1- دعوت از «خواص» برای روشنگری و اقدام به موقع
تعریف و جایگاه خواص در نگاه رسول الله (قدس سره)
رسول خدا (قدس سره) فرمودند: «عوام امت من اصلاح نمی شوند، مگر با اصلاح خواص.» شخصی پرسید: خواص امت چه کسانی هستند؟ فرمود: «خَوَاصُ اُمَّتِی اَرْبَعَۀ: اَلْمُلُوکُ وَ الْعُلَماءُ وَ الْعُبَّادُ وَ التُّجَّارُ؛ خواص امت من چهار دسته اند: زمامداران، دانشمندان، عابدان و تاجران.»
شخصی دیگر پرسید چگونه؟ پیامبر (قدس سره) فرمود: «اَلْمُلُوکُ رُعَاۀ الْخَلْقِ؛ فَإِذَا کَانَ الرَّاعِی ذِئْباً فَمَنْ یَرْعَی الْغِنَمَ؟ وَ الْعُلَمَاءُ أَطِبَّاءُ الْخَلْقِ فَإِذَا کَانَ الطَّبِیبُ مَرِیضاً فَمَنْ یُدَاوِی الْمَریِضَ؟ وَ الْعُبَّادُ دَلیِلُ الْخَلْقِ فَإِذَا کَانَ الدَّلِیلُ ضَالّاً فَمَنْ یَهْدِی السَّالِکَ؟ وَ التُّجَّارُ اُمَنَاءُ اللهِ فِی الْخَلْقِ فَإِذَا کَانَ الْأَمِینُ خَائِناً فَمَنْ یُعْتَمَدُ؛[1] زمامداران چوپانان مردم اند؛ وقتی چوپان گرگ شود، گوسفندان چگونه بچرند؟ و علما طبیبان مردم اند؛ وقتی طبیب بیمار باشد، بیماران را چه کسی درمان کند؟ بندگانِ عابد خداوند، راهنمای مردم اند؛ اگر راهنما گمراه شود، چه کسی رهرو را هدایت می کند؟ و تاجران امین مردم اند؛ وقتی که امین خیانت کند، به چه کسی باید اطمینان کرد؟»
حساسیّت موقعیت خواص در آینۀ قرآن
قرآن کریم دربارۀ اهمیت موقعیت و رسالت خواص، نکات جالب توجهی دارد که برای نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- بزرگ ترین خیانت به فرهنگ و عقیدۀ انسان، تحریفِ آگاهانه و مغرضانۀ علما و خواصّ است: (یقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکذِبَ وَ هُمْ یعْلَمُون)؛[2] «بر خدا دروغ می بندند، در حالی که می دانند.»
2- تمام اخبار و اطلاعات جامعه برای همگان نیست و در بعضی امور، تنها خواص را باید در جریان گذاشت. (فَلا تَبْتَئِس)؛ [3]«پس محزون مباش.»
3- منافقان در فکر تشکیک و تفرقه در میان خواص و اهل حقّ هستند؛ چراکه از اثرگذاری خواص در جامعه مطلع اند: (وَ مِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُ إِلَیک حَتَّی إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِک قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْم مَاذَا قَالَ آنِفَاً؟)؛[4] «و از میان [منافقان] کسانی اند که در ظاهر [سخنان] تو گوش می دهند، ولی چون از نزد تو بیرون می روند، به دانش یافتگان می گویند: هم اکنون چه گفت؟»
توجّه امام حسین (علیه السلام) به خواص
تاریخ ثابت کرده است که خواصّ هر امّتی بی نیاز از روشنگری و شنیدن تحلیل درست و بی پرده نیستند. صِرف خواصّ دینی یا سیاسی بودن، سبب «اطلاع» و «بصیرت» نیست؛ بلکه باید گاهی در همایشی دور هم جمع شده و به جای اتلاف وقت و هزینۀ بیت المال، به بصیرت افزایی پرداخته شود.
در زمینۀ دعوت از خواص برای شنیدن حقایق یا یادآوری مسائل مهم و ارزشی، طبق خطبۀ منا، باید به نکات زیر توجه داشت:
1- قبل از وقوع حادثه باید خواص را جمع کرد و روشنگری نمود؛ وگرنه معلوم نیست در بحبوهۀ فتنه چگونه عمل کنند؛ چنانچه امام حسین (علیه السلام) چندین سال قبل از واقعۀ عاشورا و در زمان حیات معاویه، بزرگان را دور هم جمع کرد و این خطبه را ایراد فرمود: «فَلَمَّا کانَ قَبْلَ مَوْتِ مُعَاوِیة بِسَنَةِ حَجَّ الحُسَینُ بْنُ عَلِی صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ... فَجَمَعَ الْحُسَینُ (علیه السلام) بَنِی هَاشمٍ؛ یک سال قبل از مرگ معاویه، امام حسین (علیه السلام) به حج رفتند. ...آن حضرت بنی هاشم را [که به حج آمده بودند] جمع کرد.» تا روشنگری را از اینجا آغاز نماید.
2- اجتماعات بصیرت افزا باید با «محوریت دین و عالمان ربّانی» اداره شوند؛ وگرنه کسب مقصود حقیقی محقق نمی شود؛ چنانچه امام حسین (علیه السلام) قریب به 700 از رجال و معروفین به دین و دینداری و حدود 200 نفر از انصار را جمع کرد و به ایراد این خطبه بصیرت افزا با محوریت آموزه های دینی پرداخت: «أَرْسَلَ رُسُلًا لَا تَدَعُوا أَحَداً مِمَّنْ حَجَّ الْعَامَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (قدس سره) الْمَعْرُوفِینَ بِالصَّلَاحِ وَ النُّسُک إِلَّا اجْمَعُوهُمْ لِی فَاجْتَمَعَ إِلَیهِ بِمِنًی أَکثَرُ مِنْ سَبْعِمِائَة رَجُلٍ وَ هُمْ فِی سُرَادِقِهِ عَامَّتُهُمْ مِنَ التَّابِعِینَ وَ نَحْوٌ مِنْ مِائَتَی رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِی (قدس سره)؛ افرادی را فرستادند و فرمودند: احدی از اصحاب پیامبر (قدس سره) که معروف به صلاح و عبادت هستند و امسال به حج آمده اند را ترک نکنید و آنان نزد من جمع نمائید. در منا بیش از هفتصد نفر نزد آن حضرت در خیمه اش جمع شدند که اکثر آنان از تابعین بودند و حدود دویست نفر نفر از اصحاب پیامبر (قدس سره) بودند.»
3- فعالیتهای بصیرت افزایی امّت اسلامی، باید توسط «بهترین افراد امّت» در «بهترین مکانها» و «بهترین زمانها» که اثرپذیری را بیش تر می کند، صورت گیرد؛ چنانچه حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) موسم حج را برای این امر مهم انتخاب کردند: «فَجَمَعَ الْحُسَینُ (علیه السلام) بَنِی هَاشِمٍ رِجَالَهُمْ وَ نِسَاءَهُمْ وَ مُوَالِیهُمْ وَ شِیعَتَهُمْ مَنْ حَجَّ مِنْهُمْ وَ مِنَ الْأَنْصَارِ مِمَّنْ یعْرِفُهُ الْحُسَینُ (علیه السلام) وَ أَهْلُ بَیتِه؛ پس امام حسین (علیه السلام) مردان و زنان و طرفداران و شیعیان بنی هاشم که به حج آمده بودند و کسانی از انصار که به حضرتش و اهل بیت او ارادت داشتند، همه را گرد آورد. .»
4- اولویت دعوت با بزرگانی است که هوای «اصلاح» جامعه و امت اسلامی را در سر دارند و به عبادات و حلقۀ درس اندک خویش دل خوش نکرده و به «رسالتهای اجتماعی» خویش بها می دهند: «أَرْسَلَ رُسُلًا لَا تَدَعُوا أَحَداً مِمَّنْ حَجَّ الْعَامَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (قدس سره) الْمَعْرُوفِینَ بِالصَّلَاحِ وَ النُّسُک إِلَّا اجْمَعُوهُمْ لِی.»[5]
نتیجه
از موقعیت و نقش خواص در جامعه و جریانات نباید غافل شد، حتی در منبرهای عادی وعظ و روضه ها نیز باید خواص را دعوت کرد و به بصیرت افزایی آنان پرداخت.
2- حقگویی با اقرار و صدای بلند
ضرورت حق شناسی و تبعیّت از حق در قرآن
قرآن دربارۀ «حق شناسی» و «حق گویی» و «حق جویی» آموزه های فراوانی دارد که بعضی از آن نکات عبارت اند از:
1- حتّی کسانی که مانند اولیای خدا در راه حقّ هستند لازم است برای ماندن در راه و زیاد شدن نورِ هدایت دعا کنند: (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدی)؛[6] «و کسانی که هدایت شدند، هدایت آنان افزوده می گردد.»
2- مهر و محبّت ها نباید شما را از راه حق و حقیقت منحرف سازد: (شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکم أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ)؛[7] «برای خدا گواهی دهید هر چند بر ضرر خود یا پدر و مادر و خویشان شما باشد.»
3- در فرهنگ قرآن، تسلیم حقّ نشدن سفاهت است: (إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ)؛[8] «آگاه باشید که ایشان خود سخت بی خردند.»
4- منافقان کسانی اند که از شنیدن حقّ، کر و از گفتن حقّ، گنگ و از دیدن حقّ، کورند، پس ایشان (به سوی حقّ) باز نمی گردند: (صُمٌّ بُکمٌ عُمْی فَهُمْ لا یرْجِعُون)؛[9] «آنان کر و گنگ و کورند و از ضلالت خود برنمی گردند.»
5- کسانی که از حقّ تبعیت نکنند، از حیوانات پست تر هستند: (أُولئِک کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ)؛ [10]«آنها مانند چهارپایانند، بلکه بسی گمراه ترند (زیرا قوه ادراک مصلحت و مفسده داشتند و باز عمل نکردند) آنها همان مردمی هستند که غافل شدند.»
دعای امام جواد (علیه السلام) برای حق شناسی و تبعیت از آن
حق شناسی و حقگویی آنقدر مهم و با ارزش است که امام جواد (علیه السلام) در دعاهایشان می فرمودند: «اللَّهُمَّ أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً فَأَتَّبِعَهُ وَ أَرَنِی البَاطِلَ بَاطِلاً حَتَّی أَجْتَنِبَهُ؛[11] خدایا! حق را به من بنمایان تا به دنبالش روم و باطل را هم به من بنمایان که دنبالش نروم.»
حق گویی در آینۀ روایات
دربارۀ حق شناسی و حقگویی در روایات مطالب فراوانی یافت می شود؛ اما به ذکر دو نمونه اکتفا می کنیم:
1- بهترین مبارزه آن است که در برابر ستمگر، حق گفته شود؛ پیامبر گرامی (قدس سره) می فرماید: «أَفْضَلُ الْجَهَادِ کلِمَة حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ؛ بهترین جهاد، سخن حقی است که نزد پادشاه ستمکار گویند.»[12]
2- باتقواترین مردم کسی است که حق بگوید، چه به نفع یا بر ضررش باشد؛ پیامبر گرامی (قدس سره) در این رابطه می فرماید: «أَتْقَی النَّاسِ مَنْ قَالَ الْحَقَّ فِی مَا لَهُ وَ عَلَیهِ؛ پرهیزکارترین مردم آن کسی است که کلمه حق را بر زبان جاری سازد و لو بر ضررش باشد.»[13]
بین «مبارزه» و «حق گویی» و «تقوای الهی» ارتباط محکم و استواری وجود دارد. تا تقوای الهی نباشد، حق گویی به معنی حقیقی کلمه شکل نمی گیرد و اولین گام مبارزۀ اهل تقوا، بیان حق در برابر و دربارۀ ستمگران است.
تأکید ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) به خواص دربارۀ افشای حقیقت
بعضی نکاتی که در این زمینه از خطبۀ منا استفاده می شود، عبارت است از:
1- باید همواره خدای سبحان را مبدأ و مظهر حق و حقیقت دانست و در ابتدا و حین مبارزه از او «استمداد» طلبید: «فَقَامَ فِیهِمُ الْحُسَینِ (علیه السلام) خَطِیباً فَحَمِدَ اللهَ وَ أثْنَی عَلَیهِ؛ امام حسین (علیه السلام) در مقابل آنان برای خطابه ایستاد و خداوند را حمد و ثنا گفتند.»
2- در بیان حق و در دوران خطرناک فتنه، جایی برای کلی گویی و پرده پوشی بیجا نیست. باید با «رُک گویی»، سراغ اصل جریان رفت و مردم را معطل نکرد: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ هَذَا الطَّاغِیة قَدْ فَعَلَ بِنَا وَ بِشِیعَتِنَا مَا قَدْ رَأَیتُمْ وَ عَلِمْتُمْ وَ شَهِدْتُم؛ اما بعد، این طغیانگر دربارۀ ما و شیعیان ما آنچه دیدید و می دانید و حاضر بوده اید، روا داشت.»
3- تکلیف خود را روشن کنید. اگر حق است، باید «تصدیق» شود و اگر باطل است، باید آن را «تکذیب» کرد: «فَإِنْ صَدَقْتُ فَصَدِّقُونِی وَ إِنْ کذَبْتُ فَکذِّبُونِی؛ اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم، تکذیب کنید.»
4- دانستن حق کافی نیست؛ بلکه تصدیق حق و نقل آن و جمع کردن یار برای یاری آن تکلیف است: «وَصَفْتُمْ مَقَالَتِی وَ دَعَوْتُمْ أَجْمَعِینَ فِی أَنْصَارِکمْ مِنْ قَبَائِلِکمْ مَنْ أَمِنْتُمْ مِنَ النَّاسِ وَ وَثِقْتُمْ بِهِ فَادْعُوهُمْ إِلَی مَا تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنَا؛ وصف این مجلس مرا با خود ببرید و سخنان مرا بازگو کنید، آنان را به آنچه از حق ما می دانید، دعوت کنید.»
5- هر چند خدا وعدۀ یاری و حفظ حق را داده است؛ اما ما نباید از «بیان و یاری حق» کوتاهی کنیم. تمام ترس ابا عبدالله (علیه السلام) این بود که نگفتن حق، عادت کهنۀ مردم شود و به نابودی آن منجر گردد: «فَإِنِّی أَتَخَوَّفُ أَنْ یدْرُسَ هَذَا الْأَمْرُ وَ یذْهَبَ الْحَقُّ وَ یغْلَبَ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُون؛ من می ترسم این امر [ولایت] کهنه شود و حق از بین برود و مغلوب گردد؛ ولی خداوند نور خود را کامل خواهد کرد، اگر چه کافران را خوش نیاید.»
نتیجه
بیان و تبلیغ حق و حقیقت خیلی مهم است، لذا حضرت، خواص را به خدا و رسول الله (قدس سره) و قرابتش به پیامبر (قدس سره) سوگند می دهد که از آن غفلت نکنند و پشت گوش نیندازند.
3- چرا شیعه هستیم؟
حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) در ادامۀ خطبه، مردم را متوجه حقیقت ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) کرده و «هفده فضیلت»[14] ایشان را برمی شمرد و حضار در جلسه، آن صفات منحصر به فرد را تأکید و تصدیق کردند. صفات مذکور که مهم ترین اسناد تشیّع ما نیز محسوب می شود، عبارتند از:
1- برادر و هم پیمان با پیامبر (قدس سره): «أَنْشُدُکمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) کانَ أَخَا رَسُولِ اللَّهِ حِینَ آخَی بَینَ أَصْحَابِهِ فَآخَی بَینَهُ وَ بَینَ نَفْسِهِ وَ قَالَ: أَنْتَ أَخِی وَ أَنَا أَخُوک فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَة قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَم؛ شما را به خدا! آیا می دانید وقتی که رسول خدا (قدس سره) در میان صحابه و یارانش پیمان برادری می بست، برای برادری خویش، علی را برگزید؟ گفتند: خدایا! تو را گواه می گیریم که درست است.»
2- مسدود نبودن درب خانه اش: «أَنْشُدُکمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) اشْتَرَی مَوْضِعَ مَسْجِدِهِ وَ مَنَازِلِهِ فَابْتَنَاهُ ثُمَّ ابْتَنَی فِیهِ عَشَرَة مَنَازِلَ تِسْعَۀ لَهُ وَ جَعَلَ عَاشِرَهَا فِی وَسَطِهَا لِأَبِی ثُمَّ سَدَّ کلَّ بَابٍ شَارِعٍ إِلَی الْمَسْجِدِ غَیرَ بَابِهِ فَتَکلَّمَ فِی ذَلِک مَنْ تَکلَّمَ فَقَالَ: مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَکمْ وَ فَتَحْتُ بَابَهُ وَ لَکنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِسَدِّ أَبْوَابِکمْ وَ فَتْحِ بَابِه؛ شما را به خدا! آیا می دانید آنگاه که پیامبر (قدس سره) محل ساختن مسجد و خانۀ خویش را خریداری کرد و در کنار مسجد، دَه حجره ساخت، نُه باب از این حجره ها را به خود و حجرۀ دَهُمی را که در وسط آنها قرار داشت به پدرم علی (علیه السلام) اختصاص داد؟ پس دستور داد دَرِ تمام حجره ها را که به مسجد باز می شد، ببندند، آنگاه فرمود: من این دستور را از پیش خود صادر نکردم؛ بلکه خدا چنین فرمانی را به من داد؟ همگان جواب دادند: خدا را گواه می گیریم که درست است.»
3- مسجد، منزل اوست: «ثُمَّ نَهَی النَّاسَ أَنْ ینَامُوا فِی الْمَسْجِدِ غَیرَهُ؛ وَ کانَ یجْنِبُ فِی الْمَسْجِدِ وَ مَنْزِلُهُ فِی مَنْزِلِ رَسُولِ اللَّهِ (قدس سره) فَوُلِدَ لِرَسُولِ اللَّهِ (قدس سره) وَ لَهُ فِیهِ أَوْلَادٌ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَم؛ [آیا پیامبر (قدس سره)] مردم را از خوابیدن در مسجد منع نکرد، مگر علی (علیه السلام) را که حجره اش در داخل مسجد و در کنار حجرۀ رسول خدا (قدس سره) قرار داشت و در همین حجره بود که بر علی (علیه السلام) حالت جنابت رخ می داد و خداوند در همین منزل فرزندانی به رسول خدا و علی (علیهما السلام) بخشید؟ جواب دادند: خدا را گواه می گیریم که درست است.»
4- انحصار سکونت در مسجد: «أَ فَتَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ حَرِصَ عَلَی کُوَّة قَدْرَ عَینِهِ یدَعُهَا مِنْ مَنْزِلِهِ إِلَی الْمَسْجِدِ فَأَبَی عَلَیهِ ثُمَّ خَطَبَ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَبْنِی مَسْجِداً طَاهِراً لَا یسْکنُهُ غَیرِی وَ غَیرُ أَخِی وَ ابْنَیهِ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَم؛ آیا می دانید عمر بن خطاب اشتیاق فراوان داشت که از دیوار خانه اش روزنۀ کوچکی به مسجد باشد که بتواند داخل مسجد را ببیند؛ ولی رسول خدا (قدس سره) اجازه نداد؟ آیا پیامبر (قدس سره) در خطبه اش نفرمود که: چون خدا او را به بنا کردن مسجد پاک و مطهری مأمور ساخته است، از این رو نباید به جز من و برادرم علی و فرزندانش شخص دیگری در این مسجد سکنا گزیند؟ جواب دادند: خدا شاهد است که درست است.»
5- امر به مردم برای تبلیغ ولایتش: «أَنْشُدُکمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) نَصَبَهُ یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَی لَهُ بِالْوَلَایۀ وَ قَالَ لِیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَمْ؛ شما را به خدا! آیا می دانید که رسول خدا (قدس سره) علی را در غدیر خم به مقام ولایت نصب کرد، سپس دستور داد که این جریان را حاضران به غایبان برسانند؟ جواب دادند: خدا شاهد است که درست است.»
6- حدیث منزلت: «أَنْشُدُکمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) قَالَ لَهُ فِی غَزْوَۀ تَبُوک أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَة هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ أَنْتَ وَلِیُّ کلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَمْ؛ شما را به خدا! آیا می دانید که رسول خدا (قدس سره) در جنگ تبوک به علی (علیه السلام) فرمود: ای علی! تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی. همچنین فرمود: تو پس از من ولیّ و سرپرست تمام مؤمنانی؟ جواب دادند: خدا شاهد است که درست است.»
7- جریان مباهله: «أَنْشُدُکمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) حِینَ دَعَا النَّصَارَی مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ إِلَی الْمُبَاهَلَة لَمْ یأْتِ إِلَّا بِهِ وَ بِصَاحِبَتِهِ وَ ابْنَیهِ؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَم؛ شما را به خدا! آیا می دانید که رسول خدا (قدس سره) آنگاه که مسیحیان نجران را به مباهله فرا خواند، برای نفرین آنان کسی را با خود نیاورد، مگر علی و همسرش و دو فرزند او را؟ جواب دادند: خدا گواه است که درست است.»
8- کرّار و غیر فرّار: «أَنْشُدُکمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ دَفَعَ إِلَیهِ اللِّوَاءَ یوْمَ خَیبَرَ ثُمَّ قَالَ لَأَدْفَعُهُ إِلَی رَجُلٍ یحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ یحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کرَّارٍ غَیرِ فَرَّارٍ یفْتَحُهَا اللَّهُ عَلَی یدَیهِ؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَمْ؛ شما را به خدا! آیا می دانید که رسول خدا (قدس سره) در جنگ خیبر پرچم اسلام را به دست علی (علیه السلام) داد، آنگاه فرمود: اینک پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و رسولش او را دوست می دارند و او خدا و رسولش را، بسیار حمله می برد (کرّار) و هیچ نمی گریزد (غیر فرّار) و خدا قلعۀ خیبر را به دست او می گشاید؟ جواب دادند: خدا شاهد است که درست است.»
نتیجه
ما به تذکر و یادآوریِ اسناد حقّانیتمان محتاجیم. عقاید، اصول و ارزشها را باید هر از چند گاهی، حتی به بزرگان دین و سیاست نیز یادآوری کرد. از مهم ترین آن مسائل، ادلۀ تشیّعمان است؛ زیرا انقلاب و روحیۀ مبارزه با فتنه گران در سایۀ «باورهای شیعی» ما نقش و نگار خاص خود را می گیرد.
9- تنها قاری و مبلّغ سورۀ برائت به امر رسول خدا (قدس سره): «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) بَعَثَهُ بِبَرَاءَة وَ قَالَ لَا یبَلِّغُ عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّی؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَمْ؛ آیا می دانید که رسول خدا (قدس سره) سورۀ برائت را به دست علی (علیه السلام) به مکه فرستاد و فرمود: نباید پیام مرا ابلاغ کند، جز خود من یا کسی که از من است؟ گفتند: خدایا! تو را گواه می گیریم که درست است.»
10- تنها مُعتَمَد و یار روزهای سخت رسول خدا (قدس سره): «أ َتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) لَمْ ینْزِلْ بِهِ شِدَّة قَطُّ إِلَّا قَدَّمَهُ لَهَا ثِقَة بِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یدَعْهُ بِاسْمِهِ قَطُّ إِلَّا یقُولُ یا أَخِی؟ وَ ادْعُوا إِلَی أَخِی قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَم؛ آیا می دانید که هیچ مشکلی و حادثۀ مهمی برای رسول خدا (قدس سره) پیش نمی آمد، مگر به جهت اعتمادی که به علی (علیه السلام) داشت، او را برای حلّ مشکلش جلو می انداخت و هیچ گاه او را به اسم صدا نمی کرد و به عنوان «برادر» مورد خطاب قرار می داد؟ همه گفتند: خدا گواه است که درست است.»
11- تنها ولیّ و سرپرست مؤمنان: «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) قَضَی بَینَهُ وَ بَینَ جَعْفَرٍ وَ زَیدٍ فَقَالَ یا عَلِی أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْک وَ أَنْتَ وَلِی کلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَم؛ آیا می دانید که رسول خدا (قدس سره) آنگاه که میان علی (علیه السلام) و جعفر و زید قضاوت نمود، فرمود: یا علی! تو از من هستی و من از تو، و پس از من، تو ولیّ و سرپرست مؤمنانی؟ گفتند: خدا شاهد است که درست می گویی.»
12- تنها همنشین و مصاحب رسول خدا (قدس سره): «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ کانَتْ لَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (قدس سره) کلَّ یوْمٍ خَلْوَة وَ کلَّ لَیلَة دَخْلَة إِذَا سَأَلَهُ أَعْطَاهُ وَ إِذَا سَکتَ ابْدَأَهُ؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَم؛ آیا می دانید که برای علی (علیه السلام) در محضر رسول خدا (قدس سره) هر روز جلسۀ خلوتی و هر شب نشستی خصوصی وجود داشت که در این جلسات خصوصی، اگر علی (علیه السلام) می پرسید، رسول خدا (قدس سره) جواب می داد و اگر سکوت می کرد، رسول خدا (قدس سره) خود ابتدا به تکلّم می نمود؟ گفتند: خدا شاهد است که درست می گویی.»
13- افتخار دامادی پیامبر (قدس سره): « أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) فَضَّلَهُ عَلَی جَعْفَرٍ وَ حَمْزَة حِینَ قَالَ لِفَاطِمَة زَوَّجْتُک خَیرَ أَهْلِ بَیتِی أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَعْظَمَهُمْ حِلْماً وَ أَکبَرَهُمْ عِلْماً قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَم؛ آیا می دانید که رسول خدا (قدس سره) علی (علیه السلام) را بر جعفر و حمزه ترجیح داد، آنگاه که به دخترش فاطمه فرمود: من تو را به همسری بهترین افراد خانواده ام درآوردم؛ زیرا علی (علیه السلام) در اسلام باسابقه ترین و در اخلاص حلیم ترین و در علم برترین است؟ گفتند: به خدا قسم که درست است.»
14- سید و سالار عرب با خانواده ای بی نظیر: «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) قَالَ أَنَا سَیدُ وُلْدِ آدَمَ وَ أَخِی عَلِیٌّ سَیدُ الْعَرَبِ وَ فَاطِمَة سَیدَة نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنّة وَ ابْنَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَمْ؛ آیا می دانید که رسول خدا (قدس سره) فرمود: من آقا و سرور همه فرزندان آدم، برادرم علی سالار عرب و فاطمه بانوی زنان بهشت و دو فرزندم حسن و حسین سید جوانان بهشتند؟ گفتند: به خدا قسم درست است.»
15- تنها مأمور غسل پیامبر (قدس سره): «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) أَمَرَهُ بِغُسْلِهِ وَ أَخْبَرَهُ أَنَّ جَبْرَئِیلَ (علیه السلام) یعِینُهُ عَلَیْهِ؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَم؛ آیا می دانید که رسول خدا (قدس سره) به علی (علیه السلام) مأموریت داد تا بدن او را غسل دهد و فرمود: در این کار، جبرئیل یاور او خواهد بود؟ گفتند: به خدا قسم که درست است.»
16- امانت گرانبهای رسول اکرم (قدس سره): «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قدس سره) قَالَ فِی آخِرِ خُطْبَةٍ خَطَبَهَا إِنِّی قَدْ تَرَکتُ فِیکمُ الثَّقَلَینِ کتَابَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَیتِی فَتَمَسَّکوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ! نَعَم؛ آیا می دانید که رسول خدا (قدس سره) در آخرین خطبه اش به مسلمانان فرمود: من در میان شما دو امانت گرانبها می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم، به آن دو چنگ بزنید که هیچ گاه گمراه نمی شوید؟ گفتند: به خدا قسم که درست است.»
17- عدم گنجایش دوستی پیامبر (قدس سره) و دشمنی با علی (علیه السلام) در یک دل: «ثُمَّ قَدْ نَاشَدَهُمْ أَنَّهُمْ قَدْ سَمِعُوهُ یقُولُ: مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یحِبُّنِی وَ یبْغِضُ عَلِیاً فَقَدْ کذَبَ، لَیسَ یحِبُّنِی وَ یبْغِضُ عَلِیاً، فَقَالَ لَهُ: قَائِلٌ یا رَسُولَ اللَّهِ! وَ کیفَ ذَلِک؟ قَالَ: لِأَنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ [مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی] وَ مَنْ أحَبَّنِی فَقَدْ أحَبَّ اللهَ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی وَ مَنْ أَبْغَضَنِی فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ فَقَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ؛ شما را به خدا! بگویید این را هم شنیده اید که رسول خدا (قدس سره) فرمود: هر کس دوستی مرا ادّعا کند، در حالی که با علی (علیه السلام) دشمن باشد، دروغ گفته است؛ زیرا دوستی من با دشمنی علی در یک دل نمی گنجد؟ در این هنگام شخصی پرسید: یا رسول الله! چگونه محبت تو با دشمنی علی نمی سازد؟ فرمود: زیرا علی از من و من از علی هستم؛ هر که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشت و هر کس علی را دشمن بدارد، با من دشمنی کرده و هر کس با من دشمنی کند، خدا را دشمن داشته است. گفتند: به خدا قسم که درست است.»
پس، نباید در هیچ شرایطی از اصول و مکتب حقّه کوتاه آمد و ریشه های خود را فراموش کرد. ذی الحجه و محرم الحرام، ماه های تجدید میثاق با ولایت و شیعه شدن مجدد ما، علی الخصوص خواص است. فقط در سایۀ تعالیم بلند تشیّع می توانیم به تکالیف خود به درستی عمل کنیم، لذا سید الشهدا (علیه السلام) در مهم ترین جلسۀ چند سال قبل از قیام عاشورا و در جمع خواص امّت، مسائلی را یادآور می شوند که جنبۀ اصولی و بن مایۀ تفکر مکتبی اسلام محسوب می شود.
4- عبرت از سرنوشت شوم «علمای یهود»
امام حسین (علیه السلام) در این خطبه سرنوشت شوم علمای یهود را برای خواص امت ذکر می کند تا آنان دچار این سرنوشت نشوند؛ در اینجا قبل از پرداختن به این مبحث اشاره ای به سرنوشت علمای یهود از منظر قرآن کریم خواهیم داشت.
معرفی اجمالی علمای یهود در قرآن
در متون دینی، علی الخصوص قرآن دربارۀ قوم یهود و علمایشان مطالب فراوانی وجود دارد که دربارۀ شناسنامۀ علمای یهود به موارد زیر بسنده می کنیم:
1- با اینکه پیامبر (قدس سره) را همچون فرزند خویش می شناختند؛ اما علم خود را نادیده گرفته، ایشان را تکذیب کردند: (وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکتابَ کتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کأَنَّهُمْ لا یعْلَمُونَ)؛[15] «و چون پیغمبری از جانب خدا بر آنان فرستاده شد که براستی کتاب آنها گواهی می داد گروهی کتاب خدا را پشت سر انداختند گویی از آن کتاب هیچ نمی دانند.»
2- علمای یهود گروهی از یهودیان و منافقان را نزد پیامبر اسلام (قدس سره) فرستادند و خودشان از مقابله و رویارویی دوری کردند: (یا أَیهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْک الَّذینَ یسارِعُونَ فِی الْکفْرِ مِنَ الَّذینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرینَ لَمْ یأْتُوک یحَرِّفُونَ الْکلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یقُولُونَ إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِک لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیئاً أُولئِک الَّذینَ لَمْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْی وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَۀ عَذابٌ عَظیمٌ)؛[16] «ای پیغمبر غمگین از آن مباش که گروهی از آنان که بزبان اظهار ایمان کنند و به دل ایمان نیاورند به راه کفر می شتابند و نیز اندوهناک مباش از آن یهودانی که جاسوسی کنند سخنان فتنه خیز به جای کلمات حق تو به آن قومی که از کبر نزد تو نیامدند می رسانند (مانند اعیان یهود خیبر) (آنها از دشمنی و عناد با اسلام) کلمات حق را بعد از آنکه به جای خود مقرر گشت (به میل خویش) تغییر دهند (و به دروغ و هوای نفس حرام را حلال و حلال را حرام کنند) و گویند اگر حکم قرآن این گونه (که ما خواهیم از خدا) آورده شد بپذیرید و الا دوری گزینید (و حکم پیغمبر را ابداً نپذیرید) و هر کس را خدا به آزمایش و رسوایی افکند هرگز تو او را از قهر خدا نتوانی رهانید آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک گرداند آنان را در دنیا ذلت و خواری نصیب است و در آخرت عذاب بزرگ مهیا است.»
3- علمای یهود، رشوه خوار بودند: (سَمَّاعُونَ لِلْکذِبِ أَکالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُک فَاحْکمْ بَینَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یضُرُّوک شَیئاً وَ إِنْ حَکمْتَ فَاحْکمْ بَینَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ)؛[17] «آنان جاسوسان دروغ زن و خورندگان مال حرامند اگر به نزد تو آمدند خواهی میانشان حکم کن یا روی از آنان بگردان و چنانچه روی از ایشان بگردانی، هرگز کوچک ترین زیان به تو نتوانند رسانید و اگر حکم کردی میانشان، به عدالت حکم کن که خدا دوست می دارد آنان را که حکم به عدل می کنند.»
4- آنان بیش تر مطالب تورات را مخفی و تحریف کردند: (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَی ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسی نُوراً وَ هُدی لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کثیراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ)؛[18] «آنان که گفتند خدا بر هیچکس از بشر کتابی نفرستاده، خدا را نشناختند. ای پیغمبر! به آنان پاسخ ده که کتاب توراتی را که موسی آورد و در آن نور علم و هدایت خلق بود که (غیر حق) بر او فرستاد که شما آیات آن را در اوراق نگاشته بعضی را آشکار نمودید و بسیاری را پنهان داشتید و آنچه را شما و پدرانتان نمی دانستید از آن بیاموختید (که رسول و کتاب فرستد) بگو آن خدا است آنگاه آنها را بگذار به بازیچه خود فرو روند.»
5- در برابر مفاسد و انحرافات ساکت بودند و به تکالیف خویش عمل نمی کردند: (لَوْ لا ینْهاهُمُ الرَّبَّانِیونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یصْنَعُونَ)؛[19] «اگر علما و روحانیون آنها را از گفتار زشت و خوردن حرام باز ندارند کاری بسیار زشت می کنند.»
خطابه ای تعیّنی در قرآن و کلام امام حسین (علیه السلام)
خطاب های «تعیینی» آن دسته از خطاب هایی هستند که مورد خطاب، مشخص است و تکلیف ذیل آن، فقط شامل خود او است؛ اما دستۀ دیگر از خطابها «تعیّنی» است و شامل هر کسی است که مفاد آن خطاب شاملش بشود. خطاب قرآن به علمای یهود از دسته خطابهای تعیّنی است،[20] لذا باید دقت کرد که نمی توان به آن بی اعتنا باشیم و از آن غفلت کنیم. اگر سکوت در برابر پایمالی حق حرام است، فقط برای علمای یهود حرام نیست؛ بلکه برای تمام «اهل علم» حرام است.
امام حسین (علیه السلام) نیز از همین روش، با نقل حال و روز شوم علمای یهود طبق آیات قرآن و عبرت گیری از آنها به جمع خواص حاضر در محضرشان و تمام علمای اسلام تا روز قیامت، یادآور می شوند که سکوت علما و کتمان علمشان، سبب انحرافاتی می شود که بوی تعفّن آن تمام تاریخ را بر خواهد داشت.
مذمّت و دلیل سکوت علما از منظر امام حسین (علیه السلام)
پر واضح است که ضرر سهل انگاری و سکوت علمای هر مذهب، مانند معصیت و گناه افراد عادی نیست؛ زیرا ضرر سکوت آنان، متوجه اصل مذهب خواهد شد و ریشۀ مذهب را نابود می کند، لذا ایشان در خطبۀ مِنا فرمود: «اعْتَبِرُوا أَیهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَی الْأَحْبَارِ إِذْ یقُولُ: (لَوْ لا ینْهاهُمُ الرَّبَّانِیونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ)؛[21] وَ قَالَ: (لُعِنَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ)؛[22] إِلَی قَوْلِهِ: (کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یفْعَلُون)؛ [23] [24] ای مردم! از پندی که خدا به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از علمای یهود داده است، عبرت بگیرید! آنجا که می فرماید: "چرا علمای دین و احبار، یهودیان را از سخنان گناه آمیز و خوردن حرام، نهی و جلوگیری نمی کنند؟" و باز می فرماید: "آنها که از بنی اسرائیل کافر شدند، مورد لعن و نفرین قرار گرفتند. " تا آنجا که می فرماید: "آنها یکدیگر را از اعمال زشتی که انجام می دادند، نهی نمی کردند و چه کار بدی را مرتکب می شدند. "
امام حسین (علیه السلام) در توضیح آیه فرمود: دلیل سکوت علما و رها کردن امر به معروف و نهی از منکر، یا «طمع به منافع ستمگران» است و یا «ترس» از آنان: «رَغْبَة فِیمَا کانُوا ینَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَۀ مِمَّا یحْذَرُون.»
نتیجه
علما در راستای «امر به معروف و نهی از منکر» وظیفۀ بیش تری دارند. چه بسا بسیاری از بدعتها و خطاها که از سکوت و بی فکری اهل علم در جامعه ریشه دوانده باشد.
پی نوشت
[1] المواعظ العددیه، محمد بن محمد عیناثی، نشر طلیعه نور، قم، 1384 ش، چاپ اول، ص 125-
[5] بحار الأنوار، ج 33، ص 182، باب 17-
[11] بحار الانوار، ج 99، ص 21-
[12] عوالی اللئالی، محمد بن زین الدین، ابن ابی جمهور، نشر دار سید الشهداء، قم، 1405 ق، ج 1، ص 433-
[13] من لایحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه، دفتر نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1413 ق، ج 4، ص 394-
[14] لازم به تذکر است که نگارنده در کتاب «خطبه های فراموش شده» تمام هفده صفت مذکور را از منابع اهل سنت استخراج کرده است.
[20] تعلیقه بر بحار الانوار، سید محمد حسین طباطبایی، نشر احیای تراث، قم، چاپ اول، ج 3، ص 82-
[24] بحار الانوار، ج 100، ص 79-