این نویسنده، مترجم و تصویرگر ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، درباره اینکه برخی فکر میکنند نوشتن در حوزه ادبیات کودک کار راحتی است و با نوشتن چند جمله کودکانه میتوانند صاحب کتاب شوند، اظهار کرد: سادهانگاری درباره ادبیات کودک و خودِ بحث کودک به ریشههای اجتماعی آن برمیگردد. برای فهمیدن جایگاه کودک در جامعه شاید بهتر باشد به تیترهای روزنامهها نگاهی بیندازیم و ببینیم چند درصد از مطالب روزنامهها به کودکان برمیگردد. باید دید جایگاه کودک به عنوان آغازکننده مرحله تکاملی یک انسان در جامعه چیست؟ بهنظرم کمکاری و سهلانگاری در عرصه اجتماعی نسبت به کودکان و نوجوانان به چشم میخورد، ما مراحل کودکی و نوجوانی را مرحله گذار میدانیم و میگوییم بزرگ شدند فکری به حالشان میکنیم.
او سپس افزود: این نگاهِ از بالا به کودکان به طیفی از نویسندهها نیز برمیگردد و نوعی سادهانگاری در زمینه نیازهای کودک در میان دستاندرکاران بخش هنر و ادبیات کودک وجود دارد. اگر بخواهیم به مجموعه آثار هنری و ادبیات کودک نگاهی بیندازیم میتوانیم بفهمیم نگاه کلی نسبت به آثار کودکان چیست و چه بازخوردی دارد و درونمایه آنها را چه چیزی شکل میدهد.
اکرمی با بیان اینکه برجستهترین عرصه نمایش ادبیات کودک، نمایشگاه کتاب است، گفت: نمایشگاه کتاب ما چیزی جز اینکه عرصهای برای خودنمایی کتابهای کمکدرسی باشد، نیست؛ بچهها به هوای کتاب میآیند نمایشگاه کتاب، اما سبد خریدشان از کتابهای کمکدرسی پر میشود. در واقع شما میبینید یک مانع بزرگ برای نگاه جدیتر به ادبیات کودک وجود دارد و آن پر کردن وقت کودکان با کتابهای کمکدرسی است. پس طبیعی است که به هنر و ادبیات کودک توجهی نشود یا کمتر توجه شود و درونمایه کتابها سطحیتر و کمتوجهتر به نیازهای درونی کودک باشد.
او در ادامه گفت: لازم است نویسندههای ادبیات کودک از نیازمندیهای کودکان در عرصه روانشناسی و جامعهشناسی شناخت داشته باشند و درباره خانواده، اجتماع، ورزش و دانش به بچهها شناخت بدهند. متأسفانه زمانی که ما به کودک فکر میکنیم سریع به یاد قصه میافتیم درحالی که بخش عمدهای از کتابهای کودک، کتابهای غیرتخیلی هستند؛ یعنی کتابهایی که تخصصی در زمینه محیطزیست و فلسفه به کودکان ارائه میکنند. چقدر از کتابیهای ما به این موضوع مربوط میشود و ما چقدر مجبوریم دست به دامن ادبیات ترجمه شویم؟
نویسنده «خانم و آقای کلاهدودی» و «آناهید ملکه سایهها» سپس خاطرنشان کرد: عمدتا نویسنده ادبیات کودک ما فکر میکند که باید از حیوانات برای نوشتن داستان کمک بگیرد یا به بازنویسی ادبیات کهن رو بیاورد اما تصور نمیکند در جامعهای زندگی میکند که قومیتهای گوناگونی در آن زندگی میکنند و هر کدام از این کودکان که در منطقهای از ایران زندگی میکنند به نوعی از ادبیات نیازمندند که بتوانند خودشان را در آن ببینند. ما چقدر قصه درباره بچههای بلوچ یا بچههای لر و کرد داریم؟ کمتر درباره بخشهای مرزی ایران که زبان خاص خود را دارند کتابی داریم. این یک نیاز است ولی باز هم درونمایه کتابها را که میبینیم یکنواخت است. کتاب آینه خواستههای گوناگون قومیتهای یک سرزمین است اما فکر نمیکنم نهادهای تصمیمگیرنده به این فکر کنند که این موضوع یک نیاز است و نویسنده را به جاهای مختلف بفرستند. خب، اینطوری میتوانیم بفهمیم چقدر موضوعات کتابهای ما محدود است و چقدر وابسته به ترجمه.
او تاکید کرد: توجه نویسندههای ما به گونههای مختلف ادبیات کودک چه در زمینه تخیلی یا غیرتخیلی خیلی محدود شده و دنبال کتابهایی میگردیم که قصه داشته باشد. در واقع دنبال کتابهای هیجانی هستیم نه کتابهایی که مانند کتاب «درخت بخشنده» سیلوراستاین فلسفی باشد و جایگاه زیستی انسان را نشان بدهد. نمونههایی که به فلسفه کودک نگاه کند مانند «دنیای سوفی» کم داریم. البته شاید به این دلیل است که نیازسنجی نشده و یا در کارگاهها به این موضوع توجهی نمیشود.
جمالالدین اکرمی همچنین با اشاره به کمبود ادبیات کودک طنز اظهار کرد: ادبیات طنز ما نیز ادبیات ترجمه است، هرچند نویسندههایی داریم که به طنز توجه میکنند و نویسندههای خوبی هم هستند اما مسئله این است که آیا آن را به عنوان درونمایه ضروری و شادیآفرین برای کودک میدانیم یا نه؟ اگر در دنیای کودکی یک اتفاق شادیآفرین در مدارس رخ بدهد، جنجال به پا میشود. شادیآفرینی یکی از وظایف کتاب است، اصلا ما کتاب را به عنوان اوقات فراغت میشناسیم؛ اوقات فراغت گونههای متفاوتی دارد و طنز و شادی هم در آن وجود دارد. کتابهایی که در زمینه طنز برای کودکان نوشته شده به تعداد انگشتان دستمان است. در واقع اگر بخواهید نام ببرید چیزی را به خاطر نمیآورید که خیلی ماندگار باشد، شاید ناگزیر باشیم به هوشنگ مرادی کرمانی اشاره کنیم و کتاب «قصههای مجید»ش، فرهاد حسنزاده و مجموعه طنزش یا شهرام شفیعی. نویسندههای طنز کودک ما انگشتشمارند.
او سپس با بیان اینکه نویسندههای ادبیات کودک ما در جامعه ناشناختهاند، گفت: اگر از عامه مردم بپرسید از نویسندههای کودک چه کسانی را سراغ دارید، نهایت صمد بهرنگی و یا مرادی کرمانی را مثال میزنند و دیگر نویسندهای را نمیشناسند، اما در زمینه ادبیات بزرگسال شاید چند نویسنده را مثال بزنند.
مترجم کتابهای «آقای ماجیکا بازیگر سیرک میشود»، «برادران شیردل» و «پیپی جوراببلند» با طرح این پرسش که چرا نگاه به ادبیات کودک سهلانگارانه است و جدی گرفته نمیشود؟ اظهار کرد: مدارس ما فکر نمیکنند نویسنده باید سر کلاس درس بیاید و با بچهها درباره حرفهاش صحبت کند و برایشان قصه بخواند. مدارس فقط به کتاب درسی اکتفا میکنند که خیلی از آنها از ادبیات کهن وام گرفتهاند. سیستم آموزش و پرورش امروز را بزرگترین مانع برای ادبیات کودک میدانم زیرا متوجه میشوم و میبینم که چقدر سهلانگاری و سادهانگاری در آن وجود دارد و تصور میشود کودک فقط به کتاب درسی نیاز دارد و ضرورتی ندارد که در مدرسه کتابخانه وجود داشته باشد، ضرورتی ندارد که بچهها یک ساعت زنگ کتابخوانی داشته باشند، ضرورتی ندارد برای بچهها از کتاب داستان دیکته بگویند. این سادهانگاری وجود دارد و همه چیز دست به دست هم میدهد و این زمینه را به وجود میآورد که کل مجموعه کودک جدی نیست، چه برسد به ادبیات و هنر آن.
او با بیان اینکه بخشی از سهلانگاری به نهادهای دولتی مربوط است و بخشی دیگر به دستاندرکاران ادبیات کودک، ادامه داد: باید ببینیم تلاشهای دولتی و تلاشهای نهادهای غیردولتی برای معرفی ادبیات کودک چقدر است و هرکدام از آنها چقدر نقش دارند؟ اگر رشتههای مرتبط با ادبیات کودک را در دانشگاه بررسی کنید میبینید فقط یکی دو دانشگاه بیشتر در این زمینه به صورت جدی فعالیت میکنند از جمله دانشگاه شیراز. به نظرم نهادهای دولتی کمکاری کردهاند. یادم میآید ما جشنوارههای دورهای تصویرگری برای کودکان داشتیم که خیلی جدیتر برگزار میشد، در دهه 70 دو مورد آن بینالمللی بود و ما در دوره ششم جشنواره تصویرگری رقابتهای جهانی داشتیم اما الان هیچکدام از آنها نیست درحالیکه باید در این زمینه گستردهتر رفتار میکردیم. من نگاه دولتی برای تربیت مربی کودک و گسترش ادبیات و هنر کودک نمیبینم. نهادهای مرتبط به ادبیات کودک به تلاش بیشتری نیاز دارند، کمتر دیده شده آموزش و پروش بیانیه بدهد که چرا در زمینه رشته ادبیات و هنر کودک تلاش نمیکنند، انگار نیازی نیست. نه تنها فکر نکردیم، آستین هم بالا نزدیم. این نهادهای مدنی هستند که نقش برجستهای دارند.
این نویسنده همچنین بیان کرد: نویسنده، شاعر، منتقد، مترجم، تصویرگر و ناشر مجموعه ادبیات کودک را تشکیل میدهند و ما در بخشهای مختلف آن دارای وجهه جهانی هستیم، اما ریشه اصلی جدی نگرفته شدن آنها در نهادهای دولتی است، آنها ادبیات و هنر کودک را به نهادهای مدنی واگذار کردهاند و خود را از زیر این بار کنار کشیدهاند. چرا فکر میکنیم همه چیز سرجای خودش است و آموزش و پروش یا وزارت ارشاد و نهادهای دیگر نباید فکر جدیتری برای ایجاد موسساتی کنند که وظیفه تربیت مربی و نویسنده کودک و گسترش چاپ کتاب کودک را برعهده دارند و این بار را از زمین بردارند؟
او با بیان این که در عرصه تصویرگری و ادبیات کودک دارای شاخصههای جهانی هستیم، گفت: زمانی که ورزشکاری در عرصه بینالمللی جایزهای میبرد و یا در مسابقهای امتیاز کوچکی میگیرد، چقدر اخبار تبلیغاتی ما به آن سمت میرود و چقد تیتر روزنامهها را پر میکند اما قتی آقای محمدعلی بنیاسدی جزء کاندیداهای نهایی جایزه «اندرسن» در زمینه تصویرگری شد یا آقای فرهاد حسنزاده همین موقعیت را در بخش ادبیات به دست آورد، کجا در تیتر روزنامهها آورده شد؟ کجا مردم برای استقبال آنها به فرودگاه رفتند؟ مقایسه ساده است و میتوانیم بفهمیم چرا با ادبیات کودک سهلانگارانه برخورد میشود و ادبیات کودک چقدر به صورت یکنواخت از سمت نویسندهها و دستاندرکاران ادبیات کودک دیده میشود.