خاورشناسان و وحیانی بودن قرآن

چکیده:   قرآن کریم آخرین پیام آسمانی و برنامه جاویدان زندگی بشریت در محیطی بر انسانها فرود آمد که از طرفی در اوج فصاحت و بلاغت بودند و از طرفی دیگر سرگشته و حیران در وادی جهل و تعصب، از همین روی از ابتدای نزول قرآن همواره دشمنی هایی از جانب مشرکین و سپس از جانب یهودیان و مسیحیان می شده است

خاورشناسان و وحیانی بودن قرآن

چکیده:
 

قرآن کریم آخرین پیام آسمانی و برنامه جاویدان زندگی بشریت در محیطی بر انسانها فرود آمد که از طرفی در اوج فصاحت و بلاغت بودند و از طرفی دیگر سرگشته و حیران در وادی جهل و تعصب، از همین روی از ابتدای نزول قرآن همواره دشمنی هایی از جانب مشرکین و سپس از جانب یهودیان و مسیحیان می شده است. این دشمنی ها همواره تا روزگار معاصر ادامه داشته و دارد و گروهی تحت عنوان «خاورشناس» با انگیزه های تبشیر، تبلیغ مسیحیت، استعمار کشورهای مسلمان یا انگیزه‌های علمی به مطالعه قرآن و اسلام می پردازند. خاورشناسان قائل هستند که پیامبر همه معارف قرآنی را به طور کلی از دو منبع گرفته است بخشی از آن را از همان محدوده جغرافیایی و زندگی اجتماعی و دینی و فرهنگی، مثل رفتار اعراب جاهلی، اشعار امیّه ابن ابی الصلّت و عقاید حنفاء و... می دانند که تفاوتهای ساختاری و محتوایی بین سوره مکه و مدینه را برای آن شاهد آورده اند و بخش دیگر را برگرفته از مصادر خارجی، مثل عقاید و آداب و سنن دیگر ملتها مثل یهود و مسیحیت می دانند؛ از این رو در این مقاله مهمترین شبهات آنها مطرح و سپس به پاسخ آنها پرداخته شده است.

مقدمه:
 

چهارده قرن است که سروش وحی، مسلمانان را از زود باوری و خوش بینی ساده لوحانه به طیفی از اهل کتاب هشدار داده و می فرماید:
«افتطمعون أن یومنوا لکم و قد کان فریق یسمعون کلم الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» (1)
«آیا طمع می دارید که به شما ایمان بیاورند، و حال آنکه گروهی از ایشان کلام خدا را می شنیدند و با آنکه حقیقت آن را می یافتند تحریفش می کردند و از کار خویش آگاه بودند؟»
از همان روزگار نخست طلوع خورشید اسلام همواره دشمنی هایی با آن شده و هنوز هم ادامه دارد. این دشمنان را ابتدا مشرکین و مردم مکه و بعد از هجرت، یهودیان مدینه تشکیل می داد، یهودیان که نشانه های پیغمبر و رسالت او را همچون فرزندان خود می شناختند
«یعرفونه کما یعرفون أبناءهم» (2)
همچنین یهودیانی که قبل از آمدن پیامبر با نام او بر کافران و دشمنان خود طلب فتح و پیروزی می نمودند بعد از آمدنش بر او کافر شدند لذا مشمول لعنت خداوند قرار گرفتند. «و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنه الله علی الکفرین» (3)
دسته دیگر از دشمنان پیامبر مسیحیانی بودند که علیرغم بشارت حضرت عیسی (ع) به آمدن پیامبری بعد از خود، لکن بر مرکب عناد و دشمنی نشستند و همواره از هر راه ممکن سعی در ابطال اسلام و تبلیغ مسیحیت داشته و دارند. از آنجایی که این یهودیان و مسیحیان کینه توز همواره بر توسن سرکش جهل و تعصب سوارند و به دشمنی خود ادامه می دهند لذا بر ماست که از آئین پاک و بی آلایش اسلام و رهبر و راهنمای بزرگ آن پیامبر (ص) و کتاب جاویدانش دفاع نمائیم،
و حقانیت اسلام را بیش از پیش ثابت کنیم چرا که «ان الدین عند الله الاسلام»؛ (4) از این رو این تحقیق تلاشی است اندک در جهت شناخت فعالیتها و شبهات این گروه مغضوب علیهم و پاسخ به آنها. از آنجایی که پاسخهای شبهات مبتنی بر مبانی و اصولی است لذا ابتدا تصویری از دوران مکه و مدینه قبل از اسلام از نظر فصاحت و بلاغت، ادبیات و ویژگیهای عمومی، سپس کلیاتی درباره خاورشناسان بیان پس از آن به بررسی شبهات می پردازیم.

ترسیم فضای مکه دوران جاهلیت:
 

تاریخ مکه از زمان حضرت ابراهیمع) شروع می شود، وی پرچم یکتا پرستی را در محیط حجاز برافراشت، گروهی به وی پیوستند اما درست معلوم نیست که تا چه اندازه توانست آئین توحیدی را گسترش دهد؛ بعد از مدتی بت پرستی در محیط مکه به کوشش «عمرو بن قصی» رواج پیدا کرد، تا جایی که بتهایی به دور کعبه چیده شده بودند و مورد علاقه و احترام همه طوائف بودند.

اخلاق عمومی عرب جاهلی:
 

عوامل مختلف مانند جهل و تنگی معیشت و نداشتن نظام صحیح زندگی، وحشیگری و درنده خویی و تنبلی و بی حالی و دیگر رذایل اخلاقی، محیط عربستان را به نحو بارزی تاریک نموده و کم کم امور شرم آوری را در میان آن قوم، معمول و قانونی ساخته بود. غارت و چپاول، قمار، رباء و اسیرگیری افراد، در زندگی عرب جاهلی کاری متداول بود. از دیگر عادات زشت آنان باده گساری بود که جزء سرنوشت آنان شده بود. خرافات و اوهام و اباطیل، بسان رشته های سردرگم به عقل و شعور و ادراک آنها پیچیده شده بود و عقل و فکر آنها از رشد و نمو باز داشته است. از مهمترین ویژگیهای دیگر آنها شرک و بت پرستی بود، همان طور که قبلا گفتیم فردی به نام «عمروبن قصی» که ریاست مکه را به عهده داشت، آئین بت پرستی را وارد مکه نمود؛ این شخصی در سفر خود به شام مشاهده کردکه «عمالقه» مجسمه های زیبایی را می پرستیدند او نیز بت زیبایی به نام «هُبّل» را از شام به مکه آورد و مردم را به پرستش آن دعوت کرد.
بتهای مشهور عبارت بودند از: هبل-اساف-نائله-لات-عُزّی-منات-عمیانس-سعد-ذوالخلصمه-مناف.

علم و دانش در حجاز:
 

مردم حجاز را مردم «اُمّی» می خواندند؛
«اُمی» به معنای «درس نخوانده»، یعنی یک فرد به همان حالتی که از مادر زاییده شده است، باقی بماند. برای شناخت میزان ارزش علم، در میان عرب کافی است بدانید که در دوران طلوع اسلام، در میان قریش فقط 17 نفر توانایی خواندن و نوشتن داشتند در مدینه، در میان دو گروه «اوس» و «خزرج» فقط 11 نفر دارای چنین کمالی بودند.

وضعیت ادب دوره جاهلی:
 

جزیره العرب سرزمین کم آبی است که صحرا و کوه آن زیاد است، هوای صاف و آسمان درخشان دارد، لذا مردمان آن ذهن روشنی پیدا کرده بودند و قریحه آنان به سرائیدن شعر گرائید و به وسیله شعر احساسات و عواطف خود را شرح می دادند، قوه بیان آنان محکم و در سرائیدن خطبه ماهر گشتند و از این طریق همّت مردان را بر می انگیختند و آنان را به جنگ و آشتی دعوت می نمودند. «قوم عرب فطرتشان بر شعر سرشته شده بود و به خاطر چادر نشینی و محیط زندگی شان به تربیت خیال پرداخته و از زبان و فصاحت گفتارش بزرگترین کمک و یاری را داشته است» . تأثیر اشعار عرب در حمایت شرف و ناموس آنان از این رو بوده که عربها فطرتاً خیال پرور و اهل حماسه هستند و چنین مردمی طبعا از سخنان بلیغ متأثر می شوند. در تاریخ یعقوبی آمده است:
«خداوند محمدص) را زمانی فرستاد که بیش از هر کار، سخنوری و پیشگویی و سجع پردازی و سخنرانی بر مردم غالب شده بود، پس او را با قرآن مبین و مناظره مبعوث کرد».
در مورد معانی، شاعر جاهلی، سهلترین آن را می گیرد یعنی آنچه به دست آوردنش در محیط میسر باشد او برای یافتن معانی عمیق خود را به رنج نمی افکند، در اندیشه و زندگی اش سطحی است و این امر از اوامر جمود در شعر اوست، شاعر جاهلی مرد جوشش و حماسه است و همین امر او را از احلام شاعری دور داشته، بنابراین شاعر جاهلی شعرش از حیث الهام و ابتکار ضعیف است، جوینده حقیقت و واقع است و گاه از منطق و تربیت عقل خالی.
صور خیالی شاعر جاهلی بیشتر محسوس، و دارای تشبیه، آن هم تشبیهی که وجه شبه آن آشکار باشد، شعر جاهلی بیشتر جنبه خطابی دارد، عباراتش متین، و الفاظش از صلابت و در بیشتر موارد از خشونت خالی نیست و به طور کلی مدلوشان بیشتر مادی و محسوس است.
از دیگر ویژگی های ادب جاهلی «خطابه» است، خطابه در واقع نوعی سخنرانی است که همانند شعر احساسش خیال، و تکیه اش بر بلاغت است زیرا زمام فصاحت و بلاغت در دست زبان عرب بود. سخنرانی های عرب در جاهلیت متناسب با مکان و زمان بعضی کوتاه و بعضی طولانی بود، البته سخنوران به سخنرانی های کوتاه علاقه بیشتری داشتند زیرا ذوق و طبع آنان بر ایجاز سرشته شده بود و نیز برای آنکه سخنرانیهای کوتاه را سریعتر به خاطر می سپردند و در نقاط دیگر رایج تر و شایع تر بود.
آنان در خطابه هایشان به خصوص خطابه های کوتاه توجه زیادی به پی در پی آوردن جملات عبرت آموز یا مثلها یا پندها داشتند. راویان از خطبه ها تنها آن مقدار را حفظ می کردند که بر گوش شنونده کوبنده تر و در ذهن او موثرتر بود. و اما نثر جاهلی بر خلاف انواعش، دارای سادگی افکار، قلّت عمق و کمی عنایت به زیبا سازی کلام بود؛ علاوه بر این که الفاظ آن دارای استحکام و متانت ترکیب و جمله های کوتاه بود و شکافی بین دو طرف خصوصاً صدر و ذیل عبارت نبود و در عین اینکه پیوستگی افکار وجود نداشت اما سعی داشتند معنا را به طور کامل بدون اخلال استیفاءکنند.
به طور خلاصه ویژگی های نثر جاهلی را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
*کمی استعمال جملات پی در پی که دارای یک معنی باشند
* کوتاه بودن جملات یا متوسط بودن آن
*گرایش ادبا به ایجاز بی آنکه خللی به معنی وارد آید.
امثال نیز شامل صور قابل توجهی از نثر جاهلی است چرا که از خصوصیات مَثَل، لایتغیر بودن آن است. به عبارت دقیق تر، به حکم کثرت تداول و نیز ایجاز، مدت ها به صورت اصلی باقی می ماند. و از آنجایی که امثال در عصر جاهلی از قدیمی ترین مدونات نثری است لذا از این طریق می توان حکایات و قصص ملوک و اخبار گذشتگان و حیات امتهای پیشین را نقل کرد، به همین خاطر قرآن نیز از همین سبک بیان، فراوان استفاده نموده است. نتیجه آنکه زبان محاوره در عرب جاهلیت همان زبان اصلی بود که در اشعار و سخنرانی ها و نویسندگی به کار می رفت و فرقی در میان اینها از جهت بلاغت نیست مگر به میزانی که وضع و مقام خطابه و نویسندگی آنرا اقتضاء می کند.
بیشتر آثاری که به دست ما رسیده است دارای شرافت و ارزش معنی و فصاحت لفظ است، آنان سررشته را در اختیار داشتند و در برابر قدرت بلاغت خاضع بودند. آنچه گذشت خلاصه ایی از ادب جاهلی و ویژگیهای عمومی آنان بود اینک قبل از بررسی شبهات مختصری درباره خاورشناسی و انگیزه ها و نوع فعالیتهای آنان مطلبی ارائه می دهیم.

خاورشناسی و خاورشناس:
 

خاورشناسی یک جهت گیری علمی برای مطالعه شرق اسلامی و تمدن آن است.
ادوارد سعید می گوید: «خاورشناسی عبارت از نوعی سبک غربی در رابطه با ایجاد و سلطه، تجدید ساختار، داشتن آمریت و اقتدار بر شرق است.

پیشینه خاورشناسی:
 

گرچه خاورشناسی پدیده ایی است نو ظهور، شناخت شرق و اندیشه پیرامون آن به گذشته های دور می رسد و سخن از آن مفاهیم تعبیرات گوناگونی را به ذهن متبادر می کند؛ به طوری که صاحب کتاب «الاستشراق فی الفکر الاسلامی» آغاز خاورشناسی را به قرن اول هجری و جنگهای موته و تبوک بر می گرداند. نجیب عقیقی و مصطفی سباعی قرن دهم میلادی را آغاز خاورشناسی می دانند.
در این مورد اختلاف فراوان است به طوری که بعضی پیشینه خاورشناسی را به سه دوره تقسیم نموده اند:
* الف: دوره نخست خاورشناسی از آغازین روزهای آشنایی غرب با اسلام تا پایان جنگهای صلیبی ادامه داشته اما آگاهی غرب از اسلام و قرآن در این دوره بسیار ناقص بوده است.
*ب: از پایان جنگ های صلیبی، اواخر قرن هجدهم میلادی را در بر می گیرد، اگر چه در

سین دوره، حجم اطلاعات غربیها گسترش یافت اما دگرگونی محسوس حاصل نشد. قرآن پژوهان این دوره عبارت اند از: ریکولدر-دامونته-کروس-رایموندمارتینی- سگوبیا- بیلیاندر- ریلند- جرج سیل-گالان-دوریه... .
*ج: دوره سوم خاورشناسی که همان خاورشناسی مصللح می باشد از اوایل قرن نوزدهم با ویژگیها و گستردگی و انسجام فراوانی پا به عرصه وجود گذاشته و آثار قرآنی بسیاری از خویش بر جای نهاده است.
 

انگیزه های خاورشناسی:
 

محمد حسین علی الصغیر در کتاب «المستشرقون و الدراسات القرآنیه» انگیزه های خاورشناسی را به سه دسته تقسیم می کند:
* الف: «انگیزه های تبشیری»:
«رودی پارت» بر این عقیده است که هدف اصلی تلاشهای خاورشناسان در سالهای آغازین قرن دوازدهم میلادی و نیز در قرون بعدی عبارت از همان «تبشیر» بوده است. وی «تبشیر» را چنین معنا می کند، «تبشیر» یعنی به مسلمانان با زبان خودشان بباورانند که اسلام دین باطلی است و در عوض زمینه گرایش و جذب آنها را به دین مسیح فراهم آورند.
*ب: انگیزه های استعماری:
گاهی انگیزه های استعماری در کشورهای عربی و اسلامی، خاورشناسان را بر آن داشت که زبان شرق را فرا گیرند و در یکی از فنون مربوط به شرق تخصص حاصل کنند؛ وجود همین انگیزه گاه سبب می شد که در نزد خاورشناس احساسی خاص نسبت به مسایل شرق حاصل شود، اما این انگیزه چنان نبود که بر سرشت استعمارگری آنان غالب آید، بلکه این احساس تابع طرحهای از پیش ترسیم شده استعمار می شد.
*ج: انگیزه های علمی:
بسیاری از خاورشناسان زبان عربی را به عنوان زبان فرهنگ، ادب و تمدن لمس کرده اند. قرآن را نقطه اوج این زبان دانسته اند و با انگیزه های علمی و تنها به خاطر آگاهی از قرآن و لذت بردن از آن به کاوش و پژوهش در این کتاب بزرگ پرداخته اند و آثار بزرگ و قابل ستایشی را در این راه از خود بر جای گذاشته اند. به هر حال، خاورشناسی همواره با ابهام و تردید نگریسته شده است و این پدیده از سوی افرادی تجلیل و از طرف افرادی دیگر تحقیر شده اند. شاید دلیل گروهی که از خاورشناسان دفاع می کنند این است که خاورشناسان امروزی از تعصبات و دشمنی خاورشناسان گذشته خالی هستند و انگیزه های علمی دارند، در حالی که واقعاً چنین نیست. بلکه طبیعت آنها بر دشمنی با اسلام و مسلمانان سرشته شده است. حال که مقدمه ایی درباره مردم مکه، ویژگیهای آنها و اطلاعاتی پیرامون خاورشناسی و انگیزه ها و مقاصد آنها گفته شد به رویکرد اصلی خاورشناسی که القای شبهه در رسالت الهی پیامبر و زیر سؤال بردن قرآن و تأثیر پذیری آن از دو محیط داخلی و خارجی زندگی پیامبر است می پردازیم.

شبهات خاورشناسان درباره وحیانی بودن قرآن:
 

جمعی از خاورشناسان تلاش کرده اند که مصدر و منبع آیات قرآن را فرهنگ، باورها، عقاید آداب، سنتها، ادیان، دانش و آگاهی های زمانه و مردم جزیره العرب معاصر پیامبر اسلام (ص) معرفی کنند.
آنان مدعی اند که پیامبر اسلام همان عقاید بازمانده از ادیان مختلف غیر توحیدی و شرک آمیز و آگاهی های کشیش های مسیحی و احبار یهود و سنتها و آیین بت پرستان مانند حج و طواف، نذر، توسل و قوانین معاملاتی عربها مانند بیع، مضاربه مساقات و قوانین حقوق خانواده مانند ظهار ، طلاق، ارث و عقد را در طول مدت زندگی فرا گرفته است و سپس با هوش سرشار خویش آنها را تنظیم و تدوین نموده است و با اندک اصلاحاتی به صورت «دین اسلام» به مردم ارائه کرده است. با یک نگاه کلی می توان گفت خاورشناسان مصدر و سرچشمه قرآن را دو نوع محیط می دانند، یکی محیط داخلی، که عبارت از محیط زندگی پیامبر اعم از مکه و مدینه و نوع فرهنگ حاکم بر آنها، که آن را «مصادر داخلی» می نامیم و دیگری محیط خارجی، یعنی تأثیر پذیری پیامبر از ادیان یهودیت و مسیحیت، که آن را «مصادر خارجی» می نامیم.

مصادر داخلی :
 

*1-از سخنان برخی نویسندگان و خاورشناسان این گونه بر می آید که قرآن کاملاً تسلیم فرهنگ عصر نزول و به عبارت دیگر، قرآن فرهنگ زمان خویش را پذیرا بوده و خداوند آنها را در متن قرآن وارد کرده است. «گیب» خاورشناس انگلیسی می گوید: محمد از یک سو از شرایط محیط متأثر است و از دیگر سو از عقاید و افکار و آراء حاکم بر زمان خویش؛ محیطی که در آن رشد کرده؛ تأثیر می پذیرد، در این تأثیرپذیری مکه نقش ممتاز دارد.
یکی دیگر از خاورشناسان آلمانی گوید: اسلام به عنوان یک عقیده و دین پا به عرصه وجود نگذاشت بلکه کوششی بود برای اصلاح اجتماعی جامعه و هدفش دگرگون ساختن اوضاع ناگوار جامعه مخصوصاً از میان بردن فاصله های دردناک طبقاتی. «بودلی» خاورشناس فرانسوی حرمت گوشت خوک را توسط اسلام ناشی از شرایط محیط و نامناسب بودن گشتزارهای شرق می داند و مدعی است که مردم شرق نمی توانند گوشت خوک را خوب بپزند؛ وی همچنین علت حرمت شراب را نبودن تاکستانهای انگور معرفی می کند.
این خاورشناس قائل است که زکات واجب نبوده و محمد آنرا به خاطر رحمت به فقیران که شاهد رنج و شکنجه شان در بیابانهای مکه بود واجب ساخته است. آخرین افترای او این است که می گوید: بهشت چیزی جز مجسم ساختن نعمتهایی که محمد به هنگام مسافرتهایش در بیرون جزیره العرب دیده؛ نیست و دوزخ چیزی جز مجسم ساختن سختیهای کویر گداخته و شوره زاری که مکه در بر گرفته نمی باشد.

نقد و بررسی:
 

آنچه خاورشناسان می گویند نوعی بهتان آکنده از تعصب و جهل است. هر کس به خود قرآن رجوع کند یقین پیدا می کند که کلام الهی است و نتیجه الهام محیط نیست. خداوند می فرماید:
«قل أنزله الذی یعلم السر فی السماوات و الارض» (5)
«بگو قرآن را کسی نازل کرده که اسرار آسمان ها و زمین را می داند».
«انا أنزلنا قرآناً عربیا لعلکم تعقلون» (6)
«همانا ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم شاید که اندیشه کنید».
اینکه خاورشناسان قرآن را متأثر از محیط گرم عربستان و اوضاع اجتماعی آن می دانند این است که می خواهند بگویند مفاهیم قرآن بومی و محلی است و اختصاص به جزیره العرب دارد و این درحالی است که خداوند می فرماید: «ان هو الا ذکر للعالمین» (7)
«این قرآن چیزی نیست مگر پندی برای جهانیان».
علاوه بر این درست است که قرآن در آن عصر نازل شده و به طور طبیعی مخاطبان خاصی داشته که با مخاطبان اعصار دیگر متفاوت بوده اند و طبعاً در توصیف و تبیین مطالب می بایست شرایط روحی و نیازهای آنان را در نظر بگیرد، اما چنین نیست که همه مطالب آن فقط مختص مردم آن زمان باشد و دیگران در آن مسائل نقطه مشترک نداشته باشند یا در توصیف بهشت و جهنم، وعده ها و وعیدها به گونه ایی باشد که تنها آن ها را به وجد و نشاط آورد و برای دیگران تأثیر ارشادی و هدایتی نداشته باشد.
بی گمان هر انسانی از سبزه و آب، شادابی و زیبایی خوشحال می شود و به آن کشش پیدا می کند.
اما در مورد علت حرمت گوشت خوک و نوشیدن شراب باید گفت اولاً: از سوی اسلام و به دستور خداوند حرام شده اند؛ ثانیاً: به خاطر دفاع از هویت انسان و خطرات روحی و جسمانی که برای انسان دارد ممنوع گردیده همانطور که وجوب زکات نیز چنین است. خداوند می فرماید:
«و ما أمروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلاه و یوتوا الزکاه و ذلک دین القیمه» (8)
این آیه دلالت بر وجوب زکاه دارد. و بر خلاف نظر خاورشناسان، زکاه در مدینه نازل شده نه در مکه؛ و دارای رسالت اجتماعی و اقتصادی مهمی است.
*2-«رود نسون» در کتابش «محمد» اظهار داشته که حضرت رسول اکرم(ص) در آغاز وحی به دین جدید و وحدانیت مطلقه خداوند دعوت نمی کرده است بلکه با آلهه و خدایان عرب تسامح می کرد، و از آنان برای نابودی بتها و اصنام آنها تقاضایی نداشته مگر بعد از گذشت زمانی و ایجاد شرایط جدید و یافتن قدرت. بعضی دیگر از خاورشناسان پس از تقسیم قرآن به مکی و مدنی، دوره مکی را تأیید و دوره مدنی را غیر صادقانه می دانند؛ چنانکه «مویر» معتقد است خصلت محمد (ص) پس از کسب قدرت در مدینه ابداً بر منوال گذشته باقی نماند.

نقد و بررسی:
 

منشأ شبهه «رودنسون» مربوط است به عدم دقت و توجه و نفهمیدن دو داستان؛ یکی داستان آمدن «عتبه بن ربیعه» به همراه گروهی پیش پیامبر و درخواست آنان از وی که به مدت یک سال خدایان آنان را عبادت کند و آنها نیز مدتی خدای محمد (ص) را عبادت کنند و داستان دیگر افسانه غرانیق که این داستان همه سنداً و هم متناً مخدوش است. در رد این اشکال که در ابتدای دعوت توحید خالص نبوده است گفته می شود آیات 1-4 سوره علق و آیات 7-8 که از اولین سوره های نازل شده بر پیامبر هستند حکایت از توحید مطلقه دارد. اما آنچه «مویر» را بر این نظر واداشته، حذف برخی از موضوعات مکی در دوره مدنی نیست بلکه پرداختن قرآن در این دوره، به موضوع تشکیل حکومت اسلامی و در نتیجه آن برخوردهای پیش آمده با یهودیان مدینه باعث این واکنش شده است، زیرا «مویر» مانند بسیاری از هم مسلکان خویش هرگز دین همراه با سیاست را نمی پذیرد.
علت تفاوت خطاب نیز کاملاً روشن است زیرا همانطوری که در ابتدا بیان نمودیم، خطاب در مکّه به مردمی است که دعوت حضرت محمد (ص) را رد می کردند، در صحت وحی الهی طعنه وارد آوردند و به الهه ها و بتهایشان تمسک می کردند در حالی که خطاب مدینه به کسانی است که دین الهی را پذیرفته اند و آن را یاری کردند، طبیعی است که خطاب به این گروه باید تفاوت کند.
*3-یکی دیگر از شبهات خاورشناسان که آن را کم و بیش ناشی از تأثیر محیط می دانند مسأله پیوستگی و ناپیوستگی آیات قرآن است. به عنوان نمونه «ریچارد بل» در مقدمه ترجمه خود بر قرآن می نویسد: «یکی از ویژگیهای اصیل سبک قرآن این است که جَسته جَسته است و به ندرت انسجام معنایی مشاهده می شود. در میان سوره هایی که به داستان انبیای سلف مربوط است، این ارتباط و پیوند بالنسبته بیشتر است و یکپارچه ترین آنها سوره یوسف است» «آرتور آربری» نیز قرآن را فاقد هر گونه انسجامی منطقی می داند و قائل است که خواننده قرآن به ویژه اگر ناچار باشد که به یک ترجمه اکتفا کند بی شک از ناپیوستگی های بسیاری از سوره های قرآن حیران و هراسان خواهد شد.

نقد و بررسی:
 

در پاسخ باید گفت: بر اسلوب قرآنی هیچ اشکالی وارد نیست، و این ناپیوستگی نمی تواند و نباید ما را هراسان کند و حتی احتیاجی به این نیست که ما در جستجوی علم تناسب برای پیوند ظاهری میان آیات برآییم و از قرآن همان توقعی را داشته باشیم که از کتابهای رایج داریم. زیرا اگر هر چند صفحه راجع به یک موضوع بود قرآن تبدیل به یک «مجمع القواعد » می شد در حالی که اسلوب قرآن با ویژگی تنوع اسلوب، چرخیدن از موضوعی به موضوع دیگر، گیرایی، زیبایی و نفوذ تأثیر شگفت انگیزی بخشیده و در دل مؤمنان و غیرمؤمنان شور و خروشی دیگر آفریده است. به همین دلیل «خطابی» (م388ه) می گوید: «خداوند وعده و وعید و انذار و بشارت را اگر چه ذاتاً مقابل یکدیگرند ولی چون مالاً ناظر به یک هدف اند در کنار هم می آورد».
*4-دسته ای دیگر از مهمترین شبهات خاورشناسان پیرامون ویژگیهای سوره مکی و مدنی، اسلوب، محتوا و سبک سخن است که در نتیجه این شبهات، قرآن را تابع شرایط محیط می دانند. نگارنده ابتدا شبهات را مطرح و در ادامه به پاسخ آنها می پردازد.
*الف: پس از بررسی دقیق قرآن به دو اسلوب متعارض پی می بریم زیرا سوره مکّی دارای مطالبی خشونت آمیز و شدید، زشت گویی و دشنام و حاوی کلیه خصوصیات یک محیط اجتماعی منحط است در حالی که سور مدنی دارای آیاتی نرم و مسالمت آمیز است و نموداری از یک جامعه متمدن را نشان می دهد.
*ب-کوتاهی آیات و سور مکی در کنار بلندی آیات و سور مدنی خود بر انقطاع و عدم ارتباط میان بخشهای مکی و مدنی دلالت دارد.
*ج-بخش مکی قرآن خالی از تشریع و احکام است در حالی که بخش مدنی مملو از قوانین و احکام است .
*د-قرآن فراوان به روز و شب و انجیر و زیتون و کوه سینا و بسیاری از مخلوقات سوگند خورده است. بی تردید موارد قسم که امور حسّی هستند دلالت بر آن دارد که قرآن از محیط اجتماعی خود متأثر بوده است.
ه-در بخش مکی، آغاز بسیاری از سوره‌ها مشتمل بر سخنان بی معنایی نظیر
«الم» و «کهیص» است؛ که با هدایتگری قرآن سازگار نیست.
*و-در بخش مکی قرآن از دلیل و برهان خبری نیست برعکس بخش مدنی که سرشار از دلایل و متکی بر براهین است.

نقد و بررسی:
 

*الف-در آیات و سور مکی نیز لین و نرمی داریم و آیات عفو و تسامح در آنها وجود دارد. مثل آیه 199 سوره اعراف:
«خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین»
«عفو را پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از جاهلان اعراض کن».
در آیات مدنی نیز وعده و وعید و تهدید نیز وجود دارد؛ مانند آیه 10 سوره آل عمران
«ان الذین کفروا لن تُغنی عنهم أموالهم و لا أولادهم من الله شیئا و اُولئک هم وقود النار»
«کافران را اموال و اولادشان هیچ از عذاب خدا نرهاند و آنان اهل آتشند جاودانه در جهنم باشند».
*ب-قسم مکی به دلیل صحبت کردن از الله، ملائکه، کتاب، رسول، روز قیامت، وصف بهشت، فضایل و آداب انسانی دارای لین و نرمی است.
*ج-آیا عاقلانه است کتابی که به اصول آداب و فضایل کلام دعوت می کند، خود از اصول و آداب کلام خارج شود و به کلام رذیله زیور و زینت شود.
*د-بر فرض که قبول کنیم اسلوب شدت در مکّی غلبه دارد و لین بودن در آیات مدنی است، در جواب گفته می شود که این اختلاف به محمد و متأثر بودن او از محیط بر نمی گردد فقط برگشت حقیقی آن اختلاف حال مخاطبین است.
قبلاً گفتیم اهل مکه طبع خشن، قسی القلب و قلیل المعارف بودند و اهل مدینه دارای علوم و معارف و دقت و احساس بودند. آیا یکی بودن اسلوب با این ویژگیهای متفاوت، حکیمانه است؟ آیا عدم مراعات مقتضای حال از بلاغت است؟ مسلماً جواب منفی است؛ زیرا حکیم کسی است که برای هر نوع مخاطبی بتواند کلامی جداگانه بیاورد.
*5-آنکه کل قرآن یک موضوع واحد و ریشه و اساس واحدی دارد و حکمت در تقسیم آن به مکی و مدنی به خاطر اهدافی است که قرآن برای آن نازل شده است.
*الف-در پاسخ شبهه کوتاهی آیات و سور مکی می گوئیم اولاً در بخش مکی قرآن نیز سوره های بلند نیز وجود دارد مثل سوره انعام، و در مقابل در بخش مدنی نیز سوره های کوچک وجود دارد مثل سوره نصر»
*ب-اگر مقصود آنان کلیت و شمول نبوده و کثرت و اغلبیت را مدّ نظر دارند؛ آن را می پذیریم، اما این امر نتیجه ای را که ایشان به دنبال آن هستند و افترایی را که متوجه قرآن ساخته اند ثابت نمی کند، بلکه هر کس که بهره ای از بلاغت داشته باشد، رابطه محکم و فراگیری را میان همه اجزای قرآن مشاهده می کند. مضافاً به اینکه آیات مکی در میان آیات مدنی و بر عکس پراکنده اند و با این وجود نه تنها تفاوت و جدایی و انقطاعی را حس نمی کند بلکه از وحدت استوار و پیوند و هماهنگی کامل آن به شگفت می آید.
*ج-باید گفت که در این تغییرات نکته ایی دقیق نهفته است و آن تحت عنوان انتقال دعوت پیامبر از مرحله انذار به مرحله رسالت مطرح می شود، در مقطع انذار هدف اصلی اثر گذاری است که آن نیز به نوبه خود در زبانی کوبنده و آهنگین نمود می یابد؛ از سوی دیگر رسالت به گیرندگان پیام ناظر است و مفاهیمی فراتر از اثر گذاری صرف به ایشان انتقال می دهد از این رو رسالت به زبانی متفاوت از حیث ساخت و ترکیب نیازمند است.
*د-اینکه مسأله تحدی قرآن مطرح می شود که در مکه ابتدا به کل قرآن سپس به 10سوره و سپس به یک سوره تحدی نمود اما در مدینه به کوتاهترین همه تحدی نموده است اگر اهل مدینه بر انشاء عبارات طولانی قادر بودند می بایست به تحدی قرآن پاسخ داده لکن سکوت را انتخاب کرده چیزی نگفتند و این نشان عجز آنها بود.
آخرین دلیل بر رد این شبهه این که تفاعل و تعامل انسان با مجتمعات و محیطهای جدید به سرعت یک شب و روز تمام نمی شود مخصوصاً اگر مرتبط به ویژگیها و توانایی های ذاتی باشد، قرآن نیز از این اصل مستثنا نیست، در حالی که ملاحظه می کنیم قرآن به مجرد هجرت نبی اکرم (ص) به مدینه ادامه می یابد و فترت طولانی هم رخ نمی دهد و بلافاصله شش سوره از سوره های طولانی قرآن (بقره، آل عمران، نساء، ممتحنه، احزاب، انفال) فرود می آید؛ درحالی که این سوره دارای مفاهیم و تشریعییات تفصیلی متنوع هستند.
6-شبهه خُلُو آیات مکی از تشریع و اختصاص آن به آیات و سوره مدنی بی اساس و نتیجه عدم دقت کافی در مضامین قرآن است زیرا:
*الف-قرآن و سوره مکی تماماً از تشریع و احکام خالی نیست به عنوان نمونه در آیات زیر مواردی از تشریع و احکام وجود دارد: انعام: 151-153:
«قل تعالوا أتل ما حرم ربکم علیکم ألا تشرکوا به شیئا و بالوالدین إحسانا... »
«بگو: بیایید تا آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم. اینکه به خدا شرک میاورید. و به پدر و مادر نیکی کنید... » معارج: 29-34:
«والذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم...»
«و آنان که دامنشان را [از آلوده شدن به شهوات حرام] حفظ می کنند... » .
*ب-کمی تشریع و احکام در قرآن مکی و کثرت آن در سور مدنی از قبیل تدریج و همراهی در نزول و اسلوب و سبک نیکو در تلقین و رعایت احوال مخاطبین است. دیگر اینکه چگونه ممکن است مردم مکه که هنوز گرفتار شرک و بت پرستی هستند تکلیف به احکام و شرایع سخت شوند. دست آخر آنکه لازمه ایجاد حکومت اسلامی و استقرار آن و مقابله با دشمنان نیازمند احکام و قوانین خاصی می باشد که مناسب حال دوران مدینه می باشد.
*ج-شبهه اختصاصی قسم به حیات در سوره مکی به دلیل پایین بودن سطح فکر مکی ها باطل و بی اساس است زیرا قبلاً گفتیم اهل مکه دارای ذوقی سرشار و فضیلت و ذکاوتی بیشتر از اهل مدینه بودند و آن بخش از قرآن که خطاب به آنهاست حاوی اسرار و خصوصیاتی است که بجز برای اهل فکر و زبدگان فن بیان قابل درک نیست. علاوه بر آن اختصاص قسم به محسوسات در سور مکی عمومیت ندارد زیرا در میان سور مکی قسم به معقولات نیز خورده شده است از جمله:
سوره «یس» آیه 1: قسم به قرآن؛ سوره «والعصر» آیه1: قسم به زمان؛ سوره «نازعات» آیه 1: قسم به ملائکه؛ سوره «حجر» آیه 92: قسم به ذات خود؛ سوره «شمس» آیه7: قسم به نفس ناطقه؛ سوره «حجر» آیه 72: قسم به حیات رسول.
*7-اینکه قسم به این امور محسوس نه به خاطر محسوس بودن است بلکه برای تنبیه و آگاهی دادن به مردم مکه است زیرا آنها این اشیاء را شریک خدا می گرفتند لذا خداوند آنها را توجه داد به اینکه آنها مخلوق خدا هستند و دارای اسرار و عجایب هستند.
*الف-شبهه اشتمال قرآن بر حروف بی معنا در ابتدای سور مکی و اینکه اینها را کاتبان یهودی پیامبر در قرآن وارد کردند و تفسیر آن ها به «محمد مرا فرمان داد» یا «محمد ما را امر کرد»، باطل و بی اساس است زیرا:
1-پیامبر هرگز کاتب یهودی نداشته است.
2-هیچ دلیلی در زبان یهود و غیر یهود وجود ندارد که معنای این حروف را آنچنان که گفته اند بیان کند.
3-چنین ادعایی از یهود شنیده نشده است، اگر چنین سخنی سابقه داشت آن را مطرح می کردند زیرا آنان سرسخت ترین دشمنان پیامبر بودند. نهایت آنکه وجود کلماتی دارای معانی غیر روشن در قرآن با صفت هدایت و رحمت و آشکار بودن قرآن برای مردم منافات ندارد، زیرا قرآن به طور کلی و در مجموع دارای اوصاف مذکور است نه به تفصیل و در یکایک الفاظ.
4-در رّد شبهه خلو سوره مکی از دلیل و برهان باید گفت که اگر قرآن از جامعه ایی که محمد در آن زندگی می کرد تأثیر پذیرفته بود قطعاً این جامعه به وجود چنین نقصی از دیگران آگاه تر بودند و می بایست بیش از همه چنین اتّهامی را متوجه محمد ساخته و با تمسک به این نقطه ضعف آشکار با بی پایگی دعوت وی در پیروزی بر او بکوشد به ویژه آن که محمد (ص) در مکه دشمنان سرسختی داشت که هیچ چیز آنها را از دشمنی با او منصرف نمی ساخت.
1-4) اگر چنین ادعایی صحیح می بود، نبوّت پیامبر باطل می شد و مشرکان مکه می توانستند ادعای پیامبری کنند زیرا آنان خود مصدر چنین نبوتی بودند و استاد این کار به شمار می آمدند زیرا همانطوری که قبلاً گفتیم نثر و نظم و خطابه های آنها فاقد هرگونه استدلال و برهانی بود.
2-4) کذب این شبهه صریح و آشکار است زیرا شامل قوی ترین دلایل و محکم ترین براهین در اثبات اعتقادات اسلامی نظیر توحید و نبوت می باشد.
در ادامه به چند نمونه اشاره می شود:
*1-آیات دال بر خداشناسی:
مومنون: 91
«ما اتخذ الله من ولد و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق ولعلا بعضهم علی بعض»
«خدا هیچ فرزندی برای خود نگرفته است، و هیچ معبودی با او نیست [اگر جز خدا معبودی بود] در این صورت هر معبودی [برای آنکه به تنهایی و مستقل تدبیر امور کند] آفریده های خود را با خود می برد [و از مدار تصرف دیگر معبودان خارج می کرد]و بر یکدیگر برتری می جستند. منزّه و پاک است خدا از آنچه [او را به آن]وصف می کنند». انبیاء22:
«لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عما یصفون»
«اگر در آسمان و زمین معبودانی جز خدا بود بی تردید آن دو تباه می شد پس منزّه است خدای صاحب عرش از آنچه [او را به ناحق به آن] وصف می کنند» .
*2-آیات دال بر نبوت:
اسراء: 105-106
«وبالحق أنزلناه و بالحق نزل و ما أرسلناک الا مبشرا و نذیرا...»
«و قرآن را به حق نازل کردیم و به حق نازل شد، و تو را جز مژده رسان و بیم دهنده نفرستادیم».
فصلت: 41-42:
«ان الذین کفروا بالذکر لما جاءهم و انه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید»
«کسانی که به این قرآن هنگامی که به سویشان آمد کافر شدند [به عذابی سخت دچار می شوند] بی تردید قرآن کتابی است شکست ناپذیر که هیچ باطلی از پیش رو و پشت سرش به سویش نمی آید، نازل شده از سوی حکیم و ستوده است».
5-دسته دیگر از شبهات خاورشناسان که در نتیجه آنها قرآن را متأثر از محیط زندگی پیامبر می دانند عبارتند از:
الف: الفاظ «ریح»، «تجارت»، «شرا»، «بیع»، «ضرر» و... از فرهنگ بارزگانی عربستان گرفته شده است.
ب-قرآن در بسیاری از موارد از تشبیهات و معهود و آداب و عادات و رسوم بین مردم استفاده کرده است.
چ-استفاده از تعابیری همچون «جنّ»، «مجنون»، «حورالعین»، «روح»، «سحر»، «چشم زخم» همه نشان دهنده تأثیر قرآن از محیط است.

نقد و بررسی:
 

*الف: در مورد استفاده قرآن از فرهنگ بازرگانی عرب باید بگویم که مراد نویسنده یا آن است که قرآن از لغات رایج عرب در داد و ستد استفاده کرده که ظاهر عبارت ایشان گویای همین مطلب است، یا مراد او این است که قرآن از محتوای آن الفاظ و مفاهیم نیز تبعیت کرده است. در صورت اول هیچ اشکالی بر قرآن وارد نیست زیرا هر کتاب آسمانی یا غیر آسمانی در هنگام تدوین یا وحی به ناچار باید از واژگان متعارف مخاطبان خود استفاده کند و گرنه منظور گوینده فهم نخواهد شد. در صورت دوم باید گفت که مطلب مورد ادعا در مورد قرآن صحیح نیست چون قرآن کریم هر چند از این الفاظ و مفاهیم استفاده کرده، ولی محتوا و شرایط و احکام خاص خویش را از طرف خداوند بیان نموده است.
*ب: استفاده از تشبیهات معهود و ضرب المثل های هر ملت، در کتاب و سخنی که برای آنان تنظیم می شود، کاری صحیح و مطلوب است. گاهی یک ضرب المثل می تواند مطالب عمیقی را در خود جای دهد، اما این به معنای پذیرش لوازم کلامی و علمی آن ضرب المثل تشبیه نیست. مثلاً در مورد آیه «طلعها کانه رؤوس الشیاطین» شکوفه هایش مانند سرهای شیاطین [بسیار بد نما و زشت] است (9) مفسران سه احتمال داده اند:
1-منظور مار بد چهره ای است که به نام شیطان خوانده می شود و میوه و شکوفه زقوم جهنم به آن تشبیه شده.
2-منظور گیاهی است زشت منظر که به نام «شیطان» خوانده می شود.
3-منظور چهره زشتی است که هر کس در ذهن خود از شیطان به عنوان یک موجود پلید تصویر می کند.
بنابراین چنین نیست که قرآن تحت تأثیر فرهنگ زمانه قرار گرفته باشد، بلکه از یک ضرب المثل معهود عرب استفاده کرده و می خواهد بد چهره بودن زقوم را تصویر کند.
چ: درباره مسأله «جن»، «سحر»، «چشم زخم»، «روح» و استفاده قرآن از این الفاظ گفته می شود: قرآن کریم در مورد فرهنگ مردم عرب به صورت گزینشی عمل کرده و هرچه را صحیح و مطابق واقع و حق بوده پذیرفته است، بر این اساس در آیات متعددی به این الفاظ اشاره کرده و این به معنای تبعیت از فرهنگ زمانه نیست بلکه تأیید مطالب صحیحی است که چه بسا از طریق انبیاء سلف وارد فرهنگ مردم شده است. درباره کلمه شیطان نیز در فرهنگ اسلامی به معنای هرمتمرد و طاغی است اعم از جن و انس و جنبندگان دیگر. بنابراین گاهی به «ابلیس» گفته می شود و گاهی به موجودات موذی دیگر، حتی گاهی بر «میکروب» هم اطلاق شده است. تعبیر «حورالعین» نیز به معنی «شدت سفیدی چشم و زیبایی» آن است و به معنای «سیاه چشم» نیست.

مصادر خارجی:
 

مصادر خارجی که خاورشناسان برای قرآن تعیین کرده اند به دو قسمت اساسی تقسیم می شود
*1-مصادر خارجی شفاهی (ملاقات با مسیحیان و یهودیان)
*2-مصادر خارجی کتبی (مطالعه کتابهای عهد قدیم و جدید) .

1-مصادر شفاهی:
 

دسته ای دیگر از شبهات خاورشناسان ناظر به اخذ قرآن از اشعار «امیه بن ابی الصلّت»، «حنفا»، و «احبار» و «رهبانان» در مسافرتهای پیامبر (ص) است.

نقد و بررسی:
 

امیه بن ابی الصلّت از شاعران عرب در دوران جاهلیت و اسلام است، او را از حنفایی دانسته اند که از ظهور پیامبری در زمان خودش، خبر می داد و آرزو داشت که خود، آن پیامبر باشد؛ اما وقتی که محمد (ص) بر انگیخته شد از روی حسد به وی کفر ورزید. وجود تشابه به بین شعر امیّه و پیامبر به یقین به هیچ وجه بر تأثیر پیامبر از اشعار امیه دلالت نمی کند زیرا هیچ دلیلی وجود ندارد. احتمال چنین تأثیری را حتی در زمان پیامبر هم کسی نداده است. با این که اعراب با اشعار امیه آشنا بودند و از سویی مشرکان وحیانی بودن قرآن را قبول نمی کردند، اگر چنین احتمالی می دادند هر آینه پیامبر را به آن متّهم می کردند. اما حنفا، گر چه بت پرست نبودند، تعداد آنها خیلی کم و عقایدشان در هاله ایی از ابهام قرار داشت و معلوم نبود که تصورشان از خدا، وحدانیت او و از حشر و بعث... چیست؟
تا بتوان معارف قرآنی را با افکار و عقاید آنها مقایسه کرد، آنچه که در دست است این است که: به حج بیت الله اعتقاد داشتند و تابع حق تعالی بودند و به خداوند اخلاص داشتند و فقط او را به ربوبیت می شناختند.
آنان از قوم و قبیله گمراه و جاهل بت پرست و در فشار و آزار بودند و نمی توانستند برای خود رهبری برگزینند و لذا عقاید و آراءشان نمی تواند از قرآن کریم باشد همانطور که قرآن نیز نمی تواند متأثر از آنان باشد. در رابطه احبار و رهبانان تاریخ یاد ندارد که آن حضرت با بعضی از اینان نشسته باشد یا به صومعه یا دیری رفته باشد تا تعالیم یهود و مسیحیت را بیاموزد. ملاقات با «بحیرا» نیز این مطلب را ثابت نمی کند زیرا از وی هیچ اثری در تاریخ یافت نمی شود مگر آنچه را که مورخان سیره نویس ذکر کرده اند که پیامبر را در کودکی در چند دقیقه ملاقات کرد، اما در این ملاقات چند دقیقه ای بحیرا چه مقدار می توانست از معارف مسیحیت را به پیامبر تعلیم دهد؛ بعلاوه سن پیامبر بسیار کم بود و عموی او نیز در این دیدار همراه او بود.

2-مصادر کتبی:
 

1-بسیاری از خاورشناسان خواسته اند محتوای قرآن را اقتباسی از کتب و شرایع پیشینیان جلوه دهند. «ریچاردبل» قرآن را کتابی غنی از نظر قصه و حکایت دانسته و می گوید: «اینها بر گرفته از منابع یهود و مسیحیت است.» خاورشناسان دیگری نیز ضمن اشاره به همین مطلب، بخشهای دیگری از قرآن را به تورات و انجیل پیوند می دهند.

نقد و بررسی:
 

در پاسخ باید گفت که اسلوب قصه در قرآن با تورات و انجیل تفاوت دارد، قصص قرآن با واقعیت تاریخی مطابقت دارد و هیچ گاه مانند تورات و انجیل به جزئیات و تفاصیلی که انسان را از تدبیر و تفکر باز می دارد نپرداخته است، بلکه صرفاً به آنچه مایه عبرت است و در سرنوشت نسلها موثر است اشاره می کند. از سوی دیگر اسلام ادیان قبلی را در ظرف زمانی و مکانی خود به رسمیت شناخته و کتب آنها را تصدیق کرده است. اسلام به معنای نابودی تمام اخلاق و عقاید و احکام شریعتهای پیشین نیست، از آنجایی که اسلام دین فطرت است، آنچه از شرایع پیشین را که موافق فطرت است تصویب نموده؛ و آنچه را تحریف شده یا مقتضای زمان نبوده با احکام اصیل و متناسب با زمان و مکان جایگزین ساخته است.
2- «آرتور جفری» در کتاب «واژگان دخیل در قرآن» غیر از نامها خاص تعداد 275 واژه را دخیل داشته و تا توانسته است منشأ آنها را به یهودیت و مسیحیت بر گردانده و با این عمل می خواهد اثبات کند که قرآن از یهودیت و مسیحیت سرچشمه گرفته است. وی همچنین در مقدمه کتابش در بیان دلیل ورود واژه های غیر عربی در قرآن می گوید: «دین اسلام چیزی نو برای اعراب بوده و امکان نداشته که واژگان بومی عرب برای بیان اندیشه های تازه کفایت کند، بنابراین راه ساده و روشن، قرض گرفتن واژه ها و اصطلاحات فنی از زبانهای دیگر است».

نقد و بررسی:
 

با نگاهی اجمالی به واژه های ادعایی می توان گفت که نزدیک به دوسوم آنها واژه هایی هستند که پیش از ظهور پیامبر اسلام وارد زبان عربی شده و در آن زبان به صورت واژه های عادی بومی در آمده اند.
نکته دیگر آنکه اگر ما زبان قرآن را «زبان معیار» بدانیم، زبانی که در تعامل با اقوام و قبیله های مختلف است، به آنها لغت می دهد و می گیرد و هر لغت را که می گیرد آنها را پخته و به صورت زبان خود می گرداند. بنابراین جایی برای طرح مسأله دخیل بودن نمی ماند. علاوه بر این در مورد عدم کفایت لغات زبان عربی باید گفت همانطوری که در ابتدای بحث اشاره شد، زبان عربی در زمان نزول قرآن در اوج فصاحت و بلاغت بود و از این نظر در آن روزگار شهره آفاق گشته بود.

نتیجه:
 

بنابراین از آنچه گذشت روشن گردید که شبهات خاورشناسان هیچ کدام اصل و اساسی ندارند و همه ناشی از عدم دقت در قرآن و تعصبات کورکورانه آنها است و در هیچ یک از آنها راه و روش علمی را در پیش نگرفته اند،
از این رو برماست که بر پایه منطق و استدلال و روش علمی پاسخ شبهات آنها را بدهیم.

پی نوشت ها :
 

1. بقر ه: 75.
2. بقره: 146.
3. بقره: 89.
4. آل عمران: 19.
5. فرقان، 6.
6. یوسف، 2.
7. ص: 87.
8. بینه: 5.
9. صافات: 65.
 

منبع: نشریه فصلنامه قرآنی کوثر شماره 31
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر