چکیده
از روزگاری که نصر بن مزاحم منقری(م212ق/827م) وقعه ی صفین و ابن سعد(م230ق/ 845م) الطبقات را نوشتهاند تا به امروز، همواره پدیدآورندگان آثار تاریخی، حدیثی و رجالی از گروهی از یاران امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) در دوره خلافتش (35 40ق) با عنوان «شرطه ی الخمیس» یاد کردهاند؛ اما هیچ یک از آن منابع، آگاهی روشنی در باره این گروه و فعالیت هایشان به دست ندادهاند. از این رو، این پرسشها برای ما مطرح می شود که: شرطه ی الخمیس چگونه سازمانی بوده و ماموریتش چه بوده است؟ چرا آنان را به این عنوان خواندهاند؟ از آن جمع به ظاهر انبوه، چند تن در شمار راویان حدیث هستند و از همه مهمتر، بررسی در باره مدلول عبارت مزبور چقدر در مطالعات حدیث شناختی کاربرد و تأثیر دارد؟ نگارنده در این مقاله کوشیده است با مطالعه و مقایسه اسناد و مدارک موجود در این باره به پاسخ برخی از آن پرسشها دست یابد. در نتیجه پژوهش حاضر، میتوان گفت که با وجود تلاش رجالشناسان برای استفاده از این عنوان در توثیق و تعدیل راویان، توصیف جمعی از اصحاب به این عنوان، تأثیر عملی چشمگیری در مطالعات حدیث شناختی ندارد. کلید واژهها: علی بن ابی طالب (علیه السلام)، شرطه ی الخمیس، رجالشناسی، توثیق عام.
درآمد
در منابع تاریخی، رجالی و حدیثی از گروهی از یاران و هواداران امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) با عنوان «شرطه ی الخمیس» یاد کردهاند. کهنترین متنی که این عنوان در آن به چشم میخورد، کتاب وقعه ی صفین اثر نصر بن مزاحم منقری (م212ق/ 827م) است. (1) پس از آن، ابن سعد (168 230ق/ 784 845م) در الطبقات، در شرح حال قَیس بن سعد بن عُباده، از سپاهی با این عنوان یاد کرده است. (2) به دنبال ابن سعد، خلیفه ی بن خیاط (م240ق/ 854م) در خلال نام بردن از کارگزاران امام (علیه السلام) از شرطه ی الخمیس نامی به میان آورده و أصبغ بن نباته را فرمانده آن معرفی کرده است. (3) حدود چهل سال بعد، میبینیم که ثقفی کوفی (م283ق/ 896م) به مناسبتی، به گروهی با این عنوان اشاره کرده است. (4) در همین زمان، یک عالم شیعی به نام ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقی (م274 یا 280ق/ 887 یا 893م)، در خلال فهرستی که از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و ائمه (علیهم السلام) به دست داده است، اطلاعات بیشتری از این گروه در اختیار ما مینهد. وی یاران امیرالمؤمنین را از میان اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله ) به چهار دسته به شرح ذیل تقسیم میکند: اصحاب، اصفیا، اولیا و شرطه ی الخمیس. وی پس از آن که سیزده تن از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) را در شمار اصفیای اصحاب امام معرفی میکند، مینویسد:
اصحاب امیرالمومنین که در زمره شرطه ی الخمیس بودند شمارشان به شش هزار تن میرسید.
آن گاه، پس از آن که شطری از سخنان امام (علیه السلام) را در مقام بیان منزلت این گروه باز میگوید، دوازده تن از اعضای این گروه را نام می برد. (5) در عین حال باید گفت، آگاهی هایی که وی در آنجا به دست میدهد، به غایت مبهم و نابسامان است؛ به طوری که مرز این چهار گروه و تفاوت مراتب آنها اساساً معلوم و مشخص نیست.(6)
وقتی برگ های تاریخ را ورق میزنیم، میبینیم در تاریخ الطبری (7) (224 310ق/ 839 923م) و الکافی، اثر ثقه ی الاسلام کلینی (8) (م329ق/ 941م) و رجال الکشی (9) (م حدود 340ق/ حدود 951م) هم این عنوان تکرار شده است. در دعائم الاسلام، اثر قاضی نعمان (10) (م363ق/974م) نیز این عنوان در ضمن سخنی منسوب به امام (علیه السلام) به چشم میخورد. چون نوبت به شیخ مفید (336 413ق/ 947 1022م) میرسد، میبینیم او همان اطلاعاتی را که برقی در رجالش ثبت کرده، برگرفته و عیناً در کتابش تکرار کرده است. (11) بیش از یک قرن پس از برقی، محمد بن اسحاق ندیم (م438ق/ 1047م) در کتاب مشهور خود به نام الفهرست که آن را در سال 377ق، یا 412ق، تألیف کرده است (12) مینویسد:
وقتی طلحه و زبیر با علی راه مخالفت پیش گرفتند و بر خونخواهی عثمان پای فشردند و علی (علیه السلام) برای کارزار آهنگ آنان کرد تا به فرمان خدا گردن نهند، کسانی را که در این کار از او پیروی کردند، شیعه نامیدند. او به آنان میگفت: شیعه من (شیعتی). وی آنان را طبقه اصفیا، اولیا، شرطه ی الخمیس و اصحاب نامید. (13)
آنچه مؤلف الفهرست در باره دستهبندی یاران علی (علیه السلام) ذکر کرده است، درست همان تقسیمی است که برقی در باره اصحاب امیرالمؤمنین آورده است. حتی او در باب وجه نامگذاری شرطه ی الخمیس، همان سخن منسوب به امام (علیه السلام) را که برقی نقل کرده تکرار کرده است. بنابراین، همچنان که یکی از معاصران نیز گفته است، (14) جای تردید باقی نمیماند که محمد بن اسحاق ندیم این تقسیم بندی و دیگر اطلاعات را از برقی اقتباس کرده است؛ با این توضیح که صدر سخن محمد بن اسحاق در باره ظهور نام شیعه به سخن برقی ارتباطی ندارد.
از این پس میبینیم که عنوان «شرطه ی الخمیس» به سر حد شهرت و حتی استفاضه میرسد؛ به طوری که مؤلفان، بویژه پدیدآورندگان آثار پرشمار رجالی در سده های اخیر، آن را دست به دست کرده و پیاپی آن را تکرار و در باره مدلول این اصطلاح و ارزش رجال شناختی آن اظهارنظر کردهاند. برخی از این حدیثشناسان، عضویت در شرطه ی الخمیس را برای اعتماد به روایت یک راوی کافی دانستهاند. (15) برخی دیگر، آن را حاکی از عدالت (16) و غایت ایمان و وثاقت (17) راوی تلقی کردهاند. بعضی هم معتقدند از اخبار مربوط به این گروه مدح عظیم مستفاد میگردد. (18) حاصل سخن، آن که از نظر این رجالشناسان شرطه ی الخمیس ذیل عنوان «توثیقات عام» (19) قابل درج است.
نگارنده در این مقاله درصدد است، پس از بررسی دقیق اسناد و مدارک موجود و مطالعه همه جانبه ی آنها، معلوم کند شرطه ی الخمیس چگونه سازمانی بوده؛ وظایف و مأموریتش چه بوده است؛ از چه تعداد سرباز تشکیل شده بود؛ چند تن از آنان در شمار راویان حدیث هستند و از همه مهمتر این که عبارت مزبور چه مقدار در جرح و تعدیل راویان کاربرد و تأثیر دارد. بدیهی است در نتیجه ی این پژوهش آرای رجال شناسان هم در این باره در ترازو قرار خواهد گرفت.
معنا و مدلول شرطه ی الخمیس
بررسی خود را در باره معنای این ترکیب اضافی از مضافالیه آن آغاز میکنیم. اغلب لغتشناسان «خمیس» را به معنای «جیش» (لشکر، سپاه) دانسته (20) و گفتهاند: چون لشکر از پنج بخش (مقدمه، ساقه، میمنه، میسره و قلب) تشکیل میشده است (به شرح تصویر زیر) آن را خمیس نامیدهاند.(21)
همچنان که شاعری آن را صفت جیش قرار داده و گفته است:
قد یضرب الجیشَ الخمیسَ الأزوَرا. (22)
بعضی هم گفتهاند لشکر را از آن رو خمیس نامیدهاند که غنایم جنگی را برای لشکر پنج قسمت(تخمیس) میکنند؛ چنان که عدی بن حاتم گفته است:
«رَبَعتُ فی الجاهلیه و خَمَستُ فی الاسلام»؛ یعنی در هر دو حالت سپاه را فرماندهی کردم؛ زیرا امیر لشکر در جاهلیت یک چهارم غنیمت را میگرفت و چون اسلام آمد، آن را به یک پنجم تقلیل داد و برای آن مصارفی معین کرد. به همان سان که وقتی ربع یا خمس اموال گروهی را بگیرند، گویند: رَبَعتُ القوم و خَمَستُهم. (23)
اما کلباسی این وجه را ضعیف شمرده و گفته است:
به مناسبت یک امر شرعی نمیتوان لغت ساخت (لامجال لوضع اللفظ اللغوی بمناسبه ی امر شرعی). مگر آن که مراد از تخمیس غنایم، تخمیس آن به نسبت دسته های پنج گانه لشکر باشد؛ نه پنج قسمت کردن آن بر اساس خمس شرعی. (24)
بعضی هم خمیس را در ترکیب مورد بحث به معنای ششمین روز هفته یا پنج شنبه تلقی کرده و گفتهاند:
در روز پنج شنبه از این سپاه سان میدیدند یا آنها را گردهم میآوردند (و کانوا یُعرَضون یومَ الخمیس او یُجمَعون یومَ الخمیس). (25)
چه، تازیان ششمین روز هفته را «یوم الخمیس» نامند. (26)
اما شُرطَه که به شُرَط جمع بسته می شود (مثل غُرفَه و غُرفَ) نخستین گروه از سپاه است که درگیر جنگ میشوند و مهیای مرگ میگردند؛ چنان که گزیده و نخبه یاران سلطان را که بر دیگر سپاهیانش مقدم میدارد شُرَط السلطان خوانند. (27) به عقیده ی مجلسی اول، شُرَط قوی پنجگانی بودند که پیشاپیش سپاه قرار داشتند. آنان اخص از مقدمه بودند [شاید به تعبیر امروزی بتوان گفت یگان ویژه بودند]. گویا خود را ملزم کرده بودند باز نگردند تا ظفر یابند یا کشته شوند. (28)
لغتشناسان بر این باورند که این واژه از شَرَط به معنای علامت گرفته شده است و گزیدگان سپاه را از آن سبب شُرطَه خواندهاند که آنان خود را با علامت هایی ممتاز ساخته بودند تا با آن شناخته شوند. (29) بر این اساس، شرطه ی الخمیس یعنی اعیان لشکر. امام هم که در روز جمل به عبدالله بن یحیی حضرمی فرمود: «أنت و أبوک من شرطه ی الخمیس حقاً»، (30)مرادش این بود که آن دو از گزیدگان اصحاب وی هستند که بر دیگر سپاهیان مقدماند. (31) برخی از لغت شناسان هم شُرطه را از شَرط به معنای آمادگی (تهیؤ) مأخوذ میدانند؛ زیرا آنان همیشه آماده ی دفع دشمن هستند. (32) توضیح، این که وقتی میگوییم «أشرط فلانٌ نفسَه لامر کذا»، یعنی خود را برای آن کار نشاندار و آماده ساخت. (33) احتمال دیگری که در این باب مطرح کردهاند، آن است که این واژه از شَرط به معنای الزام مأخوذ باشد. (34) به نظر نگارنده، با توجه به این که أصبغ بن نباته در پاسخ این پرسش که چگونه شما را شرطه ی الخمیس خواندهاند، گفت: چون ما به امام تضمین دادیم که تا سر حد جان ایستادگی کنیم و او هم پیروزی را برای ما تضمین کرد، (35) وجه اخیر موجهتر به نظر میرسد؛ چه، در این قول و قرار دو سویه مفهوم شرط آشکار است.
پس از بررسی واژه شناختی باید گفت، از مطالعه ی منابع حدیثی، رجالی و تاریخی دانسته می شود که شرطه ی الخمیس یک سازمان نظامی متشکل از سربازان نخبه ی امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) در کوفه بوده است. اما با کند و کاو در منابع مزبور، در باره این سازمان و مأموریتش اطلاعات دقیقی به دست نمیآید. طبری تنها اشاره کرده است که وی این سپاه را از تازیان به وجود آورده بود. آنان که چهل هزار کس بودند، با علی بیعت مرگ کرده بودند. (36) در برخی از آثار متأخر آمده است که امام (علیه السلام) این سپاه را در کوفه ایجاد کرده بود. (37) اما به نظر میرسد در این اظهارنظر تسامحی رفته باشد؛ چه، منابع متقدم حکایت دارند که در جنگ جمل که در بصره و قبل از آمدن امام (علیه السلام) به کوفه رخ داده است شرطه ی الخمیس حضور داشتهاند. (38) یکی از محققان معاصر در مقام بیان مأموریت این سازمان نوشته است:
در سازماندهی ارتش های جدید بخش یا دسته ای وجود دارد که آن را « شرطه ی العسکریه» خوانند. مأموریت این بخش امور امنیتی و حفاظتی در ارتش است. شاید مراد از شرطه ی الخمیس همین باشد. (39)
به عبارت دیگر، شرطه ی الخمیس مأموریت حفاظت و اطلاعات سپاه علی (علیه السلام) را به عهده داشته است. گفتنی است در زبان فارسی نیز نویسندگان و مترجمان به تناسب نوع تلقی خود از مأموریت این گروه، از ایشان با تعبیراتی از قبیل: «نگهبانان سپاه»، (40) «چرخچی لشکر»، (41) «سپاه گزیده»، «جانباز»، (42) «دژبانی سپاه» (43) و «پیش قراولان لشکر» (44) یاد کردهاند.
تعداد اعضای این سپاه
در باره شمار اعضای این سازمان هم، رجال شناسان و مورخان هم سخن نیستند؛ به طوری که اعضای این سپاه را از پنج هزار تا چهل هزار تن ذکر کردهاند. تفصیل سخن، این که برقی این گروه از اصحاب امام (علیه السلام) را شش هزار تن (45) و کشی شش هزار یا پنج هزار تن (46) ذکر کرده است؛ اما ابن سعد شمار مقدمه ی سپاهی را که امام حسن بن علی به سوی شامیان گسیل داشت، دوازده هزار تن ذکر کرده و نوشته است آنان را شرطه ی الخمیس میخواندند. (47) ولی طبری این سپاه را در ایامی که به قتل علی (علیه السلام) انجامید، چهل هزار تن میشمارد؛ (48) به طوری که این جماعت انبوه پس از خیانت عبیدالله بن عباس و مصالحه ی امام حسن (علیه السلام) با معاویه، تحت امارت قیس بن سعد خود را مهیای جنگ با معاویه کردند. (49) از میان این جمعیت انبوه، تاریخ نام تنی چند را برای ما ثبت کرده است؛ بدین شرح:
1. ابوالقاسم أصبَغ بن نُباته تمیمی حنظلی مجاشعی؛ امام (علیه السلام) وی را که از وفادارترین و پایدارترین اصحاب به شمار میرفت به فرماندهی شرطه ی الخمیس گماشته بود. (50) نوشتهاند وی در جنگ صفین سالار شرطه ی الخمیس بود. (51)
2. قَیس بن سعد بن عُباده انصاری؛ وی در آغاز، کارگزار امام در مصر بود، اما امام به دلایلی او را عزل کرد. قیس به مدینه رفت و سپس به کوفه آمد و به امام پیوست و تا پایان کار با او بود. هنگامی که هواداران معاویه بر نواحی سواد غارت بردند، امام شرطه ی الخمیس را مأمور دفع غارتگران ساخت و قیس را به فرماندهی آنان گماشت. (52) در این جا به نظر میرسد این فرماندهی سمتی همیشگی و پایدار نبوده است؛ چه، علاوه بر مأموریت پیشگفته، بنا به گفته ی طبری علی (علیه السلام) [یک بار دیگر] در واپسین ماه های حیاتش، قیس را بر مقدمه ی سپاه خود از مردم عراق که باید سوی آذربایجان و نواحی آن رود و نیز بر شرطه ی الخمیس فرمانده ساخت. (53)
همچنین در شرح حوادث سال چهل و یکم نوشتهاند:
وقتی امام حسن (علیه السلام) با معاویه مصالحه کرد، شرطه ی الخمیس قیس را به امارت برگزیدند و با وی بر پیکار با معاویه پیمان بستند. (54)
افزون بر آنچه گفته شد، چنان که دیدیم و باز هم خواهیم دید، کسان دیگری هم فرماندهی این سپاه را به عهده داشتهاند.
3. عِفاق بن مُسَیح فزاری؛ با وجود این که این عفاق فرد گمنامی است، او را از همراهان علی (علیه السلام) و فرمانده شرطه ی الخمیس معرفی کردهاند. (55)
4. عباد بن نسیب قَیسی مکنی به ابوالوضیء؛ وی را از مردم بصره و یکی از اعضای سواره نظام علی (علیه السلام) و سالار شرطه ی الخمیس معرفی کردهاند. (56)
بجز این چهار تن که هر یک از آنان را فرمانده ی شرطه ی الخمیس معرفی کردهاند برقی که نخستین بار اصحاب امیرالمومنین را در قالب چهار دسته (اصحاب، اصفیا، اولیا و شرطه ی الخمیس) معرفی کرده یک بار از این افراد در زمره شرطه ی الخمیس یاد کرده است: سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، ابوسِنان، (57) ابوعَمره، جابربن عبدالله، سهل بن حُنَیف انصاری و عثمان بن حُنَیف انصاری. او پس از آن، چند تن از یاران امام (علیه السلام) را در شمار اولیا یاد کرده، سپس افزوده است:
ابوالرضا عبدالله بن یحیی حضرمی، سُلَیم بن قیس هِلالی (58) و عُبَیده سلمانی از شرطه ی الخمیس بودند.
بنابراین، وی از میان اصحابی که برای امیرالمومنین (علیه السلام) نام برده، دوازده تن را در شمار شرطه ی الخمیس معرفی کرده است؛ اما همچنان که در آغاز مقاله هم اشاره شد، فهرست برقی به غایت آشفته و نابسامان است؛ چه این که وی هیچ مرز و معیار مشخصی برای این دسته بندی عرضه نکرده است. از نشانه های نابسامانی فهرست او، یکی این است که وی سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ابوسِنان، ابوعَمره، جابربن عبدالله را افزون بر این جا، در شمار اصفیای هم ذکر کرده است. دیگر، آن که اصبغ بن نباته را که فرمانده ی شرطه ی الخمیس و نام آورترین شخصیت این سپاه بوده است (59) در آن فهرست درج نکرده، بلکه نام او را در شمار خواص اصحاب امیرالمومنین از مضر آورده است. (60) سلمان و ابوذر هم قبل از دوره خلافت امام (علیه السلام) از دنیا رفته بودند. از این رو، بدیهی است که نمیتوانند عضو سپاهی باشند که امام (علیه السلام) در دوره خلافتش در عراق ایجاد کرده بود.
بجز کسانی که ذکرشان گذشت، این کسان را هم از شرطه ی الخمیس برشمردهاند:
1. بِشر بن عَمرو هَمدانی؛ رجال شناسان وی را بر اساس برداشت از روایتی که کشی در کتابش ذکر کرده است، (61) از شرطه ی الخمیس برشمردهاند؛ هر چند که اینان خود سند روایت را «غیر نقی» ارزیابی کرده و در نتیجه اطمینان بخش ندانستهاند. (62)
2. حبیب بن مُظاهر (یا مُظَهِر) اسدی؛ در برخی از آثار متأخر و معاصر وی را که یکی از تابعین و از شهیدان کربلاست از شرطه ی الخمیس برشمردهاند (63) . این فقط یک برداشت از عبارتی دو پهلو از برقی است. (64)
3. ابویحیی حکیم بن سعید حنفی؛ رجال شناسان جملگی بر پایه ی اطلاعات مندرج در رجال برقی و طوسی (65) وی را از اولیای اصحاب امیرالمؤمنین و نیز از شرطه ی الخمیس برشمردهاند. (66)
4. سعد بن حارث خزاعی؛ او از اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله ) و یکی از موالی امیرالمؤمنین و از شهیدان کربلاست. برخی از معاصران، بی آن که مأخذ خود را به دست دهند، وی را از شرطه ی الخمیس قلمداد کردهاند. (67)
5. عبدالله بن اُسَید کندی؛ رجال شناسان احوال این شخص را ذکر نکردهاند؛ با این حال، در برخی از منابع متأخر و معاصر او را از شرطه ی الخمیس شمردهاند. (68)
6. عمرو بن حمق خزاعی؛ صاحب معجم رجال الحدیث بر اساس برداشت خود از سخن برقی وی را از شرطه ی الخمیس دانسته است. (69)
7. مالک بن حارث اشتر نخعی؛ برخی مالک را از عیون شرطه ی الخمیس قلمداد کردهاند؛ هر چند از فهرست برقی که معمولاً مأخذ رجال شناسان ادوار بعدی در این زمینه است چنین چیزی به دست نمیآید. (70)
8. محمد بن ابی بکر؛ صاحب معجم رجال الحدیث بر اساس برداشتی که از سخن برقی کرده، وی را از شرطه ی الخمیس معرفی کرده است. (71)
9. میثم بن یحیی التمار؛ صاحب معجم رجال الحدیث بر اساس فهرست برقی، میثم را از شرطه ی الخمیس دانسته است؛ با آن که از فهرست برقی به صراحت چنین چیزی فهمیده نمی شود. (72)
10. نُعیم بن دجاجه اسدی کوفی؛ در دنباله ی مقاله در باره این شخص که از شرطه ی الخمیس بوده است (73) بیشتر سخن خواهیم گفت.
11. یحیی حضرمی؛ بر اساس روایاتی که برقی، کشی و مفید ثبت کردهاند، امام (علیه السلام) در روز جمل به پسرش عبدالله فرمود: تو و پدرت به واقع از شرطه ی الخمیس هستید. (74) بنابراین، یحیی هم یکی از اعضای این سپاه بوده است.
پی نوشت ها :
*استاد دانشگاه فردوسی مشهد
1) وقعه صفین، ص406 .
2) الطبقات الکبری، ج6، ص122 .
3) تاریخ خلیفه بن خیاط، ص121 .
4) الغارات، ج1، ص119-121 و ج2، ص489 .
5) ر.ک: ادامة مقاله.
6) کتاب الرجال، ص3-4 .
7) تاریخ الرسل و الملوک، ج5، ص158 .
8) الکافی، ج1، ص346؛ ج4، ص181؛ ج7، ص371 .
9) اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، ص5، 6، 103، 110 .
10) دعائم الاسلام، ج1، ص372 .
11) الاختصاص، ص2-4 .
12) الاعلام، ج6، ص29 .
13) الفهرست، ص223 .
14) اضواء علی عقائد الشیعه الامامیه، ص92 .
15) الوجیزه، ص102 .
16) تعلیقه علی منهج المقال، ص233 .
17) سماء المقال، ج2، ص246 .
18) تنقیح المقال، ج1، ص196 .
19) گفتنی است که وقتی شخص ثقه به وثاقت جمعی شهادت دهد که فرد مورد نظر هم در میان آنان باشد، آن را «توثیق عام» (توثیق جمعی یا همگانی) گویند. بنابراین، در توثیقات عام دلالت بر وثاقت به نحو تضمنّی است؛ درحالی که وقتی شخصی ثقه به وثاقت شخص معینی شهادت دهد (توثیق خاص)، دلالت بر وثاقت به نحو مطابقی است. برای آگاهی گسترده تر درباره توثیقات عام و مقدار ارزش و اعتبار آن ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج1، ص49 به بعد.
20) در برخی از منابع به جای این کلمه، واژه «جیش» ثبت شده است که آشکارار تصحیف به نظر می رسد. (ر.ک: تاریخ الرسل و الملوک، ج5، نسخه بدل ص158؛ المنتظم، ج5، ص185؛ الاصابه، ج2، ص64).
21) الصحاح؛ النهایه؛ ابن الاثیر؛ مجمع البحرین، ذیل ماده خمس. نیز: طرائف المقال، ج2، ص213؛ سماء المقال، ج2، ص245؛ الرسائل الرجالیه، ج3، ص35-36 .
توضیح، این که ارتش کشورهای متمدن به صف ها و دسته ها تقسیم می شد، ولی عرب های عصر جاهلی از این نظامات بهره ای نداشتند و جنگ های آنان به صورت جنگ و گریز (کرّ و فرّ) بود. پس از ظهور اسلام قوانین و مقرراتی برای جنگ ایجاد شد که از آن جمله صف بندی لشکریان است؛ چنان که در سوره صف دربارة آن می فرماید: (ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص). اما رومیان هنگام جنگ سپاهیان خویش را به هنگ ها تقسیم می کردند و آن را کورتیس (kortis) می خواندند و هر هنگ و دسته ای را به صف های منظم ترتیب می دادند؛ مثلاً شاه یا فرمانده کل را با پرچم ها و ملازمان در وسط قرار داده، آن را قلب لشکر می گفتند. جلوی این دسته، دسته دیگری بود که غالباً از سواران تشکیل می شد و آن را مقدمه الجیش یا پیشاهنگ می نامیدند. طرف راست پادشاه میمنه، طرف چپ میسره و پشت سر ساقه نام داشت. بدین سان لشکر به پنج دسته تقسیم می شد. همین که عرب ها با رومیان و ایرانیان به جنگ برخاستند، مانند آنان لشکریان را به دسته ها و صف ها مرتب ساختند؛ چنان که خالد بن ولید در سال 13 هجری در واقعه یرموک سپاهیان اسلام را به دسته ها تقسیم کرد و ابوعبیده را در قلب، عمروبن عاص و شرحبیل بن حسنه را در میمنه و یزید بن ابی سفیان را در میسره قرار داد و نخستین بار عرب ها را با آن ترتیب آشنا ساخت و پس از وی، سعد بن ابی وقاص در سال 14 هجری همان نظامات را اجرا کرد؛ اما آنان در عین حال، از صف آرایی به کلی دست برنداشتند و نظام صف بندی تا سال ها برقرار ماند تا آن که مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموی، نظام صف بندی را به کلی بر هم زده، روی اصول دسته بندی جنگید (ر.ک: به: تاریخ تمدن اسلام، ص151-153).
22) الصحاح، ماده خمس. بنابراین، این که یکی از معاصران نوشته است: شرطه الخمیس به پنج دسته (مقدمه، ساقه، میمنه، میسره و قلب) تقسیم می شدند (هامش کتاب عجائب احکام امیرالمؤمنین، فارس حسون کریم، ص114)، سخن درستی به نظر نمی رسد.
23) النهایه، ذیل مدخل خمس.
24) الرسائل الرجالیه، ج3، ص37 .
25) خزانه الأدب، ج7، ص120 .
26) الصحاح، همان جا.
27) النهایه، ذیل ماده شرط؛ مجمع البحرین، ذیل ماده شرط.
28) حاشیه تهذیب، به نقل از: سماء المقال، ج2، ص246 .
29) الصحاح، ماده شرط؛ النهایه، همان ماده؛ مجمع البحرین، همان ماده.
30) اختیار معرفه الرجال، ص6 .
31) مجمع البحرین، ذیل ماده شرط. مقایسه شود با: همان کتاب، ذیل ماده خمس.
32) ابوعبیده بر همین رأس است (الصحاح، همان ماده).
33) الصحاح، همان جا.
34) سماء المقال، ج2، ص245 .
35) اختیار معرفه الرجال، ص103 .
36) تاریخ الرسل و الملوکم، ج5 ص158. در برخی نسخ تاریخ الطبری آمده است: عربان آن را به وجود آورده بودند (همان جا، نسخه بدل ها).
37) المجالس الفاخره، ص192 .
38) ر.ک: الجمل، ص217 .
39) الطبقات، ابن سعد، تحقیق محمد بن صامل السلمی، هامش ج1، ص321 .
40) تاریخ طبری، ترجمه پاینده، ج7، ص2714، 2718 .
41) إکلیل المنهج، کرباسی، ص140 .
42) مبسوط در ترمینولوژی حقوق، جعفری لنگرودی، ج3، ص2278 .
43) پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقری، ترجمه پرویز اتابکی، ص555 .
44) الکافی، ترجمه مصطفوی، ج2، 152 .
45) کتاب الرجال، ص3 .
46) معرفه الرجال، اختیار طوسی، ص6 .
47) الطبقات، ج1، ص321 و نیز: تاریخ مدینه دمشق، ج13، ص262؛ تهذیب الکمال، ج6، ص244-245 .
48) تاریخ الرسل و الملوک، ج5، ص158؛ نیز: المنتظم، ج5، ص185 .
49) تاریخ الرسل و الملوک، ج5، ص164 .
50) وقعه صفین، ص406؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، ص121. مقایسه شود: اختیار معرفه ارجال، ص5 و 103 .
51) وقعه صفین، همان جا؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج1، ص692 .
52) الغارات، ج2، ص489؛ الطبقات، ج6، ص122 .
53) تاریخ الرسل و الملوک، ج5، ص158؛ نیز: المنتظم، ج5، ص185؛ تاریخ مدینه دمشق، ج49، ص428. اما این سپاه هنوز به محل مأموریت خود نرفته بود که امام کشته شد.
54) تاریخ الرسل و الملوک، ج5، ص164. نیز: اختیار معرفه الرجال، ص110 .
55) خزانه الادب، ج7، ص120 .
56) التاریخ الکبیر، ج6، ص31 . ظاهراً نام او در کتب رجالی شیعه ثبت نشده است و این حکایت می کند که نام وی در اسناد روایات شیعه وجود ندارد.
57) درباره او ر.ک: قاموس الرجال، ج11، ص361 .
58) برخی از معاصران احتمال داده اند که «چنین شخصی هیچ گاه وجود خارجی نداشته و نام سلیم بن قیس، تنها یک نام مستعار بود که شیعیان کوفه از رهگذر تقیه، برای کتاب شدید اللحنی که در سال های ناآرام پایانی حکومت اموی علیه آن نظام و پایه های اعتقادی آن نشر کردند، به کار بردند. (میراث مکتوب شیعه، ص119؛ نیز: «پژوهشی درباره سلیم بن قیس هلالی»، ص89-126).
59) اختیار معرفه الرجال، ص5، 103 .
60) کتاب الرجال، ص3-5؛ نیز ر.ک: الاختصاص، ص2-3. وی در آنجا همان اطلاعات را بی کم و زیاد و بدون آن که نقد یا تعلیقه ای بر آن بیفاید، از برقی نقل کرده است.
61) اختیار معرفه الرجال، ص5 .
62) نقد الرجال، ج1، ص281؛ جامع الرواه، ج1، ص122؛ طرائف المقال. ج2، ص75؛ مستدرکات علم رجال، ج2، ص32-33 .
63) المجالس الفاخره، ص192؛ انصار الحسین، ص81؛ هاشم التحریر الطاووسی، ص178 .
64) کتاب الرجال، ص4 .
65) کتاب الرجال، ص4؛ رجال الطوسی، ص60 .
66) از جمله ر.ک: رجال ابن داود، ص222؛ خلاصه الاقوال، ص307؛ نقد الرجال، ج2، ص146؛ جامع الرواه، ج1، ص268؛ معجم رجال الحدیث، ج6، ص186؛ وسائل الشیعه، ج30، ص529 .
67) مستدرکات علم رجال، ج4، ص27 .
68) بحارالأنوار، ج53، ص108؛ مختصر بصائر الدرجات، ص204؛ مستدرکات علم رجال، ج4، ص485 .
69) معجم رجال الحدیث، ج13، ص87، 91؛ مقایسه شود: کتاب الرجال، ص4 .
70) المنتقی النفیس، ص227؛ مقایسه شود: کتاب الرجال، ص6 .
71) معجم رجال الحدیث، ج14، ص230؛ مقایسه شود: کتاب الرجال، ص4؛ الاختصاص، ص3 .
72) معجم رجال الحدیث، ج19، ص94؛ مقایسه شود: کتاب الرجال، ص4؛ الاختصاص، ص3 .
73) الغارات، ج1، ص119-121؛ مستدرکات علم رجال، ج8، ص85 .
74) کتاب الرجال، ص3؛ معرفه الرجال، ص6؛ الاختصاصف ص6، نیز: قاموس الرجال، ج11، ص44؛ مستدرکات علم رجال، ج8، ص200 .
منبع: نشریه علوم حدیث شماره 57