ماهان شبکه ایرانیان

بررسی تاریخی گزارش های شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید درباره امام حسین (ع)

این شرحی کی از بزرگ ترین و نیکوترین شروح نهج البلاغه و یکی از منابع مهم تاریخی به شمار میرود.[۱] ابن ابی الحدید در کنار شرح سخنان امیرالمؤمنین حضرت علی، گزارش هایی از تاریخ را بیان میکند که تنها منبع باقیمانده درباره برخی از این وقایع است

1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

این شرحی کی از بزرگ ترین و نیکوترین شروح نهج البلاغه و یکی از منابع مهم تاریخی به شمار میرود.[1] ابن ابی الحدید در کنار شرح سخنان امیرالمؤمنین حضرت علی، گزارش هایی از تاریخ را بیان میکند که تنها منبع باقیمانده درباره برخی از این وقایع است. هم چنین ، گوشه هایی از تاریخ زندگانی برخی ائمه از جمله امام حسین در این کتاب وجود دارد. ارادت شارح به اهل بیت و[2] بیزاری از دشمنان ایشان، روشن تر از آن است که نیازی به بیان آن باشد.

به دلیل این که شرح نهج البلاغه، یکی از منابع مهم و موثق تاریخی نزد بسیاری از تاریخ پژوهان به شمار میرود، بررسی وقایع تاریخی موجود در آن، به ویژه بخش مرتبط با سیره و سنت پیشوایان دین ، اهمیت ویژه ای می یابد.

این نوشتار به تحلیل تاریخی-روایی روایت های ابن ابی الحدید دربارۀ امام حسین پرداخته است تا فرصتی برای نقد محتوایی تاریخ نگاری این شارح بزرگ نهج البلاغه فراهم آید. نگارنده در مقاله ای مستقل آسیب شناسی روایت های ابن ابی الحدید دربارۀ امام حسین را مورد توجه قرار داده است.[3] و بر حسب نیاز در این پژوهش به آن مقاله ارجاع داده شده است.

١-١. روش تاریخی در شرح نهج البلاغه

هر مؤلفی، شیوه و روشی در نگارش و ارائه محتوا دارد. کتاب ابن ابی الحدید پیش از آن که شرح خاص یک کتاب خاص باشد، موسوعه و دانشنامه ای در موضوعات گوناگون است. این نکته به دو امر بازمیگردد؛ نخست، شمولیت نهج البلاغه که به گفته شارح، علوم و فنون متنوعی را دربردارد. دوم، آشنایی ابن ابی الحدید با علوم اسلامی و غیر اسلامی که سبب بهره گیری از منابع گوناگون و دانش های متعددی چون کلام، ادب، تاریخ و فلک در شرح نهج البلاغه شده است. ابن ابی الحدید به طور مستقیم از کتابخانه دولتی بغداد استفاده میکرد[4] و با علوم مختلف آشنا بود. نگاهی گذرا بر کتاب، گوناگونی زمینه هایی را نشان میدهد که شارح در بیان سخن امام مطرح میکند وی در شرح خود بر نهج البلاغه از چند روش بهره میبرد که عبارت هستند از: ١- تاریخی؛ ٢-کلامی؛[5] ٣- ادبی؛ ٤ - بلاغی؛ ٥- لغوی.

روش تاریخی در رأس روش های این شرح قرار دارد و میتوان آن را پیش از هر چیز، شرحی تاریخی دانست. ابن ابی الحدید در بسیاری از بخش های شرح خود بر کلام امیرالمؤمنین حضرت علی به بیان روایت های تاریخی و استناد به گزاره های تاریخی می پردازد. این روش در بسیاری موارد با بیان سند همراه است و خالی از تحلیل و نقد تاریخی نیست. نقل تاریخ به وسیله ابن ابی الحدید در حوزه ها و دوره های مختلف تاریخی، شرح نهج البلاغه را منبع قابل استنادی برای تاریخ پژوهان قرار داده است. هم چنین بسیاری از کتاب های پس از وی برخی از گزاره های تاریخی را تنها از شرح نهج البلاغه نقل میکنند و گویا ابن ابی الحدید در نقل متفرد است. ابن ابی الحدید از منابع تاریخی مهم و دست اولی استفاده میکند که امروزه برخی از مطالب آن را در سایر کتاب ها نمییابیم. در مجموع نام پنجاه و چهار کتاب و سی و هشت مورخ ، بدون بیان نام کتاب در روایت های تاریخی شرح نهج البلاغه دیده میشود.[6] پیش از ورود به بحث، عنوان مهم ترین کتاب هایی را معرفی میکنیم که در وقایع نگاریهای حسینی در شرح ابن ابی الحدید میتوان یافت. هم چنین، اشخاصی را معرفی میکنیم که از ایشان نقل شده است ولی نام کتاب ایشان بیان نگردیده است.

١- وقعۀ صفین اثر نصر بن مزاحم بن سیار المنقری التمیمی الکوفی (متوفای ٢١٢ه)؛

٢- مقاتل الطالبیین اثر ابو الفرج اصفهانی؛

٣- محمد بن عبد الله ابوجعفر اسکافی (م ٢٤٠ه. ق )؛ [7]

٤- أبوعبد الله محمد بن عمر الواقدی (م. ٢٠٧ه. ق ) ابن الحدید در روایت هایی که بوستان درباره عاشورا و امام حسین از واقدی نقل میکند، کتابی را نام نمیبرد؛

٥- الغارات اثر ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی (م. ٢٨٣ه. ق )؛

٦- علی بن محمد بن عبد الله أبو الحسن المدائنی(١٣٥- ٢٢٥ ه)، مطالب فراوانی از این مورخ در شرح نهج البلاغه

 

نقل میشود. طبق قول شیخ طوسی، او مقتل الحسین داشته است.[8] در روایت های تاریخی وی باید با دقت و تأمل نگریست؛ زیرا برخی از موارد آن با اصول شیعی اسلامی سازگار نیست؛

٧- زبیر بن بکار بن عبدالله قرشی أسدی مکی(١٧٢ ٢٥٦ ه. ق ) در أنساب قریش؛

٨- عمرو بن بحر أبوعثمان، مشهور به جاحظ (١٦٣ ٢٥٥ ه. ق ) در «الرسائل السیاسیة» که شارح بیان که از آن نامی برد، تنها با بیان نام مؤلف اکتفا میکند.

شرح ابن ابی الحدید در برخی از نقل ها متفرد است و منبع کتاب های دیگر شده است. این امر گاه در تحقیق کتاب های کهن و گاه در نقل های کتاب های تاریخی متاخر[9] دیده میشود.

١-٢. ویژگیهای شرح تاریخی

ویژگی های روش تاریخی ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه را می توان به شرح زیر بیان کرد:

١- فراوانی منابع و مصادر دست اول که بسیاری از آنها، بهترین در موضوع خود هستند. بر خلاف روش معمول قدما که چندان به ارجاع اهمیت نمیدادند، شرح نهج البلاغه یکی از برجسته ترین کتاب هایی است که به این امر اهمیت میدهد. ابن ابی الحدید برای موضوعات گوناگون، منابع و مستنداتی تاریخی از کتاب ها، شخصیت ها و مشایخ معرفی میکند.

٢- بیان وقایع، رخدادها و روایت های تاریخی با استفاده از اسناد و یا آن چه از اساتید خود شنیده است. این کار وی؛ یعنی اسنادورزی در نقل مطالب در کنار بیان منبع، بر استواری نقل ها می افزاید. این امر، نشان دهنده اصرار وی بر رعایت امانت در نقل روایت های تاریخی و روایی است. هم چنین وی، پژوهش گران بعد از خود را در بازشناخت و تمییز مطالب یاری میکند.

٣- اجتهاد و نقد نقل ها، وی در کنار نقل مطالب تاریخی به نقد آنها میپردازد. در سایر موضوعات نیز، نقدگرایی شارح ستودنی است. با این حال، در مواردی با تساهل و سهل انگاری، روایت های متناقضی را بیان میکند که نکته ای منفی برای او شمرده میشود اما امروزه، فوایدی برای تاریخ پژوهان و تحلیل گران تاریخ دارد.

٤- عدم تعصب در نقل از شخص یا مذهب معین ، وی بدون توجه به مذهب مورخان و راویان از آنها نقل میکند ولی در مواردی که به نظر او در پذیرش مطلب بی تأثیر نبوده است به مذهب ایشان اشاره میکند، مثل مواردی که روایتی مورد طعن یکی از طرفین است و وی از مذهب طرف مخالف بر ضد او، سخنی نقل میکند، مانند خطبه شقشقیه.

٥- نقل گونه های مختلف یک روایت تاریخی که به تحلیل تاریخی و سنجش میزان اعتبار روایت و رفع تناقض های موجود کمک میکند و بر ترجیح روایتی بر دیگری اثر میگذارد.

٦- نیازمند بودن برخی روایت های تاریخی به آسیب شناسی و نقد منصفانه جهت پالایش این اثر بزرگ از برخی کژی ها.

٧- وجود روایت هایی که شرح نهج البلاغه تنها منبعی است که آنها را بیان میکند.

یادکرد اسامی منابع، محققان را در تکمیل یک منبع یاری میکند. کتابی هم چون الغارات[10] ثقفی که این گونه گردآوری شده است، یکی از منابع مهم شرح نهج البلاغه است.

٢. بررسی تطبیقی روایت های تاریخی شرح نهج البلاغه در باره امام حسین

٢-١. رویدادهای پیش از امامت امام حسین

برخی از روایت هایی که ابن ابی الحدید در لابلای شرح نهج البلاغه بیان میکند درباره دوران پیش از به امامت رسیدن امام حسین در زمان پدر، برادر و هنگام صلح امام حسن است. در ادامه به بررسی این گروه از روایت ها میپردازیم.

٢-١-١. سخن امام حسین با ابوذر غفاری در روز تبعید به ربذه

زمانی که ابوذر به دستور عثمان و به وسیله مروان به ربذه تبعید شد تنها از مردم، امیرالمؤمنین حضرت علی ، برادرش عقیل ، امام حسن، امام حسین و عمار یاسر به بدرقه او رفتند.[11]سخن امام حسین خطاب به ابوذر در هنگام بدرقه چنین بود: عمو جان! خداوند متعال تواناست که آن چه را می بینی دگرگون سازد و خدای هر روز در شأن و کاری است. آن قوم، دنیای خود را از تو بازداشتند و تو، دین خود را از ایشان بازداشتی. تو از آن چه آنان از تو بازداشتند، سخت بی نیازی و ایشان به آن چه تو از آنان بازداشتی، سخت نیازمندند. اینک از خداوند، صبر و نصرت بخواه و از بی تابی و آز به خدا پناه ببر که «شکیبایی» از دین و کرامت است و «آزمندی» حتی یک روز را مقدم نمی دارد و بی تابی مرگ[12]را به تأخیر نمی افکند.

منبع مورد استناد شارح به گفته خودش السقیفه و فدک،[13] نوشته احمد بن عبدالعزیز جوهری (م. ٣٢٣ه. ق ) است، هم چنین کلینی (م. ٣٢٩ه. ق ) در الکافی[14] آن را بیان کرده است.

٢-١-٢. سخن امام حسین در پی سخن پدر و برادر برای تشویق کوفیان به حرکت به سوی صفین

امام حسین در پی سخنان پدر و برادر در ترغیب کوفیان به جنگ با معاویه بپاخاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم کوفه ! شما یاران محبوب و گرامی هستید و شما چون جامه زیرین پیوسته به پوست هستید نه جامۀ رو. اینک در خاموش کردن فتنه ای که میان شما برافروخته شده و آسان ساختن آن چه بر شما دشوار گشته است، کوشش کنید و بدانید با آن که شر جنگ بسیار و مزه آن ناگوار است ولی هر کس برای آن از پیش آماده شود، ساز و برگش را فراهم آورد و از خستگی آن پیش از فرا رسیدنش به ستوه نیاید، مرد شایسته جنگ است. هرکس پیش از آمادگی و رسیدن فرصت مناسب و بینش و کوشش کافی به آن دست یازد، سزاوار است که به قوم خود از آن سودی نرساند و خویشتن را هم به نابودی دهد. از خداوند[15]مسئلت داریم که شما را با الفت خویش پشتیبانی نماید و استوار بدارد.[16]منبع ابن ابی الحدید طبق گفته خودش، کتاب «نصر بن مزاحم» است.

٢-١-٣. دعوت به حلف الفضول به وسیله امام حسین در زمان حکومت معاویه

شارح به نقل از زبیر بن بکار مینویسد: میان حسین بن علی و ولید بن عتبة بن أبی سفیان در باره مالی که در ذی المروة میان ایشان بود سخنی در گرفت. ولید آن روزها در روزگار معاویه، امیر مدینه بود. حسین فرمود که «یا ولید، حق من را میدهد یا این که شمشیر خواهم برداشت و آن گاه در مسجد خدا بپا می ایستم و به پیمان فضول فرامیخوانم». این سخن به گوش عبدالله بن زبیر رسید و گفت: به خدا سوگند! اگر به حلف الفضول فرا بخواند شمشیرم را خواهم برداشت و با او قیام خواهم کرد تا این که حقش را بستانیم یا این که همگی بمیریم. به مسور بن مخرمة بن نوفل الزهری نیز خبر رسید، او نیز چنین گفت. عبد الرحمن بن عثمان بن عبید الله التیمی نیز باخبر

گشت و او نیز چنین گفت. این جریان به گوش ولید بن عتبه رسید و حق حسین را داد تا امام راضی شد. زبیر گفته است که امام با معاویه نیز چنین جریانی بر سر زمینش داشته است که در آن امام، معاویه را به چهار امر مخیر می کند که[17]چهارمین راه این بود که امام به حلف الفضول بپاخیزد. این مطلب در کتاب زبیر بن بکار که نقل شارح از آن است، یافت نشد. ولی ابن هشام،[18]این روایت را با اندک اختلافی آورده است.

٢-٢. کینه ورزی ها نسبت به خاندان امام حسین

اوضاع فرهنگی جامعه اسلامی در دوران بنی امیه، بسیار تیره و گمراه بود، معاویه، شامیان را به گونه ای تربیت کرده بود که امیرالمؤمنین حضرت علی را سب نمایند، و نام فرزندان خویش را جز نام اهل بیت گذارند، نام علی را بر زبان نرانند و اگر حدیثی می خواستند از امیرالمؤمنین حضرت علی نقل کنند از ترس ، نام ایشان را با کنیه ای نامأنوس مانند ابو زینب می آوردند. [19]دستور جعل احادیث به سود معاویه و علیه امام و لعن ائمه بر منابر اجرا

می شد.[20] معاویه به سمرة بن جندب، صد هزار درهم داد تا بگوید آیات ٢٠٤ و ٢٠٥ سوره بقره درباره منافقان، در شأن امیرالمؤمنین حضرت علی بن أبی طالب نازل شده و آیه ٢٠٧ درباره آن حضرت در شأن ابن ملجم نازل شده است. او مبلغ را تا چهارصد هزار[21]درهم بالا برد تا سمرة بن جندب پذیرفت.

شارح روایتی را از امام محمد باقر نقل می کند که مصایب اهل بیت پیامبر و شیعیان ایشان را از وفات پیامبر بیان می فرماید. غصب خلافت، خیانت کوفیان زمان امیرمؤمنان، پیمان شکنی یاران امام حسن و سرانجام شهادت امام حسین پس از آن که بیست هزار تن از اهل عراق برایش نامه نوشته بودند که بیا و سپس خیانت کردند، گرفتار آمدن امت به حَجّاج، قتل عام شیعیان، جعل فراوان احادیث و خفقان تا حدی بود که در روایتی آمده است:

شیعیان ما در هر سرزمینی بر اساس گمان کشته شدند و دست ها و پاها بریده گشت و هر که به حب ما و بریدن از دیگران در راه ما یاد می شد یا زندانی می شد یا مالش به تاراج می رفت یا خانه اش ویران می گشت... تا آن جا که اگر به مردی زندیق و کافر گفته شود برایش دوست داشتنی تر است تا این که شیعه[22]علی خوانده شود.

٢-٢-١. کینه از امیرالمؤمنین حضرت علی و اولادش نزد شامیان و عدم نام گذاری به نام ایشان

أبو الحسن المدائنی میگوید: مردی برایم حدیث کرد و گفت: در شام بودم، از هیچ کس نشنیدم که کسی را نام نهد یا صدا زند به ای علی! یا ای حسن! یا ای حسین! بلکه میشنیدم: معاویه، ولید و یزید. تا این که به فردی رسیدم و از او آب خواستم. او صدا زد: یا علی! یا حسن ! یا حسین! گفتم: آهای! شامیان که این نام ها را بر کسی نمی نهند. گفت: درست است، ایشان فرزندانشان را به نام خلفا نام می دهند و وقتی کسی از ایشان فرزندش را لعن کند یا دشنام دهد، لعن نام یکی از خلفا کرده است. حال آن که من ، فرزندانم را به نام دشمنان خدا میخوانم که اگر کسی[23]از ایشان را دشنام دادم یا نفرین نمودم تنها دشمنان خدا را نفرین کرده باشم.

این روایت در کتاب های تاریخی زیر که به عنوان نمونه مورد بررسی قرار گرفته است، موجود نیست: ابن اثیر، أسد الغابة؛ دینوری، الأخبار الطوال؛ ابن عبد البر، الاستیعاب؛ ابن حجر، الإصابة؛ ابن قتیبه ، الإمامة و السیاسة؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة؛ مسعودی، التنبیه و الإشراف؛ واقدی، الردة؛ ابن سعد، الطبقات الکبری؛ ثقفی کوفی، الغارات؛ ابن طقطقی، الفخری؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن جوزی، المنتظم؛ بلاذری، أنساب الأشراف ؛ ابن خلدون ، تاریخ؛ ذهبی، تاریخ الإسلام؛ طبری، تاریخ الطبری؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی؛ خلیفۀ بن خیاط ، تاریخ خلیفه؛ ابن عبری، تاریخ مختصر الدول؛ بلعمی، تاریخنامه طبری؛ مسکویه، تجارب الأمم؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب؛ مؤلف مجهول، مجمل التواریخ و القصص؛[24] مسعودی، مروج الذهب؛ نصر بن مزاحم ، وقعۀ صفین.

٢-٢-٣. نذر زنان دشمنان اهل بیت به کشتن شتر برای کشته شدن امام حسین و ادای آن

شارح خبری را درباره عبدالله بن هانی از بنی أود، که بزرگ قوم خود بود، بیان میکند. او همه جا با حجاج همراه می شد و برای خوش خدمتی نزد حجاج ، سب و لعن اهل بیت را منقبت خود و قبیله اش میخواند. وی در این باره می نویسد: روزی حجاج به عبد الله گفت: «به خدا سوگند! تاکنون به تو پاداشی نداده ام ، آن گاه از رئیس قبیله بنی فزاره و رئیس یمانیه خواست تا دخترشان را به ازدواج عبد الله در آورند. ایشان ابتدا به شدت از این امر سر باز زدند که وی را هیچ مکرمتی نیست ولی بالاخره با تهدید تازیانه و شمشیر حجاج، هر دو پذیرفتند.

آن گاه حجاج به عبدالله گفت: تو را به عقد دختر رئیس فزاره و دختر رئیس همدان و بزرگ کهلان درآوردم. أود کجا و این جایگاه. عبدالله گفت: چنین مگو، خدا امیر را به صلاح آورد که ما را مناقبی است که هیچ کس از عرب ندارد.

گفت: آن چیست؟ پاسخ داد: امیرالمؤمنین عبدالملک هرگز در انجمن ما، دشنام داده نشده است. حجاج گفت: منقبت بزرگی است به خدا. عبدالله ادامه داد: هفتاد تن از ما در صفین، امیرالمؤمنین، معاویه را همراهی کردند و جز یک تن از ما با ابوتراب نبوده است و او نیز به خدا قسم، آن گونه که می دانیم انسان پستی بود. حجاج گفت: منقبت و فضیلتی است به خدا. گفت: زنانی از ما نذر کردند که اگر حسین بن علی کشته شود، هر یک، ده شتر قربانی کنند و چنین کردند. حجاج گفت: منقبتی است به خدا. گفت: به هیچ یک از ما، دشنام و ناسزا به ابوتراب و لعن او پیشنهاد نشد مگر این که اجابت کرد و حسن، حسین و[25]مادرشان، فاطمه را بر لعن افزود. حجاج گفت: منقبتی است به خدا.

مسعودی در مروج الذهب،[26] با اندک تفاوتی در سند، این روایت را بیان کرده است. این اختلاف سند، احتمال نقل از مسعودی را خدشه دار میکند.

٢-٢-٤. کینه مروان نسبت به امام حسین و رفتار شرم آور وی با سر مطهر امام (ع)

ابن ابی الحدید به نقل از اسکافی، درباره بخشی از دشمنی های مغیرة بن شعبه نسبت به امیرالمؤمنین حضرت علی می نویسد و سپس یادآور می شود مروان بن حکم پست تر از آن است که در شمار صحابه فاسدالعقیده هم شمرده شود؛ زیرا وی مانند پدرش حَکَم بن ابی العاص مطرود و لعن شده از جانب پیامبر بود. مروان عقیده ای ناپاک داشت و الحاد و کفر وی سخت تر از پدرش بود. شارح در این باره می نویسد:

وی کسی است که روزی که سر حسین به مدینه که او آن روزگار، امیر آن بود _ رسید، سخنرانی کرد و سر امام را بر روی دو دست گرفت، حمل کرد و خواند: خوشا سردی و خنکی تو در دو دست و سرخی [خون ] که بر دو

گونه ات روان گشته، گویا دیشب را میان دو لشکرگاه [27]گذرانده ای. آن گاه سر را به سوی مرقد پیامبر پرتاب کرد و گفت: ای محمد! امروز به جای روز بدر و این سخن او بر گرفته از شعری است که یزید بن معاویه هم روزی که سر[28]امام حسین به او رسید به آن تمثل جست.

این روایت با این ابیات در کتاب دیگری جز شرح نهج البلاغه دیده نشده است. برخی منابع هم چون التستری در قاموس الرجال [29]و الرحمانی الهمدانی در الامام علی بن ابی طالب[30] این بیت را آورده اند که ارجاع هر دو به شرح ابن ابی الحدید است. شارح میگوید این روایت را ابوعبیده در کتاب المثالب آورده است. مورخانی چون ابوالفرج اصفهانی[31]؛ ابن اعثم[32]؛ طبری؛[33] مقدسی در البدء و التاریخ[34]؛ ابن کثیر در البدایة و النهایة؛[35] و بلاذری در انساب الاشراف[36] و دینوری در الأخبارالطوال[37] این شعر را از یزید می دانند که در لحظه جسارت به سر مبارک امام و یا در واقعه حرّه خوانده شد. هم چنین، بدایع نگار در فیض الدموع،[38] این بیت ها را از زبان مروان با کمی تفاوت آورده است.

٢-٢-٥. تنگ تر شدن عرصه بر دوست داران اهل بیت پس از شهادت امام (ع)

ابن ابی الحدید، درباره وضعیت دوست داران خاندان نبوت، پس از شهادت امام حسن بن علی مینویسد: از جرگه (دوستان آل الله ) کسی نماند، مگر این که بر جانش بیمناک بود یا در تبعید و فرار به سر میبرد. با این حال ، شارح این شرایط را نهایت شدت نمیداند. وی سخت تر شدن اوضاع را مربوط به پس از شهادت امام حسین میداند که عبدالملک بن مروان، بر اریکه قدرت نشست و پس از آن ، حجاج سرپرستی قوم را به دست گرفت.

در روزگار حجاج، هر که میخواست جایگاهی نزد او یابد، دست آویزی بهتر و خوش تر از اظهار نفرت و کینه نسبت به امیرالمؤمنین حضرت علی و بیزاری از او و محبت به دشمنانش نمی شناخت. نه تنها اشخاص بی دین ، بلکه به ظاهر اهل دین و مقدس مآبان نیز چنین بودند. ابن ابی الحدید در این باره می نویسد: کار به آن جا رسید که مردمان چونان گشتند که شخصی از این که پدرانش ، نام علی بر او گذارده اند نزد حجاج شکایت برد که ایشان چهره ام را زشت[39] داشته اند و حجاج صله اش را ولایتِ جایی قرار داد.

منابع دیگری که این روایت را ذکر کرده اند همگی با ارجاع یا به گواهی نص و تأخر تاریخ تألیف ، روایت را از شرح ابن ابی الحدید گرفته اند، مانند: مجلسی، بحار الأنوار؛[40] المدنی، الدرجات الرفیعة؛[41] الشیروانی، مناقب اهل البیت؛[42] الرحمانی الهمدانی[43]؛ النجمی، أضواء علی الصحیحین؛[44] میر حامد حسین، عبقات الانوار؛[45] شوشتری، احقاق الحق؛[46] منبع خود را الاشتقاق ابن درید[47]و وفیات الأعیان[48]می شمرد اما ابن خلکان، هم روزگار شارح و وفات وی پس از او در سال ٦٨١ه است. بنابراین، شاید هر دو از ابن درید گرفته باشند. تا آن جا که مشخص شد قدیم ترین منبع موجود، الاشتقاق ابن درید و سپس شرح نهج البلاغه است.

٢-٣. پیش گویی های مربوط به رویداد کربلا

شارح در فصلی با عنوان «فصل فی ذکر أمور غیبیة، أخبر بها الامام ثم تحققت» می نویسد: بدان که حضرت در این فصل به خدایی که جانش در دست اوست قسم یاد می کند که از هر چه تا قیامت بر ایشان رخ دهد خبر میدهم و این که کدام به مرگ طبیعی می میرند؟ و کدام کشته می شوند؟ و در کجا؟ و به دست که؟ و فرمانده کیست؟ و ساربان کدام است ؟ و رعیت که ؟ کدام هدایت یابد؟ و کدام گمراه ماند؟

ابن ابی الحدید این همه را برای حضرت امیرالمؤمنین به راحتی میپذیرد و مینویسد: این دعوی از ناحیه ایشان نه ادعای ربوبیت است و نه ادعای نبوت، بلکه می فرمود: رسول خدا بدان آگاهش ساخته است. سپس ادامه می دهد: ما خبر دادن او از غیب را آزموده ایم و آن را موافق واقع یافتیم. از این رو، بر راستی ادعای یاد شده استدلال آوردیم ، هم چون خبر دادن از کشته شدن خود[49]و اخبار قتل پسرش حسین.

هم چنین شارح در فصلی با عنوان «الأخبار الواردة عن معرفة الامام علی بالأمور الغیبیة»[50]به این مطلب میپردازد و در جای دیگری از شرح میخوانیم: به خطبه هایی دست یافتم که در آن به اخبار ملاحم پرداخته شده بود. این خطبه ها مشتمل بر مواردی بود که برخی انتسابشان به علی بن ابی طالب و برخی جایز نبود. در بیشتر آنها اختلال آشکاری وجود داشت و البته مواردی را که در این مقام نقل نموده ام از آن خطبه های مضطرب نیست بلکه مواردی است که در منابع مختلف آن را یافته ام. برخی از پیش گویی ها درباره کربلا و مسائل پیرامون آن به شرح زیر است.

٢-٣-١. فرود امیرالمؤمنین حضرت علی در کربلا و سخن او درباره این سرزمین

شارح هنگام شرح سخن امیرالمؤمنین حضرت علی در مسیر شام[51] حکایتی از نصر بن مزاحم[52] نقل میکند در باره گذر امام از کربلا، فرود لشکر امام در این ناحیه[53]و پیش گویی ایشان درباره سرزمین کربلا و اتفاقاتی که بعدها در آن خواهد افتاد.

او در این باره مینویسد: نصر گفت: از أبی عبیده، از هرثمة بن سلیم حدیث کرد،[54] گفت: با علی در جنگ صفین بودیم. چون به کربلا رسید بر ما نماز گزارد. پس از سلام، مشتی از خاک آن برداشت و بویید. آن گاه فرمود: آه! شگفتا از تو ای خاک! از تو، مردمانی محشور خواهند شد که بدون حساب رسی وارد بهشت شوند. نصر گوید: هرثمه چون از جنگ به سوی همسرش که از شیعیان علی بود بازگشت، ماوقع را برایش باز گفت. گفت: آیا از این کار رفیقت اباالحسن در شگفت نیایی؟ آیا او را علم غیب است؟ همسرش به او گفت: مرد ما را به حال خود واگذار و شر مرسان، که امیرمؤمنان جز حقیقت نگفته است. هرثمه گوید: وقتی عبید الله بن زیاد، سپاهش را به سوی حسین گسیل داشت ، من نیز در خیل سواران بودم، چون به حسین و اصحابش رسیدم، منزل گاهی را که پیش تر با علی در آن فرود آمده بودیم بازشناختم و قطعه، زمینی را که خاک آن را برگرفته بود و سخنی که درباره اش فرموده بود به یاد آوردم. پس ادامه مسیر را ناخوش داشتم ، سوار بر اسبم پیش حسین رفته، ایستادم و بر او سلام کردم و آن چه را از پدرش در این منزل، شنیده بودم برایش بازگفتم. حسین گفت: با مایی یا بر ما؟ و من گفتم: ای پسر رسول خدا! نه با توام و نه ضد تو. فرزندان و خانمانم را گذاشته ام و از ابن زیاد بر ایشان میترسم آن گاه حسین فرمود: پس بگریز و بازگرد تا کشتارگاه ما را نبینی؛ زیرا قسم به آن که جان حسین در دست اوست، کسی امروز شاهد شهادت ما باشد و به یاری ما نیاید، حتما به دوزخ درآید. هرثمه گفت: از این رو، رو در راه کردم و شتابان گریختم، تا قتلگاه ایشان از من پنهان ماند.

ابن ابی الحدید به نقل از صاحب وقعۀ صفین، دو روایت دیگر در این باره میآورد.[55]ابن ابی الحدید این روایت را از وقعۀ صفین[56] نقل کرده است.

٢-٣-٢. یادکرد امیرالمؤمنین حضرت علی از حماسه ای که در آن حصین، فرزند تمیم، با امام حسین میجنگد و بر قتلش ترغیب میکند

ابن ابی الحدید در شرح خطبه ١٧٦، فصلی آورده با عنوان «یادکرد خبر دادن علی به امور غیبی». او در این فصل، مطالبی را مطرح میکند که امیرالمؤمنین حضرت علی پیش از وقوع حوادث از آنها خبر داده است. از جمله این مطالب ، شهادت امام حسین و به دست دادن آگاهی هایی در بارۀ قاتلان و یا همراهانش است. وی مینویسد:

یکی از ملاحم و اخبار غیبی علی این است که وقتی حضرت بر منبر خطبه میخواند و میفرمود: از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست دهید، به خدا قسم! از من درباره گروهی که صد نفر را گمراه میکند یا صد نفر را هدایت میکند نمی پرسید، مگر آن که شما را آگاه میکنم از آن کس که بدان را می خواند و آن که راهبری ایشان میکند واگر میخواستم هر یک از شما را از جایی که خارج شده و آن جا که وارد میشود (آغاز و انجامش ) و همه امورش خبر میدادم. تمیم بن أسامة بن زهیر بن درید تمیمی به اعتراض برخاست، گفت: چند تار مو بر سر دارم؟ حضرت به وی فرمود: هان به خدا سوگند! آن را میدانم ، ولی چه دلیلی [بر درستی آن ] است اگر آن را به تو بگویم. از این برخاستن و سخنت خبر داده شده بودم، به من گفته شده که بر هر تار موی سرت، فرشته ای است که لعن تو گوید و شیطانی است که تو را تحریک کند و نشانه اش این است که در خانه ات فرومایه سخت دلی است که فرزند رسول[57]خدا را می کشد و به کشتنش ترغیب می کند.

این روایت در ج ٢، ص ٢٨٦٢٨٧ شرح نهج البلاغه به نقل از الغارات ابن هلال ثقفی تکرار شده است. شرح نهج البلاغه، تنها منبعی است که به نقل از الغارات، این روایت را بیان میکند اما این روایت در الغارات تصحیح مرحوم محدث ارموی و تصحیح و ترجمه استاد عزیزالله عطاردی موجود نیست. شارح در ادامه، این خبر را مصداق تاریخی

میدهد و تأیید میکند که چنان شد که امیرالمؤمنین حضرت علی گفته بود. حصین فرزند تمیم در آن زمان، کودک شیرخواری بود و چندان زیست تا سالار شرطه ابن زیاد شد. ابن زیاد، او را سوی عمر بن سعد فرستاد و فرمان داد با امام حسین جنگ کند. او به حصین گفت: ابن سعد را از قول او تهدید کند که در آن تأخیر نکند. امام حسین[58]صبح روزی به شهادت رسید که در شب قبل ، حصین نامه عبیدالله را به کربلا آورده بود.

٢-٣-٣. عدم یاری امام حسین به وسیله براء بن عازب

شارح در ادامه می نویسد: از آن جمله است گفتار علی به براء بن عازب از اصحاب رسول خدا که مقیم کوفه شد و به سال ٧١ هجری در زمان مصعب بن زبیر در مدینه درگذشت.[59] روزی حضرت به او فرمود: ای براء! آیا حسین کشته شود در حالی که تو زنده باشی و او را یاری نکنی؟ براء گفت: ای امیرالمؤمنین! هرگز چنین مباد. هنگامی که امام حسین کشته شد، براء این امر را یادآور میشد و میگفت: چه حسرت و اندوه بزرگی که در رکاب او حاضر نشدم تا به دفاع از[60]او کشته شوم.

از منابع پیش از شرح نهج البلاغه که این گزارش را آورده اند، میتوان به الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد[61]؛ الشیخ المفید (م. ٤١٣ه. ق )، إعلام الوری بأعلام الهدی طبرسی (م. ٥٤٨ه. ق )؛[62] مناقب آل أبی طالب (علیهم السلام) ابن شهر آشوب (م. ٥٨٨ه. ق )[63] اشاره کرد. اربلی (م. ٦٩٢ ه. ق ) یکی از معاصران شارح که وفاتش پس از وی است در کشف الغمة فی معرفة الأئمة،[64] روایت را از ابن شهر آشوب بیان میکند.[65]منابع متأخر مانند بحار الانوار از یکی از منابع پیش گفته، این موضوع را نقل میکنند.

٢-٣-٤. اشاره امیرالمؤمنین حضرت علی به واقعه طف

امام در خطبه ١٠٤ پس از سخن از پیامبر به سرزنش و شکوه از سستی و کاهلی یارانش میپردازد و در جایی میفرماید: دست شما در دنیا قدرتمند و دست آن کس که شما را راهبری می کرد بازداشته شده شمشیرهایتان مسلط است بر اهل بیت کسانی که زعیم و راهبر شما بودند و شمشیرهای آنان از شما بازگرفته شده.

شارح در شرح این فراز میگوید:  گویی امام به شهادت حسین و خانواده اش که در آینده ای نزدیک رخ خواهد داد اشاره میکند و انگار آن را با چشم میبیند و بر آن خطبه میراند و از آن چه[66] برایش تجسم کرده اند و بدان با خبرش ساخته اند، سخن میگوید.  حضرت پس از آن میفرماید: «هر خونی را خونخواهی است و خونخواه ما خداست که اگر در پی کسی[67]باشد، آن کس او را عاجز نمیسازد و فرار کننده از دست او رهایی نیابد.» این دلالت بر خون خواهی الهی امام حسین دارد که ایشان فرمود: انتقام خون ما را خدا، خود بر عهده دارد.

٢-٣-٥. خبر دادن پیامبر درباره دوزخی بودن سمرة بن الجندب به خاطر جنگ با امام حسین (ع)

عبدالله بن سعد به نقل از حجر بن عدی گفت: به مدینه آمدم و نزد أبو هریره نشستم، گفت: کیستی؟ گفتم: از مردم بصره ام. باز گفت: سمرة ابن جندب چه میکند؟ گفتم: زنده است. گفت: طول عمر هیچ کس را چون او دوست نمیدارم. پرسیدم: چرا چنین است ؟ گفت: رسول خدا  که درود خدا بر او باد  به من و او و حذیفة بن الیمان فرمود: از شما آن که بعد از همه بمیرد اهل دوزخ است» حذیفه بر ما پیشی گرفت. من اکنون آرزومندم بر سمره پیشی گیرم. گفت: سمرة بن جندب زنده ماند تا شاهد شهادت حسین بود. احمد بن بشیر از مسعر بن کدام روایت کند که سمرة بن جندب در ایام رفتن حسین به کوفه در رأس شرطه عبید الله بن زیاد بود، و مردم را تحریک میکرد که به جنگ با[68]حسین از کوفه خارج شوند.  

در برخی روایت ها به جای سه نفر، به ده تن اشاره شده که البته آخرین آنها سمره است. نکته جالب در دیدگاه قابل تأمل کسانی چون صاحب امتاع الاسماع است که تصدیق قول پیامبر و پیش گویی دوزخی بودن این شخص را سقوط او در دیگ پر از آب گرم میداند. او مرگ سمره را در سال ٥٨ه. ق. در عهد معاویه میداند که با روایت شارح[69]مغایر است.

این روایت در البدایة و النهایة،[70] آمده است و برایش توجیهاتی بیان شده است. فسوی در المعرفة و التاریخ[71] و بیهقی در دلائل النبوة[72] آن را نقل میکنند. او به بیع خمر در زمان خلیفه دوم مشهور است و شارح در شرح مینویسد که معاویه ، دین او را به جعل[73]حدیث خرید.

٢-٣-٦. حبیب بن حمار و خالد بن عرفطة

این دو نفر که از مدعیان دوستی و پیروی امیرالمؤمنین حضرت علی بودند، از اعضای لشکر عمر سعد میشوند شارح به روایت از حسن بن محبوب از ثابت ثمالی، از سوید بن غفلۀ می نویسد: روزی علی خطبه میگفت. مردی از پای منبر به پا خاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! از وادی القری میگذشتم که خالد بن عرفطه را مرده یافتم، برای او از خدا غفران طلب. امام فرمود: به خدا سوگند! نمرده است و نمیرد تا این که سپاه گمراهی را فرماندهی کند که حبیب بن حمار علمدار آن است. ناگاه فردی دیگر از پای منبر برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین، من حبیب بن حمار هستم و شیعه و محب شمایم. امام فرمود: تو حبیب بن حمار هستی؟ گفت: آری، امام برای بار دوم پرسیدند: تو را به خدا! آیا حبیب بن حمار تویی؟ گفت: آری به خدا قسم! فرمود: هان که به خدا سوگند! تو بی تردید حامل آن پرچم خواهی بود و آن را از این دروازه داخل خواهی کرد. سپس به باب الفیل در مسجد کوفه اشاره فرمود، ثابت گوید: به خدا سوگند! زنده بودم و ابن زیاد را دیدم، وی عمر بن سعد را سوی حسین بن علی فرستاد و خالد بن عرفطه را بر مقدمه و پیش آهنگی لشکر گمارد و حبیب بن حمار را علمدار و حامل پرچم گذارد و او [74]از باب الفیل داخل شد.

عسقلانی،[75] شوشتری در احقاق الحق[76] و حلی در کشف الیقین[77] همگی به هنگام نقل این روایت به شرح ابن ابی الحدید ارجاع داده اند.

٢-٣-٧. خبر دادن میثم تمار به مختار از قیام او به خون خواهی امام حسین و انتقام از

عبیدالله از موارد اِخبار امیرمؤمنان به غیب و پیش گویی آن حضرت به عاقبت کار، جویریه، میثم تمار و رشید هجری است. بر اساس روایت های تاریخی عبیدالله وقتی حاضر جوابی و شجاعت و بی باکی میثم را دید او را به همراه مختار بن ابی عبیده ثقفی به زندان انداخت.

میثم در زندان به مختار می گوید که تو از بند رها می شوی و به خون خواهی حسین برمی خیزی، این جبار را که ما در زندان او اسیر هستیم خواهی کشت و با همین پاها، پیشانی و گونه هایش را لگدمال میکنی.

زمانی که ابن زیاد می خواست مختار را بکشد، پیکی نامه ای از یزید به عبید الله داد که در آن ، خبر آزادی مختار بود؛ زیرا خواهر مختار، همسر عبدالله بن عمر بن الخطاب از شوهرش خواسته بود برای رهایی مختار نزد یزید واسطه شود. یزید این وساطت را پذیرفت و نامه رهایی مختار را با پیک فرستاد. میثم همان گونه که امام به او وعده داده بود، سه روز بعد؛ یعنی ده روز پیش از رسیدن امام حسین به عراق به ضرب نیزه [78]شهید شد.

قدیم ترین منابع که این گزارش در آن ها آمده است الغارات، ثقفی (م. ٢٨٣ه. ق )؛[79] الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید (م. ٤١٣ه. ق )؛[80] إعلام الوری بأعلام الهدی، [81]طبرسی(م. ٥٤٨ه. ق ) هستند.

٢-٤. اظهار نظر در باره جایگاه امام حسین (ع)

 

٢-٤-١. جایگاه امام حسین نزد خلیفۀ دوم

شارح در این باره مینویسد: یحیی بن سعید روایت میکند: عمر فرمان داد حسین بن علی برای کاری نزد او رود، در راه ، حسین به عبد الله بن عمر برخورد، از او پرسید که از کجا آمده است. گفت: از پدرم بار خواستم تا ببینمش و اجازه ام نداد. از این رو امام حسین بازگشت. فردای آن روز عمر او را دید، گفت: ای حسین! چه باعث شد نزد من نیایی؟ فرمود: آمدم ولی در راه فرزندت عبد الله به من خبر داد که اجازه اش نداده ای پیشت آید، پس من بازگشتم. عمر گفت: آیا تو نزد من[82]چون اویی! و آیا کسی جز شما موی بر سر [مردمان ] رویانده است.

منابع دیگر: نقل های این روایت در متون اندکی مختلف است. نقل ابن ابی الحدید با روایت دارقطنی سازگارتر است. احتمال می رود قدیمی ترین منبع در این باره کتاب های ابن سعد (م. ٢٣٠ه. ق )،

ابن حیون مغربی (م. ٣٦٢ه. ق ) و دارقطنی (٣٠٦٣٨٥ه. ق ) باشند. نص آن در کتاب ابن حیون چنین است:[83]«وَ مَا أَنتَ وَ عَبدَ الله، هَل أَنبَتَ الشَّعرَ فی الرّأسِ إلّا اللهُ وَ أَنتُم؟»

در کتاب عِلَل دو روایت از آن وجود دارد: أنه قال للحسین: و هل أنبتَ الشعرَ علی الرأس غیرُکم و هل أنبتَ ما فی[84]رؤوسِنا إلا الله تعالی و أنتم؟

ابن سعد (م. ٢٣٠) در طبقات [85]و پس از وی و به نقل از او، ابن عساکر (م. ٥٧١) در تاریخ مدینة دمشق؛[86] و ترجمة الإمام الحسین،[87] روایت می کنند: إنما أنبتَ فی رؤوسنا ما تری اللهُ ثمّ أنتم.

برخی معاصران مانند الأمینی در سیرتنا و سنّتنا[88] و المرعشی در شرح إحقاق الحق،[89]این مطلب را نقل کرده اند.

٢-٤-٢. جایگاه امام حسین نزد پیامبر

شارح به نقل از زبیر بن بکّار در أنساب قریش، روایت هایی می آورد که به عنایت و توجه حضرت رسول به اهل بیت و به ویژه امام حسین اشاره میکند. او می نویسد: روایت شده است که رسول خدا نام حسن و حسین را روز هفتم ولادتشان بر ایشان نهاد و نام حسین را از نام حسن برگرفت و جعفر بن محمد روایت کرده است که فاطمه حسن و حسین را در روز هفتمشان سر بتراشید و موهاشان را وزن کرد و هم وزن آن نقره صدقه داد. زبیر گفت: زینب دختر أبی رافع روایت میکند: فاطمه (علیها السلام) دو فرزندش را نزد رسول خدا (ص) برد، آن هنگام که حضرت در بیماری به سر می برد که به رحلتش انجامید. فاطمه فرمود: یا رسول الله! این دو فرزندان تو اند، چیزی برای ایشان به ارث بگذار. حضرت فرمود: «أمّا حسنٌ فإنّ له هَیبتی[90]و سؤددی، و أمّا حسینٌ فإنّ له جرأتی و جودی.» در خبر آمده است که پیامبر با دو نوه دختری خویش شوخی می کرد. حسین را می گرفت، روی شکمش می گذاشت. در حالیکه حسین به پشت خوابیده بود به او می فرمود:[91]«حُزُقَّة حُزُقَّة، تَرَقَّ عَینَ بَقَّة».[92]

[93]این عبارت نوعی از سجع است که زنان هنگام بازی با اولاد می گویند.

٢-٥. جزییات رویداد کربلا

شارح سخنی را از قول جاحظ، نقل میکند که به شمارش کشتگان بنی اسد می پردازد که فلان در فلان جا، چگونه کشته شد.[94] او در نقد شرح حماسی جاحظ از این کشتگان می گوید: این هم از کارهای ابوعثمان است که چیزی را به زور به دیگران میبندد. ای کاش! کشته شدگان کربلا را نام می برد که بیست سرور از یک خاندان بودند که در یک ساعت کشته شدند. امری که همسانی برایش در جهان و میان عرب و عجم نیست. چون حذیفة بن بدر در جنگ هباءة همراه سه یا چهار تن از افراد خانواده اش کشته شد، اعراب او را بسی بزرگ داشتند و مثل ها در آن باره زده شد. چون جریان کربلا پیش آمد که چنان سیلی بود که همه جویبارها را در خود فرو برد.[95] ای کاش! جاحظ، کشته شدگان خاندان ابوطالب را می شمرد که به روزگار او شمار ایشان چندین برابر کشته شدگان خاندان اسد که او نام برده است، بوده اند.[96]  عظمت واقعه کربلا به عنوان مصیبتی دردناک، ظلمی آشکار، نمونه سرفرازی و حمیت دینی برای شارح مطرح بوده است که هر از گاهی از آن یاد میکند. هرچند، گاه در نقل

روایت ها بی انصافی به خرج میدهد و تنها نقش یک ناسخ بی نقد و اجتهاد را بازی میکند.

٢-٥-١. سفارش معاویه به یزید درباره امام حسین و دیگران

زمانی که معاویه خلافت پس از خود را برای یزید استوار ساخت به وی سفارش کرد: من بر تو از کسی بیم ندارم جز آن کس که تو را به حفظ حرمت قرابت او و پاس داشتن حق خویشاوندیش سفارش میکنم. کسی که دل ها به او گرایش دارد و هوای مردم به سوی اوست و چشم ها به او دوخته است. او حسین بن علی است. بخشی از بردباری خود را ویژه او بگذار. مقدار درخوری از مال خود را مخصوص او گردان. او را از روح زندگی بهره مند ساز و به روزگار خود هر چه را که او خوش می دارد به او برسان.[97]

٢-٥-٢. ابوبلال مرداس از دعوت کنندگان امام حسین برای بیعت

أبوبلال مرداس عابد در صفین همراه امیرالمؤمنین حضرت علی بود ولی در زمره خوارج درآمد. شارح درباره وی می گوید: وی از کسانی است که به خاطر عبادت، زهد و خلوص نیتش، فرقه های مختلف او را به خود منتسب می کنند. معتزله او را به خود منتسب می کنند و می گویند: او بر جور سلطان شورید، به حق فراخواند و او از اهل عدل بود.  احتجاج آنان به سخنی است که به زیاد گفت. آنگاه که زیاد بر منبر خطبه می خواند و مردم را تهدید می کرد که به خدا سوگند! نیکوکار را به بدکار کیفر میکنم و حاضر را به غایب و سالم را به بیمار. مرداس بپا خاست و گفت: ای انسان ! آن چه گفتی شنیدیم اما خدای تعالی به پیامبرش ، ابراهیم این گونه نگفته است، خداوند می فرماید: ﴿ألا تَزِرُ وازِرةٌ وزرَ أُخری﴾[98] و پس از آن روز بر او شورید. این جریان در چهل و پنج هجری رخ داد.[99] شیعه نیز او را منتسب به خود می دانند. به این گمان که وی به امام حسین بن علی نوشت که به خدا قسم! من از خوارج نیستم و بر عقیده ایشان نمی باشم. بلکه بر دین و آیین پدرت[100]ابراهیم هستم.

به غیر از شرح نهج البلاغه در جایی مشاهده نمیشود که مرداس از نامه نگاران کوفه باشد. شارح دربارۀ وی می نویسد: یکی از آنان [خوارجی که از نهروان جان به در بردند] ابوبلال مرداس بن أدیة است. وی در زمان عبیدالله خروج کرد. ابن زیاد، عباس بن اخضر را سوی وی گسیل داشت. عباس، وی و یارانش را کشت و سرش را سوی ابن زیاد برد.[101]ابوبلال عابد، ناسک و شاعر بود. ابوبلال در سال ٦١ هجری پس از واقعه عاشورا و جنایت حرّه خروج کرد و کشته شد.[102] بنابراین او در واقعه عاشورا زنده بود اما در میان یاران امام قرار نگرفت.

٢-٥-٣. ربیع بن خثیم، عابد خاسر

شارح در سخن از عبادت عابدان و زهد زاهدان مختلف تاریخ از شخصی نام می برد که امام زمان خود را به سکوت فروخت. ابن ابی الحدید می گوید:  ربیع بن خثیم ، بیست سال بی آن که سخنی بر زبان آرد ماند تا این که خبر شهادت حسین به او دادند. آن گاه تنها یک جمله از او شنیده شد که گفت: آیا واقعا چنین کردند. آن گاه ادامه داد: بارالها! ای پدیدآورنده آسمان ها و زمین، [ای] دانای نهان و آشکار، تو خود در میان بندگانت بر سر آن چه اختلاف می کردند، داوری می کنی.[103] سپس به سکوت خود بازگشت تا این که بمرد.»[104]

در برخی نقل ها، سخن دیگری به آن افزوده اند که از وی نظرش را جویا شدند، گفت: چه بگویم؟ بازگشت آنان به سوی خدا و حساب رسی ایشان بر عهده او است.[105]

برخی منابع چنین آورده اند که این فرد عابد پس از شنیدن خبر شهادت امام، استرجاع هم کرده است.[106] از پاره ای نقل ها چنین برمی آید که وی نا آشنا با جایگاه این خاندان نبوده است.[107]

٢-٥-٤. گفت وگویی میان امام حسین و معاویه در باره ولایت عهدی یزید

شارح در این باره می نویسد: حسین بن علی با معاویه درباره کار فرزندش، یزید سخن گفت و از سپردن ولایت عهدی به او بازش داشت. معاویه از آن سر باز زد تا این که هر دو به خشم آمدند. امام حسین در لابلای کلام خویش فرمودند: پدرم از پدرش بهتر و مادرم از مادرش برتر است. معاویه گفت: ای برادرزاده! آری، مادرت بهتر از مادر او است، چگونه زنی از قبیله کلب با دختر رسول خدا می تواند مقایسه شود و اما پدرش با پدرت، داوری را به خدای تعالی وانهاد و خدا به سود پدرش، علیه پدر تو حکم کرد [و حکومت را به او سپرد]. [108]

تنها منبع پیش از ابن ابی الحدید که این نقل را با تفصیل بیشتر بیان کرده است، «المعجم الکبیر» نوشته طبرانی است.[109] ابن قتیبه گزارشی با محتوایی نزدیک به این روایت در استدلال به عدم صلاحیت یزید برای خلافت از سعید بن عثمان بن عفان نقل میکند که خود را برای خلافت بر حق میدانست.[110]

٢-٥-٥. بخشی از سخن امام در روز واقعه

«عبیدالله بن زیاد بدکار، فرزند بدکار، ما را بین دو امر مخیر ساخته است؛ یا تن به شمشیر دهیم و کشته شویم، یا ذلت و زبونی را اختیار کنیم و با او بیعت نماییم ولی هرگز دامن ما به ذلت آلوده نخواهد شد. خداوند و رسول او و مؤمنان این را از ما نخواسته اند و نپسندیده اند، دامن های پاک و آغوش های پاکیزه، و سرهای بلند و سرافراز و جان های غیرت مند و سازش ناکار.»[111]

ابن شعبه در تحف العقول؛[112] الطبرسی در الاحتجاج؛[113] ابن عساکر در ترجمة الامام الحسین؛[114] ابن طاووس در لهوف؛[115] ابن نما در مثیر الاحزان[116] و مجلسی در بحارالانوار به این موضوع اشاره کرده اند.[117] شارح در ادامه، این سخن امام را به سخن پدر بزرگوارشان تشبیه میکنند که فرمود: «هر کس دشمن را بر خویش چیره گرداند، دشمن گوشت او را چنان بخورد که جز استخوانش برجای نماند و استخوانش را در هم بشکند و پوستش را برکَند. هر آینه درماندگی او بسیار و دل او بس ناتوان است. تو اگر خواهی چنین باش. اما من به خدا سوگند که به دشمن مجال نمیدهم و با تیغ «مشرفی» ضربتی بر او میزنم که کاسه سرش به پرواز درآید و دستها و پاهای او متلاشی گردد.»[118]

٢-٥-٦. خضاب بستن امام حسین در روز عاشورا

شارح در فصلی در باره خضاب می گوید:[119]در روز «طف» حسین کشته شد در حالیکه خضاب نموده بود. مضمون این روایت در العلل احمد بن حنبل به این صورت آمده است: دیدم سر حسین را هنگامی که برای فرزند زیاد آورده شد در حالیکه با «سواد» خضاب شده بود.[120]

٢-٥-٧. واکنش زید بن ارقم نسبت به اهانت عبیدالله به سر مطهر امام

ابن ابی الحدید در خلال بحثی در باره امر به معروف و نهی از منکر می نویسد: نمونه سخن عدل نزد امام جائر روایتی است که «زید بن أرقم» صحابی رسول خدا که خزانه داری بیت المال او در زمان عثمان و استعفای وی به دلیل خاصه بخشی های خلیفه مشهور است  چون دید عبید الله بن زیاد (گفته شده: یزید بن معاویه)  آن گاه که سر مبارک حضرت امام حسین را نزد او آوردند، با چوب خیزرانی که در دست داشت بر ثنایای مبارک حضرت می زند، به او بانگ زد: آهای! دست بدار که بسی دیدم که رسول خدا که درود خدا بر او و خاندانش باد، آن را می بوسید. [121]

بلاذری (م. ٢٧٩ه. ق ) در أنساب الأشراف[122] و شیخ طوسی (م. ٤٦٠ه. ق ) در الأمالی[123] و راوندی (م. ٥٧٣ه. ق) در الخرائج و الجرائح[124] این موضوع را نقل کرده اند. نقل ابن ابی الحدید با همه این ها در لفظ متفاوت است و شاید منبع دیگری داشته است.

٢-٥-٨. چرایی کشتن خاندان رسول خدا

شارح ماجرایی را نقل می کند که ما را به شخصیت های حماسه حسینی نزدیک می کند. کسانی که منقطع از دنیا، فانی در ولایت خلیفة الله و بی رغبت به دنیا، مرگ را در آغوش کشیدند و بی آن که امان نامه ای، لرزه بر اعتقادشان اندازد، با دشمن مبارزه کردند. ابن ابی الحدید در این باره مینویسد: به مردی که در کربلا همراه عمر بن سعد بود گفته شد: وای بر تو! آیا فرزندان رسول خدا را کشتید؟ گفت: ریگ زیر دندانت بیاید، تو هم اگر آن چه ما دیدیم میدیدی، همان کاری را می کردی که ما کردیم. گروهی بر ما قیام کردند و هجوم آوردند که دستهایشان بر قبضه های شمشیرشان بود و هم چون شیران شرزه از چپ و راست سواران شجاع را از پا در می آوردند و خویشتن را به کام مرگ افکنده بودند، نه امان و زینهار می پذیرفتند و نه به خواسته و مال توجهی داشتند و هیچ چیز نمی توانست میان ایشان و وارد شدن در آبشخور مرگ یا چیرگی بر مُلک مانع و حایل شود و اگر اندکی از آنان دست می داشتیم تمام جان لشکر را می گرفتند. ای بی مادر! ما چه کار می توانستیم، انجام دهیم.»[125]این روایت در هیچ منبع دیگری یافت نشد.

٢-٥-٩. اشعار یزید لعنة الله در کنار سر مبارک امام حسین

شارح ذیل بیت «بِسُیُوفِ الهندِ تعلو هامهم * تبرد الغیظ و یشفین الغلل» می گوید: بسیاری از مردم بر آن هستند که این بیت از آن یزید بن معاویه است که گفت: لیت أشیاخی... ، و کسی که خوش ندارم، نامش را ببرم گفت: این بیت از آن یزید است. به او گفتم: یزید تنها بدان تمثل کرده است. آن گاه که سر حسین را پیش وی بردند و سراینده بیت «ابن الزبعری» است. جانش به سخن من آرام نگرفت تا این که برایش توضیح دادم و گفتم: نمیبینی که می گوید:

«جَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسل» و از قبیله خزرج کسی در رکاب حسین نجنگید، پس شایسته بود که می گفت: «جزع بنی هاشمٍ مِن وقع الأسل». یکی از حاضران جلسه گفت: شاید یزید، آن را در باره یوم الحرّة گفته باشد. گفتم: منقول آن است که وی وقتی سر حسین را پیشش آوردند بدان انشاء کرده است، و نیز منقول است که شعر از آن ابن الزبعری است و نمی توان منقول را به غیر منقول وانهاد.[126]

٢-٥-١٠. آزادگی و شجاعت امام حسین

یکی از جلوه های نام امام رادمردان، بزرگ مردی و عدم کرنش آن حضرت در برابر ذلت و خواری است. شارح با حرارت از این امر سخن میگوید و امام را سید اهل الاباء معرفی میکند. وی گوید: چه کسی مانند علی است در شجاعت، دلاورمردی و سرافرازی که دوست و دشمن بر آن اتفاق دارند که وی اشجع البشر بود و کیست چونان حمزه بن عبدالمطلب شیر خدا و رسولش و کیست هم چون حسین بن علی.[127]

هم چنین او می گوید: سرور سرافرازان که در مقابل زبونی و ظلم سر تسلیم فرود نیاورد و مردمان را غیرت حمیت و مرگ زیر سایه شمشیرها آموخت به سبب برگزیدن این مرگ بر فرومایگی و زبونی، او ابوعبدالله حسین بن علی بن ابی طالب است که درود خدا بر ایشان باد.[128]

ابن ابی الحدید می گوید: درباره جنگاوری امام در روز عاشورا گفته اند: کسی را که دشمن به حسب عِده و عُده بر او چیره باشد و از میان برادرانش، خاندانش و یارانش، تنها خود مانده باشد شجاع تر از او[حسین ] ندیدیم،

هم چون شیر شرزه بود که خیل سواران را در هم می شکست.[129]او ابیات «ابی تمام» را در مدح محمد بن حمید طائی، تنها مناسب امام حسین می داند.

نتیجه گیری

همان گونه که ملاحظه شد مطالب ارائه شده در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید به ویژه در مسائل تاریخی فراتر از شرح کتاب شریف نهج البلاغه است. ابن ابی الحدید هم چون بسیاری از مورخان در ثبت تاریخ، به پاره ای نقل های خطا اعتماد کرده است و لذا باید در مقام استناد به این کتاب نسبت به اینگونه نقل های نااستوار، نادرست و جعلی مانند آنچه از ابوالحسن مدائنی نقل شده، هوشیار بود.

در شرح نهج البلاغه به مطالبی برمیخوریم که شارح ، تنها نگه دارنده آنها از گزند حوادث روزگار بوده است. شرح نهج البلاغه در بسیاری از مطالب تاریخی متفرّد است و به این لحاظ، ارزش فراوانی دارد. هم چنین، بررسی موضوعی انجام گرفته در شرح، نشان دهنده گستردگی منابعی است که شارح در نقل تاریخ و روایت های تاریخی از آن بهره میگیرد. او به برخی از این منابع اشاره میکند.

از سوی دیگر، در میان روایت های تاریخی شرح نهج البلاغه، برخی از روایت ها هستند که انتساب قول یا فعل آنها به معصومی چون امام حسین درست به نظر نمی رسد. واقعه کربلا یکی از صحنه های تاریخی است که گرفتار وضع، جعل و دروغ شده است که در مقاله مفصل و ویژه ای این دسته از روایت ها درباره آن، تحلیل و آسیب شناسی شده اند. مهمترین این روایات عبارتند از: گذشتن حضرت فاطمه از قاتل پسرش، ضمن سخن پیرامون مشبهه [130]؛ رد شبهه در جواز لعن قاتلان امام؛[131] نقل خبر مجعول مصادره اموالی که از یمن برای معاویه می بردند به وسیله امام حسین؛[132] روایتی مجعول در کسرت شأن آل هاشم و مسلم بن عقیل و رفعت شأن آل بوسفیان با وصف کرامت برای ایشان از زبان امام حسین؛[133] جنگ امام با یزید تنها بر مبنای اجتهاد و گمان شخصی [134]؛ سکوت شارح نسبت به بی احترامی و اهانت به شأن امام سجاد ؛[135] محبت بیشتر رسول الله به امام حسن در مقایسه با امام حسین ١٣٥؛ و سرانجام متنبه شدن امام حسین به دست برادر ناتنی خویش.[136]

در پایان و در یک جمع بندی کلی باید گفت به نظر می رسد ابن ابی الحدید به عنوان شارح بزرگ نهج البلاغه بیشتر تاریخ نگار زبده ای است تا تحلیل گر تاریخ. بنابراین، گاه تناقض گویی ها، تساهل در نقل ها و تعارض برخی نقل ها بدون تحلیل و ترجیح در این اثر گرانسنگ او دیده می شود.[137]

پی نوشت

[1] ن. ک: علی اکبر فراتی، مقاله المصادر اللغویۀ عند ابن ابی الحدید، مجله علمی پژوهشی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی، ش ٩، بهار وتابستان ١٣٨٧، ص ٣٧٦٠.

[2] به عنوان نمونه ن. ک: ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغۀ، تحقیق محمد أبی الفضل ابراهیم، الطبعۀ الأولی، بغداد: دارالکتاب العربی، ١٤٢٦ ه ، ج ١٥، ص ١٧٨ – ١٧٩.

[3] ن. ک: علی اکبر فراتی، آسیب شناسی روایات ابن ابی الحدید درباره امام حسین در شرح نهج البلاغه، مجله علمی پژوهشی علوم حدیث، سال ١٤، ش ٥٤، زمستان ٨٨.

[4] محمود مهدوی دامغانی، جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، چاپ دوم ، تهران: نی، ١٣٧٥، ج ١، ص ١٥.

[5] ن. ک: علی اکبر فراتی، روش لغوی ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، پژوهش های قرآن و حدیث، ش ١، پاییز و زمستان ١٣٨٨.

[6] ن. ک: علی اکبر فراتی و محسن رفعت ، بررسی منابع تاریخی ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، تاریخ در آینه پژوهش، سال ٧، ش ٢٧، پاییز ٨٩.

[7] کتاب نقض العثمانیه متعلق به او است که شارح از آن نقل میکند. شهرت اسکافی بیشتر در کلام است اما ابن ابی الحدید، چند جایی به اقوال تاریخی وی استناد میکند. ن. ک: علی اکبر فراتی و محسن رفعت، بررسی منابع تاریخی ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، تاریخ در آینه پژوهش، ش ٣، پاییز ٨٩.

[8] ابوجعفر محمد بن حسن الطوسی، الفهرست، تحقیق جواد القیومی، قم: مؤسسة نشر الفقاهة، ١٤١٧ق، ص ٢٧٩.

[9] به این عناوین در همین مقاله بنگرید: تنگ تر شدن عرصه بر دوست داران اهل بیت پس از شهادت امام؛ یادکرد امام علی از حماسه ای که در آن حصین، فرزند تمیم با امام حسین میجنگد و بر قتل ایشان ترغیب میکند؛ ابو بلال مرداس از دعوت کنندگان امام حسین برای بیعت؛ کینه امیرالمؤمنین حضرت علی و اولادش نزد شامیان و عدم نام گذاری به نام ایشان .

[10] درباره روش تاریخی ابن ابی الحدید در شرح، ر. ک: ١- محمود حیدری آقایی، روش شناسی تاریخی ابن ابی الحدید، پژوهش حوزه، سال ٤، ش ١٣ و١٤؛ ٢. حسین مفتخری وفاطمه سرخیل، تاریخ نگاری ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، فصلنامه شیعه شناسی، سال ٧، ش ٢٥، بهار ٨٨.

[11] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٨، ص ٢٥٣.

[12] همان، ج ٨، ص ٢٥٣  ٢٥٤؛ مهدوی دامغانی، پیشین، ج ٤، ص ٢٠٤.

[13] احمد بن عبد العزیز جوهری بصری، السقیفۀ و فدک، تهران: بی نا، بی تا، ص ٧٧.

[14] کلینی، الکافی، چاپ چهارم، تهران: الاسلامیه، ١٤٠٧ ق، ج ٨، ص ٢٠٧.

[15] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٣، ص ١٨٣–١٨٦؛ مهدوی دامغانی، پیشین، ج ٢، ص ٩٠.

[16] منقری، پیشین، ص ١١٤.

[17] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ١٥، ص ٢٢٦ – ٢٢٨.

[18] ابن هشام الحمیری المعافری، السیرة النبویۀ، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبد الحفیظ شلبی، بیروت: دار المعرفۀ، بی تا، ج ١، ص ١٣٥.

[19] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٤، ص ٧٣؛ ن. ک: علی اکبر فراتی، جستاری در کنیه و فرهنگ عربی اسلامی، علوم حدیث، ش ٤٧، بهار ١٣٨٧.

[20] ابن ابی الحدید، همان.

[21] همان.

[22] همان، ج ١١، ص ٤٣  ٤٤.

[23] همان ، ج ٧، ص ١٥٩.

[24] عزالدین أبوالحسن علی بن ابی الکرم ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر - داربیروت، ١٣٨٥ه. ق ١٩٦٥م؛ أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، ١٤١٢ه. ق ١٩٩٢م؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنۀ من العلماء، بیروت: دار الکتب العلمیة، ١٤٠٣ه. ق ١٩٨٣م؛ ابن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر (معروف به تاریخ ابن خلدون )، تحقیق خلیل شحادة، چاپ دوم، بیروت: دارالفکر، ١٤٠٨ه. ق ١٩٨٨م؛ ابن الطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیۀ والدول الاسلامیۀ، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت: دارالقلم العربی، ١٤١٨ه. ق؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفۀ الأصحاب، علی محمدالبجاوی، بیروت: دارالجیل، ١٤١٢ه. ق؛ ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، تحقیق انطون صالحانی الیسوعی، چاپ سوم، بیروت: دار الشرق، ١٩٩٢م؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، چاپ دوم، تهران: سروش، ١٣٧٨ش، جلد ٣، ٤، ٥؛ چاپ سوم، البرز، ١٣٧٣ش. ؛ خلیفۀ بن خیاط، تاریخ خلیفۀ بن خیاط ، تحقیق فواز، بیروت: دار الکتب العلمیه، ١٤١٥ه. ق؛ مؤلف مجهول، مجمل التواریخ و القصص، تحقیق ملک الشعراء بهار، تهران: کلاله خاور، بی تا؛ ابو علی مسکویه الرازی، تجارب الأمم، تحقیق ابو القاسم امامی، چاپ دوم، تهران: سروش، ١٣٧٩ش؛ محمد بن عمر واقدی، کتاب الردة مع نبذة من فتوح العراق وذکر المثنی بن حارثۀ الشیبانی، تحقیق یحیی الجبوری، بیروت: دارالغرب الاسلامی، ١٤١٠ه. ق؛ الیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر، بی تا.

[25] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٤، ص ٦١.

[26] المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، چاپ دوم، قم: دار الهجرة، ١٤٠٩، ج ٣، ص ١٤٤.

[27] لشکرگاه را دکتر مهدوی دامغانی برای مسجدین در بیت آورده است (ج ٢ ص ٢٣٩ ) که معلوم نیست چگونه چنین معنایی را برداشت کرده اند. لفظی که صحیح به نظرمیرسد، محشدین است که آقای رحمانی در کتاب الامام علی بن ابی طالب، ص ٧٠٤ آورده است. از حشد الجیش، نیز عسجدین به معنای زر، طلا و شتر تنومند در برخی روایات آمده که ممکن است مسجدین تصحیف آن باشد و مقصود ظرف طلای حامل سر مبارک بوده باشد نه چیز دیگر.

[28] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٤، ص ٧٠ ٧٣. نقد شارح به اسکافی: صحیح آن است که در آن هنگام، امیر مدینه، عمرو بن سعید بن عاص بوده است نه مروان و سر امام حسین را نزد او نبرده اند، بلکه تنها عبید الله بن زیاد، نامه ای به او نوشت و مژده کشته شدن امام حسین را به وی داد. وی، آن نامه را روی منبر قرائت کرد و رجز خواند.

[29] محمد تقی التستری، قاموس الرجال، تحقیق و نشر مؤسسة النشر الاسلامی التابعۀ لجامعۀ المدرسین، قم: بی نا، بی تا، ج ١، ص ٣٥.

[30] احمد الرحمانی الهمدانی، الامام علی بن ابی طالب، ترجمه حسین استاد ولی، چاپ دوم، بی جا: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، ١٣٧٧ش، ص ٧٠٤.

[31] ابو الفرج علی بن الحسین الأصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، بیروت : دارالمعرفۀ، بی تا، ص ١١٩.

[32] ابن اعثم الکوفی، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالأضواء، ١٤١١ه. ق ١٩٩١م، ج ٥، ص ١٢٩.

[33] أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث، ١٣٨٧ه. ق ١٩٦٧م، ج ٤، ص ٧١٥.

[34] مطهر بن طاهر المقدسی، البدء و التاریخ، بور سعید: مکتبۀ الثقافۀ الدینیۀ، بی تا، ج ٦، ص ١٢.

[35] ابن کثیر الدمشقی، البدایۀ و النهایۀ، بیروت: دارالفکر، ١٤٠٧ه. ق  ١٩٨٦م، ج ٨، ص ٢٠٤.

[36] أحمد بن یحیی البلاذری، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار وریاض زرکلی، بیروت: دار الفکر، ١٤١٧ه. ق، ج ٣، ص ٢١٤، پاورقی.

[37] ابوحنیفه احمد بن داود الدینوری، الأخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم: منشورات الرضی، ١٣٦٨ش، ص ٢٦٧.

[38] محمد ابراهیم نواب بدایع نگار، فیض الدموع، مقدمه و تصحیح اکبر ایرانی قمی، قم : انتشارات هجرت، ١٣٧٤ش، ص ٢٣٨.

[39] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ١١، ص ٤٦؛ ج ٤، ص ٥٨ با اندک تفاوت.

[40] محمد باقر المجلسی، بحار الأنوارالجامعۀ لدرر أخبار الأئمة الأطهار، چاچ دوم ، بیروت: مؤسسة الوفاء، ١٤٠٣ه. ق، ج ٣٣، ص ١٩٣.

[41] صدرالدین السید علی خان المدنی، الدرجات الرفیعۀ فی طبقات الشیعۀ، تقدیم محمدصادق بحرالعلوم، چاپ دوم، قم : مکتبۀ بصیرتی، ١٣٩٧، مقدمه، ص ٨.

[42] المولی حیدر الشیروانی، مناقب اهل البیت ، تحقیق الشیخ محمد حسون، بی جا: مطبعۀ المنشورات الاسلامیۀ، ١٤١٤ه، ص ٢٩.

[43] الرحمانی، پیشین، ص ٧٤٨.

[44] محمد صادق النجمی، أضواء علی الصحیحین، ترجمه یحیی کمالی البحرانی، قم : مؤسسة المعارف الاسلامیۀ، ١٤١٩ه. ق، ص ٥٤.

[45] سید میر حامد حسین، عبقات الانوار فی امامۀ الأئمة الاطهار، چاپ دوم، اصفهان: کتابخانه عمومی امام امیرالمؤمنین علی ، ١٣٦٦ش ، ج ٢٢، ص ٧٦٢.

[46] قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق وازهاق الباطل ، قم : مکتبۀ آیۀ الله المرعشی، ١٤٠٩ ه. ق، ج ٢٨، ص ٢٧٤.

[47] أبوبکر محمد بن الحسن بن درید الأزدی، الاشتقاق، چاپ سوم، قاهره: ابن درید، ١٣٧٨ه. ق  ١٩٥٨م، ص ٢٧٢.

[48] ابن خلکان، وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان، تحقیق إحسان عباس، لبنان: دار الثقافۀ، ج ٣، ص ١٧٥.

[49] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٧ ص ٤٧ ٤٩.

[50] همان، ج ٢، ص ٢٨٦  ٢٨٧.

[51] محمد بن الحسین جمعه الرضی، نهج البلاغه ، تحقیق صبحی الصالح، قم: مؤسسة دارالهجرة، ١٤٠٧ ه. ، خ ٤٦.

[52] نصر بن مزاحم المنقری، وقعۀ صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، چاپ دوم، القاهرة: المؤسسةالعربیۀالحدیثۀ، ١٣٨٢، قم: منشورات مکتبۀ المرعشی النجفی، ١٤٠٤ه. ق، ص ١٤٠.

[53] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٣، ص ١٦٩ – ١٧١.

[54] در متن موجود وقعۀ صفین، سند نصر با کمی تفاوت دیده میشود.

[55] ابن ابی الحدید، پیشین.

[56] منقری، پیشین، ص ١٤١.

[57] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ١٠، ص ١٤ ١٥.

[58] همان، ص ١٥.

[59] ابن الأثیر، أسد الغابۀ فی معرفۀ الصحابۀ، بیروت: دارالفکر، ١٤٠٩ه. ق ١٩٨٩م، ج ١، ص ١٧١؛ محمد ابن سعد الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیة، ١٤١٠ه. ق ١٩٩٠م، ج ٤، ص ٣٢٨.

[60] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ١٠، ص ١٥.

[61] شیخ مفید، الإرشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد، قم: بی جا: ١٤١٣ ق، ج ١، ص ٣٣١.

[62] فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، چاپ سوم، تهران: بی جا، ١٣٩٠ق، ص ١٧٥.

[63] محمد بن علی ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، قم : بی جا، ١٣٧٩ ق، ج ٢، ص ٢٧٠.

[64] علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمۀ فی معرفۀ الأئمة، تبریز: بی جا، ١٣٨١ق، ج ١، ص ٢٧٩.

[65] مجلسی، پیشین، ج ٤٠، ص ١٩٢.

[66] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٧، ص ١٢٠.

[67] نهج البلاغه، خ ١٠٤.

[68] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٤، ص ٧٨ – ٧٩.

[69] تقی الدین احمد بن علی المقریزی، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، تحقیق محمد عبد الحمید النمیسی، منشورات محمد علی بیضون، دار الکتب العلمیة، بیروت: ١٤٢٠ه. ق، ج ١٢، ص ٢٢٤ ٢٢٦.

[70] ابن کثیر، پیشین، ج ٦، ص ٢٢٧.

[71] أبو یوسف یعقوب بن سفیان الفسوی، کتاب المعرفۀ و التاریخ، اکرم ضیاء العمری، چاپ دوم، بیروت: مؤسسة الرسالۀ، ١٤٠١ه. ق، ج ٣، ص ٣٥٦.

[72] ابو بکراحمد البیهقی، دلائل النبوة ومعرفۀ أحوال صاحب الشریعۀ، عبدالمعطی قلعجی، بیروت: دارالکتب العلمیة، ١٤٠٥ه. ق، ج ٦، ص ٤٥٨.

[73] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٤، ص ٧٣.

[74] همان، ج ٢، ص ٢٨٦٢٨٧؛ شارح در جایی دیگر، روایت را به نقل از ابوالفرج با تفاوتی میآورد که دلالت بر تساهل وی در نقل روایت های تاریخی دارد، در روایت ابوالفرج اصفهانی نام شخص حامل پرچم معاویه، حبیب بن حماد است ( همان، ج ١٦، ص ٤٨).

[75] العسقلانی، الإصابۀ فی تمییز الصحابۀ، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه، ١٤١٥ه. ق ١٩٩٥م، ج ٢، ص ٢٠٩.

[76] شوشتری، پیشین، ج ٨، ص ١٧٠.

[77] احمد بن یوسف بن مطهر الحلی، کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین، تحقیق حسن الدرگاهی، تهران: الولی، ١٤١١ه ق، ص ٧٩.

[78] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٢، ص ٢٩٠ ٢٩٥.

[79] ابو اسحاق ابراهیم ثقفی کوفی، الغارات ، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران: انجمن آثار ملی، ١٣٥٣ش، ج ٢، ص ٧٩٧.

[80] المفید، پیشین، ج ١، ص ٣٢٤.

[81] طبرسی، اعلام الوری، پیشین، ص ١٧٣.

[82] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ١٢، ص ٦٥ ٦٦.

[83] نعمان بن محمد مغربی ابن حیون، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، قم: بی جا، ١٤٠٩، ج ٣، ص ٨٠.

[84] علی بن عمر بن احمد الدارقطنی، العلل الواردة فی الاحادیث النبویۀ، الریاض : دار طیبۀ،  ١٤٠٥ه. ق، ج ٢، ص ١٢٥ ١٢٦.

[85] عبد العزیز الطباطبائی، ترجمۀ الإمام الحسین من طبقات ابن سعد(٢٣٠)، الهدف للإعلام والنشر (من القسم غیر المطبوع من کتاب الطبقات الکبیر لابن سعد )، ص ٣١.

[86] علی بن حسن ابن عساکر، تاریخ مدینۀ دمشق ، تحقیق علی شیری، بیروت: دار الفکر، ١٤١٥، ج ١٤، ص ١٧٥.

[87] علی بن حسن ابن عساکر، ترجمۀ ریحانۀ رسول الله الإمام الحسین، محمد باقر المحمودی، چاپ دوم، بی جا: مجمع احیاء الثقافۀ الاسلامیۀ، ١٤١٤ه. ق، ص ١٩٩٢٠٢.

[88] عبد الحسین الأمینی، سیرتنا وسنتنا، چاپ دوم، بیروت: دار الکتاب الاسلامی، ١٤١٢ه. ق، ص ٤٠ -٤١.

[89] المرعشی، پیشین، ج ٢٧، ص ٤٣٧.

[90] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ١٦، ص ٩ ١٠.

[91] همان ، ج ٦، ص ٣٣١.

[92] ترجمه: «ای کوتاه پا، بیا بالا ای چشم پشه»

[93] صفی پور شیرازی، منتهی الأرب فی لغة العرب، محمد حسن فؤادیان وعلیرضا حاجیان ، تهران : انتشارات دانشگاه تهران، ١٣٨٧ش، ج ١، باب الحاء.

[94] عمرو بن بحر الجاحظ، الرسائل السیاسیة، الطبعۀ الثانیۀ، بیروت : دار و مکتبۀ هلال، ١٤٢٣ق.

[95] ترجمه مثل «جری الوادی فطم علی القری» است ، ن. ک: ابو الفضل احمد بن محمد المیدانی النیسابوری، مجمع الأمثال، مشهد: آستان قدس رضوی، ١٤٠٧ق، ج ١، ص ١٦٦.

[96] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ١٥، ص ٢٥٠  ٢٥١.

[97] همان، ج ٢٠، ص ١٣٣.

[98] طه (٢٠ ) آیه ٨٤.

[99] طبری، پیشین، ج ٥، ص ٢٢١.

[100] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٥، ص ٩٦  ٩٧.

[101] همان، ج ٤، ص ١٣٦.

[102] طبری، پیشین، ج ٥، ص ٤٧٠.

[103] زمر (٣٩) آیه ٤٦.

[104] ابن ابی الحدید، پیشین ، ج ٧، ص ٩٣.

[105] اشاره به الغاشیۀ (٨٨) آیه های ٢٥و٢٦.

[106] بلاذری، پیشین، ج ١١، ص ٣٠٠؛ فسوی، پیشین، ج ٢، ص ٥٦٣.

[107] ابن سعد، پیشین، ج ١، ص ٤٩٧.

[108] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٢، ص ١٧١.

[109] الطبرانی، المعجم الکبیر، چاپ دوم، تحقیق حمدی عبد المجید السلفی، بیجا، الدار إحیاء التراث العربی، بی تا، ج ١٩، ص ٣٥٦.

[110] ابن قتیبۀ الدینوری، الإمامۀ و السیاسۀ المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت : دارالأضواء، ١٤١٠ه. ق ١٩٩٠م، ج ١، ص ٢١٤.

[111] ابن ابی الحدید، پیشین ، ج ٣، ص ٢٤٩٢٥٠.

[112] حسن بن علی ابن شعبه حرانی، تحف العقول، چاپ دوم، قم: بی نا، ١٤٠٤ه. ق، ص241.

[113] طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج ، مشهد، بی نا، ١٤٠٣ ق، ج ٢، ص ٢٤.

[114] ابن عساکر، پیشین ، ص ٣١٩.

[115] علی بن موسی ابن طاووس ، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم: انوار الهدی، ١٤١٧ق، ص ٥٤.

[116] الحلی، مثیر الأحزان ، نجف : المطبعۀ الحیدریۀ، ١٣٦٩ق، ص ٤٠.

[117] مجلسی، پیشین، ج ٤٥، ص ٩.

[118] نهج البلاغۀ، خ ٣٤.

[119] ابن ابی الحدید، پیشین ، ج ١٨، ص ١٢٣.

[120] ابن حنبل، تحقیق د. وصی الله بن محمود عباس، بیروت: دار الخانی الریاض، ١٤٠٨ه. ق، ج ٢، ص ٢٥٤.

[121] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ١٩، ص ٣٠٦ ٣٠٧.

[122] بلاذری، پیشین، ج ٣، ص ٢٠٧.

[123] طوسی، الأمالی، قم: بی نا، ١٤١٤ق، ص ٢٥٢.

[124] سعید بن هبۀ الله قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، قم: بی نا، ١٤٠٩ ق، ج ٢، ص581.

[125] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ٣، ص ٢٦٣، ترجمه به نقل از جلوه تاریخ.

[126] ابن ابی الحدید، پیشین، ج ١٤، ص ٢٨٠.

[127] همان، ج ١٥، ص ٢٧٤٢٧٥.

[128] همان، ج ٣، ص ٢٤٩  ٢٥١.

[129] همان، ج ١٥، ص ٢٧٤ ٢٧٥.

[130] ابن ابی الحدید، پیشین ، ج ٣، ص ٢٢٦٢٢٧.

[131] همان، ج ٢٠، ص ٨.

[132] همان، ج ١٨، ص ٤٠٩.

[133] همان، ج ١١، ص ٢٥١٢٥٢.

[134] همان، ج ١٢، ص ٢٥١.

[135] همان ، ج ١٥، ص ٢٣٦.

[136] همان، ج ١٦، ص ٢٧.

[137] همان ، ج ١٦، ص ١٣١٤؛ نویسنده در مقاله ای با عنوان "آسیب شناسی روایات ابن ابی الحدید درباره امام حسین در شرح نهج البلاغه " در مجله علمی پژوهشی علوم حدیث، شماره ٥٤ به بررسی و نقد این روایت ها پرداخته است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان