دیدگاه اندیشمندان ایرانی و فرهیختگان بین المللی از شهید بلخی
درآمد
در تاریخ مبارزات سیاسی خستگی ناپذیر مردم افغانستان شخصیت های فراوانی حضور داشتند که در برابر استعمار خارجی و استبداد و ارتجاع داخلی قد برافراشتند و در راه تحقق عدالت اجتماعی جان باخته اند. نام و مشخصات مبارزانی صدیق، شاعرانی آزاده، سخنورانی بزرگ و نویسندگانی متعهد در صفحات کتاب قطور تاریخ خونبار مردم افغانستان به ثبت رسیده است. علامه شهید سید اسماعیل بلخی هم یکی از این شخصیت های برجسته که تداوم نهضت او در باورها و اعتقادات مردم این سرزمین رسوخ کرده است. شاهد یاران به منظور معرفی هرچه بیشتر ابعاد این شخصیت فرزانه، دیدگاه های برخی مراجع عظام و شخصیت های ایرانی و بین المللی را جمع آوری نموده و در اختیار خوانندگان عزیز قرار داده که با هم می خوانیم:
آیت الله عبدالله جوادی آملی
کشور اسلامی افغانستان در همسایگی جمهوری اسلامی ایران قرار دارد، و همواره مورد حمایت ما بوده است. تنها کشوری که از هر نظر نسبت به سایر کشورها به ما نزدیک است و از نظر فرهنگ و زبان و نژاد و مرز و مشترکات فراوان دارد افغانستان است. بنابراین ما نباید مردم مسلمان افغانستان را فراموش کنیم. سرزمین بلخ که روزی مهد پرورش نوابغ و رجال برجسته بود، شخصیت هایی نظیر مولوی بلخی، ابن سینای بلخی، سید جمال الدین افغانی، آخوند خراسانی و سید اسماعیل بلخی ها را در دامان پر مهر خود پرورش داده است. این شخصیت ها تنها متعلق یک کشور و مذهب خاص نیستند. این کشوری که بسیاری از نوابغ مسلمان در آن جا تولد یافته و در جهان اسلام منتشر شده و همه جا را از وجود پر برکت شان بهره مند گردانیده، حالا چه شده است که این طوری مورد تجاوز کفر و الحاد قرار گرفته، و آمریکا و طالبان بیایند و مردم مسلمان آن را قتل عام و آواره کند، و مورد تجاوز و توهین قرار دهند؟ باید سایر کشورهای مسلمان از جمله جمهوری اسلامی ایران همکاری کند. جهان اسلام کمک کند. سازمان های بین المللی و حقوق بشر به فریاد آنها برسند. چرا باید یک عده بیایند کشورهای اسلامی مثل فلسطین و عراق و افغانستان را اشغال و مسلمانان را به قتل برسانند و اموال شان را غارت کنند؟ باید مسلمین جهان بیدار شوند و دست اجانب را از کشورهای اسلامی قطع کنند تا اجانب جرأت نکنند دست به چنین جنایات ابلهانه بزنند.
شهید آیت الله العظمی سید محمد باقر صدر
علامه بلخی رهبر شیعیان افغانستان، شخصیت کم نظیری در تاریخ افغانستان و جهان اسلام بود. یک آدم ساده و معمولی نبود. کسی بود که ما به او بسیار امیدوار بودیم، و همیشه می گفتیم که او از نظر علمی و اندیشه جهانی و آزادی خواهی شخصیت جامعی بود. بلخی مجاهدی بزرگ، عارفی برجسته، انسانی پرهیزکار، دانشمندی فیلسوف، جامعه شناس قوی، ادیب توانمند، و یک نابغه شیعه و در عین حال یک خطیب توانا بود. وقتی که به عراق آمد، با آن ویژگی های منحصر به فرد، بسیاری از رجال برجسته شیعه را تحت تأثیر قرار داد. او یک شخصیت عبادی، قرآن شناس و ایمانی قوی داشت. وقتی که در صحن حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) مشغول عبادت می شد، احساس می کردید که روح از بدنش جدا شده است. با تمام وجود نماز می خواند. وقتی به عبادت آقای بلخی نگاه می کردیم، به یاد عبادت حضرت امیر (ع) می افتادیم. از دنیا و مافیها به کلی بریده بود. یک انسان الهی و خود ساخته که با تمام وجود، خود را وقف اسلام و مکتب تشیع کرده بود. شهادت او بزرگ ترین ضربه بر پیکر جوامع اسلامی شرق و جهان اسلام وارد کرد. این خسارت جبران ناپذیر بیش از هر چیز متوجه حوزه های علمیه شیعه شد. مردان خدا همیشه در شهادت از یکدیگر سبقت می گیرند و به سوی خدا پرواز می کنند. با شهادت آقای بلخی نهضت مردم افغانستان متوقف گردید که امید است یاران و شاگردان او این راه را ادامه دهند.
مرحوم علامه سید مرتضی عسکری
اولین آشنایی ما با علامه سید اسماعیل بلخی به دهها سال قبل باز می گردد. او با خاندان صدر در ایران، عراق و لبنان رابطه تنگاتنگ داشت، و اصولاً در این خانواده پرورش یافته بود. چون استاد اخلاق او آیت الله سید صدر الدین صدر بود، با آیت الله سید رضا صدر و امام موسی صدر و آیت الله شهید سید محمد باقر صدر ارتباط دوستانه داشت. این چهار بزرگوار هم سن و سال بودند و شباهت های زیادی با یکدیگر داشتند. از نبوغ و استعداد و اخلاق کم نظیر برخوردار بودند. ویژگی دوم استعمار ستیزی و مبارزه مستمر و استقلال عمل و بدون وابستگی به استاد و خانواده مشترک بوده است.
این آقایان سال ها از محضر آیت الله سید صدر الدین صدر در اخلاق و مواعظ استفاده کردند، و با حضرت امام خمینی ارتباط نزدیک، و اهداف مشترک داشتند. شهید بلخی، شهید بهشتی، شهید صدر و امام موسی صدر در حوزه های علمیه نجف اشرف، قم و مشهد تحول چشمگیری به وجود آوردند، و روحیه استبداد ستیزی و مبارزه با استعمار را گسترش دادند.
گرچه حضرت امام خمینی (ره) پیشتاز آن ها بود، اما این بزرگواران از شاگردان مکتب و پیرو امام خمینی بودند. آقای بلخی در آخرین سفر به عراق، حوزه های علمیه این کشور را متحول کرد. عقیده داشت که علما و فضلای محترم حوزه باید وارد سیاست شوند، و برای یافتن راه حل بحران های سیاسی کشورشان دخالت نمایند، و زمام امور را به دست گیرند. علامه بلخی به بنده و امثال بنده یا شهید صدر می گفت: «شما علاوه بر تدریس در فقه و اصول و فلسفه و ادبیات، وارد عرصه مبارزات سیاسی و دخالت در امور سیاسی شوید، و افرادی را پرورش دهید تا در ارکان نظام استبدادی عراق نفوذ کنند و به تدریج زمام امور دولت و نظام را در اختیار گیرند و افراد فاسد و ضد دین را خارج کنند. نباید اجازه دهیم کشورهای اسلامی در دست نوکران اجانب و دشمنان اسلام باشد. باید اسلام بدون قید و شرط در جهان حاکم گردد، و دست استعمارگران به کلی از کشورهای اسلامی کوتاه شود. ما نباید برای همیشه نوکر و توسری خور غرب باشیم». این شیوه علامه بلخی بود که تأثیر خوبی در حوزه بر جای گذاشت و علما را وارد عرصه مبارزه کرد.
شهید آیت الله سید محمد باقر حکیم
پدر بنده، آیت الله العظمی سید محسن حکیم حدود پنجاه سال از عمر با برکت خود را در خدمت به مسلمانان جهان گذراند، و به عنوان مرجع تقلید به اسلام و مکتب تشیع خدمت کرد. او در این مدت با بسیاری از شخصیت های اسلامی جهان به ویژه شیعیان عراق، ایران، افغانستان، لبنان، پاکستان، هندوستان و سایر بلاد اسلامی در ارتباط بود و مسئولیت آن ها را بر عهده داشت. آیت الله العظمی حکیم با همه مسلمانان به طور یکسان رفتار می کرد و آن ها از راه های دور و نزدیک برای زیارت مرقد ائمه (ع) و رساندن وجوهات شرعیه در خدمت آقا می رسیدند. اما بیش از همه چیز به شیعیان افغانستان توجه داشت و همیشه می گفت: «من شیعه پاک تر و مهربان تر و صادق تر از شیعیان افغانستان ندیدم». پدرم همیشه از عشق و محبت و این مردم با ایمان سخن می گفت و خود را مدیون آنان می دانست. آقای بلخی آن مرد مجاهد از جمله کسانی بود که با پدرم و خاندان حکیم ارتباط داشت. آن بزرگوار یکی از رهبران نهضت های بیداری اسلامی در جهان اسلام محسوب می شد. وقتی به نجف اشرف آمد با سعه صدر و بزرگواری نسبت به اسلام و تشیع و مراجع تقلید حوزه های علمیه احساس دلسوزی و مسئولیت نشان داد. در حوزه های علمیه کمتر کسی مانند علامه بلخی یافت می شد. انسانی صادق، متواضع و خونگرم که هرگز دل از دیدارش سیر نمی شد. یک انسان مخلص و فداکار در عقیده و آرمان که از همه چیز خود در راه اسلام و قرآن گذشته بود و خالصانه برای خدا کار می کرد. بلخی از از مجاهدین راه حق و حقیقت بود که جانش را برای شرف مسلمین فدا کرد و مردانه به پیشواز شهادت رفت و جهان اسلام را سوگوار کرد. عاش سعیداً و مات سعیداً.
آیت الله سید موسی شبیری زنجانی
بسم الله الرحمن الرحیم: مرحوم حاج سید اسماعیل بلخی ضمن اینکه با خانواده آیت الله العظمی سید صدر الدین صدر نسبت خانوادگی داشت، یکی از شاگردان موفق و ممتاز آقای صدر نیز بود. علاقه استاد نسبت به این شاگرد را باید بی نظیر توصیف کرد. وقتی که علامه بلخی در سال 1305 جهت فراگیری علوم حوزوی به مشهد آمد، آیت الله سید رضا صدر فرزند آیت الله العظمی سید صدر الدین صدر هم سن و سال او بود. آن ها در دوران تحصیل به همدیگر اظهار علاقه می کردند، و در کلاس های درس اساتید آن برهه همچون ادیب نیشابوری، آقا بزرگ تهرانی، غروی اصفهانی و فرزندان آخوند خراسانی شرکت می کردند. بعد در مدرسه علمیه بالاسر مشهد حجره ای گرفتند و درس های خودشان را با هم مباحثه می کردند. این دو بزرگوار حدود ده سال هم حجره و هم مباحثه بودند. بنده سال ها در قم با امام موسی صدر و آیت الله سید موسی موسوی اردبیلی هم درس و هم مباحثه بودم. آقای بلخی و آقای صدر چند سال از بنده بزرگتر بودند، ولی من و آقای موسی صدر هم سن بودیم. آقای بلخی در آن زمان به منزل ما در قم می آمد، در آخرین سفری که اواخر سال 1346 همراه دوستان شان به قم آمد به منزل ما وارد شد، و از طرف خانواده آقای صدر مورد استقبال قرار گرفت.
آقای سید رضا صدر در بیت خود درس می داد و عده ای از بزرگان هم به بیت او آمد و شد می کردند. آقای بلخی با زبان گرم و چهره زیبا و جذابی که داشت حاضران را به خودش جذب می کرد. آقای صدر، علامه بلخی را به حاضرین مجلس اینگونه معرفی کرد: «آقای بلخی از علمای مجاهد بلخ است و از بستگان نزدیک ما و از شاگردان مرحوم پدرم محسوب می شود. ما مدت ده سال در مشهد در یک مدرسه هم حجره بودیم. تا درس خارج با هم در یکجا درس خواندیم و از محضر اساتید بزرگ حوزه آن عصر استفاده کردیم. او از دوستان بسیار عزیز و محترم من است. به یکدیگر خیلی وابسته بودیم که ناگهان مسئله کشف حجاب و قیام مسجد گوهر شاد اتفاق افتاد و اوضاع حوزه علمیه مشهد به هم ریخت، و او ناگزیر به افغانستان بازگشت و در آنجا ماندگار شد».
آیت الله صدر در آن جلسه معارفه افزود: «علامه بلخی در افغانستان مشغول کارهای فرهنگی و سیاسی بود که به علت نامساعد بودن اوضاع حاکم به مدت 15 سال علیه حکومت استبدادی مبارزه کرد، تا سرانجام او را دستگیر و زندانی کردند. و او به مدت 15 سال از عمر خود را در زندان های کابل سپری کرد. دولت مستبد قصد از بین بردن او را داشت که به برکت کرم خداوند موفق به این عمل ناجوانمردانه نشد. او چندی پیش با سرافرازی از زندان بیرون آمد، و امروز به محبوب ترین شخصیت اسلامی افغانستان تبدیل شده است. با مقاومت شجاعانه توانست حقوق شیعیان افغانستان را بازستانی کند و امروزه شیعیان افغانستان آزادی عمل پیدا کرده اند. این دستاوردها مرهون زحمات 30 ساله علامه بلخی است».
اغلب علما و روحانیونی که در آن جلسه حضور داشتند در پی شنیدن خاطرات مرحوم آیت الله سید رضا صدر، به نحوی به علامه بلخی ابراز دلسوزی و اظهار علامه کردند تا از زبان او چیزی بشنوند.
احتمال می دهم که در فصل زمستان بود که ما برای اولین بار بعد از آزادی علامه بلخی از زندان با او در حوزه علمیه قم ملاقات می کردیم. طبق معمول انسان باید در ایام زمستان لباس های گرم کنده و سنگین بپوشد. ولی آقای بلخی لباس های تابستانی پوشیده بود. عبای مشکی و پیراهن نازک تابستانی به تن داشت. خب چون روحانی بود عمامه مشکی هم به سر داشت. ما تعجب کردیم که چرا در این هوای زمستانی با لباس های تابستانی به مسافرت آمده است. معلوم بود که سال های زندان او را این طور بار آورده است. برخی افراد علت آن را از او جویا شدند.
آقای بلخی در جواب گفت: «من 15 سال در هوای سرد زمستان کابل در بدترین شرایط بسر بردم. مرا در هوای سرد زمستان داخل آب نگه می داشتند. اینگونه مرا شکنجه کردند. برخی از زندانیان را سرما به کام مرگ فرو برد. در یک روز بسیار سرد زمستانی به حمام احتیاج پیدا کردم. تلاش کردم تا آب گرم تهیه کنم ولی مقدور نشد. به یکی از نگهبانان مقداری پول دادم تا یک سطل آب گرم فراهم کند. ولی این مأمور نتوانست آب گرم فراهم کند، و مجبور شدم با آب سرد غسل کنم. بر اثر آب سرد و فضای یخبندان محاسنم یخ بست. اکثر زندانیان بر اثر سرمای شدید بیمار می شدند».
در جریان جلسات متعددی که برای علامه بلخی با علمای حوزه علمیه قم تربیت می یافت، دلایل مبارزه با نظام استبدادی ظاهر شاه را بازگو می کرد. او می گفت که علت اصلی مبارزه اصلاح جامعه افغانستان و بهبود اوضاع اجتماعی همه اقوام و طوایف این کشور بود تا همه از حقوق مساوی و مزایای انسانی و شهروندی برخوردار شوند. آقای بلخی با تشکیل یک گروه فعال و متشکل از اقوام و مذاهب اسلامی تحت عنوان «سازمان فدائیان اسلام» مبارزه علنی خود را علیه دولت مستبد وقت آغاز می کند. ولی بعد از 15 سال مبارزه خستگی ناپذیر دستگیر می شود. پس از آنکه یک فرد لایق به مقام نخست وزیری منصوب می شود، با تلاش های او علامه بلخی را از زندان آزاد می کنند. پس از اینکه قانون اساسی جدید و مردمی به تصویب می رسد، همه زندانیان سیاسی آزاد می شوند.
آقای بلخی پس از آزادی از زندان آرام نمی شود. مبارزه را با شیوه دیگری از سر می گیرد، و به وظیفه اسلامی و انسانی خود عمل می کند و سرانجام به شهادت می رسد. پس از بلخی کسی که بتواند به جامعه محروم افغانستان خدمت کند، زاده نشد. بلخی شدن کار ساده ای نیست. او یک انسان به تمام معنی خودساخته و دلسوز جامعه و اسلام بود. خود را وقف اسلام و مردم کرد که این بزرگترین هنر است. بر علمای اسلام است که راه بلخی را ادامه دهند.
منبع: شاهد یاران شماره 64