بررسی نقش عقل در فهم و تفسیر قرآن (۱)

چکیده:   ما در این نوشتار “بررسی نقش عقل در فهم و تفسیر قرآن” عقل را در لغت و اصطلاح و جایگاه آنرا در کتاب و سنت و نیز قلمرو و رابطه آن با قرآن مورد بررسی قرار داده، کاربردهایی مختلف آن را در تفسیر بیان کردیم و نکات مبهم و یا مطرح نشده را مطرح نمودیم

بررسی نقش عقل در فهم و تفسیر قرآن (1)

چکیده:
 

ما در این نوشتار “بررسی نقش عقل در فهم و تفسیر قرآن” عقل را در لغت و اصطلاح و جایگاه آنرا در کتاب و سنت و نیز قلمرو و رابطه آن با قرآن مورد بررسی قرار داده، کاربردهایی مختلف آن را در تفسیر بیان کردیم و نکات مبهم و یا مطرح نشده را مطرح نمودیم. و همچنین “عقل مصباح” و “عقل منبع” را در رابطه با تفسیر قرآن توضیح دادیم. و سپس به تبیین معنای “روش تفسیر عقلی” پرداخته، برخی دیدگاهها را بیان نموده و دیدگاه درست را در این رابطه همان استفاده ابزاری از قرائن و برهانهای عقلی دانستیم و تفاوت این روش را با دیگر روشها (روش اجتهادی، تفسیر به رأی، فلسفی و کلامی) مورد بررسی قرار دادیم. و نیز گفتیم این روش معیارها و نتایج صحیح و مشخصی در تفسیر دارد و اهداف خاصی را دنبال می کند. و ... همچنین رابطه تفسیر عقلی را با تأویل مورد بررسی قرار داده و در آخر برخی تفاسیر عقلی را معرفی نمودیم.
کلید واژه‌ها:
تفسیر، عقل، قرآن، روایات، تفسیر به رأی، تأویل

مقدمه:
 

تفسیر عقلی قرآن از دیر باز مورد توجه و استفاده قرار می گرفته است و حتی می‌توان نمونه‌‌های آن را در روایات معصومین (علیهم‌السلام) دریافت کرد و همچنین می‌توان مصادیق آنرا از تفاسیر مفسرین بزرگ اسلام به دست آورد. اما این شیوه به عنوان یک روش (2) مطرح نبوده و به صورت روشمند درباره آن بحث نشده است. و احیاناً کسانی که درباره روشهای تفسیر قرآن بحث کرده‌اند، این روش را مصداقی از روش اجتهادی و یا نوعی تفسیر به رأی دانسته، آن را به صورت یک روشی مجزا از دیگر روشها، مورد بررسی قرار ندادند. البته برخی معاصرین به معنای آن و تفاوتش با روش اجتهادی اشاره‌ای کردند و برخی دیگر مختصر در اطراف آن بحث نمودند. (3)
با توجه به این مطلب، به نظر رسید این موضوع کاملاً نو و در خور تحقیق و بررسی است لذا ما در این تحقیق سعی خواهیم کرد “عقل” را در لغت و اصطلاح و جایگاه آن را در کتاب و سنت و نیز قلمرو و رابطه آن با قرآن مورد بررسی قرار داده، کاربردهایی مختلف آن را در تفسیر بیان کنیم و نکات مبهم و یا مطرح نشده را مطرح کنیم و همچنین “عقل مصباح” و “عقل منبع” را در رابطه با تفسیر قرآن توضیح دهیم. و سپس به تبیین معنای “روش تفسیر عقلی” پرداخته، برخی دیدگاه‌ها را بیان نموده و تفاوت این روش را با دیگر روش‌ها (روش اجتهادی، تفسیر به رأی، فلسفی و کلامی) مورد بررسی قرار دهیم. و سئوالهای اصلی و فرعی را مطرح نموده پاسخ آنها را بدهیم و نیز خواهیم گفت این روش معیارها و نتایج صحیح و مشخصی در تفسیر دارد و اهداف خاصی را دنبال می کند و ... و همچنین رابطه تفسیر عقلی را با تأویل مورد بررسی قرار داده و در آخر برخی تفاسیر عقلی را معرفی خواهیم نمود. از خداوند منان در این راستا کمک و توفیق خواستاریم.

فصل اول: کلیات
 

1. مفهوم‌شناسی تفسیر:
 

برای روشن شدن معنای واژه “تفسیر” به منابع لغت و تفسیر مراجعه نموده و برای نمونه تعدادی از تعریف‌ها را ذکر می‌کنیم.

الف) در لغت:
 

خلیل فراهیدی (100 - 175) در “کتاب العین” می گوید:
الفسر: “التفسیر و هو بیان و تفصیل للکتاب” (4)
در ماده “فسر” تفسیر به معنای بیان نمودن و تفصیل دادن به کتاب خداوند است.
راغب اصفهانی (502 ق) در کتاب المفردات می گوید: “الفسر اظهار المعنی المعقول، و التفسیر فی المبالغه کالفسر” (5) آشکار نمودن معنای معقول [از یک کلمه یا کلام] است، و با کلمه تفسیر، همان معنای فسر به صورت مبالغه نشان داده می شود.
ابن منظور (630 - 711ق) در لسان العرب می گوید:
الفسر: البیان فسر الشیء… و فسره: أبانه و التفسیر مثله، الفسر کشف المغطی و التفسیر کشف المراد عن اللفظ المشکل (6)
“ماده فسر بیان نمودن و همچنین پرده‌برداری است و معنای تفسیر پرده‌برداری از مراد از لفظ مشکل است.”
در کتاب قاموس القرآن چنین آمده است:
فسّر: ایضاح و تبیین (فسّر الشیء بینه و أوضحه) (7)
“ماده فسر روشن نمودن و بیان کردن است و تفسیر نیز، به همان معنی است. تفسیر قرآن نیز، مراد خدا را، بیان و روشن کردن است.”
و نیز در تاج العروس چنین آمده است:
الفسر، الابانه و کشف المغطی... و الفسر، نظر الطبیب الی الماء کالتفسره أوهی البول یستدل به علی المرض و التفسیر و التأویل واحد (8)
“کلمه فسر همان شکافتن و پرده‌برداری است و نیز به معنای پزشک است که به بول بیمار می کند و از آن به بیماری او پی می‌برد. (یعنی این نگاه نوعی کاشفیت دارد) و تفسیر و تأویل به یک معنی است.”
از تعریف‌های اهل لغت به دست می آید که در واژه تفسیر، بیان کردن، توضیح دادن و پرده‌برداری از لفظ (مشکل و غیر مشکل) مطرح است که این مشخصه، تفسیر را از ترجمه که به واسطه مراجعه به کتب لغت به دست می آید، جدا می‌سازد.

ب) در اصطلاح:
 

در اینجا به بعضی از تعریف‌های بزرگان تفسیر و علوم قرآن اشاره می‌کنیم.
مرحوم شیخ طبرسی می فرماید:
التفسیر کشف المراد عن اللفظ المشکل... و التفسیر البیان
“تفسیر عبارت است از پرده برداشتن از کلمه‌ای غامض و تفسیر بیان کردن مطلب است”. (9)
زرکشی (794ق) درباره علم تفسیر می گوید:
“تفسیر، علمی است که بوسیله آن کتاب خداوند که بر نبی اکرم (ص) نازل شده است، و معانی آن فهمیده می شود و نیز به وسیله آن احکام قرآن و حکمتهایش به دست می آید. و این کار به کمک علم لغت، نحو، صرف، علم بیان، اصول فقه و قرائات انجام می‌پذیرد و نیز در تفسیر به شناخت اسباب النزول و ناسخ و منسوخ نیاز است. (10)
زرقانی در مناهل العرفان می گوید:
التفسیر فی الاصطلاح علم یبحث فیه عن احوال القرآن الکریم من حیث دلالته علی مراد الله تعالی بقدر الطاقه البشریه.
“تفسیر در اصطلاح، علمی است که در آن بحث می شود از قرآن، از حیث دلالتش بر مراد خداوند، به اندازه طاقت بشری”. (11)
آیه‌الله خوئی (ره) می‌نویسد:
التفسیر هو ایضاح مراد الله تعالی من کتابه العزیز
“تفسیر همان توضیح مراد خداوند از کتاب عزیز اوست”. (12)
استاد معرفت از قول مفسرین می‌نویسد:
هو ازاحه الابهام عن اللفظ المشکل ای المشکل فی افاده المعنی المقصود
سپس بر آن می‌افزاید:
فالتفسیر لیس مجرد کشف القناع عن اللفظ المشکل، بل هو محاوله ازاله الخفاء فی دلاله الکلام. (13)
تفسیر صرفا پرده برداشتن و ابهام‌زدایی از لفظ مشکل نیست بلکه سعی و تلاش نمودن برای ازاله خفا و ابهام از دلالت کلام بر معنایی است
سیوطی (911 هـ ق) می گوید:
تفسیر، شناخت نزول آیات و شأن نزول آنها، و قصه‌ها و اسباب نزول آیات و چینش آیات مکی و مدنی و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و مطلق و مقید و مجمل و مفصل و حلال و حرام وعده‌ها و وعیدها و امر و نهی و عبرتها و مثلها در آیات... (14)
ابوحیان غرناطی می گوید:
“تفسیر علمی است که در آن از کیفیت بیان الفاظ قرآن (قرائات)، و مدلول الفاظ (لغت) و احکام الفاظ (صرف، اعراب، بیان و بدیع ...) به صورت مفردات و ترکیبات، و معانی الفاظ در جمله (حقیقت و مجاز) و همچنین سایر اموری که تکمیل کننده موارد مذکور است، بحث می شود. (15)
بغوی در معالم التنزیل می گوید:
“تفسیر علمی است که بوسیله آن قرآن فهمیده می شود و معانی آن درک می شود و از اهداف و مقاصد آن پرده‌برداری می شود و احکام و حکمتهای آن استخراج می شود و معنی آیات توضیح داده شود و ...؛ بوسیله ظهوری که لفظ بر آن دلالت دارد. (16)
علامه طباطبایی در المیزان می گوید:
التفسیر و هو بیان معانی الآیات القرآنیه و الکشف عن مقاصدها و مدالیلها (17)
“تفسیر عبارت است از بیان کردن معانی آیه‌های قرآن و پرده‌برداری از مدلول‌ها و مقاصد آنها.”
بررسی:
در تعاریف لغوی و اصطلاحی بر عناصر زیر تکیه شده است:
تعریف‌های لغوی ـ آشکار کردن معنای معقول، کشف مراد از لفظ مشکل، پرده‌برداری از ابهامات، تبیین و توضیح نمودن چیزی.
تعریف‌‌های اصطلاحی ـ توضیح مراد و مقصود خداوند، آشکار نمودن معانی قرآن، ابهام‌زدایی از لفظ مشکل، پرده‌برداری از اهداف و مقاصد قرآن، ‌استخراج احکام و حکمتهای قرآن، دانستن اسباب و شأن نزول قرآن، شناخت آیات مکی و مدنی، مجمل و مفصل، مطلق و مقید، عام و خاص...

نتیجه‌گیری:
 

به نظر می‌رسد تفسیر در جایی صدق می کند که نوعی ابهام و خفا در کلام به کار رفته است و مفسر در صدد پرده‌برداری و کشف از مقصود خداوند بر می آید. بنابراین در جایی که معانی زودرس، و مراد خداوند آشکار است، تفسیر اصطلاحی نامیده نمی شود. زیرا مفسر کشفی صورت نداده و پرده بر نیانداخته است.

دو نکته:
 

1. معانی و مقاصدی که به عنوان تفسیر بیان می شود، باید از سنخ مفاهیم لفظی آیات باشد و یا لااقل به صورت مفاهیم التزامی باشد.
2. توافق بین لفظ و معنی همواره محفوظ باشد و ملاک فهم و کشف معانی ظاهر الفاظ باشد، مگر اینکه قرائن و شواهدی وجود داشته باشد که ترک ظاهر را تجویز نماید.

2. مفهوم‌شناسی عقل:
 

قبل از این که به بررسی تفسیر عقلی بپردازیم لازم است که مفهوم عقل را از نظر لغت و اصطلاح بشناسیم.

الف) در لغت:
 

راغب در المفردات می گوید: اصل “عقل” امساک، نگهداری و منع چیزی است. سپس می گوید عقل به دو چیز گفته می شود.
یک - العقل یقال للقوه المتهیئه لقبول العلم
“عقل به قوه و نیرویی که آماده قبول دانش است، می‌گویند.”
دو - و یقال للعلم الذی یستفیده الانسان بتلک القوه
“علمی که انسان به وسیله این قوه و نیرو کسب و استفاده می کند، عقل گویند.”
و در مورد معنای اول می گوید: این همان چیزی است که اگر در انسان نباشد تکلیف از او برداشته می شود و در احادیث از این عقل تمجید شده است. و در مورد معنای دوم می گوید: و این همان چیزی است که قرآن کافران را به خاطر تعقل نکردن مذمت کرده است. (18 و 19) و نیز در مورد این معنی به حدیث پیامبر (ص) (20) و علی (ع) (21) استناد می کند.
این منظور در لسان العرب می گوید:
العقل: الحجر و النهی ضد الحمق و الجمع عقول ....، و سمی العقل عقلا لأنّه یعقل صاحبه عن التورط فی المهالک ای یحبسه، و قیل: العقل هو التمییز الذی یتمیز به الانسان من سائر الحیوانات. (22)
“عقل همان حجر (عقل و لُبّ) و نُهَی (عقل) و مخالف حُمق (احمق) است...، و گفته شده است عقل را عقل نامیدند. به خاطر این که صاحبش را از افتادن در مهلکه‌ها دور نگه می‌دارد و [نیز] گفته شده، عقل وسیله‌ای است که انسان را از سایر حیوانات جدا می کند.”
و در مورد فعل عَقَلَ می گوید:
عقل الشی‌ء یعقله عقلا فهمه (23)
“[و مطلب] را فهمید”
و به این معنی در قرآن نیز آمده:
ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ (24)
“بعد از این که آنرا فهمیدند تحریفش کردند.”
صاحب التحقیق نیز در مورد معنای عقل می‌نویسد:
“اصل ماده عقل، همان تشخیص صلاح و فساد در جریان زندگی مادی و معنوی سپس ضبط نفس و منع آن بر همان مطلب است و از لوازم آن: امساک، تدبر، فهم و ادراک، انزجار و شناخت چیزهایی است که در زندگی مورد نیاز است. و نیز تحت برنامه عدل و حق قرار گرفتن و نگهداری خود از هوس‌ها و تمایلات است.” (25)
جمع‌بندی:
از مجموع مطالب استفاده می شود که عقل، گاهی به نیرویی که خداوند در فطرت و وجود انسان نهاده است گفته می شود که به وسیله آن انسان اشیاء را درک می کند و از افتادن در مهلکه و هوا و هوس محفوظ می‌ماند و نیز صلاح و فساد در زندگی را تشخیص می دهد. و گاهی به مدرکات این نیرو که همان علوم کسبی (برهان‌ها) است گفته می شود و از این رو عقل را از یک جهت به عقل فطری و اکتسابی تقسیم کرده‌اند. البته عقل را نیز به عقل نظری و عملی تقسیم کرده‌اند که در بحث آینده آنرا ملاحظه خواهید نمود.

ب) در اصطلاح:
 

در اصطلاح فلاسفه
یک - مفهوم عقل:
فلاسفه معانی گوناگون برای عقل ارائه کردند و از جمله آنها عقل به معنای مجرد تام است. (26)، و مدرک و ممیز خوب و بد (27) و غریزه‌ای که انسان را از بهائم ممتاز می کند و او را مستعد پذیرش علوم می‌گرداند. (28)، و آنچه بدان حقایق اشیاء فهمیده می شود. (29)، و به معنای ادراک و فهم (30)
دو- عقل نظری و عقل عملی:
حکماء برای نفس ناطقه دو قوه ذکر نموده‌اند: یکی قوه‌ای که برای تأثیرپذیری از مافوق خود (عالم عقول) به آن نیازمند است و آن را قوه یا عقل نظری گویند، دیگری قوه‌ای که برای تأثیرگذاری در مادون خود (بدن) به آن نیازمند است و آن را قوه یا عقل عملی می‌گویند. در مورد این که این دو قوه چه نقشی را ایفا‌ء می کند و از سوی علماء دیدگاه‌های مختلفی ارائه شده است.
1. عقل نظری مدرک اموری غیراز افعال اختیاری انسان است و عقل عملی مدرک اموری است که مربوط به افعال اختیاری است. (31)
2. عقل نظری مدرک کلیات است؛ چه کلیات مربوط به اعمال و چه کلیات مربوط به غیر افعال. عقل عملی مدرک جزئیات مربوط به افعال اختیاری است. (32)
3. عقل نظری مدرک است و عقل عملی محرک و عامل است. (33)
سه- مراتب عقل:
فلاسفه می‌‌گویند عقل نظری دارای مراتبی می باشد:
الف: عقل هیولانی یا عقل بالقوه که نسبت به همه معقولات اعم از بدیهی و نظری بالقوه است.
ب:عقل بالملکه که معقولات بدیهی را بالفعل واجد ولی نسبت به نظریات بالقوه و دارای استعداد است.
ج: عقل بالفعل که معقولات نظری را نیز بالفعل کسب نموده است، ولی بالفعل نسبت به آنها استحضار ندارد، بلکه هر گاه اراده نماید می‌تواند آنها را مورد التفات قرار داده و استحضار نماید.
د: عقل مستفاد: که هیچ حالت استعدادی در او باقی نمانده و هم از نظر تحصیل معقولات و هم از نظر استحضار آنها را بالفعل می باشد. (34)
چهار-انواع تعقل:
فلاسفه سه نوع تعقل (ادراک عقلانی) را ذکر کرده‌اند:
الف: اینکه عقل به صورت بالقوه است و بالفعل به صورت هیچ یک ازمعقولات نیست و هیچ معقولی برای آن تحقق نیافته است.
ب: اینکه عقل، معقول یا معقولات بسیاری را به صورت بالفعل درک نموده است. در حالی که آن معقولات ممتاز از یکدیگر بوده و به صورت مرتب نزد عقل حاضر می‌باشند و این عقل تفصیلی است.
ج: اینکه عقل بالفعل معقولات بسیاری را درک نموده است بدون آنکه برخی از برخی دیگر ممتاز باشند، بلکه به صورت عقل بسیط و اجمالی است که همه تقاصیل منطوی درآن است. (35)
نتیجه‌گیری:
از مطالبی که فلاسفه بیان نمودند به این نتیجه می‌رسیم که عقل جوهری است دارای استعداد که می‌تواند معقولات را کماهی درک نموده، آنها را از یکدیگر متمایز سازد. البته عقل دارای جنبه تشکیکی است که هر چه آنرا از قوه به فعلیت و از فعلیت به فعلیت دیگری بروز و ظهور دهیم نیز آنرا به تعقل و تفکر وا داریم مجهولات زیادی را به صورت تقصیلی درک می‌نماید و در این صورت اگر معقولات مربوط به عقل عملی باشند آنها را جامه عمل می‌پوشاند.
نکته:
عقل در شناخت معقولات هیچ موقع مرتکب اشتباه نمی شود، بلکه بعضی وقت‌ها یک سری حجابهایی بین عقل و معقولات قرار گرفته نمی‌گذارد عقل معقولات را کماهی درک نماید.
ملاصدرا این حجابها را دو چیز می‌داند:
یک-غفلت یا ناآگاهی از معقولات
دو-اشتغال نفس به بدن و محسوسات (36)
در اولین خطبه نهج‌البلاغه یکی از اهداف مهم پیامبران “استخراج گنجینه‌های عقل” شمرده شده است. (37)
آری اگر این حجابها کنار گذاشته شود و عقول شکوفا شود و انسان راه تفکر، تعقل و تدبر را پیشه کند حتماً معقولات و از جمله آنها قرآن را به خوبی درک می کند.
در اصطلاح مفسرین و دانشمندان علوم قرآن:
استاد جوادی آملی در مورد “عقل” در تفسیر عقلی می‌نویسد:
“که منظور از “عقل” در اینجا “عقل برهانی” است که از مغالطه و وهم و تخیل محفوظ باشد. یعنی عقلی که با اصول و علوم متعارفه خویش اصل وجود مبدأ جهان و صفات و اسمای حسنای او را ثابت کرده است.” (38)
استاد ایازی در این مورد می‌نویسد: “مقصود از “عقل”، حکم نظری به ملازمه بین حکم ثابت شرعی یا عقلی و بین حکم شرعی دیگر یا ملازمه بین عقیده ثابت قطعی و بین عقیده دیگر است. مثل حکم عقل به ملازمه بین مسئله اجزاء و مقدمه واجب...” (39)
آیه‌الله خویی (ره) در مورد “عقل” می‌نویسد: “مراد و منظور همان عقل فطری صحیحی است که خداوند آن را حجت باطنی قرار داده است همان طوری که پیامبر و اهل‌بیت او را حجت ظاهری قرار داده است.” (40)
آیه‌الله فاضل لنکرانی در این مورد می‌نویسد: “حکم قطعی عقل و ادراک جزمی آن از جمله اصول التفسیر می باشد.” (41)
بررسی:
با توجه به اقوال مطرح شده از سوی مفسرین، باید بگوییم منظور از “عقل” در تفسیر (تفسیرعقلی) همان برهان‌ها و قرائن قطعی عقلی است و در نتیجه مظنونات و یا استحسانات عقلی و قیاس و مغالطه و تخیل و تحمیل رأی، از تعریف خارج و مراد و منظور ما نخواهد بود.
در مورد روش تفسیر عقلی و نقش عقل در تفسیر دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که در فصل ششم “روش تفسیر عقلی، دیدگاه‌ها و معیار” بررسی خواهیم کرد و خواهیم گفت عقل در تفسیر دو تا کاربرد دارد. عقل اجتهادی (عقل مصباح) و عقل برهانی (عقل منبع) و نیز بیان خواهیم کرد که عقل مصباح، کم و بیش در همه روشها مورد استفاده قرار می‌گیرد اما در “روش تفسیر عقلی” که قسیم روش‌های دیگری است از عقل برهانی و قرائن عقلی استفاده می شود.
و در این تحقیق منظور از “عقل” و تفسیر عقل همین برهان‌ها و قرائن عقلی است که به عنوان “منبع” از آنها برای تفسیر آیات قرآن استفاده می‌کنیم. یعنی عقل در اینجا مستقلا عمل می کند و به عنوان مستقلات عقلیه نامیده می شود. لذا عقل را در اینجا صرفاً به مسأله اجزا و مقدمه واجب که از موارد غیر مستقلات عقلیه است مربوط دانستن درست نخواهد بود.

3. تاریخچه:
 

تفسیر عقلی قرآن پیشینه‌ای کهن دارد و برخی معتقدند که پیامبر اکرم (ص) به اصحاب خویش کیفیت اجتهاد عقلی در فهم نصوص شرعی (از قرآن یا سنت) را تعلیم داده است. (42)
ولی ریشه‌‌ها و نمونه‌‌های تفسیر عقلی را می‌توان در احادیث تفسیری اهل بیت یافت. این شیوه را در نهج‌البلاغه حضرت امیرالمومنین می‌توان به وفور مشاهده کرد. ایشان در مورد تفسیر احد و توحید (43) می فرماید:
الاحد بلا تأویل عدد (44) “او یگانه است نه از روی عدد”
و یا می فرماید: واحد لا من عدد، دائم لا بأمد قائم لا بعمد (45)
“یعنی او خداوند یکتا است ولی نه از نوع واحد عددی، او ابدی و سرمدی است نه در محدوده زمان، او پایدار است ولی نه در پرتو پشتوانه‌ای و ...) و یا خطبه‌هایی که در مورد صفات خداوند (اعم از ثبوتی و سلبی)، رؤیت خداوند (46) و ... آمده است می‌تواند تفسیر بسیاری از آیات قرآن که در مورد توحید و صفات خداوند است، باشند.”
محمد بن مسلم می گوید: از امام محمد باقر (ع) در مورد تفسیر (یَدَیَّ) در آیه:
قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ
“پرسیدم. امام فرمودند: منظور قوت و نعمت است (چون خداوند جسم ندارد.” (47)
عبدالله بن قیس از امام رضا که گفت: از امام شنیدم که می‌فرمود:
بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ
“فقلت له: یدان هکذا و اشرت بیدی الی بدیه؟”
فقال: لالو کان هکذا کان مخلوقاً (48)
“بلکه دستان خدا گشاده است.”
به حضرت عرض کردم: آیا برای خدا دو دست اینچنین است (و با دستم به دستان حضرت اشاره کردم)؛ فرمودند: نه اگر چنین باشد خدا مخلوق می شود.
در دو حدیث مذکور امام باقر و امام رضا (علیهم‌السلام) با استفاده از عقل آیات قرآن را تفسیر کردند و داشتن دست فیزیکی برای خدا را نفی کردند. زیرا دست داشتن مستلزم جسم بودن و مخلوق بودن خداوند است. ولی ساحت الهی از این صفات منزه است. پس همان طوری که امام باقر (ع) فرمودند، منظور از دست همان قوت و قدرت ... خواهد بود.
در احادیث دیگری نیز در مورد شیء بودن خدا و عرش و کرسی و مکان داشتن خدا و ... تفاسیر عقلی به ما رسیده است. (49) البته برخی آیات قرآن خود در بردارنده برهان‌های عقلی است مثل آیه:
لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (50)
“اگر در آسمان و زمین جز خدا معبودهایی دیگری بود هر آیینه زمین و آسمان تباه می‌شدند”
و خود قرآن است که انسان‌ها را به تفکر، تعقل و تدبر در آیات فرا می‌خواند. (51) از این رو مفسران قرآن لازم دیده‌اند که از نیروی فکر و استدلال‌های عقل و قرائن عقلی در تفسیر آیات قرآن استفاده کنند. از اینجا بود که روش اجتهادی (عقلی) در تفسیر قرآن از دوره تابعین شروع شد. (52) به طور نمونه “مجاهد” درباره آیه:
إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةًٌ
“در حالی که بعضی می‌گویند خداوند با چشم سر قابل رؤیت است”
می گوید:
تنتظر الثواب من ربها، لا یراه من خلقه شیء (53)
و در روایت دیگری آمده است که به او گفتند: عده‌ای می‌گویند خداوند دیده می شود، او در پاسخ گفت: او می‌بیند ولی چیزی او را نمی‌بیند. (54) همچنین وی “زیادة” در آیه:
لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَ زِیَادَةٌ(55)
“به مغفرت و رضوان خدا تفسیر کرد”
در حالی که اهل سنت آن را به رؤیت خداوند تفسیر کرده‌اند. (56)
و در قرون بعدی اوج گرفت و در شیعه تفاسیری همچون “تفسیر تبیان” شیخ طوسی (385 - 460) “مجمع البیان” شیخ طبرسی (م 548) به وجود آمد، و در اهل سنت “تفسیر کبیر” فخر رازی حاصل توجه به این روش بود.
سپس این شیوه در دو قرن اخیر رشد بیشتری کرد و در شیعه تفسیر “القرآن و العقل” سید نورالدین حسینی (م 1278 - 1341) و “تفسیر المیزان” علامه طباطبایی و مانند اینها به وجود آمدند. و در اهل سنت تفسیر “روح المعانی” (م 1270) “تفسیر المنار” رشید رضا (1865 - 1935م) و ... حاصل آن بود. در تفاسیر جدید جهان اسلام معمولاً به روش تفسیر عقلی و اجتهادی در کنار روش نقلی توجه کامل می شود.

فصل دوم: جایگاه عقل در قرآن و روایات
 

1. جایگاه عقل در قرآن:
 

در قرآن کریم گرچه ماده عقل به مفهوم اسمی به کار نرفته است اما مشتقات و لوازم و همچنین واژه‌های مترادف آن به وفور در آن مشاهده می شود، به طوری که در همه آنها به کارگیری این نیروی با ارزش تأکید فراوان شده است. ما در اینجا به طور نمونه آیاتی را که تأکید بیشتری در آنها برای به کارگیری عقل شده است، و به اهمیت مطلب آنها را به چند دسته تقسیم می‌کنیم:

دسته اول:‌ فهم قرآن و استفاده از عقل
 

1. إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (57)
“ما آن را (قرآن) عربی نازل کردیم، شاید شما (در آن) اندیشه کنید.”
2. لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (58)
“ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکر (و بیداری) شما در آن است آیا عقل خودتان را به کار نمی‌گیرید.”
3. أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (59)
“آیا آنها در قرآن تدبر (ژرف‌اندیشی) نمی‌کنند، یا بر دل‌هایشان قفل نهاده شده است.”
4. وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ (60)
“ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکر شود.”
5. کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (61)
“این کتابی است پر برکت که بر تو نازل کرده‌ایم تا در آیات آن تدبر (ژرف‌اندیشی) کنند و خردمندان متذکر شوند.”
در این دسته از آیات به طور مستقیم بر بکارگیری عقل برای فهم آیات تاکید شده است و از همین دسته از آیات در آینده برای اثبات و جواز تفسیر عقلی استفاده خواهیم کرد.

دسته دوم: فهم آیات (تکوینی و تشریعی) و استفاده از عقل
 

1. وَ فِی الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَ جَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ ... إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (62)
“در زمین قطعاتی در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوت‌اند و (نیز) باغهایی از انگور ... در اینها نشانه‌هایی است برای گروهی که عقل خویش را به کار می‌گیرند.”
2. کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (63)
“این چنین آیات خود را برای کسانی که تعقل می‌کنند شرح می‌دهیم.”
3. وَ لَقَد تَّرَکْنَا مِنْهَا آیَةً بَیِّنَةً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (64)
“و ازاین آبادی نشانه روشنی برای کسانی که می‌اندیشند باقی گذاردیم.”
4. وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ (65)
“و اینها مثال‌هایی است که ما برای مردم می‌زنیم و جز دانایان آن را نمی‌اندیشند (و درک نمی‌کنند.)”
5. إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ ... لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (66)
“در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمد و شد شب و روز ... نشانه‌هایی است برای مردمی که عقل را بکار می‌گیرند.”
در این دسته از آیات کسانی که عقل خودشان را بکار می‌گیرند فهم بسیاری از آیات (چه آیات تکوینی و چه آیات قرآن) به آنها تعلق دارد و اینها هستند که قرآن آنها را عالم می‌خواند.

دسته سوم: محرومیت و تنزل انسان و عدم تعقل
 

1.أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (67)
“آیا گمان می‌بری بیشتر آنان می‌شنوند یا می‌فهمند؛ آنها فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‌ترند”
2.إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ (68)
“بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی‌کنند.”
3.وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ (69)
“مثل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از خطر) صدا می‌زند؛ ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی‌شنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی‌کنند. این کافران در واقع) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمی‌فهمند.”
در این دسته از آیات کسانی که از این گوهر گرانقدر (عقل) استفاده نکردند و یا نمی‌کنند وگفته‌های پیامبران را نادیده گرفتند کور و کر و لال و نیز همانند چهارپایان و یا بدتر از آنها معرفی شدند. و حقیقتاً هم همین طور است چون عقل انسان را از حیوانات جدا می‌سازد.

دسته چهارم: مبتلا شدن به رجس و عدم استفاده از عقل
 

1.وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ (70)
“و پلیدی را بر کسانی قرار می دهد که نمی‌اندیشند.”
2.أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (71)
“اف (72) (یک نوع پلیدی) بر شما و بر آنچه جز خدا می‌پرستید! آیا اندیشه نمی‌کنید؟”
در این دسته از آیات بر آن گروهی از مردم که از عقل خودشان استفاده نمی‌کنند، رجس و پلیدی قرار داده شد که این مرحله از مراحل قبلی شدیدتر (چون در مرحله قبلی کسانی که تعقل نمی‌کنند کور و کر و لال معرفی شدند اما در این مرحله یک نوع پلیدی به آنها اضافه شده و همانند کافران (73) گرفتار رجس می‌شوند.

دسته پنجم:‌ دخول در جهنم و عدم استفاده از عقل
 

1.وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ (74)
“می‌گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل می‌کردیم، در میان دوزخیان نبودیم.”
ازاین آیه استفاده می شود کسانی که عقل خودشان را به کار نمی‌گیرند روانه جهنم می‌شوند و این معنی از واژه “أو” در آیه استفاده می شود.
2.وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَ الإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ (75) لاَّ یَفْقَهُونَ ... (76)
“به یقین گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم”
آنها دلها (عقلها)یی دارند که با آن (اندیشه نمی‌کنند) نمی‌فهمند و .... در این دسته از آیات، آخرین مرحله و منزل برای کسانی که عقل خودشان را به کار نمی‌گیرند جهنم قرار داده شد. این مرحله از همه مراحل قبلی سخت‌تر است چون عاقبت انسانی که از عقل وخرد خود استفاده نمی کند باید حسرت بخورد و در آتش جهنم بسوزد. و پیام این آیات برای ما این است که با چراغ عقل، تعقل و اندیشه همواره مسیر و راه زندگی خودمان را پیدا کرده بر آن گامزن شویم تا از پیامدهای وحشتناک عدم تعقل، محفوظ بمانیم.

نتیجه‌گیری:
 

1. استفاده از عقل برای فهم قرآن تأکید زیادی شده است.
2. بکارگیری عقل برای درک آیات الهی خصوصاً آیات تکوین خیلی تاکید شده است.
3. کسانی که عقل خودشان را به کار نمی‌گیرند کور و کر و لال و نیز گرفتار رجس و پلیدی شده و سرانجام به جهنم فرستاده می‌شوند.

پی‌نوشت‌ها:
 

* ازمحققان مرکز جهانی علوم اسلامی قم

منبع: مجموعه مقالات همایش ملی قرآن و علوم طبیعی، تهیه و تنظیم دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، زیر نظر بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، تهران
موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه و انتشارات سخن گستر، چاپ یکم ـ زمستان 1385.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر