ماهان شبکه ایرانیان

بررسی نقش عقل در فهم و تفسیر قرآن (۲)

۲. جایگاه عقل در روایات:   در روایات به عقل بهای بیشتری داده شده است به طوری که علماء بزرگ ما بابهای جداگانه‌ای برای جمع‌آوری احادیث عقل اختصاص داده‌اند چون این عقل است که به وسیله آن شناخت رب میسر است و همچنین این عقل است که انسانها را از جمادات و حیوانات جدا می کند و

بررسی نقش عقل در فهم و تفسیر قرآن (2)

2. جایگاه عقل در روایات:
 

در روایات به عقل بهای بیشتری داده شده است به طوری که علماء بزرگ ما بابهای جداگانه‌ای برای جمع‌آوری احادیث عقل اختصاص داده‌اند چون این عقل است که به وسیله آن شناخت رب میسر است و همچنین این عقل است که انسانها را از جمادات و حیوانات جدا می کند و ...
آری عقل است که حجت خدا و حاکم به حق است عقل است که کشتی دریای توحید و موجب تقرب انسان به مبدأ المبادی است.
اصول شریف کافی یاد عالم بزرگوار و حجت خدای بزرگ ثقه‌الاسلام کلینی (قدس سره) شامل چندین کتاب است. نخستین کتاب از این جامع روایی عظیم‌الشان به عقل اختصاص داده است و بعد از آن کتاب “فضل علم” است. زیرا علم عقل پرور و طعام و غذای حقیقی روح است و پس از آن کتاب توحید را عنوان کرده است که معرفت توحید حقیقی، مبتنی بر عقل می باشد. این حسن سلیقه و تألیف ثقه‌الاسلام کلینی (قدس سره) خود آیتی روشن از قدرت نیروی عقل آن علم جلیل القدر است که اساس دین و معارف را عقل قرار داد، و کاخ رفیع بناء خود را که “الکافی” است بر آن (عقل) نهاده است.
ما اینجا به طور نمونه تعدادی از احادیث درباره عقل و اهمیت آن آورده، و مقداری درباره آن‌ها بحث خواهیم نمود.

عقل حجت باطنی است:
 

از امام کاظم روایت شده است که فرمودند:
یا هشام ان لله علی الناس حجتین حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه و اما الباطنه فالعقول (77) و نیز از حضرت امیر نقل شده است که فرمودند: العقل رسول الحق (78).
در احادیث مذکور عقل، همانند رسولان، پیامبران و ائمه حجت باطنی خداوند بر مردم شمرده شد. همانطوری که انبیاء حجت خداوند بر مردم هستند و مردم را به حق و حقیقت رهنمون می‌سازند و نیز آنها را به صراط مستقیم هدایت کرده از پیروی شیطان و هوی و هوس بر حذر می‌دارند وهمچنین یک منبع بزرگ حکمت، معرفت و شناخت هستند و مردم از علم و حکمت و معرفت آنها بهره‌مند می‌شوند، عقل نیز این ویژگی‌ها را دارد و می‌تواند مردم را به حق و حقیقت راهنمایی کند و آنها را به راه راست هدایت کرده از رفتن به بیراهه منع کند و نیز یک منبع علم و معرفت و شناخت باشد.
اصولا یکی از هدفهای مهم انبیاء پرورش عقل و بیرون آوردن آن از زیر خروار شهوات بوده است، (79) تا انسان بتواند بوسیله این چراغ فطری و الهی مسیر خودش را پیدا کند و بر آن گامزن شود و معارف الهی را کسب نماید.

عقل مدرک است:
 

از پیامبر (ص) حکایت شده است:
انما یدرک الخیرکله بالعقل و لا دین لمن لا عقل له (80)
“همانا کل خیر با عقل (اندیشیدن) درک می شود. کسی که عقل (و تعقل) ندارد دین (هم) ندارد.”
در حدیث مذکور چند نکته قابل توجه است:
الف) این که خیر (که از جمله این خیرها معارف دین و قرآن است) بوسیله تعقل و اندیشیدن به دست می آید (البته به یک معنا در دنیا شر وجود ندارد و ممکن است شر، یک وجود عدمی باشد لذا در حدیث فقط ذکر خیر شده است).
ب) اهمیت عقل و تعقل: به طوری که پیامبر اکرم (ص) در ادامه حدیث می فرماید: (کأنه) کسی که راه تعقل را پیش نگیرد دین ندارد.
ج) عبادتها هیچ سودی به انسان نمی‌ رساند اگر عقل و تعقل نداشته باشد. چون در ادامه حدیث آمده عده‌ای نزد پیامبر آمدند و همه خصلتهای خوب یک نفر را در حضور ایشان بر شمردند. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: کیف عقل الرجل؟ آنها گفتند ای پیامبر اکرم ما به شما درباره تلاش او در عبادت و گوناگونی خیرات او خبر می‌دهیم و حال آنکه شما درباره عقل او می‌پرسید؟ پیامبر اکرم (ص) در جواب می فرماید: احمق به خاطر حمق و نادانیش بیشتر از فاجر و فسق او به درد و عذاب گرفتار می شود و همانا ارتفاع و ارتقاء درجات بندگان در روز قیامت و تقرب و نزدیکی به پروردگار به مقدار عقل و استفاده از آن بستگی دارد.
حدیث مذکور می‌تواند دلیل خوبی برای جواز تفسیر عقلی باشد. چون حقیقتاً عقل توانایی درک معارف و اشیا را دارد.

عقل محبوبترین خلق است:
 

از امام باقر (ع) روایت شده که فرمودند:
لما خلق الله العقل استنطقه ثم قال له: اقبل فاقبل ثم قال له: ادبر فادبر ثم قال: و عزتی و جلالی ما خلقت خلقاً هو احب إلی ملک و لا اکملتک الا فبمن احب أما إنی ایاک آمر و ایاک أنهی و ایاک اعاقب و ایاک الثیب. (81)
در حدیث مذکور چند نکته قابل توجه است:
الف) اطاعت کامل عقل از دستورات خداوند
ثم قال له: اقبل فاقبل...
ب) محبوبترین خلق نزد خداوند عقل است.
ما خلقت خلقاً هو احب إلی منک
ج) محور اصلی وجود انسان عقل است که مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد یعنی مورد امر و نهی و عقاب و ثوابت قرار می‌گیرد.
ایاک آمرک...

عقل شالوده انسانها است:
 

از امام جعفر صادق روایت شده است که فرمودند:
دعامه الانسان العقل و منه القطنه و الفهم و الحفظ و العلم. فإذا کان تأیید عقله من النور کان عالماً، حافظاً، ذکیاً، فطناً، فهماً و بالعقل یکمل و هو دلیله و مبصره و مفتاح أمره (82)
“اساس و شالوده انسان عقل اوست. و از (لوازم) عقل، زیرکی، فهم، حفظ و علم می باشد. هنگامی که عقل به وسیله نور (نور الهی یا پیامبران و ائمه) تایید شود انسان فردی عالم، حافظ، تیزهوش، زیرک و فهمیده خواهد بود. و بوسیله عقل انسان کامل می شود. عقل دلیل و مبصر او و کلید امر اوست.”
در این حدیث چند نکته قابل دقت است:
الف) این که اساس انسان عقل اوست و بوسیله آن انسان از حیوانات و جمادات جدا می شود.
ب) انسانی که از این موهبت الهی استفاده کند تیزهوشی، زیرکی، حافظه قوی، فهم وشعورو بالاخره علم برای او به ارمغان می‌آورد. البته هنگامی که از هوی و هوس و ظلمات و تاریکی شهوات به دور باشد.
ج) انسان توسط عقل و استفاده از آن به کمال می‌رسد.
د) عقل راهنما، چراغ و گره‌گشای امور انسان است.
در نتیجه باید گفت که بوسیله عقل انسان می‌تواند به همه معارف و از جمله آنها تفسیر قرآن دسترسی پیدا کند.

عقل در نهج‌البلاغه:
 

حضرت امیر (ع) در مورد عقل در نهج‌البلاغه می فرماید:
کفاک من عقلک ما أوضح سبل غیک من رشدک (83)
“عقل تو را کفایت کند که راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد.”
و نیز می فرماید:
ما استودع الله امرءاً عقلا إلا استنقذه به یوماً ما! (84)
“خداوند عقل را به انسانی نداد جز آن که روزی او را به کمک عقل تو نجات بخشید.”
و نیز می فرماید:
... و لا یغش العقل من استنصحه (85)
“آنکس که از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمی کند.”
و نیز می فرماید:
لامال اعود من العقل.
“هیچ سرمایه‌ای سودمندتر از عقل نیست.”
از مجموع این احادیث به دست می آید که عقل نیرویی سودمند است که راه درست را به انسان نشان می دهد و هرگز کسی را به بیراهه نمی‌برد و بالأخره به کمک عقل انسان راه نجات را به دست می‌آورد. البته به نظر می‌رسد فایده، اهمیت و ارزش این موهبت الهی (عقل) هنگامی ظاهر می شود که انسان آن را به کار گیرد و به کار گرفتن آن جز به تعقل، تدبر، تفکر میسر نیست. پس انسان باید از این موهبت الهی استفاده کند و آن را شکوفا سازد تا به کمال و سعادت برسد.

فصل سوم: قلمروی عقل
 

درباره این که عقل چه نقشی را در دین و تفسیر ایفاء می کند، دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند که عقل معیار و میزان بوده، و می‌گویند باید داده‌های دینی را که به ظاهر بدوی غیر معقول به نظر می‌رسد تأویل کرد. و برخی برخلاف این دیدگاه معتقدند که عقل در برابر یافته‌های دینی خطاپذیر و مردود است و می‌گویند عقل فقط نقش یک کلید را ایفاء می کند. برخی دیگر معتقدند عقل نقش منبع و یک مصباح و چراغی را ایفاء می کند که می‌توان در پرتو آن به معارف دینی دسترسی پیدا کرد. ما ابتدا دیدگاههای مطرح شده در این خصوص را آورده بررسی می‌کنیم سپس دیدگاه مورد نظر خود را بیان می‌کنیم.

دیدگاه اول (دیدگاه معتزله) (86)
 

به اعتقاد معتزله برای دفاع از دین و تبیین مفاهیم قرآن باید به صلاح منطق مجهز و مسلح گردید. به نظر آنان معرفت و شناخت خدا بدیهی و فطری نیست بلکه نیاز به ارائه دلایل عقلی دارد چرا که “شناخت اشیاء یا اشخاص دیگر هر گاه از بدیهیات نباشد نیاز به استدلال دارد”. (87)
برهان از نظر معتزله آن است که “چون ناظری بدان نظر کند درباره آن به کسب معرفت نایل شود. (88) به نظر آنان جهت درک صحیح مسئله لازم است بین حوزه‌های مختلف یعنی حوزه احکام و الهیات و یا به تعبیر دیگر بین حوزه اصول و فروع تفکیک قائل شد تا به نتیجه درستی برسید. بدین ترتیب در هر یک از این دو حوزه (اصول و فروع) دو روش متفاوت را به کار می‌گیرند.

الف) حوزه عقاید و اصول:
 

معتزله در حوزه مذکور برای عقل نقش اساسی قایل هستند. و آن را یکی از منابع شناخت می‌دانند و از حیث جایگاه و اولویت آنرا بر دیگر ادله ترجیح می‌دهند و آنرا معیار و میزان می‌دانند. اصولاً در اندیشه معتزله، عقل و استدلال عقلی نقش اساسی و تعیین کننده در کشف و استنباط اصول و عقاید دینی و نیز اثبات و دفاع از این عقاید بر عهده دارد. در این روش هر مسئله‌ای را باید بر خرد آدمی عرضه کرد و تنها با یافتن توجیهی عقلانی برای آن، قابل پذیرش خواهد بود. مبنا و اساس این مکتب بر آن است که “همه معارف اعتقادی معقول است” (89) و نزد آنها نقش نقل در این جوی معارف تایید و ارشاد به حکم عقل است و خود به تنهایی منبع مستقلی محسوب نمی شود. معمولاً این مبنا در قالب قاعده معروف معتزله “الفکر قبل ورود السمع” بیان می شود.
قاضی عبدالجبار معتزلی در این مورد می گوید:
اولها دلاله العقل لأن به یمیز بین الحسن و القبیح، و لان به یعرف ان الکتاب حجه و کذلک السنه و الاجماع
و سپس می گوید:
و ربما تعجب من هذا الترتیب بعضهم فیظن انقلاب اسلامی الادله هی الکتاب و السنه و الاجماع فقط او یظن انقلاب اسلامی العقل اذا کان یدل علی امور فهو مؤخر و لیس الامر کذلک، لأن الله تعالی لم یخاطب الا اهل العقل، و لان به یعرف انقلاب اسلامی الکتاب حجه، و کذلک السنه و الاجماع فهو الاصل فی هذا الباب” (90) و نیز می گوید: “و القرآن و السنه موقوفان فی صحه دلالتها علی العقل، لان صحه معرفه الشیء من جهتهما موقوف علی انه تعالی علی صفه معها لا یختار فعل القبیح و هذه لا تعلم الا من جهه العقل و متی امکن معرفه ذلک صح أن یعلم بخبره سائر ما یخبربه (91)
و نیز می گوید:
ان معرفه الله تعالی لا تنال الا بحجه العقل فلأن ماعداها فرع علی معرفه الله تعالی بتوحیده و عدله، فلو استدللنا بشیء منها علی الله و الحال هذه کنا مستدلین بفرع للشیء علی أصله و ذلک لا یجوز (92)
“و در جای دیگر هنگامی که اقسام دلیلها را از جهت اهمیت به ترتیب بیان می‌کرد”
می گوید:
حجه العقل و الکتاب و السنه و الاجماع و معرفه الله لا تنال الا بحجه العقل (93)
ابوعلی جبایی می گوید:
ان سائر ماورد به القرآن فی التوحید و العدل ورد مؤکداً لما فی العقول، فأما أن یکون دلیلا بنفسه یمکن الاتدلال به فمحال (94)
معتزله در حوزه مذکور تعارضی بین عقل و نقل قایل نیستند بلکه در اینجا (حوزه الهیات و اصول) عملا عقل را بر نقل مقدم می‌دانند. فی الواقع در اینجا تعارضی بین ادله عقلی (عقل) و ادله نقلی نمی‌بینند، چرا که می‌گویند: حجیت عقل اصل و نقل فرع است و فرع نمی‌تواند معارض اصل باشد و مقدم نمودن نقل بر عقل به مبنای ابطال اصل به فرع است و این در واقع ابطال خود فرع است و اگر اثبات چیزی منجر به نفی خودش شود این تناقض و باطل است. (95) و همچنین می‌گویند بین عقل و نقل نمی‌تواند تعارض باشد چرا که نسبت بین آنها اجمال و تفصیل است. (96) حال اگر تعارضی بین عقل و نقل پیش آمده باشد عقل را بر نقل مقدم می‌دانند و این به خاطر این نیست که عقل را افضل و ارجح بدانند بلکه آنان بر این باورند ایمان به خدا و تسلیم در برابر اوامر او، زمانی میسر است که عقل بدان حکم کند، بعبارت دیگر شرع بوسیله عقل شناخته می شود. و معتقدند تعارض به وسیله خطا در مقدمات بود. (97)

ب) حوزه احکام و فروع
 

اما در حوزه مسایل احکام، مسئله به گونه دیگری است. در اینجا معتزله تقدم نقل را بر عقل می‌پذیرند و بر این باورند که “همانا عقل به شکرگزاری به درگاه خداوند و عبادت وی راهنمایی می کند ولی نمی‌تواند بر افعال عبادی و شروط و اوقات و اماکن آن راهنما باشد.” (98)
آنها محدوده نقل را فقط در احکام (که در این قلمرو هم کلیات و مبانی احکام که همان اصول اخلاقی بر مبنای حسن و قبح عقلی است از عقل دریافت می شود و تنها جزئیات احکام و شکلهای ویژه آن اصول اخلاقی کلی از طریق شرع به دست می آید) (99) و اخبار گذشته و آینده می‌دانند. (100) نقش عقل در این حوزه فقط این است که راهی باشد به سوی این که حکم شرعی را بدانند.
زرکشی می گوید:
ان المعتزله لا ینکرون ان الله هو الشارع للاحکام و الموجب لها و العقل عندهم طریق إلی العلم بالحکم الشرعی (101)
“معتزله این مطلب را انکار نمی کند که شارع و به وجود آورنده احکام خداوند است عقل نزد آنها یک راهی است برای وصول و معرفت حکم شرعی.”
معتزله برای درک حقایق قرآن عقل را صلاحی قاطع دانستند و برای تایید سخن خود به قرآن متوسل شدند. به نظر آنان بزرگترین دلیل در بکارگیری عقل، امر خداوند تعالی است که در آیات مختلف قرآن، انسانها را بدان فرا می‌خواند. در آیات بسیاری از قرآن به تفکر، نظر و تعقل امر شده است. همانند آیه:
قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ (102)
و
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا (103)
“و معتقدند هر چه که به عقل فهمیده شود جایز نیست در کتاب خدا خلاف آن بیاید و اگر آمده باشد باید تأویل کرد.” (104)
“و نیز می‌گویند در قرآن چیزی نیست مگر این که موافق عقل است”. (105)
آنها در فهم آیات قرآن بر اساس اصول عقلی مورد پذیرش خود و اجتهاد عمل می‌کردند و عقیده داشتند که بدون پذیرش دین اصول و اجتهاد نمی‌توان از آیات قرآن چیزی فهمید در این مورد جاحظ را سخنی است که می گوید: “حکم قاطع را ذهن صادر می کند و روش صحیح را عقل اتخاذ می کند.” (106)
و نیز معتقدند اگر رجوع ما به قرآن در پرتو عقل نباشد فهم درستی از قرآن نداشته و امکان خطا در آن همیشه وجود دارد و اگر نگاه به قرآن بغیر از دریچه عقل و منطق عقلی باشد نگاهی ناقص و ابتر است. ایرادشان به مخالفین همین است که رویکرد آنان به قرآن رویکردی عاقلانه نمی باشد. (107)
مهمترین ویژگی تفسیر اعتزال تکیه مفسرین آنها بر قضایای قطعی عقلی است و تفسیر آیات از دید آنها تنها در پرتو قضایای عقلی می‌توانند گویاترین بیان از مقاصد آیات باشد. در موردی که ظاهر الفاظ بیان کننده مطلبی باشد که آن مطلب خلاف اصول عقلی (خلاف توحید، عدل و متفرعات از قواعد و اصول) است. توسط مفسرین این فرقه، تأویل می شود. بدین معنا که احتمال خلاف عقل را کنار نهاده و آنرا به گونه‌ای تفسیر می‌کنند که مورد قبول عقل باشد. آنها در تعارض مفهوم ظاهر با عقل، عقل را حاکم می‌ساختند. (108)

بررسی:
 

با بررسی منابع معتبر معتزله و اقوال علمای بزرگ آنها، بر خلاف تصور اشاعره افراط قابل ملاحظه‌ای در بکارگیری از عقل (عقلگرایی افراطی) در برابر وحی و نقل مشاهده نشد، گرچه فرقه وهابیت که ادامه دهنده همان تفکر اهل حدیث و اشاعره است به معتزله نسبت داده‌اند که عقل را مطلقاً بر کتاب و سنت مقدم می‌دانند. (109) ولی از سوی آنها هیچ اشاره‌ای به این که معتزله بین حوزه عقاید و حوزه احکام تفکیک قایل هستند، ‌نشده است.
ذهبی که خودش هم میانه خوبی با معتزله ندارد در خصوص این نسبت می گوید:
و الحق انقلاب اسلامی هذا التصرف من المعتزله اثار علیهم خصومهم اهل السنه، و استعداهم علیهم، فرموهم بالعبارات اللاذعه اتهموهم بتحریف النصوص عن مواضعهم... (110)
“حق این است که این تصرف و تأویلات از سوی دشمنان‌شان از اهل سنت نسبت داده شده است و آنها را به تحریف نصوص متهم می‌کنند...”
البته بعضی از علما بر معتزله اشکال می‌کنند و به آنها نسبت می‌دهند که ظاهر آیات را تأویل کرده و راه افراط را طی می‌کنند. (111) در حوزه احکام معتزله هرگز عقل را بر نقل ترجیح نمی‌دهند و معتقدند عقل را به احکام راهی نیست. گرچه حوزه احکام را محدود و مختصر می‌دانند (در بحث دیدگاه آنها ملاحظه کردید). البته نکته‌ای که لازم است اینجا ذکر شود عبارت است از این که پس از اثبات اصل توحید، صفات و نبوت (صدق نبوت و حجیت کتاب و ...) و برخی مسایل معاد با ادله عقلیه، دیگر نباید در هر مورد تقدم با عقل بدانیم بلکه باید قرآن و سنت قطعی را مقدم بداریم چون از سرچشمه عقل نشأت گرفته اند و ممکن است در قرآن مطالبی یافت شود که عقل ما به خاطر حجابهایی که به سبب غفلت و پیروی از شهوات به وجود آمده‌اند نتواند آنها را به طوری که هست درک کند؛ لذا ما می‌گوییم در اسلام مسایل “فراتر از عقل” (معارف و مطالبی که عقل نتواند آنها را درک کند و نیز نمی‌تواند آنها را رد کند) وجود دارد نه “عقل ستیز” (یعنی این که عقل در برابر وحی و نقل قرار گیرد. (تعارض عقل و دین). آری اگر این حجابها کنار رود عقل می‌تواند این جور معارف را نیز درک کند چون استعداد و قابلیت را دارد. البته اگر ظاهر آیه یا سنت با اصل توحید و صفات آن نسازد. باید اینجا عقل را حاکم کرد و ظاهر آیه و سنت را به گونه‌ای تأویل کنیم که خدشه‌ای بر توحید و صفات مربوط به آن وارد نشود. همان طوری که معتزله این شیوه را در مورد آیات زیادی پی گرفتند. (112)

دیدگاه دوم (دیدگاه اشاعره) (113)
 

اشاعره علاوه بر این که بر کتاب و سنت اعتماد داشتند، بر خلاف اهل حدیث که برای هر اصلی از اصول عقاید به دنبال دلیلی شرعی بودند، بر عقل نیز اعتماد می‌کردند و استدلالات عقلی را در زمینه مسائل عقیدتی محترم می‌شمردند و حتی شیخ اشعری رئیس اشاعره در این زمینه رساله خاصی نوشت به نام “استحسان الخوض فی علم الکلام” وی در این رساله به روشنی استدلالات عقلی را به عنوان یک عنصر صحیح در مسایل عقیدتی پذیرفته و با آیات قرآن به آن استدلال کرده است و به خاطر همین رساله و روش مکتبی او بود که در آغاز کار، حنابله او را نپذیرفته و تا آخر او را از خود ندانستند. (114) وی در کتاب “اللمع” و کتاب “مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین” به بحث‌های عقلی توجه کامل نموده و بسان یک معتزلی استدلال می کند. اما در کتاب “الابانه” که قبل از دوکتاب فوق نوشته شده است، همان روش اهل حدیث را پیش گرفته و از هر نوع بحث عقلی سرباز زده است، ولی در عین حال او در تمام نوشته‌های خود و پیروان او، حسن و قبح عقلی را منکر شده و می‌گویند: کسانی که عقل را بر درک حسن و قبح افعال توانا می‌شمارند مشیت الهی را محدود می‌سازند و از حریت و آزادی آن می‌کاهند. زیرا پذیرفتن داوری در این قلمرو، سبب می شود که خدا آنچه را که خرد خوب شمرده انجام دهد و آنچه را بد دانست ترک کند. چه محدودیتی بالاتر و روشنتر از این. آنگاه می‌گویند برای حفظ اطلاق اراده خدا، چاره‌ای جز این نیست که بگوییم خوب و بد آنست که خداوند آن را خوب و بد بشمارد و هرگاه خدا کافری را به بهشت و مؤمنی را به دوزخ روانه کرد، خوب خواهد بود و اگر کودک معصومی را وارد آتش ساخت کار خوبی به حساب خواهد آمد. (115)
اشاعره در حوزه تفسیر تا حدودی دخالت عقل و استنباطات عقلی از قرآن را پذیرفته‌اند. (116)
غزالی (450 - 505) که از بزرگان اشاعره است می گوید:
“برای هر کسی جایز است که از قرآن به اندازه فهم و عقل خود استنباط کند.” (117)
خود “تفسیر” فخر رازی که او نیز از بزرگان اشاعره به حساب می آید گواه بر این مطلب است چون فخر رازی از استدلالات عقلی فراوانی در این تفسیر استفاده کرده است.

بررسی:
 

اشاعره با این که استدلالات عقلی را در حوزه عقاید پذیرفته‌اند اما انکار آنها از “حسن و قبح ذاتی عقلی” (118) باعث می شود که بسیاری از مسایل عقیدتی قابل اثبات نباشند. همانند لزوم خداشناسی (چون در صورتی که ما اینجا در مسئله مذکور قایل به حسن و قبح عقلی نباشیم و عقل را داور نکنیم، چگونه می‌توانیم وجوب شرعی معرفت را ثابت بنماییم و حال آنکه هنوز شرعی ثابت نشده است) و عدل خداوند و همچنین اگر حسن و قبح عقلی را نپذیریم و عقل را در این مسأله (عدالت) داور نکنیم و بلکه شرع را اساس بدانیم و بگوئیم:
الحسن ما حسنه الله و اقبیح ما قبحه الله
و نیز بگوئیم خداوند اگر مسلمان و مؤمنی را به جهنم و کافری را به بهشت بفرستد همان حسن است، سبب می شود خداوند را به صفت ظلم متصف کنیم. و دیگر مسایلی که بر این مسأله “حسن و قبح عقلی” متوقف است. (119)
اشاعره گرچه دخالت عقل تا حدودی در حوزه تفسیر پذیرفته‌اند اما جمود آنها در خصوص تفسیر صفات خبری (120) بر معنای لغوی (121) و نیز جمود آنها بر معنای ظاهری تعدادی از آیات و قایل شدن به تکلیف مالایطاق، (122) حکایت از آن دارد که عملاً به طور شایسته از عقل استفاده نکرده‌اند بلکه در این جور مسایل بر خلاف حکم عقل قضاوت کرده‌اند.

دیدگاه سوم: دیدگاه اخباریها: (123)
 

اخباریها معتقدند عقل در برابر یافته‌های دینی خطاپذیر و مردود است. میزان دخالت عقل در نزد آنها در حد یک مفتاح و کلید است یعنی همانگونه که نقش کلید در ورود به یک منزل تنها در گشودن در است و بعد از گشودن در نیازی به آن نیست. آنها معتقدند عقل جز در بحث ضروریات دین (124) و آن هم اجمالاً (125) و برای اثبات حجیت ادله سمعیه (126) کارآیی ندارد. و نیز به حسن و قبح عقلی و حجیت آن معتقد نبوده و هیچ ملازمه‌ای بین حکم عقل و شرع قایل نیستند. (127) و می‌گویند این بحث هیچ فایده‌ای ندارد. (برخلاف اصولیین که به حسن و قبح عقلی معتقد بوده و ملازمه بین حکم عقل و شرع را پذیرفته‌اند).
ملا امین استرآبادی (م 1033ق) در این باره می گوید:
“خداوند احکامی که امت تا روز قیامت بدان محتاج هست عالم بوده و برای آنها حکم قطعی صادر نموده و این احکام در نزد ائمه مخزون است. (128)
بنابراین آنچه که ضروری دین نمی باشد خواه مسایل اصلی خواه فرعی درسماع از صادقین منحصر است و استنباطات عقلی راهی برای ورود در این میدان ندارند. (129)
وی درباره نکوهش اصولیین می گوید:
و أنا أقول لاکتفاء هذه الجماعه (اصولیین) بمجرد العقل فی کثیر من المواضع خالفوا الروایات المتواتره فی العتره الطاهره (130)
پدر علامه مجلسی ملا محمد تقی بن مقصود علی (م 1071) از میزرا محمد امین استرآبادی با تأیید و احترام یاد کرده است. وی در شرحی که به عربی بر “من لا یحضره الفقیه” نوشته طریقت استرآبادی را در عدم حجیت عقل، صواب و درست شمرده و گفته است: “... دلائل عقلی که بعضی از اصحاب ذکر نموده‌اند غالباً غیر قابل اعتماد است و حق در اکثر انتقاداتی که بر این ادله آمده با فاضل استرآبادی رضی الله عنه است.” (131)
اخباریها در مقام تعارض بین دلیل عقلی و نقلی دلیل نقلی را مقدم می‌کنند و اگر دو دلیل عقلی با هم تعارض کردند ترجیح با آن دلیلی است که متأید به دلیل نقلی باشد. (132)
آنها تفسیر قرآن را در حد نص می‌پذیرند و در غیر این صورت تفسیر قرآن را جز به روایات مأثوره نادرست می‌دانند و می‌گویند تفسیر قرآن فقط به وسیله اثر صحیح و نص صریح جایز است و در این مورد به روایتی تمسک کردند و ملا امین استرآبادی آن را صحیح دانسته. (133) در روایت این طور آمده: ان التفسیرالقرآن لا یجوز الا بالاثر الصحیح و النص الصریح (134)
شیخ حسن بن شهاب الدین الکرکی العاملی در این باره در کتاب “هدایه الابرار الی طریق الائمه الاطهار” می گوید:
قد تظافرت الاخبار عن الائمه الاطهار بالمنع من تفسیر القرآن و الکلام علی ظواهره و استنباط الاحکام النظریه منها للرعیه (135)
و نیز در جای دیگر کتاب می گوید:
و اما معرفه التأویل و تخصیص العام و تقیید المطلق و استنباط الأحکام النظریه من اصول الدین و فروعه منه؛ فعلمه خاص بالعلماء من آل محمد (ص) (136)
با توجه به مطلب بالا، اصولا بحث پیرامون تلازم بین حکم عقل و شرع از نظر اخباری‌ها بحثی است بی فایده چون با پذیرش این مطلب که هیچ واقعه‌ای نیست مگر آنکه حکمی از سوی خداوند در مورد آن وارد شده باشد. دیگر جای این بحث نیست که آیا آنچه را که عقل درک کرده حجت است یا خیر.
پس تنها وظیفه‌ای که مکلف دارد این است که تنها به دنبال یافتن احکام از کلام معصومین (علیهم‌السلام) باشد و اگر در این مورد چیزی نیافت باید توقف نموده و یا بر احتیاط عمل نماید. (137)
شیخ حرعاملی نیز در کتاب “وسائل الشیعه” استنباط احکام نظری از قرآن را جایز ندانسته و در کتاب مذکور بابی به عنوان “باب عدم جواز استنباط الاحکام النظریه من ظواهر القرآن الابعد معرفه تفسیرها من الائمه (علیهم‌السلام)” آورده است و در ذیل آن، روایات زیادی برای اثبات مقصود خود نقل کرده است. (138)

بررسی:
 

در مبحث “جایگاه عقل در قرآن و روایات” بیان کردیم خداوند بر عکس تفکر اخباریها از مردم می‌خواهد برای فهم آیات قرآن و تکوین عقل خود را بکار گیرند و کسانی که از آن استفاده نکرده و یا نمی‌کنند مورد سرزنش قرار داده است. همچنین ورود عناوین در احادیث درباره عقل همچون حجت باطنی، رسول حق، و مدرک خیر و ... بیانگر آن است که با استفاده درست از آن فرد را به هدف و حقیقت می رساند و هرگز او را فریب نمی دهد. در مورد آثار منفی عدم پذیرش حسن و قبح عقلی در دیدگاه قبلی صحبت کردیم.
و اما در مورد این که اصولیین با تکیه بر عقل، با روایات ائمه اطهار مخالفت کرده باشند، این یک ادعایی است بدون دلیل و بر فرض این که این ادعا درست باشد حتماً یا در چینش مقدمات حکم عقلی خطا صورت پذیرفته یا در فهم دلیل شرعی اشتباهی رخ داده است و گرنه بنابر دلایلی که برای عدم تعارض عقل با شرع (قرآن و احادیث) وجود دارد (139) مخالفت عقل با شرع امکان ندارد.
در مورد شبه روایت:
إن تفسیر القرآن لا یجوز الا بالأثر الصحیح و النص الصریح
باید بگوییم اولا این روایت درمنابع حدیثی شیعی نبوده، بلکه برداشت شیخ طوسی (که اولین بار ایشان است که آنرا در تفسیر خود البته بدون جمله “والنص الصریح” آورده است) و شیخ طبرسی (که جمله “و النص الصریح” را او به آن اضافه کرده است) بوده است که نمی‌تواند ارزش یک روایت داشته باشد. ثانیاً بنا بر پذیرش آن به عنوان روایت مفهوم روایت آن طوریکه صاحب استدلال بیان کرده نیست، بلکه برعکس مفهوم آن این است که وقتی می‌خواهد در مورد آیه‌ای مثلاً به روایت تمسک کنید به روایتی که از نظر سند صحیح و از نظر محتوی صریح باشد، چنگ بزنید زیرا هم در زمان پیامبر اکرم جاعلین روایت زیاد بودند به طوری که پیامبر اکرم فرمودند:
ایها الناس قد کثر علی الکذابه فمن کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار
(کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص 181)
و هم درزمان معصومین این جور افراد بودند که احادیث را جعل می‌کردند و به آنها نسبت می دادند بنابراین حدیث در مقام بیان این نیست که در تفسیر صرفا باید به روایات تمسک کرد. ثالثاً بر فرض صحت ممکن است روایات ناظر بر “تفسیر به رأی” باشد، همان طوری که فیض کاشانی آن را در مبحث “تفسیر به رأی” آورده است. (140)
و درباره این که آیا واقعاً احادیثی از ائمه یافت می شود که تفسیر قرآن را به طور مطلق برای غیر معصوم جایز ندانند؟ یا این که برداشت اخباریین از این احادیث این جور بوده، در مبحث “دلائل مانعین تفسیر عقلی” برخی روایات را (141) به طور تفصیلی بحث خواهیم کرد و خواهیم گفت هیچ یک از این احادیث تفسیر عقلی قرآن را به طور مطلق منع نمی کند، بلکه این احادیث به معانی گوناگون دیگر غیر از تفسیر اشاره دارند.
و اما این که گفتند برای تفسیر آیات به احادیث اهل‌بیت رجوع شود هیچ کس در بین شیعه منکر این سمت برای اهل‌بیت نیست. ولی این که گفتند برای تفسیر همه آیات روایات داریم لذا ضرورتی نیست به تأملات عقلی، قابل خدشه است.
شیخ انصاری (ره) در پاسخ به آنها می گوید:
“کسی که چنین ادعایی می کند شاید به آیات عبادی قرآن نظر دارد چون اغلب آنان همین‌گونه است، اما اطلاقات وارده در معاملات که به آنها تمسک می شود اساساً روایتی ندارد و یا روایاتشان با یکدیگر در تعارض جدی دارند مانند اطلاق در آیه:
أوفوا بالعقود
و در آیه:
احل‌الله البیع
و در آیه:
... فلولا نفر من کل فرقه طائفه
“و غیر اینها... بلکه در عبادات نیز این اطلاقات زیادند”
مانند آیات:
انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام...
“و آیات تیمم و وضو و غسل هر چند در مورد این آیات روایاتی رسیده اما در تمام فروعاتی که بتوان به اطلاق آیه تمسک کرد”
روایتی که سالم از معارضه باشد نداریم... (142)

دیدگاه چهارم: (دیدگاه معتدل) (143)
 

اصحاب این دیدگاه معتقدند که عقل نقش منبع، مصباح و چراغی را ایفا می کند که در پرتو آن می‌توان به معارف دینی دسترسی پیدا کرد. عقل در این دیدگاه چراغ است و دین صراط و با چراغ عقل ممکن است صراط و راه را مشخص نموده و آن را طی کرد، چون این عقل است که بوسیله آن تکلیف متوجه افراد می شود. عقل در این دیدگاه یکی از ادله اربعه (کتاب، سنت و عقل و اجماع) و در طول کتاب و سنت قرار دارد. عقل در این دیدگاه در شناخت اصول دین (توحید، نبوت و برخی مسایل از معاد) و برخی مسایل فروع همچون اوامر اطاعت... (144) به عنوان منبع مستقلی ایفای نقش می کند و دسترسی به این جور معارف صرفاً بوسیله عقل ممکن است و نقش نقل فقط ارشاد و تایید حکم عقل است. (145) اساس این دیدگاه بر محور حسن و قبح عقلی، ملازمه بین حکم قطعی عقل و حکم دیگر و حجیت حکم شرعی که از طریق حکم قطعی عقل به دست می آید، قرار دارد. (146) چون اگر این معنی برای عقل مورد انکار واقع شود دیگر راهی برای صدق مدعی نبوت از کذب آن نیست و این یکی از آثار منفی انکار حسن و قبح عقلی است. (147)
کارکرد عقل در تفسیر نزد اصحاب این دیدگاه بر موارد زیر مشتمل است:

1.درک بدیهیات یا معرفت‌های بدیهی:
 

این معنا برای عقل مورد پذیرش فریقین (شیعه و سنی) است و آن را به عنوان یکی از قرینه‌های منفصل برای فهم آیات قرآن به کار می‌برند. چون در غیر این صورت نمی‌توان آیه را معنا کرد. در قرآن کریم مجازهای عقلی فراوان وجود دارد و در بیش‌تر این موارد قرینه بر مجاز بودن اسناد همان معرفت‌های بدیهی است به طور نمونه قرآن می فرماید:
فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا (148)
“پس گفتیم عصایت را به سنگ بزن از آن دوازده چشمه آب جوشید”
در اینجا باید جمله
فَضْرِب بِّعَصَاه الْحَجَرَ
“پس با عصایش به سنگ زد”
در تقدیر گرفت زیرا بدیهی است که شکافته شدن دوازده چشمه از آن سنگ پس از زدن عصا به آن است و قرآن آن را نگفته و به بداهت عقلی واگذشته است. یا در آیه شریفه:
إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْرًا (149)
“من دیده‌ام شراب را می‌فشرم”
در این جا نیز بدیهی است که منظور فشردن خمر نیست. زیرا خمر قابل فشردن نیست بلکه فشردن انگور برای به دست آوردن شراب است...

2.تبیین و توضیح:
 

عقل در این معنا به تبیین دقیق و کامل در خصوص مفاد برخی از آیات می‌پردازد. کار عقل در این جا تنظیم مقدمات بر اساس اشکال (قیاس‌های) منطقی یا طریق برهان خلف برای تبیین درست و کامل از آیات و تشخیص خطاهای منطقی در چینش مقدمات است. به طور نمونه قرآن می فرماید:
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ (150)
“آیا آنان بدون خالق پدید آمده‌اند یا آنان خود خالق خویش‌اند”
در این آیه به طور ضمنی برهانی برای اثبات وجود خدا مطرح شده که عقل آن را بدین صورت تبیین می کند: انسان یا باید بدون آفریننده و خود به خود به وجود آمده باشد و یا باید خود آفریننده خویش باشد و یا باید آفریننده دیگری داشته باشد، بطلان فرض اول و دوم روشن است و هیچ عاقلی نمی‌تواند آن را بپذیرد پس ناچار فرض سوم صحیح است و آن این که “آفریننده” دارد. (151) و باز در آیه شریفه:
لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا... (152)
“اگر در آنها (آسمان و زمین) جز خدا، خدایان (دیگر) وجود داشت به طور قطع آن دو (زمین و آسمان) تباه می‌شد.”
در این آیه شریفه استدلال عقلی بر توحید شده که به برهان تمانع مشهوراست. در این برهان مقدمه‌ای مضمر قرار دارد که (از نوع سطح اول است) چنین است: “ولی آسمان و زمین تباه نشده‌اند” و سر جای خود باقی‌اند، پس در جهان خدایانی وجود ندارند. آن چه مهم است تبیین ملازمه در این قیاس منطقی است یعنی: چرا اگر چند خدا می‌بود عالم فاسد شده بود، مفسران در تبیین این ملازمه بیانات مختلفی دارند که در سطوح گوناگونی قرار گرفته لکن همه از این برهان عقلی جانبداری کرده و با استفاده از داده‌ها در صدد تبیین آیه برآمده‌اند... (153)

پی‌نوشت‌ها:
 

* ازمحققان مرکز جهانی علوم اسلامی قم
 

منبع: مجموعه مقالات همایش ملی قرآن و علوم طبیعی، تهیه و تنظیم دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، زیر نظر بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، تهران
موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه و انتشارات سخن گستر، چاپ یکم ـ زمستان 1385.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان