نقش مذهب تشیع در روابط سیاسی قطب شاهیان و صفویان (۲)

شاه عباس و اوج روابط سیاسی قطب شاهیان و صفویان   اوج روابط سیاسی بین قطب شاهیان و صفویان و تبادل سفرا بین این دو حکومت، مربوط به دوره اقتدار و ثبات حکومت صفویان، یعنی دوره حکومت شاه عباس صفوی (۹۹۵ - ۱۰۳۸ق) است

نقش مذهب تشیع در روابط سیاسی قطب شاهیان و صفویان (2)

شاه عباس و اوج روابط سیاسی قطب شاهیان و صفویان
 

اوج روابط سیاسی بین قطب شاهیان و صفویان و تبادل سفرا بین این دو حکومت، مربوط به دوره اقتدار و ثبات حکومت صفویان، یعنی دوره حکومت شاه عباس صفوی (995 - 1038ق) است. اسدبیک کر کیراق تبریزی، اولین سفیری است که از طرف شاه عباس به دربار محمدقلی قطب شاه (988 - 1020ق) روانه شد. به تصریح منابع، او پس از انجام مأموریتش در سال 1005ق به دربار شاه عباس آمد و هدایایی که از دکن با خود آورده بود، تقدیم شاه عباس کرد (اسکندربیک منشی، 1377، ج2، ص 843/ نورمحمدخان، 1367، ص 254).
بار دیگر در سال 1012ق شاه عباس اغرلو سلطان را با هدایایی به دربار محمدقلی فرستاد. قطب شاه به دلیل احترامی که برای هیئت نمایندگان ایرانی قائل بود، شخصاً برای استقبال آنان به خارج از شهر حیدرآباد رفت. این فرستاده شاه عباس به دلیل آشوب ها و حملات بابریان در شمال دکن، مجبور شد حدود شش سال در حیدرآباد بماند. در این مدت او نزد سلطان گرامی و محترم بود و سالانه پنجاه هزار روپیه برای مخارج او از خزانه حکومت پرداخت می شد. پیش از بازگشت او به ایران، قطب شاه، حاجی قنبرعلی را که از معتمدان دربار بود، با تحفه ها و هدایایی ارزنده، برای استحکام روابط به ایران فرستاده بود. سپس مهدی قلی خان را نیز در سال 1018ق همراه اغرلو سلطان به سفارت ایران فرستاد (تاریخ سلطان محمد قطب شاه، همان، مقاله چهارم/ اسکندربیک منشی، 1377، ج2، ص 1430).
شاه عباس برای تحکیم روابط با قطب شاهیان به ایجاد پیوندهای سببی با این خاندان نیز مایل بود؛ به طوری که طبق گزارش برخی منابع، شاه عباس صفوی حیات بخشی بیگم دختر محمدقلی قطب شاه را در سال 1012ق برای یکی از شاهزاده های صفوی خواستگاری نمود (رای بند رابن، [بی تا]، ص 137/ هندوشاه، 1301ق، ج2، ص 173). به تصور ناظران معاصر، این ازدواج می توانست افتخاری بزرگ برای قطب شاه باشد؛ افتخاری که به قول تاریخ فرشته، از زمان ورود اسلام به هند تا آن زمان نصیب هیچ کس نشده بود (هندوشاه، 1301ق، همان)؛ اما قطب شاه که مایل نبود از یگانه فرزندش جدا شود، به توصیه میرمحمد مؤمن استرآبادی به این خواستگاری جواب رد داد و در سال 1016ق دخترش را به ازدواج برادرزاده اش محمد درآورد.
در سال 1022ق، حکام محلی شیعه دکن، هریک نمایندگانی به دربار شاه عباس فرستادند و از تعدی جغتای، فرمانده بابری که به دستور جهانگیر، حاکم مغول، متعرض ممالک دکن می شد، گلایه نموده، از شاه عباس درخواست کردند از آنها در مقابل گورکانیان حمایت کند. روابط شاه عباس و جهانگیر در این زمان دوستانه بود، لذا شاه عباس نامه ای برای جهانگیر فرستاد و از او خواست حملات خود را در دکن متوقف کند (اسکندربیک منشی، 1377، ج2، ص 3 - 141/ نذیر احمد، 1347، ص 5 - 290). برخلاف نظر مؤلف تاریخ عالم آرای عباسی که می گوید جهانگیر درخواست شاه عباس را پذیرفت، سلطان بابری طی چهار سال پس از آن تاریخ، حملات خود را ادامه داد (ریاض الاسلام، 1373، ص 151).
در همین سال (1022ق) چون محمدقلی قطب شاه درگذشت و سلطان محمد قطب شاه جانشین او شد، شاه عباس، حسین بیک قبچاقی تبریزی را برای تعزیت مرگ محمدقلی و تهنیت جلوس سلطان محمد، به حیدرآباد فرستاد. شاه عباس در نامه ای که به همراه حسین بیک برای سلطان محمد فرستاده بود، بعد از عرض تسلیت و تهنیت، متذکر شده بود قطب شاه به نمایندگان شاه عباس زودتر اجازه بازگشت بدهد تا رابطه ای بی وقفه بین طرفین برقرار باشد. (خانزمان خان، 1377، ص 4 - 33).
حسین بیک در سال 1024ق به همراه محمدبن خاتون، نماینده قطب شاه به ایران بازگشت. دیگر نماینده شاه عباس به دربار قطب شاهی، قاسم بیک حاکم مازندران بود که هشت سال بعد از حسین بیک، یعنی در سال 1032ق به حیدرآباد آمد. او پس از دو سال اقامت در حیدرآباد، در سال 1034ق درگذشت. سلطان محمد قطب شاه، فرزند او، محمدقلی بیک را جانشین پدر کرد. محمد قلی بیک در سال 1038ق به همراه خیرات خان نماینده قطب شاه عازم ایران شد. در مسیر حرکت به ایران در بندر سورت (1)،‌ شاه جهان که تازه به حکومت رسیده بود،‌ آنها را به آگره فراخواند و به وسیله آنان پیام شفاهی و نامه ای برای شاه عباس فرستاد. این دو نماینده پس از مرگ شاه عباس به بندرعباس رسیدند؛ لذا نامه ها و هدایا را به جانشین وی شاه صفی (1038 - 1052ق) تقدیم کردند. خیرات خان تا سال 1044ق در ایران ماند و در این سال به همراه امام قلی بیک شاملو از اصفهان عازم گلکنده شد. (ساعدی شیرازی، 1961م، ص 5 - 81/ منشی قادرخان، 1306ق، ص 39) (2). این دو نماینده در مسیر دکن، ابتدا به ملاقات شاه جهان رفتند و پس از تقدیم نامه شاه صفی به او، عازم حیدرآباد شدند. (ظفرالله خان، 1362، ص 39).
تعداد فراوان نمایندگان و سفرایی که در این دوره بین دو حکومت در رفت و آمدند و همچنین حضور مقامات ارشد حکومت قطب شاهی، چون محمد بن خاتون و نیز توجه فراوان قطب شاهیان به فرستاده های دولت صفوی، نشان از اهمیت این روابط برای دو حکومت، به ویژه قطب شاهیان دارد.
در سال 1045ق روابط شاه صفی و شاه جهان تا حدی از منازعات و خصومت های بابریان و قطب شاهیان متأثر شد. گورکانیان هند از زمان جلال الدین اکبر گورکانی (963 - 1014ق) سیاست توسعه طلبی به طرف دکن و تسخیر قلمرو حکام محلی این منطقه را در پیش گرفتند. آنها معتقد بودند: این حکومت های محلی باید از آنها اطاعت کنند و مطیع و فرمانبردار ایشان باشند؛ در واقع آنها این ایالات را جزئی از قلمرو حکومت خود می دانستند؛ در صورتی که این حکومت های محلی نه تنها از گورکانیان تبعیت نمی کردند، بلکه برخی از آنها چون قطب شاهیان نسبت به رقیب و دشمن آنها، یعنی حکام صفوی ایران ابراز تمایل کرده، نام آنها را پیش از نام خود در خطبه می آورند (میرعالم، 1309ق، مقاله اول، ص 32/ محمد هاشم خان، 1925م، ج3، ص 370) (3). سیاست توسعه طلبی مغولان به سمت دکن در دوره جهانگیر (1014 - 1037ق) تا حدودی به سستی گرایید (ریاض الاسلام، 1373، ص 180)، اما با روی کار آمدن شاه جهان (1037 - 1068ق) این سیاست به شکل گسترده تری پی گیری شد. او در سال 1046ق حکومت نظام شاهیان احمدنگر را منقرض کرد و در صدد بود دیگر حکومت های محلی دکن مثل عادل شاهیان و قطب شاهیان را نیز از میان بردارد یا خراجگزار و تابع خود کند. حکومت قطب شاهی در این دوره به رغم ثروت فراوانش، به واسطه معادن گسترده طلا و الماس، نیروی نظامی قوی نداشت؛ لذا به جای مقاومت و دفاع در برابر دشمنان قدرتمند، از منابع ثروت خود به آنها باج و خراج می داده است. (Bernier,1972,p.194).
در سال 1045ق شاه جهان مکرمت خان و شیخ عبداللطیف را همراه با نامه هایی تهدیدآمیز که جنبه اتمام حجت داشت، به سوی عادلشاه و قطب شاه فرستاد. او در نامه خود به قطب شاه سه درخواست اساسی را بدین شرح، مطرح کرده بود:
1. از آنجا که گورکانیان هند سنی مذهب بودند، از قطب شاه خواسته شده بود لعن بر صحابه به ویژه خلیفه اول را در گلکنده ممنوع کرده، عاملان این کار را مجازات کند.
2. نام شاه صفوی که پیش از این در خطبه آورده می شد، از خطبه حذف و به جای آن نام شاه گورکانی آورده شود.
3. باج و خراج سنگینی هر ساله به پادشاه گورکانی پرداخت شود.
شاه جهان در پایان نامه تهدید کرده بود در صورت عدم پذیرش این شروط، با حمله سنگین وی مواجه خواهد شد (لاهوری، 1868م، ج2، ص 2 - 31/ لنبولاهوری، [بی تا]، ج2، ص 149 - 150).
همزمان با فرستادن این سفرا، شاه جهان لشکری نیز به سرحد ممالک قطب شاهی فرستاده بود تا عملاً قطب شاه را تهدید کند. عادلشاه که درخواست های مشابه شاه جهان را نپذیرفته بود، با حمله سنگین لشکر شاه جهان مواجه شد. قطب شاه از این امر عبرت گرفت و پس از مشورت با علما و درباریان، به این نتیجه رسید که پذیرش انقیاد از شاه جهان و پرداخت خراج به او، با ارزش تر از ریختن خون مردم و انقراض حکومتش است؛ لذا با حضور عبداللطیف - نماینده شاه جهان - در مسجد، درخواست اول و دوم، یعنی عدم لعن صحابه و جایگزین کردن نام شاه صفوی با نام پادشاه گورکانی در خطبه عملی شد؛ همچنین قطب شاه پرداخت خراج را پذیرفت و شیخ محمدطاهر - از دبیران دربار - را با تحفه ها و هدایای فراوان، به همراه شیخ عبداللطیف نزد شاه جهان فرستاد.
براساس انقیادنامه ای که سلطان عبدالله قطب شاه امضا کرد، حکومت قطب شاهی متعهد شد نام خلفای راشدین را در خطبه جایگزین نام دوازده امام و نام حکام گورکانی را جایگزین نام حکام صفوی کند؛ همچنین قرار شد طرح روی سکه های قطب شاهیان به تأیید حکام گورکانی برسد و قطب شاهیان هر سال به گورکانیان خراج بدهند. شاه جهان نیز در صلحنامه ای که در سال 1046ق توسط محمدطاهر برای قطب شاه فرستاده بود، یادآور شده بود: «به منزله فرزند اکبرِ پدر، با دوست ما دوست و با دشمن ما دشمن باشید که ما نیز با شما چنین خواهیم بود و مادام که نسل طرفین باقی باشد، همین عهد مستمر خواهد بود» (بختاورخان، 1979، ج1، ص 404/ ساعدی شیرازی، 1961م، ص 75 - 168/ لاهوری، 1868م، ج2، ص 178 - 180).
چنان که از مفاد این نامه ها و در ادامه، عهدنامه های منعقد شده بین بابریان و قطب شاهیان برمی آید، می توان به این نتیجه رسید که عوامل مذهبی نقش تعیین کننده ای در این کشمکش های سیاسی بین دو حکومت داشته است.
شاه جهان در نامه ارسالی خود به قطب شاه، در درجه اول از او می خواهد شعائر مذهب شیعه را از خطبه حکومت خود حذف کند؛ شعائری که شاید بتوان گفت به دلیل اعتقاد به آنها بود که قطب شاهیان نام شاهان صفوی را - به عنوان یگانه حکام قدرتمند حامی این مذهب، در این دوره - در خطبه بر نام خود مقدم کرده بودند؛ امری که حکام گورکانی به هیچ وجه آن را خوش نمی داشتند و شاه جهان چنان که اشاره شد، در ادامه نامه خود به قطب شاه آن را مورد توجه قرار داده، حذف نام شاهان صفوی از خطبه را خواستار می شود.
از این پس، نه تنها تابعیت صوری قطب شاهیان از صفویان متوقف می شود، بلکه آنها رسماً تحت الحمایه گورکانیان می شوند. این امر در کنار مسئله قندهار (4) باعث تیره تر شدن روابط ایران و گورکانیان در این برهه شد (رویمر و دیگران، 1380، ص 101)؛ با این حال اگرچه قطب شاهیان رسماً تابع بابریان شدند، ولی باز هم مثل گذشته، با ایران روابط دوستانه ای داشتند. مؤید این مطلب، آن است که در سال 1064ق که روابط بین میرمحمد سعید از صاحب منصبان دیوانی قطب شاه و سلطان عبدالله رو به تیرگی گذاشت،
محمد سعید در ابتدا می خواست به پادشاه ایران، یعنی شاه عباس دوم (1052 - 1077ق)پناهنده شود، اما شاه عباس که نمی خواست روابط دوستانه خود را با گلکنده به خطر بیندازد و طرفداران خود را در دکن از دست بدهد، به محمد سعید پاسخ منفی داد (لوفت، 1380، ص 119 - 120)؛ لذا محمد سعید به شاه جهان پناهنده شد. متعاقب این امر آتش جنگ بین قطب شاهیان و بابریان مجدداً شعله ور شد.
سلطان عبدالله قطب شاه دست کمک به سوی شاه عباس دوم دراز کرد و امیدوار بود او در مرزهای قندهار مزاحمت هایی برای گورکانیان فراهم کند و توجه لشکر بابری را از دکن به آنجا معطوف دارد. او حتی وعده داده بود هزینه های این عملیات را به نمایندگان شاه عباس در گلکنده بپردازد؛ اما شاه عباس که در این زمان قندهار را در اختیار داشت و نمی خواست تنش جدیدی در روابط او با گورکانیان ایجاد شود، تنها به اظهار همدردی با قطب شاه اکتفا کرد (ریاض الاسلام، 1373، ص 18/ اطهر رضوی، 1376، ص 520 - 521). این موضع گیری شاه عباس در قبال قطب شاه و پاسخ او به آنها، حاکی از آن است که علی رغم پیوندهای خاص مذهبی و دیگر زمینه های مورد توجه دو طرف، آنچه در روابط این دو حکومت نقش اساسی داشت، شرایط و منافع سیاسی بود.
در سال 1069ق اورنگ زیب به نمایندگی از پدرش شاه جهان مأمور حمله به حیدرآباد شد. وی در نامه ای به پدرش یکی از علل این حمله را چنین بیان می کند:
قطب الملک، مذهب سنت را ترک و بدعت های حرام انجام می دهد و در پادشاهی خود رفض و بدگویی به صحابه پیامبر را متداول ساخته است و تا آنجا پیش رفته که تمام قلمرو حکومت او، مذهب اهل سنت را ترک کرده و هر آنچه گفتن و انجام آن ممنوع بود، علناً گفته و انجام می شد (اطهر رضوی، 1376، ج1، ص 519).
از این نامه برمی آید در تاریخ فوق، علی رغم مفاد انقیادنامه ای که سلطان عبدالله قطب شاه در سال 1046ق آن را امضا کرده و براساس آن می بایست بر مبنای مذهب اهل سنت عمل می نمود، باز به نام ائمه دوازده گانه شیعه خطبه خوانده می شد و مراسم مذهبی تشیع کماکان برقرار بوده است؛ اما از جزئیات و چگونگی آن اطلاع دقیقی در دست نیست.
با کناره گیری شاه جهان از حکومت، اوضاع حکومت گورکانیان بر اثر نزاع مدعیان سلطنت برای تصاحب قدرت، بسیار آشفته شد. شاه عباس برای استفاده از این فرصت مغتنم جهت تضعیف گورکانیان، در همین سال نامه هایی به حکام محلی دکن نوشت و آنها را تحریک کرد برای جبران خساراتی که قبلاً گورکانیان به آنها وارد آورده بودند، با هم متحد شوند و علیه گورکانیان جنگ کنند؛ از جمله این نامه ها، نامه ای بود که شاه عباس برای سلطان عبدالله قطب شاه نوشته بود و در آن یادآور شده بود:
... باری چون تلافی مافات میسور و تدارک ناکرده مقدور است، به مظاهرت الطاف بیکران صاحب نیرو و قوی بازو باشند. در این اوقات قوایم سریر سلطنت و فرمانفرمایی هندوستان متزلزل و اساس دارایی والی آن دیار متغیر و متبدل است، شایسته همت غیرت اندیش و ناموس سلطنت حمیت کیش آن است که به نیروی اعتقاد راسخ دست در حبل المتین الطاف جاعل آسمان و زمین و خالق ماء و طین و اعجاز ولای عقده گشای حضرات سدره مرتبات ائمه معصومین زده، به تیغ مکافات دمار از روزگار آن گروه غدار که بغض شیعیان آل اطهار را نصب العین خاطره عداوت ذخایر ساخته اند، برآورند و ضمیر مودت تخمیر را به همه ابواب از غائله این معنی مطمئن و آسوده دارند که به عون عنایت الهی از منتسبان دولت گردون مدار فیروزی شعار در تدمیر و نگونساری اعدای خدیعت شعار آنچه لازمه امداد و اعانت باشد، به عمل آمده، تهاون و تساهل واقع نخواهد شد و یکی از آثار میلان خاطر اقدس و طبع مقدس به استحکام قوایم سلطنت آن شایسته صنوف عنایت که حکم ثمر پیشرس دارد که در این وقت نامه همایون که چون آیه قضا واجب الامتثال است به اسم والی بیجاپور صدور یافت که به آن سلطنت پناه به عنوان پادشاه سلف طریقه دوستی و مودت مسلوک داشته، در رفع اعادی خدیعت نهاد و ترصیص مبانی ائتلاف و اتحاد، مانند زبان قلم و خطوات قدم متحدالقول و موافق الفعل باشند که به معاضدت این اتحاد روزنامچه تسلط اعادی به اتمام و دور تلافی به زودی به انجام رسد و انشاء الله تعالی از ثمرات گوناگون این بوستان علی مرِّالزمان شیرین کام خواهند گردید... (نوایی، 1360، ص 197).
آنچه از متن این نامه برداشت می شود، آنکه: در دوره کوتاهی که گورکانیان با مشکلات داخلی مواجه می شوند، شاه صفوی فرصت را مغتنم شمرده، با تکیه بر امور مذهبی و دستاویز قراردادن آن به عنوان یکی از اسباب تحریک حکام محلی دکن و تأکید بر مذهب گورکانیان که در جهت سرکوبی شیعیان فعالیت می کردند، حکام محلی دکن را به واسطه شیعه بودن، به اتحاد علیه بابریان دعوت می کند؛ همچنین در این نامه اشاره شده است: همزمان نامه ای واجب الامتثال برای والی بیجاپور فرستاده شده که ظاهراً آنها نیز به واسطه شیعه مذهب بودن، رابطه سیاسی نزدیکی با صفویان داشته اند. در این نامه، از مذهب شیعه از یک طرف به عنوان وسیله اتحاد حکام محلی شیعه مذهب و از طرف دیگر به عنوان حربه ای علیه حکومت سنی مذهب گورکانیان، با تأکید بر این نکته که آنها در قلمرو خود علیه مذهب شیعه فعالیت می کنند، استفاده شده است.
پیروزی های سریع اورنگ زیب بر دیگر مدعیان سلطنت، به او امکان داد نقشه توسعه طلبانه خود را در دکن دنبال کند. بدین ترتیب خیالات و نیات شاه عباس دوم برای مداخله در امور هند و علیه بابریان عقیم ماند (رویمر، 1380، ص 393/ ریاض الاسلام، 1373، ص 178).
از این تاریخ (1068ق) به بعد، روابط دیپلماتیک صفویان و قطب شاهیان از یک طرف به علت ضعف نسبی صفویان و از طرف دیگر به علت کاهش شدید قدرت قطب شاهیان، بسیار محدود می شود و منابع، پس از این از مبادله سفرا بین طرفین گزارش نمی دهند. حکومت قطب شاهی بعد از این تاریخ، تنها بیست سال دیگر تداوم یافت.
با به حکومت رسیدن ابوالحسن قطب شاه در سال 1068ق و وزارت مادنا پندت که از هندوهای بومی دکن بود، نظام حکومتی قطب شاهیان از داخل نیز بسیار سست شد. طی این مدت بیست سال آنها به عنوان حکومتی نیمه مستقل و دست نشانده گورکانیان به حیات خود ادامه دادند و در این مدت، هیچ رابطه ای با صفویان نداشتند.

نتیجه
 

صفویان و قطب شاهیان با یکدیگر روابط سیاسی دوستانه ای داشتند. آغاز این روابط در زمان حکومت مؤسس دو سلسله، یعنی شاه اسماعیل صفوی و سلطان قلی قطب شاه بود. چنان که پیشتر اشاره شد، عوامل متعددی زمینه ساز این روابط سیاسی بود، اما آنچه در این زمینه نقش اصلی را برعهده داشت، اشتراک مذهبی دو حکومت بود. مهم ترین پیامد روابط سیاسی این دو حکومت - که تا حد زیادی متأثر از مذهب دو حکومت بود - مقدم داشتن نام شاهان صفوی در خطبه بر نام قطب شاهیان بود. این امر به آن دلیل بود که در آن زمان صفویان تنها حکومت قدرتمند حامی مذهب شیعه بودند.
اگرچه شاید بتوان گفت در پس این دلایل مذهبی، عوامل سیاسی نیز نقش مؤثری داشت، اما این عوامل سیاسی نیز در جای خود متأثر از وضعیت مذهبی دو حکومت، در حمایت از مذهب تشیع بود. در دوران حکومت این دو سلسله، همواره مذهب تشیع نقشی محوری و اساسی در روابط این دو حکومت بازی می کرد، به طوری که شاید اگر بگوییم مذهب تشیع مهم ترین دستاویز و عامل زمینه ساز روابط این دو حکومت بوده است، سخنی گزافه نگفته ایم.
نقطه اوج این روابط سیاسی، با دوران اقتدار دو حکومت - که دوره شکوفایی مذهب تشیع نیز بود - معاصر بود. در طول سیر تاریخی روابط این دو حکومت شاهد بودیم مذهب تشیع بارها به عنوان دستاویزی برای درخواست کمک سیاسی - نظامی و یا بهانه ای برای تحریک یک حکومت به جنگ با حکومت دیگر که حامی مذهب اهل سنت بود، مورد استفاده قرار گرفت. نمونه واضح این امر را می توان در نامه شاه عباس به قطب شاهیان و تحریک آنها به اتحاد با دیگر حکام شیعه مذهب دکن و حمله به گورکانیان سنی مذهب مشاهده کرد.
در یک نتیجه گیری کلی باید گفت: اگرچه حکومت های محلی دکن از جمله قطب شاهیان با صفویان به علت اشتراک مذهبی و قرابت فرهنگی و نژادی و وجود رقیب مشترک، یعنی گورکانیان سنی مذهب، همواره روابط سیاسی حسنه ای داشتند و در ظاهر حامی یکدیگر بوده و برای توسعه و تثبیت روابط سیاسی با یکدیگر می کوشیدند، اما هیچ گونه اقدام عملی ای در حمایت از یکدیگر انجام ندادند و حاضر نشدند به خاطر منافع دیگری، منافع خود ار به مخاطره بیندازند و با بابریان وارد درگیری نظامی شوند.

پی نوشت ها:
 

1. surt، بندری در شمال غربی دکن.
2. خلاصه السیر، تاریخ بازگشت خیرات خان از ایران را شوال سال 1041ق ذکر کرده است. احتمالاً این دو نماینده حدود یک سال نزد شاه جهان بوده اند (ر.ک به: ابن خواجگی اصفهانی، 1368، ص 132).
3. باید متذکر شد روابط گورکانیان هند و صفویان پیوسته خصمانه نبوده است، بلکه در بسیاری از مواقع روابطی دوستانه و صلح آمیز داشته اند (برای تفصیل بیشتر ر.ک به: ریاض الاسلام، 1373/نورمحمدخان، 1367).
4. شاه جهان در این زمان در اندیشه تصرف قندهار نیز بود و در سال 1047ق توانست آنجا را تصرف کند. (ر.ک به: جباری، 1383، ص 219 - 229).
منابع:
1. ابن خواجگی اصفهانی، محمد معصوم؛ خلاصة السیر، تهران: علمی، 1368.
2. اسکندربیک منشی؛ تاریخ عالم ‌آرای عباسی؛ تصحیح محمد اسماعیل رضوانی؛ تهران: دنیای کتاب، 1377.
3. اطهر رضوی، عباس؛ شیعه در هند؛ ترجمه مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1376.
4. اکبر، رضیه؛ نظم و نثر فارسی در زمان قطب شاهی؛ حیدرآباد دکن، ‍[بی تا].
5. انصاری، شرف النساء بیگم؛ تصحیح و تحشیه انتقادی حدائق السلاطین فی کلام الخواقین، علی بن طیفور بسطامی؛ پایان نامه دکتری زبان و ادبیات فارسی، تهران: دانشگاه تهران، 2535 شاهنشاهی.
6. بختاورخان، محمد؛ مرات العالم/ تاریخ اورنگ زیب؛ تصحیح ساجده. س. علوی؛ لاهور: اداره تحقیقات پاکستان، 1979.
7. تاریخ سلطان محمد قطب شاه؛ به خط نظام بن عبدالله شیرازی، نسخه خطی شماره 3885، کتابخانه ملی ملک.
8. جباری، هوشنگ «قندهار و نقش آن در روابط و فراز و نشیب میان ایران و هند». مجموعه مقالات همایش ایران زمین در گستره تاریخ صفویه، تبریز: ستوده، 1383.
9. حسینی، خورشاه بن قباد؛ تاریخ ایلچی نظامشاه؛ تصحیح و تحشیه و اضافات محمدرضا نصیری و کوئیچی هانه دا؛ تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1379.
10. خانزمان خان، غلامحسین خان؛ تاریخ آصف جاهیان/ گلزار آصفیه؛ به اهتمام محمدمهدی توسلی؛ اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1377.
11. رای بند رابن، پسر رای بهارمال؛ لب التواریخ هند یا تاریخ لب اللباب هند؛ نسخه خطی شماره 5347، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
12. رویمر. ه. ر و دیگران؛ تاریخ ایران (دوره صفویان)؛ ترجمه یعقوب آژند، تهران: جامی، 1380.
13. رویمر، رهانس روبرت؛ ایران در راه عصر جدید؛ تاریخ ایران از سال 1350 تا 1750م، ترجمه آذر آهنچی؛ تهران: دانشگاه تهران، 1380.
14. ریاض الاسلام، تاریخ روابط ایران و هند در دوره صفویه و افشاریه؛ ترجمه محمدباقر آرام و عباسقلی غفاری فرد؛ تهران: امیرکبیر، 1373.
15. ساعدی شیرازی، میرزا نظام الدین احمد بن عبدالله؛ حدیقة السلاطین؛ تصحیح و تحشیه سیدعلی اصغر بلگرامی، حیدرآباد دکن، ‍‍[ بی نا]، 1961م.
16. طباطبا، سیدعلی عزیزالله؛ برهان مآثر، دهلی: جامعه دهلی، 1355ق.
17. ظفرالله خان، امت الرفیق؛ تصحیح و تحشیه انتقادی پادشاه نامه یا شاه جهان نامه محمد امین قزوینی؛ پایان نامه دکتری زبان و ادبیات فارسی؛ تهران: دانشگاه تهران، 1362.
18. فزونی استرآبادی، میرهاشم بیک؛ فتوحات عادلشاهی، نسخه خطی شماره 5289، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
19. لاهوری، عبدالحمید؛ بادشاه نامه؛ در احوال ابوالمظفر شهاب الدین محمدشاه جهان بادشاه؛ تصحیح مولوی کبیرالدین احمد و مولوی عبدالرحیم؛ به اهتمام انجمن آسیایی بنگاله: کلکته، [بی نا]، 1868م.
20. لنبو لاهوری، محمدصالح؛ عمل صالح موسوم به شاه جهان نامه؛ تصحیح و تنقیح غلام یزدانی، به اهتمام انجمن آسیایی بنگاله؛ کلکته، [بی نا] ، [بی تا].
21. لوفت، پاول؛ ایران در عهد شاه عباس دوم؛ ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: وزارت امور خارجه، 1380.
22. محمد قطب شاه؛ دیوان ظل الله؛ نسخه خطی شماره 2485، کتابخانه مجلس شورای اسلامی.
23. محمد هاشم خان (مخاطب به خافی خان نظام الملکی)؛ منتخب اللباب در احوال سلاطین ممالک دکن، گجرات و خاندیش؛ تصحیح سر ولزلی هیگ، به اهتمام انجمن آسیایی بنگاله؛ کلکته، [بی نا]، 1925م.
24. معصومی، محسن؛ فرهنگ و تمدن ایرانی - اسلامی دکن در دوره بهمنیان (748 - 934ق)؛ پایان نامه دکتری فرهنگ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه تهران، 1383.
25. مقیم هروی، خواجه نظام الدین احمد بن محمد؛ طبقات اکبری؛ تصحیح و تنقیح بی.دس. آئی. اس و محمد هدایت حسین؛ به اهتمام انجمن آسیایی بنگاله، کلکته، [بی نا]، [بی تا].
26. منشی قادرخان، تاریخ قطب شاهی؛ به اهتمام سیدبرهان الدین احمد؛ حیدرآباد دکن، چاپ سنگی، 1306ق.
27. میرابوالقاسم رضی الدین بن نورالدین (مخاطب به میرعالم)؛ حدیقة العالم؛ به اهتمام سید عبدالطیف شیرازی، حیدرآباد دکن، 1309ق.
28.نذیر احمد؛ «اسناد تاریخی درباره روابط سیاسی شاه عباس با شاهان قطب شاهیه»؛ فرهنگ ایران زمین، شماره 15، 1347.
29. نمرد، عبدالمنعم؛ تاریخ الاسلام فی الهند؛ قاهره: الهیئة المصریة للکتاب، 1410ق.
30. نوایی، عبدالحسین؛ اسناد و مکاتبات سیاسی ایران از سال 1038 تا 1105ق، همراه با یادداشت های تفصیلی، تهران: سمت، 1360.
31. نورمحمدخان؛ روابط سیاسی و مناسبات دیپلماسی تیموریان هند با صفویان ایران، پایان نامه دکتری تاریخ، دانشگاه تهران، 1367.
32. هالیستر، جان نورمن؛ تشیع در هند؛ ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی؛ تهران: نشر دانشگاهی، 1373.
33. هندوشاه، محمد بن قاسم، گلشن ابراهیمی/تاریخ فرشته؛ چاپ سنگی، [بی جا]، 1301ق.
34.Brnier,francois;travels in the mogul empir (1651 - 1668);delhis.chand,1972.
35.Minorsky.v;the qara - qoyunlu and qutb - shahs;bulltin of the school of oriental and African studis.volum.17,1995.
36.www.hukam.net.
منبع: شیعه شناسی، شماره 29
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر