مدارا با افراد جاهل و ایذاگران کوردل
پیامبر(ص) در مکه همواره از سوی مشرکان مورد آزار و اذیت قرار می گرفت. در برابر آن همه آزار و اذیتها، توطئه چینی ها و سنگ اندازی ها، آن بزرگوار برای ایشان عذر می آورد و به جای نفرین آنان، برایشان از خدا طلب مغفرت و بخشایش می کرد: «اللهم اغفرلقومی انهم لایعلمون»(1)
اذیت و آزار پیامبر(ص) منحصر به مکه نبود. در مدینه نیز آن حضرت ازسوی منافقان مورد انواع توهین و ایذا قرار می گرفت.
مربع بن قیظی و اوس بن قیظی از بنی نبیت، طایفه ای از اوس، هر دو از منافقان مدینه بودند. هنگامی که رسول خدا(ص) با یارانش به جنگ احد می رفتند، می باید از باغ او عبور می کردند. از این روی، پیامبر(ص) از وی اجازه خواست ولی آن مرد که نابینا بود به حضرت گفت: اگر تو واقعاًً پیامبر هستی من به تو اجازه نمی دهم از باغم عبور کنی! آنگاه مشتی از خاک برداشت و خطاب به حضرت گفت: اگر می دانستم این خاک به جز تو برکس دیگری پاشیده نمی شود، آن را برسر تو می پاشیدم. یاران حضرت از این جسارت او خشمگین شدند و خواستند او را بکشند، اما حضرت مانع شد و فرمود:«دعوه فهذا الاعمی، اعمی القلب و اعمی البصیره.»(2) او را به حال خودش بگذارید که این نابینا، کوردل و بی معرفت نیز هست.
حرقوص بن زهیر معروف به«ذوالخویصره»، کسی که بعدها رهبری خوارج را بر عهده گرفت، پس از جنگ حنین از پیامبر(ص) می خواست غنایم را تقسیم کند، فریاد زد: ای محمد، عدالت داشته باش. حضرت با خونسردی کامل به وی جواب داد: عدالت را رعایت می کنم. حرقوص دوباره فریاد زد: عدالت داشته باش یا محمد، تو عدالت را رعایت نمی کنی! این بار حضرت به وی فرمود: وای بر تو! اگر من عدالت را رعایت نمی کنم، پس چه کسی عدالت را رعایت می کند؟ یکی از اصحاب از پیامبر(ص) اجازه خواست تا ذوالخویصره را بکشد، اما حضرت اجازه نداد و فرمود: رهایش کنید که همانا همراه
این مرد گروهی خروج خواهند کرد که از دین بیرون می شوند همچنان که تیر از چله کمان بیرون می شود.(3)
مدارا با افراد جاهل یا مسلمانان کم بصیرت و کوردل منحصر به پیامبر(ص) نبود، بلکه جانشینان آن حضرت نیز این گونه رفتار می کردند.
مردی ازآل زبیر به امام سجاد(ع) توهین کرد. حضرت به او اعتنایی نکرد. آن مرد دوباره تکرار کرد. حضرت این بار نیز سخنی نگفت. در مرتبه سوم، آن مرد به حضرت دشنام داد، حضرت به او جوابی نداد. مرد زبیری که از این همه بردباری و بی توجهی حضرت بی طاقت شده بود، پرسید: چرا جوابم نمی دهی؟ حضرت این بار نیز به او پاسخی نداد.(4) نیز گفته شده: مردی به حضرت دشنام داد، حضرت ناشنیده گرفت. آن مرد که فکر می کرد حضرت متوجه نشده، گفت «ایاک اعنی»؛ با توام. حضرت فرمود: «وعنک اغضی» من از تو چشم پوشیدم.(5)
روزی امام کاظم(ع) بر جمعی از مخالفانش گذشت. در میان آن جمع شخصی به نام ابن هیاج قرار داشت. وی به یکی از پیروانش دستور داد افسار قاطر امام را بگیرد و مدعی شود قاطر مال اوست. آن مرد دستور را اجرا کرد امام(ع) که قضیه را فهمیده بود از مرکبش پیاده شد و مرکب را به او بخشید.(6)
احمدبن عمر خلال می گوید: مردی بددهن اما اخرس (گنگ) در مدینه به امام رضا(ع) توهین کرد. من به قصد کشتن او از خانه بیرون شدم. هنگامی که مرد اخرس به مسجد رفت من جلوی در مسجد به انتظارش نشستم تا بیرون شود. در این هنگام نامه ای از امام رضا(ع) بدستم رسید که درآن نوشته بود: «بحقی علیک لما کففت عن الاخرس فان الله ثقتی و حسبی»؛ تو را به حقی که بر تو دارم سوگند می دهم که از کشتن مرد اخرس دست برداری که خداوند یگانه تکیه گاه من است و او مرا کفایت است.(7)
مدارا با توطئه گران
پیشوایان معصوم گاه تا بدانجا مدارا و سعه صدر از خویش به نمایش می گذاشتند که حتی با برخی از توطئه گران نیز با مدارا، تسامح و گذشت رفتار می کردند.
مدارای پیامبر(ص) با عبدالله بن ابی که قصد داشت با گسترش فتنه میان مهاجر و انصار، از آب گل آلود ماهی بگیرد، از این قبیل است. در جنگ بنی مصطلق هنگام آب برداری از چشمهای، میان یک مهاجر با یک انصاری منازعه ای شد و این مشاجره، درگیری مهاجران و انصار را در پی داشت. عبدالله بن ابی به قصد بهره برداری از این واقعه گفت: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزترها ذلیلترها را از شهر خارج خواهند ساخت. حضرت از این سخن ابن ابی به شدت رنجید، به حدی که بی درنگ لشکریانش را که تازه اتراق کرده بودند، به سمت مدینه حرکت داد. عمربن خطاب به حضرت پیشنهاد کرد او را بکشد، اما رسول خدا (ص)نپذیرفت. وقتی حضرت با لشکریانش به مدینه رسیدند، پسرعبدالله که تازه از ماجرا آگاهی یافته بود، نزد حضرت رسید و پیشنهاد کرد در صورت حکم آن حضرت به قتل پدرش، وی مجری دستور حضرت باشد؛ چرا که چشم دیدن قاتلش را ندارد و از این بیم دارد که دستش به خون مؤمنی آلوده گردد و در نتیجه، مستحق جهنم شود. حضرت فرمود: خیر ما با او مدارا می کنیم و تا زمانی که در کنار ما زندگی کند با او به نیکویی رفتار خواهیم کرد.(8)
امیرالمؤمنین(ع) نیز یا به خاطر مصالح اسلام یا از فرط عدالت ورزی، با توطئه چینان با تسامح و اغماض رفتار می نمود.
امام علی(ع) می فرماید: روزی مردی نزد من رسید و گفت: در میان اصحاب عده ای هستند که می خواهند از تو جدا شوند. در مورد آنان چه تصمیمی می گیری؟ گفتم: من کسی را بر اساس تهمت و گمان مؤاخذه نمی کنم و تا کسی علناً با من به مخالفت و دشمنی برنخاسته با او به جنگ برنمی خیزم و حتی پس از آنکه با من به دشمنی
برخیزد نیزبا آنان جنگ نخواهم کرد تا زمانی که او را به توبه دعوت کنم؛ اگر پذیرفت یکی از ما خواهد بود و اگر امتناع کرد با او می جنگیم و به سزای اعمالش میرسانیم. آن حضرت میافزاید: یک بار دیگر همان مرد آمد و اظهار نمود: من از عبدالله بن وهب و زید بن حصین طائی می ترسم علیه تو خروج کنند؛ چرا که من از آنان چیزهایی شنیدم که اگر تو خود میشنیدی یا آنان را می کشتی یا برای همیشه حبس می کردی. گفتم: من در این مورد با شما مشورت می کنم. با آنان چه کار کنم؟ گفت: به نظر من باید آنان را دستگیر کرده، گردن بزنی. من از این نظر او دانستم که او نه تقوا دارد و نه عقل و خرد. گفتم: به خدا سوگند، تو باید بدانی که من کسی را که هنوز با من وارد جنگ نشده و دشمنی خود را با من آشکار نکرده نخواهم کشت...برای تو سزاوار این بود که اگر من تصمیم به قتل آنان میداشتم میگفتی: از خدا بترس. چرا ریختن خون آنان را حلال میشماری، در حالی که هنوز هیچ کسی را نکشته اند و از طاعت تو خارج نشده اند؟(9)همچنین آن حضرت با بیعت شکنانی همچون طلحه و زبیر با اینکه نیت آنان را از خروج از مدینه می دانست؛ اما با این حال، به آنان اجازه داد تا از مدینه خارج شوند.
مدارا در عین قاطعیت
چنان که گذشت، پیشوایان معصوم در مواردی از اصل مدارا با مخالفان بهره می گرفتند که یا تجاوز به شخص و حقوق شخصی ایشان صورت می پذیرفت یا مدارا به مصلحت طرف یا به مصلحت اسلام و امت اسلامی بود؛ اما در مواردی که اصلی از اصول اسلام یا امنیت جامعه اسلامی و مصالح مسلمانان به مخاطره می افتاد، با قاطعیت تمام با مخالفان ستیزه جو و معاند برخورد می کردند.
پیامبر(ص) در مورد مسجد ضرار که منافقان می خواستند بنام مسجد یک خانه تیمی و یک کانون توطئه علیه اسلام و جامعه اسلامی بسازند، با قاطعیت تمام با آنان برخورد نمود و مسجد مزبور را در حالی که برخی از منافقان داخل آن بودند به آتش کشید.
درسال نهم هجرت، هنگامی که حضرت عازم جنگ تبوک بود، گروهی از منافقان از حضرت خواستند تا در مسجدی که آنان برای افراد ناتوان یا مواقع بارندگی ساخته اند، نماز گزارد. حضرت ابتدا این عمل را به بعد از بازگشت از جنگ تبوک موکول کرد، اما هنگامی که از نیت واقعی آنان از ساخت مسجد ضرار باخبر شد که آنان قصد توطئه دارند تا با استفاده از عنوان مقدس مسجد، پایگاهی علیه اسلام و رهبری بسازند، به دو نفر به نام های مالک بن دخشم و معن بن عدی مأموریت داد تا آن را به آتش بکشند.(10)
با این حال، حتی در همین مورد نیز مدارای حضرت را با منافقان مشاهده می کنیم؛ چرا که رسول خدا(ص) منافقانی را که از آن جان سالم به در برده بودند، مورد پیگرد و مجازات قرار نداد.
حضرت علی(ع) نیز درمواردی همچون بیت المال عدالت و امنیت عمومی و اجرای حدود با قاطعیت تمام برخورد می کرد. آن حضرت در مورد بیت المال فرمود: حتی اگر این اموال مهر زنان شده باشد یا با آن کنیزانی خریداری شده باشد، آن را به بیت المال باز خواهم گرداند.(11)و در جواب کسانی که از حضرت خواستند به اشراف امتیازاتی بدهد، فرمود: آیا توقع دارید من پیروزی را به قیمت زیرپاگذاشت عدالت و ستم بر مردم به دست آورم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم چنین نخواهم کرد.(12)
چنان که گذشت، حضرت علی(ع) تا زمانی که خوارج دست به شمشیر نبرده و ایجاد ناامنی نکرده بودند، با آنان مدارا می کرد، اما وقتی آنها به سلب امنیت عمومی و فتنه گری پرداختند، حضرت با قاطعیت آنان را از دم تیغ گذراند و به تعبیر خود، چشم فتنه را کور کرد.(13)
نتیجه گیری
ازآنچه گفته شد به دست می آید که مدارا عبارت است از رفتار همراه با نرمی و تسامح در جایی که به صورت عادی و معمول، انتظار برخورد و شدت عمل وجود دارد.
این واژه در فارسی مرادف با «رفق» در زبان عربی نیزاستعمال می شود. مدارا با سازش تفاوت دارد مدارا در جایی است که کوتاه آمدن باعث آسیب به اصول و اساس اسلام نشود یا کوتاه آمدن در منافع شخصی و گذشت از خویشتن است، درصورتی که سازش، کوتاه آمدن در اصول برای رسیدن به منافع شخصی و خصوصی است. پیشوایان دین چه پیامبر(ص) و چه جانشینان به حقش این اصل را تا آنجا که دین اجازه می داد، در سیره سیاسی و اجتماعی خود به کار میبستند و هرگاه با یکی ازاصول اسلام تعارض می یافت. یا مصالح حکومت و جامعه اسلامی را به مخاطره می افتاد، با قاطعیت تمام عمل می کردند؛ با این حال، هنگامی هم که مجبور به برخورد میشدند، تا حد امکان مدارا می ورزیدند. قاطعیت همراه با مدارای پیشوایان در مواجهه حضرت پیامبر(ص) با مسجد ضرار و امام علی(ع) در برخورد با شورشگران ناکثین، قاسطین و مارقین آشکار می شود.
پی نوشت ها :
*کارشناس ارشد تاریخ تشیع، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
1- یوسف بن مطهرحلی، نهج الحق، ص308؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج95، ص167.
2- ابن هشام، همان، ج1، ص524.
3- ابن ابی الحدید، همان، ج2، ص265.
4- همان، ص34.
5- علی بن عیسی اربلی، همان، ج2، ص101.
6- محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج8، ص86.
7- محمدبن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص252.
8- ابن هشام، همان، ج2، ص293.
9- ابراهیم بن محمدکوفی، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، ج1، ص371؛ محمدبن طبری، همان، ج5، ص131.
10- ابن هشام، همان، ج2، ص529.
11- نهج البلاغه، خ15.
12- همان، خ126.
13- همان، خ93.
منابع:
- نهج البلاغه، ترجمه صبحی صالح، قم، دارالهجره، بی تا.
- ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
- ـــ، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1385ق.
- ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمدعبدالموجود وعلی محمدمعوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
- ابن طاووس، علی بن موسی بن جعفر، اللهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، بی جا، دارالاسوه للطباعه و النشر، 1414ق.
- ابن منظور، جمال الدین محمدبن مکرم، لسان العرب، بی جا، نشر ادب حوزه، 1405ق.
- ابن هشام، عبدالملک بن، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه(ع)، تبریز، بنی هاشمی، 1381ق.
- اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، تحقیق سیداحمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
- برقی، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371ق.
- بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمدحمیدالله، مصر، دارالمعارف، 1959م.
- شقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، 1353.
- حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، مؤسسه النشر الاسلامی، 1404ق.
- حلی، یوسف بن مطهر، نهج الحق و کشف الصدق، قم، دارالهجره، 1407ق.
- دهخدا، علی اکبر، فرهنگ دهخدا، تهران، مؤسسه لغت نامه دهخدا، 1372.
- ذهبی، شمس الدین محمدبن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمرعبدالسلام تدمری، ط الثانیه، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413ق.
- رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیا التراث العربی، 1420ق.
- صدوق، محمدبن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، بی جا، جهان، 1378ق.
- صفار، محمدبن حسن بن فروخ، بصائرالدرجات، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفه، 1408ق.
- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1387ق.
- طوسی، محمدبن حسن، الامالی، قم، دارالثقافه، 1414ق.
- عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، تحقیق علی محمدالبجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
- غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.
- فاضل لنکرانی، محمد، تقیه مداراتی، بی جا، گروه ارشاد حجاج ایرانی، 1365.
- فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، چ دوم، بی جا، دارالهجره، 1409ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، المحجه البیضا، تصحیح و تعلیق علی اکبرغفاری، چ2، قم، جامعه مدرسین، بی تا.
- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
- کوفی، ابن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.
- مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، 1379ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، الوفا1404ق.
- مفید، محمدبن محمد، الارشاد، قم، المؤتمرالعالمی للشیخ المفید، 1413ق.
- منقری، نصربن مزاحم، پیکار صفین، تصحیح عبدالسلام محمدهارون، ترجمه پرویز اتابکی، چ3، تهران، علمی و فرهنگی 1375.
- یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا.
منبع:نشریه معرفت، شماره 156