وقتی به شهر مرزی بانه میرسیم که اعتصاب تجار و مغازهداران به بیست و دومین روز خود رسیده و شهر کاملاً تعطیل است. کرکره هیچ مغازهای جز بقالیها و میوهفروشیها و نانواییها بالا نیست. نه از همهمه و شلوغی خرید، خبری هست و نه از انبوه مسافرانی که میبایست مثل همیشه با چند روز تعطیل، بار و بندیل میبستند و راهی بانه میشدند.
به گزارش ، روزنامه ایران در ادامه می نویسد: خیابانهای شیبدار بانه با پس زمینه کوههایی که بارانهای بهاری سبزشان کرده، غرق در سکوت است. باورش سخت است که ببینی این شهر با آن همه پاساژ و مغازهای که سالهای سال مسافران زیادی را از سراسر کشور به اینجا کشانده، اینطور در خواب فرو رفته باشند. مغازهداران و تجار بانه در اعتراض به بسته شدن مرز و در پی آن، تعرفه بالای کالاهایی که وارد شهر میشود، دست به اعتراض سراسری زدند. در این بین کولبران که بسیاری از کالاهای مغازهداران را از آنسوی مرز به این سو حمل میکردند خانهنشین شدهاند و شهر در رکود بیسابقهای گرفتار مانده است.
مأموران پلیس بهصورت آمادهباش همه جای شهر دیده میشوند. ساعت 9 صبح است و در مرکز شهر هیچ مغازهای باز نیست. چند مغازهدار مقابل یکی از پاساژها در حال صحبت هستند. صدایشان بالا و پایین میشود و چهرههای برافروخته، نشان از ناراحتیشان دارد. جو شهر آنقدر سنگین است که از عکاس روزنامه میخواهم دوربینش را از ماشین بیرون نیاورد و با موبایلش عکس بگیرد.
عکاس هنوز دو فریم از بازار خالی از مشتری نگرفته که همان چند مغازهدار هم در چشم برهم زدنی غیب میشوند. جلوی پاساژ «خدری» چند نفر ایستادهاند و درباره تعطیلی مغازهشان صحبت میکنند و اینکه چند روزی است به پول قرض کردن افتادهاند.
خودم را معرفی میکنم و میگویم خبرنگارم و برای تهیه گزارش از تعطیلی بازار بانه آمدهام. وقتی کارت روزنامه را نشان میدهم خیالشان راحت میشود. یونس یکی از کاسبهای این پاساژ است. جوانی میانه قد و لاغر اندام که تسبیح چوبی بلندی را دور مچ دستش تاب میدهد.
میگوید: «از بهمن ماه سال گذشته که مرز را بستند کار و کاسبی ما هم آب رفت. بیشتر کاسبهای بانه جنسهایشان را شب عیدی به مسافرها فروختند و انبارهایشان خالی شد. الآن هم که جز جنسهایی که توی ویترین میبینید چیز دیگری نداریم. یعنی به فرض اینکه الآن بازار باز بود هم جنس زیادی برای فروش نداشتیم.»
کرکره همه پاساژها و مغازهها پایین است جز یکی از مراکز تجاری نبش میدان اصلی شهر. کرکره بالاست و مأموران پلیس از کاسبهایی که جلوی آن تجمع کردهاند، میخواهند مغازههایشان را باز کنند. هیچکس حتی یک نفر از آنها هم قبول نمیکند. متفقالقول عقیده دارند که جنسی برای فروش نیست و تا زمانی که مرز به رویشان باز نشود، مغازهها را باز نمیکنند.
هرچقدر به ظهر نزدیک میشویم مرکز شهر شلوغ و شلوغتر میشود. در دکههای فروش سیبزمینی کبابی و تخممرغ آبپز، برای کاسبها لقمه میپیچند. جمعیت زیادی توی خیابانهای اصلی مرکز شهر جمع شدهاند و در گوش هم پچپچ میکنند. حضور غریبهها آنها را نگران میکند. تا موبایلت را برای عکاسی بالا بیاوری یا محل را ترک میکنند یا جلویت را میگیرند که عکس و فیلم ما را پاک کن.
از سیلمان که توی پاساژ «زیتون» مغازه دارد، میپرسم چرا دوستان و همکارانش این همه به عکاسی ما واکنش تندی نشان میدهند؟ لبخندی به پهنای صورتش میزند و در جواب میگوید: «این چند روزه کلی مأمور پلیس و مأمور لباس شخصی آمده و همه میترسیم کسی عکسمان را بگیرد و فردا دردسری برایمان درست شود. ما قصد آشوب و شورش نداریم. تنها خواسته ما باز شدن مرزهاست. به فرض محال هم که مغازه را باز کنیم چیزی نداریم که بفروشیم.»
از تجار بانه میشنویم که دولت میخواهد مرز «سیرانبند» را تنها مرز رسمی این منطقه معرفی کند و بقیه مرزهای غیررسمی را در سردشت و پیرانشهر برای همیشه ببندد و اگر قرار است کالایی از غرب و شمالغرب وارد کشور شود از همین مرز باشد.
عثمان یکی از کسانی که از سردشت جنس وارد میکرده و حالا دو ماهی است انبارهایش خالی است، مخالف تعطیلی مرزهای غیررسمی و جلوگیری از فعالیت کولبران و قاطرچیهاست: «چند ساله مرزهای ما باز بوده و جنسهایی که توی کشور تولید نمیشد از آن طرف مرز وارد میشد. با این طرحی که وزارت کشور داده، باید برای وارد کردن کالا مالیات و عوارض بدهیم، یعنی جنسی که بیاد بانه همقیمت با تهران درمیآید و کسی این همه راه پا نمیشود بیاید اینجا برای خرید. میدانید چقدر مسافر از شهرهای دور و نزدیک برای خرید بانه میآمدند؟ خیلیها جهیزیه بچههایشان را که خیلی ارزانتر از شهر خودشان درمیآمد از اینجا میخریدند. هم برای ما صرف داشت هم برای مسافر اما با این وضعیتی که درست شده، گذشته از اینکه کار و کاسبی ما از رونق افتاده خیلی آدمهای دیگر مثل کولبرها و قاطرچیها و انباردارها و ترخیصکارها و رانندهها هم بیکار شدهاند. میدانید چقدر آدم بیکار میشود؟ دستکم
400 – 300 هزار نفر.»
روز تعطیل است و چند مسافر بیآنکه بدانند کاسبهای بانه، خودخواسته تعطیل کردهاند مقابل مراکز تجاری سرگردانند. محمد جعفری همراه همسر و دو پسرش از زنجان برای خرید آمدهاند. میخواهند تلویزیون و یخچال بخرند. اما هیچ مغازهای را باز نمیبینند که لااقل دستخالی برنگردند. به او میگویم مگر نمیدانسته بیش از 20 روز است که مغازهداران بانهای تعطیل کردهاند.
دستش را به نشانه بیاطلاعی بالا میآورد و ترکی- فارسی میگوید: « والا خبر نداشتیم. این چند روز تعطیل بود با عیال تصمیم گرفتیم برای سفر و خرید بیاییم بانه. از صبح که این خیابانها را بالا و پایین میرویم، هیچ مغازهای باز نیست. کاسبها میگویند مرز بسته شده و جنسی برای فروش نداریم.»
نرسیده به خیابان شهدا و در یکی از خیابانهای فرعی صدای مشاجره میآید. دو مرد دست به یقه شدهاند و سرهم فریاد میکشند، چیزی به کتککاری نمانده که چند مرد دیگر آنها را از هم جدا میکنند. یکیشان میرود و کرکره مغازهاش را بالا میدهد و طرف مقابل با چهرهای سرخ و برافروخته کرکره را پایین میکشد و باز کار به درگیری میکشد. بالاخره جدایشان میکنند. مرد جوان در حالی که زیر لب غرولند میکند کرکره مغازهاش را بالا میدهد.
چند دقیقه بعد که اندکی آرامتر میشود از او میپرسم چرا با همشهریش دست به یقه شدهاست؟ پیش از اینکه شروع کند به حرف زدن برایم چایی میریزد:« من برای این مغازه ماهی 3 میلیون اجاره میدهم. 20 روزه کرکرهها را پایین دادیم و یک ریال پول خانه نبردیم. زن و بچه از آدم خرجی میخواهند. به نظرم اعتصاب و تعطیلی بازار روش خوبی برای اعتراض نیست چون آدمهایی مثل من که کلاً 15 – 10 درصد از ارزش جنسشان سود نمیبرند. همه که سرمایهدار نیستند؛ کولبر و انباردار و بقیه مردم ضرر میکنند نه تجار بزرگ یا کسانی که بازار را قبضه کردهاند.
بعضی از پاساژدارها که کرایه خوبی از مغازههایشان بدست میآوردند به بهانه بسته شدن مرز، بازار را به تعطیلی کشاندند و اعلام کردند مغازههایی که تعطیل کنند از کرایه معاف هستند. خب آدمهایی امثال من باید چه کاری کنند؟ چند دقیقه پیش که میخواستم مغازه را باز کنم یکی از همین کاسبها که انگار بیپولی و بیکاری بهش فشار نیاورده، نمیگذاشت کرکره را بالا بزنم. کلی فحش داد که بیغیرتم...»
کوچه پسکوچههای بازار بانه را زیرپا میگذارم ولی خبری از بازگشایی مغازهها نیست جز مغازهای روبهروی دکههای تخم مرغ فروشها و سیبزمینیفروشها! مرد جوان کرکره را بالا داده و بستههای لوازم آرایشی را بیرون میچیند. به نگاههای معنادار کاسبهای دیگر که به او طعنه میزنند، توجهی نمیکند. پشت میزش مینشیند و جدول حل میکند. توی این چند روزی که اینترنت شهر را قطع کردهاند کمتر کسی موبایل دست میگیرد.قیمت دستمالهای رنگی قادر نسبت به تهران حدود 50 درصد ارزانتر است. چندتایی از او میخرم. میگوید بعد از 22 روز این اولین دشت اوست. باب صحبت باز میشود و او از همه چیز گلایه میکند. از بسته شدن مرز، خالی شدن جیبش، طعنههای همصنفیهایش و...
قادر میگوید:« روزی که قرار شد مغازهها را ببندیم تمایلی به این کار نداشتم. با بسته شدن مرزها تا چند هفته آینده وضعیتمان خیلی بد میشود و شاید بازارمان به کلی از رونق بیفتد ولی تعطیل کردن مغازه هم اثری ندارد و جز ضرر هیچ نتیجهای نمیگیریم. باید فکر اساسی برای این کار شود. نمیشود که یکدفعه مرزها را ببندند و بگویند ورود کالا باعث ضرر اقتصادی میشود پس چرا توی این سالها نمیگفتند؟ اگر قرار است سیرانبند را مرز رسمی اعلام کنند و عوارض بگیرند باید زیرساختهایش را از قبل تدارک میدیدند.»
هنوز صحبتهایمان تمام نشده که مردی وارد مغازه میشود و فروشنده را به باد ناسزا میگیرد. به او میگوید که این همه کاسب مغازههایشان را بستهاند و او هم باید مغازهاش را ببندد. این ناجوانمردی است که مقابل چشمان بقیه کاسبی کند.
با هر مغازهداری صحبت میکنیم حرفشان این است که گذشته از خودشان، کولبرها ضرر اصلی را میبینند و تجار بزرگ که در طول این سالها سود اصلی را بردهاند هیچوقت متضرر نمیشوند و راه و چاه سود از واردات حتی از مرز رسمی سیرانبند را هم بلدند.
هیمن که در پاساژ «شافعی» مغازه دارد تلفنش را از جیبش بیرون میآورد و با ناراحتی میگوید: « توی این چند روزه 100 نفر از تهران و اصفهان و قم زنگ زدهاند که برایمان جنس بفرست. وقتی میگویم مرز بسته شده و همه مغازهها تعطیل کردهاند تعجب میکنند. تعجب هم دارد شهری که از همه جای ایران مشتری و مسافر دارد به چنین وضعیتی گرفتار شود. اگر قرار بود مرزها را ببندند خب چطور میخواهند جواب این همه مغازهدار توی بانه و سردشت و پیرانشهر را بدهند؟ این همه کولبر و راننده هم هستند که بیکار شدهاند. اگر وقت داشتید یکسری به روستاهای مرزی سردشت بزنید و ببینید چند هزار نفر بیکار شدهاند. کلی قاطرچی برای گذران زندگیشان مجبور شدهاند قاطرهایی را که 10 میلیون قیمت دارد به 3 – 2 میلیون بفروشند. اینکه نشد حمایت از کالای ملی! چه صنایع یا کارخانه و کارگاهی توی این همه شهر مرزی راهاندازی شده که حالا به این فکر افتادهاند مرزها را ببندند؟
اگر مسئولان واقعاً فکر میکنند واردات از مرز به اقتصاد مملکت ضربه میزند چرا میخواهند عوارض و مالیاتش را از ما بگیرند بعد ترخیص کنند؟ اگر راست میگویند از کلهگندههایی که سود اصلی را میبرند مالیات واردات بگیرند.»
این پایان گزارش ما نیست. در گزارش بعدی، خط مرزی را 100کیلومتر بسوی شمال یعنی سردشت و روستاهای مرزی این شهر میرویم تا با قاطرچیها، کولبران و ترخیصکارانی که از اواخر بهمنماه سال گذشته بیکار شدهاند، مصاحبه کنیم. در بخش بعدی با موافقان و مخالفان بسته شدن مرز هم گفتوگو خواهیم داشت. آنهایی که فکر میکنند تنها بستن مرز و بیکار کردن این همه آدم چاره کار نیست و آنهایی که فکر میکنند باید مرز را بست و از کالای ملی حمایت کرد و...
ساماندهی بازارچههای مرزی به سود مردم خواهد بود
رضا میرزایی/معاون امنیتی، انتظامی استانداری کردستان
در خصوص مسدود شدن معابر غیررسمی یا همان کولبری باید بگویم این مصوبه از مدتها پیش در دستور کار دولت قرار گرفته بود و در اجرای آن هم مصمم است. در این مصوبه موضوعی که به آن اشاره ویژهای شده ساماندهی بازارچههای مرزی است.
اما نکتهای که پوشیده مانده است ورود کالاهای خارجی از بنادر و خروج آن از مرزهای غربی و شمالغرب کشور تحت عنوان کالاهای ترانزیتی است که دوباره این کالاها از مرزهای غیررسمی وارد کشور میشود. کسانی که دست به چنین کاری میزنند در واقع از پرداخت مالیات و عوارض و گمرکی طفره میروند و تنها یک و نیم درصد عوارض میپردازند.
باید گفت سود اصلی این مبادله در جیب این افراد خاص میرود و کولبران و پیلهوران و کسانی که در حمل و انتقال کالای خارجی از مرزها فعالیت دارند سود آنچنانی نمیبردند. ما برای اینکه سر و سامانی به مرزها و بازارچهها بدهیم سعی کردهایم با تعطیلی مرزهای غیررسمی کالا را از مرزهای رسمی وارد کنیم و به هر کولبر کارت پیلهوری بدهیم با اعتباری ویژه تا بتواند هر ماه از این اعتبار کالای مورد نظرش را خرید و فروش کند.
البته در اجرای این مصوبه کم و کاستیهایی دیده میشود و با کمبود برخی زیرساختها هم روبهرو هستیم و این مشکلات و نقصانها را به تهران گزارش کردهایم تا برای رفع آنها تدابیر لازم را بیندیشند.