بخش دوم: نقش عقل در شناخت اصول اعتقادات
نظر اکثر علما و دانشمندان اسلامی بر این است که شناخت اصول اعتقادات و ایمان به آنها امری تقلیدی نیست و باید خود انسان از طریق عقل خود نسبت به آنها شناخت پیدا کرده و به آنها ایمان بیاورد و لذا ایمان به آنها را از طریق نصوص شریعت جایز نمیدانند و معتقدند که در این امور نیاز به معرفتی پیشینی داریم که در آن، عقل نقش اساسی را ایفا میکند. حال ببینیم که اخباریان و در رأس آنان استرآبادی، با آن زمینه فکری که از آنان بیان شد، چگونه با این امر برخورد کردهاند.
استرآبادی در فصل یازدهم کتاب الفواید المدنیة به تفصیل در باب مسئله «ایمان» توضیح میدهد و بسیاری از اغلاط معتزله و اشاعره و پیروان آنها را در باره مسئله «تعیین اول واجبات» متذکّر میشود و بیان میکند که غالب این اشتباهات ناشی از عدم توجّه به سخنان ائمّه معصومین علیهم السلام که افکار و گفتارشان عاری از هر گونه خطا و لغزش در امور نظری است، میباشد (همان، ص 405). در این جا استرآبادی اتّکا به عقل را در تعیین اوّل واجبات که همان معرفت خداوند است، مساوی با خطا و لغزش در این امر و تنها راه را ملتزم شدن و تمسّک به کلام اهل بیت علیهم السلام دانسته است. و دلیل این امر یکی مصون نبودن تفکّر و تعقّل آدمی از خطا در مورد مواد و مقدّمات براهین و استدلالهاست و دیگری روایات و اخبار زیادی است که از ائمّه اطهار علیهم السلام در مورد لزوم تمسّک به گفتههای آنان در کلیه اموری که از ضروریات دین نیست، وارد شده است (همان). میبینیم که استرآبادی در شناخت اصول عقاید هم اهتمام خاصی به تمسّک به قول اصحاب عصمت علیهم السلام دارد و در این امور هم سخن آنان را حجّت میداند. وی با توجّه به روایات، شناخت خداوند را امری فطری میداند که خداوند در قلوب همه انسانها الهام کرده است: قد تواترت الأخبار عن أهل بیت النبوّة متصلة إلی النبی صلی الله علیه و آله بأنّ معرفة الله تعالی و معرفة توحیده بعنوان أنّه خالق العالم و أن له رضی و سخطاً و أنّه لابدّ من معلّم من جهة الله تعالی لیعلم الخلق ما یرضیه و ما یسخطه من الأمور الفطریة الّتی وقعت فی القلوب بإلهام فطری إلهی کما قال الحکماء: الطفل یتعلق بثدی أمه بإلهام فطری إلهی» (همان، ص 407). بنا بر دیدگاه استرآبادی، یگانگی خداوند و صفات او و دلایل و براهین آن همگی به صورت فطری به قلوب انسانها الهام شده است و این معارف محصول تلاشهای عقلانی بشر نبوده بلکه مخلوق خداست. 1 و آن چه که بر خداوند واجب است شناساندن خود به بندگان از طریق دلایل آشکاری است که برای آن اقامه میکند و آن چه که بر بندگان واجب است همانا تصدیق و پذیرش آن است. لذا در مقابل کسانی که اعتقاد دارند شناخت خداوند اوّلین واجب بر انسان است، استرآبادی معتقد است که اوّلین واجب همانا اقرار زبانی به شهادتین است (همانجا). استرآبادی برای اثبات ادّعای خود به روایات زیادی استشهاد میکند از جمله: عن أبی عبدالله علیه السلام قال: لیس لله علی خلقه أن یعرفوا و للخلق علی الله أن یعرّفهم و لله علی الخلق اذا عرّفهم أن یقبلوا» (همان، ص 433، به نقل از اصول کافی). و در توضیح آن میگوید: أقول: المراد من (المعرفة ) الیقین الذی یقع فی القلب من الله تعالی و هو لیس من فعل القلب کما تواترت به الأخبار عنهم علیهم السلام (همان). استرآبادی نه تنها معرفت خداوند را امری فطری و الهی میداند بلکه جحد و کفر را نیز صنع خدای تبارک و تعالی معرّفی میکند به اعتقاد استرآبادی مفهومات را چه ایمانی و چه کفری همه را خداوند در قلب انسان خلق میکند. قضایا و مفاهیم صادق الهی به وسیله فرشته به قلب انسان نازل و مفهومات کفری نیز به سبب شیطان به قلب انسان الهام میشود که این دو همان «نجد خیر» و «نجد شر» هستند که در آیه «و هدیناهم النجدین» به آن اشاره شده است. 1 با این بیان حال اگر نجد خیر و نجد شر به هم آمیخته شدهاند و هر دو به قلب انسان الهام شدهاند، حال این سؤال پیش میآید که انسان چگونه این دو را از یکدیگر تشخیص میدهد و چه ابزاری در اختیاری اوست تا نجد خیر را برگزیند و رستگار شود؟ و این جاست که استرآبادی به روایاتی اشاره میکند که در آنها از عقل با عنوان حجّت باطنی یاد شده است. استرآبادی این روایات را این گونه تفسیر میکند: أقول: إن الله تعالی یوقع فی القلب نجد الخیر و نجد الشر مع المنبهات علی کل واحد منهما و أنّ الشیطان یوقع خلاف ذالک، فالعقل یمیز بین الصواب و الخطأ و الظن و الیقین و یختار الصواب و الیقین و هذا معنی کونه حجّة کما یستفاد من الروایات و أن العقل مستقلّ بتحصیل المقدّمات کما ذهبت الیه المعتزلة (همان، ص 427). بر این اساس، از نظر استرآبادی معرفت فطری خداوند به تنهایی به شناخت یقینی خداوند منجر نمیشود بلکه در این میان انسان به نیروی عقل خویش نیازمند است تا از میان دو معرفت متضاد الهام شده، آن معرفت یقینی و عاری از خطا را از معرفت ظنی خطا بردار تشخیص دهد و به معرفت حقیقی نائل گردد. میبینیم که استرآبادی به طور کامل شناخت خداوند را امری فطری تلقّی نمیکند بلکه در این میان بخشی از این معرفت و شناخت را از آن عقل بر شمرده و دریافتهای عقل را نیز در آن مؤثّر میداند. کارکردی که او در این زمینه برای عقل تعریف میکند بسیار متفاوت از کارکرد رایجی است که اندیشمندان غیر اخباری بدان معتقدند. به این صورت که بنا بر دیدگاه غالب، عقل انسان مستقیماً توانایی شناخت خداوند را داراست و تا حدودی میتواند به معارف کلی که لازمه ایمان است دست یابد. امّا از نظر ملا محمّد امین استر آبادی، معرفت خداوند متعال، اصالتاً معرفتی فطری و درونی است که عقل کاشف از این معرفت است. و در صورت فقدان آن معرفت فطری، عقل به تنهایی در شناخت خداوند راه به جایی نخواهد برد. استرآبادی، تنها به اعتقاد به فطری بودن معرفت خداوند اکتفا نمیکند بلکه معرفت امام و نبی را نیز فطری و الهام شده از جانب خداوند میداند که انسان در کسب این معارف هیچ اختیاری از خود ندارد. به طور مثال، مؤلّف پس از بیان روایتی از الکافی در باب «دعائم الاسلام»، در حاشیه آن میگوید: أقول:... من أن معرفة خالق العالم و معرفة النبی صلی الله علیه و آله و الأئمّة علیهم السلام لیستا من أفعالنا الإختیاریة و من أنه علی الله بیان هذه الأمور و إیقاعها فی القلب بأسبابها و بأن علی الخلق بعد أن أوقع الله فی قلوبهم تلک المعارف، الإقرار بها و العزم علی العمل بمقتضاها» (همان، ص 441). آن چه که گفته شد بر ما روشن میکند که استرآبادی کارکرد عقل را در باب اصول اعتقادات محدودتر از سایر اندیشمندان و متفاوت از آنها تفسیر میکند.
بخش سوم: دیدگاه استرآبادی در باره نقش «عقل» در استنباط از نصوص
هر شریعت الهی را متنی است که محلّ رجوع پیروان آن شریعت است برای استنباط و دریافت آن چه که برای سعادتشان بدان نیازمندند. شریعت اسلام را نیز متنی است که متشکل است از کتاب الهی، قرآن و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم السلام. اساس و شالوده شریعت اسلام کتاب و سنّت است که کلیه احکام و عقاید و آداب این دین بر اساس آن بار یافته است و این متون، ثابت و استوار و جاودانه و پاسخگوی نیازهای بشر در زمینههای گوناگون زندگی است. متون شریعت، صامت و ساکتاند و باید استنطاق شوند تا مهر از دهان برگیرند و به سخن در آیند. هر متنی ظاهری دارد و باطنی، و معنای ظاهری آن از حد ظواهر الفاظ فراتر نمیرود و ظاهر الفاظ کاملاً گویا و ناطقند. امّا معانی باطنی آنها در ورای حجاب الفاظ است و الفاظ در بیان باطنشان ناتواناند. این معنای باطنی همان است که از آن تعبیر به مقصود اصلی گوینده میشود. در دریافت مقصود اصلی گوینده، نمیتوانیم به صرف ظواهر الفاظ اتّکا کنیم و نیازمند به معارفی یقینی و پیشینی هستیم که بتوانیم با بار کردن آن معارف پیشینی بر ظاهر الفاظ به باطن آنها راه یابیم. از مهمترین ابزارها در رهیافت از ظاهر متن به باطن آن، عقل است و دریافتهای عقلانی همچون چراغی خواهند
شد که ما را از تاریکی ابهام ظواهر الفاظ به سوی باطنشان رهنمون خواهند بود. کاربرد عقل در فرایند فهم متن شریعت در طول تاریخ اندیشهورزیهای دینی محلّ زد و خورد و نزاع میان گروههای مختلف نصگرا و عقلگرا بوده است. و هر یک از آنها محدوده کاربرد عقل را در این زمینه به گونهای تعیین میکردند.
نصگرایان که بر اساس مبانی اوّلیه خود دریافتهای عقلانی را غیر قابل اعتماد دانسته و آن را در هیچ زمینهای حجّت ندانستند در اینجا نیز آن را امری ناکارآمد توصیف کرده و در تفسیر متون از حد ظواهر الفاظ فراتر نرفتند. در مقابل، عقلگرایان که اعتبار و حجّیت هر چیز را بر اساس عقل میسنجیدند، دریافتهای عقلانی را ملاک و معیار معناداری ظواهر الفاظ قرار دادند که در صورت مخالفت ظواهر نص با ادراکات عقلانی، قائل به تأویل شدند. بررسی دیدگاه مؤلّف الفواید المدنیه به خوبی میتواند در مشخّص ساختن هندسه فکری او یاری رسان باشد و دیدگاه او را در باره میزان توانایی عقل و ادراکات آن در حوزههای مختلف روشنتر سازد. آن چه در کتاب الفواید المدنیة به عیان مشهود است حضور پر رنگ روایات معصومان علیهم السلام و استشهادات متعدّد مؤلّف به آنهاست و با توجّه به حجم عظیم روایات به کار رفته در این کتاب باید دید که رویکرد مؤلّف در امر برداشت از این روایات چگونه بوده است. در این بخش دیدگاه استرآبادی را در این موضوع در سه مبحث ارائه میکنیم: الف. استنباط از ظواهر قرآنی؛ ب. استنباط از ظواهر سنّت نبوی؛ ج. استنباط از ظواهر روایات ائمّه علیهم السلام.
الف. رویکرد مؤلّف در استنباط از ظواهر قرآنی
دیدگاه مشهور اخباریان در باب حجّیت ظواهر الفاظ قرآن این است که ظواهر قرآنی را به دلیل محفوف بودنشان به قراینی که بر انسانهای عادی پوشیده مانده است و تنها در اختیار اصحاب عصمت است، حجّت نمیدانند و لذا به شدّت قائل به تفسیر روایی بوده و سایر انواع تفاسیر را تفسیر به رأی میدانند. استرآبادی نیز مانند سایر همفکران خود فهم قرآن را در حدّ عقول مردم عادی نمیداند و قرآن را منبعی برای استنباط احکام نظری بر نمیشمرد و علم به آیات ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن و نیز آیات دشوار آن را تنها در اختیار ائمّه معصومین علیهم السلام میداند. 1وی حتی تفسیر قرآن را در حدّی که با استفاده از قواعد زبان عربی و معانی بیان بتوان به درجهای از فهم نائل شد، نیز جایز نمیداند و میگوید: والقواعد الظنّیة العربیة المذکورة فی فنّ المعانی و البیان أو غیرهما إیضا قلیلة الجدوی عند الأخباریین من أصحابنا و ذالک لأنّهم لم یعتمدوا فی فتاویهم و أحکامهم إلّا علی دلالات واضحة صارت قطعیة بمعونة القراین الحالیة او المقالیة وتلک القراین وافرة فی کلام اهل البیت علیهم السلام لا فی کتاب الله و لا فی کلام رسوله صلی الله علیه و آله (همان، ص 92). عمدهترین دلیلی که استرآبادی برای عدم حجّیت ظواهر قرآن ذکر میکند این است که قرآن دارای آیات ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه است و نیز همراه با قراینی است که تفسیر آیات بدون آن قراین امکان ندارد. از نظر وی، علم به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن و سایر قراین آن تنها در اختیار ائمّه معصومین علیهم السلام است و لذا در تفسیر قرآن باید به احادیث ائمه علیهم السلام رجوع نمود. دلایل دیگری که استرآبادی برای عدم حجّیت ظواهر قرآن ذکر میکند به شرح زیر است: الف. برداشتهای اشتباهی که عالمان اهل سنّت از برخی آیات قرآن داشتهاند بدون این که به سایر قراین هم نظری داشته باشند. 2ب. عدم جواز تفسیر قرآن برای اشخاص عادی به دلیل روایاتی از قبیل: «إنّما یعرف القرآن من خوطب به» و «إنما نزّل علی قدر عقول أهل الذّکر علیهم السلام» و «أن العلم بناسخه و منسوخه و الباقی علی ظاهره و غیر الباقی علی ظاهره لیس إلا عند أهل البیت علیهم السلام» (همانجا). به طور کلی از نظر استرآبادی تفسیر آیات بدون رجوع به روایات ائمه علیهم السلام تفسیر به رأی خوانده میشود. او در الفواید المدنیة، تعریف رایج از تفسیر به رأی ممنوع را که عبارت است از: تفسیر قرآن بر خلاف ظاهر لفظ و تنها بر اساس میل و اندیشه مفسّر بدون هیچ گونه دلیل و شاهد معتبر، رد میکند (همان، ص 354) و آن را ناشی از غفلت عموم از احادیث و روایات میداند و دیدگاه خود را چنین بیان میکند: وتلک الأحادیث الشریفة مع تواترها معنی صریحة فی أنّ إستنباط الأحکام النظریة عن کتاب الله ومن السنّة النبویة شغلهم علیهم السلام لا شغل الرعیة معلّلا بأنّه صلی الله علیه و آله بأمر الله تعالی خصّ أمیر المؤمنین و اولاده الطاهرین علیهم السلام بتعلیم ناسخ القرآن و منسوخه و بتعلیم ما هو المراد منه و بتعلیم أنّ أیة آیة من القرآن باقیة علی ظاهرها و أیة آیة لم تبق منه علی ظاهرها و بأن کثیرا من ذالک مخفی عندهم علیهم السلام... (همان، ص 354 ـ 355). این سخن استرآبادی بدین معناست که هر گونه تفسیری که خارج از چارچوب روایات ائمّه معصومین علیهم السلام برای آیات ارائه شود تفسیر به رأی خوانده میشود و او به هیچ عنوان تفسیر قرآن را برای غیر معصوم علیهم السلام جایز نمیداند و دامنه تعریف تفسیر به رأی را بسیار گسترده در نظر میگیرد. بنا بر آنچه که در بالا بیان شد، دو سؤال اساسی مطرح میشود. یکی این که دیدگاه استرآبادی در باب عدم حجّیت ظواهر قرآن و استنباط از آن، چگونه آیاتی را توجیه میکند که در آن امر به تدبّر قرآن شده است؟ و دیگر این که با توجّه به تعصّب شدید روایی که از مولا محمّد امین استرآبادی سراغ داریم، وی روایات عرضه به قرآن را چگونه توضیح میدهد؟ در پاسخ به سؤال اول، استرآبادی اعتقادی به عام بودن خطاب آیاتی که در آنها امر به تدبّر در قرآن شده است، ندارد و مخاطب این آیات را تنها اصحاب عصمت علیهم السلام میداند و میگوید: إن أحادیثهم علیهم السلام صریحة فی أنّ مراده تعالی من قوله «لعلمه الذین یستنبطونه منهم» و من نظایره أهل الذکر علیهم السلام خاصّة لا صاحب الملکة من الرعیة (همان، ص 355). در ادامه همین مطلب، استرآبادی در توضیح سخن ابن عباس که تفسیر را به چهار دسته تقسیم کرده 1ناگزیر میشود بپذیرد که استنباط برخی احکام و مسایل ضروری دین همچون توحید و وجوب نماز و روزه از ظاهر آیات قرآن برای همه واجب است و نیز اعتراف میکند که اهل لغت نیز میتوانند تا حدودی درکی از آیات قرآن داشته باشند امّا او منظور از علما را در سخن ابن عباس، علماء آل محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام میداند که استنباط مسائل نظری تنها از آنان بر میآید نه انسانهای عادی. او در این باره میگوید: و أمّا کلام إبن عباس فمعناه واضح لا غبار علیه و هو أنّ معانی القرآن بعضها من ضروریات الدین یعرفه المسلمون کوجوب الصلاة و الزکات و الحجّ إمّا من القرآن أو من غیره و بعضها من ضروریات اللّغة یعرفها کل عارف بها و بعضها من النظریات لا یعلمها إلّا العلماء و أقول: الظاهر إن مراده علماء آل محمد صلی الله علیه و آله لأنّه من تلامذة أمیر المؤمنین علیه السلام و الظاهر أنه تکلّم موافقاً لما سمعه منه علیهم السلام (همان، ص 355). در پاسخ سؤال دوم نیز استرآبادی پس از ذکر روایات عرضه، این روایات را مربوط به روایات راوی غیر ثقه و مربوط به عرضه حدیث به واضحات کتاب خدا و ضرویات دین همچون نماز و روزه و... میداند و چنین توضیح میدهد: «أقول: فی هذا الحدیث الشریف و أشباهه إشارة إلی أن مرادهم علیه السلام من العرض علی کتاب الله عرض الحدیث الذی جاء به غیر الثقة علی واضحات کتاب الله ای التی تکون من ضروریات الدین او من ضروریات المذهب، بقرینة قوله علیه السلام: «وإن اشتبه الأمر علیکم» و بقرینة ما تقدم من الأحادیث الدالّة علی وجوب التوقّف عند کل مسألة لم یکن حکمها بینا واضحا (همان، ص357). از پاسخ به این دو سؤال روشن میشود که استرآبادی باز با توجّه به روایات نتوانسته است قایل به عدم حجّیت ظواهر آیات به صورت مطلق شود و به ناچار این را پذیرفته است که واضحات آیات قرآن در اموری همچون ضروریات دین، حجّت هستند و نیز برای کسانی که عرب و عالم به زبان عربی هستند درجهای از فهم قرآن را قائل شده است؛ هر چند که بسیار محدود است.
ب. نقش عقل در استنباط از ظواهر سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله
رویکرد مؤلّف در استنباط از ظواهر سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله همان رویکرد سایر اخباریان است. او نیز ظاهر سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله را حجّت نمیداند و به هیچ عنوان آنها را بدون مراجعه به سخن سایر ائمّه علیهم السلام قابل استنباط ندانسته است. مؤلّف دلایل خود را چنین ذکر میکند: الف. روایات پیامبر صلی الله علیه و آله هم مانند آیات قرآن دارای ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه هستند و فهم صحیح سخن پیامبر صلی الله علیه و آله تنها در گرو دسترسی به قراینی است که این قراین تنها در اختیار ائمه علیهم السلام قرار دارد (همان، ص 271). ب. کثرت افترائات و احادیث جعلی که به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده شده است (همانجا).
ج. رویکرد ملا محمّد امین استرآبادی در برداشت از روایات ائمّه علیهم السلام
با توجّه به آنچه که بیان شد، این نتیجه به دست آمد که اخباریان و بویژه ملا محمّد امین استرآباد محدوده دخالت عقل را در حوزه شریعت، بسیار محدود تعریف میکنند و یگانه تکیه گاه محکم و استوار برای دریافت از شریعت را همانا سخنان و احادیث ائمّه معصومین علیهم السلام میدانند. به اعتقاد آنان، آخرین سخن در باب احکام و عقاید شریعت را ائمّه معصومین علیهم السلام ارائه میدهند و عقول انسانهای عادی به هیچ عنوان توانایی کشف احکام قطعی شریعت را ندارد. با چنین پیشینهای باید پیشبینی کرد آنان روایات ائمّه علیهم السلام را باید از هر لحاظ مورد قبول بدانند و در مورد آنها به هیچ عنوان قایل به تأویل و تفسیر عقلانی نباشند؛ زیرا که چه از لحاظ ماده فکر و چه از لحاظ صورت، به هیچ عنوان خطا و اشتباهی در سخنان ائمّه معصومین علیهم السلام راه ندارد. حال با توجه به این مطلب باید دید که آیا استرآبادی به راستی ظاهر همه روایات معصومین علیهم السلام را به دور از هر گونه تفسیر و تأویل عقلانی پذیرفته است یا خیر؟ و در صورت تعارض بین روایات معصومان در ارتباط با یک موضوع، چگونه تعارض را حل کرده است؟ ملا محمّد امین استرآبادی در کتاب الفواید المدنیة بنا به رویکردی که اتّخاذ کرده سراسر به روایات ائمه علیهم السلام استشهاد نموده و گاه برای اثبات یک مدعای خود در برابر آرای اصولیان، چندین حدیث مختلف را در کنار هم ذکر کرده است. در روند فقه الحدیثی که مؤلّف طی نموده کمتر شاهد تأویل در تفسیر روایات هستیم و مؤلّف غالباً پایبندی خود را به ظاهر نصوص حفظ کرده است. امّا در این میان مواردی نیز به چشم میخورد که در آنها استرآبادی برداشتی از روایت را مطرح نموده است که به صراحت از ظاهر الفاظ بر نمیآید و نیازمند نوعی کنکاش عقلی است که از این میان میتوان به روایاتی اشاره کرد که در آنها از «عقل» به عنوان «حجت باطنی» یاد شده است که همان گونه که در بخش قبل گفته شد استرآبادی از ظاهر این روایات عبور کرده و آنها را با توجّه به دیدگاهی که قبلاً در رابطه با «خلق معرفت» در قلب انسانها و فطری بودن معرفت خداوند، برگزیده بود، تا حدودی به دور از معنای ظاهری آنها تفسیر کرده است. از نکات قابل توجه در رویکرد روایی ملا محمّد امین استرآبادی در کتاب الفواید المدنیة این است که مانند سایر اخباریان تنها به ذکر روایات بسنده نکرده بلکه به تحلیل آنها نیز پرداخته است و ما در این کتاب شاهدیم که پس از بیان چندین روایت در رابطه با یک موضوع در نهایت مؤلّف به جمعبندی و نتیجهگیری از آنها میپردازد و به صورت فهرستوار برداشتهای خود را از مجموع آن روایات بیان میکند. به طور مثال در اثبات این امر که «معرفت صنع خداوند است» پس از ذکر روایات «عالم ذر»، «احادیث فطرت»، «احادیث طینت»، «احادیث اطفال» و... از مجموع این روایات اوّلاً خطاهای معتزله و اشاعره را در مسئله «اوّل واجبات» که همان شناخت خداوند باشد اثبات میکند و سپس نتیجه میگیرد که بندگان برای تحصیل معرفت مکلّف نشدهاند و این بر عهده خداوند است که این معرفت را اوّلاً به وسیله الهام و سپس به وسیله ارسال رسل و انزال کتاب و اظهار معجزه، به بندگان منتقل کند و بر بندگان لازم است که این معرفت را قبول و تصدیق کنند (همان، ص 445 و 446).
مؤلّف در برخی موارد به طرح برخی مسایل پیرامونی و شبهات و سؤالات مطرح شده در باره مضمون احادیث نیز اشاره میکند و گاه به تفصیل احادیث را شرح میدهد و چنان چه احادیث با یکدیگر تعارض داشتهاند، سعی کرده است تا شیوه جمع آنها را نیز بیان کند. مثلاً در بحث از «معرفت» به این اشکال میپردازد که همان گونه که بر اساس آیات و روایات اثبات کردیم که معرفت امری موهبی و غیر اکتسابی است، پس چگونه میتوان روایاتی همچون «طلب العلم فریضة علی کل مسلم» را توجیه کرد و پذیرفت؟ برای جمع این دو حدیث مؤلّف چنین استدلال میکند که منظور از «معرفت» در روایات، شناخت صانع و توحید او و نیز شناخت نبی او است اما منظور از «علم» ادلّه سمعیهای است که از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمّه علیهم السلام رسیده است. و در این جا به حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله استشهاد میکند که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: «العلم إمّا آیة محکمة او سنّة متّبعة او فریضة عادلة» (همان، ص 448، به نقل از تحف العقول) و نیز به این سخن از امام صادق علیه السلام که میفرمایند: إنّ من قولنا أن الله إحتجّ علی العباد بما آتاهم و عرّفهم ثم أرسل إلیهم الرسول و أنزل علیهم الکتاب و أمر فیه و نهی (همان، به نقل از اصول کافی). در این جا میبینیم که مؤلّف باز از طریق روایات به جمع بین روایات میپردازد. همچنین مؤلّف در باره روایاتی که غالباً محل اختلاف بوده است مانند احادیث عالم ذر و احادیث طینت، به نظر میرسد که قایل به نص بوده و ظاهر روایات را پذیرفته و چندان در آنها قائل به تأویل و برداشتهای خلاف ظاهر نشدهاست. به طور کلی آن چه که از رویکرد مؤلّف کتاب الفواید المدنیة بر میآید این است که جز در موارد اندکی وی تا آن جا که توانسته سعی کرده پایبندی خود را به ظاهر روایات حفظ کند امّا در برخی موارد با توجّه به رویکردی که اتّخاذ کرده است، بر اساس دیدگاه قبلی خود و بر اساس پیشفرضی که داشته است، از روایات برداشت نموده و آنها را بر اساس مطلوب خود تفسیر نموده است.
سخن پایانی
بر اساس بررسیهایی که در کتاب الفواید المدنیة به عمل آمد، به این نتیجه میرسیم که مؤلّف این کتاب ادراکات عقلانی را جز در مواردی که مواد تعقّل و تفکّر بدیهیات و محسوسات است، یقینی و قطعی نمیداند. وی اکثر ادراکات عقل را در علوم نظری و الهی، ظنّی و غیر قطعی بر شمرده و در این زمینه تنها ملاک و معیار شناخت صحیح را احادیث ائمّه معصومین علیهم السلام دانسته است. وی در تمام طول کتاب سعی کرده بر اساس همین دیدگاه پیش رود امّا چنان که دیدیم این راه را چندان آسان و سریع نپیموده و در طول مسیر گاه با موانع و چالشهایی مواجه گشته که مجبور شده است اندکی از دیدگاه اوّلیه خود منصرف شده و ناخواسته از مسیر اوّلیه خویش که همانا نصگرایی بود منحرف و به جاده عقلگرایی عدول کند و در جاهایی حتی با روایات متعارض با دیدگاه خود برخورد کرده است که غالباً این روایات او را وادار کرده که تا حدودی از دیدگاه اصلی خود عقبنشینی کند. امّا به طور کلی فضایی که بر کتاب الفواید المدنیة حاکم است فضای نصگرایی است که مؤلّف به صورت بسیار آشکار و پر رنگی به روایات استشهاد میکند و به شدّت بر اساس روایات، خطا بودن مسیری را که اصولیان و فلاسفه و متکلّمان پیمودهاند، متذکّر میشود. قضاوت نهایی در ارتباط با رویکرد استرآبادی این است که وی منکر حجّیت عقل به طور مطلق در همه زمینهها نیست. و این گونه نیست که عقل را در همه موارد، ناکارآمد و یافتههای آن را بیارزش بداند، بلکه وی تنها یافتههای عقلانی را در امور مربوط به شریعت، ناتوان توصیف میکند ولی در امور دیگر، حتی امور ظنّی را که عقل بدانها دست مییابد معتبر میداند.
کتابنامه::
ـ الفواید المدنیة، استرآبادی، مولی محمد امین، قم، مؤسّسه نشر اسلامی، چاپ اوّل، 1424 ق. ـ ادوار اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، جناتی، محمّد ابراهیم، تهران: کیهان. ـ وحید بهبهانی، سرآمد محققین و دانشمندان شیعه در سده دوازدهم هجری، دوانی، علی، تهران: امیرکبیر. ـ تاریخ فقه و فقها، گرجی، ابوالقاسم، تهران: سمت، 1375. ـ نقدی بر اخباریگری، محسنی، سید میرآقا، قم: دار النشر. ـ مصادر الإستنباط بین الأصولیین و الأخباریین، محسن الغراوی، محمد عبدالحسن، قم: مکتب الاعلام الإسلامی، 1371. ـ عقل و وحی، یوسفیان، حسن و شریفی، احمد حسین، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. پایاننامه: ـ مسلک اخباریه در شیعه، قیصری، احسان، استاد راهنما: دکتر علی مهدیزاده، استاد مشاور: احمد پاکتچی، علیرضا فیض.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..