هفته نامه کرگدن - علی نیلی: گفت و گو با اصغر مهاجری، جامعه شناس، که معتقد است بین ورودی شادی به جامعه و خروجی شادی از جامعه تناسب وجود ندارد.
وقتی کامنت های فحاشانه ایرانیان شهرتی جهانی یافت و بحث درباره رفتارهای آن ها در شبکه های اجتماعی داغ شد، یک پژوهشگر مسائل اجتماعی گفته بود: «مگر در سایر حوزه ها غیراخلاقی نیستیم؟ مثلا در شهرآورد اخیر با وجود شعارهای زیادی که برای حفظ پاکیزگی داده شد، عکس های بعد از بازی چه چیزی را نشان می داد؟ مگر این بی اخلاقی در ترافیک نمود پیدا نمی کند یا در بازی فوتبال؟ با یادآوری این نمونه ها می خواهم بگویم این بداخلاقی، زاییده ساختارهای اجتماعی- فرهنگی ما است.»
این تحلیل متفاوت و تلخ از آن دکتر اصغر مهاجری، استاد دانشگاه و عضو انجمن جامعه شناسان ایران بود. مهاجری سهم عمده نارسایی های اخلاقی را متعلق به جامعه می داند و هشدار می دهد که به جای معلول ها باید سراغ علت ها رفت. او درباره رواج پدیده بددهانی و فحاشی نیز همین نظر را دارد و می گوید بددهانی تا به حوزه جمعی می رسد، دیگر پدیده روان شناختی نیست و دلایل جامعه شناسانه دارد. به گفته مهاجری، وضعیت و ساختارهای امروز، مردم را ناشکیبا و پرخاشگر کرده و فحاشی، فقط یکی از برون دادهای مردمان ناشکیباست.
یکی از پدیده های اجتماعی و اخلاقی این روزها، رواج فحاشی به ویژه در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی است که اتفاقا محدود به قشر و تیپ خاصی هم نیست و تقریبا همه را مبتلا کرده است. شما به عنوان یک پژوهشگر و جامعه شناس این گزاره، یعنی «رواج فحاشی» را درست می دانید؟ اگر نه، چرا؟ اگر آری، ریشه های آن را چه می دانید؟
ابتدا باید روی چند نکته به تفاهم برسیم تا بتوانیم درباره موضوعی که مطرح کردید، با هم گفت و گو کنیم. نکته اول این است که برخی واژگان و لغات در یک خرده فرهنگ به عنوان کلمات زشت و رکیک تلقی می شوند اما همان کلمه یا عبارات در خرده فرهنگ دیگری معنی زشتی ندارد و گوینده بابت استفاده از آن سرزنش نمی شود. همین طور در گروه های اجتماعی و سنی نیز این تفاوت معانی وجود دارد. برای مثال ممکن است نوجوانان از عباراتی استفاده کنند که افراد مسن آن را خیلی زننده و رکیک بدانند اما برای این گروه سنی آن معنای زشت و زننده را ندارد. به عبارت دیگر معیارهای قضاوت و اندازه گیری بار معنایی کلمات، عبارات، تعابیر و جملات در گروه های سنی و گروه های اجتماعی، در خرده فرهنگ های یک جامعه و میان جوامع مختلف متفاوت است. این نسبی بودن را باید پذیرفت.
نکته دوم این است که نسبی بودن نه تنها در افق زمان که در طول زمان هم جاری است. یعنی ادبیاتی که زمانی در یک جامعه رواج داشته، زمان دیگری در همان جامعه به عنوان ادبیات سخیف و زننده شناسایی می شود و بالعکس. واژه ای که روزی مطلوب نبوده، امروز می تواند معنای خوبی داشته باشد. نکته سوم این است که وقتی چیزی را به جامعه نسبت می دهید، باید بگویید آیا در مقام مقایسه با یک جامعه دیگر هستید، آیا خرده فرهنگ های درون جامعه را دارید مقایسه می کنید یا معیار دیگری دارید؟ به نظر من وقتی می گویید جامعه ایران به سمت فحاش شدن و بددهانی پیش می رود، یعنی خواه ناخواه آن را با یک یا چند جامعه دیگر یا با روزگار دیگر همین جامعه مقایسه می کنید.
بله، به نظر می رسد هم نسبت به قبل فحاش تر شده ایم و هم نسبت به جوامع دیگر، بیشتر از کلمات رکیک استفاده می کنیم.
نکته سومی که گفتم ناظر به همین مقایسه بود. بله، اگر جوامع را با هم مقایسه کنیم می بینیم که در برخی فرهنگ ها یا کشورها، به دلیل ساختارهای موجود و سبک زندگی جاری، زبان مردم زبان گزنده ای است و مبادی آداب نیست.
فحاشی چه ربطی به سبک زندگی دارد؟
فحاشی یک رفتار کلامی و زبانی است و بنابراین مستقیما از سبک زندگی تاثیر می گیرد. مهارت های افراد برای کنترل خود، تاب آوری و خودکارآمدی کنشگران و شهروندان یک جامعه روی همه رفتارها و از جمله رفتارهای زبانی ایشان اثر می گذارد. باید این واقعیت برآمده از پژوهش های علمی را بپذیریم که زبان ما ایرانیان نسبت به میانگین جهانی و در مقایسه با کشورهای توسعه یافته، گزنده تر، رکیک تر و فحاش تر است.
و شما ریشه این گزندگی و تلخی زبان ایرانیان را در دل تاریخ و فرهنگ و ساختارهای اجتماعی برآمده از آن می دانید؟
نه، اتفاقا پیش زمینه های تاریخی و فرهنگی را در نظر نمی گیرم و می گویم به دلیل مسائلی که در ساختار زندگی امروزی ما وجود دارد و به دلیل این که فرهنگ ما در حال حاضر قدرت دفاع و تاب آوری بالایی ندارد، ما کمتر خودکارآمدیم. آستانه تحملمان پایین است، ظرفیت نقدپذیری نداریم و در نتیجه واکنش عاطفی ما به صورت رکیک گویی و بدزبانی بروز می یابد. برای مثال، شما در خیابان حرکت می کنید اما چون آموزش های خوب و متناسب ندیده اید، چون تحمل بالایی ندارید، چون سبک زندگی تان مناسب نیست و... به محض اینکه خودروی جلویی شما دیر حرکت می کند، واکنش نشان می دهید
یا جا به جا می شوید و همین باعث می شود نفر عقبی که آستانه تحمل پایین تری دارد، شروع به فحاشی کند. وقتی در کشورهای توسعه یافته شما به هر دلیلی مرتکب تخلف رانندگی می شوید، همه عوامل دست به دست هم می دهند و بستر را فراهم می کنند که از خطا بیرون بیایید. در این جا اما اگر ناخودآگاه هم مرتکب خطا شوید، با واکنش های شدیدی مواجه می شوید. می خواهم بگویم بین آستانه تحمل و فرهنگ مقاومت و تاب آوری با سبک زندگی و زبان زنده رابطه مستقیم وجود دارد. کشور ما در این زمینه متاسفانه شرایط مطلوبی ندارد.
یک متغیر دیگر که در بحث رفتار زبانی اهمیت دارد، مسئولیت پذیری و مسئولیت گریزی در جوامع است. هرچه جامعه ای مسئولیت گریزتر باشد، گزندگی زبان بیشتری هم دارد. فرد مسئولیت گریز، نبازمند استفاده از زبان جایگزین شده و فرافکنانه است. این معیار را در سطح خانواده هم می توان اندازه گرفت. در خانواده ای که فرزندان مسئولیت پذیرتر هستند، فحاشی کمتر است و بالعکس، چون همان طور که گفتم فرد مسئولیت گریز به فحاشی رو می آورد تا پاسخگو نباشد و طرف مقابل خود را درگیر واژگان کند.
شما می گویید به دلیل شرایط زندگی و نوع آموزش ها، فحاشی در جامعه رواج پیدا می کند...
تحلیل من این ساختی تر و کلان تر است. من می گویم ساختارهای اجتماعی و سیاسی و امنیتی و اقتصادی و هزاران متغیر دیگر، زندگی ما را به گونه ای سامان داده که ما تاب آوری کمتر، مسئولیت گریزی بیشتر، خودکارآمدی ضعیف تر و آستانه تحمل پایین تری داریم. این ها سبب می شود که زبان رکیک و پرخاشگر می شود.
درواقع فرد را مقصر نمی دانید و می گویید فحاشی متاثر از ساختارهای جامعه است.
بله، اشکال در ساختارهای جامعه است، اشکال در نوع مواجهه ما با شهروندان است، اشکال در گروه های اجتماعی است و... مثالی می زنم تا بحثم روشن شود. شما به آرایش نور در شهر تهران یا مبلمان شهری در تهران و سایر شهرها دقت کنید، ببینید چقدر آشفته و نامنظم است. این نورپردازی و مبلمان شهری، مخاطبش را عصبی و ناآرام می کند، سلامت اجتماعی را کاهش می دهد چون اغتشاش بصری و ذهنی ایجاد می کند. آلودگی صوتی هم همین اثر را دارد. یعنی فقط یک عنصر از هزاران عنصر تشکیل دهنده شهر، چنین تاثیر مخربی بر روح و روان شهروندان دارد.
طبیعتا این شهروند در مواجهه با مشکلات، رفتار زبانی متعادلی نخواهدداشت. جالب این است که چون اثر اغتشاشات بصری در شهر نامرئی است، هیچ کس هم از مدیریت شهری بازخواست نمی کند که چرا با ناکارآمدی و ناکاربلدی خود باعث تخریب روحیه شهروندان شده اند. مطالعات ما نشان می دهد که بیش از 80 درصد آرایش های نوری در تهران جز ایجاد تنش، تندخویی و هیجانات عاطفی منفی، اثر دیگری ندارد. آرایش نور در مسیرها و خیابان ها، حتی آثار زیانبار جسمی هم دارد، یعنی به چشم آسیب می رساند. این یک عنصر کوچک بود. حالا عناصر کلان را بررسی کنید تا ببینید چرا میانگین پرخاشگری در شهرهای بزرگ بیشتر از شهرهای کوچک است و چرا کشور ما از میانگین جهانی، پرخاشگرتر است.
واقعیت این است که ما زیاد در معرض اخبار تلخ قرار می گیریم. آیا این هم در رفتار زبان موثر است؟
بله، این نکته خیلی مهمی است. باید دقت داشت که اگر بین ورودی شادی به یک جامعه و خروجی شادی از یک جامعه تعادل وجود نداشته باشد، تنش و بحران به وجود می آید. یک جلوه بحران هم می شود زبان رکیک و فحاش و گزنده. مسئولان ما باید بین میزان شادی های ورودی به جامعه و میزان خروجی دسته جمعی آن تعادل و تناسب به وجود بیاورند. این تعادل امروز وجود ندارد که وقتی بچه های ما در مستطیل سبز قرار می گیرند
و فرصتی برای تخلیه انرژی خود می یابند، چنان رفتارهایی را بروز می دهند. درواقع نیروهای فشرده درون خود را به شکل فحش و کلمات رکیک بروز می دهند تا جاییکه رفتن خانم ها به ورزشگاه ها را به یکی از ترس های ما بدل می کنند. این فحاشی و رفتارهای ناهنجار که در مستطیل سبز نروییده! این رفتارها حاصل انرژی هایی است که در این گروه جنسی و سنی وارد شده اما راه خروج برایش طراحی نشده و در نتیجه، آن شکل بروز پیدا می کند.
یعنی رواج فحاشی را یک مشکل روانشاختی نمی دانید؟
بستگی به واحد تحلیل دارد. اگر در مورد افراد صحبت می کنید، فحاشی یک مشکل روانشناختی است اما وقتی در مورد جامعه و رفتارهای جمعی صحبت می کنید فحاشی دیگر یک پدیده روانشناختی نیست و نمی توانید پاسخ روانشناسانه به آن بدهید. دلایل فحاشی جامعه شناختی است و باید از منظر اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار بگیرد اما چون مدیران جامعه ما دانش و صلاحیت های لازم را ندارند، نمی توانند این مشکلات را ببینند و برای آن چاره بیندیشند. من تاکید می کنم که عناصر گوناگون از مبلمان شهری گرفته تا عناصر کلان تر، مردم را به سمت پرخاشگری سوق می دهند.
برای نمونه در همه دنیا دولت ها هزینه می کنند تا مردم به استفاده از وسایل نقلیه عمومی ترغیب و تشویق شوند اما در ایران میل بسیاری برای استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی وجود دارد و با این وجود مدیران ما توانسته اند به این درخواست و نیاز، پاسخ مناسب و درخور بدهند. مردمی که ساعت ها در صف اتوبوس و تاکسی و مترو معطل می شوند یا با فشار و سختی باید خود را به خانه و محل کارشان برسانند، خواه ناخواه پرخاشگر و عصبی می شوند. دولت امروز کاسه چه کنم در دست گرفته و می خواهد بنزین را کمی گران کند تا بتواند کشور را اداره کند، در حال یکه سرمایه گذاری در حوزه حمل و نقل عمومی، صرفه جوی قابل توجهی در مصرف بنزین در پی دارد
و می تواند برای دولت از صدارت بنزین هم درآمدزایی کند. همین یک نکته کوچک که هم سویه های اقتصادی و هم اجتماعی دارد، چقدر می تواند به شهروندان آرامش بدهد؟ دلایل و شواهد روشنی وجود دارد که آستانه تحمل مردم به دلیل معطلی در خیابان ها افت پیدا کرده است. این پرخاشگری دلایل پنهان دارد اما چون دانش کافی نداریم، چون نمی توانیم مسائل را ریشه ای حل کنیم، برخوردها را به سطح می آوریم و مثلا با نصب دوربین و تهدید می خواهیم مانع رفتارهای ناهنجار زبانی در ورزشگاه ها شویم. ما از دلایل جامعه شناختی و پنهان غفلت کرده ایم و این غفلت عواقب بدی دارد.