ماهان شبکه ایرانیان

نخستین پدیده جهان آفرینش

نور وجود حسین علیه السلام و موقعیّت ممتاز و مقام ویژه او، از آغاز آفرینش تا دامنه قیامت و پس از روز رستاخیز است ، بدینگونه ترسیم مى گردد:فلاسفه و دیگر اندیشمندان الهى و مادّى گرا در مورد آفرینش ‍ نخستین موجود و پیدایش اوّلین پدیده در جهان هستى ، دیدگاه واحدى ندارند

نخستین پدیده جهان آفرینش

نور وجود حسین علیه السلام و موقعیّت ممتاز و مقام ویژه او، از آغاز آفرینش تا دامنه قیامت و پس از روز رستاخیز است ، بدینگونه ترسیم مى گردد:
فلاسفه و دیگر اندیشمندان الهى و مادّى گرا در مورد آفرینش ‍ نخستین موجود و پیدایش اوّلین پدیده در جهان هستى ، دیدگاه واحدى ندارند.
برخى بر این نظرند که : (نخستین پدیده دستگاه آفرینش ، عقل اوّل بود؛ آنگاه مراحل ده گانه عقول عشره را بدان پیوند مى دهند.)و برخى بر این دیدگاهند که : (نخستین موجود، ... آب حیات و زندگى بود.) و برخى دیگر: (آغاز آفرینش را، از پیدایش ‍ کلام و خلقِ سخنى که به اراده و خواست آفریدگار هستى ، علّت پیدایش دیگر موجودات طىّ مراحل چندگانه اى گردید، بحث به میان آورده اند.) و ....
روایات اسلامى نیز در این مورد مختلف است ، امّا آنچه از انبوه روایات صحیح ، دریافت مى شود این است که :
(نخستین پدیده دستگاه آفرینش نور وجود پیامبر صلى الله علیه و آله است .)
روشن است که عقل سالم و اندیشه صحیح نیز بر این دیدگاه منطقى رهنمون است ، چرا که برترى و عظمت و محبوبیّت ، در دستگاه آفریدگار پدیده ها، خود مى تواند دلیل قانع کننده اى بر تقدّم در خلقت محسوب گردد و مى توان گفت آنکه شریفتر و محبوبتر و ارزشمندتر از دیگر پدیده هاى هستى است ، به طور یقین نخستین آنها نیز مى تواند باشد.
البتّه برخى روایات صراحت دارند که: (نخستین پدیده دستگاه آفرینش ، انوار وجود پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام است که به طور همزمان پدید آمده اند.) امّا ما هردسته از روایات را ملاک قرار دهیم ، نور وجود حسین علیه السلام نخستین پدیده جهان هستى بوده ، چرا که هر دو دسته از روایات در اینکه نور وجود پیامبر نخستین پدیده دستگاه خلقت است باهم هماهنگ هستند و پیامبر گرامى هم فرمود:
حسینٌ منّى و انا من حسین
حسین علیه السلام از من است و من از حسین علیه السلام .
و در روایت دیگرى فرمود:
انا من حسین و حسین منّى
من از حسین هستم و حسین از من .
با این بیان ، نور وجود حسین علیه السلام نخستین پدیده جهان هستى است و تمامى موجودات تابع اویند. از این رو جاى شگفتى نخواهد بود که همه پدیده هاى آفرینش از او تأ ثیر پذیرند و همانگونه که در روایات آمده است هر کدام به تناسب هستى و موقعیّت و جایگاه ویژه خود بر شهادت و مصیبت جانگداز او بگریند. و همه آنها از پیامبران و فرشتگان گرفته تا جنّ و انس ، افلاک و شیطان ، بهشت و دوزخ ، معدن و چوب ، گیاه و درخت ، درّنده و حیوان ، خورشیدها و ماهها، زمینها و ساکنان آنها و سایر پدیده ها، آن هم نه تنها در جهان محدود ما، بلکه در همه جهانها وکرات و عالمهاى شناخته شده و ناشناخته ، براى او سوگوار باشند.
همانگونه که در روایات آمده است که :
(خداوند هزاران عالم و هزاران آدم آفرید که شما آدمیان و جهانى که در آن زندگى مى کنید، آخرین عالم و آخرین نسل انسانها هستید.)
نکته دیگر اینکه گریه موجودات بر او، نه مبالغه است و نه خیال و پندار، نه کنایه است و نه سمبلیک و به زبان حال ؛ بلکه هر موجودى به تناسب هستى خویش ، به راستى براو مى گرید؛ همانگونه که به راستى خدا را ستایش مى کند. و این گریه هم نه تنها برشهادت آن حضرت و بر فداکارى او و ستم و بیدادى است که بر آن پیشواى بزرگ حق و عدالت رفت ، بلکه بنا به روایات متعدّد همه موجودات به خاطر نوعى شناخت و در پرتو نوعى شعور و دریافت مقام او، که براى ما ناشناخته است ، پیش از شهادت او نیز بر آن حضرت گریه کردند. همانگونه که در زیارت ماه شعبان که از امام عصر علیه السلام رسیده است این نکته به صراحت آمده است که :
...
بکته السّماء ومن فیها والارض
کران تا کران آسمانها و آنچه در آنهاست و جاى جاى زمین و آنچه بر روى آن است همه و همه بر او گریستند.
آرى ! از آن لحظاتى که جلوه هاى خضوع و خشوع و فروتنى و همدردى آفریده شد، تمامى موجودات بر او خضوع کردند. همانگونه که یکى از اندیشمندان مى گوید:

کلّ انکسار وخضوع له هر احساس همدردى و خضوعى براى اوست و هر صدایى ، صداى نوحه سرایى در شهادت اوست .
تا آنجایى که همان شمشیرها و نیزه ها و تبرهایى که در کشتن وریختن خون پاک او به کار گرفته شدند نیز، بر او گریستند. همانگونه که این مطلب در قصیده همان اندیشمند بزرگ آمده است ، که مى سراید:

السیف یفرى نحره باکیا ویبکى

 

والرمح شائل للراءس یبکى


شمشیرگلوى آن حضرت را مى برید و گریان بود و نیزه برپا ایستاده و سرفرود آورده شیون مى کرد و تیر بر پیکرش ‍ مى نشست و مى گریست و نیزه سر مقدّس او را برافراشته و ناله مى کرد.
همینطور همه انسانها، حتّى همان شقاوت پیشگان اموى که براى ریختن خون پاک او همدست و همداستان شده بودند، با مراجعه به فطرت و سرشت انسانى خویش ، ناخودآگاه احساس ‍ همدردى مى کردند و بر حقّانیّت و مظلومیّت او مى گریستند و با سوءاستفاده از اراده و اختیارى که خداوند براى گزینش راه زندگى به انسان عنایت فرموده است ، به رویش شمشیر مى کشیدند و با سوءاستفاده از همین اختیار، خود را براى همیشه ، هیزم جهنّم مى ساختند.
وضعیّت دشمنان او در معرفت آن حضرت و خضوع و خشوع فطرى بر او، بسان وضعیّت کافران است که با وجود شناخت فطرى خداوند و ایمان عمیق قلبى به آفریدگار و گرداننده هستى و با وجود دریافت صحّت و درستى سند صداقت پیامبرانش ، همانگونه که قرآن ترسیم مى کند به ظاهر و به زبان ، راه لجاجت و کوردلى و حق ستیزى و انکار را در پیش مى گرفتند.
وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً
جنایت پیشگان اموى نیز بسان کافران به هنگام مراجعه به فطرت و نجات موقّت از بندتعصّب و لجاجت و حق ستیزى ، بر او مى گریستند و بر جنایت خود و همدستانشان لعن و نفرین نثار مى کردند. امّا به هنگام غفلت از نداى فطرت و وجدان و شعله ورشدن آتش هستى سوز کینه وعداوت و لجاجت و کوردلى ، به جنایت بیرحمانه و ضدّانسانى خویش شدّت مى بخشیدند.
و شگفت اینجاست که ، در این مرحله نیز بر شهادت افتخار آفرین او و یارانش و براسارت خاندانش بى اختیار مى گریستند، همانگونه که عمرسعد فرمانده کلّ سپاه اموى به هنگام صدور فرمان قتل حسین علیه السلام اشک مى ریخت و نیز شقاوت پیشه اى که گوشواره دختر خردسال او را مى ربود، گریه مى کرد. و خود یزید، عنصر خودکامه اموى نیز هنگامى که خاندان پیامبر را در حال اسارت و سر بریده او را بر نیزه نگریست بى اختیار اشک مى ریخت و فریبکارانه مى گفت :
(خدا چهره پسر مرجانه را زشت و سیاه گرداند که چنین فاجعه اى را به وجود آورد.)


نور وجود حسین علیه السلام از عالم ذر تا رحم  


پیش از آفرینش موجودات ، که نه زمانى بود و نه مکانى و نه پدیده اى از پدیده هاى خلقت ، آفریدگار تواناى هستى برترین و نخستین پدیده جهان هستى را که نور وجود پیامبر صلى الله علیه و آله بود، پدید آورد و از آن نور مقدس ، نور وجود على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را آفرید و همانگونه که از روایات دریافت مى گردد، براى آنان مقامات و جایگاههاى متعدّد و جهانهاى مختلفى قرار داد:
1
برخى از روایات نشانگر آن است که خداوند نور وجود پیامبر وامامان علیهم السلام را پیش از عرش آفرید.
2
و برخى دیگر نشانگر آن است که نور وجود آنان را، پیش از عرش و آدم را پس از عرش ، پدید آورد.
3
برخى دیگر نشانگر آن است که نخست نور وجود پیامبر و آنگاه انوارى را به صورتهاى گوناگون در بهشت پدید آورد، تا طىّ مراحلى سرانجام آنها را از طریق آدم و حوّا به پدر و مادر گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله عبداللّه و آمنه انتقال داد. آنگاه براى آنان مقامات و جایگاههاى متعدّدى قرار داد؛ از آن جمله پیشانى عرش ، فرازعرش ، زیر عرش ، اطراف عرش و براى هر جایگاهى ، مدّت و سرآمد مشخّصى مقرّرداشت که طبق روایات ، تقدّم خلقت آنان بر عرش 420 هزار سال و مدّت توقّف آنان در اطراف عرش پانزده هزار سال و زمان توقّفشان زیرعرش دوازده هزار سال ، پیش از خلقت آدم بوده است.
اینک مجال بحث گسترده در این مورد نیست و تنها هدف بحث ترسیم برخى ویژگیهاى نور مقدّس حسین علیه السلام و امتیاز او بر دیگر انوار مقدّس در عوالم و حالات گوناگون است در عوالمى نظیر: عالم ذر، اشباح ، سایه ها و به هنگام تجسّم یافتن بر درختى در بهشت و به هنگامى که در بهشت در یکى از این مراحل هستى به صورت گوشواره اى در گوش دخت والاى پیامبر صلى الله علیه و آله بود.
حقیقت این است که منشأ این انوار پر شکوه ، در این مراحل و در حیات گوناگون هستى ، نور وجود پیامبر است و امتیاز پیامبر از آن است که نور وجودش از نور وجود حسین است ، چرا که خود فرمود:
حسین منّى و انا من حسین


و به هنگامه جدایى این دو نور مقدّس ، نور حسین داراى ویژگیهاى مخصوص به خویش است .
از جمله آن ویژگیها این است که : نظاره بر آن ، موج غم و اندوه را پدیدمى آورد همانگونه که براى پیامبران خدا، از آن جمله آدم ، ابراهیم و نوح اتّفاق افتاد که با دیدن نور وجود او، در مرحله اى از مراحل حیات و عالمى از عوالم وجود، غم و اندوه بر آنان روى آورد و بر او گریستند.
و نیز شنیدن و بر زبان آوردن نام مقدّس او نیز حزن انگیز است و همینگونه است هر آنچه به نور وجود آن حضرت پیوند بخورد؛ همانطورى که در روایت کشتى نوح و میخهاى پنجگانه اى که جبرئیل براى او آورد تا در اطراف کشتى بکوبد، این مطلب آمده است که حضرت نوح هر کدام از میخها را به نام یکى از انوار پنجگانه برداشت ، امّا هنگامى که میخ منسوب به آن حضرت را برداشت درخشیدن گرفت و از آن رطوبتى خونرنگ احساس کرد و هنگامى که دلیل آن را پرسید، پاسخ این بود که : (این میخ منسوب به نام مقدّس حسین علیه السلام است و رطوبت خونرنگ آن نیز، نشانگر شهادت ویژه او در راه حق و عدالت است.)
از ویژگیهاى دیگر نور وجودش آن است که این نور در مراحل گوناگون انتقال از طریق اجداد پیامبر، به صورت درخشندگى و نورانیّت ویژه اى در پیشانى آنان تجلّى داشت و به تدریج از نسلى به نسل دیگر منتقل مى شد(60) و چون آنان تنها حامل و ظرف و وسیله انتقال این نور بودند و خود از جنس آن نبودند با انتقال نور به نسل دیگر، اثرش نیز از چهره و پیشانیشان ناپدید مى گشت .
امّا در وجود دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله بدان دلیل که خود از جنس همان نور بود، ظهور و بروزى آنگونه نداشت ، امّا اثرى خاصّ در چهره فاطمه علیها السلام نهاد که پیامبر مى فرمود:
(دخترم ! من در پیشانى تو، درخشندگى و نورافشانى خاصّى مى نگرم و این نشانگر آن است که به زودى حجّت خدا بر بندگانش را به دنیا خواهى آورد.)
و خود بانوى نمونه اسلام مى فرمود:
(هنگامى که حامل نور وجود حسین علیه السلام بودم در شبهاى تار، نیاز به چراغ نداشتم چرا که به هر طرف روى مى آوردم ، نور باران مى گشت ).
از خصوصیت دیگر نور وجود آن حضرت ، یکى هم این بود که نه تنها در تاریکى درخشندگى و جلوه گرى داشت ، بلکه به گونه اى بود که در زیر نور شدید نیز ظاهرمى گشت .
و نیز داراى این ویژگى بود که هیچ مانع و حجاب و پرده اى از تلا لؤ ونورافشانى او مانع نمى شد؛ همانگونه که در مورد پیکر به خون آغشته اش گفتند که :
(تاکنون هیچ شهید به خاک و خون آغشته اى به نورانیّت چهره او ندیده ایم.)
نور چهره فروزانش همانند ستون نورى بر آسمان تلا لؤ داشت و خاک و خونى که بر چهره مقدّسش نشسته بود، نمى توانست مانع درخشش خورشید جهان افروزى شود که بر خاک تیره ، افتاده بود.

 

 


منبع : ویژگیهاى امام حسین علیه السلام
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان