در ایمان و عقیده بى باک باش

در یکى از روزها که مردم در صحن مسجد مدینه به سخنان عمر گوش ‍ مى دادند ناگهان حسین علیه السلام را دیدند که از میان جمعیت برخاست و راه منبر را پیش گرفت و قهرا مردم کنجکاو شدند که حسین علیه السلام چه قصدى دارد

در یکى از روزها که مردم در صحن مسجد مدینه به سخنان عمر گوش ‍ مى دادند ناگهان حسین علیه السلام را دیدند که از میان جمعیت برخاست و راه منبر را پیش گرفت و قهرا مردم کنجکاو شدند که حسین علیه السلام چه قصدى دارد.
عمر هم که بالاى منبر بود متوجه او شد. در گفتار خود وقفه کرد و حسین علیه السلام آهسته و باوقار تمام صفوف را برید و از پله هاى منبر بالا رفت ؛ دو پله به آخر مانده ایستاد و گفت : عمر! از منبر پدرم فرود آى و به منبر پدرت بنشین .
عمر که از پاسخ به آن حضرت درمانده بود، بى درنگ گفت : پدر من منبر نداشت که من بر آن بنشینم ! بیا با هم بنشینیم . و فورا از جا برخاست و حسین علیه السلام را در پهلوى خود جاى داد و صداى شوق و محبت مردم نسبت به او اوج گرفت .
این رفتار حسین علیه السلام با عمر مدتى در افواه مردم با حلاوت تمام نقل مجالس شد؛ روز دیگر این شعرش ورد زبان ها گردید که ترجمه آن درج مى شود:
((در ایمان و عقیده بى باک باش و در این راه رزم کن و پیش برو.))


منبع : تبیان
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر