سمیه (پریناز ایزدیار) دختر جوانی است که قرار است به زودی به عقد مردی افغان درآید. اما سمیه برای انتخاب این وصلت مردد است چرا که وضعیت خانهای که در آن قرار دارد تا حدود زیادی به او وابسته است. وی مادر پیر و ازکارافتادهای دارد و البته برادران و خواهرانی که همواره در حال نزاع با یکدیگر هستند و… .
ابد و یک روز، برش کوچک از فلاکتی بزرگ است که حتما باید درون آن گیر کرده باشی تا بفهمی چرا ابد و یک روز است! و چرا امید رهایی و تمامشدن در آن تقریبا ناممکن است. باید با این همه بدبختی و فشار و اتفاقات عجیبوغریب سروکله زده باشی تا بفهمی که همهٔ اینها نه داستان است نه سیاهنمایی. فقر در عامترین تعریفش، آن چنان سخت، گریزناپذیر و بازتولیدشونده است که میبایست درون آن گیر کرده باشی تا باور بخشهای عظیمی از این فیلم برایت امکانپذیر باشد. دقیقا فقر «ابد و یک روز» است و این بهترین واژهای است که میتوان برای این وضعیت استفاده نمود. میگویند محتوای ذهنی انسانها از تجربههای شخصیشان یا از مطالعه و زندگی دیگران حاصل میشود.
ربطی هم به ایران ندارد. این خانه میتواند در هند باشد، در کوچهپسکوچههای فیلیپین یا چین یا حتی آمریکا باشد. فقر و فلاکت در عامترین شکل کلمه «ابد و یک روزی» است و ربطی به جا و مکان ندارد. البته شاید برخیها این نگاه را نوعی تقدیرگرایانه بدانند؛ یعنی اینکه سرنوشت هر کسی از پیش رقم زده شده است و اصلا جای تغییر نیست! و از این رو بخواهند این نوشته یا فیلم را مورد نقد قرار دهند که در جواب باید گفت نه فیلم و نه این نوشته داعیه چنین موضوعی را ندارد. فقط میخواهد گریزناپذیری از بدبختی را یادآور شود. استثنا همیشه وجود دارد؛ ولی انسان وقتی که در این شرایط گیر میکند، احساس میکند اتفاقات بد و سختیها، دومینووار روی سرش خراب میشود و این قدر این اتفاقات سریع میافتد که فرد اصلا نمیداند کدام را حل کند و به کجا برسد. ابد و یک روز راوی حقیقتی بزرگ و بیپرده و بیرودربایستی از طبقه پایین جامعه است.
(این یادداشت کوتاه، معرفی فیلم است، مطالب تحلیلی از فیلم در آینده منتشر خواهد شد)