به گزارش ایسنا، اولین شب از «یک شب، یک نویسنده» به محمد محمدعلی، نویسنده پیشکسوت اختصاص داشت که چهارشنبه 5 اردیبهشت ماه در موسسه فرهنگی هفت اقلیم برگزار شد. در این نشست محمدعلی به سوالات محسن فرجی و حاضران درباره ادبیات پاسخ داد.
در ابتدای مراسم با توجه به سکوتی که حاکم بود محمدعلی به شوخی گفت: آدم احساس میکند در جلسه محاکمه نشسته است.
سپس به حاضران خوشآمد گفت و اظهار کرد: همیشه دلم میخواست در میان جوانان باشم، 20 سال با جوانان کار کردم و حوادث مختلفی را تجربه کردهام. حالا برخی از آنها بزرگ شدهاند و صاحب چند کتاب هستند.
او در پاسخ به این سوال که آیا هنوز هم فکر میکند نویسندهی ایرانی چارهای ندارد جز این که از خوابش بزند تا نویسنده شود، بیان کرد: بحث بهتر یا بدتر شدن نیست، بحث تغییر است. به نظرم تغییری پیش نیامده و کماکان، نویسنده توانایی این را ندارد که از راه نوشتن و فروش کتاب زندگی کند. در خارج از کشور هم همینطور است و نویسندهها یک شغل تمام وقت دارند و نوشته بیشتر کمک زندگیشان است.
این نویسنده ادامه داد: در ایران از دیرباز این چنین بوده است، از زمان مشروطه نویسندهای را سراغ ندارم که از راه نوشتن زندگی کرده باشد. البته به جز پرفروشها. نویسندههایی که به دنبال این بودند که پیام خاصی را منتقل کنند یا حرفی بزنند که دیگران نگفتهاند نتوانستند از راه نوشتن زندگی کنند.
او سپس بیان کرد: من 30 سال کارمند بودم، 17 سال در سازمان بازنشستگی و 12 سال در وزارت علوم، هر روز از 7 صبح تا 3-4 بعدازظهر سرکار بودم و بعد از برگشتن تا 2-3 شب کار میکردم. نزدیک 18 سال روزی چهار ساعت خوابیدم و فتح خیبری نکردم، تا دهه 80 حدود 15 کتاب منتشر کردم.
محمدعلی با بیان این که برخی از نویسندههای جوان در شرایط زیستی مناسبی قرار دارند، گفت: خانوادهها از این جوانان حمایت میکنند و در خانه نشستهاند و مینویسند، از طرفی سن ازدواج هم بالا رفته که مجالی برای این است نویسنده شوند و شدند، نویسندگان خوبی هم شدند. برای نوشتن باید از جسم و جان مایه گذاشت و بیشتر عشق است، عشق نوشتن بدجوری است، گاهی از صبح درگیر میشوی که کجای داستان را چگونه پیش ببری که داستان کوتاه و کامل عرضه کنی و به زندگی خصوصیات هم لطمه نخورد. این درگیریها گاهی بسیار شیرین است و بخشهای دیگر زندگی را تحت تأثیر میگذارد؛ شانس بیاوری و همسر همراهی داشته باشی.
او در پاسخ به این سوال که نویسندهها معمولا حساسیت دارند به عنوان نویسنده عامهپسند و پرفروش شناخته شوند، آیا او این حساسیت را دارد یا خیر، اظهار کرد: غیر از چند نفر که شرایط زیستی استثناییای داشتند، فکر نمیکنم دیگران خواستهای غیر از این داشته باشند. بعد از جنگ جهانی دوم با جریان «رمان نویی»ها مواجه شدیم؛ آنها دنبال زندگی خاص بودند. برخی از این جریان عدول کردند و دیگر برای قشر خاصی ننوشتند و با طبیعت خود نوشتند. جبهه گرفتن در مقابل افراد باعث کجروی میشود. چیزی که کاملا طبیعی است این است که هرچه دلت میخواهد بنویسی. دل خواستن خیلی مهم است. من شاهد ظهور و سقوط این جریانها بودهام.
این نویسنده پیشکسوت با تأکید بر این که «هیچ نویسندهای بدش نمیآید کتابش پرفروش باشد»، گفت: خود هدایت هم گله داشت که چرا کتابش فروش نمیرود؟ جمالزاده نیز همینطور. البته کتابهایش در زمان خودش به چاپ چندم رسید، اما نمیتوانست از طریق آن زندگی خود را تأمین کند. البته نویسندههای پرفروش هم با ناشران خاصی روبه رو هستند که پولی به آن معنا از فروش واقعی کتابها نمیدهند؛ مثلا ذبیحالله منصوری یک خانه 50 متری و یک زندگی معمولی داشت که هر جوان نیمه فعالی میتواند آن را فراهم کند.
او سپس خاطر نشان کرد: من بدم نمیآید کارهایم پرفروش شود. اکثر نویسندهها دلشان میخواهد کتابهایشان مخاطب داشته باشد. داستاننویس نمیتواند برای یک حلقه پنج نفره بنویسد. شاید در شعر بتوان این کار را کرد اما در داستان به خاطر ساختار خاصی که دارد این موضوع امکانپذیر نیست. من به عنوان نویسنده دلم میخواهد کارهایم فروش رود. رمان، ژانر جا افتادهای در دنیا است. ما چنین چیزی نداشتیم بلکه قصه داشتیم و آخرین قصه «امیر ارسلان نامدار» بود. ما در رمان نوآور و مبتکر نبودیم و دستمان به خارج از کشور بود. آنها بودند که میگفتند چه کنیم تا کتاب فروش برود. من به عنوان نویسنده نمیتوانم بگویم کتاب عامهپسند بد است. ناشرانی که در دنیا با وجود گسترش فضای مجازی هنوز سرپا هستند، به خاطر آثار پرفروش است. اینکه میگویند سرانه مطالعه در کشورهای غربی بالاست به خاطر این نیست که «پروست» میخوانند به خاطر «هری پاتر» است.
محمدعلی با اشاره به پرفروش بودن آثار فهمیه رحیمی در دهه 70 گفت: سال 1373 رفته بودم وزارت ارشاد و گفتند میخواهیم جلوی کارهای او را بگیریم و کار شما را آزاد کنیم. من مخالفت کردم و گفتم باید نویسندهها آزاد باشند تا شرایط به صورت رقابتی پیش برود. من نمیتوانم مانند فهمیه رحیمی بنویسم زیرا ذهن من اجازه نمیدهد حوادث این چنین در کنار هم قرار گیرند. ذهن من حادثهها را جور دیگری کنار هم میچیند.
او در پاسخ به این سوال که هنوز هم فکر میکند کسانی که به زبان توجه دارند، راهشان بنبست است، تصریح کرد: هیچ راهی بنبست نیست و همه راهها باز است اما رهروها زیادند. کسانی عاشق این نوع نوشتن هستند و کسانی هم زور میزنند که با نگاه از دست دیگران بنویسند که باعث میشود کارشان مصنوعی باشد. ما مردم باهوشی داریم و متوجه هستند چه کسانی تکنیک زبان را از جان و دل به کار میبرند و چه کسانی از دست دیگران نگاه میکنند. کسانی که از دست دیگران نگاه میکنند، راه به جایی نمیبرند و سرانجامی ندارند و در راه میمانند.
این نویسنده با اشاره به کتاب «فرهنگ داستاننویسان ایران» از حسن میرعابدینی، خاطر نشان کرد: ما تا سال 74 حدود 5000 نویسنده داشتیم که دو یا سه کتاب داشتند اما از آنها فقط 50 نفر شاخص هستند. کار نویسندگی کار سخت و در عین حال شیرینی است. راهی پر از سنگلاخ دارد، کسی که وارد این کار میشود باید به بیپولی، بیکاری و مشکلات دیگر هم فکر کند. اگر عشق در کار نباشد در راه میماند.
او درباره این موضوع که از نویسندههای تهرانی است و آیا این شهر را موجودی با هویت مجزا میداند و از آن در کارهایش استفاده میکند یا خیر، تأکید کرد: من جزو نویسندههایی هستم که به جغرافیای زیستیام پرداختهام، من عاشق وطن و شهرم هستم، در نتیجه دلم میخواهد راجع به آن بنویسم. من تهران را بلدم و راجع به تهران مینویسم. هر جای تهران را که بگویید کامل میشناسم و به همه جای آن سر زدهام. اتفاقات عجیب و غریبی در این شهر میافتد.
محمد علی درباره این که آیا به تجربه اهمیت زیادی میدهد، گفت: باید با تجربه کار کرد. داستاننویس مثل شاعر نیست. این هم به خاطر رابطه علت و معلولی در داستان است. هیچ نویسنده تثبیت شدهای نیست که در آثارش به رابطه علت و معلولی توجه نکرده باشد. بخش زیادی از آثار من مشهودی است، به جاهای مختلف رفتهام و واقعیتها را دیدهام. نمیشود در یک اتاق نشست و نوشت و حرف جدید زد و مخاطب را جذب کرد.
او در ادامه افزود: مخاطب میخواهد چیزهایی بخواند که تجربه نکرده است و فضاهایی را ببیند که تاکنون ندیده است، پس من نویسنده باید راه بیفتم تا فضای جدید را تجربه کنم. محمدعلی 40 سال دوید تا حرفی برای گفتن داشته باشد حرفی که دیگران نگفتهاند. فضاسازی در نوشتن خیلی مهم است. اگر فضا را داشته باشید قوه تخیل به راه میافتد. به نویسندههای جوان توصیه میکنم راه بیفتند و کارهای مختلف را تجربه کنند. من شغلهای مختلفی را تجربه کردم و دیالوگها را بلدم، زبان تهرانیها خاص است، زبان تهرانیها «فحشمند» است. روسها هم همینطورند، حتی ایرانیها و روسها زمانی درحال رقابت بودند.
این نویسنده با اشاره به تجربهای که در روزنامهنگاری داشته است، بیان کرد: یکی از شغلهایی که دم دست نویسندگان است روزنامهنگاری است، گاهی با خودم فکر میکردم روزنامهنگاری نیروی خلاقیت من و دیگران را از بین میبرد، اما وقتی مصاحبه همینگوی را خواندم دیدم اینطور نیست. او گفته بود اگر روزنامهنگار نبودم نمیتوانستم اینهمه حادثه را به شکل خاص بنویسم. روزنامهنگاری یکی از راههای اساسی نوشتن است، زیرا حوادث خود سراغ آن می آیند. روزنامهنگاری به خاطرمحدودیتهایی که دارد تجربه نابی برای نویسنده شدن است.
او در پاسخ به این سوال که اگر به عقب برگردد آیا باز هم نویسنده میشود، اظهار کرد: من کار دیگری بلد نیستم که انجام دهم. دوباره 17 سال کارمند سازمان بازنشستگی میشوم و بعد 12 سال در وزارت علوم و بعد هم دوباره وقت دیگران را میدزدم.
محمدعلی درباره این که چرا دیگر مانند دهه 40 و 50 جریان ادبی نداریم، بیان کرد: جریانهای ادبی خروجی اتفاقات است و تغییراتی در فرم و زبان افتاده است، تعداد نویسندهها افزایش یافته است که نسبت به جمعیت چیز عجیبی نیست. در سال 57 فقط 33 عنوان کتاب داشتیم و در سال 77 حدود 530 عنوان. چه حادثهای اتفاق افتاد که با دو برابر شدن جمعیت این نویسندهها آمدند؟ چه چیزی مفقود و مغفول بوده است؟ محتوای اثر به چه دلایلی دیگر آن محتوایی نیست که نوشتن را سخت جلوه دهد؟ من نمیتوانم به خاطر عشق سراغ فلان چیز بروم و به سوالات پاسخ دهم. البته این اتفاقات طبیعی است و در همه جای دنیا وجود دارد. کتاب اولیها همه جا هستند. افزایش نویسندهها این عوارض را هم به دنبال دارد.
او سپس تأکید کرد: ما دچار نوعی مد شدهایم. بخشی از نویسندهها سراغ کار نمیروند و تجربههای کمتری دارند در نتیجه راههای بسیاری برای آنها بسته میشود که حاصل آن چنین است. به طور کلی ناامید نیستم. نویسندهها راه خود را پیدا میکنند.
این نویسنده با اشاره به ماندگار شدن اشخاصی مانند جلال آل احمد، سیمین دانشور، رضا براهنی گفت: آنها به خاطر دانستن زبان، مملو از اطلاعات تازه بودند و به همین دلیل از سایر نویسندهها یک قدم جلو بودند. حالا با زدن یک دکمه، کلی اطلاعات در مقابل شما قرار میگیرد و دیگر اطلاعات منحصر به یک فرد نیست، اما چگونه استفاده کردن از اطلاعات مهم است. از سال 1985 تاکنون غولی در ادبیات نداشتهایم و دیگر نخواهیم داشت.
او در پایان مراسم گفت: سالها پیش گفتند دیگر رمان مرده است، اما رمان نمرده بلکه به شکل دیگری نفس میکشد.