ماهان شبکه ایرانیان

سعدی و حقیقت روزه‌داری

وقتی با یک گل هم بهار می‌شود

میلاد عظیمی می‌گوید: سعدی معتقد است روزه‌ای که با دستگیری از مستمندان همراه نباشد عملی لغو و بی‌فایده است و از آن‌جا که ممکن است موجب خودخواهی و خودپسندی روزه‌دار شود، شاید مضر هم باشد.

وقتی با یک گل هم بهار می‌شود

به گزارش ایسنا، این نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی که در صفحه شخصی خود منتشر کرده، نوشته است: در بیان حقیقت روزه شعری شریف‌تر و درخشان‌تر از این بیت‌های سعدی نمی‌شناسم.
مسلّم کسی را بود روزه‌داشت
که درمانده‌ای را دهد نانِ چاشت

وگرنه چه لازم که سعیی بری
ز خود بازگیری و هم خود خوری؟!

می‌گوید ثمره صیام باید ایثار و کرَم باشد. کسی روزه‌دار است که دست‌کم آن مقدار خوراکی را که وقت روزه امساک کرده؛ نانِ چاشتِ خود را، به درماندگان می‌دهد. روزه‌ای که با دستگیری از مستمندان همراه نباشد عملی لغو و بی‌فایده است و از آن‌جا که ممکن است موجب خودخواهی و خودپسندی روزه‌دار شود، شاید مضر هم باشد:
به تلبیس ابلیس در چاه رفت
که نتوان ازین خوب‌تر راه رفت

و این بیت‌های بلند جاودانه...

به احسانی آسوده‌کردن دلی
به از الْف رکعت به هر منزلی

خورنده که خیرش برآید ز دست
به از صائم‌الدهر دنیاپرست

به بانگ بلند می‌گوید روزه‌خواری که خیرش به مردم می‌رسد بر عابد زاهد روزه‌داری که بی‌خیر و بخیل است، ترجیح دارد...
سعدی که این سخنان را گفته مردی دین‌دار بود. شیخی عارف و صاحب خانقاه بود. ولی او شریعت و طریقت را برای انسان و در خدمت انسان می‌خواست و آن را راهی و وسیله‌ای برای آسایش انسان و زدودن رنج مردم می‌دید. می‌گفت طریقت به جز خدمت خلق نیست و خودش هم اهل خدمت به خلق بود. دلسوز مردم بود. سقا بود. جوانمرد بود. خانقاه ساخت تا به فقرا طعام دهد و به مسافران خدمت کند. سپرده بود در خانقاهش برای پرندگان دانه بپاشند:
خورش ده به گنجشک و کبک و حَمام
که یک روزت افتد همایی به دام

نگویید چرا سعدی مشکلات جامعه را تا حدّ نانِ‌چاشت‌به‌درماندگان‌دادن فروکاسته است. نگویید خانه از پای‌بست ویران است و با یک گل بهار نمی‌شود. شیخ اجل گوش استماع برای این سخنان ندارد. او در روزگاری سخت و سیاه می‌زیست. مردم و حکومت را خوب می‌شناخت و با آنان در ارتباط بود. در برج عاج ننشسته بود. واقع‌بین بود و مقدورات و موانع را درست می‌دید و همچنین می‌کوشید چراغ آرمان‌های اخلاقی را در حدّ وسع روشن نگاه بدارد. هدفش این بود زندگی قدری اخلاقی‌تر و انسانی‌تر و زیستنی‌تر و خوشایندتر باشد. به هر دستاویزی می‌آویخت تا حلم و رحم و رحمت‌ را در جهان حاکمان و برخورداران رواج دهد تا شاید چرخ زندگی ذرّه‌ای بیشتر به مراد مردم درمانده و فرودست بگردد. سعدی فقر و رنج و ستم و مصیبت را می‌فهمید. آن‌قدر عقل و تجربه و شفقت داشت که سیرشدن یک کودک گرسنه را هم مغتنم بداند؛ قدرشناس کسی باشد که یک قطره اشک را می‌سترد؛ بر یک لب لبخندکی می‌نشاند و یک دل را، ولو برای لحظه‌ای، شاد و آسوده می‌کند.
شاعر روشن‌بین با خود می‌گفت روزه‌داران اگر در حدّ یک وعده غذا هم به فکر درماندگان باشند، خود گامی به پیش است. وقتی سخن از آسایش آدمی به میان بود برای سعدی با یک گل هم بهار می‌شد.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان