ماهان شبکه ایرانیان

جلوه ی معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خمسه ی نظامی گنجوی

یکی از شاهکارهای نظامی گنجوی، اشعار زیبا، دلنشین و هنرمندانه ای است که در ستایش رحمة للعالمین، خاتم النبیین، پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، و معجزۀ شگفت انگیزش، معراج، سروده شده است

1-مقدمه:

یکی از شاهکارهای نظامی گنجوی، اشعار زیبا، دلنشین و هنرمندانه ای است که در ستایش رحمة للعالمین، خاتم النبیین، پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، و معجزۀ شگفت انگیزش، معراج، سروده شده است. واقعۀ معراج پیامبر از همان نخستین لحظاتی که از زبان گهربار رسول خدا، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، مطرح شد مورد شک و تردید و انکار افراد سست ایمان و بی ایمان قرار گرفت. امّا گویندگان زبان فارسی از سپیده دم تولد شعر فارسی و شروع رشد و بالندگی آن به ویژه از سدۀ پنجم به بعد ضمن بیان اعقتاد راسخ خود نسبت به این واقعه و معجزۀ الهی، به زیبایی، آن را به تصویر کشیدند و در آینۀ شعر خویش منعکس کردند. اکثر این شاعران اینگونه اشعار را پس از حمد و ستایش ذات باری تعالی در پیش درآمد آثار منظوم خویش قرار دادند که نظامی از جملۀ آنها است.

بررسی پنج گنجچ حکیم نظامی و دیوان اشعارش نشان می دهد که این گویندۀ توانا نه تنها این واقعه و معجزۀ الهی را پذیرفته و به آن ایمان داشته بلکه اتفاقات مهم آن سفر ملکوتی و آسمانی را از آغاز تا انجام با قلمی سحرآفرین و بیانی هنرورزانه به سلک نظم کشیده و تقدیم خوانندگان و دوستداران سحر حلال خویش کرده است. در شعر نظامی برخی از مسائل قطعی و غیر قابل شبهۀ مربوط به معراج-جز مسألۀ رویت خداوند-که اغلب راویان نیز به آنها اشاره کرده اند بیان شده است که بررسی و تحیلل این گونه اشعار خط سیر عقیدتی و فکری این گویندۀ توانا را نسبت به این رویداد مهم نشان می دهد. از آنجا که تاکنون پژوهشی موضوعی در مورد معراج نامه های نظامی صورت نگرفته است، بنابراین در این مقاله سعی می شود تا تصویری اجمالی از معراج رسول خدا، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، در سروده های حکیم نظامی به صورت موضوعی ارائه شود و مسائل مهم مطرح شده توسط این سحرآفرین میدان شعر فارسی در این زمینه به رشتۀ تحریر در آید. بدیهی است که بحث دربارۀ معراج نامه های نظامی از دیدگاه ساختاری، زبانی و ادبی وقتی دیگر و نوشتاری دیگر را می طلبد.

2-بحث لغوی و اصطلاحی معراج:

اهل لغت، معراج را به معنی نردبان، آلت عروج و آنچه بتوان با آن بالا رفت آورده اند و عروج را به معنی به آسمان رفتن و به بالا رفتن. در مورد واژۀ معراج نظراتی ابراز شده است از جمله این که: «معراج بر وزن مفعال آلت صعود و عروج است. برخی آن را اسم زمان به حساب آورده اند؛ مانند معاد که روز وعده و قیامت است و بعضی دیگر آن را مصدر میمی دانسته اند، به معنی عروج و صعود کردن»(عمادزاده، 1364: 88)به عقیدۀ مسلمانان، معراج عبارت است از سیر شبانه و سفر آسمانی و ملکوتی پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، که در سه مرحله صورت گرفته است.

1-حرکت شبانه از مکه تا بیت المقدس و مسجد الاقصی به وسیلۀ مرکبی به نام براق و با همراهی جبرئیل امین.

2-عروج از مسجد الاقصی تا مکان سدرد المنتهی در آسمان هفتم با وسیله ای به نام معراج تا آسمان دنیا و از آنجا به وسیلۀ براق یا بال جبرئیل. (روایات در این مورد متفاوت است)

3-حرکت از سدرة المنتهی به سوی عالم غیب و ملکوت اعلی و مشاهدۀ اسرار آفرینش و هستی و عجایب بی شمار و رسیدن به مقام قاب قوسین توسط مرکب یا وسیله ای به نام رفرف و بدون همراهی جبرئیل و در نهایت رسیدن به وصال حق و بالاترین مراتب قرب الهی و مشاهدۀ محبوب ازلی به چشم دل و شنیدن آنچه باید می شنید و دیدن آنچه می بایست می دید.

3-آیات و روایات مربوط به معراج:

ماجرای معراج پیامبر در آیاتی از قرآن کریم و بعضی روایات از ائمۀ اطهار مطرح شده است که همه دلیل بر اثبات و تأیید این سفر آسمانی آخرین فرستادۀ الهی و رفع هرگونه شک و شبهه نسبت به این رویداد است. خداوند در اولین آیۀ سورۀ اسراء می فرماید:

«سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الّذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انّه هو السمیع البصیر»:

پاک و منزه است خدایی که در شبی بنده اش را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی که گرداگردش را پربرکت ساخت برد تا آیات خود را به او نشان دهد؛ بدرستی او شنوا و بیناست.

همچنین بنا به گفتۀ اغلب مفسران قرآن کریم، هجده آیۀ اغاز سوره نجم به ویژه آیات سیزدهم تا هجدهم مربوط به معراج پیامبر است. علاوه بر آیات قرآن، احادیث و روایاتی نیز از زبان معصومین دربارۀ معراج نقل شده است. به غیر از آیات و روایات در بعضی از ادعیه و زیارت نامه ها نیز به معراج پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، اشاره شده است که برای جلوگیری از اطالۀ کلام از ذکر آن موارد خودداری می شود.[1] تمامی این آیات، روایات، ادعیه و زیارت نامه ها به همراه دلایل عقلی دیگر، که اغلب در کتب تفسیر ذکر شده اند، واقعۀ معراج را به عنوان یک اصل مسلم اسلامی و معجزۀ شگفت انگیز پیامبر اکرم اثبات می کنند.

4-راویان واقعۀ معراج:

در کتاب سیرت رسول اللّه (اسحق بن همدانی، 1361: 390-410)و خلاصة السیره (محمد بن عبد اللّه عمر، 1368: 91-98)پنج نفر به عنوان راویان معراج به همراه روایتشان معرفی شده اند که عبارتند از: عبد اللّه بن مسعود، حسن بن ابو الحسن بصری، عایشه، ام هانی و ابو سعید خدری. در کتاب دلایل النّبوة از افرادی از قبیل: شداد بن اوس، ابو هریره، جابر بن عبد اللّه انصاری، ابن شهاب از قول ابن مسیب، عایشه، انس بن مالک، ابن عباس، قتادة از انس بن مالک، زر بن جبیش از قول حذیفه و دیگران به عنوان راویان معراج نام برده شده است(بیهقی، 1361، ج 2: 82-110). در تفاسیر معروف نیز راویان واقعه معراج را معرفی کرده اند؛ از جمله مؤلف تفسیر روض الجنان که روایت معراج را از قول انس بن مالک، ابو هریره، عبد اللّه عباس، عایشه، امّ هانی و مالک بن صعصعه به اختلاف الفاظ و اتفاق معانی ذکر می کند(خزاعی نیشابوری، 1367، ج 12: 129-158). در تفسیر معروف کشف الاسرار نیز واقعۀ معراج از قول انس بن مالک، ابو سعید خدری، شدّاد بن اوس، ابو هریره، ابن عباس و عایشه نقل شده است (میبدی، 1376، ج 5: 484-500). خلاصۀ سخن آن که حدود 23 تا 30 نفر از صحابه پیامبر اکرم و دیگران روایت معراج را نقل کرده اند که خوانندۀ این روایات پس از مطالعه به این نتیجه می رسد که در اصل موضوع معراج اختلاف در باین وجود ندارد بلکه در مسائل جزئی معراج اختلافاتی در گفتار این راویان دیده می شود.[2]

به این نکته نیز باید توجه داشت که پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، معراج های متعدد داشته اند که با توجه به روایات اصیل و قابل اعتماد نقل شده از ائمۀ اطهار دوبار به صورت جسمانی بوده است و در حالت بیداری و مواردی دیگر به صورت روحانی. بنابراین بخشی از اختلافات موجود در روایات مربوط به معراج می تواند ناشی از همین مسأله باشد؛ به این معنی که بعضی از روایات مربوط به یک معراج جسمانی است و تعدادی مربوط به آن دیگری و امکان دارد بخشی دیگر نیز مربوط به معراج های روحانی پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، باشد.

5-روایت موردنظر نظامی در معراج نامه ها:

به نظر می رسد حکیم نظامی اغلب روایات مربوط به معراج را از پیش چشم گذرانده است، اما مطالعه و دقت در مطالبی که در معراج نامه های خود بیان کرده ثابت می کند که این سخنور توانا بیشتر به روایت امّ هانی دختر ابو طالب و روایت ابو سعید خدری، که کامل ترین روایت در مورد معراج است و مأخذ و مصدر بسیاری از معراج نامه های فارسی و عربی است نظر داشته است. وی بخشی از مسائل مطرح شده در معراج نامه های خود را از این دو روایت و بخشی را از دیگر روایات اقتباس کرده است.

6-جلوۀ معراج در شعر نظامی

1-6-آغاز معراج از خانۀ امّ هانی:

در مورد این که مبدا معراج کجا بوده اختلاف است. اهل تفسیر و راویان معراج، مبدا معراج را مکه، مسجد الحرام، خانۀ امّ هانی خواهر حضرت علی، علیه السّلام، سرزمین ابطح،[3]  شعب ابی طالب و خانۀ خدیجه بنت خویلد دانسته اند. اما آنچه معروف تر و صحیح تر است و مورد اتفاق نظر اغلب مفسران و راویان معراج، این است که عروج پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، از خانۀ امّ هانی صورت گرفته است. به نظر نظامی، آغاز و مبدا معراج رسول خدا، منزل امّ هانی خواهر حضرت علی، علیه السّلام، بوده است:

 

شبی رخ تافته زین دیر فانی

به خلوت در سرای امّ هانی

 

رسیده جبرئیل از بیت معمور

براقی برق سیر آورده از نور

 

(خسرو و شرین: 19/370-20)[4]

2-6-براق مرکب پیامبر در شب معراج:

در کتب تفسیر و کتاب هایی که دربارۀ معراج پیامبر نوشته شده است در توصیف براق، مرکب شگفت انگیز و سریع السیر پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، در شب معراج، مطالبی آورده شده است از جمله در تفسیر عیاشی از قول عبد اللّه بن عطا حدیثی نقل شده است که امام جعفر صادق فرمود: همانا جبرئیل با براق نزد پیامبر آمد و آن براق کوچک تر از اسب و بزرگ تر از الاغ بود. درحالی که گوش هایش را تکان می داد، چشمانش را به سم ها دوخته و هره گامش به اندازه یک چشم انداز بود(عیاشی، 1421 قمری، ج 3: 31). در تفسیر کشف الاسرار نیز از قول پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، آمده است: «براق را دیدم میان صفا و مروه ایستاده، دابّه ای از درازگوش مه و از استر کم، رویش چون روی مردم، گوش چون گوش فیل، عرف چون عرف اسب، پای چون پای اشتر، ذنب چون ذنب گاو، چشم چون ستارۀ زهره، پشت وی از یاقوت سرخ، شکم وی از زمرّد سبز، سینۀ وی از مروارید سپید، دو پر داشت به انواع جواهر مکلّل، بر پشت وی رحلی از زر و حریر بهشت. جبرئیل گفت: یا محمد، ارکبه. برنشین» (میبدی، 1376، ج 5: 484-485)و مؤلف تفسیر روض الجنان نیز توصیفی با اندکی اختلاف ذکر کرده و همچنین نوشته است: «و او را(براق)دو پر بود چون پر طاووس، رفتنش چون برق بود و یک گام او چشم زخم بود»(خزاعی نیشابوری، 1367، ج 12: 130). در کتب دیگر هم مطالبی از همین قبیل و یا با اندکی تفاوت در مورد براق آمده است.

از میان توصیفات گوناگون که در مورد براق ذکر شده است، سخن سرای گنجه بیشتر به سرعت سیر و حرکت، زیبایی و آراستگی، قدرت بیش از حد و ویژگی های ظاهری این مرکب توجه داشته است و گاه با ساختن ترکیبات جدید و ارائه استعارات، تشبیهات و کنایات دلپسند و توصیفات شاعرانۀ هنرمندانه، تصویری بسیار دیدنی و توأم با خلاقیت و نوآوری ارائه می دهد که به ذکر بعضی موارد اکتفا می شود.

1-2-6-سرعت خارق العادۀ براق:

در شب تاریک بدان اتفاق

برق شده پویۀ پای براق

(مخزن الاسرار: 4/10)

رسیده جبرئیل از بیت معمور

براقی برق سیر آورده از نور

(خسرو و شیرین: 20/370)

براقی شتابنده زیرش چو برق

ستامش چو خورشید در نور غرق

از آن خوش عنان تر که آید گمان

وز آن تیز روتر که تیر از کمان

شتابنده تر وهم علوی خرام

ازو باز پس مانده هفتاد گام

چنان شد که از تیزی گام او

سبق برد بر جنبش آرام او

(شرفنامه: 7/218، 11، 12، 15)

چون درآورد در عقابی پای

کیک علوی خرام جست ز جای

هرچه را دید زیر گام کشید

شب لگد خورد و مه لگام کشید

و هم دیدی که چونگذارد گام؟

برق چون تیغ برکشد ز نیام؟

سرعت عقل در جهانگردی

جنبش روح در جوانمردی

بود با راهواریش همه لنگ

با چنین پی فراخی اش همه تنگ

(هفت پیکر: 1/8، 4-7)

2-2-6-زیبایی و آراستگی ظاهری براق:

نگارین پیکری چون صورت باغ

سرش بکر از لگام و رانش از داغ

نه ابر از ابر نیسان دُرفشان تر

نه باد از باد بستان خوش عنان تر

چو دریایی ز گوهر کرده زینش

نگشته و هم کس زورق نشینش

(خسرو و شیرین: 21/370-23)

در جای دیگر براق را در زیبایی به کبوتر و در خرامیدن و سرعت به کبک و باز مانند می کند که چون فاخته گریزان و خوش رفتار است درحالی که فرّ و شکوه همای را با خود دارد.

کبک وش آن باز کبوتر نمای

فاخته رو گشت به فرّ همای

(مخزن الاسرار: 5/10)

ستام براق را چون خورشید غرق نور و خودش را چون سهیل می بیند و توصیف می کند:

براقی شتابنده زیرش چو برق

ستامش چو خورشید در نور غرق

سهیلی بر اوج عرب تافته

ادیم یمن رنگ ازو یافته

(شرفنامه: 7/218-8)

3-2-6-قدرت بیش از حد و دیگر ویژگی های براق:

قوی پشت و گران نعل و سبک خیز

به دیدن تیزبین و در شدن تیز

(خسرو و شیرین: 24/370)

بریشم دمی بلکه لؤلؤ سمی

رونده چو لؤلؤ بر ابریشمی

نه آهو ولی نامش از مشک پر

چو دندان آهو براموده دُر

به عالم گشایی فرشته وشی

نه عالم گشایی که عالم کشی

به شبرنگی از شبچرا گشته مست

چو ماه آمده شب چراغی به دست

پیمبر بدان ختلی رهنورد

برآورد از این آب گردنده گرد

(شرفنامه: 9/218، 10، 13، 14، 17)

4-2-6-ارائۀ ترکیبات جدید و تصاویر زیبا:

از ویژگی های مهم شعر نظامی قدرت ترکیب سازی، تصویرگری و مضمون آفرینی است که اغلب با نوآوری و ابتکار همراه است. او در توصیف براق نیز ترکیبات جدید و تصاویر دلپسند با استفاده از ابزارهای بیانی، به همراه تخیلات شاعرانه، ارائه می دهد که اغلب این ترکیبات و تصاویر توأم با خلاقیت در اثار قبل از او سابقه ای ندارد. برخی از این ترکیبات عبارتند از: نسفته تخت، رخش بلند آخر، کبک علوی خرام، رقص پای براق، باز کبوتر نمای، براق برق سیر، خنگ شباهنگ.

بر سفت چنان نسفته تختی

طیاره شدی چو نیک بختی

(لیلی و مجنون: 2/394)

رخش بلند آخرش افکند پست

غاشیه را بر کتف هرچه هست

(مخزن الاسرار: 13/9)

چون درآورد در عقابی پای

کبک علوی خرام جست ز جای

(هفت پیکر: 91/8

کبک وش آن باز کبوترنمای

فاخته رو گشت به فرّ همای

(مخزن الاسرار: 5/10)

رسیده جبرئیل از بیت معمور

براق برق سیر آورده از نور

(خسرو و شیرین: 20/370)

چون محمّد به رقص پای براق

در نبشت این صحیفه را اوراق

(هفت پیکر: 10/8)

داده فراخی نفس تنگ را

نعل زده خنگ شباهنگ را

(مخزن الاسرار: 23 /8)

3-6-حرکت از مکه به سوی مسجد الاقصی:

بنا به نص صریح قرآن در آیۀ اول از سورۀ اسراء پیامبر اکرم در شب از مکه به سوی مسجد الاقصی سیر داده شد. این مرحله از سفر آسمانی پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، به صورت طی الارض بوده و جبرئیل و براق، پیامبر را همراهی کرده اند. در این مرحله از سفر، پیامبر خدا با تعدادی از فرشتگان و انبیای گذشته دیدار و ملاقات می کند. در مسجد الاقصی بجرئیل تمامی پیامبر ان الهی را به همراه فرشتگان جمع می کند. صف هایی ترتیب می دهد و سپس دست پیامبر را گرفته پیشاپیش آنان می برد. همه به پیامبر اقتدا می کنند و د و رکعت نماز بجای می آورند(خزاعی نیشابوری، 1367، ج 12: 136-137). این مرحله از سفر پیامبر در شعر نظامی این گونه جلوه کرده است:

محمد که سلطان این مهد بود

ز چندین خلیفه ولیعهد بود

سرنافه در بیت اقصی گشاد

ز ناف زمین سر به اقصی نهاد

(شرفنامه: 1/218 -2)

پیامبر در مسیر حرکت به سوی مسجد الاقصی از فراز شهر مدینه نیز عبور کرده است. نظامی در بیتی می گوید:

چو مرغی از مدینه بر پریده

به اقصی الغایت اقصی رسیده

(خسرو و شرین: 2/371)

نموده انبیا را قبلۀ خویش

به تفضیل امانت رفته در پیش

چو کرده پیشوایی انبیا را

گرفته پیش راه کبریا را

(همان: 2/371-3)

4-6-از مسجد الاقصی تا سدرة المنتهی:

مرحلی دوم سفر آسمانی پیامبر از مسجد الاقصی تا مکان سدرد المنتهی در آسمان هفتم با وسیله ای به نام معراج تا آسمان دنیا صورت گرفته است و از آنجا به وسیلۀ بال جبرئیل یا براق(روایات در این مورد اختلاف دارند)تا حدّ سدرة المنتهی. در تفسیر کشف الاسرار آمده است: «پس بجرئیل دست من بگرفت و می برد تا به صخره ای. جبرئیل آواز داد. میکائیل را خواند. میکائیل آواز داد. جمعی فرشتگان را خواند به نام های ایشان تا معراج از فردوس به آسمان دنیا آوردند و از آسمان دنیا به بیت المقدس فروگذاشتند و معراج شبیه نردبانی بود یکسر به صخره داشت و یک سر به آسمان دنیا، یک جانب وی از یاقوت سرخ و دیگر جانب از زبرجد سبز و درجه های آن یکی از زر، یکی از سیم، یکی از یاقوت، یکی از زمرّد، یکی از مروارید»(میبدی، 1367، ج 5: 487). در همین کتاب در جای دیگر آمده است: «رسول خدا، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، گفت: و از آسمان دنیا جبرئیل مرا به پر خیوش گرفت و به آسمان دوم برد و سپس به آسمان سوم و در نهایت تا آسمان هفتم پیش می روند. (همان، نقل به اختصار: 490-491)مشابه این گونه روایات از قول دیگران از جمله انس بن مالک نقل شده است با این تفاوت که مرکب رسول الله را تا آسمان هفتم همان براق دانسته است (بیهقی، 1361: 91-93).

حکیم نظامی در شعر خود مرحله دوم سفر پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، را از مسجد الاقصی تا سدرة المنتهی و استقبال فرشتگان، تهنیت و شادباش آنان و دیدار پیامبران الهی را در طی این مسیر به زیبایی به تصویر کشیده است. فرشتگان عالم ملکوت چشم انتظار قدوم مبارک پیامبرند و برای دیدارش بی قرار و شیدا. از زبان جبرئی لخطاب به رسول اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، قبل از صعود می گوید:

بگذران از سماک چرخ سمند

قدسیان را در آر سر به کند

عطر سایان شب به کار توند

سبزپوشان در انتظار تواند

نازنینان مصر این پرگار

بر تو عاشق شدند یوسف وار

خیز تا در تو یک نظاره کنند

هم کف و هم ترنج پاره کنند

(هفت پیکر: 5/7-8)

در جای دیگر می گوید:

سواد فلک گشته گلشن بدو

شده روشنان چشم روشن بدو

(شرفنامه: 20/218)

در این سیر آسمانی پیامبران الهی نیز آرزومند دیدار اویند و بی قرار و مشتاق و در خدمت:

بپرداخت نزلی به هر منزلی

چنان کو فروماند و تنها دلی

شده جان پیغمبران خاک او

زده دست هریک به فتراک او

کمر بر کمر کوه بر کوه راند

گربوه گریوه جنبیت براند

به هارونیش خضر و موسی دوان

مسیحا چه گویم؟ز موکب روان

(شرفنامه: 3/219-6)

تمام منازل فلکی را با شهپر جبرئیل(یا براق)پس پشت می گذارد. در طول این مسیر ستارگان و سیارات و صور فلکی نز از حضور پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلئ م، بهره ها می برند. اطلاعات نجومی و مهارت شاعر دست به دست هم می دهند تا تصاویری زیبا خلق شود:

می برید از منازل فلکی

شاهراهی به شهپر ملَکی

ماه را در خط حمایل خویش

داد سر سبزی از حمایل خویش

بر عطارد ز نقره کاری دست

رنگی از کورۀ رصاصی بست

زهره را از فروغ مهتابی

برقعی برکشید سیمابی

گرد راهش به ترکتاز سپهر

تاج زرّین نهاد بر سر مهر

سبز پوشید چون خلیفۀ شام

سرخ پوشی گذاشت بر بهرام

مشتری را ز فر قسر تا پای

دردسر دید و گشت صندل سای

تاج کیوان چو بوسه زد قدمش

در سواد عیبر شد عملش

(هفت پیکر: 12/8-19 )

نظامی از این گونه توصیفات و قدرت نمایی های شاعرانه بسیار دارد که از ذکر موارد دیگر خودداری می شود.

5-6-رسیدن به سدرد المنتهی و ناتوانی جبرئیل از همراهی پیامبر:

در توصیف درخت سدرة المنتهی آورده اند: «مصطفی گفت: از آسمان هفتم برگذشتم تا به سدرة المنتهی رسیدم. درختی عظیم دیدم. نبقها مثل قلال هجر احلی من السعل و الین من الزّبد و ورقها مثل آذان الفیلة.[5] آنگه جبرئی لمرا گفت: ای محمّد، تو فرا پیش باش. من گفتم: لابل که تو در پیش باش، جبرئیل گفت: تو نزد خدای عزّ و جل از من گرامی تری، به تقدّم تو سزاوازتری. آنگه من فرا پیش بودم و جبرئیل بر اثر من می آمد. به اوّل پرده رسیدم از پرده های درگاه عزّت. جبرئی لپرده بجنبانید، گفت: منم جبرئیل و محمد با من. از درون پرده فرشته ای آواز داد که: اللّه اکبر. آنگه دست خویش از زیر پرده بیرون کرد و مرا در درون پرده گرفت و جبرئیل، بر در بماند. گفتم: ای جبرئیل، چرا ماندی؟گفت: یا محمّد و ما مّنا الا له مقام معلوم. این مقام معلوم من است و منتهی علوم خلایق است. دانش خلایق تا اینجا بیش نرسد چون اینجا رسد برنگذرد»(میبدی، 1367، ج 5: 492).

از دیگر موضوعات راجع به معراج پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، که در شعر نظامی انعکاس یافته است، مسأله ناتوانی جبرئیل، علیه السّلام، از همراهی با پیامبر از محل سدرة المنتهی به بعد است. نه تنها جبرئیل بلکه فرشتگان دیگر چون میکائیل و اسرافیل و همچنین براق و رفرف نیز باز می مانند و رسول خدا، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، بقیۀ راه را به تنهایی پشت سر می گذارد. در حدیث معراج آمده است: فلّما بلغ سدرة المنتهی الی الحجب فقال جبرئیل تقّدم یا رسول اللّه لیس لی ان اجوز هذا المکان و لو دنوت انملة لاحترقت[6] (فروزانفر، 1366: 143). انعکاس این موضوع در شعر نظامی تصاویر زیبایی را خلق کرده است:

مرغ پر انداخته یعنی ملک

خرقه در انداخته یعنی فلک

(مخزن الاسرار: 8/9)

هم سفرانش سپرانداختند

بال شکستند و پر انداختند

پرده نشینان که رهش داشتند

هودجِ او یک تنه بگذاشتند

رفت بدان راه که همره نبود

این قدمش ز آن قدم آگه نبود

هرکه جز او بر در آن راز ماند

او هم از آمیزش خود باز ماند

(همان: 10 /10، 12-14)

طاووس پران چرخ اخضر

هم بال فکنده با تو هم پر

جبرئیل ز همرهیت مانده

و اللّهُ معک ز دور خوانده

میکائیلت نشانده بر سر

و آورده به خواجه تاش دیگر

اسرافیلت فتاده در پای

هم نیم رهت بمانده بر جای

(لیلی و مجنون: 8/394-11)

چو بیرون رفت از آن میدان خضرا

رکاب افشاند از صحرا به صحرا

بدان پرّندگی طاووس اخضر

فکند از سرعتش هم بال و هم پر

چو جبرئیل از رکابش باز پس گشت

عنان برزد ز میکائیل بگذشت

سرافیل آمد و بر پر نشاندش

به هودج خانۀ رفرف رساندش

(خسرو و شرین: 17/371-20 )

او خرامان چو باد شبگیری

بر هیونی چو شیر نخجیری

هم رفیقش ز ترکتاز افتاد

هم براقش ز پویه باز افتاد

منزل آنجا رساند کز دوری

دید در جبرئیل دستوری

سر برون زد ز مهد میکائیل

به رصدگاه صور اسرافیل

گشت از آن تخت نیز تخت گرای

رفرف و سدره هر دو ماند به جای

همرمان را به نیمه ره بگذاشت

راه دریای بیخودی برداشت

(هفت پیکر: 20/8-25)

در آن راه بیراه از آوارگی

همش بارمانده همش بارگی

پر جبرئیل از رهش ریخته

سرافیل از آن صدمه بگریخته

(شرفنامه: 12/219-13)

6-6-رفرف، مرکب دیگر پیامبر در شب معراج:

براساس بعضی از روایات مربوط به معراج، پس از ناتوانی جبرئیل و فرشتگان دیگر در همراهی پیامبر از محل سدرة المنتهی به بعد، پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، از مرکب دیگری به نام رفرف استفاده کرده است. در مورد رفرف نظرات متفاوتی بیان شده است. گاهی آن را مرکبی سبز رنگ با نوری عظیم دانسته اند(زکی زاده، 1385: 145 )و گاه آنرا فرشته و یا شبه فرشته ای نورانی و سفید مانند پرنده ای پنداشته اند (عمادزاده، 1364: 175). مؤلف کشف الاسرار آن را فرشی سبز رنگ دانسته است: «آنگه رفرفی سبز دیدم که از بالا فرو گذاشته، نور روشنایی وی بر نور آفتاب غلبه کرده، جبرئیل مرا برگرفت و بر آن رفرف نشاند»(میبدی، 1376، ج 5: 493). در جای دیگر نیز می نویسد که: «مصطفی گفت پس از آن که رازها رفت و نواخت ها و کرامت ها دیدم، فرمان داد جبّار کاینات که: یا محمّد ارجع الی قومک فبلّغهم عنّی. به زمین بازگرد و آنچه گفتی است بگوی و پیغام که رسیدنی است برسان. قال: فحملنی الرفرف الاخضر الّذی کنت علیه یحفضنی و یرفعنی حتّی اهوی بی الی سدرد المنتهی.[7] چون به سدرة المنتهی باز آمدم، جبرئیل گفت: ای محمد، نوش ات باد این نواخت و کرامت و. . . »(همان: 494).

خلاصۀ سخن اینکه پیامبر اکرم در مرحلۀ سوم سفر خیوش از حد سدرة المنتهی تا مرحلۀ قاب قوسین و قرب الهی و همچنین در بازگشت از قرب الهی تا سدرة المنتهی از مرکبی به نام رفرف استفاده کرده اند که ویژگی های این مرکب در روایات مختلف، متفاوت است؛ به طوری که نمی توان بدرستی تشخیص داد که این مرکب چه شکل و شمایل و ویژگی هایی داشته است. ولی به نظر می رسد که از براق لطیف تر و سریع تر و بسیطتر بوده است. اما به هرحال مرکبی مرموز و ناشناخته است که نمی توان در مورد آن به صراحت اظهارنظر کرد.

نظامی نیز اشاراتی به رفرف کرده است و این گونه بیان می کند که: وقتی جبرئیل از همراهی با پیامبر ناتوان گشت، پیامبر اکرم جایگاه میکائیل را پشت سر گذاشت و اسرافیل، او را بر پر خویش نشاند و به جایگاه رفرف رساند و سپس از جایگاه رفرف به طرف طوبی و از آنجا به سوی سدرد المنتهی حرکت کرد که با روایات دیگر تفاوت هایی دارد و این امر می تواند ناشی از اختلاف در روایات مربوط به معراج باشد و یا اینکه نظامی در این مورد دچار سهو شده است:

چو جبریل از رکابش باز پس گشت

عنان برزد ز میکائیل بگذشت

سرافیل آمد و بر پر نشاندش

به هودج خانۀ رفرف رساندش

ز رفرف بر رف طوبی علم زد

و ز آنجا بر سر سدره قدم زد

(خسرو و شیرین: 19/371-21)

در جای دیگر نیز می گوید که رفرف، پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، را به جایگاه سدره رسانده است. برخلاف روایات که اغلب براق یا پر جبرئیل را مرکب پیامبر تا سدرة المنتهی دانسته اند:

رفرف که شده رفیق راهت

برده به سریر سدره گاهت

چون از سر سدره برگذشتی

اوراق حدوث در نوَشتی

رفتی ز بساط هفت فرشی

تا طارم تنگبار عرشی

(لیلی و مجنون: 12/394-14)

و سرانجام رفرف نیز از حرکت بازمانده، از آن لحظه به بعد قدرت جاذبۀ الهی رسول خدا را جذب کرده، به مقام قرب الهی رسانده است:

ز رفرف گذشته به فرسنگ ها

در آن پرده بنموده آهنگ ها

ز دروازۀ سدره تا ساق عرش

قدم بر قدم عصمت افکنده فرش

ز دیوانگه عرشیان برگذشت

به درج آمد و درج را در نوَشت

(شرفنامه: 14/219-16)

7-6-رسول خدا در حضور خدا:

سومین مرحله از سفر ملکوتی پیامبر با حرکت از جایگاه سدرة المنتهی آغاز می شود و با سیر در عالم غیب تا رسیدن به مرحلۀ قاب قوسین و مقام قرب الهی ادامه می یابد. خداوند در آیات 8 و 9 سورۀ نجم می فرماید:

ثمّ دنی فتدلّی، فکان قاب قوسین او ادنی:

آنگاه نزدیک آمد و نزدیک تر شد تا آنکه فاصله میان او و فرشتۀ وحی به اندازۀ طول دو کمان یا کمتر شد. قاب قوسین کنایه از شدت قرب و نزدیکی است و مراد از آن بنا به اعتقاد بسیاری از مفسران اندازۀ فیزیکی جبرئیل به پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، است نه اندازۀ تقرب خداوند به رسول اللّه. اما از آنجا که بعضی از مفسران منظور از این آیه را نزدیکی و تقرب رسول خدا با ذات باری تعالی دانسته اند، لذا بسیاری از شاعران فارسی زبان و از جمله نظامی نیز همین وجه را در اشعارشان ذکر کرده اند اما گزارش این مرحله از معراج از زبان نظامی:

همتش از غایت روشندلی

آمده در منزل بی منزلی

غیرت ازین پرده میانش گرفت

حیرت از آن گوشه عنانش گرفت

پرده در انداخته دستِ وصال

از در تعظیم سرای جلال

پای شد آمد به سر انداخته

جان به تماشا نظر انداخته

(مخزن الاسرار: 23/10-26)

در جای دیگر خطاب به پیامبر می گوید:

خرگاه برون زدی ز کونین

در خیمۀ خاص قاب قوسین

هم حضرت ذو الجلال دیدی

هم سرّ کلام حق شنیدی

از غایت وهم و غور ادراک

هم دیدن و هم شنودت پاک

(لیلی و مجنون: 19/394 -21)

در هفت پیکر مفصل تر و عارفانه تر گزارش می دهد:

چون درآمد به ساق عرش فراز

نردبان ساخت از کند نیاز

سر برون زد ز عرش نورانی

در خطرگاه سرّ سبحانی

حیرتش چون خطرپذیری کرد

رحمت آمد لگام گیری کرد

قاب قوسین او در آن اثنا

از دَنی رفت سوی او ادَنی

چون حجاب هزار نور درید

دیده در نور بی حچاب رسید

گامی از بود خود فراتر شد

تا خدا دیدنش میسّر شد

دید معبود خویش را بدرست

دیده از هرچه دیده بود بشست

زیر و بالا و پیش و پس، چپ وراست

یک جهت گشت و شش جهت برخاست

از نبی جز نَفسَ نبود آنجا

همه حق بود و کس نبود آنجا

شربت خاص خورد و خلعت خاص

یافت از قرب حق برات خلاص

(هفت پیکر: 1/9-7، 9، 14، 15)

8-6-مشاهدات پیامبر اکرم در جوار حق:

براساس اولین آیه از سورۀ مبارکه اسراء، هدف نهایی از معراج پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، آن بوده است که خداوند متعال قدرت، عظمت، شگفتی های عالم ملکوت، ملکوت اشیا و موجودات عالم و بخشی از اسرار عالم آفرینش را به رسول خود نشان دهد تا او دیده ها و شنیده های خود را برای مردم باز گوید و به این وسیله موجب تقویت ایمان و کمال معنوی در آنان شود. همچنین در سورۀ نجم آیات 17 و 18 می فرماید:

ما زاغ البصر و ما طغی، لقد رای من آیات ربّه الکبری:

دیدۀ پیامبر نه منحرف گشت و نه از حد درگذشت و به راستی که برخی از بزرگترین نشانه های(قدرت و حکمت)پروردگارش را دید. سرانجام این سفر ملکوتی با رسیدن اشرف مخلوقات به بالاترین مقام ها و نهایت قرب الهی و دریافت رازها، کرامت ها و نواخت ها از سوی خداوند، پایان می پذیرد. از شربت وصال حق می نوشد و محبوب ازلی را به چشم دل می بیند. سخن سرای گنجه این بخش از معراج نامه هایش را چون دیگر بخش ها به زیبایی و با هنرمندی خاص به تصویر می کشد:

ز رنگ آمیزی ریحان آن باغ

نهاده چشم خود را مهر مازاغ

به هر عضوی تنش رقصی درآورد

ز هر مویی دلش چشمی برآورد

وز آن دیدن که حیرت حاصلش بود

دلش در چشم و چشمش در دلش بود

(خسرو و شیرین: 16/371 و 3/372-4)

از سرخ و سپید دخل آن باغ

بخش نظر تو مُهر مازاغ

(لیلی و مجنون: 5/394)

همه دیده گشته چو نرگس تنش

نگشته یکی خار پیرامنش

در آن نرگسین حرف کآن باغ داشت

مگو زاغ کو مُهر مازاغ داشت

گذر بر سر خوان اخلاص کرد

هم او خورد و هم بخش ما خاص کرد

(شرفنامه: 1/220-3)

دیده بر یک جهت نکرد مقام

کز چپ وراست می شنید سلام

زیر و بالا و پیش و پس و چپ و راست

یک جهت گشت و شش جهت برخاست

(هفت پیکر: 8/9-9)

9-6-رؤیت خداوند در شب معراج:

از مهم ترین موضوعات مطرح شده در معراج نامه های نظامی، مسألۀ رؤیت خداوند با چشم سر توسط پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، است. اشاعره با اینکه اعتقاد به تجرید خداوند دارند و او را جسم نمی داننند اما دیدن او را امکان پذیر دانسته و برخی از آنان گفته اند که خداوند را می توان در روز قیامت دید. با توجه به اینکه نظامی اشعری مذهب بوده است، بنا به عقیدۀ خود در معراج نامه ها مسألۀ رؤیت خداوند را توسط پیامبر با همین چشم سر مطرح کرده و صریحا در موارد مختلف می گوید که پیامبر، خدا را در شب معراج دید و با او سخن گفت.

باید دانست طبق حدیثی که از قول پیامبر اکرم، صلّی اللئ ه علیه و آله و سلّم، نقل شده است، این دیدار با چشم دل و دیدۀ قلب صورت گرفته است نه با چشم سر. «از پیامبر پرسیدند که: هل رأیت ربک؟ آیا پروردگارت را دیده ای؟فرمود: رأیت بفوادی. آری با دل و قلب خویش او را دیده ام»(طبرسی، 1380، ج 14: حاشیۀ 155). اما نظامی با صراحت می گوید که پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، در شب معراج خداوند را مشاهده کرده است و کلام او را شنیده:

مطلق از آنجا که پسندیدنی است

دید خدا را و خدا دیدنی است

دیدنش از دیده نباید نهفت

کوری آن کس که به دیده، نگفت

دید پیمبر نه به چشمی دگر

بلکه بدین چشم سر این چشم سر

(مخزن الاسرار: 5/11-7)

محمد در مکان بی مکانی

پدید آمد نشان بی نشانی

کلام سرمدی بی نقل بشنید

خداوند جهان را بی جهت دید

(خسرو و شیرین: 1/372-2)

هم حضرت ذو الجلال دیدی

هم سرّ کلام حق شنیدی

از غایت وهم و غور ادراک

هم دیدن و همخ شنودت پاک

(لیلی و مجنون: 20/394-21)

گامی از بود خود فراتر شد

تا خدا دیدنش میسّر شد

دید معبود خویش را به درست

دیده از هرچه دیده بود بشست

دیده بر یک جهت نکرد مقام

کز چپ و راست می شنید سلام

(هفت پیکر: 6/9-8)

در آن جای کاندیشه نادیده جای

درود از محمد قبول از خدای

کلامی که بی آلت آمد شنید

لقایی که آن دیدنی بود دید

چنان دید کز حضرت ذو الجلال

نه ز آن سو جهت بُد نه زین سو خیال

(شرفنامه: 24/219-26)

10-6-معراج جسمانی بوده است یا روحانی؟

یکی از موضوعات مورد اختلاف در بحث معراج پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، این است که آیا معراج جسمانی بوده یا روحانی و یا در خواب؟افرادی چون خوارج و فرقۀ جهمیه عقیده داشتند که این سفر روحانی و به صورت رویا و خواب بوده است. فرقۀ زیدیه و معتزله گفته اند: از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی، روحانی و جسمانی و سپس روحانی بوده است. برخی از فلاسفه نیز قائل به معراج روحانی اند؛ از جمله ابن سینا، و گروهی نیز از قبیل: راویان حدیث و اغلب مفسرین برآنند که پیامبر خدا از اول تا آخر این سفر ملکوتی، با جسم و روح عروج کرده است و دلایلی بر این گفته خود اقامه کرده اند که برای پرهیز از اطاله کلام از ذکر این دلایل خودداری می شود. بنابراین با توجه به عقیدۀ راویان حدیث معراج و اغلب مفسرین، معراج پیامبر با همین بدن عنصری صورت گرفته است و اگر به صورت روحانی و یا خواب و رویا صورت می گرفت دیگر نمی توانست به عنوان یک معجزۀ الهی مطرح شود؛ زیرا دیگران نیز می توانند مدعی چنین خواب ها و رویاهایی بشوند و یا افرادی می توانند ادعا کنند که روح آنان نیز معراجی چون معراج پیامبر داشته است. نظامی گنجوی نیز عروج پیامبر را جسمانی دانسته و عقیده دارد که جسم و روح پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، هر دو باهم به آسمان ها صعود کرده است:

با قفس قالب ازین دامگاه

مرغ دلش رفته به آرامگاه

مرغ الهیش قفس پَر شده

قالبش از قلب سبک تر شده

گام به گام او چو تحرک نمود

میل به میلش به تبرک ربود

(مخزن الاسرار: 7/9، 9-10)

رفت بدان راه که همره نبود

این قدمش ز آن قدم آگه نبود

تا تن هستی دمِ جان می شمرد

خواجه جان راه به تن می سپرد

(همان: 13 /10، 17)

تمامی شواهدی که در بحث رؤیت خداوند از نظامی ارائه شد می تواند دلیلی باشد بر اثبات این مسأله که نظامی به معراج جسمانی عقیده داشته است که از تکرار و ذکر آن شواهد برای پرهیز از طولانی شدن کلام خودداری می کنیم.

11-6-سرعت سیر و مدت زمان اندک صفر معراج:

یکی از نکات جالب توجه و حیرت اور در مورد معراج پیامبر، سرعت خارق العاده و زمان اندک این سفر آسمانی است که فقط در ساعاتی از شب صورت گرفته است که خود دلیلی است بر اثبات این معجزۀ پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم. امّ هانی یکی از راویان واقعۀ معراج می گوید: «سید علیه السّلام، شب معراج در خانۀ من بود و با من نماز کرد، نماز خفتن، و بخفت و پیش از صبح ما را از خواب برانگیخت، تا وضوی نماز ساختم و نماز بامداد با وی بکردم. چون از نماز فارغ شده بود، روی به من آورد و گفت: یا ام هانی، من دوش نماز خفتن با شما بکردم، چنان که دیدید و به مسجد الاقصی رفتم و به بیت المقدس و آن جایگاه نماز کردم و باز مکه آمدم و اینک نماز بامداد با شما بگزاردم»(اسحق بن همدانی، 1361: 400). موضوع سرعت فوق العاده و زمان اندک معراج در اشعار نظامی این گونه انعکاس یافته است:

زان نفس عشق نیاز[8] آمده

در نفسی رفته و باز آمده

(مخزن الاسرار: 17/11)

بدان پرّندگی طاوس اخضر

فکند از سرعتش هم بال و هم پر

(خسرو و شیرین: 18/371)

ای مصعد آسمان نَوَشته

چون گنج به خاک بازگشته

از سرعت آسمان خرامی

سرّی بگشای بر نظامی

(لیلی و مجنون: 7/395-8)

به اندازۀ آنکه یک دم زنند

به یک چشم زخمی که برهم زنند

ز خر پشتۀ آسمان درگذشت

زمین و زمان را ورق در نَوَشت

(شرفنامه: 7/219-8)

چنان رفته و آمده باز پس

که ناید در اندیشۀ هیچ کس

ز گرمی که چون برق پیمود راه

نشد گرمی خوابش از خوابگاه

ندانم که شب را چه احوال بود

شبی بود یا خود یکی سال بود؟

چو شاید که جان های ما در دمی

برآید به پیرامن عالمی

تن او که صافی تر از جان ماست

اگر شد به یک لحظه و آمد رواست

(همان: 6/220-10)

12-6-درخواست از خداوند در شب معراج:

از موضوعات دیگر در شب معراج، درخواست های پیامبر اکرم، صلّی اللئ ه علیه و اله و سلّم، از خداوند متعال در آن شب نورانی و بی نظیر است که همه مورد اجابت قرار گرفته است. از جمله درخواست پیامبر از خداوند در مورد تخفیف در 50 نماز واجب که به اصرار حضرت موسی صروت گرفت و خواسته پیامبر مورد قبول واقع شد، و در نهایت 5 نماز برای امت محمد، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، واجب می شود. علاوه بر این پیامبر اکرم خواسته های دیگری نیز از خداوند داشته است که برای جلوگیری از طولانی شدن کلام از ذکر آن درخواست ها پرهیز می شود[9] نظامی در معراج نامه هایش به این درخواست ها و اجابت ها نیز اشاراتی دارد:

لب به شکر خنده بیاراسته

امت خود را به دعا خواسته

همتش از گنج توانگر شده

جملۀ مقصود میسّر شده

(مخزن الاسرار: 14/11-15)

خطاب آمد که ای مقصود درگاه

هر آن حاجت که مقصود است درخواه

سرای فضل بود از بخل خالی

برات گنج رحمت خواست حالی

گنهکاران امت را دعا کرد

خدایش جمله حاجت ها روا کرد

(خسرو و شیرین: 5/372-7)

درخواستی آنچه بود کامت

درخواسته خاص شد به نامت

از قربت حضرت الهی

باز آمدی آن چنان که خواهی

گلزار شکفته از جبینت

توقیع کردم در آستینت

آورده برات رستگاران

از بهر چو ما گناهکاران

(لیلی و مجنون: 22/394-25)

شب شب توست و وقت وقت دعاست

یافت خواهی هرآنچه خواهی خواست

(هفت پیکر: 12/7)

شربت خاص خورد و خلعت خاص

یافت از قرب حق برات خلاص

(همان: 16/9)

نتیجه گیری:

یکی از موضوعات پردامنه، مهم و پرمحتوا که بر شعر فارسی تأثیر بسزایی گذاشته است و گویندگان زبان فارسی هرکدام به فراخور استعداد، درک و اعتقادات مذهبی خود به آن توجه کرده اند، بحث معراج پیامبر اکرم، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، است که به صورت های گوناگون در کلام شان انعکاس یافته است. با بررسی خمسۀ نظامی به این نتیجه می رسیم که این گویندۀ مبتکر، خلاق و نوآور، واقعۀ معراج را به طور گسترده و ویژه مورد توجه قرا رداده و موضوعات گوناگون مربوط به آن را در اشعاری بس هنرمندانه و نغز به تصویر کشیده است که اغلب این اشعار با مهارتی خاص سروده شده است. از دیدگاه فکری و اعتقادی، نظامی عقیده دارد که معراج پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، در عالم بیداری اتفاق افتاده و جسم و روحش باهم به معراج رفته است و با توجه به اینکه نظامی در مذهب پیرو اشعریان بوده، در اغلب معراج نامه هایش مسألۀ رؤیت خداوند را توسط پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، در شب معراج به طور آشکار مطرح می کند.

همچنین ارائه ترکیبات زیبا، تصویرآفرینی های بدیع، خیال پردازی های نغز و شاعرانه، الفاظ آراسته و معانی عالی، تنوع در موضوعات مربوط به معراج، بهره مندی از یشوه های بیانی متنوع و آرایه های ادبی و برخورداری از معارف اسلامی و قرآنی همه از ویژگی های این معراج نامه هاست. در حقیقت می توان ادعا کرد که نظامی اولین شاعری است که به طور جدی و رسمی واقعۀ معراج پیامبر را در همۀ آثارش مطرح کرده و از این حیث مورد تقلید بسیاری از شاعران بعد از خود واقع شده است. بررسی این معراج نامه ها خط سیر فکری و عقیدتی شاعر را نسبت به معراج نشان می دهد و گویای این مطلب است که نظامی معراج پیامبر را به عنوان یک اصل مسلم اسلامی پذیرفته و نه تنها منکر آن نیست بلکه با ارادتی خالصانه و عاشقانه به موضوعات مهم و اساسی غیر قابل شبهه(بجز مسأله رؤیت خداوند )در مورد معراج توجه کرده است و کلام خود را با آن موضوعات آراسته که همه بیانگر افکار، اندیشه ها، باورها و شخصیت دینی این گویندۀ هنرورز است.

منابع:

1-قرآن کریم، ترجمه مهدی الهی قمشه ای.

2-اسحق بن همدانی. (1361 ). ترجمۀ سیرت رسول اللّه، تصحیح و مقدمه اصغر مهدوی، تهران: خوارزمی.

3-بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین. (1361 ). دلائل النبوة، ترجمۀ محمود مهدی دامغانی، تهران: علمی و فرهنگی.

4-خزاعی نیشابوری، حسین بن علی. (1367). روض الجنان و روح الجنان، تصحیح محمد جعفر یاحقی و مهدی ناصح، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.

5-زکی زاده، علیرضا. (1385). معراج پیامبر، قم: موعود اسلام.

6-طباطبایی، محمد حسین. (1370). المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمۀ سید محمد باقر موسوی همدانی، جلد 37، قم: کانون انتشارات محمدی.

7-طبرسی، شیخ ابو علی فضل بن الحسن طبرسی. (1380). تفسیر مجمع الباین، ترجمۀ علی کرمی، جلد 8 و 14، تهران: فراهانی.

8-عمادزاده، حسین. (1364). معراج محمد رسول اللّه(ص)، تهران: محمد.

9-عیاشی، شیخ ابی النضر محمد بن مسعود عیاشی. (1421 هجری قمری). تفسیر عیاشی، جزء ثالث، قم: البعث.

10-فروزانفر، بدیع الزمان. (1366). احادیث مثنوی، تهران: امیر کبیر.

11-محمد بن عبد اللّه عمر. (1368). خلاصۀ سیرت رسول اللّه، مقدمه و تصحیح اصغر مهدوی و مهدی قمی نژاد، تهران: علمی و فرهنگی.

12-میبدی، رید الدین فضل اللّه. (1376). کشف الاسرار و عدّة الابرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، جلد پنجم، تهران: امیر کبیر.

13-نظامی گنجوی، الیاس بن یوسف. (1386). کلیات نظامی گنجوی، تصحیح وحید دستگردی، تهران: زوار.

پی نوشت ها

[1] رجوع کنید به خطبۀ حضرت سجاد در مجلس یزید پس از واقعۀ کربلا؛ زیارت نامه حضرت علی، علیه السّلام، زیارت نامه امام حسین، علیه السّلام؛ دعای سمات و دعای ندبه.

[2] برای آگاهی از این روایات رجوع کنید به آثار مورد اشاره در متن و ترجمۀ تفسیر المیزان، جلد 13 و 37، ذیل آیات مربوط به معراج پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.

[3] گاهی آن را منطقۀ حیره و گاهی منزل عایشه و گاه وادی بطحا دانسته اند.

[4] عدد سمت راست ممیز شماری صفحه و عدد یا اعداد سمت چپ شماره بیت است.

[5] میوۀ آن مانند سبوهای هجر(نام روستایی نزدیک مدینه)، شیرین تر از عسل و نرم تر از کره و برگ آن مانند گوش های فیل است.

[6] هنگامی که پیامبر و جبرئیل به سدرة المنتهی و پایان حجاب ها رسیدند، پس جبرئیل گفت: ای رسول خدا، بعد از این خود قدم بردار؛ زیرا من اجازه فراتر شدن از این مکان را ندارم و اگر به اندازۀ سرانگشتی جلو بروم، خواهم سوخت.

[7] پیامبر فرمود: مرا رفرف سبز رنگی که بر روی آن بودم، حمل کرد و پایین و بالا می برد تا اینکه مرا به سدرة المنتهی رساند.

[8] در مخزن الاسرار، چاپ دکتر برات زنجانی به ناز آمده که صحیح تر است.

[9] نگاه کنید به سیرت رسول اللّه، ترجمۀ رفیع الدین اسحق بن همدانی، تصحیح دکتر اصغر مهدوی، 1361: چاپ دوم، 408-409؛ و ترجمۀ تفسیر المیزان، 1370، جلد 13: 26-27؛ و تفسیر روض الجنان، 1367، جلد 12: 154 -155 و 149-150.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان