خواندنی ها برچسب :

عقل-و-وحی

عقل و وحی در ادوار مختلف اندیشه غرب، نسبت های متفاوتی با هم داشته اند . گاهی آن دو را کاملا مؤید هم و منطبق بر هم می دانستند و گاهی به کلی متمایز از هم و سرانجام در روزگاری رابطه آنها، تضاد تلقی شده است . در این نوشتار، گزارش تاریخی این سه دوره به اشاره بیان شده و بعضا از چهره های شاخص هر دوره ذکری به میان آمده است .
یکی از مهم ترین دغدغه های فکری و دینی بشر در طول تاریخ، مسأله «عقل و وحی» و سازگاری یا ناسازگاری این دو با هم بوده است. تا جایی که نوشته های تاریخی و فلسفی نشان می دهند، فیلون اسکندرانی (20 ق. م 50 م) اولین فیلسوفی است که در باب ارتباط آموزه های دینی یهود با تعالیم فلسفی اندیشید و در عقلانی کردن معارف یهودی کوشید.(1)
در میان تشیع هم فرقه اخباری که از اوایل قرن یازدهم به این سو چهره شاخصشان محمدامین استرآبادی است، از سنت گرایان افراطی شیعه محسوب می شوند
نخست برای روشن شدن سیمای کلی فلسفه او باید گفت: چنان که از لقبی که به او داده اند پیداست، در دستگاه فلسفی او اشراق و یافته های شهودی درونی جایگاه خاصی دارد. در این مکتب هم استدلال به کمال رسیده و هم اشراق، که از طریق مواظبت و ریاضت و دیگر مراقبتها فراهم می آید.
همان گونه که قبلاً اشاره شد، فیلسوفان مسلمان قائل به هماهنگی عقل و وحی اند. اما به هیچ وجه عقل گرای حداکثری نیستند و برای عقل محدودیت قائل اند.
اولاً باید گفت ملاصدرا نیز برای عقل انسان محدودیت قائل است. از نگاه او اندیشه نخبگان علمی و عقلی بشر از درک نفس خویش عاجز است، چه رسد به درک حقایق زمینی و آسمانی و احاطه بر دقایق آفرینش و عجایب فطرت و آثار آن. چگونه امکان پذیر است چنین انسانی درباره آن همه موجودات مادی و غیرمادی که در عالم هستی وجود دارد اطلاع کامل داشته باشد؟ او می گوید:
در میان دانشمندان مسیحی تشتت فکری عمده ای در این باب وجود دارد و ما می توانیم آنها را به چهار دسته عمده تقسیم کنیم:
در میان دانشمندان مسیحی تشتت فکری عمده ای در این باب وجود دارد و ما می توانیم آنها را به چهار دسته عمده تقسیم کنیم: