ماهان شبکه ایرانیان

گفتگوی مهر با عذرا فراهانی؛

دودهه تنفس با پرونده‌های مطبوعات/ از بی‌قانونی تا نگاه فراقانونی

عذرا فراهانی گردآوردنده کتاب اسناد و پرونده‌های مطبوعاتی ایران در دهه۸۰ بر این باور است که در مواجهه با مطبوعات گاه برخوردهای فراقانونی مشکل‌آفرین است و رسانه را محافظه کار می‌کند.

دودهه تنفس با پرونده‌های مطبوعات/ از بی‌قانونی تا نگاه فراقانونی

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: به تازگی و با همکاری انتشارات کوله‌پشتی کتاب «اسناد وپرونده‌های مطبوعاتی ایران در دهه هشتاد» در چهار مجلد به کوشش عذرا فراهانی منتشر شده است؛ کتابی که پس از انتشار با تحسین بسیاری از فعالان مطبوعاتی و حوزه امور قضایی مطبوعات همراه شده است.

این اثر جدای از اینکه دومین تجربه تدوین چنین اسنادی از سوی فراهانی به شمار می‌رود روایت‌گر یک دهه مواجهه قضایی با تخلفات مطبوعاتی در ایران نیز به شمار می‌رود که تمامی‌متن آن به استناد پرونده‌های دادرسی تهیه و تدوین شده است.

فراهانی در طول 25 سال روزنامه‌نگاری و تحصیل در رشته‌های روانشناسی، حقوق و ارتباطات، خود بارها در مقام فعال صنفی مطبوعات در مواجهه با این رویدادها نقش آفرین بوده است به بهانه انتشار این مجموعه با وی به گفتگو نشستیم و خاطرات او از انتشار این دو مجموعه را مرور کردیم.

* شما گردآورنده کتابی هستید که بخش قابل توجهی از اسناد مطبوعاتی ایران در دهه هشتاد و هفتاد را در خود گردآوری کرده است. این یعنی این‌که شما باید فردی باشید که با فضای مطبوعات انس و آشنایی قابل توجهی دارید. شاید به همین خاطر شروع صحبتمان را به شنیدن سابقه کاری مطبوعاتی شما اختصاص بدهیم بد نباشد.

من کار مطبوعاتی را از سال 70 با هفته‌نامه «حوادث» شروع کردم. به نظرم در حیطه کاری فرد خوشبختی بودم و هستم. چرا که کارم از ابتدا با اساتید بزرگی چون دکتر شکرخواه، فریدون صدیقی، کریمیان و شهامی‌پور آغاز شد. در آن جا خبرنگار حوادث بودم و برای تهیه اخبار به دادگاه‌های جنایی می‌رفتم. البته سیستم کاری این نبود تا مراجعه کنی، بگویند بفرمایید و خبرنگار شوید و میز بگیرید.

درماه‌های اول اجازه نوشتن هم نداشتم. تا 6 ماه تنها در دادگاه‌ها حضور پیدا می‌کردم و برای نشریه خبر می‌آوردم و خلاصه پرونده‌ها را برایشان می‌گفتم و یاداشت‌هایی را که تهیه کرده بودم در اختیارشان می‌گذاشتم. آقای شهامی‌پور یکی از اعضای شورای سردبیری آن را تنظیم می‌کرد. پس از شش ماه کم کم اجازه و جرات نوشتن هم پیدا کردم. پس از تعطیلی هفته نامه حوادث به روزنامه ایران رفتم و مدت سه سال آنجا کار می‌کردم.

* آنجا هم خبرنگار حوادث بودید؟

بله. ولی در روزنامه ایران کم‌کم گزارش‌نویسی را هم شروع کرده بودم. حوزه کاری من دادگستری بود. به همین دلیل به دادگاه مطبوعات و سایر محاکم می‌رفتم. آن موقع دادگاه مطبوعات به گستردگی امروز نبود و اساسا پرونده‌های مطبوعاتی آنقدر زیاد نبود. شعبه 34 که ریاست آن به عهده قاضی محمد سعید بود به پرونده‌های مطبوعاتی رسیدگی می‌کرد تا این که در سال‌های 74 یا 75 که این قاضی بازنشست شد و جایش را  به آقای مرتضوی داد.

* پس از آقای مرتضوی باید خاطرات زیادی داشته باشید؟

از ایشان خاطره و حرف برای گفتن زیاد دارم اما فعلا تمایلی ندارم چیزی بگویم. همین را بنویسید.

* تحصیلاتتان در رشته روزنامه‌نگاری بود؟

خیر. ابتدا روانشناسی خواندم و بعد حقوق. در مقطع فوق، علوم ارتباطات خواندم و فعلا هم دانشجوی دکترای فرهنگ و ارتباطات هستم.

* پس چطور خواستید روزنامه‌نگار شوید. آن هم در دهه هفتاد؟

علتش شاید این بود که در جامعه ما غالبا افراد در جای خود نیستند اما من راهم را پیدا کردم و به کارم علاقه‌مند شدم. اگر به عقب برگردم باز هم روانشناسی می‌خوانم و بعد حقوق و در نهایت هم باز روزنامه‌نگاری می‌کنم. روانشناسی در مصاحبه‌ها به من بسیار کمک می‌کرد. در ایجاد روابط کاری با منابع خبری به من یاری می‌رساند. در واقع این رشته به من کمک کرد تا در روابطم بتوانم اعتمادها را جلب کنم. سال 70 وارد مطبوعات شدم و بعد دوسال به این نتیجه رسیدم که باید حقوق بخوانم و لیسانس آن را هم گرفتم در حین اینکه کار می‌کردم. بعد از چند سال کار در روزنامه ایران وارد روزنامه سلام شدم که برای من دنیای بزرگ و تازه‌ای بود و مطالب زیادی آموختم.

* آنجا هم حوادث نویس شدید؟

خبرنگار قوه قضاییه بودم و صرفا به حوادث نمی‌پرداختم. هر چه مربوط به دادگاه و قوه بود را باید پوشش می‌دادم. همین پایم را به بسیاری از دادگاه‌های جنجالی زمان خودش باز کرد مثل دادگاه‌های آقای کرباسچی، دادگاه اولین اختلاس بزرگ کشور (بانک صادرات)، دادگاه محسن کدیور و عبدالله نوری و ده‌ها دادگاه دیگر. الان که مرور می‌کنم می‌بینم به عنوان روزنامه‌نگار 20 سال از زمان کارحرفه‌ایم در دادگاه‌ها گذشت و همواره در این مدت در حوزه های  جنجالی فعالیت داشتم.

* جنجالی از نگاه شما یعنی چه؟

بگذارید مثالی بزنم. یادم هست در 76 که شهرداران مناطق تهران یکی بعد از دیگری بازداشت می‌شدند، در نشست خبری با حضور یک مقام عالی‌رتبه قضایی و باحضور 100 نفر خبرنگار داخلی و خارجی به عنوان خبرنگار روزنامه سلام از رئیس قوه درباره پرونده بازداشت شهرداران تهران پرسیدیم که این پرسش خیلی جنجال به پا کرد. سوالم درباره وضعیت بد نگهداری شهرداران در بازداشتگاه و رفتار برخلاف آئین دادرسی با آنها بود. رئیس وقت قوه از من خواست که چند روز بعد استناداتم درباره این مساله را ارائه کنم. من در حال برگشت به جایم از پشت تریبون نشست خبری بودم که ایشان گفت: شما در مقابل خبرنگاران داخلی و خارجی به دستگاه قضا تهمت زده‌ای و اگر مدرکی برای مدعایت نداشته باشی تحت تعقیب قرار می‌گیری.

من دوباره به پشت تریبون برگشتم و گفتم اجازه دهید همین الان اسامی‌ این افراد را قرائت کنم. ایشان مانع شد و گفت برخی می‌آیند پیش شما مظلوم نمایی می‌کنند و نباید به هر گفته‌ای اعتماد کنید و خواستند روز دیگری اسامی‌ را برای ایشان ببرم. چند روز بعد ایشان در یک سخنرانی گفتند که خبرنگار روزنامه سلام گفته ما شهرداران را شکنجه می‌کنیم در حالی که من این کلمه را به کار نبرده بودم و گفته بودم رفتار خلاف آئین دادرسی با آنها انجام شده است. این مساله واکنش‌های زیادی را به همراه داشت تا این‌که کار به جایی رسید که 260 روزنامه‌نگار به وی نامه زدند که ما هم سوال همکارمان را داریم و این اتفاق خودش ماجرای تازه‌ای بود.

من اهل جنجال نبودم ولی به عنوان روزنامه‌نگار وارد جنجال می‌شدم. در موضوع سعید امامی‌ نیز چند گزارش تهیه کردم که آن زمان اهمیت ویژه‌ای داشت. پرونده های قتلی هم بودند که اساسا خودشان جنجالی بودند مثل پرونده شاهرخ و سمیه یا پرونده خفاش شب. یا اعدام های که سحرها در زندان قصر شاهدش بودم.

بعد از تعطیلی سلام در بسیاری از روزنامه‌های وقت کشور که بسیاری از آن‌ها عمر زیادی نداشتند کار کردم تا این‌که در سال 80 دو کتاب شامل مشروح دادگاه دو نشریه «بهمن»  و «شلمچه»  را منتشر کردم. در این دو کتاب جلسات کامل دادگاه و دفاعیات مدیران مسئول و رای دادگاه آمده است.

* چرا تصمیم گرفتید این دو محاکمه را مبدل به کتاب کنید؟

اگر تا به حال در جلسات دادگاه حاضر شده باشید، ملاحظه کردید در جلسات دادگاه اتفاقات خاصی رخ می‌دهد و مطالب خاصی مطرح می‌شود. سال 76 در جلسه دادگاه هفته‌نامه «خانه»  به مدیرمسئولی آقای زائری رفته بودم و خیلی تحت تاثیر آن جلسه قرار گرفتم. تحت تاثیر جلسه و نه آقای زائری. به این فکر کردم که چه خوب است این فضا و جملات مبدل به یک کتاب شود. یعنی روندهایی که در بطن اجتماع در حال شکل‌گیری بودند و باید آنها را ثبت می‌شد. نشریه «شلمچه»  برایم نشریه جالبی بود به خاطر این‌که در زمان خودش به همه نقد داشت. هفته نامه «بهمن»  هم برایم جالب بود که چون پیگیر مطالبش بودم واز همه مهمتر این دو دادگاه زمانی داشت برگزار می‌شد که تصمیم گرفته بودم کار گردآوری آرا مطبوعاتی دهه هفتاد را شروع کنم و فکر کردم این دو دادگاه برای شروع این کار در دسترس ترین موضوع هستند.

* کار مجموعه اول اسناد و پرونده های مطبوعاتی دهه هفتاد را در دهه هشتاد شروع کردید؟

جرقه کار در سال 77 در ذهنم زده شد و سال 85 کتاب به سرانجام رسید. یعنی این‌که من در حین تحقیق روی کتاب دهه هفتاد به جلسه دادگاه بهمن و شلمچه رسیدم و حس کردم باید کارم را شتاب دهم.

* گردآوری اسناد دهه هفتاد چند سال طول کشید؟

پنج سال.

* فضای دهه هشتاد فضای خاص بود. هم گردآوری اسناد نباید مثل امروز ساده بوده باشد و نه انتشار کتاب. چطور از عهده این کار بر آمدید؟

به واقع برای من اصل در این دو مجموعه، گردآوری اسناد بود و دوست داشتم یک نوع رفرنس و مرجع در این حوزه داشته باشیم. بارها دیده بودم که صدور یک رای خاص برای روزنامه‌نگاران خیلی جالب و بحث برانگیز است و همیشه فکر می‌کردم چرا همه این آرا نباید در یک جا جمع شود. جالب است بدانید مدتی هم آرا پرونده‌های قتل را جمع آوری می‌کردم و هنوز هم آن ها را دارم. دفتری داشتم که عین دفتر شعبه دادگاه که تمامی‌اطلاعات پرونده‌ها را در آن ثبت می‌کردم. این را نگاه داشتم تا فرزندانم بعدها ببینند من با چه پشتکار و علاقه‌ای کار می‌کردم.

* جمع کردن سندها سخت نبود؟

واقعا نمی‌دانم سختی کار را چطور توصیف کنم. در بدو امر تصوری نداشتم که این کار قرار است چه اتفاقاتی را برایم رقم بزند. اول کتابی جمع کرده بودم که فقط آرا این دادگاه بود اما تصمیم گرفتم مشخصات دیگر از جمله شاکی و خلاصه پرونده و... را هم اضافه کنم. باید تک تک افراد و مدیر مسئول را پیدا می‌کردم و راضی‌شان می‌کردم که درباره دادگاهشان صحبت کنند. بارها مجبور شدم به شهرهای دیگر سفر کنم. بارها برای دیدن برخی از پرونده‌های دیوان‌عالی کشور به قم بروم. باید همه سایت‌ها را می‌دیدم و خبرها را گردآوری می‌کردم. آن موقع تنها ایرنا بود و ایسنا. تازه برای استفاده از ایرنا باید می‌رفتم آرشیو ایرنا در محل خبرگزاری و آرشیو خبرهای دادگاه‌های مطبوعاتی‌شان را خریداری می‌کردم.

بارها به محل آرشیو روزنامه کیهان و اطلاعات رفتم. در آرشیو آن‌ها اخبار دادگاه‌ها چند پوشه بزرگ داشت. باید ساعت‌ها در آرشیوها از روی مطالب درون آنها یادداشت می‌نوشتم، اجازه کپی هم نداشتم. بارها به وزارت ارشاد رفتم و کار چندانی از پیش نبردم. می‌گفتم کمک کنید و می‌گفتند بگو چه چیز مشخصی می‌خواهی و این چیز مشخص را من دنبالش بودم نه این‌که بدانم چیست و به آنها بگویم.

* مجموعه دهه هشتاد هم همینطور جمع شد؟

بله ولی برای گردآوری آن امکانات جستجو بیشتر بود. مخصوصا در این اواخر امکان جستجو بیشتر شده بود. البته این را بگویم گاه برای گرفتن یک رای و سند شش ماه من را سر می‌دواندند. یادم هست در موردی برای کتاب، در سفر حج شخصی را دیدم که می‌توانست چند سند برای کتاب به من بدهد. با او طرح موضوع کردم، با تعجب به من گفت اگر در این سفر مسئولیت خرید سوغات برای من را بر عهده بگیری در برگشت اسناد را می‌دهم. این کار را کردم اما او ماه‌ها من را سر دواند و سندی هم نداد.

* واکنش‌ها به چاپ مجموعه اول پرونده‌های مطبوعاتی چه بود؟

کتاب دقیقا زمانی چاپ شد که دولت آقای احمدی‌نژاد در حال استقرار بود. وقتی آقای صفارهرندی به وزارت ارشاد آمدند و آقای مختارپور معاون مطبوعاتی شدند، کتاب من تازه از چاپخانه بیرون آمده بود. یک ماه پس از انتصاب ایشان به دفترشان در معاونت رفتم. کتاب‌ها را دیده بودند و از آن خوششان آمده بود و قول دادند که کتاب از من خریداری شود که شد.

* روی جلد آن مجموعه کتاب درج شده که در چاپخانه وزارت ارشاد و توسط مرکز وقت مطالعات و تحقیقات رسانه منتشر شده است. یعنی ارشاد کاری را خرید که خودش منتشر کرده بود؟

در دولت اصلاحات مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها قرار بود برای انتشار این کتاب به من کمک کنند. یعنی آن‌ها در هزینه چاپ کتاب به من کمک کنند و من اسم مرکز را روی جلد بزنم. من این کار را کردم اما مرکز به من هزینه‌ای پرداخت نکرد. به نوعی مرا بازی دادند. کتاب در نهایت با این جلد اما با هزینه شخصی منتشر شد. برای اعتراض نزد آقای مختارپور رفتم. وی گفت من به این‌که قبلی‌ها به تو چه قولی دادند، کاری ندارم. کتاب را دیدم و می‌خواهم 500 نسخه را خریداری ‌کنم. پس از آن آقای انتظامی‌که مدیرعامل همشهری بود 300 نسخه از کتاب را خرید و در نمایشگاه مطبوعات به مدیران رسانه‌ها داد.

* در میان قضات هم کتاب بازخوردی داشت؟

بله. یادم هست یک بار یک قاضی به من گفت از وقتی کتابت منتشر شده من در انشاء رایم تجدید نظر کرده‌ام و الان رای را دوبار می‌خوانم و بعد اعلام می‌کنم. این برای من خیلی ارزش داشت. البته من نیتم از ابتدا این نبود اما اینکه ببینی کارت منجر به تغییر شده خیلی حس خوبی دارد.

موارد دیگری هم بود. مثلا برخی وکلا به احکام کتاب در دادگاه استناد کردند و برخی از رسانه‌ها نیز کتاب را به عنوان منبع استفاده کردند. از سوی دیگر خبر دارم حدود 17 پایان نامه از کتاب استخراج شده است. این اتفاقات من را برای نوشتن مجموعه دوم و این روزها مجموعه سوم مشتاق‌ کرد. بعدتر در دانشگاه دیدم که کتابم در برخی دانشگاه‌ها به عنوان پروژه کاری مورد استفاده و استناد دانشجویان قرار می‌گیرد. خاطراتی هم هست که در مقدمه کتاب آمده است. از مواجهه با آقای شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان تا آقایان دعایی و زائری و... و.

* برای تدوین و انتشار مجموعه دوم چقدر زمان صرف کردید؟

ده سال. این کتاب در حالی تدوین شد که فرزند دومم در راه تولد بود.

* در جمع بندی به عنوان کسی که دو دهه پرونده‌های مطبوعاتی ایران را در بررسی کرده‌اید و می‌دانم دهه شصت و دهه نود را نیز در دست کار دارید، می‌خواهم سوال کنم آن‌چه در قالب شکایت و حکم و... بر مطبوعات ایران در چهار دهه اخیر وارد شده است تا چه اندازه بر حق بوده است؟

بگذارید برای پاسخ به این سوال آماری را ارئه کنم. در دهه هشتاد ما 850 جلسه دادگاه برای مطبوعات داشتیم و در دهه هفتاد 260 جلسه. یعنی تقریبا چهار برابر احضار به دادگاه و جلسه دادرسی افزایش پیدا کرده است جالب این‌که در دهه هشتاد 5 روزنامه بیش از همه به دادگاه فراخوانده شده است؛ ایران، همشهری، جام جم، کیهان و صدای ارومیه! این روزنامه آخر را فکر نمی‌کنم کسی حتی بشناسد.

بیشترین مورد اتهامی‌ برای مطبوعات در دهه هفتاد و هشتاد هم نشر اکاذیب بوده است. جالب است بدانید که در دهه هشتاد بالاترین رای صادرشده برای مطبوعات قرار موقوفی تعقیب بوده که شامل 33 درصد از رای دادگاه‌هاست. رتبه بعد برای صدور حکم برائت است که با 27 درصد در این جایگاه قرار دارد و بعدش جزای نقدی و بعد بدل از حبس.

این نشان می‌دهد که از قضای روزگار از سوی دستگاه قضا چندان فشار حقوقی در بخش صدور احکام بر مطبوعات وارد نشده است. تحلیل من این است که این درصد را می‌توان این‌گونه نیز تفسیر کرد که بسیاری از پرونده‌های مطبوعاتی در دهه هشتاد از اساس بی‌دلیل تشکیل شده است. مثلا فردی به خاطر تصویری که از یک مرجع تقلید در یک روزنامه چاپ شده، شکایت کرده که این عکس باعث توهین به ایشان شده است. پروسه دادرسی و رسیدگی ماه‌ها طول کشیده و در نهایت به دلیل عدم شکایت آن مرجع تقلید برای نشریه قرار موقوفی تعقیب صادر شده است.

* همین سوال را بگذارید این طور بپرسم که بر اساس بررسی شما در این دو مجموعه کتاب، میزان پایبندی مطبوعات ایرانی در سال‌های پس از انقلاب اسلامی‌به قانون تا چه اندازه بوده است؟ اساسا این همه دادگاه و حکم، نشریات را متنبه کرد و مثلا به آن‌ها یاد داده فعالیت قانونی‌شان چطور معنی پیدا می‌کند؟ یا این‌که اصلا آن‌ها را از فعالیت ناامید کرده است؟

باید بگویید کدام قانون. قانون مطبوعات تعریف خاص خود را دارد. اگر همین قانون اعمال شود باور کنید از تشکیل برخی از پرونده‌ها جلوگیری می‌شود. گاه فرا قانون‌هاست که مشکل ایجاد می‌کند. نشریه‌ای که دائم حس کند با فراقانون‌ها باید برای مطالبش به دادگاه برود ریسک پذیری خود را پایین می‌آورد. محافظه‌کار می‌شود و از کسانی که برایش خط قرمز تدوین می‌کنند هم بیشتر محافظه‌کار می‌شود. این را دیگر خودتان توصیف کنید.

البته در این زمینه تحقیق قابل اعتنایی هم صورت نپذیرفته است و پاسخ سوالتان را نمی‌شود دقیق ارائه کرد. در دهه هشتاد جرائم سیاسی برای مطبوعات زیاد بوده و پرونده‌های زیادی در این زمینه شکل گرفت. شک ندارم که این مساله در دهه نود تکرار نمی‌شود. کیفیت کار نشریات در این دهه کاهش پیدا کرده و اصطکاک کمتری با دادگاه پیدا خواهند کرد. چرا که قبل از چاپ گاهی برای نشریات تعیین تکلیف می‌شود.

به نظر من ما در حال حاضر در حوزه کار مطبوعات خلا قانونی نداریم بلکه مشکل، اجرا نشدن و یا اجرای نامشخص قانون است. مصادیق بسیاری از جرائم مطرح شده در مطبوعات معلوم نیست. مثلا در موضوعی مانند استفاده ابزاری از تصاویر افراد ما با مصادیق روشنی روبرو نیستیم. برخی قضات استفاده از تصویر بزرگ یک بازیگر زن را استفاده ابزاری از او می‌دانند و برخی نه. حالا تکلیف چیست؟ مشخص نیست. وقتی مصادیق مشخص باشد بسیاری از پرونده‌ها و احکام قضایی از اساس شکل نخواهند گرفت.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان