چند دستگی مسیحیت در باب عقل و وحی[i]

در میان دانشمندان مسیحی تشتت فکری عمده ای در این باب وجود دارد و ما می توانیم آنها را به چهار دسته عمده تقسیم کنیم:

در میان دانشمندان مسیحی تشتت فکری عمده ای در این باب وجود دارد و ما می توانیم آنها را به چهار دسته عمده تقسیم کنیم:

مسیحیان افراطی: اینان به شدت وحی گرا هستند و می گویند وحی همه چیز را بیان کرده و نیازی به تکاپوهای عقلانی نیست و ما بی نیاز از علم، فلسفه، هنر و... هستیم.

مسیحیان وحی گرا (ایمان گرا): این گروه ضمن اینکه عقل و فلسفه را می پذیرند، وحی را اساس معرفت بشری می دانند.

اصالت عقلیون (عقل گراها).

توافق عقل و وحی: این گروه به هیچ یک از عقل و یا وحی بی مهری نکرده اند و معتدل ترین موضع را اتخاذ نموده اند.

وحی گرایان افراطی

این گروه وحی را مُکفی از همه علوم می دانند و عقل ورزی، آموختن هنر و... را بیهوده می شمارند، زیرا معتقدند همه چیز در کتاب مقدس آمده؛ لذا نیازی به تفکر نیست و فقط باید کتاب مقدس را آموخت و به احکام آن عمل کرد و از زاویه نگاه این فرقه که ترتولیان نام گرفته:

وحی به انسان اعطا شده تا جایگزین همه معارف، اعم از علوم تجربی و اخلاق و مابعدالطبیعه گردد.10

از نظر این گروه، فلسفه حقیقی وحی است و همه «مؤمنان» آن را دارا هستند. اینان می گویند: با ایمان داشتن است که به مسائل مهم و حیاتی، معرفت حاصل می شود؛ چیزی که حتی بزرگ ترین فلاسفه آن را نتواند داشت:

پس خود را در این قول مُحق بدانیم که عامی ترین فرد مسیحی نیز فلسفه ای از آن خویش دارد که یگانه فلسفه حقیقی است و ما مثل «وحی» است.11

اینان آن چنان ره افراط پیمودند که معتقد بودند ایمان یعنی بی نیازی از همه چیز و شعار می دادند: باید تصدیق داشت کسانی که به حقیقت ملتزم به حکم عقل اند کسانی نیستند که تابع فلسفه اصالت عقل باشند، بلکه اصل ایمان اند، و مقبول ترین وضع فلسفی تعلق به فیلسوفان ندارد، بلکه مختص اتباع دین مسیح است. پولس می گوید:

آنکه دین دارد، علم و هنر و فلسفه را نیز به حقیقت معانی آنها داراست.12

براساس همین رهیافت افراطی بود که ترتولیان می گفتند:

به راستی آتن را با اورشلیم چه کار؟ میان اُکامی و کلیسا چه توافق است؟ کافران را با مسیحیان چه مناسبت است؟13

و یا اینکه گفته اند:

برحذر باشید از اینکه مسیحی بسازید از التقاط افکار رواقی

و افلاطونی و جدلی. با حضور عیسی مسیح دیگر چرا طالب جدالهای بالفضول باشیم. پس از بهره بردن از انجیل باز به جست وجوی

چه هستیم؟14

از نظر ژیلسون اگر نوع نگاه به دین و عقل را از منظر همینها بنگریم و بس، قرون وسطی بدون شک عصر ظلمت است؛ نه تنها در مورد فلسفه که حتی در مورد دین. او وجود گروه سوم را در قرون وسطی موجب آن می داند که نتوان از آن مذمت کرد و عصر ظلمت نامید. او می گوید:

خوشبختانه تاریخ تفکر به وجود خانواده معنوی دیگری شهادت می دهد که اعضایش از خانواده اول به مراتب روشن تر است و مساعی خستگی ناپذیرشان در تلفیق میان ایمان و دین با تفکرات منطقی به نتایج واقعاً مهمی منجر شده اند.

پیتر آبلار و برنار کبیر از علمای ترتولیان تندرو هستد.

وحی گرایان معتدل (آگوستینیها)

سرسلسله این گروه قدیس آگوستین است و ژیلسون از این گروه به خانواده آگوستینی یاد می کند. در نگاه این گروه میان وحی و عقل، رفاقت و سازگاری وجود دارد و تضاد نیست، اما اساس معرفت وحی است و عقل در مواردی نمی تواند حرفی برای گفتن داشته باشد.

آگوستین در کتاب اعترافات خود گفته است:

این تلاش بیهوده بود که می خواستند از طریق عقل نایل به ایمان شوند. ما راه دیگری یافتیم که به مراتب ساده تر و با غنای بیشتر است «راهش ایمان ساده ای است» که حتی عامی ترین مؤمنان دارند و امن ترین طریق این است که مبدأ آن ایمان است و از وحی به عقل راه می یابد. ژیلسون می گوید:

آگوستین هرگز از یاد نبرد که امن ترین طریق وصول به حقیقت، طریقی نیست که از عقل شروع شود و از یقین عقلی به ایمان منتهی گردد، بلکه برعکس، طریقی است که مبدأ آن ایمان است و از وحی به عقل راه می یابد.15

عقل و وحی از دیدگاه آگوستین

نخست لازم است این نکته را یادآور شویم که در قرون وسطی وحی که در قالب کتاب مقدس و سنت متبلور است، نزد فلاسفه مسیحی پذیرفته شده و مورد وفاق بود. آنان از سر ایمان به آن گردن نهاده بودند و تبیین آن مفاهیم را در قالب زبانی که عمدتاً از فلسفه گرفته شده، اهتمام می ورزیدند که از آن به فلسفه مدرسی یاد می شود.

بنابراین فضای بحث یک چنین قالبی دارد و نگاهی که به عقل و تواناییهای آن وجود دارد یک موجود توانمند نیست. برخی از مسائل دینی (وحیانی) اصلاً قابل اثبات عقلانی نیست. آگوستین قدیس در اعترافاتش می گوید:

عقل را سست بنیادتر از آن یافتم که به تنهایی قادر به کشف حقیقت باشد و بنابراین به مرجعی همچون کتاب مقدس نیاز داشت.16

مثلاً در فلسفه قرون وسطی اگرچه وجود خداوند و حقانیت او می تواند امری عقلی و قابل دسترس عقل باشد، اما مسئله تثلیث رازی است که به تنهایی با عقل قابل اثبات نیست.

کاپلستون در کتاب دیباچه ای بر قرون وسطی به همین مطلب که کاملاً با قول آگوستین قدیس که در عبارات فوق آمده همخوانی دارد، تصریح کرده است که اگر آگوستین در سایه ایمان فلسفه ورزی نمی کرد، به خطا می رفت و چه بسا تثلیث را انکار می کرد، زیرا: «فیلسوف بما هو فیلسوف نمی تواند اصل اعتقادی تثلیث را اثبات کند؛ اصلی که راز وحیانی است.»17 چرا چنین است؟

از آن رو که عقل از نظر اینان توانایی درک همه چیز را به تنهایی ندارد باید وحی کمک کار آن باشد و تثلیث هم یک راز وحیانی است. آگوستین درباره نقش ایمان در فهم، بیان صریح دارد مبنی بر اینکه وحی ما را به ایمان آوردن فرا می خواند و مادامی که ایمان نیاورده ایم نمی توانیم بفهمیم. وی در مقابل کسانی که در مسیحیت به صورت افراطی کاملاً عقل را کنار گذاشته اند گفته است: انجیل از ما نمی خواهد عقل را کنار بگذاریم، بلکه به جویندگان حقیقت وعده فهمیدن داده است. آگوستین درباره تثلیث قائل به این است که وحی دارای لایه هایی است که برخی از آنها از ژرفای عمیقی برخوردار است که عقل بشری به آن ندارد و تثلیث از همین مورد اخیر است.

بیش از پیش دانسته بودم که باید با خالصانه ترین ایمان، حجیت کتاب مقدس را حرمت نهاد و پذیرفت. زیرا اگرچه فهم عوام به سهولت به آن تعلق می گیرد، اما اسرار عظیم آن در ژرفای معنای باطنی اش دور از دسترس محفوظ است.18

آکویناس هم مانند او تثلیث، تجسید را قابل اثبات عقلانی نمی داند.

شخصیتهای برجسته چون آگوستین و آکویناس عقل را قبول دارند، اما آن را تک سوار عرصه معرفت نمی دانند، بلکه قائل اند که عقل حاکم قلمرو لایتناهی نیست. مواردی هست که اصولاً عقل حرفی برای گفتن ندارد و یا اینکه اگر حرفی هم دارد قابل اتکا نیست.

کارل یاسپرس می گوید: از نظر آگوستین «خداوند تنها بر شناسایی متکی بر فهم وضوح نمی بخشد، بلکه حقیقت را از طریق وحی و کلیسای مبتنی بر کتاب مقدس به آدمی می بخشد.»19

به همین دلیل است که او علم را با چشم حقارت می نگرد و ارزش آن فقط به میزان کمک وی برای فهم کتاب مقدس است و به همین اندازه اهمیت دارد نه بیشتر.20

یاسپرس در بیان دیدگاه او درباره اقانیم ثلاثه (تثلیث) می نویسد:

این مسئله به هر نحوی که اندیشه شود جز به صورت یک راز نمی تواند رخ نماید. بنابراین:

اقانیم سه گانه از آن جهت که نه در اندیشه می گنجد و نه قابل تصور است، تصویر راز مطلقی است؛ به همین جهت توانسته مسیحیان را به صورت شگفت انگیزی جلب کند و خرسند سازد.21

یوسف کرم در تبیین دیدگاه آگوستین از وحی و عقل بیان جالبی دارد. او عقل از دیدگاه آگوستین را به دو مرحله قبل از ایمان و بعد از ایمان تقسیم می کند. آن عقل یا فهمی که به فهم کتاب مقدس مربوط می شود عقل بعد از ایمان است. انسان مسیحی وقتی که ایمان آورد آن گاه درخواهد یافت که ایمان چقدر ارزش عقلانی دارد. تعبیر جالبی که او دارد این است که: انسان ابتدا باید همانند یک احمق که در قلب خودش می گوید خدایی نیست، اما همین که به کتاب مقدس و صدق قانع شد و ایمان آورد، آن گاه ایمان و ارزش عقلانی آن را می فهمد:

فان الخطوه الاولی فی رأی آوغسطین، مخاطبة الاحمق الذی «یقول فی قلبه: لیس یوجد الله» کما جاء فی مفتتح المزمور 14 لداود النبی. واقناعه بصدق الکتب المقدسة التی تعلم وجوداً حتی اذا ما فاز منه بالایمان بما شرع فی بیان ما للایمان باالله من قیمة عقلیة.22

او در ادامه همین عبارت می آورد: این در حالی است که آگوستین می دانست که دلیل عقلی بر وجود خداوند از ارزش ذاتی برخوردار است و نیز می دانست که فلاسفه خداوند را بدون واسطه ایمان شناخته اند.

آنسلم قدیس

او که از دیگر برجستگان فلسفه قرون وسطی است از ایمان گرایان معتدل محسوب می شود و از این جهت در زمره آگوستینیهاست. اما تفاوتی که میان آرای آنها وجود دارد این است که آنسلم همه تعالیم وحیانی را قابل اثبات عقلانی می داند، در حالی که آگوستین برخی از آنها را قابل اثبات عقلانی می دانست. اما در اینکه عقلانیت آموزه های دین مبتنی بر ایمان است و اگر بخواهی که بفهمی بایستی ایمان بیاوری، هر دو مشترک اند.

آنسلم قدیس در کتاب خود، تحت عنوان چرا خدا انسان شد، به اثبات عقلانی تثلیث پرداخته است، به خلاف آگوستین که آن را یک راز مطلق می دانست. از دیدگاه او ایمان مسیحی محتوای مکاشفه ای یهودی دارد و نه فلسفی، لذا می گوید:

من در پی آن نیستم که بفهمم و ایمان آورم، بلکه ایمان می آورم تا بفهمم. ایمان من بدان دلیل است که تا ایمان نداشته باشم نمی توانم درک کنم.23

از نگاه او ایمان شرط تعقل است: اگر می خواهی کتاب مقدس و ایمان به آن را بفهمی باید ایمان بیاوری. یوسف کرم هم در بیان دیدگاه او می گوید: او به گفته اشعیای نبی: «ان لم تؤمنوا فلن تفهموا» استناد کرده است. کسی که ایمان نیاورده باشد ایمان را حس نکرده و کسی که ایمان را حس نکرده نمی فهمد. او معتقد است که ایمان را نمی توان با معیارهای منطقی و قواعد آن به سنجش گرفت و در چارچوب آن ارزیابی کرد.24

حال آنکه او (آنسلم) برای عقل نقش مکمل برای ایمان قائل است و معتقد است که عقل آموزه های ایمان را سامان و انسجام منطقی آن را نشان می دهد.

محتوای ایمان مسیحی مکاشفه الهی است و نه فلسفه. اما متألهی که ایمان دارد، می تواند با استفاده از عقل خود، جست وجو و تفحص کند و آنچه را که به آن ایمان دارد به شکل کامل تری درک کند و عقل می تواند منطقی بودن و انجام آموزه های مسیحیت را نشان دهد.25

به گفته کاپلستون: او (آنسلم) مسیحی مؤمنی است که بر تقدم ایمان پای می فشارد و در عین حال می خواهد با دستیاری عقل داده های ایمان را فهم کند.26 بنابراین آنسلم فهم آموزه های وحی را بدون ایمان ممکن نمی داند، ولی معتقد است مؤمن بعد از ایمان می تواند تمامی آموزه های وحیانی را اثبات عقلانی کند.

عقل و وحی از دیدگاه آکویناس

آکویناس قائل به هماهنگی میان عقل و وحی است و تبیین و استدلال جدیدی هم با این مقدمه دارد: در ابتدای قرن سیزدهم در میان علمای الهیات تمایلی پدید آمد مبنی بر اینکه: سلسله اموری که به آنها ایمان داریم و اموری که به آنها علم داریم متفاوت اند و از دو سنخ اند:

ایمان: «ایمان داشتن به معنای پذیرفتن چیزی است از آن جهت که خداوند آن را وحی کرده است... .»

علم داشتن: «به معنای پذیرفتن چیزی است که ما آن را در پرتو نور طبیعی عقل، درست می دانیم.»27

آکویناس این مشکل را متوجه شد و درصدد پاسخ برآمد که این دو نحوه پذیرش (علمی، وحیانی)، اختلاف ماهوی دارند، لذا نمی توانیم وظیفه یکی را از دیگری بخواهیم. پاسخ آکویناس این است:

از نگاه وی الهیات خود نوعی علم است ؛ علمی که نتایج آن ضرورتاً از اصولش متفرع می شود، اما آن اصول عقاید ایمانی است و ایمان تصدیق به کلمة الله است که ما آن را به عنوان کلام الهی می پذیریم. اما براهینی که برای اثبات حقیقت منزل وجود داشته باشد و آن را از متعلق ایمان بودن و ایمان به آن آوردن ضایع می سازد، چون در الهیات طبیعی (عقلی) یعنی مابعدالطبیعه قرار می گیرد.

در این صورت میان معرفت علمی و دینی تمایزی هم در کار نیست. در واقع دو نوعِ معرفتی که از التزام به وحی حاصل می آید، تقریباً شبیه کلام است که دلیل بر نفی آنها وجود ندارد و از دلایل عقلی تأثیراتی دارد.

از نگاه آکویناس آن دسته از مردمانی که توانایی معرفت عقلانی علمی ندارند و رشد عقلی آنان چنین اجازه ای نمی دهند به آنها گفته می شود: ایمان داشته باش.28

معرفت شناسانه و جریان شناختیِ مبتنی بر واقعیتهای فکری.

پی نوشتها:

10. عقل و وحی در قرون وسطی، آتین ژیلسون، ترجمه شهرام پازوکی، ص3.

11. همان ، ص5.

12. روح فلسفه در قرون وسطی، ص34.

13. همان ، ص7.

14. همان .

15. عقل و وحی در قرون وسطی، ص16.

16. اعترافات آگوستین، ترجمه سایه میثمی، ویراسته مصطفی ملکیان، ص176.

17. دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی، فردریک کاپلستون، ص84.

18. اعترافات آگوستین، ص177.

19. آگوستین، کارل یاسپرس، ترجمه محمدحسن لطفی، ص52.

20. همان ، ص53.

21. همان ، ص71.

22. تاریخ الفلسفة الاروبیة فی عصر الوسیط، یوسف کرم، ص26.

23. دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی، ص84؛ تاریخ تفکر مسیحی، تونی لین، ترجمه رابرت آسریان، ص145.

24. تاریخ الفلسفة الاروبیة فی عصر الوسیط، ص85.

25. تاریخ تفکر مسیحی، ص175.

26. دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی، ص50.

27. عقل و وحی در قرون وسطی، ص64.

28. ر.ک. همان ، ص68.

  

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان