این اندیشه ها مَرکب هایى از نور هستند که انسان را به سوى حیات باعظمت الهى مى برند و، به تعبیر قرآن، او را به وجود مبارکى تبدیل مى کنند. حضرت عیسى، علیه السلام، از مصادیق این وجود مبارک است.
درباره ولادت حضرت در قرآن آمده است:«فأتت به قومها تحمله قالوا یا مریم لقد جئت شیئا فریا* یا أخت هارون ما کان أبوک امرأ سوء وما کانت أمک بغیا* فأشارت إلیه قالوا کیف نکلم من کان فى المهد صبیا* قال إنى عبد الله آتانى الکتاب وجعلنى نبیا* وجعلنى مبارکا أین ما کنت وأوصانى بالصلاه والزکاه ما دمت حیا». «1»
آن گاه نوزاد را، در حالى که او را در آغوشش حمل مى کرد، نزد قومش آورد. گفتند: اى مریم! به راستى که تو کار شگفت و بى سابقه و ناپسندى مرتکب شده اى. اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود و نه مادرت بدکاره بود. این طفل را از کجا آورده اى؟ پس مریم به نوزاد اشاره کرد که از او بپرسید. گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است، سخن بگوییم؟ نوزاد از میان گهواره گفت: بى تردید من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است. و هر جا که باشم بسیار بابرکت و سودمندم قرار داده، و مرا تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است.
وقتى یهودیان گهواره عیسى، علیه السلام، را دیدند، به حضرت مریم، علیهاالسلام، گفتند: شما که هنوز ازدواج نکرده اى، این بچه را از کجا آورده اى؟ خداوند متعال قبلًا فرموده بود که اگر چنین پرسشى از تو شد، بگو از خود بچه سؤال کنید:«فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا». «2» و اگر از مردم کسى را دیدى که درباره نوزادت پرسید بگو: من براى خداى رحمان روزه سکوت نذر کرده ام، پس هرگز امروز با هیچ انسانى سخن نخواهم گفت.
مریم، علیهاالسلام، حرفى نزد و جوابشان را نداد؛ بلکه فقط با دستش به گهواره اشاره کرد که از خود بچه سؤال کنید! یهودیان عصبانى شدند و به مریم، علیهاالسلام، گفتند: ما را به چه کسى راهنمایى مى کنى؟
«کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا».نوزاد یک روزه که حرف نمى زند. در همین حال، صداى نوزاد از گهواره بلند شد:«إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ».و خود را بنده خدا خواند. زیرا مقام عبودیت عالى ترین نقطه زندگى انسان است.
قرآن در برشمردن ویژگى انبیاى الهى از واژه عبد استفاده مى کند.
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ». «3» و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مى کردند، و انجام دادن کارهاى نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحى کردیم، و آنان فقط پرستش کنندگان ما بودند.
حضرت عیسى نیز در گهواره فرمودند:«إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا»حضرت نفرمودند بعداً پیامبر مى شوم، بلکه گفتند: الان پیامبر هستم.
«وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً».خداوند متعال مرا انسان مبارکى قرار داده است.
امام صادق، علیه السلام، در توضیح این آیه براى شاگردانشان، کلمه مبارک را به «نفّاع»، که صیغه مبالغه است، معنى کرده اند. «4» این که بگوییم شخصى مفید است با این که بگوییم شخصى نفّاع است تفاوت دارد. موجود نفّاع موجودى است که تمام وجودش منفعت است: نگاهش، سکوتش، شنیدنش، سخن گفتنش، راه رفتنش، و تمام حرکاتش خیر و منفعت است.
اندیشه کردن رمز رسیدن به چنین صفتى است. وقتى انسان با مرکب فکر حرکت کند، به این نقطه حیات الهى مى رسد و به قول وجود مقدّس حضرت صادق، علیه السلام، منشأ خیر و منفعت مى شود. امیرالمؤمنین، علیه السلام، درباره این گونه انسان ها با استفاده از تعبیر دیگرى مى فرمایند: اینان کلیدند. «5» یعنى هر مشکلى که در برابرشان قرار بگیرد براى باز کردن آن راهى مى یابند و قفل آن را باز مى کنند. البته انسان به تنهایى نمى تواند قفل تمام مشکلات را باز کند، بلکه باید کمک هم بگیرد.«وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى ». «6»و یکدیگر را بر انجام کارهاى خیر و پرهیزکارى یارى نمایید.
وقتى انسانى، که مورد احترام و اعتماد مردم است، دست یارى به سوى مردم دراز کند، مردم با کمال میل مى پذیرند و کمک مى کنند تا مشکلش حل شود.
راه اخلاص از ریا مى گذرد!
بنابراین، انسان باید به گونه اى رفتار کند که مردم از او به خوبى، کرامت، بزرگوارى و حُسن عمل یاد کنند. «7» انسان نباید نگران این مسئله باشد که با جلب اعتماد و علاقه مردم ممکن است کارهایش از روى ریا انجام بگیرد، بلکه باید به عمد خودش را مورد اعتماد مردم قرار دهد. در این صورت، شاید مدتى براى خوشامد دیگران عمل کند، ولى سرانجام هواى نفس انسان براى جلب توجه مردم تمام مى شود و پروردگار متعال توفیقى مى دهد که انسان در گردونه اخلاص قرار بگیرد.
اگر کسى از ترس این که مبادا عملش دچار ریا شود دست از هر خیرى بکشد و درِ خیرات را به روى خود ببندد، کار اشتباهى انجام داده است. اگر ریا در واجبات عینى راه یابد، واجب را باطل مى کند، اما اگر در امور دیگر راه پیدا کند، معلوم نیست که به اصل عمل ضربه اى بزند. بنابراین، باید بناى کار را براى خدا و اخلاص گذاشت.
اگر مردم از کار کسى تعریف کردند و خوششان آمد و اعتماد بیشترى به او پیدا کردند، از پیامدهاى خوبى اوست. زیرا همه از انسان خوب تعریف مى کنند. انسان خوب که نمى تواند خود را از تعریف دیگران مخفى کند یا کارى کند که از عملش باخبر نشوند.
رهبر کبیر انقلاب اسلامى نیز اگر مى خواستند چنین فکر و احتیاطى کنند، مى بایست پس از فوت آیت اللَّه بروجردى حرفى نمى زدند. اما ایشان نگفتند اگر حرفى بزنیم و اعلامیه اى بدهیم، مشهور مى شویم و اگر خودمان حکومت اسلامى تشکیل دهیم، از ما تعریف مى کنند و ممکن است موجب ریا شود، پس جلو نرویم! زیرا این احتیاطها شیطانى است.
ضرورت رجوع به متخصص
این نکته را هم ناگفته نگذاریم که ما، به دلیل محدودیت دانسته هایمان، باید به متخصص فن مراجعه کنیم تا از کار خیر باز نمانیم. حقیقت این است که خیالات و افکار فراوانى به ذهن انسان خطور مى کنند که چه بسا در ظاهر رنگ الهى دارند، ولى در باطن شیطانى هستند. براى مثال، فردى یک ساعت مانده به اذان صبح بیدار مى شود و حالِ خیلى خوبى هم براى عبادت دارد؛ یعنى مى تواند بلند شود وضویى بگیرد، اشکى بریزد و صورتى روى خاک بگذارد، اما ناگاه به ذهنش مى رسد که ممکن است مادرم از خواب بیدار شود و ببیند رختخوابم خالى است و متوجه شود که نماز شب مى خوانم و این موجب ریا شود!
این فکر شیطانى است. در این جا او برنده نشده، بلکه شیطان برنده شده است؛ زیرا شیطان این نردبان عالى الهى را از زیر پاهایش کشیده است که اگر از آن بالا مى رفت، اوج گرفته بود و چه بسا این بالا رفتن مقدمه اى مى شد براى این که به همه سحرهاى عمرش وصل شود. اما شیطان بر او غلبه کرد و این رشته اتصال را پاره کرد. از این روست که مى گوییم این خیالى شیطانى است.
مثال دیگر این که کسى پیش خود فکر کند اگر من به بیمارستان بروم و مریضى را عیادت کنم، ممکن است مرا بشناسند و ریا شود، پس نروم. این فکر آدمى را از خوشحال کردن دل مؤمن و ثواب عیادت بیمار باز مى دارد. پس، این خیال و فکر خیالى شیطانى است.
*** حقیقت این است که باید بدون توجه به ریا وارد عمل خیر شد. خداوند متعال خود پزشک نفوس ماست و بیمارى هاى درونى را بهتر از هر کس دیگرى درمان مى کند. براى همین، اگر ریایى هم در کار باشد، نمى گذارد زحمت انسان مؤمن تباه شود. ممکن است انجام چنین عمل خیرى مدتى توأم با ریا باشد، ولى این ریا در عمل مستحب شکل گرفته است نه در عمل واجب تا ضررى به آن بزند.
نمونه دیگر این که کسى که خوب درس مى دهد و خوب هم مردم از او استفاده مى کنند، به این فکر بیافتد که اگر درس بدهم همه از من تعریف خواهند کرد و این سبب ریا مى شود، پس چرا زحمت بیهوده بکشم؟ و در نتیجه، از درس گفتن اجتناب کند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1). مریم، 2731.
(2). مریم، 26.
(3). انبیاء، 73.
(4). کافى، ج 2، ص 165: «عن أبى عبد الله، علیه السلام، قال فى قول الله عز وجل: وجعلنى مبارک أینما کنت. قال: نفاعا».
(5). تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، ج 2، ص 141: «أبو الحسن العباس بن عمر بن العباس الکلوذانى قال سمعت أبا بکر محمد ابن یحیى الصولى یقول سمعت أمیر المؤمنین الراضى بالله یقول: لله أقوام هم مفاتیح الخیر، وأقوام مفاتیح الشر ...».
(6). مائده، 2: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ».
(7). نهج البلاغه، حکمت 10: «خالطوا الناس مخالطه إن متم معها بکوا علیکم، وإن عشتم حنوا إلیکم».
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: اندیشه در اسلام
نوشته: استاد حسین انصاریان