فیلم جدید میشائیل هانکه که در روز 22 می در کن اکران شد «پایان خوش» Happy End نام دارد. نظر پیتر بردشاو منتقد گاردین را دربارهی این فیلم بخوانید.
شاید لازم نباشد بگوییم که صفتی که در عنوان فیلم به کار رفته، همان قدر درست است که صفتی که در عنوان فیلم «بازیهای مسخره» Funny Games از هانکه دیدیم. «پایان خوش» فیلمی دو پهلو از کابوس مردمانی اشرافی و بورژوا، کسانی که اصلا بخشنده نیستند. این مدل از فیلم سازی کار جدیدی برای این کارگردان محسوب نمیشود، وی دوباره در مسیری قرار گرفته که الهام بخشیاش برایش مثل همیشه زیاد و پر رنگ است. همانقدر جذاب است که سریال ها ما را به خود جذب میکنند، داستان فیلم هم سلسلهای ست از روح های گم شده.
این فیلم در واقع ادغامیست از تمامی کارهای کلاسیک و ایدههای تصویریِ هانکه، معضلات خانوادگی، انتقام های میان نسلی، خود خوری و افسردگی در اثر گناه و بازگشت از آن. ترس از مرگی که با انتظار مرگ همراه میشود، حتی جملهای در فیلم وجود دارد که بی بروبرگشت نشانهی تاثیر گرفتن فیلم از فیلم های قدیمی او مخصوصاً فیلم «عشق» Amour اوست.
درگیری مشخص با دوربین های مدار بسته و ضبط ویدئویی اتفاقات برای فهم اینکه ما چقدر نسبت به اعمال خود بی دقت و بیتوجهایم، در فیلم کاملا قابل تشخیص است. و هانکه این اتفاق را با علاقه جدید و اعتیاد به رسانه های اجتماعی، پخش زنده در آنها و مسیج های لحظه به لحظه و ویدیوهای یوتیوبی ادغام کرده است.
معولا سینمای هانکه، سینمایی برای ترس و هیجان های روزمره است. «پایان خوش» هم چیزی جدای این نیست. در واقع یک فیلم با ژانر مشخص است، البته ژانری که اختراع خود هانکه است. بی هیچ شکی این فیلم کاریست که با خلاقیت، انتقال وحشت و تصویر پردازی او به کمک فیلمبردارش، کریستیان برگر (Christian Berger)، به وضوح و بعضا از فاصله ای دور و جدا از جریان، داستان را به تصویر درآورده است. حتی یکی از شخصیت ها هیچ وقت به وضوح دیده نمیشود. روایت داستان هر از گاهی کمی به جلو پرتابمان میکنند تا ببینیم که اتفاقات ناجور چطور پیش رویمان شکل میگیرند.
با این حال شمهای از کمدی و طنز در فیلم وجود دارد که جالب است. آخرین صحنه های فیلم یادآور روزهای خوش -Happy Days- از ساموئل بکت (Samuel Beckett) هستند. حضور عجیب یک هنرپیشه بریتانیایی و یا محل فیلمبرداری که کنار دریاست باعث شده که منتقد فکر کند که شاید هانکه هم مانند الن رنه (Alain Resnais) به وحشت و ترس طبقه متوسط که معمولا دست کم گرفته میشود، علاقمند شده. کمدی یخ زده ای هم در این فیلم دیده میشود، در صحنه ای تمام خانواده دور هم جمع شدهاند و به قطعه ای موسیقی گوش می دهند، قطعه ای که حتی با وجود نداشتن اطلاع زیاد از موسیقی و ناشناس بودن موزیسشن آن هم میدانیم که بسیار ناجور و نادرست است.
ایزابل هوپر (Isabelle Huppert) در نقش آن لورنت (Anne Laurent) در فیلم ظاهر میشود، زنی که مدیریت خانه ای زیبا و بزرگ را به همراه مدیریت کمپانی خانوادگیشان در حمل و نقل و ساخت و ساز را از پدر پیرش (جان-لوئیس ترینتیگنان) به ارث برده است. او از بیماری دیمنشیا (زوال عقل) رنج میبرد و توسط دو خدمتکار مراکشی خانواده، ریچارد (حسام قنسی – Hassam Ghancy) و جمیلا (نبیها اکاری – Nabiha Akkari) همانند پادشاهی از کار افتاده از دورهی شکسپیر، نگهداری میشود، خدمتکارانی که تمام مدت مورد آزار و نژادپرستی قرار میگیرند. آن هم با وکیلی به نام لورنس (توبی جونز – Toby Jones) که کارهای بریتانیای آنها را درست میکند، نامزد کرده است.
خانه آنها پر از ترس و استرس است، پسر دائم الخمر و مقروض آن، پییر (فرانز روگوسکی – Franz Rogowski) با بیعرضهگی و نابکاری خود باعث شده اتفاقی بیافتد که شرکت در برابر اتهامی قانونی و جریمه ای سنگین قرار بگیرد. در این بین برادر آن، توماس (متیو کسوویتز – Mathieu Kassovitz) راز و رمزهای خود را دارد، در حال حاضر مجبور است از دختر 12 سالهای که از ازدواج سابقش به یادگار مانده مراقبت کند و او را به جمع خانوادگی و کج و کوله شان بیاورد.
دخترک یا ایو (فنتین هاردویین – Fantine Harduin)، که خیلی خودخواه و نابغهی کامپیوتر و تکنولوژی ست، باید با آنها بماند، مادرش بر اثر اوردوز از مواد مخدر در بیمارستان بستریست و اینکه این اتفاق چگونه برایش افتاده در حالهای از ابهام است و هنوز دلیل اوردوز مشخص نشده است. در این گیر و دار پناهنده ها هم به شهر آمده اند و در صدد استفادهی دوباره از تونل هستند.
درست است که در فیلمهای هانکه منتظر پایانی خشن و شک آوریم. ولی در این فیلم این خاصیت بر عهدهی هوپرت است، کاری که با ظرافت و زیرپوستی انجام میشود، اهانتی که شاید جایش در حیاط مدرسه است، یک شیطنت و بدجنسی خصومت آمیز. اما زمانی که اتفاق میافتد، تمامی بینندگانی که در سالن با منتقد بوده اند آه از نهادشان بلند میشود. صحنه های پایانی چیزی میان خنده و گریه اند، یک نمایش تمام عیار از یک کمدیِ روانی.
Post Views:
1