سبک زندگی اقتصادی امام حسن (ع)

زندگی امامان شیعه، از جنبه های مختلف از جمله حیات اقتصادی ایشان مهم و قابل مطالعه است

سبک زندگی اقتصادی امام حسن (ع)

مقدمه

زندگی امامان شیعه، از جنبه های مختلف از جمله حیات اقتصادی ایشان مهم و قابل مطالعه است. با وجود اهمیت شناخت حیات امامان شیعه، به عنوان الگوی جامعه شیعی، کار شایسته ای در زمینه ابعاد مختلف زندگانی ایشان انجام نگرفته و مطالعه و تحقیق در این زمینه، از عرصه هایی است که کم ترین مطالعات روشمند در آن ها انجام گرفته و اقتضای کارهای پژوهشی بسیار وسیعی را دارد.

اگر بتوان امامان را به دو دسته- امامانی که خلافت را در دست داشتند و امامانی که خلیفه نبودند- تقسیم کرد، امام حسن (ع) در هر دو دسته جای می گیرند. کنار رفتن امام از خلافت را می توان نقطه عطفی در ابعاد مختلف حیات امامان از جمله در زندگی اقتصادی ایشان دانست. امام حسن (ع) در دوران خلافت، به عنوان خلیفه مسلمانان عمل کردند و زندگی اقتصادی ایشان نیز تحت تأثیر آن بود که بررسی آن روشی متفاوت می طلبد. این مقاله، در پی مطالعه سبک زندگی ایشان پس از صلح با معاویه است.

امام حسن (ع) پس از پذیرش صلح و اقامت در مدینه، از سویی چون سایر مردم در زندگی شخصی خود، مصارف، مخارج و منابع درآمدی داشتند و از سوی دیگر، رهبری جامعه شیعی در دست ایشان بود. گمان می رود درآمدهای امام از منابعی چون وجوهات شیعیان، صدقات و فعالیت های شخصی امام تأمین می شده و امام در بخش هزینه ها نیز علاوه بر تأمین نیازهای شخصی موظف بودند نیازهای مالی نهاد امامت را تأمین کنند. هم چنین گمان می رود برخی از اموال نیز صرف هزینه های تبلیغی و دعوت می شد.

هدف از این پژوهش، تبیین حیات اقتصادی امام حسن (ع)، است که می تواند باعث ارتقای سطح معرفتی جامعه شیعی نسبت به ابعاد مختلف زندگانی ایشان و الگوگیری از سیره اقتصادی امامان و ترویج تعالیم ایشان گردد.

زندگی امام حسن (ع)

امام حسن (ع) در پانزده رمضان سوم هجری در مدینه به دنیا آمدند.[1] مادر ایشان حضرت فاطمه زهرا (س) و پدرش امام علی (ع) بودند. گزارش هایی که از دوران کودکی امام حسن (ع) موجود است، عموماً به علاقه زیاد پیامبر گرامی اسلام (ص) و مهرورزی ایشان نسبت به امام اشاره می کنند. پیامبر (ص) در مورد ایشان می فرمودند:

«الله انی احبه فاحبه و احب من یحبه یقولها ثلاث مرات»

«پروردگارا! من حسن را دوست دارم، پس تو هم او را دوست بدار و هر کس را که او را دوست دارد دوست بدار.»[2] ابن عباس می گوید:

روزی پیامبر (ص) امام حسن (ع) را بر گردن خود سوار کرده بودند. مردی گفت: «ای پسر چه مرکب نیکویی را سوار شده ای!» پیامبر (ص) در پاسخ او فرمود: «و او چه نیکو سواری است.»[3]

پیامبر (ص) ایشان را سرور جوانان بهشت خواندند.[4]

در سال ششم هجری در مباهله میان پیامبر (ص) و گروهی از مسیحیان نجران، پیامبر (ص) نزدیک ترین افراد خانواده اش یعنی امام علی (ع)، دخترش حضرت فاطمه (س) و نیز دو فرزند ایشان حسنین (علیهما السلام) را به همراه بردند.[5] به گفته برخی روایات، حسنین (علیهما السلام) در بیعت رضوان شرکت داشتند و پیامبر (ص) با ایشان بیعت کردند.[6]

امام مجتبی (ع) در جنگ جمل، برای بسیج مردم کوفه علیه دشمنان، تلاش فراوانی نمودند و با خطبه هایی که ایراد کردند، توانستند نه هزار نفر را برای یاری پدر بسیج کنند.[7] وظیفه تحریک و تحریض مردم کوفه در جنگ صفین نیز به عهده امام حسن (ع) بود. این بار نیز امام مجتبی (ع) با ایراد خطبه، مردم را برای پیوستن به جبهه امام تشویق کردند[8] هم چنین در جنگ صفین در کنار پدر و برادرانش جنگیدند و به اندازه ای جان فشانی از خود نشان دادند که امام علی (ع) از یاران خود خواستند تا او را از ادامه نبرد بازدارند.[9] امام علی (ع) می فرمود: «من در مرگ این دو (حسنین (علیهما السلام)) بخل می ورزم؛ زیرا می ترسم با مرگ آن ها نسل رسول خدا (ص) قطع گرد.»[10] امام در دوران خلافت حضرت علی (ع)، برای انجام دادن برخی امور مأموریت می یافتند. به گفته مسعودی، هرگاه عذری برای امیرمؤمنان (ع) پیش می آمد و نمی توانستند برای اقامه نمازجمعه در مسجد کوفه حضور یابند، طی حکمی فرزند خود را بر این کار می گماردند.[11] امام علی (ع) در برخی موارد، وظیفه رسیدگی به شکایت ها را به فرزند خود محول می کردند. از قضاوت های امام حسن (ع) در زمان پدر هم گزارش هایی وجود دارد.[12]

سرپرستی موقوفات امام علی (ع) از دیگر مسئولیت های ایشان بود. امام علی (ع) پس از بازگشت از صفین، سرپرستی موقوفات و صدقات را به امام حسن (ع) سپردند تا ایشان ضمن نگه داری و رسیدگی به امور موقوفات و صدقات، عایدات آن ها را بین مستمندان تقسیم کند.[13]

پس از شهادت امام علی (ع) مردم برای بیعت به سوی امام حسن (ع)، بزرگ ترین فرزند او، آمدند. چهل هزار نفر از مردم کوفه با امام بیعت کردند. مردم مدینه و مکه نیز بدون مخالفتی از بیعت با امام استقبال نمودند.[14] امام از همان ابتدا از تردید مردم کوفه در جنگ با معاویه آگاه بودند و سعی کردند همه جوانب را سنجیده، با مردم بیعت کنند با این شرط که با هر کس او در جنگ است، بجنگند و با هر کس او صلاح می داند، صلح کنند.

معاویه که از بیعت با امام حسن (ع) احساس خطر کرده بود، برای مقابله با امام آماده شد. ازاین روی، جاسوسانی به کوفه و بصره فرستاد و خود نیز با سپاهی به سوی کوفه رهسپار شد. امام پس از آگاه شدن از حضور جاسوسان، دستور داد ایشان را بیابند؛ سپس دستور قتل آن ها را صادر فرمود. امام به دنبال این واقعه، نامه تهدیدآمیزی به معاویه نوشت و به او اخطار فرمود برای جنگیدن با او آماده شده است.[15]

افزایش عطای سپاهیان، اقدام دیگری بود که امام برای بهبود اوضاع برای نبرد با معاویه انجام دادند. امام در نامه های خود به معاویه، ضمن توبیخ او در فرستادن جاسوسان، حقانیت اهل بیت (علیهم السلام) در جانشینی پیامبر (ص)، غاصب بودن دیگرانی که در این جایگاه قرار گرفتند و ناشایستگی معاویه برای احراز این مقام را بیان کردند. امام از معاویه خواستند از راه باطل بازگشته، با او بیعت کند، در غیر این صورت با او خواهند جنگید.[16]

امام پس از اطلاع از حرکت معاویه به سوی کوفه، بر بالای منبر رفته، طی خطبه ای از مردم خواستند تا ایشان را در نبرد با معاویه یاری دهند و آنان را به صبر و پایداری در جهاد دعوت کردند و پیروزی را فقط در سایه استقامت و تحمل مشقت ها برای ایشان ممکن دانستند؛ سپس از آن ها خواستند تا دعوت ایشان را بپذیرند و به سوی اردوگاه نخیله حرکت کنند؛ ولی کوفیان هیچ پاسخی ندادند،[17] مگر بر اثر فشار روانی ناشی از پیش قدم شدن اشراف و بزرگانی چون عدی بن حاتم، قیس بن سعد، معقل بن قیس و زیاد بن صعصعه تمیمی که ضمن پیوستن به امام، با سخنانی توبیخ آمیز سکوت کوفیان را شکستند. امام خشنودی خود را از ایشان ابراز کردند؛[18] ولی بر شکننده بودن این اتحاد و بی میلی کوفیان از شرکت در این جنگ بیش ازپیش آگاه گردیدند.

به گفته شیخ مفید، گروه های مختلف حاضر در سپاه امام عبارت بودند از: شیعیان امام و پدرش، خوارج، مردمی که به طمع غنایم جنگی آمده بودند، شکاکان که عقیده و ایمان محکمی به امام نداشتند و کسانی که از روی غیرت و عصبیت قومی و پیروی از سران قوم خود آمده بودند.[19] سپاه امام در ابتدای نبرد دچار تزلزل شد و برخی فرماندهان سپاه و سرشناسان کوفه به معاویه پیوستند.[20] و امام چاره ای جز صلح با معاویه در پیش روی خود ندیدند و امید خود را از ادامه جنگی بی همراه که فقط به کشته یا اسیر شدن خود و یارانش می انجامید، از دست دادند و با معاویه صلح کردند.[21]

شرایطی که امام برای صلح با معاویه اعلام داشتند، در منابع با اختلافاتی بیان شده است. طبق گفته بلاذری، معاویه نامه ای به سوی امام فرستاد و در آن متعهد شد که خلافت پس از وی از آن امام حسن (ع) باشد؛ یاران امام را تعقیب نکند و در هر سال یک میلیون درهم از بیت المال و نیز خراج فسا و دارابگرد را به امام بدهد. وقتی نامه به امام رسید، آن را رد کردند و تنها «امان» را شرط بیعت خود دانستند. پیش از آن که پاسخ امام به معاویه برسد، او نامه سفیدی برای امام فرستاد تا شرایط خود را بنویسد؛ امام نیز در آن شرایطی را ذکر کردند و خواستار امنیت برای اصحاب و شیعیان خود شدند و خواستند تا معاویه به کتاب و سنت پیامبر (ص) عمل کند و انتخاب خلیفه بعدی به شورا واگذار شود.[22] شرایطی که شیخ مفید برای صلح ذکر کرده، ترک لعن امام علی (ع)، امنیت شیعیان و احقاق حق ایشان است.[23] برخی منابع شرایط مالی از جمله خراج دارابگرد[24] و پرداخت سالیانه مبالغی به شکل سالیانه به حسنین (علیهما السلام) را به عنوان شرایط صلح امام ذکر کرده اند.[25]

امام حسن (ع) پس از انعقاد صلح با معاویه، همراه اهل بیت (علیهم السلام) به مدینه بازگشتند و تا پایان عمر در آن جا به سر بردند. گزارش های چندانی از زندگی امام در مدینه پس از صلح موجود نیست. آن حضرت در مدینه، به پرورش جامعه شیعی و حفظ حیات و انسجام ایشان پرداختند. امام با پرورش شاگردانی چون ابوالاسود دوئلی، ابومخنف بن لوط، اسحاق بن یسار و عبدالله بن عباس و نیز افرادی چون احنف بن قیس، اصبغ بن نباته و جابر بن عبدالله انصاری که از اصحاب علی (ع) نیز بودند، به ترویج تعالیم اهل بیت (علیهم السلام) پرداختند. به گفته ابن صباغ، روزها مردم گرداگردش حلقه می زدند و حضرت برایشان معارف و احکام الهی را بازگو می نمودند. بیانشان حجت قاطع بود، به طوری که جای احتجاج و مجادله باقی نمی گذاشت.[26]

کمک به فقرا از دیگر فعالیت های امام در مدینه بود. بخش عمده ای از موقوفات و صدقات پیامبر (ص) و امیرمؤمنان (ع) و حضرت فاطمه (س) و اموال شخصی وی به این امر اختصاص می یافت.

احتجاجات امام با معاویه و سایر امویان و رسوا ساختن ایشان در دفاع از حقوق اهل بیت (علیهم السلام) در شناساندن معاویه و اطرافیانش به دیگران نقش مهمی داشت.[27] گزارش هایی در منابع از مناظرات امام با امویان هم چون معاویه بن خدیج؛[28] حبیب بن مسلمه[29] و عمرو عاص[30] وجود دارد. امام تا جایی که می توانستند از حقوق شیعیان دفاع می کردند.[31]

امام حسن (ع) در 28 صفر سال 51 هجری بر اثر سم به شهادت رسیدند. برخی منابع مسمومیت ایشان را به دست همسرش جعده و به دستور معاویه عنوان کرده اند.[32] امام در روزهای پایان عمر خود فرمودند که بارها مسموم شداند. ایشان به برادرش امام حسین (ع) وصیت کردند در صورتی که منعی نباشد و موجب خون ریزی نگردد پیکرشان را در کنار قبر پیامبر (ص) دفن کنند.[33] اما امویان با همراهی عایشه از این کار خودداری کردند.[34] عاقبت امام در بقیع دفن شدند.[35]

منابع درآمدی

از منابع تأمین کننده درآمد امام حسن (ع) می توان موقوفات، ارث، هدایا و کشاورزی را نام برد.

1. موقوفات

ائمه از جمله پیامبر (ص)، حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) بخشی از اموال خود را برای رسیدگی به امور نیازمندان خصوصاً فقرای بنی هاشم، وقف می کردند و تولیت آن را پس از خود به دست افرادی از خاندان خویش می سپردند تا سود آن را به مصرف مستمندان برسانند. تولیت این صدقات پس از شهادت حضرت علی (ع)، در دست امام حسن (ع) و سپس در دست امام حسین (ع) و فرزندانشان بوده است. این موقوفات عبارت بودند از:

1- 1- اموال پیامبر (ص)

آنچه از پیامبر (ص) به جای ماند، اموال و املاکی بود که منابع مختلف به شکل های متفاوت دسته بندی کرده اند.[36] به طورکلی این اموال عبارت بودند از:

الف) باغ های هفت گانه

این بستان ها را مخیریق یهودی [37] به پیامبر (ص) هدیه کرد و عمده صدقات حضرت رسول (ص) از این اموال بود.[38] این باغ ها شامل عواف، صافیه، دلال، میثب، برعه، حسنی و مشربه ام ابراهیم[39] بود،[40] در محله بنی نضیر قرار داشت. عمده صدقات پیامبر (ص) از این اموال بود.[41] این باغ ها را پر درخت با نهرها و چشمه های فراوان و محصول بسیار گفته اند.[42] ابوبکر پس از رحلت پیامبر (ص) این زمین ها را همراه با فدک و خیبر به بیت المال اختصاص داد. اما به گفته برخی منابع، تولیت این صدقات را به حضرت فاطمه (س) بازگرداند.[43] طبق وصیت حضرت زهرا (س) صدقات پیامبر (ص) در اختیار امام علی (ع) و پس از او امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و سپس به بزرگ ترین فرد از اولادش می رسید[44]. ایشان اموالی را نیز برای فقرای بنی هاشم، بنی عبدالمطلب و نفقه همسران پیامبر (ص) وصیت کردند.[45]

ب) اموال بنی نضیر؛[46]

ج) اراضی خیبر؛[47]

د) نصف زمین فدک؛[48]

ه) یک سوم از زمین های وادی القری؛[49]

و) موضعی در بازار مدینه به نام مهزور[50] که پیامبر (ص) آن را جزو صدقات قرار داده بودند.

حضرت زهرا (س) پس از رحلت پیامبر (ص) از ابوبکر اموال پدر در مدینه، فدک و بقیه خمس خیبر و هرچه پس از اختصاص بخش هایی از آن به مسلمانان توسط پیامبر (ص)، باقی مانده بود، مطالبه کردند،[51] اما خلیفه با استناد به این حدیث جعلی از پیامبر (ص) که «لا نورث، ما ترکنا فهو صدقه» (پیامبر از خود ارثی به جای نگذاشته است)، از باز پس دادن این اموال خودداری کرد[52]. اما بعد تولیت باغ های هفت گانه را به حضرت فاطمه (س) بازگرداند و فدک نیز سرنوشت پر فراز و نشیبی داشت، اما در زمان حیات امام حسن (ع) به اهل بیت (علیهم السلام) بازگردانده نشد.

2- 1- صدقات امام علی (ع)

از جمله اموال امام علی (ع) املاک و زمین های کشاورزی ایشان در ینبُع،[53] بود که حضرت جزو صدقات قرار دادند.[54] این منطقه، روستایی بود که در زمان پیامبر (ص) از یهود مدینه گرفته شد و همراه روستای عرینه و فدک، به عنوان «فی ء»[55] در اختیار پیامبر قرار گرفت.[56] ابن شبه این منطقه را خلیجی از نخل و چشمه توصیف کرده و از جمله چشمه های آن «بغیبغات»، «خیف لیلی» و «خیف بسطاس» می داند. او می گوید: پیامبر این ملک را به امام علی (ع) داد. ایشان نیز قطعه ای دیگر خریدند و چشمه ای در آن حفر کردند و آن را جزو صدقات برای فقرا در راه ماندگان قرار دادند.[57] هزینه زندگی امام از غله این زمین ها تأمین می شد.[58] ابن اثیر نقل می کند که می گفتند: علی (ع) آجری و خشتی بر خشتی ننهاد و حال آن که هدایا و پرداخت هایش که از درآمد صدقات و اوقافش بود، در انبان برایش از مدینه می رسید.[59] به گفته خود امام، درآمد موقوفاتش بالغ بر چهار هزار و به روایتی چهل هزار دینار (در سال) می شد.[60] برپایه روایات، گاو و گوسفند هم در آن پرورش می داده اند.[61]

امام علاوه بر این آنچه را در «اذینه»، «فقیرین» و «بدعه» (برعه) داشتند، نیز جزو اموال صدقه قرار دادند.[62] منابع صدقات دیگری نیز برای امام علی (ع) برشمرده اند.[63]

امام علی (ع) امور مربوط به صدقات خود را به امام حسن (ع) و پس از او به امام حسین (ع) و سپس به صالح ترین فرزند خود و در نبود چنین فردی، به صالح ترین فرد از فرزندان فاطمه (س) واگذار نمودند.[64] امام حسن (ع) پس از صلح، برخی از صدقاتی را که به شیعیان می دادند از این اموال بود. همان طور که خانه و زمینی از املاک ینبع را به ابورافع، کاتب امام علی (ع) بخشیدند. او از شیعیان و یاران حضرت علی (ع) بود و خانه و ملکش را در مدینه به سبب شرکت در جنگ جمل فروخته و به کوفه رفته بود و بعدها با امام حسن (ع) به مدینه بازگشت.[65]

2. ارث

اموال و املاک دیگری از پیامبر (ص) و امام علی (ع) به عنوان ارث باقی ماند.

پیامبر (ص) اموالی از پدرش عبدالله، مادرش آمنه و همسرش خدیجه به ارث بردند.[66] و به گفته امام رضا (ع) برای پیامبر (ص) غیر از فدک، اموالی دیگر نیز وجود داشت،[67] مثل باغی در مدینه، چهل شتر، شش اسب و اموالی دیگر که به حضرت زهرا (س) رسید،[68] اما معلوم نیست پس از او در اختیار فرزندانش قرار گرفت یا نه. امام علی (ع) نیز در وصیت خود به اموالی اشاره کرده که از پیامبر به فاطمه (س) رسیده و باید در اختیار فرزندانش قرار بگیرد.[69]

امام علی (ع) در وادی القری، املاکی داشتند که به فرزندان حضرت زهرا (س) هبه کردند،[70] اما از اموال نقدی تنها هفتصد درهم به جای گذاشتند. هنگامی که حضرت علی (ع) به شهادت رسیدند، امام حسن (ع) در خطبه ای بیان کردند که وی از مال سفید و سرخ دنیا (کنایه از نقره و طلا)، جز هفتصد درهم که آن هم از عطایش زیاد آمده بود، باقی نگذاشتند و می خواستند با آن پول، خدمت کاری برای خانواده اش بخرند.[71] امام حسن (ع) برای پرداخت قرض پدر که هشتصد درهم بود، بعضی از املاک ایشان را فروخت.[72]

3. کشاورزی

همان گونه که کشاورزی یکی از منابع درآمدی مهم مردم گذشته محسوب می شد، از راه های درآمدزای امامان شیعه نیز بود. امام حسن (ع) املاکی از امام علی (ع) به ارث بردند. مزرعه و نخلستانی نیز در دره صدر نخلی واقع در ینبع، داشتند.[73] پس طبیعتاً خود یا غلامانش در این زمین ها به کشاورزی مشغول بوده اند. خصوصاً پس از صلح که امام از مشغله های سیاسی کناره گرفتند.

4. هدایا و مقرری از حکومت

منظور از هدایا، هدایای مردمی و مقرری و هدایای حکومتی است. گزارش های زیادی از رسیدن هدایای شیعیان به دست امام حسن (ع) وجود ندارد که می توان برای آن دلایلی مثل شکل نگرفتن جامعه شیعه اعتقادی، محدود بودن تعداد شیعیان و متمکن بودن امام را حدس زد. امام حسن عسکری (ع) فرموده اند که کسی هدیه ای برای امام حسن (ع) آورد، امام بیست برابر آن را که معادل بیست هزار درهم می شد به وی بازگرداند.[74]

گزارش های نسبتاً زیادی از تقدیم هدایای حکومتی به امام حسن (ع) وجود دارد. برخی منابع ذیل شرایط صلح امام با معاویه، شرایط مالی را نیز به عنوان شروط پذیرش صلح از سوی امام حسن (ع) ذکر کرده اند که عبارت اند از:

1. پنج میلیون درهم که در بیت المال کوفه موجود است به امام حسن (ع) واگذار شود؛

2. سالانه دو میلیون درهم به حسین بن علی (ع) تعلق گیرد؛

3. بنی هاشم در مستمری ها بر بنی عبدالشمس مقدم باشند؛[75]

4. یک میلیون درهم بین اولاد کسانی که در جنگ های جمل و صفین، در رکاب امام علی (ع) به شهادت رسیده اند، توزیع شود.[76] و این از محل خراج دارابگرد[77] باشد.[78]

مفاد قرارداد به ویژه بندهای مالی آن، به روشنی در منابع نیامده و مغشوش است. به نظر می رسد علت آن این باشد که پیش از صلح، دو طرف چندین بار شروطی به صورت شفاهی و کتبی اعلام کرده اند، و احتمالًا تاریخ نگاران، هرکدام پاره ای از این مفاد را گزینش و ثبت نموده اند. به همین دلیل، گزارش های مختلفی وجود دارد. در برخی منابع، ردوبدل شدن بیش از یک نامه بین امام و معاویه و مشاجره آن ها بر سر مفاد صلح نامه آمده است.[79] درهرحال، برخی احتمال پیشنهاد شروط مالی از سوی امام را با استناد به برخی منابع کاملًا رد کرده اند.[80] ابن اعثم نیز آوردن شروط مالی را از سوی پیک امام دانسته و نه خود امام.[81] درهرحال، برخی منابعی که تعهدات مالی بین امام و معاویه را آورده اند، عدم وفاداری معاویه را نسبت به تعهداتش بیان کرده اند؛[82] خراج دارابگرد به امام پرداخت نشد؛ چون مردم بصره که از نظر اداری دارابگرد را در تابعیت خود داشتند، به تحریک معاویه، حاضر به دادن خراج به امام نشدند.[83] تنها برخی از منابع به پرداخت پنج هزار درهم از بیت المال کوفه به امام که آن را هزینه سفر همراهان و خانواده خود و پدرش به مدینه نمودند،[84] و تعلق گرفتن سالانه یک میلیون درهم به آن حضرت اشاره کرده اند.[85]

طبق برخی گزارش ها، حسنین (علیهما السلام) با وجود خصومتی که با معاویه داشتند، هدایای او را می پذیرفتند.[86] امام صادق (ع) می فرمایند: «یک بار که معاویه هدیه ای به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و عبدالله بن جعفر داد، امام حسن (ع) آن را برای ادای قرض خود به مصرف رساند که مقدار آن هم زیاد بود و بقیه را در میان خانواده و غلامانش تقسیم کرد. امام حسین (ع) نیز آن را برای امور خانواده اش مصرف نمود.»[87]

آنچه امامان به عنوان صله و جایزه از حکومت دریافت می کردند، غیر از مقرری آن ها از بیت المال بود. ائمه مانند دیگر مردم از این حقوق برخوردار بودند.[88] به گفته ابن سعد، امام حسن (ع) سالیانه یک میلیون درهم به عنوان مقرری دریافت می کردند.[89] امامان از این اموال را برای کمک به مستمندان استفاده می نمودند، به خصوص که در بعضی دوره ها، محروم کردن شیعیان از حقوق بیت المال و فشارهای سیاسی و اقتصادی در سیاست خلفا و امرا گنجانده می شد. در این مواقع، شیعیان مستمند برای کمک خواهی به سوی امامان می آمدند.

با این احوال، بعید به نظر نمی رسد کسانی که سعی داشته اند صلح امام حسن (ع) را به نوعی معامله ای سودجویانه از سوی امام جلوه بدهند، تعدادی از روایات اغراق آمیز در اهدای هدایای هنگفت از سوی معاویه به حسنین (علیهما السلام) را به عنوان مستندات ادعای خودساخته و یا نقل کرده باشند تا به شکلی، نیاز مالی امام و طمع حضرت به دنیا را نشان دهند. از جمله، گزارش هایی مربوط به ملاقات های امام با معاویه، شرکت امام در مجلس معاویه و دریافت هدایا از اوست.[90] باید گفت: پس از صلح و بازگشت امام به مدینه، در هیچ منبع تاریخی از سفر امام به عراق و شام و سفر معاویه به مدینه در زمان حیات امام، سخنی وجود ندارد. امام پس از بازگشت به مدینه، تا آخر عمر در همان جا سکونت داشتند. ظاهراً این گونه روایات، ساخته ذهن کسانی است که خواسته اند به نوعی به تحقیر شخصیت امام در مقابل معاویه بپردازند. در طول تاریخ خصوصاً در زمان امویان و عباسیان، امام در معرض هجمه تهمت های ایشان بودند و افرادی چون زهری، سعی نمودند تا کناره گیری امام از حکومت را به نوعی برای آسایش طلبی و به طمع مال و ثروت معرفی کنند.[91] ازاین رو، این گونه روایات که از آن تخریب چهره امام حسن (ع) و در مقابل بالابردن مقام معاویه به دست می آید، پذیرفتی نیست.

هزینه ها

برپایه گزارش های موجود، هزینه های امام حسن (ع) را می توان در دودسته قرارداد: هزینه های شخصی و مربوط به خانواده و صدقات و هدایای ایشان به پیروان خود.

1. خانواده

هزینه ای که ائمه صرف امور خانواده خود می کردند، هزینه های شخصی به شمار می آمد و طبیعتاً از درآمدهای شخصی آنان تأمین می شد. موارد این هزینه ها را می توان زنان و فرزندان امام، هزینه های خود امام، غلامان و خدمتکاران ایشان دانست.

نفقه و مهریه زنان ائمه و نیز نفقه فرزندان آنان، مخارج تحصیل و غیره، از موارد هزینه امامان بوده است. آنان انسان های بزرگواری بودند که بی تردید به رفع نیازهای خانواده خود و تأمین رفاه آنان اهمیت زیادی می دادند. در گزارشی از ابی اسحاق، امام حسن (ع) هنگام ازدواج با جعده دختر اشعث هزار دینار به او دادند.[92] روایاتی نیز از هدیه هزار کنیز و هزار درهم به همراه هر کنیز، توسط امام حسن (ع) به یکی از زنانش خبر می دهد.[93] البته این ارقام اغراق آمیز به نظر می رسد. در روزگاری که امام حسین (ع) تأکید می کنند مهریه دختران و زنان اهل بیت طبق سنت پیامبر (ص) 480 درهم است،[94] ارسال چنین مبالغی از سوی امام را نمی توان به آسانی پذیرفت.

درباره دفعات ازدواج امام حسن (ع) روایاتی وجود دارد که گاه تعداد همسران وی را به هفتاد،[95] نود[96] و حتی سیصد و چهارصد زن رسانده اند. برخی منابع هنگام بیان فرزندان امام، از مادران ایشان نیز یاد کرده اند. از جمله این منابع طبقات الکبری، انساب الاشراف، الارشاد و مناقب آل ابی طالب است که به ترتیب هر کدام 25 فرزند و ده همسر و ام ولد، ده فرزند و هفت همسر و ام ولد، پانزده فرزند و نه همسر و ام ولد و شانزده فرزند و شش همسر و ام ولد را به امام نسبت می دهند. ابن سعد تعداد فرزندان امام را 25 تن می داند که بیش ترین تعداد است. وی فرزندانی را نیز ذکر می کند که در کودکی درگذشته اند.

ویلفرد مادلونگ در پژوهشی کوتاه که درباره ازدواج های امام انجام داده، همسران آن حضرت را به ترتیب زینب دختر امرؤالقیس، جعده دختر اشعث، ام بشیر دختر ابی مسعود، خوله دختر منظور، حفصه دختر عبدالرحمان بن ابی بکر، ام اسحاق دختر طلحه و هند دختر سهیل بن عمرو می شمارد. وی دیگر روایات مربوط به ازدواج های امام را مبهم و نامطمئن می داند.[97] تعداد فرزندان امام، که حتی با قبول بیش ترین تعداد ذکر شده، 23 نفر است.[98] به عقیده برخی جعل این اتهامات به امام حسن (ع)، مربوط به دوره منصور عباسی، به علت قیام های فرزندان امام حسن (ع) علیه عباسیان، و برای تخریب چهره امام بوده است.[99]

امام حسن (ع) بارها پیاده به حج رفتند، اما مرکب های زیادی داشتند. لباس های زیبا می پوشیدند، عطر می زدند و سوار بر مرکب درحالی که غلامان در اطرافش بودند، از کوچه های مدینه عبور می کردند.[100] احتمالًا اوضاع خاص زمان ایجاب می کرد امام با وجود زهد و بی رغبتی به دنیا، در ظاهر تجمل را رعایت فرمایند تا مورد طعن و کنایه مردم قرار نگیردند.[101] و یا هنگامی که شنیدند گروهی از مردم مدینه وی را فقیر و بی چیز می دانند، اموالی را قرض کرد و به مردم نشان دادند[102] تا این ذهنیت را در میان آنان از بین ببرند. در انظار قرار گرفتن زندگی زاهدانه امام و در کنار آن سلطنت متجملانه معاویه و حاکمان او، تنها شیعیان معتقد و راستین را در اطراف حضرت باقی می گذاشت.

2. صدقات

صدقات ائمه عمدتاً به سه چیز تعلق می گرفت:

1. افراد فقیر و بی چیز؛

2. برای ادای قرضی که توان پرداخت آن را نداشتند؛

3. پرداخت دیه افرادی که قادر به پرداخت آن نبودند.

امام حسین (ع) نیز درخواست کمک مالی را تنها در این موارد جایز می دانستند.[103]

عمده کمک های ائمه در دسته اول قرار می گرفت. امام حسن (ع) دو بار نیمی از ثروت خود را صدقه دادند.[104] او و برادرش امام حسین (ع) در دست گیری از بینوایان معروف بودند. وقتی فردی از عثمان خواست او را به سوی کسی راهنمایی کند تا از او کمک بخواهد، عثمان او را نزد حسنین (علیهما السلام) فرستاد و آن ها هرکدام به ترتیب پنجاه و 49 دینار به او دادند.[105]

ابوالحسن مداینی نقل کرده که روزی حسنین (علیهما السلام) و عبدالله بن جعفر در راه حج به علت مرگ شترشان گرسنه و تشنه ماندند. آنان به پیرزنی برخورد کردند و پیرزن آب و غذا در اختیارشان قرار داد. پس از مدتی که پیرزن به مدینه آمد امام حسن (ع) او را شناختند و برای جبران لطف او، هر یک هزار گوسفند و هزار دینار به او بخشیدند.[106] مدائنی هم چنین نقل کرده است: «امام به کسی که از او درخواست کمک کرده بود، سیصد هزار درهم و پانصد دینار پرداختند[107] در گزارشی از بخاری آمده است: «روزی مردی از امام حسن (ع) کمک خواست، امام در سه نوبت مبلغ چهار هزار دینار و هشت هزار درهم به وی دادند. گاه که از فقر کسی آگاه می شدند، بدون آن که او درخواست کند، خود طبق نیازش به او اموالی می دادند.»[108] در روایتی به نقل از بخاری، امام حسن (ع) پرداخت دیه مردی را به عهده گرفتند.[109]

نتیجه

سبک زندگی اقتصادی امام حسن (ع) را می توان از منظر منابع درآمدی و هزینه های ایشان مطالعه کرد. منابع درآمدی امام، شامل موقوفات و صدقات، ارث، کشاورزی، هدایای مردمی و حکومتی و مقرری از بیت المال بود. گزارش های مربوط به هزینه های زندگی امام، عمدتاً مربوط به خانواده و کمک های ایشان به مستمندان است.

پس از صلح و خارج شدن خلافت از دست حضرت درآمد ایشان بیش تر بر درآمدهای شخصی متکی بود. میراثی که از پیامبر (ص)، امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) باقی مانده بود و هم چنین فعالیت های اقتصادی ایشان مثل کشاورزی، سهم مهمی از درآمدها را تشکیل می داد. هدایای حکومتی و مردمی نیز بخشی از درآمدها بودند.

اما برای وجوهات شیعیان نمی توان نقش چندانی قائل بود. گزارشی مبنی بر گرفتن خمس یا زکات از سوی امام حسن (ع) یافت نشد. در این دوره، شیعیان اعتقادی اندک بودند و جامعه شیعه نوپا بود. هنوز فقه خاصی شکل نگرفته بود. بر اساس فقه پیامبر (ص) عموماً خمس از غنایم گرفته می شد که خمس غنایم جنگی و زکات در اختیار حکومت قرار می گرفت.

مواردی چون موقوفات، کشاورزی، هدایا و مقرری از بیت المال را می توان جزو درآمدهای شخصی و هزینه هایی چون مخارج خود امام، خانواده، کنیزان و غلامان و کمک به خویشاوندان را نیز جزو مخارج شخصی محسوب کرد. پاره ای از هدایا و تولیت بخشی از صدقات و موقوفات را نیز می توان به سبب تصدی جایگاه امامت از سوی ایشان دانست.

وضعیت روشنی از سبک زندگی اقتصادی امام حسن (ع) به ویژه در بخش هزینه ها نمی توان ترسیم کرد. گزارش های باقی مانده از هزینه های امام، عمدتاً حول صدقات ایشان است که به نظر می رسد فضایل نگاران به ثبت آن همت گمارده اند و گزارش زیادی از دیگر فعالیت های اقتصادی ایشان موجود نیست. می توان گفت: تقیه امام، حضور ایشان در مدینه و دور بودن از کوفه که بیش ترین پیروانشان در آن جا بودند و عدم احساس ضرورت در ثبت این گونه گزارش ها، در کم بودن تعداد آن ها دخیل بوده است.

منابع

1. ابن طاووس، سیدعلی بن موسی، الطرائف، قم: چاپخانه خیام، 1400 ق.

2. ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللآلی، قم: انتشارات سیدالشهداء (ع)، 1405 ق.

3. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد (م 314)، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، چاپ اول، بیروت: دارالأضواء، 1411 ق.

4. ابن جوزی، سبط، تذکره الخواص، تهران: مکتبه نینوی الحدیثه، بی تا.

5. ابن حجرعسقلانی (م 852)، احمد بن علی، الإصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415 ق.

6. ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحاده، چاپ دوم، بیروت: دارالفکر، 1408 ق.

7. ابن شهرآشوب؛ محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، به کوشش محمدحسین دانش آشتیانی و سیدهاشم رسولی محلاتی، قم: انتشارات علامه، بی تا.

8. ابن طاووس، سیدعلی بن موسی، کشف المحجه لثمره المهجه، چاپ دوم، قم: بوستان کتاب، 1375 ش.

9. ابن فقیه، ابوعبدالله احمدبن محمد بن اسحاق همدانی (م 365)، کتاب البلدان، تحقیق یوسف هادی، بیروت: عالم الکتب، 1416 ق.

10. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر دمشقی (م 774)، البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر، 1407 ق.

11. ابن مزاحم منقری، نصر، وقعه الصفین، تحقیق عبدالسلام محمدهارون، چاپ دوم، قاهره: المؤسسه العربیه الحدیثه، 1382.

12. ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی (م 283)، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران: انجمن آثار ملی، 1353 ش.

13. ابوحنیفه احمد بن داود دینوری (م 283)، الاخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم: منشورات الرضی، 1368.

14. ابوزید عمربن شبه نمیری بصری (م 262)، تاریخ المدینه المنوره، دارالفکر، قم: 1368 ش.

15. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، تبریز: چاپ مکتبه بنی هاشمی، 1381 ق.

16. اصفهانی، ابوالفرج علی بن الحسین، (م 356)، مقاتل الطالبیین، تحقیق سیداحمد صقر، بیروت: دارالمعرفه، بی تا.

17. ایمانی، حسین، «پژوهشی پیرامون فرزندان و همسران امام حسن (ع)»، مجله کوثر، شماره 55، 1382.

18. آل یاسین، شیخ راضی، صلح امام حسن (ع)، ترجمه سیدعلی خامنه ای، تهران: نشر فرهنگ اسلامی، 1379.

19. برهان البلداوی، وسام، القول الحسن فی عدد زوجات الامام الحسن (ع)، کربلا: عتبه الحسینیه المقدسه، 2008 م.

20. بلاذری، ابوالحسن احمدبن یحیی، فتوح البلدان، بیروت: دار و مکتبه الهلال، 1988.

21. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، (م 279)، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، چاپ اول، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.

22. ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران: انجمن آثار ملی، 1353.

23. جزری، عزالدین بن اثیر ابوالحسن علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، داربیروت، 1385 ش.

24. جزری، عزالدین بن الأثیر أبوالحسن علی بن محمد، أسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج 3، بیروت: دارالفکر، 1409 ق.

25. جعفری، سیدحسین، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سیدمحمدتقی آیت اللهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1359 ش.

26. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، چاپ دوم، قم: دلیل ما، 1382.

27.-، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، چاپ چهارم، قم: انصاریان، 1380 ش.

28. جلالی، محمدباقر، فدک و العوالی و الحوائط السبعه، قم: دبیرخانه کتاب سال ولایت، 1384.

29. حافظ، علی، فصول من تاریخ المدینه المنوره، چاپ دوم، جده: شرکت المدینه المنوره، للطباعه و والنشر، 1417 ق.

30. حموی، شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، (م 626)، معجم البلدان، چاپ دوم، بیروت: دارصادر، 1995 م.

31. حمیری قمی، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 44، تهران: انتشارات کتابخانه نینوی، بی تا.

32. حمیری معافری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: دارالمعرفه، بی تا.

33. خواجویان، محمدکاظم، تاریخ تشیع، تهران: انتشارات جهاد دانشگاهی، 1379 ش.

34. دینوری، ابوحنیفه احمدبن داوود، (م 282)، الأخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم: منشورات الرضی، 1368 ش.

35. دینوری، أبومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، الإمامه و السیاسه معروف تاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت: چاپ اول، دارالأضواء، 1410 ق.

36. ذهبی (م 748)، شمس الدین محمدبن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، چاپ دوم، بیروت: دارالکتاب العربی، 1413 ق.

37. رازی، ابوعلی مسکویه، تجارب الأمم، تحقیق ابوالقاسم امامی، چاپ دوم، تهران: سروش، 1379 ش.

38. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه امام مهدی (عج)، 1409 ق.

93. -------، فقه القرآن، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، 1405 ق. 40. رضی الدین علی بن یوسف حلی، العددالقویه، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی 1408 ق.

41. زمانی، احمد، حقایق پنهان، چاپ اول، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1375.

42. سمهودی، علی بن عبدالله، وفاءالوفا باخبار دارالمصطفی، تحقیق قاسم سامرائی، بی جا: موسسه الفرقان للتراث الاسلامی، 1422 ق.

43. سیدالوکیل، محمد، المدینه المنوره، معالم و الحضاره، دمشق: دارالقلم، 1417 ق.

44. صدوق، محمدبن علی بن حسین، من لا یحضره الفقیه، قم: انتشارات جامعه مدرسین 1413، ق.

45. -------، الخصال، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1403 ق.

46. -------، علل الشرائع، قم: انتشارات مکتبه الداوری.

47. صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404 ق.

48. صفری، نعمت الله و معصومه اخلاقی، «نقد و بررسی زندگی امام حسن (ع) از دیدگاه دونالدسن، مجله طلوع، مجتمع آموزش عالی امام خمینی، بهار 91، ش 39.

49. طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد: نشر مرتضی 1403 ق.

50. طبری (م 310)، ابوجعفر محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث، 1387 ق.

51. طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم: انتشارات دارالثقافه، 1414 ق.

52. -------، التهذیب، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1365.

53. -------، الغیبه، قم: مؤسسه معارف اسلامی، 1411 ق.

54. عاملی، جعفرمرتضی، الحیاه السیاسیه للامام المجتبی (ع)، بیروت: دارالسیره، 1414 ق.

55. عاملی، حر، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، 1409 ق.

56. علیدوست خراسانی، نورالله، منابع مالی اهل بیت، تهران: دفتر فرهنگ اسلامی، 1379 ش.

57. فیروزآبادی، سیدمرتضی، فضایل الخمسه من الصحاح السته، چاپ دوم، تهران: اسلامیه، 1392 ق.

58. قرشی، باقرشریف، زندگانی امام حسن (ع)، ترجمه فخرالدین حجازی، چاپ اول، تهران: مؤسسه انتشارات بعثت، 1376 ش.

59. قرطبی، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمدبن عبدآلبر (463)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، چاپ اول، بیروت: دارالجیل، 1412 ق.

60. قزوینی، سیدمحمدحسن، فدک، ترجمه سیداحمد علم الهدی، بی جا: ناشر حسن سعید، بی تا.

61. کلینی، اصول کافی، ترجمه کمره ای، ج 2، چاپ سوم، قم: انتشارات اسوه، 1375 ش.

62. کمپانی، فضل الله، حسن کیست، بی جا: فراهانی، 1354 ش.

63. مادلونگ، ویلفرد، جانشینی حضرت محمد، ترجمه احمد نمایی، جواد قاسمی، محمد جواد مهدوی و حمیدرضا ضابط، مشهد: آستان قدس رضوی، 1385.

64. مالکی، ابن صباغ، الفصول المهمه، نجف: دارالکتب التجاریه، 1950 م.

65. مجلسی، بحارالأنوار، بیروت: لبنان، مؤسسه الوفاء، 1404 ق.

66. مسعودی ابوالحسن علی بن الحسین بن علی، (م 346)، مروج الذهب و معادن الجواهر، تحقیق اسعد داغر، چاپ دوم، قم: دارالهجره، 1409 ق.

67. -------، (م 345)، التنبیه و الإشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1365 ش.

68. -------، التنبیه و الإشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل صاوی، القاهره: دارالصاوی، بی تا.

69. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404 ق.

70. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، ارشاد، قم: انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، 1413 ق.

71. ---------، الإختصاص، قم: انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، 1413 ق.

72. مقدسی، مطهر بن طاهر، (م 507)، البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینیه، بی تا.

73. مقریزی تقی الدین احمدبن علی (م 845)، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، تحقیق محمدعبدالحمید النمیسی، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیه، بی تا.

74. نمیری، ابن شبه، تاریخ مدینه المنوره، قم: دارالفکر، 1368.

75. نوری طبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، چاپ اول، بیروت: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1408 ق.

76. نیاوردی، ابوالحسن، علی بن محمد، احکام السلطانیه و الولایات الدینیه، کویت: 1409 ق.

77. واقدی، محمدبن عمر (م 207)، کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، چاپ سوم، بیروت: مؤسسه الأعلمی، ق.

78. هاشمی بصری، محمدبن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمدعبدالقادر عطا، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1410 ق.

79. همدانی، احمد بن محمد (معروف به ابن الفقیه)، کتاب البلدان، تحقیق یوسف الهادی، چاپ اول، بیروت: عالم الکتب، 1416 ق.

80. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1422 ق.

81. -------، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا

پی نوشت ها

[1] مروج الذهب، ج 2، ص 288.

[2] طبقات ‏الکبرى، ج 5، ص 255.

[3] همان، ص 253.

[4] الاستیعاب، ج 1، ص 391.

[5] تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 82.

[6] الحیاه السیاسیه لامام المجتبى( ع) ص 23.

[7] تاریخ طبرى، ج 4، ص 485.

[8] وقعه الصفین، ص 113- 114.

[9] شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 244 و ج 11، ص 25.

[10] تاریخ طبرى، ج 5، ص 61.

[11] مروج الذهب، ج 2، ص 431.

[12] الکافى، ج 7، ص 289.

[13] تاریخ مدینه المنوره، ج 1، ص 225.

[14] تشیع درمسیر تاریخ، ص 117.

[15] مقاتل الطالبیین، ص 62- 63.

[16] مقاتل الطالبیین، ص 64- 65.

[17] انساب الاشراف، ج 2، ص 380؛ مروج الذهب، ج 3، ص 32؛ مقاتل الطالبیین، ص 69- 70.

[18] مقاتل الطالبیین، ص 70.

[19] الارشاد، ج 2، ص 10.

[20] الارشاد، ج 2، ص 12؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 33؛ کشف الغمه، ج 1، ص 540.

[21] مروج الذهب، ج 3، ص 37 و 39.

[22] انساب الاشراف، ج 2، ص 385- 386.

[23] الارشاد، ج 2، ص 14؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 35؛ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 46.

[24] طبقات الکبرى، ج 5، ص 322.

[25] اخبار الطوال، ص 218.

[26] الفصول المهمه، ج 2، ص 702.

[27] الاحتجاج، ج 1، ص 270- 292.

[28] الغارات، ج 1، ص 285؛ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 18.

[29] انساب الاشراف، ج 3، ص 12؛ الاستیعاب، ج 1، ص 321.

[30] شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 27.

[31] طبق گزارشى، امام در اعتراض به آزار و اذیت زیاد نسبت به یکى از شیعیان به نام سعید بن سرح، نامه‏اى به او نوشت و خواستار توقف آن شد. زیاد در پاسخ، نامه گستاخانه براى امام فرستاد. امام نیز طى نامه‏اى به معاویه، جریان را بازگو کردند. معاویه ضمن سرزنش زیاد، برترى امام و خاندانش را به او یاد آور شد و دستور داد اموال و خانواده سعید را به او بازگردانده، خواسته امام را عملى کند.( شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 195).

[32] مقاتل الطالبیین، ص 60؛ البدء و التاریخ، ج 6، ص 5.

[33] تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 225

[34] طبقات الکبرى، جلد 5، ص 356؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 225، الارشاد، ج 2 ص 19.

[35] مقاتل الطالبیین، ص 82.

[36] الاحکام السلطانیه، ص 217.

[37] مخیریق از علماى یهود بنى‏قینقاع، و یا بنى‏نضیر بود. که اسلام آورد و در جنگ احد در کنار مسلمانان جنگید تا به شهادت رسید. او قبل از مرگ، اموال خود را به پیامبر( ص) بخشید.( إمتاع الأسماع، ج 14، ص 396؛ فتوح البلدان، ص 27؛ الإصابه، ج 6، ص 47).

[38] المغازى، ج 1، ص 357؛ السیره النبویه، ج 1، ص 518.

[39] بستانى که ماریه، یکى از همسران پیامبر( ص)، ابراهیم را در آن‏جا به دنیا آورد. از این پس این مکان به این نام خوانده شد.( تاریخ مدینه المنوره، ج 1، ص 173).

[40]  المغازى، ج 1، ص 376؛ وفاء الوفا، ج 3، ص 988.

[41] السیره النبویه، ج 1، ص 518، المغازى، ج 1، ص 263.

[42] فدک و العوالى و الحوائط السبع، ص 31.

[43] التهذیب، ج 9، ص 145.

[44] من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 245.

[45] مستدرک الوسائل، ج 14، ص 54.

[46] این زمین‏ها در سال چهارم هجرى پس از کوچ یهود بنى‏نضیر به پیامبر( ص) اختصاص یافت. آن حضرت درآمد غنایم بنى‏نضیر را که ویژه خودشان بود، بین خویشان خود تقسیم کردند و از همین اموال، صدقه هم مى‏دادند. در میان نخلستان‏هاى بنى‏نضیر به میزان زیادى زراعت مى‏شد که معمولًا پیامبر( ص) مصرف سالیانه جو و خرماى همسران خود و فرزندان عبدالمطلب را از آن‏جا تأمین مى‏فرمودند و اضافه آن هم صرف خرید اسلحه و اسب براى جنگ مى‏شد، چنان‏که از آن اسلحه و اسب‏ها که در روزگار پیامبر( ص) تهیه شده بود، در عهد خلافت ابوبکر و عمر هم استفاده مى‏شد. پیامبر( ص) ابورافع وابسته خود را بر اموال بنى‏نضیر گماشته بودند.( المغازى، ج 1، ص 357)

[47] در فتح هفت قلعه خیبر، سه قلعه به پیامبر( ص) اختصاص یافت. پنج قلعه به جنگ فتح شد که یکى از آن‏ها به نام کتیبه به عنوان خمس به حضرت تعلق گرفت و دو دژ دیگر به نام‏هاى وطیح و سلالم به صلح فتح شد و به ایشان اختصاص یافت.( وفاء الوفا، ج 4، ص 1210)

[48] پس از فتح خیبر، یهودیان فدک از ترس حمله مسلمانان با پیامبر( ص) قرارداد صلح منعقد کردند و نصف اراضى و باغستان‏هاى فدک را به ایشان واگذار کردند. از آن‏جا که این منطقه بدون جنگ به تصرف مسلمانان درآمد، جزو املاک خاصه پیامبر( ص) شد.( تاریخ طبرى، ج 3، ص 19) فدک قریه‏اى بود که به اندازه دو سه روز راه‏پیمایى از مدینه فاصله داشت. قسمتى از اراضى آن کشاورزى و حاصل‏خیز و بقیه به صورت باغستان‏هاى خرما درآمده بود که چشمه فورانى در وسط آن وجود داشت( معجم البلدان، ج 4، ص 239). مجموع عایدات آن از 24 را تا هفتاد هزار دینار در سال نقل شده است. گفته شده درختان خرماى آن در قرن شش هجرى معادل درختان خرماى کوفه بوده است. گرچه این گفته اغراق‏آمیز به نظر مى‏رسد. مى‏توان از آن به اهمیت و وسعت این اراضى پى برد( فدک، ص 15). در سال هفتم هجرى، پس از آن‏که با پیمان‏شکنى یهود، مسلمانان این منطقه را فتح کردند، پیامبر( ص) شخصى را به فدک فرستادند تا یهود این منطقه را به اسلام دعوت کند، آنان نپذیرفتند، ولى قرارداد گذاشتند که نصف اراضى و باغستان‏هاى فدک را به پیامبر( ص) واگذارند( تاریخ طبرى، ج 3، ص 19). به عقیده شیعه، حضرت رسول( ص) فدک را به حضرت زهرا( س) هبه کردند و تا رحلت پیامبر( ص)، و خلافت ابوبکر، در دست وى بود. با به خلافت رسیدن ابوبکر فدک به بیت المال اختصاص یافت( شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 208). معاویه پس از شهادت امام حسن( ع)، فدک را به مروان بن حکم بخشید( وفاء الوفا، ص 1000؛ معجم البلدان، ج 4، ص 240) و او همه ساله محصول فدک را به ده هزار دینار مى‏فروخت( طبقات الکبرى، ج 5، ص 302). به قولى معاویه فدک را سه قسمت کرد و به مروان بن حکم، عمرو بن عثمان و فرزند خود، یزید داد( الطرائف، ص 202). پس از آن، این اراضى به دفعات دست به دست شد و هر کس آن را به دیگرى بخشید.

[49] دره‏اى بین مدینه و شام و از بخش‏هاى تابع مدینه بود که به علت روستاهاى پراکنده و زیادى که داشت، به این نام مشهور بود.( معجم البلدان، ج 5، ص 345). این منطقه از مناطق یهودى‏نشین بود که در سال هفتم هجرى پس از فتح خیبر به تصرف مسلمانان درآمد( فتوح البلدان، ص 43؛ التنبیه و الإشراف، ص 224).

[50] منطقه ‏اى متعلق به یهودیان بنى‏قریظه و واقع در عالیه بود و احتمالًا پس از توسعه مدینه در قسمت بازار آن واقع شده است( فدک و العوالى و الحوائط السبعه، ص 28).

[51] شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 217؛ الطبقات الکبرى، ج 2، ص 242؛ بحارالأنوار، ج 29، ص 111.

[52] شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 46.

[53] منطقه ‏اى بین مکه و مدینه که داراى نخلستان، زراعت و چشمه آب بوده و بیش‏تر موقوفات امام على( ع) در آن قرار داشت( معجم البلدان، ج 5، ص 450؛ تاریخ المدینه المنوره، ج 1، ص 221).

[54] تاریخ مدینه المنوره، ج 1، ص 221.

[55] تهذیب الاحکام، ج 9، ص 146.

[56]  اصول کافى، ترجمه کمره‏اى، ج 2، ص 545.

[57] تاریخ مدینه المنوره، ج 1، ص 221.

[58] الغارات، ص 47؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج 3، ص 21.

[59] الکامل، ج 3، ص 401.

[60] أسد الغابه، ج 3، ص 599.

[61] بحارالانوار، ج 63، ص 56 و 103.

[62] تهذیب الاحکام، ج 9، ص 146.

[63] تاریخ مدینه المنوره، ج 1، ص 224- 225؛ حقایق پنهان، ص 134- 135.

[64]  تهذیب الاحکام، ج 9، ص 145- 148.

[65] کشف الغمه، ج 1، ص 147.

[66] احکام السلطانیه، ص 220.

[67] گرچه در بسیارى از منابع تاریخى، روایاتى وجود دارد مبنى بر این‏که پیامبر( ص) در هنگام وفات چیزى از مال دنیا از خود به جاى نگذاشتند، که راوى اغلب آن‏ها عایشه و عمرو بن حارث برادر جویریه، همسر پیامبر( ص) است( الطبقات الکبرى، ج 2، ص 294؛ الاستیعاب، ج 3، ص 1172؛ البدایه و النهایه، ج 5، ص 282).

[68] کشف الغمه، ج 1، ص 496.

[69] مستدرک الوسائل، ج 14، ص 52.

[70] تهذیب الاحکام، ج 9، ص 148 145؛ الکافى، ج 7، ص 49.

[71]  بصائر الدرجات، ص 160؛ الکافى، ج 1، ص 457؛ الأمالى، ص 269؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 266؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 28.

[72] کشف المحجه لثمره المهجه، ص 183.

[73] وفاء الوفا، ص 1319.

[74] الإحتجاج، ج 1، ص 19.

[75] الاخبار الطوال، ص 217.

[76] علل الشرائع، ج 1، ص 211.

[77] دارابجرد یا دارابگرد، روستایى از نواحى اصطخر فارس است( معجم البلدان، ج 2، ص 419). گرد به زبان فارسى قدیم به معناى شهر است و دارابگرد یعنى شهر داراب( صلح امام حسن، ص 356، پاورقى). در علت انتخاب شدن دارابگرد توسط امام حسن( ع) گفته شده این سرزمین با مصالحه بین عثمان بن ابوالعاص و رییس دارابگرد به تصرف مسلمانان درآمد، پس چنین شهرى مالیات و خراجش در اختیار پیامبر( ص) و امام مسلمانان است، و هرگونه بخواهند مصرف مى‏کنند. امام مى‏خواستند بازماندگان شهدا از این اموال که به امام اختصاص دارد بهره مند شوند( علل الشرائع، ج 1، ص 211).

[78] مفاد این قرارداد به صورت پراکنده در الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 405؛ تجارب الأمم، ص 571؛ العبر، ج 2، ص 648؛ علل الشرایع، ج 1، ص 211 و 216 آمده است.

[79] تجارب الامم، ص 571.

[80] تاریخ سیاسى اسلام از رحلت پیامبر( ص) تا زوال امویان، ص 393- 394.

[81] الفتوح، ص 284.

[82] تجارب الامم، ص 571.

[83] الکامل، ج 3، ص 405؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 160.

[84] طبقات الکبرى، ج، 5 ص 318.

[85] همان.

[86] قرب الإسناد، ص 44.

[87] الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 238.

[88] علامه مجلسى پذیرش این هدایا را توسط امامان، از حکومت‏هاى نامشروع جایز دانسته، مى‏گوید:« پذیرفتن بخشش از شخص ستمکارى که غالب شده باشد جایز است، زیرا هر مالى که در دست شخصى که از راه ظلم بر امت اسلام غالب شده، موجود باشد، بر امام و عموم مسلمانان واجب است به هر نحوى که ممکن باشد، آن را از دست وى بگیرند، خواه به‏طور رضا و رغبت و خواه به نحو اکراه، آن‏گاه آن را در راهى که صلاح است مصرف کنند( بحارالانوار، ج 44، ص 31).

[89] طبقات الکبرى، ج 5، ص 33.

[90] شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 12.

[91] تاریخ الطبرى، ج 4، ص 121.

[92] مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 17.

[93] کشف الغمه، ج 1، ص 561؛ بحار الانوار، ج 43، ص 350.

[94] مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 39.

[95] بحار الانوار، ج 44، ص 173.

[96] انساب الاشراف، ج 3، ص 25.

[97] جانشینى حضرت محمد( ص)، ص 505- 511.

[98] تذکره الخواص، ص 231

[99] براى مطالعه نقد روایات تعدد زوجات امام حسن( ع) نک: وسام برهان البلداوى، القول الحسن فى عدد زوجات الامام الحسن( ع)؛ ویلفرد مادلونگ، جانشینى حضرت محمد( ص)؛ فضل الله کمپانى، حسن کیست، ص 289- 297؛ پژوهشى پیرامون فرزندان و همسران امام حسن( ع)، حسین ایمانى، مجله کوثر، شماره 55، 1382، ص 106- 119؛ نعمت‏الله صفرى و معصومه اخلاقى، نقد و بررسى زندگى امام حسن( ع) از دیدگاه دونالدسن، مجله طلوع، مجتمع آموزش عالى امام خمینى، بهار 91، ش 39، ص 31- 33).

[100] بحار الانوار، ج 44، ص 173

[101] طبق قولى، عمر وقتى از ابوبکر خواست فدک را از حضرت فاطمه( س) پس گیرد، با این استدلال او را به این کار ترغیب کرد که وقتى امام على( ع) مال و ثروتى نداشته باشد، مردم از گرد او پراکنده مى‏شوند( مستدرک الوسایل، ج 7، ص 290).

[102] الکافى، ج 6، ص 440؛ وسایل الشیعه، ج 5، ص 9؛ مستدرک الوسایل، ج 13، ص 389.

[103] بحار الانوار، ج 85، ص 118.

[104] مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 66

[105] الخصال، ج 1، ص 135

[106] کشف ‏الغمه، ج 1، ص 560؛ الخصال، ج 1، ص 135

[107] کشف ‏الغمه، ج 1، ص 559؛ العدد القویه، ص 29

[108] بحارالانوار، ج 43، ص 342

[109] همان.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان