جامعیت علمی، اخلاقی و عرفانی حضرت زینب کبری(ع)

در این مجال به دوران پر فراز و نشیب زندگانی حضرت زینب کبری(ع) می پردازیم. کسی که تاریخ زنان از نام او آبرو می گیرد

جامعیت علمی، اخلاقی و عرفانی حضرت زینب کبری(ع)

زینب کبری(ع)، تربیت یافتۀ خانۀ وحی

در این مجال به دوران پر فراز و نشیب زندگانی حضرت زینب کبری(ع) می پردازیم. کسی که تاریخ زنان از نام او آبرو می گیرد. قصۀ زندگی آن حضرت یک قصۀ جهانی و تُراث بشریت و به تعبیر امروزی، سلوک ایشان، یک استاندارد بین المللی است؛ چون ایشان شاگرد وحی بوده و در خانۀ وحی تربیت شده است؛ بدین جهت، تمام چشم ها دوخته شد به این که اگر قدرت روحی این خانۀ مبارک، ظهور پیدا کند، چه محصولی دارد؟ امام حسن مجتبی(ع)، سیدالشهدا(ع) و حضرت زینب(ع) همگی با تربیتی آسمانی، وحیانی و علمی، از برکات این خانه اند.

حضرت زینب کبری(ع) شاگرد امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(ع) بوده است. هم از امیرالمؤمنین علی(ع) روایت کرده، هم از حضرت زهرا(ع) روایت فرموده است. خطبه ای که حضرت زینب(ع) در کوفه خوانده و خطبه ای که در محضر شوم یزید ایراد کرده است؛ جامعیتی استثنایی دارد. هر وصف ایشان را نگاه بکنید؛ در علم، معرفت، فضل، دانش و کمالات استثنایی است. در فصاحت و در بلاغت به نقطه ای رسیده است که قطعاً از حضرت زینب(ع) به این طرف، هنوز زنی پیدا نشده که قدرت نزدیک شدن به جایگاه این خطبه ها را داشته باشد. آن هایی که در ادبیات عرب کار کرده اند، خوب می فهمند. اگر به دنبال معجزه هستید، اگر حجت می خواهید، در همین خطبه است. کسی که مدرسه نرفته و استاد، ندیده است: «عالِمَةٌ غیرُ معَلَّمَةٍ»[1]؛ علمش لدنّی است؛ استخدام کلمات، حروف، معانی و ترکیب های به کاررفته در این خطبه ها، معجزه است. آن هم در چه زمانی؟ زمانی که تمام عزیزانش را از دست داده است.

اوصاف استثنایی حضرت زینب کبری(ع)

باید خیلی غصه خورد که تنها از مصیبت های زندگی حضرت زینب(ع) صحبت می کنیم؛ اما از جامعیت علمی و اخلاقی ایشان سخن به میان نمی آوریم. واقعاً عِلمیت و شجاعت حضرت زینب(ع) اوصافی استثنایی است. این بانوی باکرامت، بعد از واقعۀ عاشورا، هنگامی که کاروان اسیران کربلا به مجلس یزید بن معاویه در شام رسید، خطبه ای خواند. این خطبه و سخنان امام سجاد(ع) توانست تاثیر شگرفی در حاضران ایجاد نماید؛ بر سر پادشاهی، فریاد می کشد که امپراطوری بزرگ در دست اوست، به گونه ای که ایران ما یک استان از دایرۀ حکومت او محسوب می شود. بر سرش فریاد می زند که: «یا یزید!... لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَک».[2] چه کسی این جرأت را دارد، در صبر و مقاومت، در استقامت، کسی که خود را در سختی ها نبازد؟

عرفان و معرفت حضرت زینب کبری(ع)

مسئله ای که کم تر به آن پرداخته شده است، عرفان و معرفت حضرت زینب(ع) است. نگذاشتند این بزرگان، خودشان را نشان بدهند. در زیارت جامعه به محضر اهل بیت(ع) عرضه می داریم: «مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکم»؛[3] هر کس می خواهد به قلۀ توحید برسد، باید از مشرب اهل بیت(ع) به توحید نگاه کند.

حضرت زینب(ع) در مجلس ابن زیاد فرمود: «وَ مَا رَأَیتُ اِلَّا جَمیلاً؛ من[در کربلا] جز زیبایی، چیزی ندیدم.»[4] ؛ یعنی آنجایی که خودت اشتباه و خطا نکردی، حوادثی پیش آمده است، همه را پای خدا بنویس! این همان توحید است.

از همین جا معلوم می شود که یک زن چقدر می تواند عروج پیدا کند. یکی از فلسفه های وجودی حضرت زهرا(ع) و حضرت زینب(ع) همین است که خدای تعالی نشان بدهد قدرت عروج یک زن تا کجاست.

مأموریت زینب کبری(ع) در انقلاب حسینی(ع)

مأموریت اباعبدالله الحسین(ع) این است که یک قدرت استبدادی و اهریمنی را که بر جامعه مسلط شده است، خرد کند تا بدعت از دامن اسلام، پاک شود، حتی اگر طفل شیرخواره اش را از دست بدهد. یک مأموریت استثنایی است. در این حادثه قرار است حضرت زینب(ع) نقش ایفا بکند. شخصیت آن حضرت را باید در اینجا جست وجو کنید و تصویرش را اینجا ببینید که مأموریت پیدا کرد در این حادثۀ بسیار خطیر، نقش داشته باشد.

نقش حضرت زینب(ع) در عالَم اسلام، نظیر نقش حضرت خدیجه کبری(ع) در اسلام است؛ یعنی همان طور که حضرت خدیجه(ع) تمام ثروت و حیثیتش را برای اسلام و مسلمین خرج کرد، حضرت زینب(ع) نیز برای اسلام و مسلمین سنگِ تمام گذاشت؛ هرچه داشت، به میدان آورد.

لوازم همراهی با امام حسین(ع)

اگر آن هدفی که امام حسین(ع) داشت، محقق نمی شد، تمام دین برباد می رفت. این مأموریت چند وصف می خواهد که همه در حضرت زینب(ع) جمع شده؛ اولین وصف، شجاعت و نترسیدن است. کسی که در برابر ابن زیاد، عمرسعد و یزید، قدرت قیام داشته باشد؛ دوم، فصاحت و بلاغت می خواهد که بتواند پیام خود را برساند. وقتی می خواهد خطبه بخواند، بلاغتش باید استثنایی باشد؛ چون مأموریت بسیار خطیری است. در این جهت نیز حضرت زینب(ع) محشر برپا کرده است: «فإِلَی اللَّه الْمُشْتَکی وَ عَلَیهِ الْمُعَوَّلُ فَکدْ کیدَک وَاسْعَ سَعْیک وَ نَاصِبْ جُهْدَک. ..»[5] خدایا! چه استخدام کلمات موزونی!؛

سوم، صبر، مقاومت و استقامت است. نه این که روحیه اش خراب بشود یا خودش را گم بکند. خیلی مصیبت های سختی دیده بود. نمی گویم چون دو فرزندش یا برادری مثل قمر بنی هاشم(ع) را از دست داده بود. پیوند استثنایی که با امام حسین(ع) دارد؛ چون امام را شناخته بود؛

چهارم، باور به قُدسیت مأموریت اباعبدالله الحسین(ع). کسی باشد که باور داشته باشد مأموریت امام حسین(ع) آسمانی و قدسی است. تمام این صفات در حضرت زینب(ع) جمع شده است. وقتی می خواهد مأموریتش را انجام بدهد، باید آمادگی پیدا کند. یک مقدمه برای آمادگی این است که به او خبر بدهند چنین امتحانی و چنین حادثه ای در پیش است. چه کسانی این خبر را به او بدهند؟ سه نفر خبر داده اند: حضرت ختمی مرتبت(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(ع). هر سه به حضرت زینب(ع) خبر داده بودند تا برای این مأموریت خطیر آمادگی پیدا بکند. پیغمبر اکرم(ص) چگونه به حضرت زینب(ع) خبر داد؟ برای امّ سلمه روایتی خواند و او مأموریت پیدا کرد که به حضرت زینب(ع) این روایت را بگوید. او حدیث را آورد، گفت: دخترم! ماجرا این است؛ حسین (ع) این گونه شهید می شود؛ بدنش زیر سُم اسب ها پایمال، کنار فرات با لب تشنه، عزیزانش این گونه، اهل بیتش آن گونه، اهل حرمش این طور. از ام سلمه روایت را گرفت، محضر پدر بزرگوارش آمد، گفت: پدرجان! من چنین روایتی را از امّ سلمه گرفته‎ام. امیرالمؤمنین(ع) صحه گذاشته، امضا کردند که حادثه این گونه است. خود امیرالمؤمنین (ع) نیز مکرر زمینه را برای ایفای نقش حضرت زینب(ع) آماده کرد. یکی این خبر است که فرمود: دخترم! «کأَنِّی بِک وَ بِنِسَاءِ أَهْلِک سبَایا بهَذَا الْبَلَدِ أَذِلَّاءَ خَاشِعِینَ تَخافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکمُ»[6] در کوفه امیرالمؤمنین(ع) بر مسند خلافت بود، روزهای عزت حضرت زینب(ع) است. فرمود: دخترم! گویا در برابر چشمانم است که شما را به این شهر می آورند؛ اما اسیر هستید و سرهایتان پایین است.

در کوفه همه حضرت زینب(ع) را می شناختند، ولی در شام نمی شناختند. این بانو در حدود 5 سال آنجا درس تفسیر گفته بود. آن وقت «اَذِلاءَ خاشِعین» نبود. «خاشِعین»؛ یعنی سرتان پایین است. این کوه باعظمت، سرش را هیچ وقت بالا نگرفت؛ اما یکی آتش به دلش زد، دیگر نتوانست خودش را حفظ کند. زن کوفی از بالای خانه گفت: ای خارجی ها! شما اسیر کدام شهر هستید؟ دیگر نتوانست سرش را پایین بگیرد، سر مبارکش را بالا آورد و گفت: «نَحنُ اُساری آلِ مُحَمَّد(ص)».[7]

هزینۀ ارادت ورزی به امام حسین(ع)

حضرت زینب (ع) چه مقامی دارد که از اول امام حسین(ع) را می شناخت و در اوج ارادت به ولایت بود. بدین جهت، برای ارادت به برادرش هزینه پرداخت کرد؛ اسیر می شود، برادرها و فرزندانش شهید می شوند، شماتت ها می شنود؛ مصیبتی که فوق العاده سخت است. اهانت ها و مظلوم شدن ها بماند؛ اما ذرّه ای تنازل نمی کند. پرداخت هزینه و عدم تنازل از مقام حمایت از ولایت، نشان از تدیّن و ایمان حضرت زینب(ع) است. ایمانی که در آن هزینه پرداخت نشود؛ (وَ مِنَ النَّاس مَن یَعبُدُ الله علی حَرفٍ)[8]، تا مشکلی پیش بیاید، (اِنقَلَبَ عَلی وَجهِه) از همه چیز برمی گردد. حضرت زینب(ع) این طور نبود؛ ارادتش به امام حسین(ع) چند برابر بود، دیگر نمی توانست از برادر جدا شود. ابن عباس خواست او را از حسین(ع) جدا کند، به امام حسین(ع) گفت: حال که به کربلا می روی، نباید زینب(ع) را ببری. حضرت زینب (ع) گفت: «نَحیَی مَعَ الحُسینِ وَ نَمُوتُ مَعَ الحُسِین؛ ما با حسین زندگی می کنیم و با حسین می میریم.» برادرش، محمد بن حنفیه در مکه خواست مانع بشود، گفت: «برادر! چه زمانی دیدی که من از حسین جدا بشوم که اکنون می خواهی مرا از او جدا کنی؟»، حتی چشمش از امام حسین(ع) جدا نمی شد. امام را مجموعه ای اسماء و صفات حضرت حق می دید، نه با چشم طبیعی. آن وقتی که در گودال قتلگاه امام حسین(ع) چشمش را باز کرد و دید خواهر به بالای قتلگاه آمده است، گفت: «اِرجِعی اِلی النِّساء»[9] خواهرم برگرد! آنجا هم عقب عقب برگشت، نتوانست چشمش را از امام حسین(ع) بردارد.

با امام، یکی شده بود و چقدر این جدایی سخت بوده است! چون هرقدر این عشق عمیق تر باشد، آن مصائب سخت تر است. چه دلی باید داشته باشی که تحمل بکنی همۀ آن چیزهایی که دیدی و آن مأموریت را نیز انجام بدهی.

وقتی قضیۀ عاشورا به پایان رسید، تازه بعد از این همه سختی ها و مصائب، مأموریتش شروع شد. به امام حسین(ع) دستور رسیده بود: «إنَّ اللهَ قَد شاءَ أَن یراکَ قَتیلاً»[10] به دنبالش فرموده بودند: «وَ شاءَ أَن یراهُنَّ سبایا»[11] حضرت زینب(ع) و سایر اهل بیتت باید اسیر شوند؛ چون همه باید نقش ایفا کنند. چرا حضرت زینب(ع) باید بیاید؟ چون امام حسین(ع) می دانست که نمی گذارند امام سجاد (ع) صحبت کند، پس حضرت زینب (ع) باید باشد. از این رو در مجلس ابن زیاد، وقتی آن ملعون از امام سجاد(ع) سؤال کرد: اسمت چیست؟ فرمود: علی، گفت: مگر علی را خدا نکشت؟ حضرت فرمود: آن علی را خدا نکشت، این ها کشتند و شروع به صحبت کرد. به خاطر همین صحبت، ابن زیاد گفت: جلّاد بیاید. حضرت زینب(ع) سه بار امام عصر خود را نجات داد. یکی اینجا بوده است. وقتی حضرت زینب(ع) صحبت می کرد، جمعیت پر بود؛ چون درب دارالاماره را باز کرده بود که همه بیایند تا اسیران را خیلی تخریب و تضعیف کند. در مقابل این همه جمعیت قدرت ندارد که به حضرت زینب(ع) تعرض بکند. آن حضرت چنان خطبه خواند که ابن زیاد گفت: عجب زن سجّاعی است؛ یعنی سجع می بافد. گفت: والله سجع باف نیستم. این ها درد دل من است که در قالب کلمات بیرون می ریزد.

به خاطر همین حضرت زینب(ع) باید به کوفه بیاید. عنان صحبت را در دست خودش گرفت. در مجلس یزید نیز تمام اوضاع را در دست گرفت تا امام سجاد(ع) سخنرانی کرد.

راز موفقیت حضرت زینب (ع) در مأموریت الهی

اگر حضرت زینب(ع) در این مأموریت آن قدر موفق شد؛ چون از فرصت ها بهترین استفاده را برد. بزرگ ترین استفاده این بود که دم به دم از پیغمبر(ص) صحبت کرد؛ چون گفته بودند این ها خارجی هستند. هر کجا می خواست صبحت کند، از پیغمبر(ص) صحبت می کرد؛ یعنی نسبتش با رسول خدا(ص) را فریاد می زد. این کیاست حضرت بوده که چنین از فرصت ها خوب استفاده کرده است. شروع کرد: «وَیلَکُم! أتَدرُونَ اَی کَبَدِ لِرَسُولِ الله فَرَیتُم؛[12] می دانید چه جگر ی از پیغمبرتان(ص) را پاره کردید؟»، «وَ أَی دَمِ لَهُ سَفَکتُم؛ می دانید که چه خونی از پیغمبر(ص) را ریختید؟»، «وَ أی حُرمَةٍ لَه اَنتَهکتُم؛ چه حرمتی از پیغمبر(ص) را ضایع کردید؟»، «و أَی عَهدِ نَکَثتُم وَ أی کَریمَةِ لَهُ أَبرَزتُم؛ چه حرمی از پیغمبر(ص) را در برابر چشم های مردم قرار دادید؟»

وسط میدان جنگ، در کنار بدنِ غرقه به خون برادرش با پیغمبر(ص) صحبت می کند: «یارسول الله! هذا حُسِینُکَ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاء...»[13]

در کوفه می خواهد خطبه بخواند، این طور شروع می کند: «الحَمدُللهَ وَ الصَّلاةُ عَلی اَبی رَسُولِ الله(ص)»[14] این عبارت، کوفه را تکان داد. می گوید: جدم پیغمبر(ص) است؛ چون می گفتند: این ها خارجی هستند. و آنگاه که گفت: «نحن اُساری آلِ مُحَمَّد(ص)»[15] صدا پیچید، معلوم شد که خارجی نیستند. در مجلس یزید نیز همین کار را کرد. آنجا حضرت زینب(ع) با یزید چنین صحبت کرد: «اَمِنَ العَدلِ یَابنَ الطُلَقاء تَخدیرُکَ حرائِرُکَ وَ إماءُکَ وَ سُوقُکَ بناتِ رَسُولِ الله(ص) سَبایا[16]؛ آیا عدالت تو این است که زن های خودت را در حجاب گرفتی؛ اما اهل بیت پیغمبر(ص) را اسیر کردی؟»، «قد هَتَکتَ سُتُورَهُنَّ؛ پردۀ حرمت را دریدی!»، «وَ أبدَیتَ وُجُوهَهُنَّ؛ صورتشان را باز کردی!»، «تَحدُوبِهِنَّ الاَعداءُ من بلَدِ اِلی بَلَدِ؛ از این شهر به آن شهر این ها را در برابر نامحرم می بری» و «یَستَشرِفُهُنَّ» همه صورتشان و سرشان را جلو می آورند، به صورت زنان نگاه می کنند. یکجا حضرت زینب (ع) داد زده است، آن هم در اسارت بود، وقتی مردی آمد از نزدیک به صورت حرم نگاه بکند، سرش داد زد که این حرم پیغمبر(ص) است، چرا نگاه می کنی؟؛ «یَستَشرِفُهُنَّ اَلقَریب وَ البَعید وَ الشریف وَ الدَنی» همۀ این ها دارند به حرم پیغمبر(ص) نگاه می کنند؛ «لَیسَ مَعَهُنَّ مِن رَجالِهِنَّ وَلِی وَ لا مِن هُماتِهِنَّ حَمِی»[17] در حالی که از مردانشان، کسی در کنارشان نیست و حمایت کننده ای ندارند. «عَلی الله وَ لِرَسُولِ الله»، ببینید باز نام پیغمبر اکرم (ص) را بردند. این یک نوع کیاست فوق العاده از حضرت زینب کبری(ع) بود که غوغایی درست کرد و در مأموریتش نهایت موفقیت را به دست آورد.

پی نوشت ها:

[1] فَقَالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ: «یا عمَّةِ... أَنتِ بحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَةٍ، فَهِمَةٌ غَیرُ مفَهَّمَةٍ.»(الإحتجاج علی أهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق، ج 2، ص305 ).

[2]  «... وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَی الدَّوَاهی مخَاطَبَتَک إِنِّی لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَک وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَک وَ أَستَکثِرُ تَوْبِیخَک . .. گرچه بلاهای زیاد از تو بر من فرود آمد، ولی هماره قدر تو را ناچیز دانسته، فاجعه ات را بزرگ، و نکوهشت را بسیار می شمرم.»(بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج35، ص134).

[3] همان، ج99، ص131.

[4] همان، ج45، ص116.

[5]  «. .. فَإِلَی اللَّه الْمشْتَکی وَ علَیهِ الْمُعَوَّلُ فَکدْ کیدَک وَاسْعَ سَعْیک وَ نَاصِبْ جُهْدَک فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِکرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْینَا وَ لَا تُدْرِک أَمَدَنَا وَ لَا ترْحَضُ عَنْک عَارَهَا وَ هَلْ رَأْیک إِلَّا فَنَدٌ وَ أَیامُک إِلَّا عَدَدٌ وَ جَمْعُک إِلَّا بَدَد . ..»(همان، ج45، ص135).

[6] کامل الزیارات، جعفر بن محمد ابن قولویه قمی، دار المرتضویة، نجف اشرف، چاپ اول، 1356 ش، ص266.

[7] بحارالأنوار، ج45، ص108.

[8] حج/ 11.

[9] اللهوف علی قتلی الطّفوف، سید بن طاووس، دار الأسوة للطباعة و النشر، ١٤١٧ق، ج 1، ص 161.

[10] همان، ج 17، ص 213.

[11] مسند الامام الحسین(ع)، عزیز الله عطاردی، نشر عطارد، تهران، 1376ش، ج 1، ص 420.

[12] زینب الکبری(ع) من المهد الی اللحد، سیدمحمدکاظم قزوینی، نشر دار الغدیر، ج 1، ص317.

[13] بحارالأنوار، ج45، ص108.

[14] همان، ص165.

[15] همان، ص108.

[16] همان، ص134.

[17] اللهوف علی قتلی الطّفوف، ج 1، ص 215.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان