مقدمه
یکی از معضلات فکری ما در سیاست، چه داخلی و چه خارجی، به عنوان نظامی که بعد ایدئولوژیکی در آن مطرح بوده، این است که در اتخاذ سیاستها آیا باید صرفاً به «آرمانها» (Ideals) اندیشید یا اینکه صرفاً به منافع ملی توجه کرد و «واقعگرایی» (realism) را در پیش گرفت؟ جامعة ما بعد از انقلاب اسلامی، همواره با این چالش روبرو بوده است؛ به طوری که دورهای صرفاً در جهت گسترش اسلام و اهداف آرمانی قدم بر میداشته، و گاهی هم فقط بعد منافع مادی را در نظر داشته است. علاوه بر دو نظر فوق، نظر سومی نیز مطرح شده است، به تلفیق این دو دیدگاه معتقد است. البته، نظریات مختلفی در باب تلفیق آرمانگرایی و واقعگرایی مطرح شده است که از جملة آنها میتوان به نظریة: امالقری، نظریة وسع و تدرج، نظریة طولی، نظریة بعد مشروعیت و مقبولیت، نظریة سطح تحلیل منطقهای و جهانی، و در نهایت به نظریة آرمانگرایی واقعبینانه اشاره کرد. هر یک از این نظریات کوشیدهاند تا راهحلی، برای چالش مورد نظر ارائه کنند. در آرمانگرایی و واقعگرایی در اندیشه و سیرة حضرت علی(ع)، به نظر میرسد که نظریات فوق خالی از اشکال نباشند و منظور حضرت علی(ع) را برآورده نسازند. بنابراین، برای یافتن منظور امام(ع)، به نظر میرسد که باید به اندیشه و سیرة آن امام همام(ع) رجوع شود. از اینرو، ابتدا به بیان شاخصهای آرمانگرایی و واقعگرایی میپردازیم و سپس، نظر آن حضرت را دربارة نظریة آرمانگرایی واقعبینانه بیان میداریم.
الف کلیات مفهومی
1. تعریف و شاخصهای واقعگرایی
واقعگرایی یا رئالیسم به معنای گرایش به تحلیل اجتماعی، مطالعه و تجسم زندگی انسان در جامعه، مطالعه و تجسم روابط اجتماعی، روابط میان فرد و جامعه و ساختمان خود جامعه است، به صورتی که وجود دارد و نه آنگونه که باید باشد.[1] پیروان این مکتب، کسب نفع شخصی و تلاش برای کسب قدرت و ازدیاد آن را، واقعیات جهان سیاست میدانند. آنان معتقدند که همیشه، کشورها در صدد نفع خود و کسب و اعمال و افزایش قدرتند و منافع ملی خود را بالاتر از همة ایدهها، اصول و اخلاق قرار دادهاند و خواهند داد.[2]
شاخصهای واقعگرایی نیز عبارتند از:
قدرت، مرکز ثقل و هستة اصلی سیاست است. بیاعتقادی به قدرت در سیاست، مثل اعتقاد نداشتن به اصل جاذبه در علوم است.
قدرت، فقط به وسیله قدرت قابل مقابله، کنترل و محدود شدن است.
منافع ملی در صحنة بینالمللی راهنما، انگیزه و معیار رفتار کشورهاست.
بشر، طبعی نیکو نداشته است و ندارد. برعکس، افراد همیشه نفع طلب، قدرت طلب، ستیزهجو و خودخواه بودهاند و خواهند بود.
در یک کلمه میتوان گفت که واقعگرایی، مساوی با منافع و حرکت در جهت به دست آوردن منافع بدون در نظر گرفتن آرمانها و ایدههاست.
2. تعریف و شاخصهای آرمانگرایی
در مقابل اندیشة رئالیستی، اندیشة آرمانگرایی یا ایدهآلیسم وجود دارد که بشر را ذاتاً خوب و خیرخواه فرض میکند، و این نظر را که همگان در تلاش برای کسب قدرتند، مردود میداند. ایدهآلیستها امور و روابط بینالملل را برمبنای اخلاق، عدالت، اعتماد و تعهد در نظر میگیرند. به اعتقاد آنان، سیاست باید مطابق آرمانها یا اصول متعالی عمل کند[3] شاخصهای آرمانگرایی عبارتند از: عمل کند
قدرت فی نفسه محلی از اعراب ندارد، بلکه فقط در جهت خیر و نیکو از آن استفاده میشود.
در این اندیشه، بیشتر به اعمال مسالمت آمیز تکیه میشود و راهحل اختلافات از طرق آشتیجویانه دنبال میگردد.
آرمانها و اخلاق در صحنة بینالمللی راهنما، انگیزه و معیار رفتار کشورهاست.
این اندیشه، بشر را ذاتاً خوب و خیرخواه فرض میکند.
ب آرمانگرایی در اندیشه و سیرة حضرت علی(ع)
1. دلایل آرمانگرایی حضرت علی(ع)
دلایلی را که میتوان برای آرمانگرا بودن حضرت علی(ع) ذکر کرد، عبارتند از:
اول: مکتبسازی
یکی از دلایل اصلی و شاید مهترین دلیل که میتوان با استفاده از آن آرمانگرایی حضرت علی(ع)را اثبات کرد، همین مکتبسازی است. اگر حضرت علی (ع) با علم و زیرکی خاص خودشان میخواستند مانند معاویه عمل کنند، به نیکویی میتوانستند از عهدة آن برآیند، همچنانکه خود ایشان میفرمایند: «به خدا سوگند، معاویه زیرکتر از من نیست، لیکن او پیمانشکنی و گناهکاری میکند. اگر پیمانشکنی ناخوشایند نمینمود، زیرکتر از من کسی نبود.»[4] همة اینها، حاکی از آن است که ایشان به واقعیاتی که در جامعه به خود در آن زمان جریان داشت، کاملاً واقف بودند و شرایط را کاملاً درک میکردند. ایشان که میدیدند انسانها چطور خود را برای مسائل که اهمیت این دنیا فریفتهاند، نمیخواستند خودشان را همانند این مردمان آلوده کنند، و وجود آن دنیایی خود را به مظاهر این دنیا آلوده سازند. خداوند میخواست که به وسیلة بهترین بندگان خود، جریان فکری و مکتبی ارائه دهد که از اول تا به آخر آن، همهاش چیزی جز حقیقت و راستی نیست. بالطبع، طلایهداران و مکتب سازانی چون مولی علی(ع) که سلسلهجنبان این حرکت به شمار میروند باید آنچنان این معارف و اصول را به مرحله اجرا در آورند، که کوچکترین خللی در آن راه نیابد. اگر مولی علی(ع) هم مانند معاویه میخواست برای دو روز دنیا با استفاده از «قاعدة اهم و مهم»، «قاعدة تزاحم» و دیگر قواعد کاری بکنند، حرف دروغی بزنند، وعده وعید نامربوطی به کسی بدهند و بیوفایی کنند تا روز حکومت دنیا را صاحب شوند، دیگر با کسانی همچون معاویه فرقی نمیکردند و امروز شیعة علی(ع) از شیعة معاویه تشخیص داده، نمیشد. پس، علی(ع) باید این گونه رفتار کنند، تکتک اصول آرمانی را به مرحلة اجرا در آورند و این مکتبی را که قرار است در دنیا برای ابد باقی بماند کامل کنند و به یادگار بگذارند تا راهروی تمامی عاشقان و شیفتگان به آن مکتب باشد و براحتی قابلیت شناسایی داشته باشد.[5] بعد از ساخت این مکتب با ستونهای بسیار محکم آن، که دیگر از بین بردن آن از دست کسی ساخته نیست، میتوان از قواعدی همچون اهم و مهم، دربارة ضرورتهای اجتماعی بهره برد. در واقع، اینها همانند استثنائاتی میمانند که بریک اصل زده میشوند تا به هنگام ضرورت از این امکانات برای حل مشکلات بهره برد. اما همچنانکه گفته شد کسی همچون علی(ع) ، نباید از این امکانات استفاده کند، زیرا به عنوان یک مکتبساز به اصل لطمه میزند.
دوم: سازگاری آرمانها و منافع براساس رویکرد عاقبت اندیش:
دومین دلیلی که در اینجا میتوان ذکر کرد که البته اهمیت آن کمتر از مورد اول نیست در خود آرمانگرایی نهفته است. موقعی که از آرمانگرایی صحبت میشود، سریعاً به ذهن ما مفاهیمی ایدهآلی، دستنیافتنی و نشدنی متبادر میشود؛ مفاهیمی همچون: عدالت، وفای به عهد و جوانمردی که فرای واقعیات زندگانی (منافع) ما تلقی میشوند با عقل ما سازگاری ندارند. به عبارت دیگر، منفعتی از ملتزم بودن به اینها، حاصل نمیشود؛ چرا که آرمانگرایی را مقابل واقعگرایی میگیریم، واقعگرایی را همان طرفداری از منافع بر میشماریم. اگر ما بتوانیم ثابت کنیم که مفاهیمی همچون: عدالت، تعهد و وفای به عهد نیز منافعی را در بردارند، در این صورت به واقعگرایی میرسیم. شاید برای اینکه موضوع قریب به ذهن بشود، این طور بتوان گفت که این عقلی که منافع ما در هرکاری لحاظ میکند، خود این عقل دارای سلسله مراتبی است. مثلاً با عقل در مرحلة اول، منافعی را از نظر زمانی بسیار نزدیک میباشند، به دست میآوریم. به طور مثال، در یک بار خرید و فروش یک جنس، سودی را به دست میآوریم و منفعت بهدستآمده را احساس میکنیم. در مرحلة دوم عقل، به منافعی که کمی دورتر از منافع مورد اول میباشد، میرسد. یعنی، دست به کاری میزنیم که با اندک تأخیری، شاهد سود و منفعت کار خود خواهیم بود. مثلاً، در یک معاملة سلفی معاملهای را انجام میدهیم که بعد از 6 ماه، شاهد به دست آوردن سود و منفعت این معامله خواهیم بود.
در مرحلة بعد، دست به معاملهای میزنیم که نتایج آن معامله از نظر زمانی، دیرتر از مورد اولی و دومی است. مثلاً، مقداری پول در بانک میگذاریم به امید اینکه 5 یا 6 سال آینده بتوانیم با اضافه پولی که میگیریم، صاحب خانه شویم. در واقع، بعد از 5 یا 6 سال آینده، شما به سود منفعت خود خواهید رسید؛ هر چند سود و منفعت را فوری به دست نیاوردهاید. پس، مدت زمانی صرف شد تا توانستید صاحب خانه شوید. اگر این مراتب را همچنان ادامه بدهیم، در نهایت یک عقل دوراندیش میرسیم. با استفاده از این عقل دوراندیش، میتوان معاملة کلانتری کرده، که سود آن را کمی دیرتر به دست میآوریم. به طور مثال، اگر شما به مفاهیمی همچون: عدالت، جوانمردی و وفای به عهد، اعتقاد داشتید، پس اگر در مقابل دشمن خود پیمان متارکة جنگ بستید، دیگر این پیمان را نمیشکنید؛ چرا که معتقدید: «المؤمن إذا وعد وفا» یا «أوفوا بالعقود» حال، اگر آمدید و پیمان را برای هدفی کوچکتر و این دنیاییتر شکستید، در واقع مرتکب گناهی شدهاند. البته، ممکن است منفعت مختصری در کوتاه مدت نصیب شما بشود، اما در بلند مدت قطعاً به ضرر شما تمام خواهد شد. هنگامی که بر پیمان خود بودید و برای امروز دنیا پیمان شکنی نکردید، در واقع ممکن است در کوتاه مدت متضرر شوید، ولی در بلند مدت شما به سود کلانی دست خواهید یافت. این مورد با موارد قبلی که گفته شد، هیچ فرقی نخواهد داشت؛ زیرا در همة این موارد، در نهایت سود و منفعت است که حاصل میآید. با استفاده از این عقل دوراندیش است که میتوان به اموری همچون عدالت، اخلاق، وفای به عهد و جوانمردی دست یازید. پس، پایبند بودن به اینها، چیزی از سود و منافع آنها نمیکاهد. در نهایت، میتوان بدین نتیجه رسید که آرمانگرایی و واقعگرایی در عرض یکدیگر نیستند، بلکه در طول یکدیگرند. پس، آرمانگرایی، همان واقعگرایی است؛ بدینگونه که واقعگرایی مراتبی دارد، که آرمانگرایی در این سلسله مراتب در درجات بالا قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر، هر دو منفعت است؛ یکی منفعت مادی، و دیگری منفعت معنوی. پس، اگر هر دو را یکی گرفتیم، دیگر اشکال ما که معتقدیم آرمانگرایی در مقابل واقعگرایی است، منتفی خواهد بود و آرمانگرایی نیز همان عاقبت اندیشی یا دوراندیشی است. پس، وقتی مولا علی(ع) همانند معاویه نیرنگ به کار نمیبردند و پیمان شکنی نمیکنند، در واقع امام(ع) با دوراندیشی خودشان میخواهند سود و منفعت بیشتری به دست آورند.
به عبارت دیگر، معاویه که بیقرارتر و بیصبرتر است، سریعتر میخواهد به هدف خود برسد و منفعت خود را به دست آورد. امام علی(ع) که عاقبتاندیش و صبورند، دست به معاملهای میزنند که سود بیشتری در آن نهفته است.
سوم: کلاننگری
دلیلی دیگر برای اثبات آرمانگرایی علی (ع)، دید کلان داشتن و کلینگری در امور است. این مطلب، مانند در نظر گرفتن یک واقعه در یک ظرف بزرگتری است. پس، نتیجة نهایی که در پایان کار گرفته میشود مهم است، نه نتایج مقطعی و جزئی در یک دورة خاص. به طور مثال، شاید دربارة معاویه بگوییم که چون در مدت حکومتش توانست همه چیز را به دست آورد، پس او برندة نهایی است. اصولاً، اینگونه ارزیابی کردن، باطل است، و باید فراتر از این قطعینگری اندیشید. بسیار اتفاق افتاده که گروههای مختلفی در مسابقات بینالمللی شرکت کردهاند و با وجودی که تعداد از اعضای گروه موفق به دریافت بالاترین رتبه در رشته خود شدهاند، اما از نظر گروهی نتایج کمتری به دست آوردهاند.
ما باید دامنة تصمیمگیری خود را، به اندازة 14 قرن فراتر بیاوریم. و در این چهارده قرن به عملکرد هر دو گروه به قضاوت بنشینیم. اگر در مجموع این 14 قرن نتایج حاصله مثبت بود، برندة واقعی معاویه است. و الا نه. در این مورد اگر کسی همچون معاویه را شاهد مثال بیاوریم، شاهد خواهیم بود که معاویه بجز چندین سال حکومت خود، موفقیت چندانی به دست نیاورده اما بعد از آن تا قرن حاضر بر جلال وشکوه او افزوده نگردیده که هیچ، بلکه منفورتر و خوارتر نیزگردیده است چه افرادی که با خواندن سرگذشتشان، آنها را نفرین کردهاند و مظهر حیلهکاری و دغلبازی و عیاشی و شهوترانی میدانند. قصری که داشت در زمان خود در سراسر بلاد معروف بود اکنون جز خرابهای بیش نمانده و به مخروبهای بدل گشته است. اما هر چند ممکن است دربارة مولی علی(ع) گفته شود که حضرت علی(ع) نتایج چشمگیری در درون حکومت خود به دست نیاورد، اما در یک کلان هزار و چهارصد ساله شاهد خواهیم بود که سال به سال به ارج و قیمت او افزون گشته است. چه افرادی که با خواندن حکایتها و رویدادهای آن دوران و کارهایی که حضرت علی(ع) کردند، زبان به تحسین آن حضرت گشودهاند، چه مکانها و مقبرههایی که برای آن حضرت ساخته شده است، چه انسانهایی که وقتی به یاد امام (ع) میافتند به او مینازند و او را در همة اسوه و الگوی خود قرار میدهند. حال، آیا باز میتوان در این دید کلان گفت که علی(ع) در مقابل معاویه به سود و منفعت کمتری نائل گردیده است وسود، بیشتر از آن معاویه بوده، حاشا که چنین نتیجهای نمیتوان گرفت.
2. شاخصهای آرمانگرایی
عدالت، اصل پایندی به عهد و پیمان، صدق و راستی، مساوات و جوانمردی، از جمله شاخصهای آرمانگرایی است.
اول: عدالت
یکی از شاخصهای آرمانگرایی، عدالت و عدالتپیشگی است. عدالت در منظر علی (ع)، جایگاه ویژهای دارد؛ به طوری که ایشان را، کشتة عدالت میدانند. امام (ع) به عدالت شهره است. ایشان در اجرای عدالت، حاضر نبودند کمترین نرمش حتی به خویشاوندان و نزدیکانشان از خود نشان بدهند، حضرت علی(ع) در قطعیت برپا داشتن حق و درهم شکستن ظلم میفرمایند: «به خدا، چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند. من تا زندهام به یاری جویندة حق، رویگردان از آن را میزنم و با فرمان یکدل، نافرمان به دل را.[6]
عدالت در منظر علی (ع)، آنقدر پر اهمیت جلوه میکند، که قبول حکومت را فقط برای اجرای حق و عدل بیان میکنند: «به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعتکنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمینمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده نشتابند، رشتة این کار را از دست میگذاشتم پایانش را چون آغازش میانگاشتم و چون گذشته به کناری میداشتم. و میدیدید که نیای شما را به چیزی نمیشمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمیگذارم.»[7]
امام (ع) در پافشاری بر عدل، در جای دیگری میفرمایند: «به خدا قسم، اگر ببینم که به مهر زنان، یا بهای کنیزان رفته باشد، آن را باز میگردانم که در عدالت گشایش است. آن که عدالت را برنتابد، ستم را سختتر یابد.»[8]
حضرت علی (ع) درجای دیگری، از عدالت چنین تعبیرهایی دارند: «معیار سیاست، عدالت است»[9]، «عدالت، نظام بخش حکومت است»[10] و «عدالت، نگهدارندة مردم است.»[11]
دوم: اصل پایبندی به عهد و پیمان
هرگاه حضرت علی (ع) باکسی پیمانی میبستند، به هیچ وجه و یا هیچ عذر و بهانهای آن را نمیشکستند همواره، امام(ع) خود را ملزم به پایبندی به پیمان خود میکردند، ودیگران را نیز به آن سفارش مینمودند. حضرت علی (ع) از وفا، به سپر یاد میکنند: «همانا، وفا همزاد دوستی است. و من هیچ سپری، نگهدارندهتر از وفا سراغ ندارم. آن که میداند او را چگونه بازگشتگاهی است، بیوفایی نکند. در روزگاری به سر میبریم که بیشتر مردم بیوفایی را، زیرکی میدانند و نادان آن مردم را، چارهاندیش خوانند. خدایشان کیفر دهد، چرا چنین میپندارند.»[12]
حضرت علی (ع) تا بدانجا به وفای به عهد اهمیت میدهند که آن را بنیاد دینداری معرفی میکنند:«بنیاد دینداری، امانت را بجا آوردن و پایبندی به عهد و پیمان است.»[13] حضرت علی (ع) در نامة خود به مالک اشتر، وفای به عهد را اینگونه بیان میدارند: «در میان واجبات الهی، هیچ موضوعی همانند وفای به عهد در میان مردم جهان با تمام اختلافاتی که دارند مورد اتفاق نیست، حتی مشرکان زمان جاهلیت علاوه بر مسلمانان آن را رعایت میکردند، زیرا عواقب پیمانشکنی را آزموده بودند.»[14] حضرت در جای دیگری در نامهای به مالک اشتر، وفای به عهد و پیمان و بر پا داشتن آن را به طور مبسوط شرح میدهند و میگویند: «اگر میان تو و دشمنت پیمانی بسته شد، یا تعهد پناه دادن به او را دادی، جامة وفا را به عهد خویشتن بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار. و جان خود را سپر تعهدات خویش قرار ده …. هرگز، پیمان شکنی مکن، و در عهد خود خیانت روامدار و دشمنت را مفریب، زیرا غیر از شخص جاهل و شقی، کسی برخداوند گستاخی روا نمیدارد. خداوند عهد و پیمانی را که با نام او منعقد میشود با رحمت خود، مایة آرامش بندگان و حریم امن برای آنان قرارداده تا به آن پناه برندو برای انجام دادن کارهای خود، به جوار او متمسک شوند. بنابراین، فساد، خیانت و فریب در عهد و پیمان راه ندارد.»[15]
سوم: صدق و راستی
حضرت علی (ع) همانگونه که در رفتار صادق بودند، دیگران را هم به آن توصیه و سفارش میکردند. پس از بیعت مردم با امام (ع) در مدینه، حضرت علی(ع) در خطبهای فرمودند: «پیمان من بدانچه میگویم در گرو است و به درستی گفتارم متعهد و کفیلم. به خدا سوگند، هرگز حقیقتی را کتمان نکردهام و هیچگاه دروغی نگفتهام.»[16]
حضرت علی(ع) معتقدند: «صدق، سید صلاح هر چیز و دروغ، سید تباهی هرکاری است.»[17]
در جای دیگر، امام (ع) خود را مقدم در کارها قبل از امر کردن به دیگران برمیشمردند: «ای مردم به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمیکنم، مگر اینکه پیش از شما خود به عمل میکنم. و شما را از معصیتی نهی نمیکنم، مگر اینکه خودم پیش از شما، از آن کنارهگیری مینمایم.»[18]
چهارم: مساوات
حضرت علی(ع) در همه شرایط برابری و مساوات را رعایت میکردند، و و معتقد بودند که عامل برتری دهنده، فقط تقوای الهی است. حضرت علی (ع) در این باره میفرمایند: «روزی، تقسیم شده است و روزگار میچرخد و مردم تا به آدم همه مساویند.»[19]
حضرت علی(ع) پس از فرستادن محمد بن ابیبکر به فرمانداری مصر، به او چنین خطاب میکند. :«و همه را به یک چشم نگاه کن تا بزرگان در تبعیض تو طمع ستم بر ناتوان نبندند، و ناتوان از عدالتت مأیوس نگردد.»[20]
در جای دیگر، امام (ع) فرمودند: « و برای همه مردم خود آنچه را دوست بدار، که برای خود و خاندانت دوست میداری. و آنچه را که برای خود و خاندانت نمیپسندی، برای آنان مپسند.»[21]
پنجم: جوانمردی
حضرت علی (ع) را، آخر جوانمردی و مردانگی گفتهاند. دربارة امام (ع)، این عبارت معروف است: «لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار» این عبارت، بخوبی گویای جوانمردی حضرت علی (ع) است. امام (ع) در مقابل دشمنان خدا، همچون کوهی استوار میمانست. هرگز دیده نشد که حضرت علی (ع) در جنگی به دشمن پشت کند؛ حتی گفته شده، که زره حضرت پشت نداشته است.
از سوی دیگر، همین حضرت در مقابل یتیمان به خاک میافتادند، و حتی به آنان سواری میدادند تا دلشان را به دست آورند. امام (ع) شبها کیسهای از مواد غذایی بردوش میکشیدند تا به نیازمندان بدهند. حضرت علی(ع) در دنیا مالی نیندوختند، و غذایشان از فقیرترین مردم هم پایینتر بود به گفتة شهید مطهری، امام علی(ع) شخصیتی دو نیرویی است، که هم جاذبه دارد و هم دافعه. و جاذبه و دافعه امام (ع) نیز سخت نیرومند است.[22]
حضرت علی(ع) صداقت را همبستة جوانمردی برمیشمرند و میفرمایند: «ارزش مرد، به اندازة همت اوست. و صدق او، به مقدار جوانمردیاش. و دلیری او، به میزان ننگی که از بدنامی دارد. و پارسایی او، به مقدار غیرتی که آرد.»[23]
امام علی(ع) ،در جای دیگری میفرمایند: «از شریفترین کردار مرد بزرگوار آن است، که از آنچه میداند غفلت نماید.»[24]
و نیز، حضرت علی(ع) در جای دیگری میفرمایند: «سزوارترین مردم به کرم، کسی است که کریمان بدو شناخته شوند.»[25]
ج واقعبینی در اندیشه و سیرة حضرت علی ع
1. دلایل واقعبینی حضرت علی ع
اول: مصلحت اندیشی
یکی از دلایل مهم برای اثبات واقعبینی، مصلحتاندیشی است. هنگامی از مصلحت اندیشی استفاده میشود، که فرد نسبت به واقعیات و اوضاع و احوال اجتماع خود کاملاً آگاه باشد
حضرت علی (ع) شخصیتی بودند که مصالح جامعه اسلامی را کاملاً تشخیص میدادند، و براساس آن عمل میکردند. 25 سال سکوت حضرت علی (ع) گواه گویایی برای این مدعاست.درآن دوران حضرت علی(ع) صلاح جامعة اسلامی را در آن دیدند که با ابوبکر بیعت کنند و سکوت برگزینند؛ زیرا ماجرای مرتدان و مسائل و مشکلات به وجود آمده پس از درگذشت پیامبر e ، جامعة اسلامی را بشدت تهدید میکرد. حضرت علی(ع) در جای جایِ نهجالبلاغه تأکید میکنند که حکومت حق ایشان است که فقط به خاطر مصالح جامعة اسلامی، از آن چشم پوشیدند. در جریانی که در سقیفة بنیساعده اتفاق افتاد و ابوبکر خلیفه شد، ابوسفیان و عباس عموی پیامبر نزد امام(ع) میروند و از او میخواهند که برای گرفتن حق خود، قیام کنند، اما حضرت علی(ع) نمیپذیرند و میفرمایند: «… هر که با یاوری برخاست، روی رستگاری بیند و گرنه، گردن نهد و آسوده نشیند، که خلافت بدینسان همچون آبی بدمزه و نادلپذیر است و لقمهای گلوگیر. و آن که میوه را نارسیده چیند، همچون کشاورزی است که زمین دیگری را برای کشت گزیند. اگر بگویم، گویند خلافت را آزمندانه خواهان است. و اگر خاموش باشم، گویند از مرگ هراسان است. هرگز، من و از مرگ ترسیدن؟[26]
«در واقع، حضرت علی(ع) مصلحت را در آن دیدند که سکوت کنند. این انتخاب، واقعبینی حضرت را نسبت به اوضاع و احوال جامعة خود نشان میدهد.
دوم: شرایط زمان و مکان
از جمله دلایل دیگری که میتوان برای واقعبینی بیان داشت، بحث شرایط زمان و مکان است. هرکاری، مقتضای زمانی و مکانی خاصی دارد. یعنی، هرکاری را نمیتوان در همة شرایط انجام داد. چه بسا، در بعضی مواقع نتوان با آن وسیله، به هدف رسید. به طور مثال، حکومت هم چنین وضعی دارد. کسی که رهبری یک حکومت را به دست دارد، همیشه و در همه حال، نمیتواند از یک ابزار و وسیله برای رسیدن به هدف خود استفاده کند. حضرت علی(ع) نیز با مقتضیات زمانی و مکانی آشنایی داشتند و در موقع لزوم نیز از آن وسایل بهره میبرند. به طور مثال، درباب زکات آمده است که زکات به 9 چیز (شتر، گاو، گوسفند، طلا، نقره، گندم، جو، خرما و کشمش) تعلق میگیرد.[27] در حالی که حضرت علی(ع) در زمان خود، بر اسبان نیز زکات بستند؛ زیرا تشخیص دادند که این کار، لازم است.
سوم: امکان روی آوردن به فشار
یکی دیگر از موارد دلایل بر واقعبینی، استفاده از فشار است. یعنی، گاهی لازم است کسی که در رأس جریانی قرار میگیرد، برای مصلحت جامعه، بر فرد یا گروه خاصی فشار آورد تا به سر منزل مقصود برسد. در واقع، چون رهبر جامعه در راه رسیدن به هدف خود به موانعی بر میخورد، سعی میکند آنها را با روشهای مختلف از جمله فشار صحیح که موجب تعالی و رشد جامعه و افراد است بر دارد. چه بسا فشار نیاوردن و سستی کردن، باعث صدمات جبرانناپذیری گردد. پس، این واقعبینی و آگاه بودن نسبت به شرایط اجتماعی است، که رهبر را برآن میدارد تا در مواقع لزوم از عامل فشار بهره گیرد. در تاریخ زندگی حضرت علی(ع) بویژه در دوران خلافت ایشان، از این مصادیق، به فور یافت میشود. حضرتعلی (ع) در راهی که برگزیدند و به آن ایمان داشتند، لحظهای از برپاداشتن حق نمیایستادند. هر چند عزم محکم امام گاهی موافق و گاهی مخالف، خواست افراد بود، ولی حضرت علی(ع) با اصرار و پافشاری تلاش میکردند تا آن را انجام دهند. نکته مهمی که در اینجا باید به آن اشاره کرد، این است که زمانی که خود مردم به کاری تمایل نداشتند، حضرت علی(ع) به آنان فشار نمیآوردند. به طور مثال، در ماجرای حکمیت چون اکثر سپاه حضرت به حکمیت تن دادند، ایشان هم به اکراه پذیرفتند. اینکه دیگران خود دست به کار نمیشدند و فرمان نمیبردند، نباید با پافشاری حضرت و فشاری که ایشان برای اجرای فرمانهای الهی داشتند، خلط شود.
هدف ما هم همین است که نشان بدهیم واقعبینی حضرت، ایجاب میکرد که دست به چنین کارهایی بزند؛ اگرچه نخواستن مردم، مقولة دیگری است.
2. شاخصهای واقعبینی
از جمله شاخصهای واقعبینی، میتوان به سماحت، فرافکنی و بیانات اشاره کرد،
اول: سماحت
یکی از شاخصهای واقعبینی، سماحت است، که در لغت اجازه دادن و گذشت کردن معنا میدهد.[28] از جمله مصادیقی که دراینجا میتوان به آن اشاره کرد، ماجرای اجازه گرفتن طلحه و زبیر از امام (ع) است. آنان برای رفتن به مکه و انجام دادن حج، نزد حضرت آمدند و از او اجازه خواستند. با اینکه حضرت علی (ع) از قصد و نیت آنان آگاه بودند و میدانستند که آنان برای ایجاد فتنهای به مکه میروند و دروغ میگویند، لیکن به آنان اجازه دادند تا به مکه بروند. علامه محمد تقی جعفری نیز در کتاب نگاهی به علی (ع)، به این موضوع اشاره کرده است.[29] در واقع، حضرت علی(ع) با آگاهی از شرایط و اهداف کار آنان، سماحت میکنند و نمیخواهند که مجرم را قبل از جنایت محاکمه کنند. امام (ع) میخواهند کاری کنند تا فسق آنان علنی شود و بعد با آنان مبارزه کنند.
دوم: فرافکنی
مورد دیگری که با استفاده از آن میتوان به واقعبینی حضرت علی (ع) اشاره کرد، بحث فرافکنی است. فرافکنی، به معنای دورکردن بحران از خود میباشد. به عبارت دیگر، درباب سیاست و حکومت گفته شده است که برای اینکه شما در جنگ با دشمن در داخل کشور خود، متضمن خسارات و زیانهای سنگین نشوید، لازم است بحران را به خارج از مرزهای خود بکشانید و خسارات را در خارج از مرزهای خود و درحیطة دشمن به دشمن تحمیل کنید. حضرت علی(ع) به این نکته، بدین صورت اشاره میکنند: «فوالیه ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الا و قد ذلوا.[30]»
(به خدا سوگند، هیچ قومی در سرزمین خود نجنگیدند، مگر اینکه ذلیل و خوار شدند.) و در واقع، این عبارت واقعبینی ایشان را نشان میدهد.
سوم: بیانات
بیانات خود حضرت شامل: خطبهها، نامهها، کلمات قصار و … در شرایط زمانی و مکانی مختلف، حاکی از دقت نظر و ژرفنگری ایشان در مسائل زمان خودشان است. مطالبی که در جریان خطبة شقشقیه بیان شده، حاکی از عمق نظر حضرت دربارة واقعیات جامعه است: «هان! به خدا سوگند، جامة خلافت در پوشید و میدانست خلافت جز مرا نشاید، که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از سیتغ من ریزان است، و مرغ از پریدن به قلهام گریزان. چون چنین دیدم دامن از خلافت در چیدم و پهلو از آن پیچیدم. و ژرف بیندیشیدم که چه باید کرد، و از این دو کدام شاید؟ با دست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم؟ که جهانی تیره است و بلا بر همگان چیره بلایی که پیران در آن فرسوده شوند و خردسالان پیر، و دیندار تا دیدار پروردگار در چنگال رنج امید. چون نیک سنجیدم، شکیبایی را خردمندانهتر دیدم و به صبر گراییدم حالی که دیده از خار غم خسته بود، و آو در گلو شکسته. میراثم ربودة این و آن و من بدان نگران. تا اینکه نخستین، راهی را که باید، پیش گرفت و دیگری را جانشین خویش گرفت. شگفتا! کسی که در زندگی میخواست خلافت را واگذارد. چون اجلش رسید کوشید تا آن را به عقد دیگری در آورد خلافت را چون شتری ماده دیدند و هر یک به پستانی از او چسبیدند و سخت دوشیدند و تا توانستند نوشیدند پس آن را به راهی درآورد ناهموار، پر آسیب و جانآزار که رونده در آن هر دم به سر درآید، و پیدرپی پوزش خواهد، و از ورطه به درنیاید. سواری را ما سنت که بارگیر توسن نشیند اگر مهارش بکشد، بینی آن آسیب بیند و اگر رها کند، سرنگون افتد و بمیرد. به خدا که مردم چونان گرفتار شدند که کسی براسب سرکش نشیند و آن چارپا و به پهنای راه نرود و راه راست را نبیند. من آن مدت دراز را با شکیبایی به سر بردم، رنج دیدم و خون دل خوردم. چون زندگانی او به سرآمد، گروهی را نامزد کرد و مرا در جملة آنان در آورد، خدا را چه شورایی! من از تحسین چه کم داشتم که مرا در پایة او نیندیشند و درصف اینان داشتند. ناچار، با آنان انباز و با گفتگوشان دمساز گشتم. اما یکی از کینه راهی گیرند و دیگری داماد خود را بهتر دید و این دوخت و آن برید، تا سومین به مقصود و همچون چارپا بتافت، و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند و بیتالمال را خوردند و بر باد دادند. چون شتر که مهار برد و گیاه بهاران چرد چندان اسراف ورزید که کار به دست و پایش بپیچید و بر پرخوری به خواری و خواری به نگونساری کشید. و ناگهان دیدم مردم از هر سو روی به من نهادند و چون یال کفتار پس و پشت هم ایستادند؛ چندانکه حسنان فشرده گشت و دو پهلویم آزرده. به گرد من فراهم و چون گلة گوسفند سرنهاده بههم. چون به کار برخاستم، گروهی پیمان بسته بشکستند، و گروهی از جمع دینداران بیرون جستند، و گروهی دیگر با ستمکاری دلم را خستتند. گو اینکه هرگز کلام پروردگار را نشنیدند یا شنیدند و به کار نبستند که فرماید: «سرای آن جهان از آن کسانی است که برتری نمیجویند و راه تبهکاری نمیپویند و پایان کار ویژه پرهیزکاران است.»[31] آری به خدا دانستند، لیکن دنیا در دیدة آنها زیبا بود و زیور آن در چشمهایشان خوشنما. به خدایی که این دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعتکنندگان نبودند و یاران حجت برمن تمام نمینمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را بر نتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشتة این کار را از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم. و چون گذشته، خود را به کناری میداشتم. و میدیدید که دنیای شما را به چیزی نمیشمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمیگذارم.»[32]
د الگوی آرمانگرایی واقعبین در اندیشه و سیرة حضرت علی ع
1. نظریات مختلف دربارة نحوة تلفیق آرمانگرایی و واقعگرایی
تعاریف و شاخصهای هر دو مکتب آرمانگرایی، نشان از تفاوتهایی بین این دو دیدگاه دارد. همین امر، سبب شده است که عدهای به مکتب آرمانگرایی صرف، متوسل شوند و از منافع غافل گردند؛ همانطوری که عدهای صرفاً معتقد به واقعگرایی محض شده و آرمانها را نادیده گرفتهاند. در این میان، گروه سومی معتقد به تلفیق این دو نظر میباشند. آنان در عین پایبند بودن به آرمانها و اصول اعتقادی، از منافع نیز غافل نیستند. گروه سوم نظریاتی را در این باب مطرح کردهاند، که به طور خلاصه به آنها اشاره میشود.[33]
اول: نظریة ام القری
یکی از نظریات موجود، نظریة «ام القری» است که آقای محمد اردشیر لاریجانی بیان داشته است. در این، «ام القری» کشوری شمرده میشود که، رهبرش پذیرفتة جهان اسلام باشد، بتواند مسلمانان را هدایت و رهبری کند و نزد کشورهای اسلامی معتبر باشد. او معتقد است که ایران، امالقرای جهان اسلام است. پس، در صورت تعارض بینمنافع ملی و اهدف آرمانی، اولویت با حفظ امالقرای اسلام است. یعنی، امنیت امالقری باید حفظ شود. امالقری در 2 صورت به حمایت از دیگر کشورها میپردازد:
اول، هنگامی که مردم آن کشور، حاضر به جانفشانی و فداکاری در راه حفظ امالقری باشند.
دوم، در صورتی که توان و وسع کمک به آن کشور را داشته باشند؛ چنانکه قرآن میفرمایند: «لاتکلف الله نفساً الا وسعها».[34]
دوم: نظریه وسع و تدرج
نویسندهای دیگر معتقد است که این امر مشروط به دو شرط وسع و تدرج، اولویت، با اهداف آرمانی است. یعنی، ابتدا باید توان داشته باشیم، و دیگر اینکه کمکم کمک کنیم. در واقع، این به لحاظ منافع ملی خودمان باشد، نه دیگر کشورها.
سوم: نظریة مقبولیت و مشروعیت.
نظریةدیگر این است که ساختار نظام، دو بعد مقبولیت و مشروعیت دارد که باید بین این دو نظام، تعارض قائل شویم. مشروعیت، از قانون شرع است و مقبولیت نظام، کارآمدی آن است. سلسله مباحثی که به کارآمدی کشور مربوط میشود، باید با منافع ملی بسنجیم. و آن سلسله مباحثی را که مربوط به اسلام میشود، لازم است با شرع بسنجیم. پس، اگر به باب مشروعیت بر میگردد، شرع مقدم است و اگر به باب مقبولیت برمیگردد، منافع ملی مقدم است.
چهارم: نظریة طولی
همچنین از نظریهای که مناسب است آن را نظریة طولی بنامیم چنین مطرح شده است که تا به حال، اشکال ما این بود که منافع ملی را در عرض اهداف آرمانی قرار دادهایم. در صورتی که اگر اینها در طول هم قرار دهیم، مشکل حل میشود. به عبارت دیگر، برای نظاممان یک سلسله اهداف بلند مدت (اهداف آرمانی)، کوتاه مدت (منافع ملی درجة دوم) و اهداف کوتاهمدت (منافع ملی درجة اول) داریم که مصداق آنها عبارتند از: صدور انقلاب، شکوفایی اقتصادی و تمامیت ارضی.
پنجم: نظریة سطح تحلیل منطقهای و سطح تحلیل جهانی
بر اساس نظریهای دیگر، باید بین دو سطح تحلیل منطقهأی و تحلیل جهانی، تمایز قائل شویم.
یکی سلسله ارزشها و اهداف آرمانی مثل: صلح، عدالت و بشر دولتی در عرصة جهانی مطرح است. در عرصة منطقهای، شاهد توجه به مسائل اقتصادی و ارتباطی هستیم. یعنی، مباحثی واقعگرایانه در عرصة منطقهای، بیشتر مورد توجه است. اگر ما منافع ملی را در عرصة منطقهای و اهداف آرمانی را عرصة جهانی مطرح کنیم به شرط اینکه در منطقهگرایی هدف را همگرایی قرار دهیم و نه واگرایی میتوانیم در ایجاد سازش بین منافع ملی و اهداف آرمانی موفق بشویم.
ششم: نظریة آرمانگرایی واقعبینانه[35]
این نظریه معتقد است که هدف اصلی، تقدم آرمانها و اصول اخلاقی و اعتقادی است. البته، این آرمانها مادامی حق تقدم دارند، که در جامعه ضرورتی پیش نیامده باشد. در صورت پیش آمدن ضرورتی، براساس قواعدی همچون تزاحم یا اهم و مهم، موقتاً آرمانها و اصول کنار گذاشته میشوند و منافع ملی لحاظ میگردند. تا به محض برطرف شدن ضرورت، باز همچنان تقدم با اهداف و آرمانها خواهد بود.
هفتم: نظریة آرمانگرایی واقعبین
نظریة دیگری که شاید بتوان به نظریات فوق افزود، نظریة آرمانگرایی واقعبین است. چنانکه درباره نظریة آرمانگرایی واقعبینانه گفته شد، آن نظریه همان تلفیق آرمانگرایی و واقعگرایی است که البته آرمانها را اصل قرار میدهد و در مواقع لزوم بدون در نظر گرفتن اصولی که برای این هدف و آرمان متصور است، دست به اعمالی میزند که گاهی متضاد با اهداف آرمانی نیز میباشد. البته، درتوجیه این مطلب، معتقدند که این موارد متضادی که به وجود میآید، در مواقعی که ضرورت ایجاب میکند مانند سوپاپ اطمینان به کار میآید. پس، این طور نیست که دائمی باشد، بلکه موقتی است و با از بین رفتن ضرورت، دوباره آرمانها تقدم مییابند. اما در مورد نظریة آرمانگرایی واقعبین باید گفت که اصول آرمانگرایی، به صورت صددرصد اجرا میشوند، بدون اینکه ضرورتی بتواند این اصول را تغییر دهد، و قواعدی برخلاف این قواعد به اجرا درآورد. پس، واقعبینی هم بدین معناست که در این بینش، فرد به همة جریانهای که دور و بر او اتفاق میافتد، آگاه باشد. این طور نیست که حوادث و وقایع از چشم او دور بماند بلکه با آگاهی از اوضاع و احوال جامعه در جهت آرمانها و اهداف گام برمیدارد. پس، تفاوت این دو بدین ترتیب شد که در اولی، اهداف و اصول آرمانی به طور صددرصد اجرا نمیشود و ممکن است براساس ضرورتهای فقهی و سیاسی موقتاً این اصول و اهداف تعطیل شوند، در حالی که در دومی، اهداف و اصول آرمانی به طور صددرصد اجرا میشود و ضرورتها نمیتوانند مانع از انجام شدن آنها شوند.
2. آرمانگرایی واقعبینانه در اندیشه و سیرة حضرت علی ع
با توجه به مطالب ذکر شده در صفحات قبل و شاخصهای آرمانگرایی و واقعبینی حضرت، میتوان نظریهای با عنوان «آرمانگرایی واقعبینانه» به دست آورد. البته، این نظریه با نظریة قسمت «ه» همانطور که بیان شد متفاوت است. حضرت علی (ع) را بایدآرمانگرایی واقعبین دانست. یعنی امام (ع) در عین حرکت در مسیر اهداف و آرمانها و انعطافناپذیر بودن دربارة آنها، از شرایط جامعة خود نیز آگاهی کامل دارند. حضرت، در عین برقراری عدالت در جامعه، کاملاً به این نکته نیز آگاهی دارند که اوضاع اجتماع به گونهأی است، که ممکن است در این راه خونش ریخته شود و به شهادت برسند. اما در عین حال، امام(ع) ذرهأی حاضر نیستند از هدفی که برای او مقرر شده است، دست بردارند حضرت علی(ع) به پایبندی به اصل عهد و پیمان کاملاً معتقدند، افراد پیمانشکن را نکوهش مینمایند و همواره به ترک از پیمانشکنی و وفای به عهد توصیه و سفارش میکنند. هنگامی که امام (ع) با دشمنانشان عهد و پیمانی حتی با اکراه میبستند، به عهد و پیمان خود کاملاً پایبند بودند و بندبند آن را اجرا میکردند؛ هر چند امام (ع) کاملاً به این نکته نیز واقف بودند که اگر پیمان را بشکنند و عهد خود را زیر پا بگذارند، ممکن است به موفقیتهایی این دنیایی نیز برسند و بر دشمنان خود فایق آیند. امام علی(ع) ، علی(ع) است. علی(ع) را به پایبندی به عهد و پیمان خود میشناسند، نه با پیمان شکنی. حضرت در رعایت مساوات و برابری، لحظهای فروگذار نکردند. هدف تشکیل حکومت امام (ع) همین بود؛ چنانکه از اول تا با آخر هم همینطور رفتار و عمل کردند. ولی، آیا میتوان ادعا کرد که علی (ع) سیاست نداشتند و نتوانستند عدهای را برعدهای دیگر برتری دهند و بدین صورت، حکومت را برای مدت بیشتری تمدید کنند؟ حضرت کاملاً از این قضایا آگاهی داشتند و میدانستند با تطمیع عدهای، میتوانند مدت بیشتری بر مسند خلافت تکیه بزنند. ولی، هیهات که علی(ع) چنین راهی را برگزینند و عدهای را بردیگران برتری دهند. در نگاه علی(ع) همه با هم برابرند و کسی بر دیگری برتری ندارد. فقط عامل برتری انسانها، تقوای آنان است.
علی (ع) است که با وجود آگاهی از نیت واقعی طلحه و زبیر، قصاص قبل از جنایت نمیکنند و به آنان اجازة خروج از مدینه را به قصد مکه میدهند. و آنان نیز میروند، و جنگ جهل را به راه میاندازند، در چنین شرایطی، اگر کسانی همچون معاویه بودند و به نیت آنان نیز علم داشتند، آیا قصاص پیشی از جنایت نمیکردند؟
علی (ع) است که وقتی ابن ملجم مرادی را در کوچه و خیابان میدیدند، به یاران خود میگفتند: این فرد، همان کسی است که مرا با شمشیر زهردار خواهد کشت. وقتی اصحاب امام (ع) در صدد اقدام برمیآمدند، آنان را منع میکردند.
علی (ع) است که در جایجای نهجالبلاغه، از علم داشتن خودبه جریانهای دوروبرشان، خبر میدهند. اما این مسائل، لحظهای باعث نمیشود که علی (ع) ا زمسیر خود منحرف شوند و راهی را که در تقدیر او قرار داده شده بود، طی نکنند. در جایی میفرمایند: «همانا پس از من، مردی بر شما چیره میشود که گلویی گشاده دارد و شکمی فراخ و برون افتاده. بخورد هر چه یابد و بجوید آنچه نیابد. اگر توانید او را بکشید و نتوانیدش کشت. او فرمان دهد تا مرا دشنام گویید و از من بیزاری جویید. اما دشنام، مرا دشنام دهید که برای من زکات است و برای شما نجات. اما بیزاری، از من بیزاری مجویید که من بر فطرت مسلمانی زادم و در ایمان و هجرت از همه پیش افتادم.»[36]
در جای دیگری، امام (ع) با درایت کامل از وجود جریان خوارج، اینگونه از آن یاد میکنند: [و چون خوارج کشته شدند، گفتند، ای امیرمؤمنان! همگی کشته شدند، فرمودند.] هرگز! به خدا نطفههایند در پشتهای مردان و زهدانهای مادران هرگاه مهتری از آنان سر برآرد، از پایش در اندازند؟ چندانکه آخر کار مال مردم ربایند و دست به دزدی یازند.»[37]
از این مثالها، در سیرة حضرت علی (ع) فراوان دیده میشود. پس، علی (ع) را نمیتوان به آگاه نبودن از اوضاع جامعة خود متهم کرد. او نه تنها از جامعة خود مطلع و برآن کاملاً آگاه است، بلکه بر گذشته و آینده نیز تسلط کامل دارد.
نتیجهگیری
حضرت علی(ع) را باید آرمانگرایی واقعبین دانست. حضرت در هیچ شرایطی، از اهداف عالیة اسلام برنگشتند، و همیشه و تحت هر شرایطی بندبند آن را اجرا کردند دلایلی چون: مکتبسازی و ایجاد یک جریان فکری خالص و ناب، سازگاری آرمانها و واقعیات با یک دید عاقبتاندیشانه، و در نهایت کلاننگری حضرت علی(ع) به قضایای اطرافش، سبب شده تا حضرت علی(ع) یک آرمانگرای کامل باشند و به اصولی همچون: عدالت، مساوات و برابری، وفای به عهد، جوانمردی و صفات نیک دیگری کاملاً پایبند باشند و همة آنها را در بالاترین درجة خود انجام دهند از طرف دیگر، باید علی(ع) را آگاه به شرایط، اوضاع واحوال اجتماع دانست؛ کسی که خوب میبیند، خوب فکر میکند، خوب تحلیل مینماید؛ و نهتنها به اوضاع جامعة همعصر خود آگاهی دارد، بلکه از گذشته و آینده نیز خبر میدهد. در یک جمله، امام (ع) کسی است که هم به شرایط جامعة خود واقعبین است و هم مسیر تعالی را نیز طی میکند و به سوی اهداف و آرمانها گام بر میدارد. جای جای نهجالبلاغه و سیرة عملی آن حضرت، این مدعا را ثابت میکند.
هیچگاه، به دلیل مصلحتی، بیشتر حکومت کردن، دفع شر دشمنان یا به دست آوردن دل دیگران، حضرت به خود اجازه ندادند که اصلی از اصول را معلق بگذارند، و از ضرورتها و قواعد فقهای و سیاسی استفاده کنند. همچنین، حضرت علی (ع) برخلاف نظریة آرمانگرایی واقعبینی که معتقد به تعطیل کردن بعضی از اصول و اهداف است، در نظریهای جدید با عنوان «آرمانگرایی واقعبین»، هم اهداف را اجرا میکنند و همیشه به اصول پایبندند، و هم از اوضاع و احوال جامعه غافل نیستند. در نهایت، هیچگونه ضرورتی اعم از ضرورتهای سیاسی و فقهی، نمیتواند باعث تعطیل شدن بخشی از اصول و اهداف آرمانی از سوی ایشان شود.
____________________
[1]. آقا بخشی با همکاری مینو افشاریراد، فرهنگ علوم سیاسی، چاپ سوم (تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، 1376)، ص357
[2]. محمدرضا مجیدی، اصول روابط بینالملل، (حزوه درسی) (تهران: امام صادق(ع))، 1379
[3]. فرهنگ علوم سیاسی، ص191
[4]. نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، چاپ پنجم (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1373)، خطبه 200، ص236
[5]. همین مطلب را علامه جعفری در کتاب نگاهی به علی(ع) از قول اوسوالد اشپنگلر، این گونه بیان میکند: «اولین مسئلهای که مستلزم سیاستمداران است، احراز شخصیت است. مسئله دومی که هر چند جلوه ندارد ولی مشکلتر است و تائید نهایی آن بیشتر میباشد، ایجاد سنت و یک سلسله رسوم قابل دوام است. وی بایستی در دیگران به طوری نفوذ کند، که کارها و اقدامات او با همان شدت و همان روحیه که مخصوص خود اوست، تعقیب شود. وی بایستی چنان جنبش و فعالیتی ایجاد کند، که برای ادامه و بقای آن به وجود شخص او احتیاج نباشد. در این مرحله، سیاستمدار به مقامی میرسد که در عصر کلاسیک، آن را موهبت الهی و فر ایزدی تعبیر مینمودند. در این مرحله، وی خلاق زندگانی نوین و بنای روحانیِ نژاد جدید میگردد. شخص او که بشری بیش نیست، پس از چند سالی از میان میرود؛ ولی یک عده معدودی که دست پروردة اویند، راه روش او را اتخاذ نموده و تا زمان غیرمحدودی ادامه خواهند داد. ایجاد این اثر جهانی (سنن باقیه) با این نیروی باطنی طبقة حاکم، فقط کار یک شخص شخیص است که رسوم عالیهای به وجود آورده و برای جامعه خود به ارث گذارد، در سراسر تاریخ، چیز دیگری جز این اثرات پر دوام نداشته است. سیاستمدار بزرگ، وجود نادری است.»
[6] نهجالبلاغه، خطبه 6
[7] همان، خطبه 3
[8] همان، خطبه 15
[9] «آمدی، شرح غرر الحکم، ج6، ص116 (به نقل از مصطفی دلشاد تهرانی، دولت آفتاب» (تهران: خانه اندیشه جوان، 1377)،
[10] همان، ج1، ص40
[11] همان، ج1، ص37
[12] همان.
[13] غررالحکم، ج1، ص88
[14] نهجالبلاغه، نامه 53
[15] همان، نامه 53
[16] همان، خطبه 16
[17] غررالحکم، ج1، ص53
[18] نهجالبلاغه، خطبه 175
[19] تحف العقول، ص152
[20] نهجالبلاغه، نامه 27
[21] تحفالعقول، ص122؛ طوسی، امالی، ج1، ص30
[22] مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی (ع) (قم: انتشارات صدرا، بیتا)، ص22
[23] نهجالبلاغه، کلمات قصار، شماره 47
[24] همان، کلمات قصار، شماره 222
[25] همان، کلمات قصار، شماره 436
[26] همان، خطبه 5
[27] علی محمدی، شرح تبصره علامه حلی(ره)، ج1، چاپ اول (قم: انتشارات درالفکر، 1371)، ص198
[28] سماحت با تسامح فرق دارد. سماحت بیشتر ازموضع قدرت اعمال میشود در حالی که تسامح بیشتر از موضع ضعف صورت میپذیرد.
[29] محمدتقی جعفری، نگاهی به علی(ع)، (تهران: انتشارات جهان آرا بیتا، صص 27-28
[30] نهجالبلاغه، خطبه 27
[31] قصص / 83
[32] نهجالبلاغه، خطبه 3
[33] محمدرضا دهشیری، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران (حزوه درسی)، (دانشگاه امام صادق(ع) تهران: 1379)
[34] مؤمنون / 62
[35] محمدرضا دهشیری، «آرمانگرایی و واقعگرایی در سیاست خارجی از دیدگاه امام خمینی (ره)»، مجله سیاست خارجی، سال سیزدهم، شماره 2، تابستان 1378
[36] نهجالبلاغه، خطبه 57
[37] همان، خطبه 60