ماهان شبکه ایرانیان

زندگانى امام على بن ابى‏طالب(ع)

دکتر عباس زریاب خویى ـ محمدحسین مشایخ فریدنى ابوالحسن، على بن ابى طالب بن عبدالمطلب بن‏هاشم بن عبد مناف بن قصى بن کلاب، نخستین امام از ائمه اثنى عشر(ع)، یکى از پنج تن آل‌عبا(ع) و دومین معصوم از چهارده معصوم(ع) و در نظر اهل سنت خلیفه چهارم از خلفاى راشدین است

زندگانى امام على بن ابى‏طالب(ع)
دکتر عباس زریاب خویى ـ محمدحسین مشایخ فریدنى
ابوالحسن، على بن ابى طالب بن عبدالمطلب بن‏هاشم بن عبد مناف بن قصى بن کلاب، نخستین امام از ائمه اثنى عشر(ع)، یکى از پنج تن آل‌عبا(ع) و دومین معصوم از چهارده معصوم(ع) و در نظر اهل سنت خلیفه چهارم از خلفاى راشدین است. آن حضرت دومین شخص عالم اسلام پس از رسول اکرم(ص) و وصى و ولى مطلق هستند و اعتقاد به امامت و وصایت و ولایت آن حضرت و یازده فرزند بزرگوارش، یکى از اصول مذهب امامیه است؛ اما عده‏اى از پیروان و معتقدان آن حضرت به ملاحظه کثرت فضایل و کرامات ایشان، از جاده اعتدال منحرف شده و اعتقاداتى فوق اعتقادات شیعه امامیه درباره ایشان پیدا کرده‏اند. این عده به «غلات» یعنى غلوکنندگان معروف شده‏اند و هم در نظر اهل سنت و هم در نظر شیعه از جاده هدایت به دور افتاده‏اند و از اهل بدعت و ضلال محسوب مى‏گردند.
آن حضرت در زمان خود و در عهد بنى‌امیه، دشمنان سیاسى و قبیله‏اى داشتند که فضایل و مناقب ایشان را انکار مى‏کردند و به ناسزاگویى و دشنام مى‏پرداختند و مطالب ناروایى به ایشان نسبت مى‏دادند. علاوه بر آنها، در طى قرون و اعصار هم کسانى بوده‏اند که به ایشان بغض و کینه مى‏ورزیدند و بعضى از محدثان و علماى اهل سنت در پرده‏پوشى فضایل ایشان و طعن در صفات ایشان کوشیده‏اند. این عده را شیعیان «نواصب» (مفرد آن ناصبى) مى‏نامند. بعضى از صحابه و تابعان و معاریف اهل سنت در نظر شیعیان از نواصب هستند، گرچه گاهى کلیه کسانى را که منکر خلافت بلافصل آن حضرت باشند، نیز ناصبى مى‏خوانند. اهل سنت نیز شیعیان و دوستداران آن حضرت را «رافضى» مى‏خوانند و بعضى از متعصبان اهل سنت گام فراتر نهاده، همه شیعیان و دوستان آن حضرت را «غلات» خوانده‏اند!
مى‏گویند در زمان حیات حضرت رسول(ص)، امام حسن(ع) پدر خود را «ابوالحسین» و امام حسین(ع) ایشان را «ابوالحسن» صدا مى‏کردند و حضرت رسول(ص) را «پدر» مى‏خواندند. پس از وفات حضرت رسول(ص)، هر دو آن حضرت را پدر صدا کردند. ابوطالب نام پدر ایشان بود و این کنیه‏اى بود به جهت پسر بزرگترش که طالب نام داشت و این کنیه بر نام واقعى او که عبدمناف بود، غالب آمد و در تاریخ اسلام هیچ گاه او را عبد مناف نخوانده‏اند و فقط با ابوطالب از او یاد کرده‏اند.
حضرت على(ع) به جز کنیه ابوالحسن، به «ابوتراب» نیز معروف بود و این کنیه را حضرت رسول(ص) به او داده بود و آن هنگامى بود که او را بر روى خاک خوابیده دیده بود و او را بیدار کرده و گرد و خاک از پشت او برافشانده و فرموده بود: «تو ابوتراب هستى.» آن حضرت این کنیه را چون از جانب رسول اکرم(ص) به او داده شده بود، بسیار دوست مى‏داشت و آن را بر کنیه‏ها و القاب دیگر ترجیح مى‏داد؛ اما بنى امیه و دشمنان حضرت در این کنیه نوعى تحقیر و توهین مى‏دیدند و به کسان خود دستور داده بودند که آن را همچون دشنام و ناسزایى درباره او به کار برند. زیادبن ابیه و پسرش عبیدالله بن زیاد و حجاج بن یوسف ثقفى این کنیه را درباره او بسیار به کار مى‏بردند.
مى‏گویند مادرش او را «حیدره» نام نهاده بود، اما پدرش ابوطالب نام او را به على تغییر داد. در رجزى که به آن حضرت منسوب است و آن را در غزوه خیبر در برابر مرحب خیبرى خواند، تصریح به این معنى‏است؛ زیرا حضرت در این رجز فرمود: «انا الذى سمتنى امى حیدره: من کسى هستم که مادرم مرا حیدره نامید.» مادر آن حضرت، فاطمه بنت اسد بن‏هاشم بن عبد مناف بن قصى است و بنا به گفته علماى‏انساب، نخستین زن هاشمى است که به ازدواج یک مرد هاشمى (ابوطالب) درآمد و صاحب فرزند شد. این بانو را یازدهمین کسى گفته‏اند که اسلام آورد و حضرت رسول(ص) بر جنازه او نماز خواند و فرمود که: «پس از ابوطالب هیچ کس درباره من بیشتر از او نیکى نکرده است.»
تولد على(ع)، روز سیزدهم ماه رجب، سى سال از واقعه عام‏الفیل گذشته، در خانه کعبه اتفاق افتاده است. مى‏گویند کسى پیش از آن حضرت و پس از ایشان در خانه کعبه متولد نشده است. اگر تولد حضرت رسول(ص) در عام الفیل اتفاق افتاده باشد و عام‏الفیل بنا بر بعضى محاسبات، با سال 570 م منطبق باشد، باید تولد حضرت على(ع) در حدود سال 600م اتفاق افتاده باشد؛ یعنى 21 سال قبل از هجرت (با در نظر گرفتن اختلاف سالهاى قمرى و میلادى این تاریخها تقریبى ‏است).

زندگانى امام على بن ابى‏طالب(ع)

نخستین مسلمان
از جمله نعمتهاى الهى در حق على بن ابیطالب(ع) یکى آن بود که وقتى قریش در قحطى بزرگى افتادند و ابوطالب را فرزند و عیال زیاد و توانایى مالى کم بود، حضرت رسول(ص) به عموى‏خود عباس که مردى توانگر بود، گفت: «برویم و از بار زندگى ابوطالب بکاهیم و هر کدام یکى از پسران او را برگیریم و پیش خود نگاه داریم.» عباس این پیشنهاد را پذیرفت و هر دو پیش ابوطالب رفتند و گفتند: «ما مى‏خواهیم هرکدام یکى از پسران تو را نزد خود نگاه ‏داریم تا این مصیبت قحطى از میان ما برداشته شود.» ابوطالب که از میان فرزندان خود عقیل را از همه بیشتر دوست داشت، گفت: «اگر عقیل را نزد من بگذارید، هر یک از پسران دیگر مرا که مى‏خواهید، مى‏توانید ببرید.»
پس عباس، جعفر را همراه خود به خانه برد و حضرت رسول(ص) على(ع) را و او نزد رسول خدا(ص) بزرگ شد تا آنکه آن حضرت به نبوت مبعوث شد و على(ع) به او ایمان آورد. بسیارى از سیره نویسان و محدثان اهل سنت على(ع) را نخستین کسى مى‏دانند که اسلام آورد و آنها که خدیجه را نخستین اسلام آورنده مى‏دانند، على(ع) را نخستین اسلام‏آورنده از مردان مى‏شمارند.
اینکه حضرت امیر(ع) اسلام آورنده نخستین، دست کم از میان مردان، باشد امرى طبیعى به نظر مى‏رسد؛ زیرا بنا به روایت سیره‏نویسان، حضرت رسول(ص) بعثت خود را نخست به خدیجه اعلام فرمود و خدیجه قول او را تصدیق و تأیید کرد. دومین شخصى که از اسلام و بعثت حضرت رسول(ص) مى‏بایست آگاه مى‏شد، على ‏بن ابیطالب(ع) بود که در خانه آن حضرت زندگى مى‏کرد و در آن هنگام بنا به اختلاف روایات، میان ده تا پانزده سال داشت.پس از او زیدبن حارثه بود که پسر خوانده و آزاد کرده پیامبر(ص) بود و در همان خانه زندگى مى‏کرد. روایاتى‏هست که در آغاز فقط حضرت رسول(ص) و خدیجه و على(ع) را درحال نمازگزاردن دیده‏اند و روایات دیگرى هست که به موجب آن، حضرت رسول(ص) در آغاز بعثت به هنگام نماز، با على(ع) و پنهان از نظر دیگران به شکاف کوهها و دره‏هاى مکه مى‏رفتند و در آنجا نماز مى‏خواندند. بعضى محدثان اهل سنت خرده گرفته‏اند که بر فرض آنکه على(ع) نخستین مسلم باشد، چندان فضیلتى را بر او ثابت نخواهد کرد؛ زیرا آن حضرت در آن زمان در سالهاى‏کودکى بود و ایمان و اسلام از سالهاى‏بلوغ معتبر است!
در پاسخ باید گفت که این فضیلت مهمترى بر فضایل على(ع) مى‏افزاید و آن اینکه آن حضرت در میان مهاجرانِ نخستین و در میان جنگجویان بدر که سمت فضیلت و برترى بر اصحاب دیگر حضرت رسول(ص) را دارند، تنها کسى است که هرگز بت‏پرستى نکرده و از آن هنگام که خود را شناخته، خداى‏واحد را پرستیده و با رسول خدا(ص) نمازگزارده است.
بنابر روایتى دیگر چون آیه و انذر عشیرتک الاقربین (به خویشاوندان نزدیک خود هشدار ده) نازل شد، حضرت رسول(ص) بنابراین دستور الهى فرزندان و نبیرگان عبدالمطلب را که نزدیکترین خویشان او بودند، دعوت کرد و فرمود: «هر کس از شما پیشتر از دیگران با من بیعت کند، برادر و دوست و وارث من خواهد بود» و این سخن را سه بار تکرار فرمود و در هر بار فقط على(ع) برخاست و آن حضرت را تأیید و تصدیق کرد و حضرت رسول(ص) فرمود: «این مرد، برادر من و وصى من و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.»
در بستر پیامبر(ص)
بنابر روایات سیره نویسان، در شبى که قریش قصد داشتند به خانه حضرت رسول(ص) بریزند و او را به قتل برسانند، پیامبر(ص) آن شب به تعلیم جبرئیل در بستر خود نخوابید و به على گفت: «در بستر من بخواب و این پارچه سبز حضرمى را بر خود بپوشان که آنها نخواهند توانست آزارى به تو برسانند.»آن شب حضرت رسول(ص) با ابوبکر از مکه بیرون رفت و على(ع) در رختخواب او خوابید. کفار قریش بر در خانه آن حضرت گرد آمده بودند و مراقب او بودند و مى‏پنداشتند که آن که خوابیده است، خود حضرت رسول(ص) است. نزدیک بامداد على آن پارچه را به یکسو افکند وقریش به اشتباه خود پى بردند.اما دیر شده بود؛ زیرا حضرت از مکه بیرون رفته بود. على سه شبانه روز در مکه ماند و از طرف حضرت مأمور بود تا اماناتى را که مردم پیش او داشتند، مسترد کند و پس از به پایان رساندن این مأموریت، از مکه بیرون رفت و به ایشان پیوست.
تزویج فاطمه(س)
در سال اول یا دوم یا سوم هجرى، حضرت رسول(ص) فاطمه (س) را به على(ع) تزویج کرد. بنابر بعضى روایات، مهر آن حضرت پانصد درهم بود که مطابق با وزن دوازده اوقیه و نیم نقره است (هر اوقیه چهل درهم است) و گفته‏اند که مهر دختران دیگر حضرت رسول(ص) نیز به همین مقدار بوده است. اما درباره مهر حضرت فاطمه (س) اقوال دیگرى هم ذکر شده است که باید به کتب مفصل رجوع کرد. در نیمه ماه رمضان سال دوم یا سوم هجرى، حسن بن على(ع) از این ازدواج به وجود آمد و در سوم یا پنجم شعبان سال چهارم هجرت (و به قولى سال سوم هجرت) تولد حسین بن على(ع) اتفاق افتاد.
غزوات
بنا به روایات، حضرت امیر در همه غزوات به جز غزوه تبوک حضور داشت و علَم حضرت رسول(ص) همواره به دست على(ع) بوده است. در غزوه تبوک خود حضرت رسول(ص) او را براى‏سرپرستى خانواده در مدینه گذاشت و این امر موجب بروز این شایعه شد که حضرت رسول(ص) از مصاحبت او خوشدل نیست! على(ع) این شایعه را با آن حضرت در میان نهاد و آن حضرت سخن بسیار معروف خود را ادا فرمود: «اما ترضى ان تکون منى بمنزله‏هارون من موسى الا انه لانبى بعدى:آیا نمى‏خواهى که پایگاه تو نزد من مانند پایگاه هارون در برابر موسى باشد، جز آنکه پیامبرى پس از من نخواهد بود؟» اگر در احوال موسى(ع) و هارون(ع) مطالعه شود، معلوم خواهد شد که هارون(ع) برادر و نزدیکترین شخص به موسى(ع) بود؛ پس با این مقایسه که حضرت فرمودند، شکى نمى‏ماند که او على(ع) را نزدیک ترین شخص به خود مى‏دانست و حتى مقام او را با خود برابر مى‏ شمرد و فقط نبوت را که اختصاص به خودش داشت، استثنا فرمود.
شجاعت و رشادت آن حضرت در همه غزوات معروف است و کتب سیره و حدیث اهل سنت مشحون از شرح دلاوریهاى آن حضرت است. اگر به فهرست کشته شدگان مشرکان در جنگ بدر مراجعه شود، معلوم مى‏گردد که در این جنگ هشت تن از هفتاد تن از مقتولان مشرکان به طور مسلم به دست حضرت على(ع) کشته شده‏اند و این عده به جز کسانى هستند که در قتل شان اختلاف است که آیا به دست على(ع) کشته شده‏اند یا کسان دیگر و به جز کسانى هستند که على(ع) در قتل ایشان، با دیگران مشارکت داشته ‏اند.
در جنگ احد هنگامى که عده زیادى از اصحاب حضرت رسول(ص) از دور ایشان گریختند، على(ع) از جمله اشخاص معدودى بود که پاى فشرد و خود را سپر آن حضرت کرد. در این جنگ نیز عده‏اى از سران قریش به دست آن حضرت به قتل رسیدند؛ از آن جمله عبدالله بن عبدالعزى بن عثمان بن عبدالدار معروف به طلحة بن ابى طلحه از طایفه بنى مخزوم عبدالدار بود که لواى قریش به دست او بود و عبدالله بن حمید بن زهیر از طایفه بنى اسد و ابوامیه بن ابى خذیفه بن المغیره از طایفه بنى مخزوم از جمله کسانى بودند که در اُحد به دست حضرت امیر(ع) کشته شدند.
قتل عمروبن‏عبدود، در غزوه خندق، به دست آن حضرت سخت مشهور است. در جنگ خیبر حضرت رسول(ص) فرمود که: «من فردا علَم را به دست کسى خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و گریز پا نیست و خداوند این قلعه را به دست او خواهد گشاد.» آنگاه على(ع) را صدا کرد و علَم را به دست او داد و فرمود: «این علَم را پیش ببر تا خداوند فتح این قلعه را به دست تو ممکن گرداند.» على(ع) علَم را گرفت و به نزدیک قلعه رفت و با مدافعان قلعه به جنگ پرداخت. یکى از ایشان ضربه‏اى بر او زد که سپر را از دست مبارک او انداخت و آن حضرت لنگه در قلعه را از جاى کند و به جاى سپر به کار برد و چندان جنگید که خداوند فتح را نصیبش کرد. در غزوه حنین که افراد قبایل هوازن از شکافها و گردنه‏هاى کوه بناگاه بر مسلمانان حمله کردند، مسلمانان در ابتدا روى به گریز نهادند؛ اما از جمله کسانى که پاى فشرد و حضرت رسول(ص) را ترک نکرد، على(ع) بود.
سوره برائت
حضرت رسول(ص) در سال نهم هجرت ابوبکر را مأمور فرمودند که امارت مسلمانان را در حج به عهده بگیرد. در این سال مشرکان نیز بنا به معاهداتى که با حضرت داشتند، به طور جداگانه به حج رفته بودند. پس از حرکت ابوبکر، سوره برائت در نقض معاهدات مذکور نازل شد. بنابر آن سوره، مشرکانى که بنا به عهد عام مى‏توانستند به حج بروند، پس از انقضاى‏ماههاى حرام دیگر حق نزدیک شدن به کعبه و اداى حج نداشتند و به ایشان اعلام جنگ شده بود و نیز کسانى از مشرکان که معاهده خاص با مسلمانان داشتند، فقط تا پایان مدت مذکور در معاهده مى‏توانستند به حج بروند. در سوره مذکور به منافقان و تخلف‏کنندگان از جنگ تبوک نیز اشاره شده بود. چون این سوره نازل شد حضرت فرمود که: «به من امر شده که این سوره را یا خود یا توسط یکى از اهل بیتم اعلام کنم.» بعد على(ع) را مأمور کرد که این سوره را در ایام حج براى مردم بخواند.
غدیرخم
حضرت رسول(ص) در سال دهم هجرى پس از بازگشت از حجةالوداع، در ناحیه رابغ در نزدیکى جُحفه در موضعى به نام غدیر خم، مردم را پیش از آنکه پراکنده شوند و به دیار خود روند، جمع فرمود و خطبه‏اى بر ایشان خواند و در آن خطبه این کلمات بسیار مشهور را درباره حضرت امیر(ع) بر زبان راند: «من کنت مولاه فهذا على مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله: هر که من مولایش بوده‏ام، این على مولاى او نیز هست. خداوندا، دوست بدار آن که او را دوست بدارد و دشمن بدار آن‏که او را دشمن بدارد و یارى ده آن‏که او را یارى دهد و خوار کن آن را که او را خوار دارد.» با آنکه این حدیث نص بر خلافت على(ع) است، ولى اهل سنت دلالت آن را بر امامت و وصایت آن حضرت نمى‏پذیرند. در اینجا احتیاجى نیست که دلایل خود را در این باب نقل کنیم؛اما آنچه به طور قطع و یقین مى‏ توان گفت، این است که حضرت رسول(ص)، مانند این سخن را درباره هیچ یک از اصحاب دیگر خود نفرمود و این کلمات مخصوصاً با جملات دعائیه آن صراحت دارد بر اینکه على(ع) محبوب‏ترین و نزدیکترین یاران آن حضرت است و مسلمانان حاضر در آن جلسه مى‏بایست مقام و اهمیت فوق‏العاده آن حضرت را نزد حضرت رسول(ص) درک کرده باشند و در امامت و اقتدار بر او، کسى دیگر را بر او نگزیده باشند؛ اما در سیاست پیروى از مصالح شخصى و قدرت، همه مسائل دیگر و از جمله پیروى از حقیقت را تحت‏ الشعاع قرار مى‏دهد، مخصوصاً در میان قومى که نظام اجتماعى‏ایشان برپایه قبایل و طوایف باشد و تعصبات قبیله‏اى انگیزه و محرک همه دوستى‏ ها و دشمنى‏ ها باشد!
شخصیت و صفات
هر که در تاریخ اسلام مطالعه کند و تاریخ نحله ‏ها و فرقه‏ هاى مختلف اسلام را از نظر بگذراند و در مباحثات کلامى مسلمانان مخصوصاً در مسأله مهم امامت بررسى‏ نماید و کتب و رسائل متعدد و مشاجرات و مناقشات دینى و مذهبى را بخواند، بى‏ هیچ زحمت و تأملى درخواهد یافت که هیچ شخصیتى در عالم اسلام به اندازه على بن ابیطالب(ع) مورد محبت و یا بغض واقع نشده است و هیچ ‏کس به اندازه او دشمنان سرسخت و محبان و مخلصان ثابت قدم و فداکار نداشته است. چه جان ها که در راه محبت او ایثار شده است و چه جنگها که میان مخالفان و موافقان او درگرفته است. سالیان دراز بر بالاى منابر مسلمانان در خطبه‏ هاى‏ نماز رسم بود که او را سب و لعن کنند و برعکس، قرن ها بر بالاى منابر ذکر فضایل او و خاندان او رفته است و بر دشمنان و مبغضان او لعن و نفرین فرستاده شده است. قومى او را به درجه الوهیت بالا برده‏ اند و قوم دیگر از او و پیروان او تبرى جسته‏ اند! این خود مى ‏تواند دلیل این مدعا باشد که او پس از حضرت رسول(ص) بزرگ ترین و پر اهمیت‏ ترین شخصیت عالم اسلام است، وگرنه این همه هیاهو و غوغا براى چه کسى مى‏ توانست باشد؟
على(ع) کسى است که هرگز بت نپرستید و نخستین مسلمان و نخستین نمازگزار بود. از سوى پیغمبر(ص) به مقام ولایت و وصایت و خلافت برگزیده شد. پسر خوانده و پرورش یافته و تعلیم گرفته پیغمبر(ص) بود.
داماد و پدر فرزندان و سپهسالار و علمدار و محرم اسرار و دبیر رسائل و مشاور و مأمور ویژه رسول الله(ص) بود. صاحب شریعت، او را «برادر خود» و «سیدعرب» و «سید مسلمانان» و «امیرمؤمنان» و «قاتل ناکثین و مارقین و قاسطین» و «یعسوب دین» و «خانه علم» و «دروازه شهر علم» و «خزانه علم» و «صدیق» و «فاروق» و «عبقرى» و «ولى‏الله» و «یدالله» و «حجةالله» و «بهترین انسانها» و «دادگرترین داوران» معرفى‏نمود. خلیل بن احمد فراهیدى در مقایسه على(ع) با سایر صحابه گفته است: «اسلامش بر همه مقدم، و عملش از همه بیشتر، و شرفش از همه والاتر، و زهدش از همه بالاتر، و شوقش به جهاد از همه افزونتر بود... دوستانش از ترس و دشمنانش از بغض و حسد، فضائل او را کتمان کردند و با این همه شرق و غرب عالم پر از فضائل اوست!»
در فضیلت على بن ابى‏طالب(ع) گفته‏اند که آیات بسیارى در شأن ایشان نازل گردیده است؛ از آن جمله روایتى است مربوط به عبدالله بن عباس که گفته است: «سیصد آیه از قرآن‏مجید در شأن على مى‏باشد.» علاوه بر این، فضایل و مناقب آن حضرت به طور کلى بر دو دسته است: دسته اول احادیث و روایاتى است که از حضرت رسول(ص) درباره ایشان نقل شده است و در نظر محدثان و اهل سنت فضیلت یک صحابى به همین معنى است که حدیثى از رسول‏خدا(ص) درباره او نقل شده باشد. درباره فضایل على(ع) به این معنى اهل سنت و حدیث کتابهاى بسیارى تألیف کرده ‏اند.
***
نزد حقیقت و تاریخ یکسان است او را بشناسى یا نشناسى. تاریخ و حقیقت گواهى مى‏دهند که او وجدان بیدار و قهار، شهید نامى، پدر و بزرگ شهیدان، على‏ بن‏ ابى‏طالب، صوت عدالت انسانى، شخصیت جاویدان شرق است. اى جهان، چه مى‏شد اگر هرچه قدرت و قوه دارى، به کار مى‏بردى و در هرزمان علی یى با آن عقلش، با آن قلبش، با آن زبانش، و با آن
ذوالفقارش، به عالم مى‏بخشیدى!
جرج جرداق (نویسنده مسیحى لبنانى)
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان