ماهان شبکه ایرانیان

یادی از احمد سمیعی گیلانی که در روزهای نخست بهار رفت

مردی برای تمام قرون

شماره روزنامه: ۵۶۹۷ تاریخ چاپ: ۱۴۰۲/۰۱/۱۴ ...

خود در مصاحبه‌ای از دوران کودکی‌ و خانواده‌اش این‌گونه یاد کرده است: «در خانواده‌ای روحانی متولد شدم، پدرم تحصیل‌کرده نجف و مجتهد بود. مادرم نیز دختر یکی از روحانیون بسیار متنفذ رشت، ملامحمد خمامی بود. آن زمان به روحانیون آیت‌الله نمی‌گفتند و به کسانی که سواد عمیق و وثیقی داشتند، ملا می‌گفتند. به هر حال از طرف مادری به یک خانواده روستایی تعلق دارم و از طرف پدری به طایفه سمیعی نسبت دارم که از خاندان‌های مشهور رشت است. کودکی‌ام در خانه مادرم که از پدرش به ارث برده بود، سپری شد. خانه بزرگ و وسیعی بود که بیرونی و اندرونی داشت.

 دبستان را هم در رشت گذراندم، آن موقع دبستان 6کلاسه بود و بسیاری از بچه‌ها در پایان دوره دبستان از تحصیل دست می‌کشیدند و شغل پدر را پیش می‌گرفتند. وقتی از دبستان به دبیرستان رفتیم، تصور می‌کنم تنها 10درصد کسانی که در دبستان با ما بودند در دبیرستان ادامه‌تحصیل دادند. در این میان بسیاری از آنها نیز از درس دلزده می‌شدند و پس از یکی دو سال تحصیل را رها می‌کردند.»

وی درباره علاقه‌مند شدنش به ادبیات نیز گفته بود: «در دوره دبیرستان نه تنها ادبیات فارسی بلکه ادبیات فرانسه هم می‌خواندیم. درسی داشتیم که کتاب آن همانند گنج سخن و گنجینه سخن دکتر صفا بود یعنی شعر و نثر فرانسه را از قرن 16 تا معاصر در برداشت که شامل شرح حال نویسندگان و نمونه‌ای از کارشان می‌شد. ما با ادبیات تنها از طریق ادبیات فارسی آشنا نشدیم بلکه با ادبیات فرانسه هم در سطح مطلوبی آشنا می‌شدیم. آن موقع زبان خارجی رایج دبیرستان‌ها فرانسه بود و ما از همان دوره اول متوسطه ترجمه از فرانسه به فارسی (تم) و از فارسی به فرانسه (ورسیون) را می‌آموختیم و در دوره دوم به زبان فرانسه انشا (composition) می‌نوشتیم. بنابراین کسی که دیپلم می‌گرفت، استعداد بالایی داشت، باسواد بود هم در رشته علمی و هم در رشته ادبی. من به رشته ادبی علاقه داشتم و می‌خواستم در آن رشته وارد شوم که پدرم راضی نشد. ضمنا علاوه بر دروس دبیرستان، مطالعات خارجی داشتم. در تابستان کتاب کرایه می‌کردم و می‌خواندم یا به کتابخانه ملی رشت می‌رفتم و در آنجا آثار زیادی از جمله کنت مونت کریستو و سه تفنگدار را خواندم...»

 رفتن به پایتخت

سمیعی درباره ورودش به دانشگاه گفته: «ابتدا سراغ دانشکده فنی رفتم. در آن دوره دانشکده‌های فنی و پزشکی تنها دانشکده‌هایی بودند که امتحان ورودی داشتند، بقیه دانشکده‌ها امتحان ورودی نداشتند و هر کس می‌خواست رشته‌ای را انتخاب و نام‌نویسی می‌کرد و ادامه تحصیل می‌داد، کنکوری در میان نبود. در امتحان ورودی، داوطلبان ‌باید حد معینی از معدل می‌آوردند تا اجازه ورود به دانشکده فنی کسب کنند.

داوطلب چندانی هم نداشت. من در امتحان ورودی دانشکده فنی شرکت کردم چون رشته علمی خوانده بودم. اتفاقا در امتحان ورودی دانشکده فنی رتبه نخست را کسب کردم و یک ماه در کلاس‌های این دانشکده شرکت کردم اما برخی از دوستانم به دانشسرای عالی در رشته ادبیات فارسی رفته بودند تا دبیر شوند. من با این دوستان محشور بودم و شاید هم به تشویق آنان پرونده‌ام را از دانشکده فنی گرفتم و به دانشسرای عالی رفتم. بنابراین وقتی می‌دانستم مهندس چندان کاردانی از من درنمی‌آید، سراغ ادبیات رفتم. در عوض حس می‌کردم که در ادبیات موفق خواهم شد چون زمینه آن را داشتم و زبان فرانسه را از سال چهارم ابتدایی از برادرم یاد گرفته بودم و آشنایی با زبان فرانسه باعث شده بود بیشتر مطالعه کنم. حتی می‌توانستم رشته زبان فرانسه را انتخاب کنم اما نکردم چون با زبان و ادبیات فارسی مانوس بودم.»

 ورود به عرصه سیاست

سمیعی درباره فعالیت سیاسی و نتایج آن گفته بود: «نمی‌خواهم وارد جزئیات شوم. تقریبا 10 سال فعالیت سیاسی داشتم که نمی‌خواهم به چند و چون آن بپردازم فقط می‌گویم که بهترین سال‌های عمرم همان 10 سال بود. از تجربه‌های مثبت و منفی که در این دوره داشتم بسیار آموختم. برای من درس زندگی بود. حوادث تازه بسیاری از سر گذراندم و مهارت‌های تازه‌ای پیدا کردم، همه آنها از من شخصیت تازه‌ای ساخت. فعالیت سیاسی باعث شد که مهارت نوشتن، سخنرانی و کارهای مطبوعاتی را کسب کنم، به ‌طور کلی مهارت زندگی کردن را به دست آوردم. در این دوره با افراد بسیاری آشنا شدم که طبری یکی از آن خیل بود. به‌علاوه با ادبیات جدیدی آشنا شدم و در سفرهایی که برای فعالیت‌های سیاسی داشتم با اقوام گوناگون می‌توان گفت همه قاره‌ها آشنایی پیدا کردم و نکات بسیاری از شیوه زندگی آنها آموختم.»

وی سپس به دلیل همین فعالیت‌های سیاسی روانه زندان شد. سمیعی از این دوران هم نهایت استفاده را کرد. او در این باره شرح می‌دهد: «خلاصه اینکه دو سال و نیم زندانی کشیدن برایم بسیار پرثمر بود و باعث شد که چندین اثر از جمله سالامبو را ترجمه کنم. در آنجا از هر طایفه بودند. کسانی بودند که با اوپن یونیورسیتی (دانشگاه آزاد) لندن مکاتبه‌ای درس خواندند و مدرک گرفتند. من نیز با اوپن یونیورسیتی در ارتباط بودم و رشته زبان انگلیسی را خواندم. به یاد دارم به فاصله کوتاهی پیش از زندانی شدن من، علی‌محمد افغانی در همین زندان قصر بود یا افراد بسیار دیگری که به کار ترجمه مشغول بودند. تصور می‌کنم همان موقع محمدجعفر محجوب هم در بند ما بود و در بند دیگری آیت‌الله طالقانی و برخی سیاسیون و گروه‌های دیگر حضور داشتند. به‌هرحال دو سال و نیمی که در زندان قصر بودم از ترجمه‌های من، دلدار و دلباخته را بنگاه نشر و ترجمه چاپ و منتشر کرد و سایر ترجمه‌ها را انتشارات فرانکلین.»

 آثار به‌جا‌مانده

احمد سمیعی گیلانی که در ماه‌های آخر عمر به دلیل شکستگی لگن در دوران نقاهت بود، چهارشنبه، 2 فروردین 1402، در منزل خود در تهران درگذشت. مراسم تشییع پیکرش در فرهنگستان زبان و ادب فارسی با حضور شماری از بزرگان علم و ادب شنبه 5 فروردین 1402 در تهران برگزار شد.  مراسم تشییع پیکر سمیعی  یکشنبه 6 فروردین 1402 در رشت برگزار شد و پیکرش در محوطه تالار مرکزی رشت به خاک سپرده شد.

«خیال‌پروری‌های تفرجگر انزواجو» از ژان ژاک روسو، «چیزها» از ژرژ پرک (ترجمه)، ادبیات ساسانی، داتا گنج‌بخش (زندگی‌نامه و تعالیم شیخ ابوالحسن علی‌ بن عثمان هجویری) از شیخ عبدالرشید (ترجمه)، «چومسکی» از جان لاینز (ترجمه)، «هزیمت یا شکست رسوای آمریکا» از ویلیام لوئیس و مایکل له‌دین (ترجمه)، «ساخت‌های نحوی» از نوآم چامسکی (ترجمه)، آیین نگارش، «دیدرو» از پیتر فرانس (ترجمه)، «سالامبو» نوشته گوستاو فلوبر (ترجمه)، شیوه‌نامه دانشنامه جهان اسلام، نگارش و ویرایش و «تتبعات» از مونتنی (ترجمه) از جمله آثار اوست.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان