ماهان شبکه ایرانیان

جایگاه عقل در اندیشه ملا محمّد امین استرآبادی، با نگاه به کتاب «الفواید المدنیة» (۱)

چکیده تحقیق حاضر به بررسی جایگاه عقل در اندیشه ملامحمّد امین استرآبادی از سرآمدان مکتب اخباری‌گری می‌پردازد

جایگاه عقل در اندیشه ملا محمّد امین استرآبادی، با نگاه به کتاب «الفواید المدنیة» (1)

چکیده

تحقیق حاضر به بررسی جایگاه عقل در اندیشه ملامحمّد امین استرآبادی از سرآمدان مکتب اخباری‌گری می‌پردازد. در این راستا ابتدا به دیدگاه استرآبادی در باب چیستی عقل و نیز میزان و محدوده اعتبار ادراکات آن می‌پردازیم، سپس نقش عقل را در ادراک اصول اعتقادات از نظر استرآبادی مورد کنکاش قرار داده و در نهایت، کاربرد عقل را در استنباط از نصوص شریعت مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم. سپس به این نتیجه می‌رسیم که تعریف استرآبادی از عقل با تعریف رایج تفاوتی ندارد و او نیز عقل را همان قوّه تمییز و تشخیص و ابزار تفکّر و استدلال می‌داند و بر خلاف دیدگاه غالب در مورد مکتب اخباری‌گری، وی به طور مطلق حجّیت عقل و ادراکات آن را انکار نمی‌کند؛ بلکه آن را تنها در امور مربوط به شریعت و اموری که از دسترس حواس انسان خارج است ناتوان و نامعتبر توصیف می‌کند. در حوزه اصول اعتقادات نیز او این معارف را در درجه اوّل، فطری و درونی می‌داند و قائل به دیدگاهی متفاوت با دیگران در مورد کاربرد عقل در این حوزه است. در ارتباط با برداشت از نصوص شریعت نیز دیدگاه او در این زمینه تفاوت چندانی با دیدگاه سایر اخباریان ندارد. وی ظاهر آیات قرآن و روایات ائمّه علیهم السلام را حجّت نمی‌داند و در برداشت از روایات ائمّه علیهم السلام نیز غالباً پایبند به نص است و تا آن جا که می‌تواند از معنای ظاهری خارج نمی‌شود. کلید واژه‌ها: استرآبادی، عقل، اخباری‌گری، الفوائد المدنیة.

درآمد

تحقیق حاضر تلاشی است برای بررسی مفهوم و جایگاه عقل در اندیشه سرآمد اخباریان قرن یازده، ملا محمّد امین استرآبادی. از اخباریان غالباً به عنوان گروهی یاد می‌شود که در استنباط احکام دین تنها به سنّت ائمّه معصومین علیهم السلام تمسّک جسته و بر خلاف اصولیان که در استنباط احکام به چهار منبع کتاب، سنّت، اجماع و عقل رجوع می‌کنند، عقل و اجماع را حجّت نمی‌دانند و از نظر آنها بسیاری از اصول عقلیه که در علم اصول فقه برای استنباط حکم استفاده می‌شوند، غیر معتبر و یگانه راه دست یافتن به احکام شریعت، مراجعه به روایات ائمّه معصومین علیهم السلام است. شاید بتوان گفت که نقطه محوری اختلاف میان اصولیان و اخباریان، رویکرد آنان نسبت به جایگاه عقل باشد. اصولیان به عقل به عنوان یکی از منابع استنباط احکام می‌نگرند و معتقدند در صورت نبودن روایت و یا آیه‌ای در باره موضوعی خاص، می‌توان به عقل مراجعه و در مورد آن موضوع حکم صادر کرد. اما اخباریان معتقدند عقل نمی‌تواند منبع استنباط احکام شریعت باشد، بلکه تنها منبع، روایات معصومین علیهم السلام است. از آن جا که اخباریان در بستر تفکّر شیعی ظهور کرده‌اند که در این تفکّر نقش عقل بسیار پر رنگ ظاهر می‌شود، بر آمدن چنین مکتب ضدّ عقلانی از آن امری شگفت می‌نماید و از این رو، باور به راحتی نمی پذیرد که اینان چنین دیدگاه ضد عقلانی داشته باشند. لذا لازم به نظر می‌رسد که این مسئله به دقّت مورد موشکافی قرار گیرد و همه جوانب آن بررسی شود. در نخستین برخورد با این مسئله با سؤالات زیر مواجه می‌شویم که پاسخ‌گویی به آن‌ها نقش مهمّی در روشن شدن جوانب بحث دارد؛ سؤالاتی از قبیل این که: تعریف اخباریان از عقل چیست؟ آیا اخباریان حجّیت عقل را تنها در حوزه استنباط احکام فقهی انکار می‌کنند یا در باب کل مسائل شریعت، اعمّ از احکام اعتقادی و فقهی و اخلاقی آن را از حجّیت ساقط می‌دانند؟ آیا اخباریان عقل را تنها در حوزه احکام شریعت ناتوان می‌نگرند یا در تمام حوزه‌ها ادراکات عقل را غیر قابل اتّکا و نا استوار می‌پندارند؟ با توجّه به این که اخباریان اهتمام فراوانی به روایات و کتب اربعه حدیثی دارند و این که بخش قابل توجّهی از این روایات و کتب را روایات مربوط به «عقل و جهل» به خود اختصاص داده است، با چنین رویکرد ضدّ عقلانی که از اخباریان می‌شناسیم، آنان این روایات را چگونه توجیه می‌کنند؟ رویکرد اخباریان در به کار گیری عقل در تفسیر و توجیه روایات چگونه است؟ آیا آن‌ها نیز مانند اهل حدیث اهل سنّت، هرگونه دخالت عقل را در تفسیر و تأویل روایات انکار می‌کنند و رویکرد پایبندی به نص و سکوت در برابر روایات متعارض و مشکل را بر می‌گزینند؟
این‌ها سؤالاتی است که اگر پاسخ داده شود و مورد بررسی قرار گیرد نقش بسزایی در مشخص ساختن هندسه فکری اخباری‌گری خواهد داشت و جایگاه دقیق آنان را در میان اندیشه‌های مختلف حدیثی تعیین خواهد کرد. ذکر این نکته لازم است که اخباریان عنوان عامّی است که بر طیف‌های مختلف اندیشه‌های حدیثی که در برابر اصولیان ظهور کردند اطلاق می‌شود. و ما در این مکتب با یک رویکرد و خط مشی کاملاً یکسان که نزد کلیه اندیش‌مندان این مکتب مورد اتّفاق باشد رو به رو نیستیم. در طول تاریخ این اندیشه، تمسّک و پایبندی به اصول و مبانی این مکتب، از سوی بزرگان آن با شدت و ضعف هم‌راه بوده است و به همین دلیل امروزه اخباریان را به دو گروه اخباریان تندرو و معتدل تقسیم کرده‌اند. با توجّه به مطلب فوق بررسی مفهوم عقل در تفکّر عموم اخباریان کاری سخت به نظر می‌آید که از توان و وقت نگارنده خارج است. از این رو، به بررسی این موضوع تنها در تفکّر ملا محمّد امین استرآبادی، احیاگر و مجدّد این مکتب، خواهیم پرداخت که کتاب الفواید المدنیة او تا قرن‌ها اصولیان را به کنج عزلت و انزوا کشاند. این تحقیق در سه بخش ارائه می‌شود. در بخش اوّل، دیدگاه استرآبادی را در باب عقل و ادراکات عقلانی به طور عام بررسی خواهیم نمود. در بخش دوم، جایگاه و نقش عقل را در شناخت اصول اعتقادات از دیدگاه استرآبادی مورد کند و کاو قرار خواهیم داد و در بخش سوم به این مطلب خواهیم پرداخت که استرآبادی تا چه اندازه با عینک عقل به روایات می‌نگرد و به عبارتی تا چه حدّ تأویلات عقلانی آیات و روایات را جایز می‌شمرد؟ در این پژوهش با توجّه به این که تحقیقات گسترده‌ای در باره جایگاه عقل در حوزه احکام فقهی نزد اخباریان، در کلیه کتاب‌های اصولی صورت گرفته است و نیز گسترده بودن این مطلب، به آن نپرداخته‌ایم.

بخش اوّل: عقل و ادراکات عقلانی و جایگاه آن از نظر ملا محمّد امین استرآبادی

اغلب آثاری که در آن‌ها به آرای اخباریان پرداخته شده است، مسئله چیستی عقل را بررسی نکرده‌اند، بلکه ذیل بحث منابع استنباط احکام، در قسمت عقل، در باره دیدگاه اخباریان به صورت بسیار مختصر و گذرا گفته‌اند: «اخباریان، عقل را به عنوان یکی از ادلّه احکام شرع نمی‌شناسند و حجّیت عقل و دلیلیت آن را برای استنباط احکام الهی انکار می‌کنند.» ( نقدی بر اخباری‌گری، ص 111، تاریخ فقه و فقها، ص 249). و نیز بیان کرده‌اند که: «اخباریان دلیل عقلی را مانند قبح تکلیف به امر خارج از طاقت و قبح عقاب بدون بیان تکلیف را کافی برای صدور حکم نمی‌دانند مگر آن که با دلیلی از اخبار ائمه علیهم السلام
تأیید شده باشد» ( دایرة المعارف تشیع، ج 2، ص 15). و یا در هنگام بیان تفاوت دیدگاه‌های اخباریان و اصولیان، به تفاوت دیدگاه این دو مکتب در باب عقل چنین اشاره کرده‌اند: «اصولی‌ها عقل را در ادراک حسن و قبح اشیا، معتبر می‌دانند بر خلاف اخباری‌ها. اصولی‌ها عقل را یکی از منابع و پایه‌های شناخت حکم شرعی می‌دانند ولی اخباری‌ها این را قبول ندارند».
( ادوار اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، ص 361. وحید بهبهانی، سرآمد محقّقین و دانش‌مندان شیعه، ص 75). حقیقت این است که عبارات فوق برای دست یافتن به دیدگاه دقیق اخباریان در باب عقل بسیار کلی و نارسا است و نمی‌تواند حقیقت امر را در این زمینه آشکار کند. برای بررسی دقیق و موشکافانه موضوع باید سعی کنیم به سؤالات زیر پاسخ دهیم: 1. تعریف استرآبادی از عقل چیست؟ 2. میزان اعتباری که برای عقل و یافته‌های آن قائل است تا چه حد است؟ 3. دیدگاه او در باره تشخیص حسن و قبح افعال چیست؟ آیا آن را عقلی می‌داند یا شرعی؟

الف. چیستی عقل و میزان اعتبار دریافت‌های آن

استرآبادی در کتاب الفواید المدنیة به طور صریح در باب چیستی عقل سخن به میان نیاورده است امّا از لا به لای سخنان او در این کتاب و از انتقادات و اعتراضاتی که بر فلاسفه، اصولیان و متکلّمان وارد ساخته است به این نتیجه می‌رسیم که تعریف او از عقل تفاوت چندانی با تعریف دیگران ندارد و منظور او نیز از «عقل» همان «قوّه تشخیص و شناخت» است که انسان به کمک آن خطا را از صواب تشخیص می‌دهد و به استدلال و نتیجه‌گیری می‌پردازد. امّا آن چه که استرآبادی بر نمی‌تابد و به شدّت با اندیش‌مندان غیر اخباری به مخالفت می‌پردازد، این است که برای کاربرد و توانایی‌های عقل حدّ و مرزی قائل نشویم و آن را ملاک و معیار دست یافتن به شناخت قطعی و یقینی در همه امور دنیوی و اخروی بدانیم. وی معتقد است عقل تنها در موارد و در شرایطی خاص، داده‌هایی یقینی و قطعی صادر می‌کند و در سایر موارد آن چه که از عقل می‌رسد جز ظنّیات نخواهد بود. از نظر استرآبادی علوم مختلف دو قسم‌اند: بخشی که در آن مادّه علم به احساس نزدیک است، مانند علم هندسه و حساب و اکثر ابواب منطق که در این بخش از علوم هیچ اختلافی بین علما و هیچ خطا و اشتباهی در نتیجه افکار به وجود نمی‌آید. به این دلیل که از نظر وی خطا و اشتباه در فکر یا از جهت صورت اتفاق می‌افتد و یا از جهت ماده و در این قسم به دلیل آشنایی اکثر علمای این علوم به منطق، خطایی از جهت صورت اتفاق نمی‌افتد و به دلیل این که مادّه این علوم نیز به شدّت به احساس نزدیک است، خطا و اشتباهی در آن راه ندارد.
اما قسمی دیگر از علوم هستند که در آن‌ها مادّه علم دور از دسترس احساس است. مانند حکمت الهی و طبیعی، کلام، اصول فقه و بعضی قواعد ذکر شده در کتاب‌های منطق. در این نوع از علوم اختلافات فراوانی میان اندیش‌مندان مختلف، اعم از فلاسفه و علمای اصول فقه و کلام وجود دارد. در این جا قواعد منطقی نیز کارساز نیست؛ زیرا که قواعد منطقی، فکر را از جهت صورت، از خطا و اشتباه مصون می‌دارد نه از جهت مادّه ( الفواید المدنیة، 256). از این سخن استرآبادی و اشاره‌ای که به علم منطق می‌کند به عنوان علمی که تفکّر را از خطا و اشتباه مصون می‌دارد، چنین بر می‌آید که اوّلاً تعریفی که او از عقل مدّ نظر دارد با تعریف متداول از آن چندان تفاوتی ندارد و او نیز عقل را همان قوّه تفکّر، تدبّر و استدلال می‌داند. ثانیاً او به طور کامل عقل و یافته‌های آن را زیر سؤال نمی‌برد و تنها حوزه اعتبار یافته‌های آن را محدود می‌کند. استرآبادی در این جا تنها نتایج علوم نزدیک به احساس را مصون از خطا و قابل اتّکا می‌داند؛ زیرا که در این دسته از علوم اوّلاً مواد و مقدّمات تشکیل‌دهنده استدلال‌ها و براهین همگی جزء اوّلیات و بدیهیات یا به تعبیر استرآبادی «نزدیک به احساس» است 1 که هیچ گونه شک و تردیدی در صحّت آن‌ها وجود ندارد و از سوی دیگر، علم منطق صحّت صورت این براهین و استدلالات را مورد قضاوت قرار می‌دهد و خطاهای آن را گوشزد می‌کند، در صورتی که نتایج علوم نظری مانند فلسفه و اصول فقه که مواد و مقدمات مورد استفاده در این علوم اموری غیر از بدیهیات و محسوسات است، چندان قابل اعتنا نیست. وی معتقد است منطق، تنها در علوم قسم اوّل راه‌گشا خواهد بود و در علوم نوع دوم راه به جایی ندارد؛ زیرا مقدّمات و پیش‌فرض‌های این علوم، اموری ظنی و غیر یقینی هستند که عقل انسان در مورد آن‌ها راهی برای حصول یقین ندارد و در این باره تمسّک به منطق نیز راه‌گشا نخواهد بود و نهایت کاری که منطق می‌تواند انجام دهد قضاوت در مورد صحّت صورت و ظاهر استدلال‌ها و براهین این علوم است و در مورد مواد آن‌ها، ساکت است و راه به جایی ندارد. وی در باره حوزه کاربرد منطق چنین بیان می‌کند: إذا أقصی یستفاد من المنطق فی باب مواد الأقیسة، تقسیم المواد علی وجه کلّی إلی أقسام و لیست فی المنطق قاعدة بها نعلم أن کلّ مادّة مخصوصة داخلة فی أی قسم من تلک الأقسام بل من المعلوم عند أولی الألباب إمتناع وضع قاعدة تکفّل بذالک (همان). با این بیان مشخّص می‌شود که از نظر استرآبادی تنها عاملی که موجب محدودیت کاربرد عقل و تفکّر آدمی می‌شود، همانا ناکارآمدی آن در تشخیص مواد یقینی اندیشه و تفکّر است. و چه بسا عقل در مواردی امور ظنی را هم‌چون امور قطعی و یقینی بپندارد و بر اساس آن‌ها استدلال کرده و به نتایج ظنّی و خلاف واقع دست یابد. از نظر وی، تنها در صورتی که مادّه تعقّل و تفکّر آدمی، بدیهیات، اوّلیات و محسوسات باشد، نتایج قطعی و یقینی را در پی خواهد داشت و اندیشه و تفکّر آدمی، تنها در این صورت معتبر خواهد بود. به اعتقاد استرآبادی، خطا در برهان آن گاه اتّفاق می‌افتد که ما حدسیات، وهمیات، تجربیات و حسّیات ناقص را که ظنّی هستند مانند قطعیات و یقینیات بدانیم و یا مقدّمه عقلی باطلی را با مقدّمه نقلی ظنّی یا قطعی به هم پیوست دهیم (همان، ص 258). بر این اساس مقدّمات و نتایج ظنّی، در امور مربوط به شریعت که با زندگی دنیوی و اخروی آدمی مرتبط است، از حجّیت و اعتبار لازم برخوردار نخواهد بود؛ زیرا که در امور این چنینی نیاز به معارف یقینی داریم که عقل ناتوان از صدور چنین معارفی در این حوزه‌هاست. حال که ناتوانی عقل آدمی در قضاوت در باره بسیاری از امور طبیعی و الهی به اثبات رسید، باید برای آن جایگزینی یافت. از نظر استرآبادی تنها منبعی که در آن هم صورت برهان و هم مادّه آن از هرگونه خطا و اشتباهی مصون است، روایات رسیده از ناحیه معصومین علیهم السلام است که هر آن چه که مورد نیاز بشر است از بدو خلقت تا هنگامه قیامت، در سخنان آنان آمده است. فیها توضیح لما اخترناه من انه لا عاصم عن الخطا فی النظریات التی مبادؤها بعیدة عن الاحساس الا التمسّک باصحاب العصمة (همان، ص 260). البته ملا محمّد امین استرآبادی منکر هرگونه کاشفیت برای عقل در موضوعات نظری نیست، بلکه قائل است یافته‌های آن در این زمینه‌ها یقین‌آور نیست، بلکه ظنّی است و ظن در امور شریعت حجّیت ندارد امّا در اموری غیر از شریعت، هم‌چون امور معاش و معاد می‌توان به این ظنون اعتماد نمود و بر اساس آنها عمل کرد. و من جملة تأثیراته تعالی: إنه نهانا عن إتباع الظن المتعلّق بما جاء به النبی صلی الله علیه و آله من العقاید و الأحکام الخمسة و الأحکام الوضعیة الشرعیة و أمرنا بإتّباع الظن فی الجملة فی غیر ذالک کخرص الأثمار علی أصولها لضمان الزکاة و قیم المتلفات و أروش الجنایات و تعیین جهة الکعبة و عدد الأشواط و الرکعات؛ کل ذالک لدفع الفتن و لنظام المعاش و المعاد (همان، ص 422).

ب. نقش عقل در تشخیص حسن و قبح افعال

از جمله مهم‌ترین مسائلی که در بحث از عقل مطرح می‌شود، مسئله «حسن و قبح افعال» است. این که حسن و قبح افعال را امری عقلی بدانیم که عقل خود توانایی تشخیص آن را دارد و یا شرعی که تعیین آن تنها به عهده خداست و عقل آدمی در این باره ناتوان است، نقش مهمّی در قضاوت در باره دیدگاه یک گروه در باب «عقل» ایفا می‌کند. استرآبادی در این باره نظر صریحی ندارد ولی از لابه لای سخنان او نکاتی قابل کشف است.
استرآبادی اوّلین جایی که سخن حسن و قبح افعال را به میان می‌آورد در نقل قول از شرح المختصر عضدی است که درآن قسمت گویا وی حسن صدق و قبح کذب و ظلم را جزء مشهورات می‌داند (همان، ص 257 و 258). و در جای دیگر در خلال بحث از تمسّک به «برائت اصلیه» وی صراحتاً حسن و قبح ذاتی (عقلی) را می‌پذیرد: التمسّک بالبراءة الأصلیة إنما یتمّ عند الأشاعرة المنکرین للحسن و القبح الذاتیین و کذالک یتمّ عند من یقول بهما و لایقول بالوجوب و الحرمة الذاتیین و هو المستفاد من کلامهم علیهم السلام و هو الحقّ عندی (همان، ص 278). از سخنان دیگر او نیز می‌توان پی برد که او عقلی بودن ادراک حسن و قبح افعال را انکار نکرده و در برخی موارد نخواسته است دیدگاه اشاعره را در این باره تأیید کند و لذا می‌بینیم در هرجا که بحث از اشاعره و حسن و قبح افعال می‌شود گو این که مردود بودن نظر اشاعره در این باره بدیهی باشد، از کنار دیدگاه آنان می‌گذرد و صریحاً اتّهام عقیده به حسن و قبح شرعی را از اصحاب اخباری خود دفع می‌کند (همان، ص 447). بنا بر آن چه گفته شد، نمی‌توان پذیرفت که اخباریان و به تبع آن استرآبادی منکر حسن و قبح عقلی باشند. آن چه که می‌توان حقیقتاً به آنان نسبت داد این است که آنان ادراکات عقلانی را برای استنباط حکم شرعی ملاک و معیار نمی دانند و معتقدند که نمی‌توان از این ادراکات به حکم شرعی دست یافت. به عبارت دیگر، اخباریان کبرای قیاس یا همان قاعده ملازمه بین حکم شرع و عقل را انکار کرده‌اند نه صغرای آن را که ادراک حسن و قبح افعال از ناحیه عقل باشد ( تاریخ فقه و فقها، ص 247). همان گونه که قبلا هم به سخن استرآبادی در این باره اشاره شد، وی بر خلاف حسن و قبح افعال، وجوب و حرمت آن را ذاتی و عقلی نمی‌داند و لذا بین حکم شرع و حکم عقل ملازمه‌ای نمی بیند و معتقد است که نمی‌توان از طریق عقل احکام الهی را کشف کرد و در مورد وجوب و حرمت افعال قضاوت نمود. و با توجّه به آن چه که در باره دیدگاه استرآبادی در مورد عقل بیان شد می‌توان نتیجه گرفت که استرآبادی تنها در امور بدیهی و اموری که موادّ آن‌ها نزدیک به احساس است، حکم عقل و شرع را ملازم یک‌دیگر می‌داند ولی در امور نظری و دور از احساس، اصالت را از آن شرع می‌داند نه عقل (مصادر الاستنباط بین الاصولیین و الأخباریین، ص 214).

ج. تحلیل و بررسی

بنا بر آن چه که گفته شد استرآبادی در پاره‌ای موارد حجّیت عقل را می‌پذیرد و بر اساس آن حکم می‌کند. همان گونه که در برخی نقدهای خود بر اصولیان از عقل استفاده می‌کند. مثلاً در ردّ قاعده «تمسّک به ترجیحات استحسانیه» می‌گوید: «إنّه لا إذن بذالک من جهة الشارع و لم تظهر دلالة قطعیة عقلیة علیه» ( الفوائد المدنیه، ص 273). و در مورد ردّ تخییر مجتهد به هنگام تعادل ادلّه می‌گوید: «فقد قال به جمع من متأخری أصحابنا، و هو باطل، لعدم ظهور دلالة قطعیة نقلیة أو عقلیة علیه» (همان، ص 275). البته با توجّه به آن چه که در قسمت‌های قبل بیان شد، منظور وی از «دلالت قطعی عقلی» باید نتایج حاصل از مقدّمات بدیهی و اوّلی باشد؛ زیرا که او تنها چنین براهینی را معتبر می‌دانست. ملا محمّد امین استرآبادی، دریافت‌های یقینی و ظنّی عقل را در امور دنیوی و روزمرّه معتبر و قابل اعتماد می‌داند امّا در علوم مربوط به شریعت هم‌چون کلام، فقه و اصول فقه و نیز علوم مربوط به ماوراء الطبیعه هم‌چون فلسفه، تمام یافته‌های آن را ظنّی و نا معتبر می‌داند؛ زیرا که در این علوم عقل توانایی دستیابی به مواد و مقدّمات یقینی را ندارد. بنا بر این دیدگاه، برخی که قائلند ملا محمّد امین استرآبادی و هم‌فکران اخباری او در هیچ حوزه‌ای عقل را جزو منابع معرفتی به شمار نمی‌آورند؛ نه در حوزه امور دینی و نه در قلمرو امور غیر دینی. (عقل و وحی، ص 186) چندان صحیح به نظر نمی‌رسد. دیدگاه استرآبادی به صورت نظری در باره عقل و ادراکات عقلانی همان بود که بیانش در بالا آمد امّا در مقام عمل گاه می‌بینیم که وی مغایر با دیدگاه خود عمل کرده است. از جمله جاهایی که می‌توان گفت به صورت بسیار فاحشی بدون در نظر گرفتن دیدگاه خود، عمل نموده است، در فصل دوازدهم کتاب با عنوان «فی ذکر طرف من اغلاط الفلاسفة و حکماء الاسلام فی علومهم» است که در این بخش برخی براهین و نظریات فلاسفه و متکلّمان را ردّ می‌کند و جالب این که شیوه‌ای هم که در نقد دیدگاه آنان به کار می‌گیرد، همان شیوه عقلانی است و از همان اصول فلاسفه در نقد دیدگاه‌های آنان بهره می‌گیرد. به طور مثال در باره مسائلی هم‌چون اراده خداوند ( الفوائد المدنیه، ص 502 و 503)، اثبات قدرت خداوند از طریق برهان حدوث عالم (همان، ص 508 ـ 513) و... به شیوه‌ای عقلی و فلسفی به طرح و نقد مباحث می‌پردازد. در حالی که بر طبق دیدگاه خود او، مقدّمات این مسائل از جمله مسائل نظری دور از احساس است و عقل در باره آن‌ها قابل اعتماد نیست. نقدی که در این جا بر استرآبادی وارد است این است که اگر وی چنین دیدگاهی را قائل است، باید در رد دیدگاه‌های فلاسفه به جای شیوه عقلی، شیوه نقلی را در پیش می‌گرفت. و از طرف دیگر می‌بینیم که وی در همین کتاب الفواید المدنیة در موارد فراوانی برای تأیید مدّعای خود به وضوح از براهین و دلایل عقلی نه چندان بدیهی استفاده می‌کند که ذکر نمونه‌هایی از این دست در ادامه این مقاله خواهد آمد.
بنا بر این به نظر می‌رسد که اصولاً استرآبادی به صورت نظری، ادراکات عقلانی را تنها در موارد و شرایط خاص حجّت می‌داند و در مابقی موارد حجّیت، تنها از آن احادیث و روایات نقل شده از ائمّه معصومین علیهم السلام است. هر چند در مقام عمل یا به خاطر غفلت یا به خاطر قرار گرفتن در تنگنا مجبور شده است بر خلاف دیدگاه خود عمل کند. از نظر او کلّیه احکامی که بشر در طول دوره حیات خود بدان نیازمند است از جانب اصحاب عصمت علیهم السلام صادر شده است و با وجود این دیگر جایی برای عقل نمی‌ماند. 1وی در جای دیگر بسیاری از اشتباهات اصولیان و متکلمان و حکما را ناشی از بی‌توجّهی آنان به نهی ائمّه علیهم السلام از یادگیری علم کلامی که مبتنی بر افکار عقلیه باشد و نیز اصول فقهی که غیر مسموع از آنان باشد، می‌داند. 2می‌بینیم که استرآبادی نقش ادراکات عقلی را در اموری که به مقدّمات بدیهی و یقینی دسترسی ندارد بویژه در امور ماورایی و امور مربوط به شریعت بسیار محدود تعریف می‌کند و آن چه که از نظر او در این زمینه اهمیت و اصالت دارد، نقل ها و روایات اصحاب عصمت علیهم السلام است که به منبع وحیانی متّصل بوده و گفتار آنان کاشف از واقع و یگانه منبع دریافت‌های حقیقی و نفس الامری بشر است.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان