هفته نامه چلچراغ - ابراهیم قربانپور: اینها چیزهایی بودند که استاد بزرگ ادبیات فارسی دانشگاه تهران وقتی نخستین مجموعه داستان به شهرترسیده غلامحسین ساعدی را خواند، به زبان آورد. میتوان با این ادبیات موافق نبود و به جایش از واژههای «نبوغ و بیقراری» استفاده کرد. میشود کمی چاشنی سیاست به زندگی او زد و گفت «شورش و انقلاب». میشود سراغ رشتهای که در آن تخصص دانشگاهی داشت، روانشناسی، رفت و گفت «ازهمگسیختگی». اما میشود هم شبیه یک خواننده واقعی، شبیه کسی که داستان میخواند که داستان خوانده باشد، با او روبهرو شد و گفت «هولناک و رمزآلود».
واژهها چیزی را درباره غلامحسین ساعدی تغییر نخواهند داد. آشفتگی و آشوب کارنامه ادبی ساعدی همان آشفتگی و آشوبی بود که در همه زندگیاش جاری بود. همان آشوبی که نمیگذاشت به نشستن در مطب روانپزشکیاش قناعت کند و به طبابت کردن برای چند نفری که پالودن روانشان را به دست او میسپردند. همان آشوبی که مطب او را به جای آنکه جایی باشد برای کسب درآمد از بیماریهای روحی مردم، به پاتوقی برای نویسندگان کمبضاعتی تبدیل کرده بود که راه تهران میگیرند. همان آشوبی که او را از تهران به پاریس کشاند و بعد با لباس غربت بر سر زندگی او چنبره زد تا خیلی زودتر از چیزی که سهمش بود، دنیا را رها کند.
گوهر مراد، اگر بود، 13 دی 82 ساله میشد. به یادبود میلادش تصمیم گرفتیم این بار به کارنامه او در حوزه ادبیات نمایشی نگاهی کنیم. فیلمنامهها و نمایشنامههایی که اگر نه بیشتر از داستانهای او، لااقل به همان اندازه خواندنی و نبوغآمیزند.
1. بر پرده سینما
در اینکه باید موج نوی سینمای ایران را از کدام فیلم و فیلمساز آغاز کرد، هنوز توافقی در کار نیست. عدهای فیلمهای «گاو» از داریوش مهرجویی و «قیصر» از مسعود کیمیایی را آغاز این سینما میدانند و عدهای عقبتر تا فیلمهایی مانند «شب قوزی» یا «خشت و آینه» پیش میروند. عدهای معتقدند اگر «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایی بههنگام اکران شده بود، میتوانست آغازگر این جریان باشد. به هر یک از این روایتها که اطمینان کنیم، یک چیز بدون تغییر میماند. سهم غلامحسین ساعدی و داستانهای او در شکلگیری جریان سینمای موج نوی ایران.
بههیچوجه تصادفی نبود که مشخصا دو اثر از اولین نمونههای موج نوی سینما از داستانهای گوهر مراد اقتباس شده بودند. موج نوی سینمای ایران از اساس محملی بود برای بیان دغدغههای مردمی که سینما تا آن زمان جز تخدیر و فراموشی برایشان چیزی نداشت و مسلما یکی از منابع اولیه برای یافتن چنین محتوایی ادبیات داستانی بود که حداقل به اندازه چند دهه از سینما پیش افتاده بود. همان دو اقتباس اول از کارهای غلامحسین ساعدی از قضا دو رشته بههمتنیده ریسمان مجموعه آثار او را برای تماشاگران آشکار میکردند.
«گاو» فیلمنامهای بود برگرفته از یکی از داستانهای مجموعه داستان بههمپیوسته «عزاداران بیل» که در یک روستا میگذشت و «آرامش در حضور دیگران» از داستانی به همین نام در مجموعه «واهمههای بی نام و نشان» اقتباس شده بود که به دغدغههای طبقه متوسط شهری میپرداخت. دو داستان از فضای ایران بعد از اصلاحات ارضی که یکی در فضایی وهمآلود و آمیخته به خرافه میگذشت (اگرچه مهرجویی آن فضای وهمآلود داستانهای کتاب را به نفع اگزیستانسیالیسمی که از اروپا همراه آورده بود، کنار بگذارد) و دیگری در فضاهای شهری تنگ و عبوس آمیخته به گونهای ناتورالیسم و در مواردی اکسپرسیونیسم ادبی. (در ادبیات غربی نیز فاصلهای بسیار کوتاه از ناتورالیسم هوپتمان در «بافندگان» تا اکسپرسیونیسم ارنست تولر وجود داشت.)
«آرامش در حضور دیگران» فیلمنامهای است از طبقه متوسط شهرنشین با دغدغههای مدرن برآمده از زندگی شهری که تازه جای پایی در ادبیات داستانی پیدا کرده بود. احتمالا اولین نمونه و یکی از درخشانترین نمونههای تقابل نسلی در سینمای ایران. پدری که قصد دارد دوران فراغت بعد از بازنشستگی از ارتش را در کنار دختران جوانش در تهران بگذراند، اما با مناسبات شهر نوشده کنار نمیآید، در کنار دخترانی که اگرچه به ظاهر شادکاماند، اما از اندوهی ناخواسته و بیدلیل رنج میبرند. ساعدی موفق شده بود همان فضای سنگین و پرواهمهای را که به کمک کلمات در داستان ساخته بود، با ناصر تقوایی در فیلمنامه نیز ایجاد کند، به شکلی که از آغاز تا پایان فیلم گرفتگی فضا بهخوبی احساس میشود.
در عوض «گاو» بیشتر حاوی گونهای رئالیسم مفرط اجتماعی در روایت داستانی از فقیرترین طبقات جامعه است. ساعدی و مهرجویی در فیلمنامه توانستهاند با محو کردن عناصر داستانی که با پاشیدن رنگ وهم و هراس رئالیسم اثر را خدشهدار میکنند، به رئالیسمی ناب نزدیک شوند که بعدتر آن را در «دایره مینا» نیز تکرار کردند. مهرجویی و ساعدی علاوه بر ترکیب کردن بعضی عناصر داستانی چند داستان دیگر مجموعه «عزاداران بیل» با استفاده بهجا از پاساژهای تصویری تبدیل تدریجی شخصیت مشحسن به گاو را از فرم هراسآور ادبی خارج و به استحالهای تدریجی با چاشنی بیشتر اجتماعی تبدیل کردند.
هر دو اقتباس مهرجویی از ساعدی بهطور مشخص به طبقاتی از اجتماع میپرداختند که فرصت چندانی برای ظهور در آثار دیگران نداشتند. فقر مفرطی که در «گاو» به جنون یک روستایی و در «دایره مینا» به ورود جوانی ساده به جریانی گسترده از فساد در شبکه توزیع بیمارستانی خون میشود، طبعا چندان به مذاق صاحبان قدرت خوش نمیآمد و باعث شد تا «دایره مینا» چهار سال در توقیف باقی بماند.
مهرجویی قصد ساختن فیلمنامه دیگری از ساعدی به نام «مولوس کورپوس» را هم داشت که از داستان «خانه باید تمیز باشد» از مجموعه «آشفتهحالان بیداربخت» اقتباس شده بود، اما هرگز به سرانجام نرسید. فیلمنامه درباره خانواده سه نفرهای است که برای سفر به شمال میروند و در ویلایی که اقامت در آن را از دوستی هدیه گرفتهاند، ساکن میشوند، اما متوجه میشوند ویلا یکسره پر از حشرات و جانوران موذی عجیب است. تلاشهای شبانهروزی مرد خانواده و پسرک همسایه برای کشتن حیوانات بیثمر میماند و هر روز انواعی عجیبتر و شگفتتر از حیوان جایگزین آنهایی میشوند که روز پیشتر به ضرب بیل و سم و… از بین رفتهاند. داستان این بار یکسره در فضای وهمآلود کلاسیک داستانهای ساعدی میگذرد و تا حدود زیادی نمادین به نظر میرسد.
2. بر صحنه نمایش
ساعدی در هنر نمایش به شکل منحصربهفردی خودانگیخته بود. حقیقت این است که ساعدی عملا هیچ آموزشی برای نمایش ندیده بود و چندان به شکل غربی نمایشنامه آگاه نبود. به همین خاطر نوعی تکامل تدریجی فن نمایشنامهنویسی در مجموعه آثار او قابل مشاهده است. اگرچه مجموعه نمایشنامههای کوتاهی که درباره انقلاب مشروطه به ترکی و فارسی نوشته است، امروز چندان جذاب به نظر نمیرسند، اما در عوض مجموعه نمایشنامهای که بهعنوان «لالبازی» منتشر شده است و درحقیقت مجموعه 10 پانتومیم چند نفره است، نشانه نبوغی بیپایان است. در «لالبازیها» ساعدی مفاهیم کاملا انتزاعی مانند طالع را به وسیله نمایشنامههایی بیکلام مجسم کرده است. برای مثال پانتومیم طالع، مردی است که مانند یک پرنده درون قفس است و مرد دیگری به او آب و نان میدهد و در ازای دریافت پول از دیگران درست مانند پرنده او را وادار میکند فال بکشد و درصورتیکه فال موجب رضایت مشتری نشود، او را با شلاق تنبیه میکند.
از نمایشنامههای «چوب به دستهای ورزیل» و «بهترین بابای دنیا» به بعد بهتدریج آثار نمایشی او به تکامل میرسند. «چوب به دستها…» تجربهای روستایی نزدیک به فضای داستانی «عزاداران بیل» است (جعفر والی داستان «گاو» را اولین بار به قصد تمرینی برای «چوب به دستها…» اجرا کرد) که رگههایی از سمبولیسم ابتدایی را در آن میتوان یافت. روستاییان گروهی را برای محافظت در برابر جانوران استخدام میکنند، اما بهزودی آنها خود جانورانی میشوند که رها شدن از آنان مسئله اصلی روستاییان میشود. نقطه اوج تکامل این نمادگرایی سیاسی درنهایت به نمایشنامه «آی بیکلاه آی باکلاه» منجر شد که در آن بهوضوح نسبت میان روشنفکران و کنشگران سیاسی با جامعه مورد بحث قرار میگیرد.
در مقابل «بهترین بابای دنیا» اوجگیری تدریجی دیالوگنویسی ساعدی را نشان میدهد که بهزودی به نقطه قوت اصلی نمایشنامههای او تبدیل شد. احتمالا بهترین نمونه توانایی ساعدی در دیالوگنویسی را باید در «وای بر مغلوب» جستوجو کرد. نمایشنامهای که توانایی ساعدی در تغییر جایگاه پرسوناژها در متن نمایشی و مناسبات قدرت میان آنها را به موجزترین شکل ممکن و تنها به واسطه کلام منتقل میکند. «وای بر مغلوب» داستان زن نیمهمجنونی است که با دو دختر و دو خدمتکار زن سالخورده زندگی میکند. مردی که خود را از خویشان خانواده معرفی میکند، به خانه آنها وارد میشود و بخش عمدهای از نمایش به کنشهای میان خانم و این مرد جوان سپری میشود.
همان آشفتگی و آشوبناکی که در کارنامه داستانی ساعدی مشهود است، در نمایشنامههای او هم به چشم میخورد؛ آشفتگی کسی که تمایل دارد تا هر چیز شدنی را بیازماید و تجربه کند و در این میان کمترین اعتنایی به قواعد شناختهشده و رسمی ندارد. شاید بسیاری از نمایشنامههای ساعدی امروز چندان مورد توجه نباشند، اما رگههای پررنگ و باشکوه نبوغ هنوز هم در آنها روشن است.
3. در دفتر روزگار
ساعدی نویسنده اضطراب زمانه بود. شاید امروز هم هنوز سنجیدن هنر ساعدی با معیارهای رسمی راوی جایگاه حقیقی و درست او در تاریخ ادبیات نمایشی ایرانی نباشد. ساعدی در تلاش بود شرارههای آتشی را که به دامان جامعه در حال تغییر ایرانی افتاده بود، بر پهنه کاغذ ثبت کند و چه انتظار بیهودهای است آنکه حبس کردن آتش در کاغذ آن را نسوزاند و خواننده را آشفته نکند. نوشتههای ساعدی برای همیشه اضطراب زمانه را در خود به یادگار نگه خواهند داشت. حتی در زمانهای که اضطراب را اجری نمیگذارد…