5. تنبیه بدنی زنان
1-5. گستره تنبیه بدنی زنان نافرمان
هیچ مفسری تنبیه بدنی را به طور مطلق و بدون حد و مرز قبول نکرده است. در این مورد مفسران تنبیه بدنی را با توجه به خود آیه و روایات وارده درباره ضرب، مقید کرده اند. قیدی که همه مفسران و فقها آورده اند، قید «غیر مبرح و غیر مدم» است؛ یعنی ضرت و تنبیه زن نباید شدید و موجب جراحت و خونریزی شود. شیخ طوسی در این خصوص ادعای اجماع کرده و از امام باقر(ع) روایت کرده است که ضرب با چوب مسواک باشد. (شیخ طوسی، 3 /191) قیدی دیگر نیز برخی آورده اند و آن قید «تأدیبی بودن تنبیه» است؛ یعنی ضرب باید به قصد تأدیب باشد نه برای انتقام شخصی و فرونشاندن خشم خود. (حسینی شیرازی، 95؛ مغنیه، 2 /317). فقهای شیعی نظیر محقق حلی در المختصرالنافع، شهید ثانی در روضه، صاحب جواهر در جواهر الکلام و امام خمینی در تحریر الوسیله- همگی در باب نکاح، مبحث قسم و نشوز- به غیر مبرح و غیر مدم بودن ضرب تصریح کرده اند.
هیچ کدام از مفسران اهل سنت نیز ضرب را به طور مطلق نپذیرفته و بسیاری از آن ها روایات مربوط را هم آورده اند. اینان گفته اند که ضرب نباید هلاک کننده باشد و الا مرد ضامن است. تنبیه باید به قدری باشد که زن را اصلاح کند و موجب انجام وظیفه اش شود. (کیاهراسی، 2 /450) تقریباً همه مفسران اهل سنت قید غیر مبرح و غیر مدم را آورده اند.
با توجه به روایات رسیده از اهل بیت عصمت(ع) به نظر می رسد که ضرب باید به گونه ای دیگر تفسیر شود که با روح آیات و روایات هماهنگ باشد.
2-5. شرایط تنبیه بدنی زنان نافرمان
آیه به صراحت دو شرط برای ضرب بیان کرده است: 1. نشوز زن 2. قصد تأدیب. ظاهر آیه شرط سوم را نیز در بر دارد و آن «رعایت ترتیب در برخورد با زن نافرمان» است. همه مفسران شیعی آورده اند که تنبیه مشروط به نشوز و دوام آن و عدم تأثیر دو راهکار قبلی (وعظ و هجر) است و اگر زن به اطاعت درآمد، تنبیه جایز نیست. علاوه بر این، برخی از
مفسران شیعی قصد تأدیب و هدف تنبیه را نیز شرط دانسته اند؛ یعنی ضرب باید به قصد تنبیه و اجرای حق الهی و مطیع ساختن زن باشد نه برای انتقام و رضایت خاطر. (قرشی، 2 /356؛ مغنیه، 2 /317)
برخی دیگر ضرب را از باب «نهی از منکر» جایز دانسته اند که به حکم قرآن (توبه، 71؛ آل عمران، 140) وظیفه ای همگانی و عمومی است. بر این اساس، تنبیه را مشروط به شرایط مذکور در باب امر به معروف و نهی از منکر کرده اند. (حسینی شیرازی، 95)
روشن است که نه قرآن، نه سنت و نه عقل، هیچکدام اجازه تنبیه مطلق به مردان را نداده است و تنبیه فقط به منظور اجرای عدالت و حکم الهی است که مایه حیات انسان هاست.
مفسران اهل سنت نیز تنبیه را مشروط گرفته اند. رعایت ترتیب در برخورد، عدم تأثیر وعظ و هجر، وقوع نشوز، خطر فساد و فروپاشی خانواده، سازنده بودن و اصلاح گری ضرب، قصد اقامه و برپایی معاشرت بین زن و مرد از جمله شرایطی است که مفسران اهل سنت ذکر کرده اند. (ر.ک: سید قطب، 2 /654، ابن عاشور، 4 /118 و دیگران). ابن عاشور گفته اگر مرد برای اصلاح تنبیه نکرده باشد و از حد عبور کند، متجاوز و مشمول آیه اعتدا و مقابله به مثل است. (ابن عاشور، 4 /118؛ آیه اعتدا: بقره، 194).
3-5. فلسفه ی تنبیه زنان
اینکه چرا قرآن اجازه تنبیه به مردان داده است، مطلبی نیست که از دید مفسران پنهان مانده باشد. اینان بلحاظ مسائل روز جامعه به پاسخ پرداخته اند. پاره ای از مفسران شیعی می گویند که تنبیهی که موجب بقای خانواده شود، بهتر از انهدام خانواده با عواطف و احساسات بیجاست (حسینی شیرازی، 95). دلیل اصلی اجازه تنبیه را مفسران شیعی، حفظ خانواده، نیاز خانواده به نظم و انضباط، جلوگیری از طغیان، تجاوز و هرج و مرج می دانند. (ر.ک: قرشی، 2 /356؛ مدرسی، 2 /75-73؛ مکارم، 3 /374 و...). اگر قرار باشد که به دنبال هر نافرمانی ای، شوهر به دادگاه برود و شکایت کند، اسرار خانواده بر سر زبان ها می افتد، در حالی که حفظ اسرار خانواده لازم است (ر.ک: قرشی، 2 /356).
برخی از مفسران شیعی دلیل دیگری هم آورده اند و آن این است که در اصطلاح روانشناسی، در زنان یک عارضه انحراف جنسی و روانی به نام «مازوشیسم» وجود دارد که جز با خشونت قابل معالجه نیست. و لذا تنبیه می تواند یک مداوای روحی باشد. مازوشیسم همان بیماری «آزار طلبی» است. (ر.ک مکارم، 3 /373؛ قرشی، 2 /357)
با این حال باید دانست که دستور به تنبیه زنان، دستور واجب و لازم نیست. بلکه دستور جواز و اباحه است و به اتفاق، مفسران «نزدن» را بهتر می دانند (مغنیه، 2 /317). حال اگر مرد نیز نشوز کرد- در صورت شکایت زن- حکومت اسلامی با مرد برخورد خواهد نمود تا حق زن ضایع نشود. (قرشی، 2 /357؛ مکارم شیرازی، 3 /374).
در منابع تفسیری اهل سنت نیز چند دلیل برای اجازه تنبیه به مردان آمده است. از جمله اینکه زوجه ناصالح و منحرف اگر اصلاح نشود، موجب فساد دین و ایمان شوهر می شود. (ابن عربی، 1 /421). مفسر دیگری به اهمیت نظام خانواده و تنظیم و حفظ آن اشاره کرده و می گوید که حفظ خانواده در درجه اول نیاز به یک اقدامات داخلی دارد (وعظ، هجر، ضرب) و اگر این اقدامات پاسخ نداد، نوبت به اقدامات خارجی می رسد. (حکمیت، طلاق و دادگاه). (سید قطب، 2 /649) سید قطب نیز از بیماری مازوشیسم- به نقل از آلکسیس کارل- اشاره کرده ولی خود او باور قطعی به این موضوع ندارد. (ر.ک: سید قطب، 2 /654).
در نظر برخی از مفسران سنی در روایات مربوط به ضرب، گاهی عرف برخی طبقات مردم مراعات شده و یا عرف برخی قبایل و... و مردم دراین مورد (ضرب) متفاوتند. اعراب بدوی، زدن زن را تجاوز نمی شمردند و زنان آن ها هم تنبیه را خارج از عدالت نمی دانستند (اهانت نمی دانستند)... و باید برای زدن حدی تعیین شود و آن را فقه بیان کند. (ابن عاشور، 4 /116) اینان نیز مانند مفسران شیعی، به فساد خانه و لزوم بیرون کردن فساد از آن اشاره کرده و گوشزد می کنند که نباید به حرف های غرب زدگان در این مورد توجهی کرد، چرا که غربی ها مرد را که رئیس خانواده است تحقیر کرده و تبدیل به مرئوس کرده اند و در عمل اصرار بر نشوز دارند و به نصیحت زن و هجر او فرا نمی خوانند. (مراغی، 5 /29). مراغی می گوید که اگر تهذیب و خود ساختگی، مردان و زنان را فرا گیرد و هر کدام حقوق خود را بدانند و دین بر جان ها سلطنت داشته باشد، دیگر نیازی به هجر و ضرب نیست و ما مأموریم که با زنان غیر فاسد با رفق و مدارا رفتار کنیم و روایات بسیاری به رعایت حال زنان سفارش کرده است. (مراغی، 5 /29). اینان- اهل سنت- نیز ضرب را مباح دانسته و در عین حال نزدن را بهتر می دانند. (ر.ک: ابن عاشور، 4 /116؛ فخر رازی، 10 /72؛ ابن عربی، 1 /420). ابن عربی از عطا نقل می کند که او اصل تنبیه بدنی را رد کرده و معتقد است که مرد پس از امر و نهی زن، او را نمی زند بلکه بر او خشم می گیرد؛ اما قاضی حرف عطا را رد می کند. (ابن عربی، 1 /420) ابن عاشور پیشنهاد می دهد که هر گاه حاکمان به این نتیجه رسیدند که شوهران نمی توانند مجازات های شرعی را در جای خود انجام دهند و از حدود
آن اطلاع ندارند، اجرای مجازات ها را به دست خود بسپارند و به شوهران اعلان کنند که هر کس که همسرش را بزند مجازات می شود. (ابن عاشور، 4 /119)
البته در منابع تفسیری شیعی نیز دیدیم که امام علی(ع) با مرد متجاوز برخورد کردند و صاحب تفسیر «من هدی القرآن» نیز بر زن واجب کرده بود که در صورت هجوم و حمله ظالمانه مرد از خود دفاع کند و اگر دفاع نکند، مشرک و بنده طاغوت است.
6. قوامیت و روایات تفسیری
در خصوص آیه قوامیت، در منابع تفسیری شیعی چهارده روایت و در منابع تفسیری سنی پنجاه روایت وارد شده است. روایت تفسیری این آیه به چند دسته تقسیم می شوند: 1. روایات مربوط به قوامیت؛ 2. روایات مربوط به ضرب؛ 3. روایات مربوط به ساختار روحی و اخلاقی زن؛ 4. روایات مربوط به آفرینش زن؛ 5. روایات مربوط به مدارا با زن.
در خصوص قوامیت در منابع تفسیری شیعی یک روایت پیرامون شأن نزول آیه آمده است که در بحث های بعدی به اجمال درباره آن صحبت خواهد شد. روایتی هم از امام حسن(ع) و ایشان از پیامبر(ص) نقل کرده اند که فضل مردان بر زنان را همچون فضل آب بر زمین و آسمان بر زمین می داند و اینکه اگر مردان نبودند، زنان آفریده نمی شدند. (فیض کاشانی، 1 /208؛ حویزی عروسی، 1 /477) در روایتی دیگر شخصی یهودی از پیامبر(ص) درباره علت قوامیت مردان بر زنان می پرسد که حضرت می فرماید: «خدا آدم را از گل آفرید و از زیادی آن حوا را آفرید. اول کسی که زنان را اطاعت کرد، آدم بود. خدا او را از بهشت پایین فرستاد و فضل مردان را بر زنان- در دنیا- بیان کرد». دراین روایت به بحث ایام عادات ماهانه و نماز نخواندن زن ها و اینکه مردان این گونه نیستند، اشاره شده است. یهودی هم در آخر به پیامبر می گوید: راست گفتی محمد! (حویزی، 1 /477) علامه طباطبایی(ره) نیز روایتی از درالمنثور سیوطی نقل می کند که زنی نزد پیامبر می آید و از مشکلات زنان و راحتی مردان و اینکه زن ها از بسیاری از مسائل اجتماعی محروم هستند، ولی مردان خیر؛ سخن می گوید و در آخر می پرسد که آیا در اجر و پاداش، شریک مردان هستیم؟ پیامبر(ص) فرمود که به خانه ات باز گرد و به زنان دیگر اعلام کن که نیکو شوهر داری شما زنان و جلب رضایت مرد، مساوی با تمام کارهایی است که نام بردی (یعنی: عیادت، جهاد، تشییع جنازه و...) (طباطبایی، 4 /350) علامه همچنین از زراره نقل می کند که مردی از حضرت باقر(ع) پرسید که شخصی به زنش می گوید: امور تو به دست خودت باشد. فرمود:
چگونه چنین چیزی می توان گفت؟ خداوند فرموده است: الرجال قوامون... این کار درست نیست. (طباطبایی، 4 /348) این روایت، قوامیت را یک تکلیف می داند نه یک حق و قابل واگذاری. روایت قبلی جایگاه زن و مرد را به خوبی ترسیم کرد و اینکه امور اجتماعی و سیاسی در درجه اول وظیفه مردان است. روایت یهودی هم رد پای اسرائیلیات در آن دیده می شود. روایت اولی در خصوص فضل مردان بر زنان، تشابه کامل زن و مرد را رد می کند، نه اینکه سلطه مطلق مرد را ثابت کند.
روایات دیگری هم داریم که می گویند: زن گلی است نه قهرمان (کلینی، 5 /510)؛ و یا زن مهره بازی است، آن را تباه نکنید (کلینی، 5 /510) (طباطبایی، 4 /350). این روایات ماهیت قوامیت را این گونه می شکافد که قوامیت به معنای حمایت و صیانت از زن است.
در منابع تفسیری اهل سنت، بیش تر روایات را از ابن ابی حاتم در تفسیر القرآن العظیم 0قرن چهارم) آورده است. او چهل و هفت روایت از صحابی ذکر کرده که برخی از آن ها مربوط به قوامیت است. سایر منابع اهل سنت نیز همگی چندین روایت آورده اند و همه آن ها شأن نزول را ذکر کرده اند. همچنین روایاتی آورده اند که قوامیت مردان را تأیید می کنند، ولی نه به معنای سلطه مطلق. جصاص نقل می کند که پیامبر فرمود: زن، شاخه ای کج است که وقتی بخواهی آن را «راست» کنی می شکند، اما رهایش کن تا از او بهره منده شوی. (جصاص، 3 /150) در حدیث دیگر از نقص زن در دین و عقل و ایام حیض و ترک نماز و روزه و شهادت او که نصف شهادت مرد می باشد، سخن رفته است. (ابن عربی، 1 /416) نیز پیامبر در حدیثی می فرماید: اگر کسی را به سجده برای کسی دیگر امر می کردم، زن را به سجده شوهرش امر می کردم، به خاطر بزرگی حق شوهر بر او. (ابن کثیر، 2 /257؛ آلوسی، 3 /24) ابن کثیر و جصاص روایات زیادی نقل کرده اند. بیش تر روایات ایشان حول شأن نزول می چرخد. البته در جایی ابن کثیر از رسول خدا(ص) نقل کرده است: هرگز قومی که والی ایشان زن است، رستگار نمی شود. (ابن کثیر، 2 /256) و روایت اولویت مردان را در تصدی امور اجتماعی می رساند.
پی نوشت ها :
1. عضو هیئت علمی مؤسسه آموزش عالی ارشاد دماوند و دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی
نشانی الکترونیکی: Mohsenalijani 47@ gmil.com
* تاریخ دریافت مقاله: 2/2 /1389
* تاریخ پذیرش مقاله: 30 /2 /1389
منبع: نشریه علوم ومعارف قرآن کریم، شماره 6.