ماهان شبکه ایرانیان

قرآن و تخریب گران چهره ی نبوی (۲)

شایان توجه   در بخش نخست مقاله (ش ۶۸، ص۱۰۶-۱۰۹) به موضوع «تمسخر و استهزا» پرداخته شده بود

قرآن و تخریب گران چهره ی نبوی (2)

شایان توجه
 

در بخش نخست مقاله (ش 68، ص106-109) به موضوع «تمسخر و استهزا» پرداخته شده بود.

نسبت دیوانگی
 

الف)نمونه های نسبت دیوانگی
 

چنان که عده ای معتقدند رسولان الهی، نخبگان و دانشمندانی بوده اند که خود را پیامبر و فرستاده الهی وانمود می کردند، گروهی دیگر هم با این حربه که پیامبران دیوانه بوده اند، خواسته اند مانع کارایی و تبلیغ آنان شوند. قرآن کریم در پانزده آیه به این نکته تصریح کرده است، که گویای گستردگی کاربرد این حربه است. قرآن کریم بعد از اینکه نسبت دادن دیوانگی از سوی فرعون به موسی (ع) را نقل می کند، (1)
یادآور می شود:
(کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون)(2)؛ «همچنین هیچ فرستاده ای (به سراغ) کسانی که قبل از آن (مشرکان) بودند نیامد، مگراینکه گفتند(او)ساحر یا دیوانه است».
قرآن کریم این نسبت را برای حضرت نوح (ع)(3)از زبان قومش نقل می کند و یادآور نسبت (سفاهت)به هود(ع) (4) نیز می شود.
اما در مورد رسول اکرم (ص)دست کم در هفت آیه این نسبت ذکر شده است؛ مثل:
-(ام یقولون به جنه)؛ «یا می گویند در او (حالت) جنون هست». (5)
-(و یقولون أانا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون)؛ «و می گفتند آیا واقعاً معبودانمان را به خاطر شاعر دیوانه ای رها کنیم». (6)
-(ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون)؛ «سپس از او روی برتافتند و گفتند: دانش آموخته ای دیوانه است». (7)
-(و یقولون انه لمجون)؛ «ومی گویند اودیوانه است». (8)

ب)دفاع صریح قرآن از پیامبر اکرم
 

از نکات شگفت آور، حساسیت ویژه قرآن کریم به این نسبت است؛ به گونه ای که در آیات متعددی آن را به صراحت رد می کند و در کمتر آیه ای این ادعا را بی پاسخ گذاشته است. برخی ازاین آیات چنین است:
-(ولم یتفکروا ما بصاحبهم من جنه ان هو الا نذیر مبین )؛ «و آیا فکر نکردند که همنشین آنها (پیامبر) جنونی ندارد؟! او جز هشدار دهنده ای روشنگر نیست». (9)
-(... ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنه ان هو الا نذیر لکم بین یدی عذاب شدید)؛ «بگو شما را فقط به یک (چیز)پند می دهم... سپس تفکر کنید که همنشین شما (پیامبر) جنونی ندارد، او برای شما جز هشدارگری پیش از (رسیدن )عذاب شدید نیست». (10)
-(ما انت بنعمه ربک بمجنون... بایکم المفتون)؛ «توبه نعمت پروردگارت دیوانه نیستی... به زودی می بینی و می بینند که کدام یک از شما (دیوانه) فریب خورده اید». (11)
-(و ما صاحبکم بمجون)؛ «و همنشین شما (پیامبر) دیوانه نیست. »(12)

ج)عوامل القای این نسبت
 

دلیل اصلی نسبت دادن دیوانگی به پیامبر (ص) وجود شک ونبود ایمان در دل دشمنان و نسبت دهندگان است:
(بل هم فی شک یلعبون... ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون )؛ «بلکه آنان درشک هستند (و) بازی می کنند... سپس از او روی برتافتند و گفتند: آموزش دیده ای دیوانه است ». (13)
این شک ودو دلی، باعث می شود که آنان هرگز به تذکرهای رسول گوش ندهند وایمان نیاورند و برعکس، پیامبر را فردی دارای اختلال عقل معرفی کنند.
عامل دوم، طغیان آنهاست:
(أتواصوا به بل هم قوم طاغون )؛ «آیا یکدیگر را به آن و نسبت دادن سحر یا دیوانگی (به پیامبر) سفارش کرده اند؟ بلکه آنان گروهی طغیان گرند». (14)
عامل سوم، وجود روح تکبر و خود بزرگ بینی است که به مشرکان اجازه می دهد تا چنین نسبتی را به پیامبران بدهند:
(انهم کانوا اذا قیل لهم لا اله الا الله یستکبرون و یقولون أانا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون)؛ «وقتی گفته می شد خدایی جز الله نیست، آنها همواره تکبر می ورزیدند و می گفتند:آیا واقعاً ما معبودانمان را به خاطر شاعری دیوانه رها کنیم؟»(15)
عامل چهارم، تلخی پذیرش حق و ناخشنودی از حق است که آنها را وا می دارد چنین تهمت عجیبی بزنند:
(مستکبرین به سامرا تهجرون أ فلم یدبروا القول ام جاء هم ما لم یأت آباءهم الاولین... ام یقولون به جنه بل جاء هم بالحق و اکثر هم للحق کارهون )؛ «مستکبرانه در شب نشینی خود از آن (قرآن و پیامبر) بدگویی می کردید. و آیا در گفتار (قرآن)تدبیر نکردید... یا می گویند در او (حالت) جنون هست؟ (نه) بلکه(او) حق را برای آنان آورد درحالی که بیشترشان از حق ناخشنودند». (16)

د)دلایل قرآنی بر رد نسبت دیوانگی
 

دلایل قرآنی بر رد نسبت دیوانگی را می توان در دو دلیل کلی خلاصه کرد.
اول: مقام واخلاق نبوت
دراین آیات خداوند به عظمت اخلاق نبوی اشاره دارد که بری از این اوصاف است:
(ن و القلم و ما یسطرون ما انت بنعمه ربک بمجنون و ان لک لاجرا غیرممنون و انک لعلی خلق عظیم فستبصر و یبصرون بایکم المفتون)؛ «نون، سوگند به قلم و آنچه می نویسد که تو به نعمت پروردگارت دیوانه نیستی و قطعاً برای تو پاداشی بی پایان است و مسلماً تو بر شیوه (اخلاقی)بزرگوارانه ای هستی. پس به زودی می بینی و می بینند که کدام یک از شما (دیوانه) فریب خورده اید». (17)
علامه طباطبایی می نویسد: در (ما انت بنعمه ربک بمجنون)، «تو به نعمت خدا دیوانه نیستی»، منظوراین است که تو به سبب برخورداری از نعمت خدا (نبوت) یا به خاطر همراهی با نعمت خدا(نبوت)، دیوانه نیستی. سیاق آیه تأیید می کند که مراد از نعمت، نبوت است و دلیل نبوت هرگونه اختلال عقلی را از پیامبر دور می کند تا هدایت الهی که در نظام حیات انسان لازم است، مستقیم و بدون مشکل باشد. از این رو، آیه نسبت جنون را رد می کند. (18)
از سوی دیگر، خداوند به رسولش می فرماید: تو برخلق عظیمی هستی، خلق، ملکه ای نفسانی است که به سبب آن کارها به راحتی انجام می گیرد و به دو نوع حسنه و رذیله تقسیم می شود و در اینجا منظور، اخلاق حسنه است. خداوند بعد از اینکه می فرماید پیامبر دارای مقام نبوت و صاحب خلق عظیم است، با این آیات می خواهد بفرماید که:
فاذا لم تکن مجنوناً بل متلبساً بالنبوه و متخلقاً بالخلق و لک عظیم الاجر من ربک فسیظهر امردعوتک و ینکشف علی الابصار و البصائر من المفتون بالجنون انت او المکذبون الرامون لک بالجنون؛ پس تو دیوانه نیستی، بلکه لباس نبوت پوشیده ای و به خلق عظیم آراسته ای و نزد پروردگارت اجر عظیم دارای. پس دعوت خود را آشکار کن، و بر چشم ها و دیده ها آشکار می شود که دیوانه تویی یا تکذیب کنندگانی که نسبت جنون به تو می دهند؟(19)
دوم: حقانیت پیام و تصدیق پیامبران
قرآن می فرماید:
(بل جاء بالحق و صدق المرسلین). (20)
بزرگ ترین دلیل بر صحت عقل پیامبر، بر حق و صحیح بودن پیامی است که آورده است.
چگونه یک دیوانه می تواند پیامی بیاورد که بر حق و به دوراز باطل و گمراهی باشد! آیه به آیه قرآن و تمام معارف توحیدی آن بدون خدشه اند و قرآن بارها« تحدی» کرده وکسی همانند آیات آن را نتوانسته بیاورد. مسلماً قرآن و پیامی که هم از لحاظ الفاظ، داری استواری مطلق است و هم از حیث محتوا، کسی توان خرده گیری برآن را ندارد، از عهده یک فرد نابغه هم خارج است تا چه رسد به فرد عادی یا دیوانه.
همچنین ادیان و رسولان سابق به دور از دیوانگی و... بوده اند، پس کسی که پیامش تصدیق کننده آنها باشد، چگونه می تواند دیوانه باشد؟

ه)راه مقابله
 

قرآن کریم در برابر این حربه، راه اعراض و رویگردانی را پیشنهاد می کند:
(فتول عنهم فما انت بملوم)؛ «پس از آنان روی برتاب و تو سرزنش شده نیستی؟(21)
زیرا همان طورکه در بخش دلایل و انگیزه های دادن نسبت دیوانگی ذکر شد، کافران و مشرکان به دلیل شک و دورویی و عدم ایمان، گرایش به طغیان، وجود روح تکبر و ترجیح منافع شخصی بر حق پرستی، هرگز به راه راست هدایت نخواهند شد و بهترین گزینه در مقابله با آنان اول تکذیب جنون، دوم بیان دلایل عدم امکان جنون و سوم اعراض و رویگردانی است.

3-نسبت سحر و جادوگری
 

الف) نمونه آیات
 

مردم به اموری چون جادوگری و سحر اعتقاد قوی داشتند و از این رو، بهترین راه برای نشان دادن عدم حقانیت دعوت و اقدامات و معجزات انبیا، نسبت دادن سحر به آنان بود تا مردم کار پیامبران را همچون کار ساحران بدانند که می توانند مرده ای را زنده گردانند، بیماری را شفا دهند، عصایی را مانند افعی جلوه دهند و یا به قدرت سحر الفاظ، مدعی آوردن کتاب از سوی خدا باشند.
آیات الهی نشان میدهد که کافران و منکران نبوت، سحر ساحری را به همه پیامبران نسبت می دادند. (22)
به رسول اکرم (ص) نیز بارها این نسبت داده شده است؛ مثل :
-(و قال الکافرون هذا ساحر کذاب)؛ «و کافران گفتند: این ساحر بسیار دروغ گویی است. »(23)
-(قالوا هذا سحر و انا به کافرون)؛ «گفتند: این سحراست و ما به آن کافریم». (24)
-(قالوا ان هذا لسحر مبین)؛ «گفتند: این سحری آشکار است». (25)
در مورد آیه چهارم سوه «ص»نقل شده است : بعد ازآنکه دعوت به اسلام آشکار شده، قریش از رسول خدا به ابوطالب شکایت کردند. آن حضرت به ابوطالب فرمود: آنان ده کلمه را بگویند تا پادشاه عرب شوند و عجم وامدارشان شود!شهادت دهند که لا اله الاالله و انی رسول الله. آنها گفتند : 360 خدا را واگذاریم و یک اله را بپرستیم؟! دراین هنگام، آیه نازل شد که : (و عجبوا ان جاءهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذاب... )(26)
علامه طباطبایی در مورد آیه 30 سوره زخرف می گوید: این طعن به قرآن است که مستلزم طعن به رسول است. (27)

ب)علل و انگیزه نسبت دادن سحر
 

خداوند در سوره «ص» فرمود: (و عجبوا ان جاءهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذاب... أانزل علیه الذکر من بیننا بل هم فی شک من ذکری بل لما یذوقوا عذاب )؛ «و تعجب کردند ازاینکه هشدار دهنده ای از خودشان نزدشان آمد و کافران گفتند: این جادوگری بسیار دروغ گو است... ! آیا از میان ما ذکر بر او نازل شده است؟[نه]بلکه آنان درباره قرآن من در شک اند؛ [نه] بلکه هنوز عذاب را نچشیده اند... »(28)
پس آنان چون از آوردن مانند آنچه پیامبر آورده بود، ناتوان بودند، به او تهمت سحر می زدند. (29)
علامه طباطبایی می فرماید:
دلیل مهم تراین است که اساساً در مورد قرآن شک داشتند: (فی شک من ذکری) و این شک هم به دلیل خفای دلالت آیه نبوت و تعیین آور نبودن قرآن نبود، بلکه آنان به امور باطلی که داشتند، دل بسته بودند واز تقلید گذشتگان دست برنمی داشتند. سپس قرآن در چند آیه بعد دلیل اصلی را ذکر می فرماید: (بل لما یذوقوا العذاب)؛ یعنی آنان نه به خاطر شک، بلکه به دلیل برتری طلبی و استکبارشان به حقیقت اعتراف نمی کنند، اما وقتی عذاب الهی را بچشند، اعتراف خواهند کرد، وگرنه هم اینک نیز به حقیقی بودن آن ایمان دارند، اما حاضر به اعتراف نیستند. (30)
این تعلیل علامه، با سوره صف دقیقاً تأیید می شود. در سوره صف می فرماید: قوم موسی می دانستند که او رسول خداست، ولی اذیتش می کردند و به همین جهت، فاسق اند و هدایت ناپذیر. بلافاصله در آیه بعد می فرماید: عیسی بشارت رسالت محمد را داد. اما مردم وقتی محمد
با بینات آمد، گفتند: (هذا سحر مبین). آری، آنان هم با علم به نبوت، او را اذیت کردند و به خدا افترا بستند. خداوند این گروه را به دلیل این افترا «ظالم ترین» افراد معرفی می کند و می فرماید: هدایت پذیرنیستند. آنان می خواهند نور خدا را با دهان خاموش کنند، ولی خدا نور خود را تمام می کند. (31)

ج)دفاع قرآن از رسول الله (ص)
 

نکته جالب دراین گونه آیات، این است که آنان در مقابل بینات و آیات وامانده می شدند و به ناچار نسبت سحر می دادند؛ چنان که فرموده است: (فلما جاءهم موسی بآیاتنا بینات قالوا ما هذا الا سحر مفتری)(32)(و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا و سلطان مبین الی فرعون و هامان و قارون فقالوا ساحر کذاب)(33)؛ (و لما جاءهم الحق قالوا هذا سحر و انا به کافرون)(34)(فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین)(35)
همین نکته، تکیه گاه اصلی دفاع از رسول خدا در برابر ادعای سحر وساحری است. خداوند با یادآوری این نکته که آنچه پیامبر آورد، آیه و بینه بود و آیه و بینه، حق و غیر قابل بطلان است، به مخاطبان خود می فهماند که برای بطلان ادعای سحر و جادوگری کافی است در محتوا و صحت آیات و بینات رسول خدا (ص) دقت شود، البته دقتی بدون نخوت و استکبار، و گرنه مانند کفار عصر رسول خدا، امکان درک حقیقت آیات الهی وجود نخواهد داشت یا امکان اعتراف به حقیقت آنها به دلیل استکبار و روحیه برتری طلبی نخواهد بود.
پاسخ دیگر قرآن، همان پاسخی است که به این سؤال کفار داده که آنان گفتند: چطور کسی چون خود ما می تواند فرستاده الهی باشد.
(و عجبوا ان جاءهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذاب)(36)(أانزل علیه الذکر من بیننا)(37)؛ «آیا دربین ما ذکر فقط به او نازل شده است»؛ (و لما جاءهم الحق قالوا هذا سحر و انا به کافرون و قالوا لو لا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم(38)؛ «وقتی حق (قرآن)به سراغشان آمد، گفتند: آن سحر است و ما به آن کافریم. و گفتند: چرا این قرآن بر مردی بزرگ از دو آبادی (مکه و طائف) فروفرستاد نشده است؟»
همین شبهه (39)موجب شد تا آنان بپذیرند که آنچه وی آورده، همان سحر است و خود پیامبر هم ساحراست. امام حسن عسکری (ع) در مورد آیه اخیر فرمود:
روزی عبدالله بن امیه مخزومی به پیامبر گفت: اگرخدا می خواست کسی را از خودمان برانگیزد، کسی را برمی گزید که مال و وضعش بهترباشد. چرا خدا قرآنی را که گمان می کنی بر تو نازل شده و تو پیامبر گشته ای، بر مردی از دو آبادی عظیم -ولید بن مغیره در مکه یا عرو بن مسعود ثقفی در طایف- نازل نکرد؟(40)
خداوند در پاسخ می فرماید:
(اهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا)؛ «آیا آنها رحمت پروردگار تو را تقسیم می کنند؟ [ای محمد] ما روزی شان را در دنیا بین آنها تقسیم می کنیم». (41)
لذا هرکدام در برخی امور محتاج عده ای دیگر هستیم. برهمین اساس، در مواردی بزرگ ترین شاهان و ثروتمندان به فقیرترین افراد نیازمند می گردند و برعکس. پس هیچ کس نباید بپندارد که همه چیز اعم از ثروت، موقعیت، علم، فنون... را باید داشته باشد. نه پادشاه و نه فقیرنباید انتظار داشته باشند که دارای همه نعمت های مادی و معنوی باشند: (و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضاً سخریا). تنظیم نظام عالم بر این اساس، ازاین رو است که برخی از بعضی دیگر بالاترباشند و یکدیگر را به خدمت بگیرند.
همین جواب در سوره «ص» هم تکرار شده است: «یا منابع رحمت پروردگار شکست ناپذیر بسیار بخشنده تو نزد آنان است؟یا فرمان روایی آسمان ها و زمین و آنچه میان این دو هست، از آن آنان است ؟ پس با وسایلی بالا روند! لشکر کوچکی از حزب ها هستند که درآنجا شکست خورده اند. »(42)
بنابراین چون خزائن رحمت نزد خدای عزیز است و او تقسیم کننده رحمت است، این پرسش که چرا رسالت را به محمد (ص) داد نه دیگری؟ بیجاست. حال که نعمت رسالت را به محمد (ص) داد و او با بینات و آیات روشن آن را اثبات کرده، آن را بپذیرید و آیات قرآن را سحر نپندارید.
هرچند در روزگار ما به دلیل کم رنگ شدن بحث سحر و جادوگری، این اتهام به رهبران دینی کمتر زده می شود، اما در قالب کلی تر و اعتقاد به خرافات، گاهی مانع رسیدن پیام های رهبران الهی به مردم می شوند و به مردم تلقین می کنند که آنچه رهبران مذهبی می گویند، عاری ازحقیقت، مغالطه، چشم بندی و... است.
پاسخی دقیق تر هم در آیه های آغازین سوره انبیا به این شبهه داده شده است : «پیش از تو جز مردانی که به سوی آنان وحی می کردیم، نفرستادیم. پس اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید. و آنان (پیامبران) را پیکرهایی که غذا نمی خوردند، قرار ندادیم و ماندگار نبودند». (43)
دراین آیات به سنت همیشگی الهی اشاره می شود که سنت خدا، فرستادن بشر به عنوان فرستاده الهی بوده، همان طور که نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و... همه بشر بودند.

4)دروغ گویی
 

الف)نمونه آیات
 

دروغ گو دانستن انبیا، به دو شکل روی می داد. گاهی درعمل با نپذیرفتن سخنان و پیامبری آنان،
عملاً آنها را دروغ گو می دانستند و به ادعایشان ترتیب اثر نمی دادند. این نوع که در قرآن با عنوان «تکذیب» از آن یاد می شود، بسیار گسترده است و درباره همه پیامبران به کاررفته است. (44)علاوه بر این، به طور خاص از پیامبرانی چون: حضرت نوح، (45)الیاس(46)، موسی(47)و پیامبر اکرم (48) یاد شده که مورد تکذیب دشمنان واقع می شدند. این نوع تکذیب شامل دو نوع عدم پذیرش دعوت انبیاست، به هر بهانه ای که باشد؛ مثلاً با اتهاماتی چون: ساحر دانستن رسولان، مجنون، دروغ گو، شرور، مفسد فی الارض، مستکبر، هوس باز، سفیه، بی لیاقت دانستند و... از پذیرش دعوت آنان سرباز می زدند و در صف مکذبان رسولان الهی قرار می گرفتند.
گاهی هم به صراحت خطاب به پیامبران می گفتند که شما دروغ می گویید. در مورد حضرت شعیب(49)، لوط(50)، موسی (51)و رسول اعظم این اتفاق روی داده است. نمونه آیات درباره پیامبر اکرم چنین است:
(ما سمعنا بهذا فی المله الآخره ان هذا الا اختلاق)(52)«این (مطالب پیامبر) را در آیین بازپسین نشنیده ایم. این جز دروغی بافته شده نیست»، (و قال الکافرون هذا ساحر کذاب)(53)(بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه)(54)«بلکه مشرکان گفتند: (این قرآن) یک دسته خواب های پریشان است، بلکه آن را [به دروغ به خدا] نسبت داده است»؛ (ما وعدنا الله و رسوله الا غروراً)؛ «خدا و فرستاده اش جز فریب به ما وعده نداده اند»(55)، (فسیقولون هذا افک قدیم)؛ «پس به زودی می گویند: این دروغ بزرگ دیرینه ای است »(56)؛ (ام یقولون افتراه)؛ «بلکه می گویند: به دروغ آن را (به خدا) نسبت داده است». (57)

ب)علل نسبت دادن دروغ گویی
 

علل متعددی برای دروغ گو پنداشتن رسول اکرم توسط دشمنان وجود داشت که درآیات مختلف به آنها اشاره شده است.
1-سوره «ص»: ازاینکه پیامبری از خودشان آمده، تعجب می کردند و اساساً در قرآن شک داشتند، بلکه قلباً قبول داشتند، ولی به دلیل استکبار نمی پذیرفتند. لذا در قیامت وقتی عذاب را ببینند، به آن ایمان و باور قلبی خواهند داشت.
2-سوره انبیا: آنها درحال بازی و دل مشغولی های دیگر، کلام خدا را می شنیدند. لذا با هم نجوا می کردند که : محمد هم بشری مثل ماست و آنچه می گوید، خواب پریشان یا دروغ است. آنها به دلیل دل ندادن به آیات نمی توانند ایمان بیاورند؛ مثل اقوام گذشته که ایمان نیاوردند و هلاک شدند.
3-سوره احزاب: این گروه، منافقان و صاحبان دل های مریض بودند. به عبارت دیگر، عدم ایمان، عامل این نسبت دادن است.
4-سوره حاقه، دراین سوره علت تکذیب، صفت کافربودن ذکر شده است.
5-سوره احقاف، دراین سوره کفر، تکبر، راهنمایی نشدن به قرآن و افترا پنداشتن به ترتیب ذکر شده اند.
حاصل سخن اینکه دشمنان یا ایمان به قرآن ندارند و یا به دلیل روحیه استکبار نمی توانند به حق بودن آن اعتراف کنند. از این رو، نسبت دروغ گویی به رسول خدا (ص) می دادند.

ج) دفاع قرآن از رسول اکرم (ص)
 

گاهی قرآن نسبت دروغ را به صراحت نفی می کند؛ مانند:
(تنزیل من رب العالمین و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین)؛ «(محمد(ص)فروفرستاده ای از جانب پروردگار جهانیان است و اگر (برفرض) برخی سخنان را به ما (به دروغ) نسبت می داد، حتماً با دست راست (قدرتمند) او را گرفتار می ساختیم. سپس رگ قلبش را مسلماً قطع می کردیم و هیچ یک از شما مانع آن نمی شد». (58)
این آیات به صراحت امکان دروغ گویی رسول خدا را نفی می کند؛ زیرا اگر آن حضرت به خدا دروغ ببندد، قطعاً گرفتار انتقام الهی می شود و کسی هم توان ممانعت را ندارد. پس هرگز پیامبربا آگاهی از این سرنوشت، برای جلب رضایت و خشنودی مردم، به خدا دروغ نخواهد بست؛ مردمی که هیچ توانی در رهانیدن او از انتقام خدا ندارند.
همین منطق در سوره احقاف نیز برای دفاع از پیامبر مطرح شده است:
(و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات قال الذین کفروا للحق لما جاءهم هذا سحرمبین ام یقولون افتراه قل ان افتریته فلا تملکون لی من الله شیئاً هو اعلم بما تفیضون فیه کفی به شهیداً بینی و بینکم و هو الغفور الرحیم... و قال الذین کفروا للذین آمنوا لو کان خیرا ما سبقونا الیه و اذا لم یهتدوا به فسیقولون هذا افک قدیم)؛ (59) «وهنگامی که آیات ما در حالی که روشن است، برآنان خوانده می شود، کسانی که درباره حق کفر ورزیدند، هنگامی که او به سراغشان آمد، می گویند: این قرآن سحری آشکاراست. آیا می گویند به دروغ نسبت دهم، پس از طرف خدا برای (دفاع از) من هیچ چیزی را مالک نیستید. او به آنچه درآن وارد می شوید، داناتراست. گواهی او بین من و شما کافی است و او بسیار آمرزنده است... وکسانی که کفر ورزیدند، درباره کسانی که ایمان آوردند، گفتند: اگر (برفرض ایمان) خوب بود، (آنان ) به سوی آن بر ما پیش نمی گرفتند. و چون به آن
(قرآن) رهنمون نشدند، پس به زودی می گویند: این دروغ بزرگ دیرینه ای است. »
علامه طباطبایی در تفسیر آیه می نویسد: «محصل سخن این است که من به کار خدا یقین دارم و می دانم او کسی را که دروغ ببندد، دچار عقوبت می کند و شما هم نمی توانید مانع خدا شوید. پس چگونه به او دروغ ببندم و به خاطر شما خود را در معرض عذاب قطعی او قرار دهم؟ یعنی من افترا نمی بندم». (60)
درادامه آیه، خداوند نسبت افترا را به خود دشمنان برمی گرداند: (هو اعلم بما تفیضون فیه). در این آیه، دلیل دوم بر نفی افترا هم وجود دارد: (کفی به شهیداً بینی و بینکم)؛ «گواهی خدا بین من و شما کافی است»؛ یعنی گواهی خدا درقرآن به اینکه قرآن، کلام اوست و من افترا نمی بندم، در دروغ گو نبودن من کافی است. این گواهی درآیاتی چون : (لکن الله یشهد بما انزل الیک انزله بعلمه)(61)وجود دارد. از طرفی آیات تحدی هم برای اثبات اینکه «قرآن» کلام خداست، کافی است. (62)
البته آیات دیگری چون: (و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی)؛ «رسول خدا از روی هوا و هوس سخن نمی گوید و قرآن جز وحی که فرستاده می شود، نیست»هم براین مطلب صراحت دارند.
دروغ گو انگاشتن پیامبر، هرچند درعصر رسول خدا (ص) به صراحت از سوی مشرکان و کفارمطرح می شد، امروزه بیشتر درلفافه های رنگارنگ پیچیده می شود که حاصل آنها جز دروغ گو فرض کردن رسول خدا (ص) نیست.
یکی از نویسندگان چنین می نگارد: «(انبیا)در مقابل ناملایمات گاهی دچار یاس می شدند و گمان می کردند آنچه به آنها وحی شده و آن را خطاب خداوند می دانسته اند، «وهم» بوده است... این نکته مهمی است که ممکن است موانع و عوامل بازدارنده چنان شدید باشند که حتی نبی هم که خطاب از سوی خداوند شنیده و جازم شده است، درمیانه راه دچار یأس و تردید شود». (63)
هرچند این ادعا به صراحت سخن آن صحابی که گفت: «ان نبی الله لیهجر؛ پیامبر خدا هذیان می گوید»(64)نیست، اما دقت درآن نشان می دهد که نتیجه ای جز دروغ گو بودن رسول خدا را در پی ندارد؛ زیرا پیامبری که یقین کامل به کار خود ندارد و در برابروحی گرفتار گمان و ظن نمی نشود، هرگز مورد اطمینان نخواهد بود و احتمال «وهم گویی» و خروج ازدرک حقیقت و بیان راست و وحی ازاو متصور خواهد بود. می توان گفت پیامبران مأیوسی که وحی را وهم می پندارند، این قابلیت را هم دارند که در گرفتن وحی دچاراشتباه شوند و هرچند ناخواسته، نسبتی را به دروغ به خدا بدهند.
گروهی دیگر، پیامبران و رسول اکرم را نابغه هایی می دانند که با استفاده از جهالت مردم، خود را پیامبر و رسول الهی و آموزه های خود را، وحی الهی معرفی کرده اند.
حقیقت این ادعا هم چیزی جز نسبت دروغ گو بودن رسول خدا (ص) نیست؛ درحالی که قرآن با دفاع از صداقت رسول خدا، اساساً امکان دروغ گو بودن او را منتفی می داند.
گروهی هم با قبول صداقت رسول خدا، می گویند او گمان می کرد برایش وحی می شود؛ چون قدرت تعقل و اندیشه زلالی داشت وچنان شیفته اهدافش بود که اهداف و آرمان هایش را وحی می پنداشت وتصور می کرد.
حقیقت این سخن هم به دروغ گفتن( خلاف واقع)و افترا بستن به خدا(هرچند ناخودآگاه) برمی گردد؛ درحالی که آیات الهی امکان دروغ، عمدی یا سهوی را از پیامبر برمی دارند. به راستی، پیامبری که امکان چنین دروغ ناخواسته ای داشته باشد، چگونه می تواند مورد اعتماد باشد و چگونه می توان پذیرفت درهمه آموزه هایش دروغ نگفته است؟ آیاتی چون: (ان هو الا وحی یوحی)اساس تمام این تعابیر به ظاهر علمی را از ریشه برمی کند.

پی نوشت ها :
 

1-ذاریات /39؛ شعراء/27.
2-ذاریات/52.
3-مؤمنون/25.
4-اعراف/66؛ هود/54.
5-مؤمنون /70.
6-صافات /36.
7-دخان /14.
8-قلم/51.
9-اعراف/184.
10-سباء/46.
11-قلم/2-6.
12-تکویر/22.
13-دخان/9-14؛ المیزان، ج18، ص136.
14-ذایات /53.
15-صافات /35و36.
16-مؤمنون/67-70.
17-قلم/1-5.
18-المیزان، ج19، ص368.
19-همان.
20-صافات/37.
21-ذاریات /54.
22-ر. ک: ذاریات/52؛ مؤمن/24زخرف/49، قصص /36؛ شعراء/153 و 185، مدثر/25.
23-ص/4.
24-زخرف/30.
25-صف/6.
26-تفسیرقمی، ذیل آیه، به نقل از المیزان، ج17، ص 186.
27-المیزان، ج18، ص 97.
28-ص/4-8.
29-المیزان، ج17، ص 182.
30-همان، ص 184.
31-صف/4-8.
32-قصص/36.
33-غافر/23 و 24.
34-زخرف/30.
35-صف/6.
36-ص/4.
37-همان/8؛ یونس /2.
38-زخرف/30 و 31.
39-گاهی می گفتند: چرا فرشته ای نازل نشده است؟(یونس /2؛ تفسیرنمونه، ج8، ص 215).
40-احتجاج طبرسی، ذیل آیه، به نقل از المیزان، ج18، ص 106.
41-المیزان، ج18، ص106 و 107.
42-ص/8-11.
43-انبیاء/6و7.
44-فاطر/4و25؛ ص 7 و12-14؛ زمر/25؛ مؤمن /70؛ مرسلات/1؛ حج/42.
45-مؤمن/5، ق/12و 14؛ قمر/4.
46-صافات /127.
47-شعراء/12؛ قصص 34؛ حاقه /4.
48-انعام/33. 147؛ حج/42؛ فاطر/4و25؛ زمر/32 و 59؛ حاقه /40 و 49؛ انفطار/9-11؛ مزمل/11؛ تین /1.
49-شعراء/186.
50-عنکبوت /28.
51-مؤمن /24 و 37.
52-ص/7.
53-همان/4.
54-انبیاء/5.
55-احزاب/12.
56-احقاف/11.
57-همان/8.
58-حاقه/43-47.
59-احقاف/7-11.
60-المیزان، ج8، ص189.
61-نساء/166.
62-المیزان، ج18، ص 189.
63-کیان، ش 52، ص14، خرداد و تیر 1379.
64-طبقات الکبری، ابن سعد، ج2، ص187.

منبع : فرهنگ کوثر (ویژه اندیشه و سیره اهل بیت شماره 82 ) / انتشارات آستانه مقدسه حضرت معصومه (س )سال 1389
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان