چکیده
از صدر اسلام تاکنون، میان متکلّمان شیعه و اهل سنّت در تفسیر آیه ی 55 سوره ی مائده، اختلاف نظر وجود داشته است. شیعیان، مدّعی بودند که این آیه، بر ولایت بلافصل علی بن ابی طالب (علیه السلام) بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دلالت دارد و اهل سنّت، بر این عقیده بودند که نهایت چیزی که بتوان از آن به دست آورد، این است که آیه بر محبّت و نصرت ویژه نسبت به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و امیر مومنان (علیه السلام) تأکید دارد و درصدد معرفی دوستان و انصار جدید برای یهودیان تازه مسلمان شده است.
مقاله ی حاضر، درصدد بررسی اقوال متکلّمان نیست، بلکه در نظر دارد این آیه را از دیدگاه مفسّران هر دو گروه، مورد بررسی قرار دهد. تمام روایات گردآوری شده، تنها از کتاب های تفسیری دو گروه اند، نه از کتاب های روایی.
کلید واژه ها: ولایت، شأن نزول آیه، زکات، اطلاق مفرد بر جمع.
مقدّمه
قرآن، همواره چراغ روشنگری برای مسلمانان بوده و در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله)، خود ایشان آن را تفسیر می کرده و تأویل و شأن نزول آیات آن را بیان می نموده است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) برای بعد از خود نیز به تمسّک به قرآن، سفارش نمود و برای آن چراغ، چراغبانانی نیز قرار داد که همان اهل بیت مکرّم ایشان اند. در همیشه ی تاریخ امّا، این امر جاری است که وقتی انسان ها هوا و هوس خود را به جای حقیقت سکّاندار امور خود می کنند، حقایق امور، مشتبه می گردد و تشخیص حقیقت از غیر آن سخت خواهد شد. بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم برخی برای این که حکومت را به چنگ خود درآورند،
به میدان آمده و چراغ هدایت را بدون چراغبانان آن بر گرفتند، و چنین شد که تفسیرها و تأویل های مطابق هوای نفس از آیات قرآنی در جامعه پراکنده گردید و اختلافات زیادی میان فرقه های مختلف در تفسیر آیات، به وجود آمد.
اختلاف تفاسیر، مخصوصاً درآن جا که مربوط به عقاید باشد، بیشتر به چشم می آید و در این میان، اختلاف تفاسیر مفسّران شیعه و اهل سنّت در مورد آیاتی که درباره ی اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده، جلوه ی ویژه ای دارد. یکی از این چالشگاه ها آیه ی 55 سوره ی مائده است. متکلمان و مفسران شیعه، مدعی اند، که این آیه، بر ولایت بلافصل امیرمومنان علی (علیه السلام) دلالت دارد.
و این ادعا، نیاز به تبیین ادّعای شیعیان می پردازیم و سپس، دیدگاه مفسّران و متکلّمان اهل سنّت را درباره ی این آیه، مورد بررسی قرار خواهیم داد.
آیه ی ولایت و متکلمان و مفسّران شیعه
(انّما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون؛ همانا رهبر و سرپرست شما خداست و رسول او کسانی که ایمان آورده اند؛ آنان که نماز اقامه می کنند و در حال رکوع زکات می پردازند.)
علما و متکلمان بزرگ شیعه، مدعی اند که این آیه برای اثبات ولایت بلافصل امام علی (علیه السلام) نازل شده است. آنچه در سخنان این گروه می توان یافت، این است که: این آیه، در پی بیان والیان حقیقی امور مسلمانان است؛ زیرا در ابتدا آن که تمامی امور اشیا تحت اختیار اوست (یعنی حضرت حق - حلّ و أعلی-) به عنوان ولیّ مومنان و مسلمانان، بیان گردیده و بعد، کسی که خلیفه ی خداوند متعال در میان انسان هاست (یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله)). بعد از خدا و رسولش، نوبت به جانشین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) می رسد، که با این ویژگی می توان او را از میان دیگران بازشناخت. او کسی است که در حال رکوع نماز، زکات داده است. شیعیان، مدّعی اند که این فرد با ویژگی ها در زمان نزول آیه، منحصر در علی بن ابی طالب (علیه السلام) است.
بنابراین، بر پایه ی این ادعا، علمای شیعه برای چند امر، باید دلیل بیاورند:
1. این آیه در پی تبیین متولیان امور مسلمانان است که برای اثبات این مطلب، باید چند امر ثابت گردد:
- «ولی» در این آیه، به معنای کسی است که حقّ تصرف در امور دیگری را دارد.
- «ولی» در هر سه جای آیه، به یک معنا به کار رفته است.
- ولایت به معنای متصرّف در امور مسلمانان، منحصر در این سه شخص است.
2. ویژگی هایی که در این آیه برای شخص سوم بیان شده است، فقط با علی بن ابی طالب (علیه السلام) تطابق دارد که در این صورت باید توضیح داده شود که اگر این خصوصیات، منحصر در یک فرد است، چرا در آیه، از یک شخص مفرد با صیغه ی جمع یاد شده است.
دلایل عالمان شیعه
همان طور که بیان شد، مفسّران شیعه، باید ابتدا اثبات کنند که این آیه ی شریف، در پی تبیین والیان امور مسلمانان است. برای رسیدن به این امر نیز چاره ای نیست جز این که ثابت کنند «ولی» در این آیه، به معنای اولی در تصرّف است. به همین منظور به کتب تفسیر شیعی مراجعه می کنیم تا ببینیم این دسته از علماء، در این باره چه می گویند.
معنای ولایت
علّامه طباطبایی و صاحب تفسیر أطیب البیان، گوهر معنای لغوی «ولایت» را به معنای «قرب و نزدیکی» گرفته اند (المیزان: ج 6 ص14) که انطباق آن در معانی استعمالی به این نحو است:
مثلاً اطلاق بر سید و عبد، هر دو می شود؛ چون سید، مالک و آمر عبد است. از دیگران به عبد نزدیک تر است و عبد چون در تحت اطاعت سید و امتثال اوامر اوست، به سید از دیگران نزدیک تر است و همچنین اطلاق بر خداوند و بر عباد هر دو می شود، به مناسبت این که خداوند به بندگان نزدیک است که تدبیر امور آنها و نصرت و حفظ و نحو اینها می کند، و بنده به خدا نزدیک است به واسطه ی این که اطاعت و امتثال اوامر و نواهی او را می کند. می گویی اولیاء الله به امام و مأموم هر دو اطلاق می شود به واسطه ی قرب هر یک به دیگری، از جهتی ائمّه، اولیا هستند نسبت به شیعه به واسطه ی وجوب اطاعت آنها و مودّت آنها و شیعه به واسطه ی اطاعت و محبّت و نحو اینها (طیب البیان فی تفسیر القرآن: ج 3ص21).
علّامه طباطبایی نیز این نحو از معانی استعمالی را این گونه شرح می دهد:
اگر ولایت را - که قرب مخصوصی است - در امور معنوی فرض کنیم، لازمه اش این است که برای ولی ، قربی باشد که برای غیر او نیست مگر، به واسطه ی او. پس هر چه از شئون زندگی مولی علیه که قابل این هست که به دیگری واگذار شود، تنها ولی می تواند آن را عهده دار شده و جای او را بگیرد. مانند ولیّ میت که او نیز همین طور است؛ یعنی همان طوری که میت، قبل از مرگش می توانست به ملاک مالکیت، انواع تصرّفات را در اموال خود بکند، ولیّ او، در حال مرگ او می تواند به ملاک وراثت، آن تصرّفات را بکند، و همچنین ولیّ صغیر، با ولایتی که دارد می تواند در شئون مالی صغیر، اعمال تدبیر بکند و همچنین ولی نصرت که می تواند در امور منصور از جهت تقویتش در دفاع تصرّف کند و همچنین خدای تعالی که ولیّ بندگان است و امور دنیا و آخرت آنها را تدبیر می نماید، و در این کار، جز او کسی ولایت ندارد. تنها اوست ولیّ مومنان در تدبیر امور دینشان به اینکه وسائل هدایتشان را فراهم آورد و داعیان دینی به سوی آنان بفرستد و توفیق و یاری خود را شامل حالشان بکند، و پیغمبران هم ولیّ مومنین اند.
مثلاً رسول الله (صلی الله علیه و آله) ولیّ مومنان است، چون دارای منصبی است از طرف پروردگار، و آن این است که در بین مومنان، حکومت و له و علیه آنها قضاوت می نماید، و همچنین است حکامی که آن جناب و یا جانشین او برای شهرها معلوم می کنند؛ زیرا آنها نیز دارای این ولایت هستند که در بین مردم تا حدود اختیاراتشان حکومت کنند. و خواننده خود قیاس کند بر آنچه گفته شد موارد دیگر ولایت را؛ یعنی ولای عتق و جوار و حلف و طلاق و پسر عم و محبّت و ولایت عهدی و همچنین بقیه ی معانی آن را (المیزان: ج 6 ص 14-15).
البته شیخ طوسی معتقد است که ولی، به معنای «اولی» است و ولی، کسی است که در موارد مختلفی که استعمال می شود، نسبت به دیگران در آن مورد، اولویت دارد (التبیان فی تفسیر القرآن، ج 3 ص 559).
برخی دیگر از مفسّران نیز معنای ولایت در لغت را صرفاً به معنای اولویت در تصرّف گرفته اند (ر.ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن: ج 7ص 82).
امّا چرا باید گفت که معنای ولایت از بین معانی مختلف آن در این آیه، به معنای اولویت در تصرّف است؟
دو دلیل را شاید بتوان از میان سخنان مفسّران به دست آورد:
1. دلیل آن، کلمه ی «انما» در اول آیه است که حصر را می رساند. وجهی ندارد که ولایت به معنای موالات در دین، مختص به خدا و رسول و کسانی که ایمان آورده اند (البته با آن شرایط مخصوص) باشد؛ زیرا موالات در دین، شامل جمیع مومنان است. چنان که در سوره ی توبه آیه ی 71 می فرماید: (مردان و زنان مومن، دوستان یکدیگرند) (2) تنها چیزی که می تواند در این تخصیص جای گیرد، ولایت به معنای صاحب اختیار و اولاً در تصرف است (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7 ص 83).
2. ولایتی که در این آیه به خدا و رسول گرامی اش و به کسانی که ایمان آورده اند - با آن ویژگی خاصّی که دارند - نسبت داده شده به یک معناست؛ زیرا اگر وحدت معنا لحاظ نشود، از جهت ادبی، نامأنوس جلوه می کند و موجب اشتباه در دریافت معنای مورد نظر خواهد شد. علاوه بر این که اگر ولایت معنای دیگری در نسبت با (الذین آمنوا) داشت، به نظر می رسید بهتر بود ولایت در (الذین) دوباره تکرار می شد، تا ولایت خدا به معنای خود و آن دیگری هم به معنای خود استعمال شده باشد و اشتباهی در بین نیاید. کما این که نظیر این مطلب در این آیات رعایت شده است: (قل اذُنُ خیرٍ لَکم یومِنُ بالله و یومِنُ للمُومنینَ). همان طوری که می بینید، لفظ «یومن» را تکرار کرده است؛ زیرا هر کدام معنای خاصّی داشت و نیز نظیر این مطلب در آیه ی (اِطیعُوا الله و أطِیعُوا الرَّسُولَ) هست.
امّا معنای ولایتی که در مورد خداوند متعال «والذین آمنوا» به یک نسبت است، چیست؟
خداوند متعال برای خود، دو سنخ ولایت در قرآن کریم نشان داده است: ولایت تکوینی و ولایت تشریعی. آن گاه در آیات دیگری، ولایت تشریعی را به پیامبر خود استناد میدهد و در آیه ی مورد بحث، همان را برای امیر مومنان (علیه السلام) ثابت می کند.
در این آیه، ولایت تشریعی ای را که برای خداوند ثابت است، برای پیامبر خدا نیز ثابت می کند و قیام به تشریع و دعوت به دین و تربیت امّت و حکومت بین آنان و قضاوت در آنان را از شئون و مناصب رسالت وی می داند و همین امر برای آن دسته از مومنانی که دارای ویژگی یاد شده در آیه هستند، ثابت می شود (المیزان: ج 6 ص 19-14).
با مطالب ذکر شده، پاسخ دو سوال دیگر (یعنی به چه دلیل «ولی» در هر سه شخص به یک معنا به کار رفته است؟ و چرا ولایت به معنای متصرّف در امور مسلمانان، منحصر در این سه شخص است؟) نیز تا حدودی روشن گشت.
مطلب بعدی ای که مفسّران شیعه باید پاسخگوی آن باشند، این است که خصوصیاتی که در این آیه برای شخص سوم بیان شده است، فقط با علی بن ابی طالب (علیه السلام) تطابق دارد. در این صورت نیز باید توضیح داده شود که اگر این ویژگی، منحصر در یک فرد است، چرا در آیه، از مفرد با صیغه ی جمع یاد شده است؟
امّا پاسخی که به سوال اوّل داده اند با استناد به روایاتی است که در مورد شأن نزول این آیه، وارد شده است که در ادامه، به برخی از آن روایات اشاره می شود.
شأن نزول آیه در تفاسیر شیعیان
ما این روایات را به چند دسته تقسیم می کنیم. دسته ای از این روایات، شأن نزول این آیه را در مورد عبدالله بن سلام و عدّه ای دیگر از یهودیانی که مسلمان شده بودند، بیان می دارد. این گروه از روایات، به دو صورت نقل شده اند: الف. از امام باقر (علیه السلام) درباره ی آیه ی (اِنّما ولیکُم الله و رَسُولُهُ والذینَ آمنُوا) نقل گردیده که فرمودند:
گروهی از یهود - که دین اسلام را پذیرفته بودند -، از جمله آنها عبدالله بن سلام و اسد و ثعلبه و ابن یامین و ابن صوریا، حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شده، عرض کردند: یا پیامبر خدا! موسی کلیم، یوشع بن نون را وصی خود معرفی کرد. وصی شما کیست؟ و ولی و پیشوای مردم بعد از شما کیست؟ آیه ی (إنّما ولیکُم الله و رسوله...) تا آخر، نازل شد حضرت فرمود: «برویم مسجد، آن گاه فقیری از در مسجد خارج شد. حضرت سوال فرمود: «آیا به تو کسی صدقه داده است؟».
عرض کرد: بلی. این خاتم را به من داد. حضرت فرمود: «چه شخصی بود؟». عرض کرد: این شخص مشغول نماز است. حضرت تکبیر گرفته و همه ی مردم که در مسجد کوفه حضور داشتند، تکبیر گفتند.
حضرت فرمود: «پس از من، علی بن ابی طالب، ولی و فرمان روای شماست». گفتند: ما به آفریدگار راضی و خشنود هستیم و به پیامبری و رسالت محمد (صلی الله علیه و آله) و پیشوایی و فرمان روایی علی (علیه السلام) نیز خشنودیم. و آیه ی (وَ مَن یتول الله و رسُولَهُ و الذینَ آمنوا) نازل شد تا آخر حدیث (الأصغی فی تفسیر القرآن: ج 1 ص 282).
ب. عده ای از یهودیان تازه مسلمان شده، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند و از یهودیان شکایت کردند که قسم خورده اند با ما نشست و برخاستی نداشته باشند. از طرفی هم، راه مسجد دور است و ما نمی توانیم همیشه به مسجد بیاییم و با مسلمانان، هم نشین گردیم. در این هنگام بود که آیه ی 55 سوره ی مائده نازل گردید. پیامبر (صلی الله علیه و آله) برخاستند و به سمت مسجد حرکت نمودند. بیرون مسجد به سائلی برخورد کردند و از او پرسیدند: «آیا کسی در مسجد به تو کمک نمود». سائل گفت : بلی، همان مردی که در نماز ایستاده است.وقتی به آن فردی که سائل نشان می داد نگریستند، دیدند که آن فرد، علی بن ابی طالب است (آیات الاحکام: ج 1 ص 243).
گروه دوم از روایات، با الفاظی مختلف، شأن نزول این آیه را در مورد امیرمومنان (علیه السلام) بیان داشته و داستان کمک به فقیر در مسجد را با مضمونی واحد نقل می کنند که البته در این میان، در تعدادی از تفاسیر، فقط به ذکر این مطلب که «این آیه، در مورد امیرمومنان (علیه السلام) نازل گردیده است، اکتفا می شود (تفسیر الحَبِری: ص 258-260 و 331).
روایت دیگری درباره ی شأن نزول آیه، از شیخ در کتاب الأمالی از ابو رافع به این مضمون روایت گردیده است:
روزی که بر پیغمبر اکرم وارد شدم، دیدم در خواب هستند و ماری در کنار خانه بود. دوست نداشتم که مار را بکشم.پیغمبر بیدار شدند - احساس کردم که به حضرتشان وحی گردید-. من میان پیغمبر و مار نشستم (تا مبادا که به وجود مقدّس پیغمبر، صدمه بزند) و گفتم اگر بخواهد کسی را صدمه بزند، به این حقیر صدمه بزند. مار، خود را جمع کرد و دیدم پیغمبر خدا در حالی که از خواب بیدار می شوند، آیه ی(إنّما ولیکُم الله) را تا آخر قرائت می فرمایند. بعد فرمود: «حمد خدای را که بر علی، نعمت خود را تمام فرمود. گوارا باد بر علی، فضل و رحمت خداوند که به او عطا فرموده است!». بعد فرمود: «در آن جا چیست؟». عرض کردم: ماری خفته است. فرمود: «آن را بکش» و کشتم. سپس فرمود: «ای ابی رافع! چگونه ای با قومی که با علی جنگ می کنند و حال آن که علی، بر حق و آنها بر باطل اند و جهاد با آنها حقی است که خداوند متعال آن را واجب نموده است. هر کس توانایی ندارد که با علی به جهاد آنها برود باید در دل با آنان جهاد کند و چیزی بر آنها نیست». گفتم: ای پیامبر خدا ! دعا بفرمایید که من اگر آن زمان را درک کنم، خداوند به من قدرتی عطا فرماید تا در رکاب علی به جهاد بروم. پیغمبر اکرم دعا کرد و فرمود: «برای هر پیغمبری، امینی است و امین من، ابی رافع است» (البرهان فی تفسیر القرآن: ج2 ص318-319).
دسته ی دیگر از روایات در ضمن مناظراتی که علی (علیه السلام) با مخالفانشان داشته اند، به شأن نزول آیه در مورد خودشان اشاره داشته و از مخالفانشان در این باره اقرار گرفته اند (تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب: ج 4 ص 152).
در جمع بین این روایات می توان چنین گفت: این آیه ی شریف، زمانی نازل شده بود که عدّه ای از یهودیان تازه مسلمان شده، حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) رسیده بودند؛ امّا در مورد این که بین آنها و پیامبر (صلی الله علیه و آله) چه گفتگوهایی صورت گرفته بود، اختلاف وجود دارد. هر چند که سیاق صدر آیه و آیات سابق بر آن، با شکایت آنها در مورد دوستی و هم نشینی یهودیان، تطابق بیشتری دارد، امّا این اختلاف، در مورد گفتگوها در مسئله ی مورد بحث، تأثیر چندانی نخواهد داشت و هر دو دسته از روایت در ادامه تأکید دارند که ذیل آیه ی شریف، درباره ی حضرت علی (علیه السلام) نازل گردیده است.
امّا روایت ابو رافع، د لالت ندارد که در آن زمانی که ابو رافع، آن داستان را نقل می کند، این آیه نازل گردیده باشد. تنها چیزی که می توان از آن روایت به دست آورد، این است که پیامبر در زمان آن رویداد، آیه را تلاوت می نمودند و ممکن است که آیه ی شریف، مدّت ها قبل نازل شده باشد (البرهان فی تفسیر القرآن: ج 2 ص 318).
نتیجه ای که می توان گرفت این است که از نظر روایات منقول در کتب تفسیری شیعیان (اگرچه در برخی از این روایات، متونی واقع گردیده که می توان در آن مناقشه نمود)، در مجموع، هیچ اختلافی در این که این آیه در مورد علی بن ابی طالب - در زمانی که ایشان در مسجد در حال رکوع نماز به فقیر کمک نموده بودند - نازل گردیده، وجود ندارد.
با این تحلیل، مفسّران شیعه نتیجه می گیرند که این آیه، صراحتاً به وصایت بلافصل علی بن ابی طالب (علیه السلام) دلالت دارد؛ زیرا این آیه، در شأن امیرمومنان نازل گردیده است و با تجزیه ی مفردات آیه می توان به این نتیجه رسید که آیه ی مورد نظر، درصدد بیان والیان و کسانی که توانایی تصرّف در امور مسلمانان را دارند، است.
با توجّه به این برداشت مفسّران شیعه، باید دید که دیدگاه مفسّران اهل سنّت در مورد شأن نزول آیه ی شریف و همچنین درباره ی دلالت مفردات این آیه چیست؟ آیا آنها این برداشت مفسّران شیعه را قبول دارند؟ در صورت منفی بودن جواب، انتقاد آنها مربوط به کدام بخش از دلایل شیعیان است.
پی نوشت:
1. دانشجوی کارشناسی ارشد دانشکده ی علوم حدیث (قم).
2. (و المُومِنُونَ و المُومِناتُ بَعَضُهُم اولیاءُ بَعض).
منبع:نشریه حدیث اندیشه، شماره7