دکتر سامان توکلی
آیا امید و انگیزه افراد برای فعالیت و پیشبرد امور خود و جامعه شان امری است فردی که تنها در ویژگیهای روانی و شخصیتی افراد ریشه دارد یا فرهنگ و شرایط اجتماعی هم بر آن موثر است؟ شرایط اجتماعی و فرهنگی چه تاثیری بر احساس امیدواری یا ناامیدی افراد جامعه دارد و بر عکس، احساس امیدواری و ناامیدی افراد چه پیامدهایی برای جامعه دارد؟
وقتی از امید صحبت میکنیم، دست کم دو مولفه را باید در نظر داشته باشیم: 1- وجود میل و شوق و خواستهای در فرد، و 2- احتمال برآورده شدن این میل و شوق و دستیابی به آن خواسته. بنابراین وقتی فردی امیدوار است که اولاً چیزی را بخواهد و ثانیاً دست یافتن به آن خواسته را هم غیرممکن نداند و تا حدی از اطمینان در دستیابی به خواسته اش داشته باشد.
در این صورت است که فرد برای پیشبرد امور خود فعالیتی میکند و از حالت انفعال بیرون میآید. برعکس، اگر به هر دلیلی فردی به چنان درجهای از بیمیلی برسد که هیچ خواستهای نداشته باشد یا شرایط را چنان ببیند که امکانی را برای تامین خواستهاش یا تغییر شرایط نتواند تصور کند، طبیعی است که انگیزهای برای حرکت و فعالیت در خود نخواهد دید و از او انتظار پویایی و تحرک نمیتوان داشت.
جامعهای هم که در آن چنین وضعیتی غلبه داشته باشد، تبدیل به جامعهای ایستا و بی تحرک و ساکن خواهد شد. طبیعتاً عوامل فردی میتوانند در بروز هر دو این حالات نقش داشته باشند. مثلاً در بیماری افسردگی ممکن است فرد مبتلاچنان شوق به همه چیز و میل به زندگی را از دست بدهد که اساساً خواستهای در دنیا نداشته باشد (حتی بسیاری اوقات این افراد شوقی برای رسیدن به نهایت سکون و بیتحرکی دارند و آرزوی مرگ میکنند).
از سوی دیگر به واسطه نوع نگرش و تفکر افسردهوار خود، آنچنان خود و دنیا و آینده را منفی میبینند که ممکن است احتمالی هم برای بهبود اوضاع و تامین خواسته هایشان تصور نکنند.
این نوع تفکر (نگاه منفی به خود، دنیا و آینده) هم حاصل افسردگی است و هم میتواند خود افسردگی زا باشد و افسردگی فرد را تشدید کند یا تداوم بدهد یعنی فرد افسرده، به دلیل افسردگیاش، نگاهی منفی دارد بنابراین احساس ناامیدی میکند و از سوی دیگر، این نگاه منفی به خود و دنیا و آینده، و احساس ناامیدی حاصل از آن، خود منجر به احساس افسردگی بیشتر در او میشود و این چرخه معیوب به طور مداوم خود را تکرار میکند و افسردگی تولید میکند.
این ناامیدی ممکن است چنان در فرد افسرده فراگیر شود که حتی امیدی به درمان هم نداشته باشد و تنها چاره را در پایان زندگی خود ببیند. به این ترتیب در فرد مبتلا به افسردگی که به واسطه عوامل زیست شناختی و روان شناختی فردی خود (و البته غالباً تحت تاثیر عوامل تنش زای زندگی) دچار این اختلال شده است، میتوان انتظار ناامیدی و بیانگیزگی داشت. اما عوامل اجتماعی و فرهنگی چه نقشی در احساس امیدواری یا ناامیدی افراد، و به طور کلی جامعه دارند؟
همان طور که گفته شد، دو مولفه وجود خواسته یا خواستههایی در فرد، همراه با احتمالی قابل قبول برای دستیابی به آن خواستههاست که منجر به احساس امیدواری در فرد میشود. پس اگر در فرهنگی اساساً میل و شوق و خواست در افراد سرکوب شود و امری مذموم شمرده شود یا اگر در شرایط اجتماعی خاصی دستیابی به خواستههای افراد ناممکن شود یا روشهای رسیدن به آن محدود و مسدود شود، احتمال بروز ناامیدی و بیانگیزگی در جامعه افزایش خواهد یافت و عملاً منجر به سکون و ایستایی در آن جامعه خواهد شد.
برای مثال فرض کنید شرایط اجتماعی چنان باشد که فرد احساس کند با برنامه ریزی و تلاش خود نمیتواند به اهدافش نزدیک شود و تلاشهای او در نهایت تاثیری بر دستیابی به اهدافش ندارد، و موفقیت را حاصل عواملی دیگر ببیند، نه نتیجه تلاش و کوشش خود...
برای خواندن بخش دوم- نقش عوامل فردی و اجتماعی در امیدواری- اینجا کلیک کنید.