به صورت زیرمتنی که آدم ها از ان تاثیر پذیرفته بودند حضور داشت. مجموعه خوب و امیدوارکننده شروع شد، اما باز هم بهترین شکل ممکن نشد. با این حال در طرح پاییزه کتاب سال 1395 این کتاب در فهرست پرفروش ها حضور داشت. به هر شکل مستور بازگشته و حضوری انکارناپذیر در ادبیات داستانی ما دارد و اتفاق مهمی ست که او توانسته چنین مخاطبانی را جذب کند

و مهم تر از همه آن ها را نگه دارد و با انتقادهایی که به فرم و منطق داستانی او می شود، او توانسته مخاطب خودش را راضی کند تا پس از هر اثر سراغ کار بعدی او بروند. او درباره طیف مخاطبان معتقد است، «بخشی از این نگاه و اختلاف به نگاه ایدئولوژیک خواننده بر می گردد. در تحلیل یک داستان باید دید آیا نویسنده در گفتن چیزی که می خواسته بگوید موفق بوده یا نه. نه این که ایده نویسنده را با باورهای خودمان ارزیابی کنیم. اگر نویسنده سعی کند برای خوشایند مخاطب بنویسد، نوشته اش جعلی و قلابی خواهدبود.» حتی کسانی که چندان با دنیای او ارتباطی ندارند هم هرازگاهی امید دارند در دنیای او چیز نویی پیدا کنند.

مستور در کار جدید چه کرده است؟

تازه ترین کار مستور انگار امیدی ست از همین دریچه. رمان صد و بیست و چهار صفحه ای «عشق و چیزهای دیگر» روایت پسری ست از مسئله عشقش و چگونگی حل کردن این مشکل با زیرمتنی پررنگ از جنگ تحمیلی. ذهن پسر، گویی روزشماری ست سیار و حاضر از جنگ ایران و عراق و تمامی تاریخ های مهم و حتی فرعی زندگی اش را با اتفاقات جنگ به یاد می آورد. حتی عشقش به پرستو که مهم ترین اتفاق و دستاورد زندگی اش است هم از این مهم جدا نیست. او درست نوزده سال و ده ماه و دوازده روز بعد از پذیرش قطعنامه 598 پرستو را می بیند و عاشقش می شود. مهم نیست که این تاریخ رند نیست. مهم این است که جنگ در رگ و پی او نفوذ کرده و از آن رهایی ندارد. او نوزاد بود که انفجار و ترکشی در نزدیکی اش تغییر کوچکی در مایع گوشش به وجود آورد که هنوز صدا و صوت و سردرد ناشی از آن آزارش می دهد.

در رمان تازه مستور جنگ به عنوان موتیفی جدی حضور دارد و اهمیتش در این است که به شخصیت و منطق داستان چفت و بست شده. او درباره این موتیف می گوید «هیچ داستان جنگی مستقیم نداشتم و گر بوده در پس زمینه بوده. بارها گفته ام اگر بمب کنارم منفجر شود صدای آن را نمی شنوم اما اگر کسی در فاصله دوری گریه کند حتما صدایش را می شنوم. می خواهم بگویم حس انسانی برایم مهم تر از هر حادثه دیگر است. در مجموعه داستان «بهترین شکل ممکن» هم اشاراتی به جنگ دارم. جنگ خشن ترین رفتار بشر است. در جنگ ها، آدم ها تمام دانش و هوش و امکانات و توانایی شان را جمع می کنند تا یکدیگر را بکشند. این بزرگ ترین فاجعه بشری است.»

نامه‌های سرگشاده به مخاطبِ ناشناس

چهره جوان عاشق در رمان خوب ترسیم شده، اما چطور آدمی که پس از پرستو هم انگار دلش می لرزد وقتی دختری را می بیند، چرا در دانشگاه و دوران قبل رمان عاشق نشده؟ با وجود این که برای دیدن دخترهای خوشگل تهران مانده و به خوزستان برنگشته. مستور در این باره می گوید: «شکل گیری عشق ها دلیل روشنی ندارند. اما پایان آنها حتما دلیل روشنی دارد. نمی توانیم بگوییم چرا عاشق می شویم اما می توانیم بگوییم چرا یکدیگر را ترک کردیم. دلیل عشق هانی به پرستو را هرگز نخواهیم دانست اما می توانیم حدس بزنیم چرا آن عشق پرشور به روزمرگی پایانی منتهی می شود.»

عشق و پایان چیزهای دیگر

ایراد اما در پایان بندی محافظه کارانه اثر است. جایی که دوباره به جنس پایان بندی نادر فارابی نزدیک می شود، اما نه آن قدری که ضربه اساسی به کار بزند. پایان کار جوری تنظیم شده که مخاطب گسترده مستور راضی باشد و بعد از خواندنش خشنود باشد از سرنوشت آدم های داستان و چه خوب که در بزنگاه ترسید و طبق برنامه پیش نرفت. در صورتی که مهم تر از این گزاره، چرایی مسئله است و چه چیز باعث چنین تصمیمی شد. او پایان رمانش را ناشی از غیرقابل پیش بینی بودن آدم ها می داند «کیشلوفسکی می گوید «ما هیچ وقت از دلیل کشتنِ کسی آگاه نمی شویم.» و من هم با او هم عقیده هستم.

ما می شنویم خیلی ها از شکستِ عشقی و فقر خودکشی می کنند اما فقر و ناکامی در عشق هرگز دلیل حقیقی خودکشی نیست چون بسیاری از کسانی که شکست عشقی را تجربه کرده اند یا در فقر مطلق هستند خودکشی نمی کنند. ما هرگز نمی توانیم انگیزه عمیق انسان ها را در تصمیم هایشان درک کنیم چون انسان ها بسیار پیچیده هستند. به همین دلیل ما هرگز علت انصراف هانی از کشتن اسکندر را درنخواهیم یافت. هانی یکی از آدم هایی است که نمی تواند آدم بکشد گرچه شاید هرگز نتوانیم توضیح دهیم که چرا او قادر به کشتن آدم ها نیست.»

آیا چاپ رمان تازه، بازگشت مستور است؟

آیا «عشق و چیزهای دیگر» بازگشت مستور است به رمان ها و مجموعه داستان های اوایل کارش، او اما چنین نظری ندارد و دلبستگی چندانی نسبت به آن آثار ندارد و آثار متاخر را ترجیح می دهد. «از «روی ماه خداوند را ببوس» خیلی فاصله گرفته ام و الان تحمل خواندن اش را ندارم. کتاب «عشق و چیزهای» دیگر هم مثل یک فرزند ناخواسته است که وسط کارهای مهم ترم آن را می نوشتم. در بین کارهای خودم «رساله ای درباره نادر فارابی» و «سه گزارش درباره نوید و نگار» را تکنیکی تر می بینم. هر چند بعد از انتشار کارهایم بدون استثنا هرگز آن ها را نمی خوانم.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان