آفتاب ری حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از منظرامامان معصوم(ع)

شخصیتهای بزرگ به گونه ای هستند که هر چه به آنان نزدیک تر شوی و ژرف تر بنگری، بیشتر به آنان ارادت می ورزی و ارزشمندی و ارجمندی آنان بیشتر متجلّی می گردد، تا آنجا که سرسپرده آنان، می شوی و عشق به آنان همه وجودت را فرا می گیرد.

آفتاب ری حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از منظرامامان معصوم(ع)

شخصیتهای بزرگ به گونه ای هستند که هر چه به آنان نزدیک تر شوی و ژرف تر بنگری، بیشتر به آنان ارادت می ورزی و ارزشمندی و ارجمندی آنان بیشتر متجلّی می گردد، تا آنجا که سرسپرده آنان، می شوی و عشق به آنان همه وجودت را فرا می گیرد.

حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) نمونه ای از این شخصیتهاست. در ابتدا می پنداری او را شناخته ای که این اندازه در چشم تو بزرگ شده است، ولی هر چه بهتر کاوش می کنی و ابعاد شخصیت وی را می شکافی، بیشتر تحت تأثیر او قرار می گیری، محو مقام رفیع او می شوی و در برابرش به کرنش می افتی و اختیار از کف می دهی و تازه می فهمی که تنها تو چنین نیستی؛ هر کس که به این راه پا نهاده و نگاهی به این شخصیت والا افکنده، دل داده، سرسپرده و نزدیک شده است.

با کمی تأمّل در زندگی او، ارزشها و فضیلتهای این راوی بزرگ در برابرت مجسم می شود و تو را در پیشگاه این سلاله زهرا(س) به تعظیم وا می دارد.

اعتماد، ارجاع امام به او، توثیق وی از سوی امام، او را برجسته، سرآمد و نمونه ساخته است.

روایات بسیار، دین مرضی، امانتداری، عبادت و تسلیم، ارزشهایی اند که در این شخصیت بزرگ منزلت موج می زنند و جلب توجه می کنند.

هجرت، گریز، آوارگی، عمل به تقیّه، مصاحبت نزدیک با امامان بدون هیچ نقطه منفی و تحمل مرارتهایی که در این راه به جان خرید، چنان او را به اوج می برند که کمتر کسی توان دستیابی به آن مقام رفیع را دارد.

او از سوی امام مأموریت ابلاغ پیام می گیرد و جایگاه ویژه اش نزد امامان (ع) بر همگان روش می گردد.

او در آغوش معصوم جا دارد و زبان معصوم به مدح وی گشوده است. دعای معصوم دستگیر اوست و قبرش ملجأ همگان و زیارتش همپای زیارت سرور شهیدان. او کسی است که از امام معصوم تأیید «أنت ولّینا حقّاً» را گرفته و هیچ نقطه ابهام و ضعفی در زندگی اش دیده نشده است.

حضرت عبدالعظیم -سلام اللّه علیه به ارزشها و فضایلی آراسته است که مجموعه آنها را در کمتر امامزاده و محدّثی می توان سراغ گرفت.

خواستگاه پاک، مصاحبت با چند امام، هجرت و آوارگی در راه دین، کثرت روایت و عبادت و... از جمله ویژگیهای آن بزرگوار است.

در این مجال، هر یک از این خصوصیات را بر می شماریم و توضیحاتی درباره آنها می دهیم.

1- خاستگاه

ارتباط خویشی با نیکان و شایستگان، به ویژه اگر با پیامبر(ص) و خاندان او باشد، از ارزشهای مقبول همگان است. البته ارزش قرابت با اهل بیت(ع) زمانی است که دارنده اش از آن بهره گیرد وگرنه یک ضد ارزش خواهد بود؛ همانند علمی که اگر به آن عمل نشود و هدایت صاحب علم را تضمین نکند، ارزشی برای او ندارد؛ همچنان که در کنار خانه خدا بودن، درک صحبت پیامبر، حضور در جبهه و جهاد، علم و آموزش و پیوند با خوبان ارزشهایی اند که اگر پایه تکامل فرد نگردند، همه وبال او خواهند شد و او را منفورتر خواهند ساخت.

نسب حضرت عبدالعظیم با چهار واسطه به امام حسن مجتبی (ع) می رسد و این شرافت با حرکت ایشان در مسیر امامان معصوم و پیروی از آنان صدچندان شده است. محقق میرداماد در اشاره به همین نکته می نویسد:

مع ما له من النسب الظاهر و الشرف الباهر... اذ لیس سلالة النبوة و الطهارة کأحدٍ من الناس، اذا ما آمن و اتّقی و کان عند آبائه الطاهرین مرضیّاً مشکوراً...؛[1]

به علاوه، او دارای نسب روشن و شرافت آشکاراست... چرا که سلاله نبوّت و طهارت چون یک فرد معمولی از مردم نیست، اگر ایمان و تقوا پیشه سازد و در نزد پدران پاکش پسندیده و قابل تقدیر باشد....

اجداد عبدالعظیم حسنی، همه بزرگ و شناخته شده اند. نسب وی از سوی پدر به امام حسن مجتبی (ع) و از سوی مادر به امام حسین(ع) می رسد و از این رو هم حسنی و هم حسینی است.

در رجال النجاشی آمده است:

پس از ارتحال حضرت عبدالعظیم حسنی، به هنگام غسل، در لباسش رقعه ای یافت شد که نسب وی در آن به این شکل آمده است: من ابوالقاسم، فرزند عبداله، فرزند علی، فرزند حسن، فرزند زید، فرزند حسن بن علی بن ابی طالب (ع) هستم.[2]

بنابراین، پدران وی تا امام حسن مجتبی(ع) به ترتیب، عبداللّه، علی، حسن و زید بوده اند.

2- مصاحبت با چند امام

حضرت عبدالعظیم حسنی سه امام معصوم، یعنی حضرت امام رضا (ع)، حضرت امام جواد(ع)، حضرت امام هادی (ع) را درک کرده است.

آقا بزرگ تهرانی نوشته است:

أدرک عصر إمام الرضا(ع) و الجواد(ع) و عرض ایمانه علی الامام الهادی(ع) و توفی فی أیامه، لأنه ینقل عنه أنّه قال لبعض أهل الری لو کنت زرت قبره، لکنت کمن زار قبرالحسین(ع)؛[3]

حضرت عبدالعظیم حسنی، امام رضا و امام جواد(ع) را درک کرده و ایمان خودش را بر امام هادی(ع) عرضه داشته، و در زمان امام هادی (ع) وفات کرده است؛ چرا که از امام هادی(ع) نقل شده که به بعضی از مردم ری فرمود: اگر قبر عبدالعظیم را زیارت می کردی، چونان کسی بودی که امام حسین(ع) را زیارت کرده است.

شیخ در رجال خویش وی را در میان اصحاب امام حسن عسگری(ع) نیز نام برده است.

مصاحبت با چند امام -که در شرایط مختلف می زیسته اند و همراهی با آنان -که هر کدام دوران حساس و سختی را داشته اند بسیار ارزش ساز است.

مصاحبت نزدیک و پیوسته، با چند امام با شرایط گوناگون و سخت، مصاحبت علمی، همراه با آموزش پذیری و آموزش خواهی و مبرا بودن از هرگونه مخالفت و کوچک ترین نقطه منفی شخصیتی ممتاز از حضرت عبدالعظیم ساخته است.

گاه، مصاحبتها از نزدیک و یا مداوم نیست؛ امّا مصاحبت عبدالعظیم حسنی از نزدیک و پیوسته بوده است.

گاه، این مصاحبت تنها با یک امام است که این نیز بسیار ارزشمند است؛ ولی روشن است که مصاحبت و همراهی با چند امام، بیشتر بازگوکننده عظمت و ارزشمندی آن صحابی است.

و مصاحبتها گاه، صرفاً یک معیت فیزیکی است؛ ولی گاه، مصاحبتی همراه با آموزش و فراگیری است. نیز مصاحبت علمی است که به مصاحب ارزش ویژه ای می بخشد.

حضرت عبدالعظیم نه صرفاً در کنار امام است، بلکه در این مصاحبت از امام می آموزد و فرا می گیرد. همین ویژگی مصاحبت وی را ارزشمند می سازد. در بحث از مجموعه روایی، حضرت عبدالعظیم این حقیقت روشن تر و ملموس تر می گردد.

امیرالمومنین(ع) در وصف برخی از صحابه پیامبر(ص) می گوید:

و لیست کلّ أصحاب رسول اللّه -صلی الله علیها من کان یسأله عن الشی ء و یستفهمه، حتی أن کانوا لیحبّون أن یجیئ الأعرابی أو الطاری فیسأله(ع) حتّی یسمعوا؛

همه اصحاب پیامبر چنین نبودند که بتوانند از پیامبر بپرسند و از او یاد گیرند، تا آنجا که دوست داشتند بادیه نشینی یا کسی بیاید و از پیامبر بپرسد تا آنان هم چیزی بشنوند.

ولی امیرالمومنین(ع) درادامه این سخن درباره مصاحبت خویش با پیامبر می گوید:

و کان لا یمرّ بی من ذلک شی، إلاّ سألته عنه و حفظته... و لقد کنت أدخل أنا علی رسول اللّه کل یوم دخلة و کل لیلة دخلة، فیخلینی فیهاخلوة أدور معه حیثما دار. و قد علم أصحاب رسول اللّه أنّه لم یکن یصنع ذلک بأحدٍ من الناس غیری، و ربّما کان ذلک فی شی ء یأتینی رسول اللّه(ص) أکثر ذلک فی منزلی، و کنت إذا دخلت علیه بعض منازله، خلا بی و أقام نسائه حتی لایبقی عنده غیری و اذا أتانی للخلوة معی فی بیتی، لم تقم فاطمة و لا أحد من بنیّ.

و کنت اذا سألته أجابنی و اذا سکت عنه أونفدت مسائلی ابتدأنی. فما نزلت علی رسول اللّه آیة من القرآن فی لیل و لا نهار و لا سهل و لا جبل و لا سماء و لا أرض و لا دنیا و لا آخرة و لا جنة و لا نار و لا ضیاء و لا ظلمة، إلا أقرانیها و أملاها علیّ فکتبتها بخطّی و علّمنی تأویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابها و خاصها و عامّها و کیف نزلت و این نزلت و فیمن نزلت إلی یوم القیامه. و دعا اللّه لی أن یعطینی فهمها و حفظها.

فما نسیت آیة من کتاب اللّه منذ حفظتها و لا علماً أملاه علیّ منذ دعا اللّه لی بما دعاه و ما ترک شیئاً علّمه اللّه من حلال و لا حرام و لا أمر و لا نهی أو طاعة أو معصیة کان أو یکون إلی یوم القیامة و لا کتاب منزل علی أحد قبله فی أمر بطاعة أو نهی عن معصیة إلاّ علمنیه و حفظته فلم أنس منه حرفاً واحداً... ؛[4]

و امّا من هر چه از خاطرم می گذشت می پرسیدم و حفظ می کردم... و من هر روز یک بار و هر شب یک بار، خدمت پیامبر می رسیدم و او مرا به خلوت خویش راه می داد و هر جا می رفت، من با او بودم. و اصحاب پیامبر می دانند که حضرت پیامبر با دیگری چنین نبود و چه بسا پیامبر نزد من می آمد و بیشتر در منزلم بود و هر زمان که خدمت پیامبر در بعضی از منزلهایش می رسیدم، با من خلوت می کرد و دستور می داد که زنهایش بروند تا تنها خودش با من باشد، ولی آن زمان که برای خلوت با من به خانه ام می آمدند فاطمه(س) و فرزندانم همه حضور داشتند.

و چنین بود که هر زمان از پیامبر می پرسیدم، جواب می داد و هر زمان که ساکت می شدم و یا سؤالهایم تمام می شد، او خود آغاز به سخن می کرد. در نتیجه، هیچ آیه ای از قرآن در روز و یا شب، در دشت و یا کوه، در آسمان و یا زمین، در دنیا و یا آخرت، در بهشت و یا جهنم، در روشنایی و یا تاریکی نازل نشد، جز آنکه پیامبر آن را برایم خواند و املا کرد و من آن را با خط خویش نوشتم

و پیامبر تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، خاص و عام آن و اینکه در کجا و درباره چه کسی نازل شده تا قیامت را به من آموخت و دعایم کرد که خداوند فهم و ضبط آن را به من عنایت کند.

و من از زمانی که آیه را یاد گرفتم، دیگر فراموش نکردم و هر علمی را که به من آموخت، پس از دعا فراموش نکرده ام. وباز پیامبر، هر چه حلال و حرام امر و نهی طاعت و معصیتی که بود یا تا قیامت تحقق پیدا می کرد، به من آموخت و همین طور کتابی که درباره امر به طاعتی و یا نهی از معصیتی نازل شده باشد، پیدا نمی شد جز اینکه حضرت، آن را به من آموخت و من همه اینها را حفظ کردم و حرفی را از آن فراموش نکرده ام....

مصاحبت حضرت عبدالعظیم با امام معصوم از این دست هم صحبتیها بوده است.

و باز امیرالمومنین(ع) درباره مصاحبت خویش با پیامبر چنین می فرماید:

و لقد علم المستحفظون من أصحاب رسول اللّه محمد (ص) إنی لم أرد علی اللّه سبحانه و لا علی رسوله ساعة قطّ و لم أعصه فی أمر قطّ... ؛[5]

اصحاب و یاران حضرت محمد -که حافظان اسرار او هستند می دانند که من حتی برای یک لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم و در هیچ موضوعی با او مخالفت نکردم....

طاعت و پذیرش حضرت عبدالعظیم حسنی است که مصاحبت وی را با امامان پرارزش می سازد. بنگرید که چگونه امام او را می ستاید:

مرحباً بک أنت ولیّنا حقّاً؛[6]

خوش آمدی تو به حق، ولی ما هستی.

و یا پس از عرض دین به امام، امام این گونه دریافت وی را تأیید می کند:

یا أباالقاسم، هذا واللّه دین اللّه الذی ارتضاه لعباده؛[7]

تو همان دینی که پسندیده خداست، از ما گرفته ای.

در ادامه امام او را چنین دعا کند:

ثبتک اللّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة؛[8]

خداوند تو را با گفتار ثابت و استوار در دنیا و آخرت تثبیت کند!

گفتنی است که در میان یاران و اصحاب امامان(ع) انگشت شمارند کسانی که چند امام را از نزدیک درک کرده باشند و افتخار هم صحبتی با چند امام را داشته باشند. این بدان معنا است که او تمام عمر خویش را در خدمت امامان(ع) گذرانده و همیشه سرسپرده نزدیک آنان بوده است. برخی چهره های فروزنده که چنین بودند، عبارت اند:

1- جابر بن عبداللّه انصاری، وی هفت تن از معصومان را درک کرده و مأمور ابلاغ سلام پیامبر(ص) به امام باقر(ع) بوده است.

2- زکریا بن آدم، شیخ طوسی وی را از اصحاب امام صادق(ع)، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) دانسته است.

3- ابان بن تغلب، به گفته نجاشی وی سه تن از امامان معصوم، یعنی امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را درک کرده و از همه روایت نقل نموده و نزد همه مقام و منزلت دارد.

4- جابر بن یزید جعفی، وی، به گفته نجاشی، دو تن از امامان یعنی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را درک کرده است.

5- زرارة بن اعین، به گفته شیخ طوسی، وی سه امام، یعنی امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) را درک کرده است.

حضرت عبدالعظیم -سلام اللّه علیه امام جواد(ع) و امام هادی(ع) را قطعاً درک کرده است و از آنان روایات بسیاری دارد و بر اینکه امام رضا(ع) را نیز درک کرده باشد، دو روایت دلالت دارد، در یک جا امام رضا(ع) به وی مأموریت تا پیامی را ابلاغ[9] و در روایتی دیگر، حضرت عبدالعظیم برای امام رضا(ع) نامه ای نوشت و سؤالی کرد و امام پاسخ وی را با نامه دادند.[10]

آیة اللّه خویی (معجم رجال الحدیث، ج 11 ص 53) نمی پذیرند که عبدالعظیم، امام رضا(ع) را درک کرده باشد، همان گونه که درک صحبت امام حسن عسگری(ع) را نیز نمی پذیرند.

مؤلف کتاب گران سنگ عبدالعظیم حسنی حیاته و مسنده، ص 37 آورده است:

آنچه از مطالعه حالات عبدالعظیم و تحقیق در اخبار و روایات او و تعمق درباره مشایخ اجازه وی به دست می آید، این است که او زمان چهارتن از امامان(ع) را درک نموده است.

آن گاه نویسنده محترم، امام موسی کاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادی(ع) را نام می برد و دلیل خویش را ارائه می کند؛ ولی ایشان تصریح دارد که حضرت عبدالعظیم -سلام الله علیه محضر امام موسی بن جعفر(ع) را درک نکرده است.

3- عرضه دین بر امام معصوم(ع)

کسانی از امام(ع) پرسیده اند که دین حق چیست و امام نیز برایشان توضیح داده و پایه های اعتقاد دینی را بیان کرده است. نمونه هایی از این قبیل پرسشها و پاسخها در بحارالأنوار آمده است.[11]

در اینجا یکی از آنها را ذکر می نماییم:

بإسناده عن أبی الجارود، قال: قلت لأبی جعفر(ع) یابن رسول الله، هل تعرف مودّتی لکم و انقطاعی إلیکم و موالاتی إیّاکم؟ قال: فقال: نعم. فقلت: فَإنّی أسألک مسألة تجیبنی فیها، فإنّی مکفوف البصر قلیل المشی، لا استطیع زیارتکم کلّ حین. قال: هات حاجتک؟ قلت: أخبرنی بدینک الذی تدین اللّه عزوجل به أنت و أهل بیتک، لأدین اللّه عزّوجلّ به.

قال: إن کنت أقصرت الخطبة فقد أعظمت المسألة. واللّه لأُعطینّک دینی و دین آبائی الذی تدین اللّه عزّوجلّ به:

شهادة أن لاإله إلاّ اللّه و أنّ محمداً رسول اللّه و الإقرار بما جاء من عنداللّه و الولایة لولیّنا و البرائة من عدوّنا و التسلیم لأمرنا و انتظار قائمنا و الاجتهاد و الورع؛[12]

ابوالجارود گوید: به امام باقر (ع) گفتم: ای فرزند رسول خدا، آیا شما محبّت و سرسپردگی و دلدادگی مرا به خودتان می دانید؟ فرمود: آری. ابوالجارود گوید: آنگاه به امام گفتم: من از شما سؤالی دارم که شما به من جوابش را می دهید؛ من نابینا هستم و کمتر حرکت می کنم و نمی توانم همیشه به زیارت شما بیایم.

حضرت فرمود: خواسته ات را بگو. گفتم: دینی را که شما و اهل بیتت با پذیرش آن از خداوند اطاعت می کنید، به من معرفی کنید تا من هم با همین دین اطاعت خداوند کنم.

حضرت فرمود: اگر چه سخن کوتاه کردی، ولی پرسش بزرگی نمودی. به خدا سوگند دین خود و پدرانم را که با آن از خداوند اطاعت می کنم به تو خواهم داد که عبارت است از:

شهادت به توحید، گواهی به رسالت پیامبر، اقرار به آنچه از سوی خداوند آمده است، ولایت ولی ما و برائت از دشمن ما، تسلیم در برابر امر ما، انتظار قائم ما، تلاش برای ادای واجبات و ترک گناه.

ملاحظه می کنید که امام باقر(ع) چه ارزش والایی برای سوال ابوالجارود قائل شده اند و چگونه این سؤال را بزرگ شمرده اند. چقدر برای امام جالب است که فردی از امام بپرسد و بخواهد تا با دین حق آشنا شود.

از این بالاتر، عرضه دین خویش به امام است. برخی از یاران امامان (ع) دین و عقیده خویش را به محضر امام عرضه می کردند و از امام گواهی بر درستی آن را می گرفتند.

از این دسته اند:

1- حمران بن أعین،[13]

2- عمرو بن حریث،[14]

3- خالد بجلی،[15]

4- یوسف،[16]

5- حسن بن زیاد عطار،[17]

6- ابراهیم مخارقی،[18]

7- حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)،[19]

حمران بن اعین از برجسته ترین، و شاید اولین این بزرگواران است که دین خویش را بر امام باقر(ع) عرضه داشت و حضرت عبدالعظیم حسنی آخرین فردی است که عقایدش را جامع تر و کامل تر از همه بر امام زمان خود عرضه کرد.

جا دارد که در ابتدا، حدیث حمران بن اعین و آن گاه حدیث حضرت عبدالعظیم حسنی را ذکر کنیم:

عن حمزة و محمد بن حمران، قالا: اجتمعنا عند أبی عبداللّه فی جماعة من أجلة موالیه و فینا حمران بن أعین. فخضنا فی المناظرة و حمران ساکت. فقال له ابوعبداللّه (ع): ما لک لا تتکلم یا حمران؟ فقال، یا سیّدی، آلیت علی نفسی أن لا أتکلم فی مجلس تکون فیه. فقال أبوعبداللّه: إنّی قد أذنت لک فی الکلام، فتکلم.

فقال حمران: أشهد أن لا اله الا اللّه وحده لاشریک له، لم یتخذ صاحبة و لا ولداً.

خارج من الحدّین: حدّ التعطیل و حدّ التشبیه، و أنّ الحق القول بین القولین: لا جبر و لا تفویض، و أنّ محمداً عبده و رسوله أرسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه، و لوکره المشرکون، و أشهد أن الجنة حق و أنّ النار حقّ و أنّ البعث بعد الموت حقّ، و أشهد أنّ علیّاً حجةاللّه علی خلقه، لایسع الناس جهله و أنّ حسناً بعده و أنّ الحسین من بعده، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ ثمّ أنت یا سیّدی من بعدهم.

فقال أبوعبداللّه: التر تر حمران. (ثم قال: یا حمران،) مُدَّ المِطمَر بینک و بین العالم. قلت:

یا سیدی، و ما المطمر؟ فقال: أنتم تسمّونه خیط البنّاء. فمن خالفک علی هذا الأمر، فهو زندیق. فقال حمران: و إن کان علویّاً فاطمیّاً؟ فقال أبوعبداللّه: و إن کان محمدیّاً علویّاً فاطمیّاً؛[20]

حمزه و محمد فرزندان حمران بن اعین گویند: همراه با گروهی از پیروان بزرگ امام صادق نزد آن حضرت اجتماع کرده بودیم و در میان جمع ما حمران بن اعین بود. ما به بحث و مناظره پرداختیم، ولی حمران ساکت بود و چیزی نمی گفت.

امام صادق به او گفت: ای حمران، چرا سخن نمی گویی؟ حمران گفت: سرورم، سوگند خورده ام در مجلسی که شما حضور دارید، سخن نگویم. امام صادق(ع) فرمود: من به تو اجازه سخن می دهم، سخن بگو.

حمران گفت: گواهی می دهم که جز خدای یگانه خدایی نیست. او همتایی ندارد، همسر و فرزندی برای خویش نگرفته است. خداوند از هر دو حد بیرون است: مرز تعطیل[21] و مرز تشبیه[22]، و حق، میانه بین این دو گفته است: جبر و تفویض نیست، و گواهی می دهم که محمد بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند وی را همراه با هدایت و دین حق فرستاد، تا او را بر همه دینها چیره سازد، گرچه مشرکان نخواهند. و گواهی می دهم که بهشتْ حق است و آتشْ حق است و برانگیخته شدن پس از مرگْ حق است، و گواهی می دهم که علی(ع) حجت خدا بر خلق اوست و باید مردم او را بشناسند و حسن(ع) پس از او و حسین پس از حسن است و سپس علی بن الحسین و محمدبن علی و سپس، ای سرورم، شما پس از آنهایید.

امام صادق فرمود: نخ، نخ حمران است. سپس امام افزود: ای حمران، این مِطمَر را میان خود و عالم بکش.

حمران گوید: پرسیدم ای سرورم، مطمر - که فرمودید چیست؟ حضرت فرمود: شما آن را نخ بنّا می نامید. هر کس که تو را بر این امر مخالفت کرد، زندیق است.

حمران گوید: گرچه آن فرد علوی و فاطمی باشد؟ حضرت صادق فرمود: گرچه او محمدی و علوی و فاطمی باشد.

می بینیم که چگونه پس از آنکه حمران بن اعین از سوی حضرت صادق(ع) در آن اجتماع اجازه سخن گفتن می گیرد، دین خود را بر امام عرض می کند و چگونه امام دین او را تأیید می کند.

اکنون به حدیث حضرت عبدالعظیم حسنی می پردازیم. این حدیث شاید معروف ترین حدیث ایشان باشد. وی در این حدیث، پس از آنکه به خدمت امام هادی(ع) می رسد و مورد استقبال گرم ایشان واقع می شود و با جمله «انت ولینا حقاً» شخصیت عظیم الشأن او ستوده می شود، از امام اجازه می گیرد تا دین خویش را بر ایشان ارائه کند که اگر دینش مرضی و پسندیده است، تا قیامت بر آن ثابت و استوار بماند. متن کامل این حدیث چنین است:

عن عبدالعظیم الحسنی قال: دخلت علی سیّدی علیّ بن محمد(ع)، فلمّا بصر بی قال لی: مرحبا بک یا أباالقاسم! أنت ولینا حقّاً. قال: فقلت له: یابن رسول الله، إنّی اُرید أن أعرض علیک دینی، فإن کان مرضیّاً ثبتّ علیه، حتّی ألقی اللّه عزّو جلّ. فقال: هات یا أباالقاسم. فقلت: إنّی اقول إن اللّه تبارک و تعالی واحد لیس کمثله شی ء، خارج من الحدّین: حدّالإبطال و حدّ التشبیه، و انّه لیس بجسم و لا صورة و لاعرض و لاجوهر؛ بل هو مجسّم الأجسام و مصوّر الصور و خالق الأعراض و الجواهر و ربّ کلّ شی ء و مالکه و جاعله و محدثه، و أنّ محمّداً عبده و رسوله خاتم النبیین، فلا نبیّ بعده إلی یوم القیامة، و أنّ شریعته خاتمة الشرایع فلا شریعة بعدها إلی یوم القیامة، و أقول إنّ الإمام و الخلیفة و ولیّ الامر بعده أمیرالمومنین علیّ بن أب یطالب(ع)، ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ علیّ بن الحسین، ثمّ محمّدبن علیّ، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علیّ بن موسی، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ أنت یا مولای.

فقال (ع): و من بعدی، الحسن ابنی، فکیف للناس بالخلف من بعده؟ قال: فقلت: و کیف ذاک یا مولای؟ قال: لأنه لایری شخصه و لا یحلّ ذکره باسمه حتّی یخرج فیملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً. قال: فقلت: أقررت و أقول إنّ ولیّهم ولیّ اللّه و عدوّهم عدوّ اللّه و طاعتهم طاعة اللّه و معصیتهم معصیة اللّه، و أقول إنّ المعراج حقّ و المسألة فی القبر حق و إنّ الجنة حقّ و النار حقّ و الصراط حقّ و المیزان حقّ و إنّ الساعة آتیة لاریب فیها و إنّ اللّه یبعث من فی القبور، و أقول إنّ الفرائض الواجبة بعد الولایة، الصلاة و الزکاة و الصوم و الحج و الجهاد و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر. فقال علیّ بن محمّد(ع): یا أباالقاسم، هذا و اللّه دین اللّه الذی ارتضاه لعباده. فأثبت علیه ثبّتک اللّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الاخرة؛[23]

عبدالعظیم حسنی گوید: خدمت سرورم، امام هادی علی بن محمد(ع) رسیدم.

حضرت تا نگاهشان به من افتاد، فرمودند: خوش آمدی ای ابوالقاسم، تو به حق ولیّ و پیرو ما هستی. عبدالعظیم گوید: به امام هادی گفتم: ای فرزند رسول خد، من می خواهم که دینم را بر شما عرضه کنم تا اگر دینم پسندیده است بر آن، تا آن زمان که خدا را ملاقات کنم، پایدار بمانم. حضرت فرمود: بگو ای ابوالقاسم. (عبدالعظیم گوید) گفتم: من می گویم خداوند تبارک و تعالی یگانه است و مانندی برای او نیست. او از دو مرز بیرون است: مرز ابطال[24] و مرز تشبیه[25] و خداوند جسم، صورت، عرض و جوهر نیست، بلکه او به اجسام جسمیت می دهد و به صورتها او صورت می دهد و عرضها وجوهرها را او می آفریند. او پروردگار، مالک و آفریننده و پدیدآورنده همه چیز است.

و می گویم که محمد بنده خدا و فرستاده او و خاتم پیامبران است و تا روز قیامت، پیامبری پس از وی نخواهد بود و شریعت پیامبر خاتم همه شریعتهاست و شریعتی پس از شریعت او تا قیامت نخواهد بود.

و می گویم که امام و خلیفه و ولی امر پس از پیامبر، امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) است، آن گاه حسن، سپس حسین، آن گاه علی بن الحسین، سپس محمدبن علی، آن گاه جعفر بن محمد، پس از او موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، آن گاه محمد بن علی و پس از او شما ای مولای من.

امام هادی(ع) فرمود: و پس از من فرزندم حسن (آن گاه امام افزود:) مردم چگونه اند با کسی که پس از حسن خواهد بود. عبدالعظیم گوید: پرسیدم ای مولای من، چگونه است این؟ حضرت فرمود: چون شخص او دیده نمی شود و ذکر نام او جایز نیست، تا آنکه خروج کند و زمین را از عدل و قسط پر سازد، آن گونه که از ظلم و جور پر شده باشد.

عبدالعظیم گوید: گفتم من اقرار دارم و می گویم که: ولی اینان ولی خدا است، دشمن اینان دشمن خداست، طاعت اینان طاعت خدا و معصیت اینان معصیت خداست.

و من می گویم که معراج حق است، سؤال در قبر حق است، بهشت حق است، آتش جهنّم حق است، صراط حق است، میزان حق است و قیامت خواهد آمد و تردیدی در آن نیست و خداوند همه آنان را که در قبرهایند برمی انگیزد.

و من می گویم که فرایضی که پس از ولایت واجب است عبارت اند از:

نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر. امام هادی علی بن محمد(ع) فرمود: ای اباالقاسم، به خدا سوگند این همان دین خداست که آن را برای بندگانش پسندیده است. بر آن ثابت و استوار بمان! خداوند تو را با گفتار ثابت و استوار، در زندگی دنیا و در آخرت ثابت و استوار قرار دهد!

بنابراین، باتوجه به روایت مذکور، محورهای اصلی دین مرضی نزد معصومان، خداشناسی، پیامبرشناسی، امام شناسی، دوازده امامی بودن، غیبت و ظهور امام زمان -عجل اللّه فرجه تولا و تبرا، طاعت و معصیت امام طاعت و معصیت خداست، معراج، سؤال قبر، بهشت، آتش، صراط، میزان، قیامت، زنده شدن مجدد مردگان و فرایض واجب دیگر پس از ولایت: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر است.

4- هجرت، گریز و آوارگی

هجرت، فرار و آوارگی از نمادهای برین حضور، انجام وظیفه و احساس مسئولیت اجتماعی و سیاسی است؛ فرد بی تفاوت، با هر محیطی سازگار است. کسی که مرگ ارزشها، حکومت طاغوتها و حاکمیت آلودگیها را به جان می خرد، در هر محیطی می تواند راحت زیست کند؛ ولی کسانی که پاسدار ارزشها و مخالف سلطه ها و آلودگیها هستند یا باید داوطلبانه هجرت کنند و یا مجبورند بگریزند.

هجرت یک اصل بزرگ در پدید آمدن تمدنها و پایداری ادیان است. نقش هجرت هیچ گاه کمتر از نقش جهاد در ماندگاری و گسترش دین نبوده است.

هجرت به مدینه و حبشه، از مهم ترین فصول تاریخ اسلام به شمار می رود. از این روست که حضرت امیرالمومنین(ع) هجرت را مبدأ تاریخ قرار می دهد و قرآن کریم پیوسته در آیات خود هجرت را بر جهاد مقدم می دارد:

إنَّ الذین آمنوا والذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه.[26]

فالذین هاجروا و اُخرجوا من دیارهم و اُوذوا فی سبیل الله و قاتلوا و قتلوا.[27]

ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل اللّه و الذین آووا و نصروا اولئک بعضهم أولیاء بعض.[28]

و در آیات دیگر نیز هجرت بر جهاد مقدم شده است.[29]

برای کسانی که می خواهند خود یا دین خود را از زوال حفظ کنند، هجرت یک ضرورت منطقی است. هجرت فرهنگی نیز که برای جمع آوری روایات و استماع آن است یکی از سیره های راویان در سده های اول اسلام و عاملی مهم در گسترش دین و فرهنگ اسلامی بود.

ارزش والای هجرت موجب شد تا مهاجران نیز چونان مجاهدان، دارای ارزش باشند و قرآن کریم به تمجید از آنان سخن بگوید. در قرآن، مهاجران بر انصار مقدم اند؛ آن گونه که هجرت بر جهاد مقدم بود؛ از جمله در آیات ذیل:

والذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه و الذین آووا و نصروا اولئک هم المومنون حقاً.[30]

والسابقون الأوّلون من المهاجرین و الأنصار.[31]

لقد تاب اللّه علی النبی و المهاجرین و الأنصار.[32]

زندگی امامان، سرشار از این هجرتهای اختیاری و یا اجباری است. امیرالمومنین، امام حسن و امام حسین(ع) به کوفه هجرت کردند. امام سجاد و امام باقر(ع) نیز هجرت اجباری به شامات داشتند. امام صادق(ع) نیز هجرت اجباری به کوفه کرد و امام موسی بن جعفر(ع) نیز هجرت اجباری داشت و مدتها زندانی شد.

امام رضا(ع) و امام جواد و عسکریین(ع) نیز همه به اجبار تن به هجرت دادند. مسلماً هجرت نیز همانند جهاد رنجهایی دارد که یکی از رنجهای مهم روانی و عاطفی آن، غربت و آوارگی است.

فرار حضرت عبدالعظیم و آوارگی او در شهرها دلیل بر عدم پذیرش حکومت وقت است و نیز دلیل بر هوشیاری سیاسی و قدرت مخالفت وی با حکومت. نجاشی می نویسد:

قال أبوعبداللّه الحسین بن عبیداللّه: حدثنا جعفر بن محمد أبوالقاسم، قال: حدثنا علیّ بن الحسین السعدآبادی، قال: حدثنا أحمد بن محمّد بن خالد البرقی، قال: کان عبدالعظیم ورد الری هارباً من السلطان، و سکن سرباً فی دار رجل من الشیعة فی سکة الموالی، و کان (فکان) یعبداللّه فی ذلک السرب ویصوم نهاره و یقوم لیله، و کان (فکان) یخرج مستتراً فیزور القبر المقابل قبره و بینهما الطریق و یقول: «هو قبر رجل من ولد موسی بن جعفر (ع)». فلم یزل یأوی إلی ذلک السرب و یقع خبره إلی الواحد بعد الواحد من شیعة آل محمّد(ع)، حتّی عرفه أکثرهم؛[33]

... احمد بن محمد بن خالد برقی گوید: عبدالعظیم در حال فرار از سلطان به ری آمد و در سرداب خانه مردی از شیعه در سکة موالی ساکن شد. او در همان سرداب به عبادت خدا می پرداخت. روز را روزه می گرفت و شب را به عبادت می گذراند. وی مخفیانه از خانه بیرون می آمد و به زیارت قبری که مقابل قبر حضرت عبدالعظیم است می رفت و بین این دو قبر راهی بود. او می گفت: «این قبر مردی از فرزندان موسی بن جعفر (ع) است».

پیوسته در همان سرداب بود و خبر ورود او به شیعیان آل محمّد(ص) یکی پس از دیگری می رسید تا آنکه اکثر شیعیان با او آشنا شدند.

5- روایت و درایت

امامان (ع) فرموده اند:

اعرفوا منازل الرجال منّا علی قدر روایتهم عنّا[34]؛

منزلت افراد را نزد ما برپایه اندازه روایاتی که از ما دارند بشناسید.

و در روایتی می خوانیم:

اعرفوا منازل شیعتنا علی قدر روایتم عنّا و فهمهم منّا[35]؛

منزلت شیعیان ما را بر پایه اندازه روایتی که از ما می کنند و درکی که از ما دارند بشناسید.

روشن است که قدر اشاره به کیفیت و کمیت دارد؛ یعنی بنگرید که چه اندازه از ما می گیرند و چه چیزهایی می گیرند. در اینکه نقل روایت از امامان(ع) یک ارزش است، جای بحث و گفت وگو نیست. ارزش شیعه به آن است که بینشها، روشها، و منشها و خصلتهای اخلاقی و رفتاری خویش را از امامان خود فراگیرد و به آن اندازه که از امام فرا می گیرد، جایگاه وی نزد امام رفیع تر خواهد بود.

بالاتر از روایت، درایت است. فهم و درک راوی در آنچه از امام می گیرد نیز ملاک برتری وی می گردد.

روایت و درایت دو ارزش اند که حضرت عبدالعظیم حسنی هر دو را در خویش دارد. در نگاهی که به مجموعه روایی حضرت عبدالعظیم خواهیم کرد، این حقیقت روشن می شود که حضرت عبدالعظیم تا چه پایه ای از امامان روایت دارد و در چه محورهایی حدیث می کند و اندازه فهم و درایت او چگونه است؟

راوی با روایت خویش چون از امام می آموزد، به ارزش تعلم دست می یابد و از آنجا که آموخته هایش را برای دیگران نقل می کند، شایستگی تعلیم را دارد. عبدالعظیم حسنی -سلام اللّه علیه از امامان خویش علوم را می گیرد و همانها را به دیگران آموزش می دهد. این ارزش بزرگ در زیارت جامعه چنین آمده است.

آخذ بقولکم؛ گفتار شما امامان را می گیرم. (از شما می آموزم و سخن شما را می پذیرم).

در آن زمانها که از این سو و آن سو مکتبها سر بر می آوردند و انسانها را به خویش فرا می خواندند، عبدالعظیم حسنی پای سخن امام می نشیند و همه چیز خود را از امام می گیرد و شخصیت خویش را بر پایه سخن امام می سازد و به هنگام تبلیغ تلاش می کند تا مردم را بر پایه روایات تربیت کند.

در ارزشمندی راوی فهیم همین بس که امام، دیگران را به وی ارجاع می دهد و توصیه می کند تا از او فرا گیرند و بیاموزند. حضرت عبدالعظیم حسنی از این دست راویان بزرگ است.

عبدالعظیم حسنی گذشته از اینکه راوی است، کثیرالروایه نیز هست و این خود ارزشی دیگر است که بدان خواهیم پرداخت. در روایتی از امام صادق(ع) می خوانیم:

اعرفوا منازل شیعتنا بقدر ما یحسنون من روایاتهم عنّا؛ فإنّا لا نعدّ الفقیه منهم فقیهاً حتّی یکون محدّثاً. فقیل له: أوَ یکون المؤمن محدّثاً؟ قال: یکون مفهّماً و المفهّم محدّث[36]؛

منزلت شیعیان ما را به اندازه آنچه از روایات ما می دانند بشناسید؛ چرا که ما شیعه فقیه را فقیه نمی دانیم تا آنکه محدث باشد (فرشتگان با او سخن گویند). از امام سؤال شد: آیا مؤمن هم محدّث می شود؟ حضرت فرمود: مؤمن، مفهّم است و مفهّم همان محدّث است (فهم حدیث به او الهام می شود و این الهام از سوی فرشتگان است و در حقیقت گویا فرشتگان با او سخن می گویند)

معاویة بن عمار قال: قلت لأبی عبداللّه: رجل راویة لحدیثکم یبثّ ذلک إالی الناس و یشدّده فی قلوب شیعتکم، و لعلّ عابداً من شیعتکم لیست له هذه الروایة أیهما افضل؟ قال: «راویة لحدیثنا یبثّ فی الناس و یشدّد فی قلوب شیعتنا، أفضل من ألف عابد»[37]؛

معاویة بن عمّار گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: شخصی حدیث شما را بسیار روایت می کند. حدیث را در میان مردم می گستراند و در دلهای شیعیانتان استوار می سازد و از آن سو، عابدی از شیعیان شماست که ویژگی روایتگری بسیار را ندارد؛ کدام یک از این دو برترند؟ حضرت فرمود: «آنکه حدیث ما را روایت می کند و در میان مردم می گستراند و حدیث را در دل های شیعیان ما محکم و استوار می سازد، بالاتر از هزار عابد است».

در روایتی می خوانیم:

قال رسول اللّه(ص): اللّهم ارحم خلفائی - ثلاث مرّات - قیل له: یا رسول اللّه، و من خلفاؤک؟ قال: الذین یأتون من بعدی و یروُون أحادیثی و سنتی فیسلّمونها الناس من بعدی[38]؛

پیامبر خدا سه بار فرمود: خدایا جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار بده! سؤال شد: ای رسول خدا، جانشینان شما کیان اند؟ حضرت فرمود: آنان که پس از من می آیند و احادیث و سنّت مرا روایت می کنند و پس از من آنها را در اختیار مردم قرار می دهند.

ارزشمندی روایتگری از این روایات به خوبی به دست می آید. کلام و حدیث امامان را آموختن و آنها را در میان مردم گستراندن کاری، چون کار پیامبر و راوی حدیث، همانند جانشین پیامبر است. پیروی راستین از پیامبر و امامان (ع) همان است که سنّت و احادیث آنان را فراگیریم و بدان عمل کنیم و بر پایه آن، خویش و جامعه را بسازیم و روایتگری مقدمه این فهم است.

عبدالعظیم حسنی چهره ای است که حق را نزد امامان یافته و بر در خانه آنان مقیم شده و هر چه دارد از آنان است.

مراجعه به امام، سؤال از امام و دریافت حقیقتها از امام، گویای تسلیم و باور درستی است که در عبدالعظیم حسنی متجلی است. او از کسانی نیست که نهر عظیم علم امامان را -که دست به حقایق داشته اند وانهد و سنگ ریزه های دیگران را -که نمی از رطوبت دارد بمکد. نهر را وانهد و نمها را بمکد. آن گونه که امام باقر (ع) در حق مخالفان خود فرموده اند: «یمصون الثماد و یدعون النهر العظیم».[39]

عبدالعظیم حسنی با حضور در محضر امام و با مکاتبه و نامه نگاری، از دریای علم امامان بهره می گیرد و با واسطه و بی واسطه به نهر عظیم علم امامان(ع) وارد می شود و سیراب می گردد و آن گاه این علم ناب را در میان مردم گسترش می دهد و طالبان حقیقت را با نشر احادیث در رسیدن به حقیقت امیدوار می سازد.

نشر حدیث ارزشی است که عبدالعظیم در ری هم بدان اشتغال داشت و حتی در زمان اختفای خویش، بدان همت می گمارد. در برخی روایات، راوی متذکر می شود که این حدیث را از عبدالعظیم حسنی در ری شنیده است.[40]

6- کثرت روایت

روایاتی که روایتگری را ارزش معرفی می کرد، به اندازه و کثرت آن نیز توجه داشت. بنابراین کثرت روایت ارزشی مضاعف خواهد بود. در شأن جمعی از راویان احادیث آمده است که کثیر الروایه بوده اند. حضرت عبدالعظیم حسنی مجموعه ای گسترده از روایات امامان را نقل می کند که باواسطه و یا بی واسطه از امام شنیده است.

در مسند حضرت عبدالعظیم بیش از صد روایت از مجموعه روایی حضرت عبدالعظیم آمده است که این تعداد نشان از کثیرالروایه بودن این راوی بزرگ دارد.

صاحب بن عبّاد، در رساله اش درباره شخصیت حضرت عبدالعظیم، درباره کثرت روایت وی می نویسد:

کثیر الروایة و الحدیث، یروی عن ابی جعفر محمد بن علی بن موسی و عن ابنه ابی الحسن صاحب العسکر(ع)و لهما الیه الرسائل و یروی عن جماعة من اصحاب موسی بن جعفر و علی بن موسی(ع). له کتاب یسمیه کتاب یوم و لیلة و کتب ترجمتها روایات عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی و قد روی عنه من رجالات الشیعه خلق کأحمد بن أبی عبداللّه البرقی و أبوتراب الرویانی؛[41]

وی کثرت روایت و حدیث دارد، از امام جواد و امام هادی(ع) روایت دارد. او کتابی دارد به نام کتاب یوم و لیلة و باز کتابهایی دارد که روایات عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی نام دارد و عده ای از بزرگان شیعه از وی روایت کرده اند؛ چون احمد بن ابی عبداللّه برقی و ابوتراب رویانی.

گفتنی است با توجه به شرایط سخت زمانی امامان و کمی روایت از آنان، مجموعه روایات به دست آمده از حضرت عبدالعظیم، قطعاً نشان کثیرالروایة بودن ایشان است به علاوه، قطعاً روایات بسیاری از مجموعه روایی حضرت عبدالعظیم به دست ما نرسیده و روایات موجود، بخشی از مجموعه عظیم روایی حضرت عبدالعظیم حسنی است.

7- مجموعه روایی حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)

مجموعه روایات حضرت عبدالعظیم حسنی و مسند ارزشمند وی نشان از والایی این شخصیت بزرگ دارد؛ چنان که گویا همه ارزشها، بینشها و منشهای این راوی بزرگ در این مجموعه تجلی کرده است. با نیم نگاهی به این مجموعه بزرگ این حقیقت روشن خواهد شد.

شیخ صدوق(ره) مجموعه روایی حضرت عبدالعظیم را با عنوان اخبار عبدالعظیم گردآوری کرده است.

در حدود چهل سال پیش مولف گرانقدر کتاب عبدالعظیم الحسنی حیاته و مسنده، 78 روایت را با عنوان مسند حضرت عبدالعظیم جمع آوری کرده است و همراه با ترجمه و مقدمه و مؤخره ای بسیار استوار و گویا به چاپ رسانده است.

مؤلفی دیگر، کتابی با نام الشریف المعتمد شاه عبدالعظیم الحسنی حیاته و مسنده را در سال 1422 ق، به چاپ رسانده که در آن، مجموعه روایات حضرت عبدالعظیم همراه با تبویب ارائه شده است.

کنگره حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) نیز در تلاش است تا مسند حضرت را کامل تر و جامع تر با فهرستی موضوعی فنی در اختیار علاقه مندان قرار دهد. در این مسند تاکنون 118 روایت جمع آوری شده و چون نوزده روایتش تقطیعی و تکراری است، در نتیجه حدود 99 روایت بدون تکرار در این مسند کنگره گرد آمده است. این مسند حدود بیست روایت، بیش از مسندهای قبلی ارائه کرده است. باید سه روایت دیگر را به این نود و نه روایت افزود:

یک روایت[42] از کتاب عبدالعظیم حیاته و مسنده و دو روایت[43] از کتاب الشریف المعتمد شاه عبدالعظیم الحسنی حیاته و مسنده.

حضرت عبدالعظیم در مجموعه روایی اش -که میراث وی محسوب می شود، 26 روایت از امام جواد(ع) و نُه روایت از امام هادی(ع) و دو روایت از امام رضا(ع) نقل می کند.

اینها روایاتی است که ایشان بی واسطه از امامان(ع) نقل کرده است. مجموع این دسته 37 روایت می شود:

اما روایات با واسطه وی، در حدود 65 روایت است.

مجموعه روایات حضرت عبدالعظیم، که تاکنون ما به 102 روایت از این مجموعه دست یافته ایم، همه برگرفته از کتابهایِ معتبر رواییِ شیعه است. گذشته از قرائنی بر درستی این مجموعه روایی، که اعتبار ویژه ای به این مجموعه می بخشد، اعتبار سندی مجموعه روایات وی نیز در حد بسیار بالایی است. بنابراین بر مبنای حجیت خبر موثوق به که مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق عالمان و فقیهان شیعه است، روایات حضرت عبدالعظیم با توجه به مضمون، حضور در منابع معتبر روایی شیعه و با توجه به معاضدتهای بسیار، اعتبار مطلوبی پیدا می کند. ما بیش از این درباره این مجموعه روایی سخن نمی گوییم و تنها به ارائه فهرستی از این مجموعه بسنده می کنیم.

الف. روایات بی واسطه از امام

1- کبایر در قرآن،

2- چند روایت تفسیری ،

3- چند روایت درباره غیبت و ظهور حضرت مهدی (ارواحنا فداه)،

4- چند روایت در شأن زیارت حضرت رضا (ع)،

5- جایگاه امامت و ولایت در اسلام،

6- حدیث معراج و دسته های گوناگون زنانِ معذب،

7- شانزده حکمت از کلمات امیرالمومنین (ع)،

8- میهمانی سلمان از ابوذر (دو مورد)،

9- نهی از افراط در غضب،

10- کراهت ازدواج و آمیزش جنسی در برخی زمانها،

11- دلیل خلت حضرت ابراهیم(ع)،

12- علت بوی بد مدفوع انسان،

13- معنای رجیم،

14- پیام حضرت امام رضا(ع)،

15- خطبه ازدواج،

16- انتساب گناه به بنده،

17- توصیه های پیامبر(ص) به امام علی(ع) در هنگام یمن رفتن،

18- رعایت سطح عقل مردم و مدارا با مردم،

19- سنت واجب و سنت مستحب،

20- مریضی و آمرزش گناهان،

21- مناجات موسی (ع) با خداوند،

22- عرض دین بر امام هادی(ع)،

23- دعای رؤیت هلال ماه رمضان،

24- دعای تعویذ فرزند،

25- تأویل یک آیه،

26- دیدار با دوستان،

27- چهار گفته حضرت علی (ع) که قرآن در تأیید آن نازل شده است،

28- مکاتبه حضرت عبدالعظیم حسنی،

29- ایمان ابوطالب،

30. داستان نوح(ع) و فرزندانش،

31- داستان نوح(ع) و ابلیس.

ب. روایات با واسطه از امام

1- چند دستور دینی همراه با استناد قرآنی

2- تفسیر برخی آیات:

- سبحان الله.

- یوم لایغنی مولی عن مولی شیئاً و لاهم ینصرون الا من رحم اللّه.

- أوَلا یذکر الإنسان أنّا خلقناه من قبل و لم یک شیئاً.

- هل أتی علی الإنسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً.

- فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه.

- و اُوحی الی هذا القرآن لاُنذرکم به و من بلغ.

- و ترکهم فی ظلمات لایبصرون.

- ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم.

- وجوه یومئذٍ ناضرة إلی ربّها ناظرة.

- الّو استقاموا علی الطریقة لأسقیناهم ماءً غدقاً.

- إنّ فی ذلک لایات للمتوسّمین و إنها لبسبیل مقیم.

- أولی لک فأولی ثمّ أولی لک فأولی.

- ثمّ لیقضوا تفثهم.

- لئن أشرکت لیحبطن عملک.

- کذّبوا بایاتنا کلّها.

- ف آمنوا باللّه و رسوله و النور الذی أنزلنا.

- قل للذین آمنوا یغفروا للذین لایرجون أیام اللّه.

3- بیان شان نزول و قرائت در چند آیه:

- و لو أنّهم فعلوا ما یوعظون به.

- فبدّل الذین ظلموا قولاً غیر الذی قیل لهم.

- و تعیها اُذن واعیة.

- إنّ الذین کفروا و ظلموا.

- یا ایها الناس قد جاءکم الرسول بالحق من ربکم.

- فأبی أکثر الناس إلاّ کفوراً.

- قل الحق من ربکم.

- هذا صراط علیٍّ مستقیم.

- قل اعملوا فسیری اللّه عملکم و رسوله و المؤمنون.

4- خطبه موعظه ای امیرالمومنین (ع).

5- حدیث لوح.

6- امور وابسته به قضا و قدر الهی.

7- وجوب روزه رمضان با رؤیت هلال و حکم روزه یوم الشک.

8- پذیرش از امامان صادق(ع).

9- شکر مخلوق.

10- مدح آب کشی از چاه زمزم.

11- سکوت از لغو.

12- کشندگان پیامبران.

13- درباره زنان.

14- کشتن شتر مریض.

15- علت مخالفت با شیعه.

16- انواع نشستن.

17- نماز در مکان تصویر دار.

18- زکات نگرفتن مستحق.

19- تحریف زدائی از یک خبر.

20- محبت به خدا، پیامبر و خویشان وی.

21- نور امام در دلهای مؤمنان.

22- فضیلت زیارت با معرفت حضرت رضا (ع) در توس.

23- یک گام در راه زیارت امام حسین(ع).

24- تیمم با خاک راه.

25- گریه آسمان و زمین بر امام حسین(ع).

26- گریه آسمان و زمین بر یحیی سلام اللّه علیه و امام حسین(ع).

27- نُه نام از نامهای حضرت زهرا(س).

28- موسی بن جعفر(ع) فرزندشان علی را رضا نامیدند.

29- ارزش انتظار.

30. چند شعر پندآموز در پاسخ به نامه مأمون.

31- اولی الامر.

32- قباله خرید خانه برای شریح.

33- بروز ارزش عقیده به امامت در هنگام مرگ.

34- وجوب اطاعت از امام واجب.

35- پیامبر(ص) و خوردن غذا با امام علی(ع).

36- وظیفه ما، گفته امام زنده است.

37- ترجیح حدیث امام اخیر.

38- خواب دیدن ام سلمه.

39- خواب امام رضا(ع).

40. درباره قم وا هل قم.

41- گفتاری از ابوذر.

42- تفسیر آیات حج.

43- نماز.

44- مؤمن واقعی.

ج. مهم ترین روایات حضرت عبدالعظیم

1- کبایر در قرآن

2- جایگاه امامت در اسلام

3- حدیث معراج و دسته های گوناگون زنان معذب

4- شانزده حکمت از کلمات امیرالمومنین(ع)

5- پیام حضرت رضا(ع) به شیعه

6- مناجات موسی(ع) با خدا و سؤالهایش از خداوند

7- عرض دین بر امام هادی(ع)

8- خطبه پندآمیز امیرالمومنین(ع) در جمع یاران

9- روایت لوح

10- دعای امام جواد (ع) در شب اول ماه مبارک رمضان پس از نماز مغرب

11- روایت امام زین العابدین(ع) درباره امامت، نام بردن تک تک امامان و سخن درباره خصوص حضرت امام زمان سلام اللّه علیه در زمان غیبت

12- روایت چهار گفتار امیرالمومنین(ع) که در قرآن آمده است.

13- روایت تفسیر اضطرار و اقسام غیر مذکّی

8- توثیق امام(ع) از وی

بسیاری از رجال و راویان، از سوی رجالیّونی چون نجاشی توثیق گرفته اند، ولی راویان بزرگی چون حضرت عبدالعظیم حسنی چنان برجسته اندکه از امامان(ع) توثیق دارند.

امام هادی(ع) با دیدن عبدالعظیم می گوید: «مرحبا بک یا اباالقاسم، أنت ولّینا حقّاً»[44] و پس از آنکه عبدالعظیم دین خویش را بر امام عرض کرد، امام در تأیید دین وی می گوید: «هذا واللّه دین اللّه الذی ارتضاه لعباده فاثبت علیه[45]؛ به خدا سوگند این همان دین خداست که برای بندگانش پسندیده است، بر آن پایدار بمان». و آنگاه او را دعا می کند که «ثبتک اللّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة».[46]

باز هنگامی که نزد امام حسن عسکری(ع)، از عبدالعظیم حسنی صحبتی به میان آمد، وی را چنین می ستاید: «اگر عبدالعظیم نبود، می گفتم که علی بن حسن بن زید بن حسن فرزندی از خود باقی نگذاشته است».[47] می نگرید که توثیق حضرت عبدالعظیم، توثیق معمولی و عادی رجالی نیست؛ این توثیق از سوی امام معصوم(ع) و در اوج آن است. بنابر این روایاتی که عبدالعظیم در سند آن باشد، از جهت وی موصوف به صحت خواهد بود.

حال بنگرید که محقق میرداماد، چگونه از این حقیقت دفاع می کند و این سخن را که عبدالعظیم توثیق رجالی ندارد و بدین جهت روایاتش وصف صحت نمی گیرد را، چگونه می کوبد! وی می نویسد:

من الذایع الشایع أنّ طریق الراویة من جهة أبی القاسم عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی المدفون بمسحد الشجرة بالری رضی اللّه تعالی عنه و أرضاه من الحسن؛ لأنّه ممدوح غیرمنصوص علی توثیقه.

و عندی أنّ الناقد البصیر و المتبصّر الخبیر یستهجنان ذلک و یستقبحانه جدّاً و لو لم یکن له الاّ حدیث عرض الدین و ما فیه من حقیقة المعرفة و قول سیّدنا الهادی أبی الحسن الثالث(ع): «یا أباالقاسم، أنت ولیّنا حقّاً». مع ماله من النسب الظاهر و الشرف الباهر لکفاه؛ اذ لیس سلالة النبوة و الطهارة کأحد من الناس اذا ما آمن و اتقی و کان عند آبائه الطاهرین مرضیّاً مشکوراً....[48]

معروف و مشهور است که سند روایت از جهت ابوالقاسم عبدالعظیم بن عبداللّه حسنی که در مسجد شجره در ری مدفون است، حَسَن خواهد بود؛ چون عبدالعظیم ممدوح است، ولی تصریحی به وثاقت وی نشده است. من بر این باورم که ناقد بینا و روشن دل آگاه، این سخن را زشت می داندو جداً تقبیح می کند و اگر نبود جز همان روایت عرض دین و حقیقت شناختی که در آن آمده و گفته سرور ما امام هادی ابوالحسن ثالث (ع) درباره او کافی بود. امام هادی(ع) فرمود: ای ابوالقاسم، تو به حق، ولیّ ما هستی به علاوه، حضرت عبدالعظیم نسبی آشکار و شرافتی روشن دارد؛ چرا که سلاله نبوت و طهارت چون یک فرد معمولی از مردم نیست، اگر ایمان و تقوی پیشه سازد و در نزد پدران پاکش پسندیده و مورد تقدیر باشد.

بدین دلیل است که آیةاللّه خویی(ره)، فقیه و رجالی بزرگ، که در پذیرفتن توثیق رجال بسیار سختگیر است، پس از نپذیرفتن روایتی که عبدالعظیم بی واسطه از حضرت رضا(ع) نقل کرده، می نویسد:

والذی یهوّن الخطب أنّ جلالة مقام عبدالعظیم و إیمانه و ورعه غنیّة عن التشبث فی إثباتها بأمثال هذه الروایات الضعاف[49]؛ آنچه که مشکل را آسان می سازد، این است که والایی مقام عبدالعظیم و ایمان و ورع وی نیاز ندارد که برای اثبات آن به این روایات ضعیف تمسک جوییم.

هم اکنون شایسته است در این جمله امام هادی(ع) درباره حضرت عبدالعظیم تأمل کنیم که فرمود: «مرحبا بک! أنت ولیّناً حقّاً؛ خوش آمدی، آغوشم برای تو گشوده است! تو به راستی ولیّ مایی».

برای توضیح اینکه ولی امامان بودن چه مفهوم و محتوایی دارد، نگاهی بیفکنید به گفتار امام باقر(ع) با جابر بن یزید جعفی. امام باقر(ع) در وصیت طولانی خویش به جابربن یزید جعفی می فرماید:

واعلم بأنّک لاتکون لنا ولیّاً حتّی لو اجتمع علیک أهل مصرک و قالوا: إنّک رجل سوء لم یخزنک ذلک ولو قالوا إنّک رجل صالح لم یسرّک ذلک ولکن اعرض نفسک علی کتاب اللّه. فإن کنت سالکاً سبیله زاهداً فی تزهیده راغباً فی ترغیبه خائفاً من تخویفه. فاثبت و أبشر؛ فإنّه لایضرک ما قیل لک و إن کنت مبائناً للقرآن فما ذاالذی یغرک من نفسک. إنّ المومن معنیّ بمجاهدة نفسه لیغلبها علی هواها. فمرّة یقیم أودها و یخالف هواها فی محبةاللّه و مرّة تصرعه نفسه فیتّبع هواها فینعشه اللّه فینتعش و یقیل اللّه عثرته فیتذکّر و یفزع إلی التوبة و المخافة فیزداد بصیرة و معرفة لما زید فیه من الخوف و ذلک بأنّ اللّه یقول: «إنّ الذین اتّقوا إذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فإذا هم مبصرون»[50]؛

ای جابر، بدان که تو ولی ما نیستی تا آنکه اگر همه مردم دیارت بر ضد تو اتفاق کنند و همه درباره تو بگویند که تو مرد بدی هستی، این تو را محزون نسازد و اگر بگویند که تو فرد شایسته ای هستی، این هم تو را شاد نسازد (سخن مردم ملاک نیست)؛ بلکه باید خویش را بر قرآن عرضه کنی. اگر راه قرآن را می روی و آنجا که قرآن دعوت به زهد می کند زهد می ورزی و در موردی که ترغیب می کند تمایل نشان می دهی و از بیم دهی قرآن بیم می گیری، پس ثابت و استوار باش و بشارت باد تو را؛ چرا که آنچه درباره تو گفته شده است، آسیبی به تو نمی رساند و امّا اگر از قرآن جدا افتاده ای، پس این چه است که تو را درباره خودت مغرور ساخته است.

مؤمن به جهاد با خویش اهتمام می ورزد تا بر هوای خویش پیروز گردد. گاه کجی خود را راست می کند. و در راه محبت خدا با هوای خویش مخالفت می ورزد و گاه نفس وی او را زمین می زند و او در پی هوای خود حرکت می کند، ولی خداوند او را زنده می سازد و او زنده می شود و خداوند لغزش وی را جبران می کند و مؤمن متوجه می شود و توبه می کند و از عقاب خداوند به هراس می افتد و بینایی و معرفت او به دلیل فزونی یافتن ترس در او، فزونی می یابد. و این حقیقت بر پایه آن است که خداوند می گوید: پرهیزکاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان می شوند متذکر می گردند و ناگهان بینا می شوند.

بنابر گفته امام باقر(ع) ولیّ امامان(ع) کسی است که حرف مردم کوچک ترین تأثیری در او نگذارد. و تنها خویش را بر پایه کتاب خدا ساخته باشد و در این راه پیوسته در جهاد با نفس باشد از این سخن امام باقر(ع)، فهمیده می شود که شخصیت حضرت عبدالعظیم چه تعالی و اوجی دارد!

ولیّ واژه ای است که هم به خدا و پیامبر(ص) و امامان(ع) اطلاق میشود و هم از این سو درباره مردمی ویژه. در آن سو، معنای مطاع بودن را می رساند و در این سو، معنای مطیع بودن را.

حضرت عبدالعظیم ولیّ امامان است؛ یعنی دوست نزدیک و مطیع و پیرو امامان(ع) است و آنان را مطاع خود می داند.

در روایتی دیگر، ولیّ امامان چنین تفسیر می شود:

... من کان للّه مطیعاً فهو لنا ولیّ و من کان للّه عاصیاً، فهو لنا عدؤ. ما تنال ولایتنا الا بالعمل و الورع[51]؛

در این روایت امام به جابر می گوید، هر کس مطیع خداوند است او ولیّ ما است و هر کس خدا را عصیان می کند، او دشمن ما است ولایت ما جز با عمل و ورع دست یافتنی نیست.

باز در روایتی می خوانیم: «یا جابر، من أطاع اللّه و أحبّنا فهو ولیّنا؛ ای جابر کسی که خدا را اطاعت کند و ما را دوست بدارد، ولیّ ما است».

از آنچه گفته شد؛ فهمیده می شود که جمله «انت ولینا حقّاً» و ارجاع و اعتماد امام به وی، تا چه میزان وثاقت حضرت عبدالعظیم را می رساند.

9- دعای معصوم(ع) در حق او

دعای امام معصوم مستجاب است و اگر در حق کسی دعاکند به استجابت می رسد. این یک نکته درباره اصل دعا از سوی امام معصوم. نکته دیگر اینکه امام چه دعایی در حق عبدالعظیم حسنی کرده است. توجه به مضمون و محتوای دعای امام نیز بسیار مهم است و ارجمندی حضرت عبدالعظیم را در نگاه امام ترسیم می کند. به علاوه، مورد دعای معصوم قرار گرفتن خود از ارزشهای ویژه است؛ چون دعا نشانه رضایت دعاکننده از کسی است که دعا می شود.

بنگرید: «ثبتک اللّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و الآخرة؛ خداوند تو را با گفتار ثابت و استوار در دنیا و آخرت استوار و ثابت سازد».

در آیه 27 از سوره ابراهیم می خوانیم:

یثبّت اللّه الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة؛ خداوند کسانی را که ایمان آورده اند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان استوار میدارد، هم در این جهان و هم در سرای دیگر.

این تثبیت الهی و این دعای معصوم است که کار مومن را کامل می سازد و او را مصونیت می بخشد. باقیماندن بر این دین پیراسته و این ایمان آراسته و پایداری بر آن، چیزی است که بالاتر از آن تصور نمی شود لذا امام(ع) به حضرت عبدالعظیم می فرماید: بر این دین استوار بمان و آن گاه وی را دعا می کند که خداوند او را در دنیا و آخرت با این ایمان استوار و پایدار بدارد.

یافتن دین حق و پسندیده و پایداری بر آن تا قیامت ارزشمندترین ارزشها است.

و حضرت عبدالعظیم حسنی این دین حق و پسندیده را یافته و امام(ع) او را در این جهت تأیید کرده واز آن سو برای اینکه بر این دین پایدار بماند؛ دعای حضرت همراه او است.

10- دین مرضی

امام هادی(ع) درباره دین حضرت عبدالعظیم فرمود: هذا و اللّه دین اللّه الذی ارتضاه لعباده؛ به خدا سوگند این دین، دین مرضی خداوند است.

صاحب بن عباد درباره حضرت عبدالعظیم می نویسد:

ذو ورع و دین... عالم بامور الدین....[52]

دین داری و دین شناسی از ارزشهای شخصیت عظیم الشان حضرت عبدالعظیم است.

دین مرضی دین تکمیل شده با ولایت است. قرآن بر این سخن تصریح دارد:

الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛[53] امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.

دین مرضی دین تکمیل شده با ولایت و حاکمیت امام است.

بنگرید: «ولیمکّن لهم دینهم الذی ارتضی لهم»؛[54] «و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت».

مهم این است که حضرت عبدالعظیم دین مرضی را برگزیده است؛ چون دین غیرمرضی، یعنی دین منهای ولایت و امامت، حتی برای سخت کوشترین ناسکان ارزش ندارد.

دردین غیرمرضی ناسک ومتهتک همسانند وتنهابرای ناسک رنجی بیهوده مانده است.

11- تسلیم بودن

حقیقت دین همان تسلیم بودن در برابر خدا و حجتهای الهی است: «إنّ الدین عنداللّه الإسلام»؛[55] «دین در نزد خدا اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.» این تسلیم بودن برخاسته از فهم درست و سرشت پاک فرد است. هر قدر که فرد فهیم تر و پاک تر باشد، خصلت تسلیم وی در برابر خداوند و حجتهای او بیشتر خواهد شد.

دین باوران فهیم که از طهارت و پاکی ویژه ای برخوردارند به این خصلت دست می یابند و روح تسلیم در آنان موج می زند. برخی می پندارند که تعبّد و تسلیم نشان ضعف فکری و نارسایی درک فرد است؛ ولی چنین نیست؛ تعبّد و تسلیم در برابر خداوند و حجتهای الهی نشان اوج فهم و پاکی است.

قدرت فهم و شناخت بالای خدا و حجت های الهی انسان را به کرنش وا می دارد و پایه های تسلیم را در او محکم می سازد.

در آیه هفتم از سوره آل عمران می خوانیم: «والراسخون فی العلم یقولون آمنا باللّه کلّ من عند ربّنا».

اینکه اعتراف می کنند و اقرار دارند، نشان رسوخ و عمق علم آنان است. دانشمندان پس از به اوج رسیدن در علم تازه اقرار به جهل می کنند و این اقرار نشان اوج علم و درکشان خواهد بود.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:

واعلم أنّ الراسخین فی العلم، هم الذین أغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون الغیب الإقرار بجملة ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب. فمدح اللّه تعالی اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علماً و سمّی ترکهم التعمق فیما لم یکلفهم البحث عن کنهه رسوخاً؛[56]

بدان، آنان که در علم دین استوارند، خدا آنها را از فرو رفتن در آنچه که بر آنها پوشیده است و تفسیر آن را نمی دانند و از فرو رفتن در اسرار نهان، بی نیاز ساخته است و آنان را از این رو که به عجز و ناتوانی خود در برابر غیب و آنچه که تفسیر آن را نمی دانند اعتراف می کنند، ستایش فرموده و ترک ژرف نگری آنان در آنچه که خدا بر آنان واجب نساخته را راسخ بودن در علم شناسانده است. پس به همین مقدار بسنده کن و بزرگی خدا را با میزان عقل خود ارزیابی مکن.

آری، رها کن کسانی را که می پندارند همه چیز را می فهمند و یا می توانند بفهمند؛ اینان واقعاً نمی فهمند.

این از درک بالای فرد است که می فهمد همه حقایق دست یافتنی نیست و ما حقایق مافوق علم و عقل داریم که با تسلیم در برابر وحی به دست می آید. اینان می فهمند که باید در برابر خدا و حجت های وی تسلیم باشند. تسلیم نشان معرفت و شناخت است.

الامام الباقر(ع):

أحقّ من خلق اللّه بالتسلیم لما قضی اللّه من عرف اللّه؛[57]

کسی که خدا را شناخت، از همه به تسلیم در برابر قضای الهی سزاوارتر است.

عبدالعظیم حسنی سرشار از این روح تسلیم است و اساساً مشخصه ارزش آفرین و ویژگی مشهود این راوی بزرگ همان تسلیم و تعبّد او در برابر خداوند و حجتهای الهی است. این ویژگی را با کمترین نگاه به زندگی این عبد بزرگ همه می یابند. ما به برخی از آنچه این تسلیم را می نمایاند، اشاره می کنیم:

الف. درک محضر امام و دانش پذیری از امام،

ب. پرسش از امام چه حضوراً و چه کتباً،

پ. عرض دین خویش بر امام،

ت. تأیید ویژه امام از او و شهادت امام بر اینکه حضرت عبدالعظیم حسنی به حق ولیّ امام است،

ث. ارجاع و اعتماد امامان به وی.

مناسب است به اسوه دیگری از تسلیم منشان اشاره کنیم:

امام صادق(ع) درباره عبداللّه بن ابی یعفور فرمود:

ما وجدت أحداً یقبل وصیّتی و یطیع أمری إلاّ عبداللّه بن أبی یعفور[58]؛

کسی را که سفارش مرا بپذیرد و دستورم را اجرا کند، جز عبداللّه بن ابی یعفور نمی شناسم.

در روایتی آمده است که عبداللّه بن ابی یعفور به امام صادق(ع) گفت: اگر یک انار را دو نیم کنید و شما بگویید که این نیم حرام و این نیم حلال است می پذیرم که همان را که شما حلال گفته اید حلال و همان را که حرام گفته اید حرام است. امام صادق(ع) دو مرتبه فرمود: خداوند تو را رحمت کند.[59]

شناخت ژرف و عمیق از حجت خدا، زمینه ساز چنین تسلیم و تعبدی است.

12- عبادت

نجاشی درباره حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از احمد بن محمدبن خالد برقی نقل می کند که عبدالعظیم پس از آن که از چنگ سلطان زمان فرار کرد و به ری آمد، در خانه مردی از شیعیان در سکّة الموالی ساکن شد و در آنجا به عبادت اشتغال ورزید. روزها روزه داشت و شبها را به عبادت می پرداخت؛ چنان که نقل شده است: «و کان (فکان) یعبد اللّه فی ذلک السرب و یقوم نهاره و یقوم لیله»[60] صاحب بن عباد نیز در شرح حال حضرت عبدالعظیم به این ویژگی حضرت اشاره دارد و می نویسد: «... عابد... و کان یعبداللّه عزّوجلّ فی ذلک السرب یصوم النهار و یقوم اللّیل»[61] عبادت خدا و روزه داری و شب زنده داری کار مردان خدا است؛ آنان که در سویدای قلبشان حبّ خدا جا دارد و شور و هوایی دیگر به سر دارند. جّد اعلای ما حضرت آیةاللّه شیخ محمدعلی صفایی حایری قمی برای فرزندشان نقل کردند که شبی از شبها برای نماز شب بیدار شدم، ولی گویا حال برخاستن از بستر را نداشتم. در این هنگام از بادگیر خانه صدایی شنیدم که می گفت: برخیز! عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد.

عبادت سلوک صراط مستقیم است، خداوند می فرماید: «و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم»؛[62] و مرا بپرستید که راه مستقیم این است حضرت عبدالعظیم حسنی -سلام اللّه علیه با عبادتی که با کیفیت «احمزه[63]» و با کمیت استمرار زینت یافته بود ره پوی صراط مستقیم بوده است.

13- امانتداری

امانتداری از خصلتهای بنیادینی است که ریشه بسیاری از فضیلتها و ارزش ها است. تأکید بر این فضیلت در آیات و روایات نشان ارزشمندی فوق العاده این فضیلت است. شخصیّتهای بزرگی چون پیامبر(ص) با این وصف بزرگ ستوده شده اند.

برخی از احکام اسلام خاص مردان یا زنان است. حجّ از احکام خاص مستطیع است و بعضی از احکام مقید به اسلام و ایمان است؛ ولی امانتداری جزء قوانین بین المللی اسلام است؛ یعنی امانت را باید به صاحب آن بازگرداند گرچه کافر حربی باشد و هیچ قیدی مانع از پرداخت امانت نمی شود، نه کفر امانت دهنده و نه فسق و نه چیز دیگری.

پیامبر (ص)، امیرالمؤمنین(ع) را در مکه گذاشتند تا امانتهای حضرت را باز پردازند و امین از نخستین و افتخار آمیزترین القاب پیامبر(ص) است.

این تخصیص نخوردن در امانتداری و دقتهایی که دین مقدس اسلام در پرهیز از افراط و تفریط درباره امانت کرده است، عظمت امانتداری و ارزش شخص امین را مشخص می کند.

البته امانت، قلمرو گسترده تری از حوزه مالی دارد.

از ویژگیها و صفات بارز و شهرت یافته حضرت عبدالعظیم حسنی امانتداری است.

صاحب بن عبّاد در وصف کوتاه و پرمحتوای خود درباره شخصیت حضرت عبدالعظیم آورده است که: «معروف بالأمانة»؛ امانتداری آن حضرت از خصلتهای شناخته شده و مشهورشان بوده است.

اعتماد و ارجاع امامان به وی حاکی از امین بودن این شخصیت بزرگ است.

14- عمل به تقیّه

تقیّه یک عملکرد خردمندانه و محتاطانه برای پاسداری از دین و دین مداران است. نقش تقیّه در گسترش دین و در پاسداری از دین باوران چونان نقش هجرت و جهاد است. ما جلوه های گوناگون تقیّه را در گفتار و کردار پیشوایان دین می نگریم و به نقش پویای آن در سخت ترین شرایط ممکن پی می بریم.

در زمان سلطه نیزه ها و بستن دهانها و شکستن قلمها و نابودی حقیقتها، تنها تقیّه است که علی رغم فشار، حقیقتها و حقیقت باوران را پاس می دارد و زیرکانه قلم را بر نیزه، حق را بر شمشیر و حقیقت را بر سلطه پیروز می گرداند.

روند تقیّه را می توان از آغاز بعثت بررسی کرد. پنهان بودن دعوت، افشا نکردن حقایق و اسرار، همشکلی و همزیستی ظاهری با اهل ادیان و مکاتب، ابرازِ تبرّی نکردن، نفوذ و حضور در حلقه مخالف، از جلوه های تقیّه است.

زندگی حضرت عبدالعظیم با این ارزش همراه بوده است؛ صاحب بن عبّاد می نویسد:

و خاف من السلطان فطاف البلدان علی أنّه قیج ثمّ ورد الریّ و سکن بساربانان فی دار رجل من الشیعة فی سکّة الموالی و کان یعبداللّه عزّوجلّ فی ذلک السرداب یصوم النهار و یقوم اللیل و یخرج مستتراً فیزور القبر الّذی یقابل الآن قبره و بینهما الطریق و یقول هو قبر رجل من ولد موسی بن جعفر(ع) و کان یقع خبره إلی الواحد بعد الواحد من الشیعة حتّی عرفه أکثرهم؛[64]

حضرت عبدالعظیم حسنی -سلام اللّه علیه از بیم سلطان به گردش در شهرها به عنوان پیک پرداخت. آن گاه به ری آمد و در محله ساربانان در خانه مردی شیعی در سکة الموالی سکونت کرد و در آن سرداب به عبادت خدا مشغول شد. روز را روزه می گرفت و شب خیزی داشت و پنهان و ناشناس از خانه بیرون می آمد و به زیارت قبری می رفت که امروز روبه روی قبر خود ایشان است و میان این دو قبر راه است و می فرمود: این قبر مردی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر(ع) است و این چنین خبر حضرت عبدالعظیم حسنی به شیعیان تک تک می رسید تا آنکه اکثر شیعیان از حضور ایشان باخبر شد».

15- اعتماد و ارجاع امام به وی

و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا؛ فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجةاللّه علیهم؛[65]

در حوادثی که پیش می آید، به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ چرا که آنان حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر آنان هستم.

روی ابوتراب الرویانی قال: سمعت أبا حمّاد الرازی یقول: دخلت علی علیّ بن محمّد (ع) بسرّ من رأی. فسألته عن أشیاء من الحلال و الحرام. فأجابنی فیها. فلمّا ودّعته، قال لی: یا حمّاد، إذا اشکل علیک من أمر دینک بناحیتک، فسل عنه عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی و اقرأه منّی السلام؛[66]

ابو حماد رازی گوید: در سرّ من رأی به خدمت امام هادی(ع) رسیدم و سؤالاتی درباره حلال و حرام از ایشان کردم و ایشان جواب دادند چون با ایشان وداع کردم حضرت به من فرمود: ای حمّاد، هر زمان که در منطقه ات چیزی از امور دینی بر تو مشکل شد درباره اش از عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنی بپرس و سلام مرا نیز به او برسان.

ارجاع های امامان حاکی از آن است که آن شخصیت کاملاً شایسته بوده و اهلیّت آن را داشته که شیعه در مشکلات دینی اش به او مراجعه کند.

با یک بررسی ساده، روشن می شود که ارجاعهای امامان به چه گونه افرادی است؛ بنگرید به: ارجاع به زکریّا بن آدم، ارجاع به ابان، ارجاع به زراره، ارجاع به محمّدبن مسلم ثقفی، ارجاع به ابابصیر.

امام رضا (ع) در پاسخ به سؤال علی بن مسیّب که می پرسد: فاصله ام دور است و هر زمان نمی توانم محضرتان شرفیاب شوم، معالم دینم را از چه کسی بپرسم؟ می فرماید: از زکریّا بن آدم قمی که بر دین و دنیا مأمون است، بپرس.[67]

امین بر دنیا و امین بر دین بودن اوج اخلاق و علم زکریّا بن آدم قمی را می رساند و از این حدیث به دست می آید که چه شخصیتهای برجسته ای و با چه شرایطی مورد ارجاع امامان قرار می گرفته اند.

حضرت صادق(ع) فیض بن مختار را به زراره ارجاع می دهد و به او می گوید:

«إذا أردت حدیثاً فعلیک بهذا الجالس» و أومأ إلی رجل من أصحابه. فسألت أصحابنا عنه. فقالوا: زرارة بن أعین؛[68]

اگر حدیث خواستی، بر تو باد به این فردی که نشسته است و اشاره فرمود به یک نفر از یاران خویش فیض گوید: از یارانمان پرسیدم این کیست؟ گفتند: زرارة بن اعین است.

ارجاع در میان فقیهان معنای والایی دارد. اینکه یک فقیه بزرگ حتّی مسئله ای را به فقیه دیگری ارجاع دهد، از چنان ارزشی برخوردار است که اعلمیّت و برتری وی را در رتبه بعد از خود اثبات می کند.

هم اکنون اگر امام معصومی به طور مطلق کسی را به عبدالعظیم حسنی ارجاع دهد و بگوید که در مشکلات دینی به عبدالعظیم مراجعه کن؛ آیا شخصیّت ارزشمند و والای او را نمی رساند؟ این چنین است که نجاشی پس از نقل ارجاع حضرت رضا (ع) به یونس بن عبدالرحمن می نویسد: «و هذه منزلة عظیمة[69]؛ این موقعیت بس بزرگی است» برای یونس که امام(ع) به وی ارجاع داده است.

عبدالعزیز بن المهتدی گوید:

إنّی سألته فقلت انّی لا اقدر علی لقائک فی کل وقت فعمّن آخذ معالم دینی؟ فقال: خذ عن یونس بن عبدالرحمن؛[70]

از امام رضا (ع) پرسیدم من همیشه نمی توانم به دیدارتان نایل شوم؛ پس از چه کسی معالم دینم را بگیرم؟ حضرت فرمود: از یونس بن عبدالرحمن.

ارجاع مکرّر امام صادق(ع) به ابان بن تغلب، شخصیتی که سه امام را درک کرده و سی هزار حدیث تنها از امام صادق(ع) روایت کرده است، نیز حکایت از منزلت ابان دارد.

گفتنی است ارجاعهای مطلق، اوج و ارج بیشتری دارد و شخصیت عبدالعظیم حسنی -سلام اللّه علیه از چنین ارجاعی بهره مند است و او را در ردیف راویان بزرگ و بی مانند قرار می دهد.

16- مأموریّت پیام رسانی

در قلمرو ادیان الهی سفارت یکی از مأموریّتهایی بوده است که در کنار رسالت و پا به پای رسالت برای گسترش پیام در رساندن حقیقت جلوه کرده است. حضرت عیسی(ع) سفیر به انطاکیه می فرستد. پیامبر اکرم(ص) برای رساندن پیام به مراکز قدرت و هر کدام از امامان نیز سفیرانی داشته اند.

از سویی هم چنان که وارد شده: «رسولک ترجمان عقلک؛[71] سفیر و فرستاده تو نشان دهنده خردورزی توست». از این رو، گزینش سفیر به وسیله امام معصوم نشان لیاقت و نمود عظمت مُرسِل است؛ آن گونه که پیامبران و اوصیای الهی نشان عظمت خداوند متعال بوده اند و با عظمت خویش عظمت او را بازگو کرده اند.

گزینش حضرت عبدالعظیم حسنی سلام اللّه علیه از سوی حضرت رضا(ع) جلوه دگری از عظمت و ارزشمندی او است. در روایتی از حضرت رضا(ع)می خوانیم:

یا عبدالعظیم، أبلغ عنّی أولیائی السلام و قل لهم أن لا یجعلوا للشیطان علی أنفسهم سبیلاً، و مرهم بالصدق فی الحدیث و اداء الأمانة، و مرهم بالسکوت و ترک الجدال فیما لا یعنیهم و إقبال بعضهم علی بعض و المزاورة؛ فانّ فی ذلک قربة إلیّ، و لا یشتغلوا أنفسهم بتمزیق بعضهم بعضاً؛ فانّی آلیت علی نفسی أنه من فعل ذلک و أسخط ولیّاً من أولیائی دعوت اللّه لیعذّبه فی الدنیا أشدّ العذاب و کان فی الآخرة من الخاسرین، و عرّفهم أنّ اللّه قد غفر لمحسنهم و تجاوز عن مسیئهم إلاّ من أشرک به أو آذی ولیاً من أولیائی أو أضمر له سوءً؛ فإنّ اللّه لا یغفر له حتّی یرجع عنه فإن رجع و إلاّ نزع روح الإیمان عن قلبه و خرج عن ولایتی و لم یکن له نصیباً فی ولایتنا و أعوذ باللّه من ذلک؛[72]

عبدالعظیم حسنی از حضرت رضا(ع) روایت کرده که آن حضرت فرمودند: ای عبدالعظیم، دوستان مرا از جانب من سلام برسان و به آنان بگو: شیطان را به دلهای خویش راه ندهند و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت امر کن. و نیز آنان را به سکوت، ترک منازعه و جدال در کارهای بیهوده، توجه به یکدیگر و به دیدار یکدیگر رفتن دستور بده؛ چرا که این کار مایه قرب به من است. دوستان من نباید به مخالفت و دشمنی با یکدیگر خود را مشغول سازند؛ چون من با خویش پیمان بسته ام که هر کس چنین کاری کند و یکی از اولیای مرا خشمگین سازد دعا کنم و از خداوند بخواهم تا او را در دنیا به شدیدترین عذاب مجازات کند و او در آخرت از زیانکاران باشد. دوستان مرا متوجه ساز که خداوند نیکوکاران آنان را آمرزیده و از بدکاران آنان درگذشته است، مگر کسی که برای خداوند شریک گیرد و یا ولی ای از اولیای مرا آزار دهد و یا در دل کینه و عداوت او را نهان دارد و تا از این کار برنگردد خداوند او را نمی بخشد و اگر بازنگردد، خداوند روح ایمان را از قلبش در آورد و از ولایت من بیرون رود و بهره ای از ولایت ما را نداشته باشد. من از این امر به خداوند پناه می برم.

17- بی شبهه بودن شخصیّت حضرت عبدالعظیم

برخی از اصحاب امامان علی رغم تقرّب، نجابت، صداقت و پیشینه افتخارآمیز، در بعضی از عملکردها مورد نقد شدید برخی از امامان(ع) قرار می گرفته اند؛ مثلاً با اینکه علی بن یقطین یک عامل محبوب، نفوذی، کاردان و کارساز در دربار عباسی بود، هنگامی که به مدینه آمد و اجازه تشرّف خواست، به او اجازه ندادند. همچنین گویا احمدبن اسحاق، با داشتن عنوان وکالت، صداقت و پیشینه اعتمادآمیز، هنگامی که به محضر مقدّس امام حسن عسکری(ع) رسید به او اجازه ورود ندادند. ابوالاسود دوئلی با کمال قرب وی به امیرالمؤمنین(ع) از سوی حضرت عزل می شود. عثمان بن مظعون از سوی پیامبر توبیخ شده؛ چرا که او لذّت بری از زنان را ترک کرد. همسرش به رسول خدا شکایت برد و پیامبر عثمان را از این کار باز داشت.[73]

برخی دیگر ازاصحاب پیامبر وامامان (ع)، گاه به عملکردمعصوم انتقاد می کردند و به زعم خویش در فکر تصحیح بودند که این باز نشان پایین بودن معرفت و بینش آنان بود.

حضرت عبدالعظیم حسنی در هیچ کدام از این دو گروه نبود؛ او در زمره تسلیمان محض امامت بود و در طول مصاحبت و همراهی اش با چند امام، نقطه منفی از او دیده نشد که این نشان اوج معرفت و اوج تسلیم او است.

18- اختفا و شهادت احتمالی

باتوجّه به تعقیب و مراقبت مأموران عباسی از حضرت عبدالعظیم و با توجه به هجرت، آوارگی و اختفای ایشان از دست سلطه عباسی در ری و با توجه به نقش عظیم ایشان، شهادت آن حضرت دور از گمان نیست. شاهدی که این گمان را تقویت می کند، شهادت همگنانان ایشان است. به علاوه، تشبیه زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه به زیارت حضرت سیدالشهداء(ع)، که سمبل مظلومیت و شهادت است، احتمال به شهادت رسیدن ایشان را تقویت می کند.

در کتاب الشجرة المبارکة فی الانساب الطالبیة، ص 64 آمده است که: عبدالعظیم در ری کشته شد و مزار او بدان جا معروف و مشهور است.[74]

به هر حال هجرت نیز، همچون جهاد امری مقدس است و اجر فراوانی دارد. خداوند عزوجل می فرماید:

و من یخرج من بیته مهاجراً إلی اللّه و رسوله ثمّ یدرکه الموت فقد وقع أجره علی اللّه؛[75] و هر کس به عنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبر او از خانه خود بیرون رود و سپس مرگش فرا رسد پاداش او بر خداست.

گفتنی است که نجاشی و صاحب بن عباد، مرگ این راوی بزرگ را در پی مریضی ایشان گفته اند و اشاره ای به شهادت ایشان نداشته اند.[76]

19- ملجأ بودن قبر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)

در میان قبور فراوانی که زیارت می شوند، قبر عبدالعظیم حسنی، پس از امام معصوم موقعیت بسیار ویژه ای را دارا است، چون:

الف. وی پس از امام معصوم، از بزرگ ترین امامزاده هایی است که زیارت شده اند.

ب. بسیاری از صالحان، سالکان و عالمان بزرگ تشیّع وصیت کرده اند که در جوار حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شوند و آرزوی این همجواری نشان عظمت حضرت عبدالعظیم است.

پ. در تاریخ سیاسی ایران، بسیاری از گلایه مندان از حکومتها و یا کسانی که مورد تعقیب سلطه ها بوده اند، در حرم عبدالعظیم حسنی بست می نشسته اند و شکوه حرم عبدالعظیم و احترام و حرمت آن مانع از تعقیب و شکنجه وآزار آنان می شد.

ت. عنایت یافته گان و توسل جسته گان به قبر عبدالعظیم حسنی در طول تاریخ بسیارند و این عنایتها و کرامتها نشان مقام عظیم حضرت عبدالعظیم است.

حضرت عبدالعظیم حسنی از معدود ساداتی است که هم جلالت قدر فوق العاده ای داشته و هم قبرشان مشخص و معروف بوده است؛ چرا که عده ای از نوادگان امامان(ع) چندان برجسته نیستند و عده ای که شخصیت فوق العاده دارند، قبرشان مشخص نیست و در محل قبر آنان اختلاف است، چون علی بن جعفر، ولی حضرت عبدالعظیم هم شخصیت بلندمرتبه ای دارد و هم قبرش قطعی، مشخص و معین است. این دو جهت، قبر این سلاله پیامبر را برجسته و ملجأ ساخته است.

20- زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)

صاحب بن عبّاد درباره فضیلت زیارت حضرت عبدالعظیم می نویسد:

دخل بعض أهل الری علی أبی الحسن صاحب العسکر (ع) فقال: أین کنت؟ فقال: زرت الحسین صلوات الله علیه.

فقال: أما إنّک لو زرت قبر عبدالعظیم عندکم. لکنت کمن زار الحسین(ع)؛[77]

فردی از اهل ری خدمت امام هادی(ع) رسید. حضرت از او پرسید: کجا بودی؟ پاسخ گفت: به زیارت قبر امام حسین(ع) رفته بودم. حضرت فرمود: آگاه باش! اگر قبر عبدالعظیم را که نزد شما است زیارت کنی، چون کسی هستی که حسین (ع) را زیارت کرده باشد.

محقق میرداماد در الرواشح می نویسد:

و فی فضل زیارته روایات متظافرة، قد ورد من زار قبره و جبت له الجنة؛[78] درباره فضیلت زیارت عبدالعظیم روایات بسیاری آمده است. در روایت است که هرکس به زیارت قبر وی برود، بهشت بر او واجب می شود.

اینکه زایر قبر حضرت عبدالعظیم حسنی بهشتی می شود و زیارت قبر آن حضرت چونان زیارت قبر سید شهیدان حسین بن علی (ع) ارزش می یابد، نشان شخصیت ارجمند و ارزشمند صاحب قبر است.

بی جهت نیست که تشبیه زیارت او به زیارت حضرت سید الشهداء(ع) این حدس را در انسان قوی می سازد که این بزرگ مرد از سلاله آل محمد(ع) در نهایت به فوز شهادت نائل آمده است، آن گونه که برخی بدان اشاره کرده اند.

شخصیتی که دارنده ارزشهای فراوان است، پاره تن پیامبر است، نسب او با چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی(ع) می رسد، از مدینه و دیار خویش هجرت می کند، آواره شهرها می گردد و مدتها در ری مخفیانه به سر می برد و شیعه کم کم با او آشنا می شود و به محضرش راه می یابد؛ چنین شخصیت بزرگ و شناخته شده ای که از سوی حکومت وقت به جرم دوستی با خاندان پیامبر اکرم(ص) مورد تعقیب است و در شهرها به عنوان نامه رسان می چرخد، تا از دشمن در امان بماند؛ آیا با این همه، احتمال نمی رود که وی پس از شناخته شدن در ری و اقبال شیعه به وی، از سوی حکومت و به دست ظالمان به شهادت رسیده باشد. و آیا تشبیه زیارت او به زیارت سیدالشهداء(ع) اشاره تلمیحی به این پایان فوزبخش شهادت نیست.

او که هم حسنی و هم حسینی است، از جد بزرگوار خویش امام حسین (ع) فرار و آوارگی را به ارث برده است.

چون امام حسین(ع) که مأمنی نداشت و از سوی دشمن در تعقیب بود، تا آنجا که خانه خدا و مکه نیز برای او امن نبود، از شهر و دیار خویش می گریزد و در شهرها آواره می شود. هیچ بعید نیست که در پایان نیز چون سیدالشهدا(ع) به شهادت برسد.

آیا با وجود این همه فضایل، تشبیه زیارت او به زیارت سیدالشهداء(ع) استبعادی دارد؟ و چنان که در برخی از گفته ها دیده شده، این تشبیه برای ایشان سنگین است؟ آیا اگر گفته شود که زیارت قبر پاره تن پیامبر، چونان زیارت قبر پیامبر است، چنین تشبیهی درست نیست؟ وجه شباهت در این تشبیه بسیار روشن است:

همین که بهشت برای زایر او واجب می شود، می تواند وجه شباهت در این تشبیه باشد.

همچنین اینکه او از نسل پیامبر است و نسبش به فرزندان بلافصل پیامبر(ص) می رسد، می تواند وجه شبه در این تشبیه باشد. همین فرار، آوارگی و شهادت احتمالی او می تواند وجه شباهت در این تشبیه بلند باشد.

سه عنصر در زیارت باید در نظر گرفته شود:

یک. مقام و عظمت مزور (صاحب مزار).

دو. کرم معطی.

سه. رنج، معرفت و محبت زایر.

بی تردید با توجه به مقام عظیم حضرت عبدالعظیم(ع) که مورد زیارت قرار گرفته و کرم بی کران و نامحدود خداوند کریم و معرفت و محبتی که باید در هر زایری در نظر گرفت، جای هیچ استبعادی را برای پاداش زیارت حضرت عبدالعظیم، همانند پاداش زایر امام حسین(ع) باقی نمی گذارد.

پی نوشت ها

[1] الرواشح السماویة، ص 86.

[2] رجال النجاشی، ص 248.

[3] معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 51؛ الذریعة، ج 7، ص 190.

[4] تمام نهج البلاغه، ص 576، کلام 42.

[5] همان، خطبه 19، ص 248.

[6] امالی صدوق، ص 419؛ روضةالواعظین، ص 31؛ کفایة الأثر، ص 286؛ کمال الدین، ص 379، ح 1؛ توحید صدوق، ص 81، باب التوحید و نفی التشبیه، ح 37؛ مسند حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، ح 83.

[7] همان.

[8] همان.

[9] اختصاص، ص 247؛ مسند حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)، ح 50.

[10] بحارالأنوار، ج 35، ص 110؛ مسند حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، ح 114.

[11] ر. ک: بحارالأنوار، ج 69، باب 28، احادیث 2، 5، 6، 14، 15 و 16.

[12] همان، حدیث 15.

[13] بحارالأنوار، ج 69، باب 28، ح 4.

[14] همان، ح 7.

[15] همان، ح 8.

[16] همان، ح 9.

[17] همان، ح 10.

[18] همان، ح 3.

[19] همان، ح 1.

[20] بحار الانوار، ج 69، ص 3، ح 4.

[21] تعطیل آن است که به خدایی و یا به صفتی برای او قائل نباشی.

[22] تشبیه آن است که خداوند را به سان مخلوقاتش بدانی و صفات او را چون صفت مخلوق بدانی.

[23] بحار الانوار، ج 69، ص 1، ح 1.

[24] ابطال آن است که برای خدا صفتی قائل نباشی و یا حتی به خدایی قائل نباشی.

[25] تشبیه آن است که برای خداوند به گونه ای صفت قائل باشی که او را به مخلوق تشبیه کنی.

[26] سوره بقره، آیه 218.

[27] سوره آل عمران، آیه 195.

[28] سوره انفال، آیه 72.

[29] ر. ک: سوره انفال، آیه های 74 - 75؛ سوره توبه، آیه 20؛ سوره حج، آیه 58.

[30] سوره انفال، آیه 74.

[31] سوره توبه، آیه 100.

[32] همان، آیه 117.

[33] رجال النجاشی، ص 248، عنوان 653.

[34] بحارالأنوار، ج 2، ص 150، ح 23 و 24.

[35] همان، ح 20.

[36] همان، ج 2، ص 82، ح 1.

[37] همان، ج 2، ص 145، ح 8.

[38] همان، ص 144، ح 4.

[39] الکافی، ج 1، کتاب الحجّة، باب 32، ح 6، ص 280.

[40] امالی طوسی، ص 494، مسند حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، ح 106.

[41] سفینة البحار، واژه عبدالعظیم.

[42] ص 153، ح 52.

[43] ص 69، ح 16 و ص 93، ح 31.

[44] مسند کنگره، ح 83.

[45] همان.

[46] همان.

[47] عزیزاللّه عطاردی قوچانی، عبدالعظیم حسنی حیاته و مسنده، ص 25.

[48] الرواشح السماویة، ص 86.

[49] معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 54.

[50] تحف العقول، باب ماروی عن أبی جعفر الباقر(ع)، حدیث اوّل.

[51] الکافی، ج 2، باب الطاعة و التقوی، ح 2.

[52] خاتمه مستدرک به نقل از رساله صاحب بن عباد.

[53] سوره مائده، آیه 3.

[54] سوره نور، آیه 55.

[55] سوره آل عمران، آیه 19.

[56] نهج البلاغه، خطبه 91.

[57] میزان الحکمة، ج 2، ص 1354، ح 8869.

[58] معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 104-105.

[59] همان.

[60] رجال النجاشی.

[61] خاتمه مستدرک به نقل از رساله صاحب بن عباد.

[62] سوره یس، آیه 61.

[63] «افضل الاعمال احمزها».

[64] خاتمه مستدرک به نقل از رساله صاحب بن عباد.

[65] وسائل الشیعه، ج 18، ص 101، چاپ اسلامیه، کتاب القضاء، باب 11 از ابواب صفات القاضی، ح 9.

[66] خاتمه مستدرک به نقل از رساله صاحب بن عباد.

[67] وسائل الشیعة، ج 18، ص 106، باب 11 از ابواب صفات القاضی، ح 27.

[68] همان، ص 104، باب 11 از ابواب صفات القاضی، ح 19.

[69] رجال النجاشی، ص 447.

[70] همان.

[71] نهج البلاغه، حکمت 301.

[72] مسند حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، ح 50، به نقل از اختصاص شیخ مفید، ص 247.

[73] معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 140.

[74] به نقل از مقاله (عظمت و شخصیت حضرت عبدالعظیم از دیدگاه امامان و عالمان) نوشته دکتر سید جعفر شهیدی.

[75] سوره نساء، آیه 100.

[76] رجال النجاشی و خاتمه مستدرک.

[77] سفینة البحار، واژه عبدالعظیم.

[78] همان.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان