ایمان در قلب مؤمنان متعلق و موضوعش چهار حقیقت است:
1- وجود مقدسى که مستجمع جمیع صفات کمال و اسماء حسنى و حقایق علیاست، که معبود به حق و مالک هستى و پدید آورنده موجودات، و هدایتگر آنان به سوى کمالات مخصوص به خودشان، و رزاق مخلوقات و مدبر امور همه ملکیان و ملکوتیان است: الله
2- باور داشتن فرشتگان که مدبرات امر، سفیران حق به سوى پیامبران، و حاملان وحى، و عباد مکرمى که عصیان به آنان راه ندارد، و حافظان و کاتبان اعمال و موکلان بر موتاند.
3- ایمان به کتابهاى آسمانى که خداوند آنها را براى تأمین خوشبختى و خیر دنیا و آخرت مردم نازل کرده و خیر و شر را در آنها توضیح داده، و اوامر و نواهى و احکامش را در آنها مندرج نموده است.
4- تصدیق نبوت انبیا و این که آن بزرگواران مستقیماً تربیت شده حق، و آگاه به معارف الهیه، و معلم حقایق، و دلسوزان بىبدیل براى انسان هستند، و فرد فرد مرد و زن نسبت به آن بزرگواران مسئول، و فرداى قیامت در صورت هماهنگى ظاهر و باطن آدمى با آنان راه نجات باز و وصول به مقام قرب و لقاء میسر است، و نیز ایمان به وحدت راه و عقیده و اهداف انبیا، و جدا ندانستن آنان از یکدیگر نه مانند یهود که جز موسى را قبول ندارند و نصارى که جز مسیح را نپذیرفتهاند، بلکه ایمان به همه انبیا از آدم تا خاتم و این که آنان وسیله نجات آدمیان از گمراهى و رساندنش به صراط مستقیم و سعادت دنیا و آخرت هستند، لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ.
روح پذیرش و عمل بر اساس ایمان
سَمِعْنا کنایه از پذیرش دعوت خدا و رسول و قبول احکام حضرت حق و پیامبر است.
مگر صاحب عقل و انسان خردمند، و آن که از انصاف و فروتنى بهرهدارد، مىتواند دعوت حق و پیامبر و احکام و معارف آنان را که از علم و حکمت و رحمت و مصلحت سرچشمه گرفته، و جز تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان را نمىخواهد نپذیرد.
دعوت خدا و پیامبر و همه حقایق اسلامیه و اصول دین مبین الهى هماهنگ با فطرت، و مجموعه آن صراط مستقیم، و راه راست، و طریق رساننده انسان به خوشبختى و رضایت و جنت خداست.
خردورز در برابر این فرهنگ اصیل، و مایه رشد و کمال، سر فروتنى فرود مىآورد، و با اشتیاق تام و شوق وافر تن به قبولى و پذیرش مىدهد، و همه حرکات درون و برون را بر اساس آن تنظیم مىکند، و قلب را محل طلوع توحید و شئون آن نموده، و روح و نفس را به حقایق اخلاقیه آراسته و از رذایل پیراسته مىکند و همه اعضاء رئیسه بدن را به چرخه عمل صالح درآورده در مدار بندگى و عبادت قرار مىدهد.
درخواست آمرزش
مؤمن چون درون و بیرونش به عبادت خالصانه خو کرد، و در مسیر حق به سلوک و حرکت پرداخت، براى جبران نواقص بندگى و عبادتش دست دعا به پیشگاه حضرت رب برمىدارد، و به مالک و مربىاش عرضه مىدارد: من جز حیثیت مملوکیت و مربوبیت چیزى ندارم، محض فقر و فنایم، خودیت و منیتى براى من نیست، منشأ ایمان و عبادتم توفیق تو بوده، آنگونه که باید نتوانستم وظیفه خدمت به جاى آورم، و عبادتى شایسته درگاهت عرضه بدارم، ذرّه ناچیز کجا و وجود بىنهایت، خفاش کجا و خورشید، عدم کجا و هستى این التراب و رب الارباب، هر چه توان و قدرت بگذارم، باز آن سان که باید نمىتوانم، به بندگى برخیزم، و همه وجودم را چه در باطن و چه در ظاهر هزینه تو کنم، پس براى جبران این همه نقص و کمبود جز ریزش باران مغفرت و آمرزشت راهى نیست، پس بر اثر نیازمندى شدیدم به غفران مرا در معرض آن قرار ده، و هرگز آمرزشت را از من دریغ مدار و این فقیر بىنوا، و تهیدست گدا را از درگاهت مران، خداوندا بازگشت همه بندگان به توست، و همه به اراده و مشیت حضرتت در سرزمینى بنام محشر محشور مىشوند، تا در دادگاههاى عدالتت پرونده آنان محاسبه شود، و بر اساس محاسبه به پاداش برسند، من مىخواهم روزى که به تو باز مىگردم غفرانت نواقص پروندهام را جبران کرده باشد تا سر خجالت و شرمسارى به پیش نداشته باشم، پس در همین نشأة دنیا مرا بیامرز تا روز ورود به آخرت با سلامت نفس و پاکى جان و پروندهاى قابل قبول به محضرت درآیم.
چهار بخش اول آیه که سخن از حضرت الله و فرشتگان و کتابهاى آسمانى و رسولان الهى است در حقیقت زمینهدهى به معرفت به مبدء و شئون والاى اوست، و دو قسمت بعد زمینهدهى به معرفت به بندگى و عبودیت است.
چون سالک چهار منزل ایمان را طى کند و قدم در عرصه تسلیم و انجام تکالیف بگذارد و به حقیقت بندگى آراسته شود، و نشان بندگى بر دوش وجودش جلوه نماید و این راه را که راه پیامبر اسلام و انبیاء الهى است تا پایان عمر ادامه دهد مستعد رفتن به سوى جهان آخرت مىشود، و با کوله بارى از ایمان و عبادت و غرق شدن در دریاى مغفرت به جایگاه ابدى براى رسیدن به پاداش زحمات خالصانه و پاکش سفر مىکند.
مسئله مبدء با معرفت به حقایق اربعه کامل مىشود، و راه با سمعنا و اطعنا تکمیل مىگردد، و کمبودهاى معنوى و نواقص عبادات با غفران جبران مىشود، و نهایتاً با الیک المصیر به تمامیت مىرسد و سکون و آرامش ابدى با جاى گرفتن در بهشت الهى به دست مىآید.
فضل مؤمن
بر اساس آیات و روایات، یقینى و قطعى است که مؤمن واقعى برترین موجود زنده در پیشگاه حضرت حق است.
البته مؤمن در اصیلترین روایات که توضیحى بر آیات کتاب خداست به کسى گفته مىشود که زندگى و حرکات و عقاید و اعمال و اخلاقش بر اساس قرآن و فرهنگ پاک اهل بیت پیامبر، امامان معصوم (ع) باشد.
پیامبر اسلام فرمود:
«اتانى جبرئیل (ع) عن ربى و هو یقول: ربى یقرئک السلام و یقول یا محمد بشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات و یؤمنون بک و باهل بیتک الجنة فلهم عندى جزاء الحسنى، سیدخلون الجنة:» «11»
جبرئیل از جانب پروردگارم نزد من آمد در حالى که مىگفت پروردگارم به تو سلام مىرساند و مىگوید: اى محمد به مؤمنین که عمل صالح انجام مىدهند و به تو و اهل بیتت ایمان دارند بهشت را مژده بده، آنان نزد من نیکوترین پاداش را دارند، قطعاً به بهشت وارد مىشوند.
«عن الرضا (ع) قال: قال رسول الله صلىالله علیه و آله مثل المؤمن عند الله کمثل ملک مقرب و ان المؤمن عند الله اعظم من ذلک و لیس احب الى الله من مؤمن تائب او مؤمنةتائبة:» «2»
حضرت رضا مىگوید: پیامبر فرمود، مثل مؤمن نزد خدا مثل فرشته مقرب است، و به راستى مؤمن نزد خدا از فرشته مقرب بالاتر است، و چیزى در پیشگاه خدا محبوبتر از مرد مؤمن تائب و زن مؤمنه تائب نیست. رسول خدا در بخشى از یک روایت مىفرماید:
«الدعا سلاح المؤمن، الصلاة نور المؤمن، الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر، الحکمة ضالةالمؤمن، نیة المؤمن ابلغ من عمله، هدیة الله الى المؤمن السائل على بابه، تحفة المؤمن الموت، شرف المؤمن قیامه باللیل، و عزه استنغاء عن الناس:» «3»
دعا اسلحه مؤمن بر ضد حوادث و آفات است، نماز نور مؤمن است، دنیا زندان مؤمن و باغ سر سبز کافر است، حکمت و دانش گمشدهى مؤمن است، نیت مؤمن رساتر از عمل اوست، هدیه خدا به مؤمن نیازمندى است که به سوى او فرستد، تحفه خداب به مؤمن مرگ است، شرف مؤمن به نماز شب و عزتش در بىنیازى او از مردم است.
قانون و احکام به اندازه گنجایش و ظرفیت انسان
خداوندى که انسان را آفریده، و به همه ساختمان وجودى او و ظاهر و باطنش آگاه است، و گنجایش و ظرفیت و طاقت و تاب و توان او را مىداند، بر پایه علم و حکمت و بصیرت و عدلش به او قانون و حکم ارائه کرده، و هرگز بیش از توانائىاش او را بر انجام کارى تکلیف نمىکند.
البته ظرفیتها و گنجایشها متفاوت است، و قانون هم در برابر این تفاوت ظرفیت تفاوت کمّى پیدا مىکند.
ایستاده خواندن نماز واجب است، وجوب نماز به صورت ایستاده و با رعایت شرایط لازم آن به اندازه ظرفیت و گنجایش انسان است، ولى اگر نتوانست ایستاده نماز بخواند قانون ایستاده به نشستن تغییر مىیابد و اگر نشسته نتوانست به حالت خوابیدن عوض مىشود، و اگر زبان از کار افتاده باشد به حالت گذراندن در ذهن تغییر پیدا مىکند، در هر صورت قانون در اغلب امور برابر گنجایش مکلف تغییر کمّى پیدا مىنماید، و هیچ مکلفى نسبت به انجام تکالیف با این تغییر پذیرى کمى در ترک قانون و رها کردن تکلیف آزاد نیست، و راهى براى عذر و بهانه نسبت به ترک تکلیف در پیشگاه خدا ندارد، چه این که تکالیف الهیه به اندازه ظرفیت و وسع هر انسانى است، لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها.
آرى تکلیف به اندازه وسع نسبت به فرد فرد انسانها و زمینه تغییر کمى تکلیف در صورت تغییر وسع و طاقت کمال رحمت و لطف و احسان و منت خدا بر بندگان است.
حضرت حق حکیم على الاطلاق است و بر حکیم ذاتاً قبیح است که انسان را به تکالیفى خارج از وسع و قدرتش مکلف نماید، و کارى را از او بخواهد که براى او طاقتفرسا یا غیر قابل عمل باشد.
انسان به اعتقاد الى فوق فهم و درک، و طاقت و عبادتى فوق طاقت و وسع از جانب حق تکلیف نمىشود، بر فرض اگر کسى در لباس دین و دلسوزى، عقایدى فوق فهم و تکالیفى فوق طاقت به انسان ارائه دهد بر اساس لا یکلف الله نفسا وسعها باید دانست که آن عقاید و اعمال فوق فهم و طاقت از دین نیست و ربطى به اسلام و حضرت حق و پیامبران او ندارد.
این که مؤمنان اعلام مىکنند سمعنا و اطعنا، سمع و طاعت آنان قطعاً نسبت به تکالیف و حقایق است که بر وسع و قدرت و تاب و توان آنان منطبق است و خود مؤمنان بر اساس معرفتشان به حکیم بودن حضرت محبوب مىدانند که حکیم تکلیف ما لایطاق نمىکند و بیش از طاقت و گنجایش انسان مسئولیتى از انسان نمىطلبد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- معالم الزلفى 121.
(2)- عیون اخبار الرضا ج 2، 29- 33.
(3)- جامع الاخبار 99.
مطالب فوق برگرفته شده از:
کتاب : تفسیر حکیم جلد هفتم
نوشته : استاد انصاریان