پوشش و پرچم در جنگ های عصر اسلامی

واژه های کلیدی: اسلام، جنگ، سپاه، رایت، لوا، پرچم، البسه ی نظامی.

در این نوشتار ابتدا به بحث مختصری پیرامون نوع و رنگ پوشش نیروهای نظامی در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و خلفای پس از او تا عصر عباسیان پرداخته می شود، آنگاه تلاش های آنان برای یک سان سازی نوع پوشش نیروهای رزمی جهت هماهنگی و تشخیص نیروهای خودی از دشمن، تشریح می شود. سپس از دو نوع نشان با عنوان لوا و رایت، در سپاه رزم آن روزگار، سخن به میان آورده و تفاوت ها، کارکردها و جایگاه آنها در لشکر اسلام بر می شماریم و سیر تحول آن را از عصر پیامبر صلی الله علیه و آله تا عصر عباسیان دنبال می کنیم.

واژه های کلیدی: اسلام، جنگ، سپاه، رایت، لوا، پرچم، البسه ی نظامی.

مقدمه

پوشش نظامی و پرچم، از جمله مباحثی است که از دیرباز مورد توجه نیروهای نظامی بوده است. پوشش و البسه ی نظامی، در طی اعصار دچار تحول و تکامل شده و همواره به سوی یک سانی و متحد الشکل شدن پیش رفته و سرانجام جزء لاینفک سازمان رزم و نیروی نظامی گشته است.

پوشش جنگی در میان همه ی اقوام و ملل تا حدودی با پوشش غیر جنگی متفاوت بوده و بر حسب نوع تخصص و رسته ی جنگ جو در جنگ، تغییر می یافته است. آنچه در این مقاله مورد توجه ما می باشد، پوشش یک سان نظامی است که در عصر اسلامی همواره مورد عنایت پیامبر صلی الله علیه و آله و نیز سایر خلفا و فرماندهان جنگ قرار داشته است. پوشش یک سان، بیش تر با هدف شناسایی نیروهای خودی از دشمن، تعیین جایگاه قبایل و اقوام و نهایتا نظم و انسجام نیروی نظامی در نظر گرفته شده است. پرچم یا به عبارت عربی و اسلامی آن لوا و رایت نیز به همین هدف از زمان های دور مورد توجه بوده است. در ابتدا پرچم در اسطوره های ملت های مختلف دارای معنا و مفهومی خاص بوده و چه بسا ممکن است طرح آن از همان اسطوره ها به میدان واقعی جنگ تسری یافته باشد. از پرچم کاوه ی آهنگر، که تکه ای از لباس چرمین آهنگری او بود و برای دادخواهی علیه ستم و ستمگری به کار برده شد، تا پرچم چینی ها که اژدهای اسطوره ای رودخانه ی گنگ یا زرد بر آن نقش بسته است و نیز از پرچم عقاب عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، تا پرچم سیاه ابومسلم خراسانی و نیز پرچم سرخ خرم دینان و پرچم سبز علویان، همه و همه از یک طرف رمز، نشانه، زبان و علامتی است برای بیان اندیشه ها، عقاید، مذاهب و احساسات درونی یک ملت، قوم و یا یک نژاد و از طرف دیگر علامتی است برای شناسایی نیروهای خودی از دشمن و یا جایگاه قبیله و نیروهای آن در جنگ.

وجود پرچم در سپاه و به اهتزاز در آمدن آن، مایه ی دل گرمی و تقویت روحیه ی جنگ جویان و سقوط آن به معنای شکست و مایه ی نومیدی آنان بود. چه جان هایی که برای به اهتزاز نگه داشتن پرچم ها در جنگ فدا شدند و چه شمشیرهایی که برای سقوط آن بر پرچمداران فرود آمدند.

در این مقاله برآنیم تا نقش و جایگاه پوشش یک سان رزم و نیز پرچم را که در عصر اسلامی از آن به لوا و رایت یاد می شد تشریح نماییم و سیر تحول آن را از عصر پیامبر صلی الله علیه و آله تا عصر عباسیان، بیان کنیم.

پوشش و البسه ی نظامی

یکی از امور ضروری در هر سازمان رزمی، نوع پوشش نظامی نیروهای جنگ جو می باشد. هر چند در روزگار گذشته به این مسأله چندان اهمیتی داده نمی شد، ولی بعدها به ویژه در قرون متأخر، امر یک سان سازی پوشش نظامی به طور کامل مورد توجه قرار گرفت. فلسفه و هدف اصلی در این مورد، یک سان سازی ظاهری نیروها و ایجاد نظم و انضباط در آنان، تشخیص نیروهای خودی از نیروهای دشمن در منطقه ی جنگی و شناخته شدن نیروهای جنگ جو از یک دیگر در هنگام درگیری، معین و مشخص ساختن نوع و رسته ی نیروها به لحاظ تخصص و وظایف فردی و جمعی، روشن ساختن جایگاه ها و رتبه های فرماندهان و سایر نیروها، مشخص ساختن یگان های رزم بر اساس نوع وظایف آنها و موارد دیگر بوده است. این اهداف در عصر اسلامی بیش تر مورد عنایت پیامبر صلی الله علیه و آله ، خلفا، فرماندهان نظامی، حکام و امرا قرار داشته است. اما در بسیاری از مواقع به لحاظ نوع پوشش مرسوم اعراب و تنوع عناصر و نژادها و ملیت ها، در عمل کم تر قابل اجرا بوده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله با این سخن، اهمیت پوشش را بیان می فرمود:

اصلحوا ثیابکم حتی تکونواکالشامة بین الناس؛1 لباس خود را بیارایید و شایسته سازید تا در میان مردم همانند خال [برجسته] باشید.

امرا و خلفای اسلامی به امر لباس جنگ جویان و آراستگی وضعیت ایشان عنایت و اهتمام داشتند. حتی گاهی به کسانی که لباس غیر مناسب داشتند اجازه ی حضور در جنگ نمی دادند.2

مسلمانان در نخستین جنگ های خود، لباس یک سانی نداشتند و معمولاً با همان لباس مرسوم خود، در جنگ حاضر می شدند. لباس مرسوم آنان عبارت بود از لباس بلندی که گاهی در زیر آن شلوار و ازاری می پوشیدند که برای نگه داشتن آن، تسمه ای بافته شده از موی بز همانند کمربند بر روی آن می بستند. هم چنین بر روی شانه های خود ردایی می آویختند و عمامه ای بر سر می گذاشتند. بعضی از نیروهای سواره نظام بر روی پیراهن خود، زرهی می پوشیدند که دارای آستین بود و گاهی بلندی آن تا روی زمین می رسید. این نیروها گاهی از کلاه خود و مغفر نیز به عنوان پوشش دفاعی استفاده می کردند و ران بند و ساق بند نیز می بستند. سواره نظام برخلاف پیاده نظام، ردایی روی لباس خود نمی پوشیدند؛ زیرا مانع چابکی آنان بر روی اسب می شد و به جای جامه ی زیرین، شلوارکی کوتاه می پوشیدند تا پاهای آنان بر روی اسب آزادتر باشد.3 در جنگ های مهم و بزرگ در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله ، تلاش می شد تا یگان های مختلف رنگ های خاصی به طور یک دست بپوشند تا یک دیگر را بهتر بشناسند و یگان های رزمی از یک دیگر مشخص شوند. این کار که در نوع خود بی سابقه بود، برای نخستین بار در فتح مکه به هنگام سان دیدن سپاه در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به اجرا در آمد. رنگ های یک سان یک یگان، به گونه ای بود که شناسایی آن یگان با رنگ مربوطه صورت می گرفت و آن یگان به همان رنگ نامیده می شد؛ مثل یگان یا کتیبه ی الخضراء که همگی لباس های سبز بر تن داشتند یا یگان و ستون البیضاء که همگی سفیدپوش بودند و یا الصفراء که زردپوشان بودند.4 این یگان ها هر یک پرچمی ویژه برای خود داشتند. چنانکه ذکر شد، انتخاب رنگ یک سان عمدتا برای شناسایی نیروهای یگان ها و ایجاد نظم در صفوف خودی بود. هر یگان اعم از فرمانده و نیروها، دارای لباسی یک سان بودند. اگر ردا و لباس و عمامه ی فرمانده سفید بود تمامی نیروهای آن یگان نیز عمامه و ردای سفید می پوشیدند و پرچم آنان نیز سفید بود و همین طور رنگ های دیگر. در جنگ جمل، سپاه امام علی علیه السلام این ترکیب یک سان و رنگ مشابه را به خوبی به نمایش گذاشته بودند. ستون اولِ سواره نظام به فرماندهی ابوایوب انصاری، لباس های سفید و زرد داشتند. فرمانده ی یگان نیز ضمن پوشیدن ردا و لباس سفید، پرچمی سفید نیز در دست داشت. ستون دوم به فرماندهی خزیمة بن ثابت نیز به همین گونه بود. البته فرمانده ی یگان، عمامه ای زرد بر سر داشت و لباسی سفید پوشیده بود. ستون سوم نیز دارای لباس های زرد بودند و فرمانده ی آنان ابوقتاده ی ربعی، عمامه ای زرد و ردایی به رنگ شیری بر تن داشت.5

در بسیاری از جنگ ها فرماندهان با لباس ها و عمامه های خود مشخص می شدند. بعضی فرماندهان بر کلاه خود خود، پر شترمرغ و یا علایم دیگر نصب می کردند. حمزه در جنگ بدر پر شترمرغ و علی علیه السلام دسته ای موی سپید بر کلاه خود خویش بسته بودند.6 تیرهای فرو رفته و یا فرو گذاشته در عمامه ی خالدبن ولید هنگام بازگشت از نبردهای ردّه، به او ابهت و شوکت خاصی بخشیده بود.7

هنگامی که عباسیان به قدرت رسیدند چون نشان آنان سیاه بود لذا نظامیان آنان در جنگ ها، لباس سیاه یک رنگ می پوشیدند و عمامه های سیاه بر سر می گذاشتند و پرچم های سیاه به دست می گرفتند. در حقیقت در ابتدای دعوت، لباس رسمی عباسیان سیاه بود. انتخاب رنگ سیاه شاید به خاطر سوگواری شهدای اهل بیت بوده باشد، و از آن جا که رنگ سیاه در عصر پیش از اسلام رمز و نشانه ای برای خون خواهی بوده8 می توان گفت انتخاب رنگ سیاه به منزله ی خون خواهی از بنی امیه در برابر شهدای کربلا و آل البیت بوده است.

منصور خلیفه ی عباسی، نخستین کسی است که پوشیدن ردای سیاه بزرگ را در دیوان های دولتی و دار الخلافه مرسوم کرد.9 در عصر عباسی، لباس ایرانی، به ویژه قلنسوه سیاه رنگ، لباس رسمی شد. این لباس به صورتی مخروطی شکل بود.10 در این عصر حتی عباسیان لباس های سیاه را برای جدا سازی مسلمانان از غیر مسلمانان به ویژه در مناطقی که اهل ذمه سکونت داشتند و نیز برای حفظ امنیت و تحت نظر داشتن دشمنان در مرزهای بیزانس، مورد استفاده قرار می دادند. علویان و یا امویان برای مقابله با عباسیان در قیام ها و جنبش های خود، لباس سفید می پوشیدند که نشانه ای در اعتراض به سلطه ی عباسیان بود. چنانکه می دانیم مأمون عباسی در هنگامی که امام رضا علیه السلام را به ولیعهدی انتخاب کرد، لباس سیاه را به لباس سبز، که نشانه ی علویان بود، تغییر داد. پس از چندی معارضان دولت عباسی لباس سفید بر تن کردند و کوشیدند تا عباس بن مأمون را به خلافت برسانند.11

در عصر عباسیان، لباس قرمز نیز شعار و نشانه ی عده ای دیگر شد. آنان از فرقه ی سفیانی و از خون خواهان بنی امیه بودند. ابومحمد سفیانی که در سال 133 قمری بر عباسیان خروج کرد، لباس قرمز بر تن داشت. فرمانده ی عباسی، یزید بن مزید شیبانی نیز هنگام جنگ با خوارج، پرچم قرمز برافراشت. خرّم دینان نیز در قیام خود علیه عباسیان، لباس قرمز پوشیدند و پرچم قرمز برافراشتند. محمد نفس زکیه در قیام خود (145 ق) لباس و ردای زرد بر تن کرد و همراه حسن بن علی بن حسین ملقب به افطس، در این قیام پرچم زرد برافراشت. سپاه امین نیز به هنگام درگیری با مأمون، لباس سفید پوشیده و پرچم سفید به اهتزاز درآورد.12

عباسیان به پوشش و لباس سربازان و لشکریان اهمیت ویژه ای می دادند و لشکریان را با آن لباس ها از عامه جدا می ساختند. آنان قبا و قلنسوه سیاه می پوشیدند.13 فرماندهان و امرا در هنگام شرف یابی نزد خلیفه، قبای سیاه، عمامه و جوراب به تن می کردند.14 عمده ی لشکریان در این عصر به هنگام جنگ، زره، کلاه خود، ساق بند و بازوبند می پوشیدند.15 نفت اندازان در سپاه عباسی، لباس های ضد حریق می پوشیدند تا به هنگام پرتاب آتش، دچار آتش سوزی نشوند.

اگر چه تمامی نیروهای نظامی در عصر عباسیان لباس های متحدالشکل نداشتند، اما هر یک از فرماندهان و لشکرها یا یگان ها لباسی خاص می پوشیدند؛ مثلاً نیروهای ترک و نگهبانان در عصر خلافت معتصم، دارای لباسی ویژه بودند تا آنان را از سایر نیروهای نظامی و فرماندهان، ممتاز سازد. فرماندهان خراسانی بر شانه های خود ردایی می افکندند. جنس لباس های سربازان از ساتن (اطلس) بود. خلفا به فرماندهان بزرگ لشکرهایشان، خُلّه که عمامه ای سیاه بود همراه با لباس سیاه یک رنگ با قبه و لباسی مثل آن بدون قبه از جنس خز قرمز و بافته شده از طلا و شمشیری زر اندود اعطا می کردند. اما سواره نظام، زره و کلاه خود می پوشیدند و اسب های خود را با پوشش های آهنین (برگستوان) می پوشانیدند و پیادگان، قباهای کوتاه که تا زیر زانو می رسید همراه با چکمه به تن می کردند.16 لشکریان هنگام جنگ نوعی از قلنسوه که سر و گردن را در بر می گرفت می پوشیدند و با کلاه خود و مغفر از خود محافظت می کردند. آنان بر بالای قلنسوه که لباس عمومی سربازان بود، عمامه می گذاشتند17 و گاهی هم آن را روی کلاه خود قرار می دادند.18 اما نیروهای آزاد، دارای پوشش مناسب و یک سانی نبودند و گاهی هم پوشش نداشتند؛ مانند بخشی از سپاهیان مأمون متشکل از عیاران و زندانیان که در مقابله با سپاهیان امین، برهنه جنگ می کردند و کمربندی به کمر داشتند و پوششی از برگ خرما که آن را خود می بافتند بر سر نهاده بودند و سپرهایی از برگ خرما و بوریا نیز در دست داشتند که قیر اندود بود و لابلای آن ریگ ریخته بودند.19

لوا و رایت (پرچم)

از دیرباز لشکرها و جنگ جویان در حین جنگ نشانه ها و علایمی (پرچم و درفش) به همراه داشتند.20 داشتن پرچم از یک سو نشانه ی عزت و شوکت و از سوی دیگر راهنمایی برای جنگ جویان جهت شناسایی هم رزمان و نیروهای خودی و در نهایت رمزی برای حفظ و انسجام و وحدت لشکر بود. اعراب چه در عصر جاهلیت و چه در عصر اسلامی، پرچم را رمز و سمبلی برای عزت و شکوه قبیله و قوم خویش می دانستند و نسبت به آن اهمیتی خاص قایل بودند. در عصر جاهلیت بر پرچم ها، سمبل ها و علایمی چون مار، روباه و گرگ ترسیم می کردند تا نشانی برای قبیله ی آنان باشد.21 اعراب عصر جاهلی برای هر یک از قبایل و حتی خاندان های خود، پرچم های مخصوصی داشتند. نقش پرچم در جنگ، برای آنان نقش کلیدی و حیاتی بود و برای حفظ آن و نیز در اهتزاز نگاه داشتن آن، تا پای جان می کوشیدند؛ زیرا پرچم باعث تقویت روحیه ی جنگ جویان بود و تا زمانی که افراشته باقی می ماند، نیروها می جنگیدند،22 اما به محض سقوط آن، نیروها دچار شکست می شدند و به عبارتی شکست آنان اعلام می شد23 و از میدان جنگ باز می گشتند. از این رو یک فرمانده هنگامی که لشکر می آراست و پرچم به دست پرچمدار می داد او را به حفظ آن تا پای جان سفارش می کرد.24 ابوسفیان قبل از شروع جنگ احد، طلحة بن ابی طلحة را فراخواند و پس از سپردن پرچم به دست وی، جهت حفظ آن سفارش فراوانی کرد و عظمت و پیروزی سپاه را مرهون حفظ پرچم دانست. او دستور اکید داد به محض کشته شدن پرچم دار سپاه، دیگری پرچم را به دست گیرد.25 بنابر این بعد از کشته شدن وی، برادرش عثمان آن را به دست گرفت.26 در این جنگ رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز منتظر از بین بردن پرچم دار قریش بود. هرگاه یکی از پرچم داران به دست سپاه پیامبر صلی الله علیه و آله کشته می شد، بلافاصله دیگری پرچم را به دست می گرفت. بدین ترتیب یازده نفر یکی پس از دیگری پرچم را به دست گرفته و کشته شدند.27 در این جنگ مشرکان سه پرچم یا لوا داشتند که در دار الندوه بسته شده بود.28 در این جنگ پس از آنکه تیر اندازان، جبل العینین را رها کردند و خالد مسلمانان را از پشت غافل گیر ساخت، ابتدا پرچم دار سپاه اسلام، مصعب بن عمیر کشته شد. کشته شدن او و تهاجم دشمن از پشت، به کلی روحیه ی مسلمانان را دچار آسیب ساخت و نهایتا به شکست آنان منجر گردید.

با توجه به اهمیت پرچم، همواره پرچم داران از بین شجاع ترین و قوی ترین مردان سپاه یا قبیله انتخاب می شدند و معمولاً انتخاب آنان از سوی فرماندهی کل صورت می گرفت.

دو گونه پرچم در سپاه اسلام مورد استفاده قرار می گرفت که یکی را لوا و دیگری را رایت می نامیدند.

الف) لِوا

در جنگ های عصر اسلامی، پرچمی برای کل سپاه به اهتزاز در می آمد که در متون از آن به عنوان لوا یاد شده است. لوا در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و اعصار بعدی به تنها علم یا پرچم بزرگ رسمی که متعلق به شخص فرماندهی کل و یا تمامی سپاه بود گفته می شد.29 این پرچم نشان اتحاد و یک پارچگی لشکر و انسجام نیروهای تحت فرمان فرماندهی کل بود، که آن را پرچم دار کنار فرمانده ی کل به اهتزاز در می آورد و یا آن را در میدان جنگ معمولاً در قلب آرایش و سازماندهی سپاه بر سر نیزه کرده و شجاع ترین جنگ جوی کل لشکر آن را حمل می کرد30 حاملان لوا از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله یا خلیفه انتخاب می شدند.31 آنان در هر غزوه و جنگی، تعویض می شدند.32 اما علاوه بر لوا در متون تاریخی به عنوان دیگری هم بر می خوریم که آن رایت است. اگر چه رایت نیز به معنای پرچم است اما نباید این دو را با یک دیگر اشتباه کرد یا به یک معنی دانست. آنها با هم تفاوت های زیادی دارند. لوا پرچم متعلق به کل سپاه بود و در هر جنگ تنها از یک لوا استفاده می شد، اما رایت متعلق به قبایل جزء یا فرماندهان رده ها و یگان ها بود و تعداد فراوانی از آن در سپاه حمل می شد و نیز از لحاظ رنگ و اندازه تفاوت داشت. لوا در اسلام از رایت قدیمی تر بود و تا قبل از فتح خیبر در لشکر اسلامی معمولاً لوا به اهتزاز در می آمد.33 پرچمدار، آن را به گونه ای حمل می کرد که باد در آن اثر نگذارد. او آن را بر شانه سمت چپ حمل می کرد و گاهی شمشیر یا سپر نیز در دست راست او قرار می گرفت.34

1. جنس و رنگ لوا

لوا اغلب از پارچه ای سفید درست می شد. معمولاً لواهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای فرماندهان سریه ها می بست، سفید بود؛ مانند نخستین لوایی که در سریه ها برای حمزة بن عبدالمطلب بست.35 و نیز در سریه ی عبیدة بن حارث، که لوای سفید آن را مقداد بن عمرو حمل می کرد.36 و در سریه ی سعد بن ابی وقاص به سوی خرار، رنگ همه ی آنها سفید بود.37 در جنگ بدر رسول خدا صلی الله علیه و آله لوایی سفید و دو رایت سیاه برافراشت، لوا را به دست مصعب بن عمیر سپرد و رایت عقاب را به دست علی بن ابی طالب، از مهاجران داد و رایت دیگر را برای سعد بن معاذ از انصار بست.38 در جنگ احد نیز لوا را به دست مصعب ابن عمیر سپرد و وقتی او شهید شد آن را به علی بن ابی طالب علیه السلام واگذار کرد.39 در فتح مکه و غزوه ی موته نیز لوا به رنگ سفید بود.40 در عصر خلفای راشدین و از جمله در فتوحات، لوا به همین رنگ بود. لوای سفیدی در جنگ صفین بردوش محمد بن حنفیه حمل می شد و حتی در سپاه معاویه نیز پرچم سفیدی در دستان عمرو بن عاص قرار داشت.41 در دوران بنی امیه نیز لوا معمولاً سفید بود، اما وقتی عباسیان به خلافت رسیدند آن را به رنگ سیاه تبدیل کردند. اولین لوای آنان توسط ابراهیم امام، برای ابومسلم خراسانی بسته شد، که الظلّ نام داشت.42 طول این لوا چهارده ذراع بود که بر سر نیزه ای به طول 13 ذراع بسته شد.43 شکل ظاهری لوا نیز معمولاً به صورت مربع بود.44

2. لوا برای قبایل بزرگ

در عصر جاهلیت معمولاً هر یک از قبایل در جنگ، لوایی خاص خود داشتند تا هم از سایر قبایل ممتاز و جدا شوند و هم نیروهای آنان بتوانند در زیر آن انسجام یابند و یا برای حفظ آن و کیان قبیله بجنگند.45 معمولاً این لوا در دار الندوه بسته می شد. از آن جمله می توان به لوای سفیان بن عوف برای بنی کنانه و لوای مذجح برای معاویه و یا لوای قضاعه برای کعب اشاره کرد.46

پیامبر صلی الله علیه و آله برای برخی از قبایل بزرگ نیز لوا می بستند که به معنای فرماندهی و یا ریاست قبیله و یا نشانه ی آن قبیله بود. از آن جمله به پرچم بنی عبد الدار در جنگ احد که به دست مصعب بن عمیر قرار گرفت،47 و در جنگ فتح برای مزینه و سایر قبایل،48 برای مالک بن نجار در تبوک 49 و نیز برای قبیله ی اوس، که لوای آن معمولاً به دست اسید بن حضیر و لوای خزرج که به دست حباب بن منذر و یا سعد بن عباده سپرده می شد می توان اشاره کرد.50 حتی آن حضرت برای هر یک از قبایل اوس و خزرج هم لوا قرار می داد.51 در جنگ فتح، چهار لوا برای چهار قبیله ی بزرگ اوس و خزرج و نیز مهاجران و بنی سلیم بست.52 برای مهاجران هم به عنوان یک قبیله لوا بسته می شد که معمولاً در دست امام علی علیه السلام بود.

امام علی علیه السلام نیز در دوران خلافت خود، برای قبایل بزرگ از جمله بنی همدان، لوا بست و آن قبیله را برای برخورد با شورش مردم حمص، به آن منطقه فرستاد.53 در این خصوص همچنین می توان به لوای قبیله ی بجیله، در دست جریر بن عبداللّه بجلی، لوای کنده به دست اشعث بن قیس54 و لوای قبیله ی طی در دست حابس بن سعد طایی در جنگ صفین اشاره کرد.55

گاهی نیز به جای لوا از حیوان استفاده می شد. از جمله در جنگ جمل، که لوا یا پرچم سپاه بصری ها، شتر عایشه بود.56

3. لوا به منزله ی حکم امارت یا فرماندهی سپاه

گاهی لوا نشانه ی حکم امارت یا فرماندهی سپاه و یا انجام مأموریت بود که فرمانده ی کل آن را به این منظور در اختیار او قرار می داد و اختیارات خود را به او تفویض می کرد.57 گاهی برای سریه های تبلیغی نیز که در آن جنگی رخ نمی داد لوا بسته می شد، مانند لوایی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای معاذ بن جمل بست و او را با گروهی به سوی یمن فرستاد.58 گاهی به تعداد فرماندهان لشکرها لوا افزایش می یافت. در آغاز جنگ های ردّه، ابوبکر برای یازده لشکر خویش یازده لوا بست.59 یکی از این ها به خالدبن ولید تعلق گرفت و چون خالد در کشتار قبایل بنی یربوع افراط کرد و آنان را به ناحق کشت، ابوقتاده ی باهلی ضمن گزارش عملکرد او، سوگند خورد هرگز تحت لوای خالد در هیچ جنگی حاضر نشود.60 ابوبکر همچنین وقتی برای ابوعبیدة بن جراح لوا بست، خالد بن سعید را تحت لوای او یعنی به عنوان معاونت وی اعزام داشت.61

خلیفه عمر بن خطاب نیز در فتوحات خود، همین شیوه را اتخاذ کرد و برای فرمانده ی هر لشکری که به سوی سرزمین های مختلف می فرستاد، یک لوا قرار می داد.62 او در ادامه ی فتح ایران، برای چند نفر از کوفیان لواهایی فرستاد، که از آن جمله می توان به لواهایی که برای نعیم بن مقرن جهت سرکوبی شورش مردم همدان، برای عقبة بن فرقد و بکیر بن عبداللّه برای فتح آذربایجان و نیز برای عبداللّه بن عبیداللّه جهت فتح اصفهان فرستاد اشاره کرد.63 لواهایی نیز برای محمد بن ابی عون، جهت بصره، یمامه و بحرین بسته شد.64

در دوران خلافت امام علی علیه السلام نیز از لوا برای انتصاب امارت و حکومت یا اعلام فرماندهی استفاده می شد. از جمله هنگامی که آن حضرت برای نبرد صفین حرکت می کرد سه تن از صحابه از جمله عبداللّه بن مسعود، ربیع بن خثیم و عبیدة السمعانی از حضور در جنگ عذر خواسته و به تشکیک افتادند. آنان از علی علیه السلام خواستند تا ایشان را به سوی مرزها فرستد و بر امور آن جا ولایت دهد. علی علیه السلام نیز آنان را ولایت ثغور قزوین و ری داد و ربیع بن خثیم را بر آنان ولایت داده و برای او لوا بست. این نخستین لوایی است که در کوفه بسته شد.65 در اعصار بعدی نیز گاهی لوا به همین معنا به کار می رفت، چنانکه در عصر عباسی برای امارت بغداد و ولایت مشرق و خراسان، دو لوا66 و نیز برای امیر الامرا لوایی قرار داده شد.67

4. لوا برای تأمین دشمن

از دیگر کارکردهای لوا، در امان قرار دادن دشمنان بود. به این گونه که در برخی از جنگ ها لوایی بر روی زمین نصب می شد تا کسانی که می خواهند تسلیم شوند در کنار آن مأوا و پناه گیرند. در این خصوص می توان به لوایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز فتح مکه در داخل شهر نصب کرد و اعلام فرمود که هر کس در کنار این پرچم جای گیرد جان او در امان است68 و نیز لوایی که امام علی علیه السلام قبل از جنگ نهروان و پس از اتمام حجت در برابر خوارج، برافراشت و اعلان کرد هر کس در کنار آن جای گیرد جانش در امان است، اشاره نمود.

5. لوا برای بسیج نیرو

از دیگر کارکردهای لوا، بسیج نیرو در زیر آن بوده است. معمولاً کسانی که برای بسیج نیرو به شهرها و میان قبایل می رفتند، لوایی برمی افراشتند و مردم را به گرد آمدن در زیر آن فرا می خواندند.69

لوا در دوران پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله از جمله نبردهای ردّه، پرچم کل سپاه بود و آن را فرماندهان بزرگ همراه خود داشتند.

ب) رایت

رایت به پرچم هایی گفته می شد که هر قبیله ی کوچکی آنها را به عنوان نشانه و علامت قبیله ی خود حمل می کرد و یا هر یگان و ستونی برای خود به اشکال و رنگ های مختلف همراه داشت، تا آن را از سایر قبایل و ستون ها ممتاز سازد. رایت در میان ایرانیان معادل با درفش و در حقیقت همان لباس کاوه ی آهنگر بود.70

در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و پس از آن، معمولاً در هر جنگ یک لوا یا پرچم کل و ده ها رایت یا پرچم های کوچک برای قبیله ها و یگان ها و فرماندهان جزء اختصاص می یافت. که آن را معمولاً شجاع ترین و قوی ترین جنگ جو از میان آن یگان و قبیله حمل می کرد.71 رایت معمولاً از لوا کوچک تر می باشد و استفاده از آن در اسلام جدیدتر و متأخرتر است.

رایت از زمان جنگ خیبر در سپاه اسلام برافراشته شد.72 این پرچم را فرمانده ی سپاه شخصاً برای قبیله یا یگان و نیز برای فرماندهان می بست. نخستین رایت برای عبیدة بن حارث در سریه ای بسته شد.73 در غزوه ی خیبر، پیامبر صلی الله علیه و آله برای علی علیه السلام پرچمی بست که شب قبل از آن فرموده بود:

لا عطین الرایة غداً رجل یحب اللّه ورسوله کراراً غیر فراراً یأخذها عنوه.74

آن حضرت در جنگ موته، سه فرمانده برای جنگ تعیین کرد و برای هر فرمانده رایتی برافراشت. پس از شهید شدن زید بن حارثه، جعفر بن ابی طالب رایت را به دست گرفت و پس از شهادت او نیز عبداللّه بن رواحه رایت را برافراشت و به هدایت لشکر پرداخت تا او هم شهید شد و خالد بن ولید رایت را به دست گرفت و جنگ را با عقب نشینی نیروها به پایان رساند.75

در جنگ های عصر فتوح نیز علاوه بر لوا که در کنار فرمانده ی کل به اهتزاز در می آمد، هر یک از فرماندهان جزءِ تحت فرمان فرمانده ی کل و هر یک از قبایل نیز برای خود رایت هایی حمل می کردند.76

در جنگ جمل، غیر از لوایی که به دست ابن حنفیه از سپاه امام علی علیه السلام 77 و لوایی که در دست عبداللّه بن زبیر از سپاه جمل قرار داشت، رایت های زیادی نیز توسط قبایل برافراشته شده بود.78 در جنگ صفین نیز رایت در دست هاشم بن عُتبة بن مرقال بود.79 در متون تاریخی به صراحت اشاره شده است که در این جنگ لوا و رایت هر دو مورد استفاده بوده است:

فلما دنا من البصرة کتب الکتائب و عقد الالویة والرایات وجعلها سبع رایات، رایة لهمدان ورایة... .80

در عصر بنی امیه، هر یک از فرماندهان توّابون، که به خون خواهی امام حسین علیه السلام قیام کرده بودند، رایتی بسته بودند. سلیمان بن صرد خزاعی رهبر این قیام، رایتی در دست داشت. وقتی او شهید شد، مسیب بن نجبه ی فزاری و پس از او عبداللّه بن سعد آن را برافراشت.81

1. جنس و رنگ رایت

جنس رایت معمولاً از پوست حیوانات و یا پارچه های متنوع با رنگ های گوناگون و اشکال و رموز خاص و مختلف بود. رایت رسول خدا صلی الله علیه و آله معروف به عقاب، قطعه ای از بُرد عایشه، همسر او بود.82

گاهی نیز کسانی به ناچار از عمامه ی خود به عنوان رایت استفاده می کردند؛ مانند بریدة بن الحصیب که در سال 63 قمری چنین کرد.83

رنگ رایت با رنگ لوا تفاوت داشت و معمولاً رایت هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ ها می بست، به رنگ سیاه بود، بر خلاف لوا که همیشه از رنگ سفید انتخاب می شد.84 در غزوه ی حنین رایت آن حضرت که عقاب نام داشت به رنگ سیاه بود و بر روی آن نوشته شده بود:

لا اله الا اللّه ، محمد رسول اللّه .

در دوران خلفای راشدین باز هم رایت به رنگ سیاه بود و رایت پیامبر صلی الله علیه و آله (عقاب) نیز در جنگ های آن عصر به رنگ سیاه حمل می شد. از جمله در تهاجم خالد بن ولید به دمشق که پس از بازگشت از عراق در دوران خلافت ابوبکر انجام شد.85

در جنگ صفین رایات سپاه معاویه به رنگ قرمز بود و وقتی باد آن را بر سر نیزه ها به حرکت در می آورد چون مرغان شکاری می نمود.86 به نظر می رسد انتخاب رنگ قرمز در سپاه معاویه نشان از خون خواهی عثمان بوده است. اما در دوران بنی امیه رایت سپاه به رنگ سفید در آمد.87

مختار در قیام خود از رایت سبز استفاده کرد و عبداللّه بن حارث بن سریج نیز در شورش خود علیه خلافت، از رایت سرخ بهره برد.88 این رنگ تا دوران قیام عباسیان تداوم داشت. اما آنان به هنگام دعوت خود به تیمن و تبرک و در تبعیت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و بنی هاشم که در جنگ هایشان رایت سیاه حمل می کردند، اقدام به حمل رایت سیاه کردند.

نخستین رایتی که در دعوت عباسیان برافراشته شد السَّحاب نام داشت.89 به هنگام این دعوت، لشکر عباسی 70 هزار نیروی نظامی داشت که ده ها رایت سیاه در آن برافراشته بودند و به همین لحاظ آنان را مسوّده می خواندند. بعضی گفته اند آنان بدان علت رایت سیاه حمل می کردند که عامل به آن روایت باشند که در آن آورده شده است که مهدی آخر الزمان برای برپایی قسط و عدالت در جهان با پرچم های سیاه ظهور خواهد کرد.90 و شاید انتخاب رنگ سیاه به خاطر حدیثی بود که محمد بن علی بن عبداللّه بن عباس، از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کرد:

اذا رأیتم الرایات السود مقبلة من خراسان فأتوها ولو حبواً علی الثلج؛91

هنگامی که پرچم های سیاه را دیدید که از خراسان به سوی شما می آیند در زیر آنها جمع شوید حتی اگر نشسته بر روی برف با سینه حرکت کنید.

و عبداللّه بن عباس نیز می گفت:

اذا کانت سنة ثلاثین و مئة لم یظهر احد بالمشرق برفع رایة سوداء الینا الانصر؛92 هنگامی که سال 130 فرا رسد کسی در مشرق پرچم های سیاه را برای ما برنمی افرازد مگر پیروز می شود.

ابراهیم امام نیز به ابوهاشم سفارش می کرد که

رنگ سیاه رنگ لباس ما و لباس یاران و عزت ما در آن است. پرچم رسول اللّه سیاه و پرچم علی علیه السلام نیز سیاه بود. پس بر شما باد به رنگ سیاه که لباس شما و پرچم شما باشد.

لذا اباهاشم نیز به داعیان امر کرد که شیعیان او لباس سیاه پوشند و پرچم های سیاه به اهتزاز درآورند. وی همچنین ابا سلمه را نیز با سه پرچم سیاه به سوی خراسان فرستاد.93 وقتی ابوهاشم با پرچم های سیاه آمد از او پرسیدند چرا رنگ سیاه را انتخاب کردی؟ گفت:

عزت این دولت در آن است. تا وقتی لباس سیاه در میان بنی هاشم است عزت آن از بین نمی رود.94

در طول دولت عباسی رنگ رایت، سیاه بود. اما در بخشی از حکومت مأمون و پس از آن که وی امام رضا علیه السلام را به ولیعهدی برگزید، لباس و رایت سیاه را کنار گذاشت و لباس سبز پوشید و سبز را رنگ رسمی خلافت اعلام کرد. چنانکه می دانیم بیعت پیروان عباسیان با ابراهیم بن مهدی و مخالفت با مأمون به خاطر کنار گذاشتن رنگ سیاه بود. پس از شهادت امام رضا علیه السلام ، مأمون دوباره لباس سیاه را رنگ رسمی قرار داد و لباس سبز را از تن خود برکند. به هنگام قیام بابک، سپاهیان او هم رایت های قرمز برافراشتند و هم لباس های سرخ پوشیدند و بدین سبب به سرخ جامگان معروف شدند.

2. رایت به منزله ی یگان رزم

گاهی از عنوان رایت به جای یک یگان و مجموعه ی نیروی نظامی استفاده می شده است که باید منظور از آن، نیروهای تحت آن رایت باشند. از جمله سعد بن ابی وقاص، آن جا که عمر بن معدی کرب و دو تن دیگر از بزرگان و فرماندهان را برای بسیج نیرو اعزام می داشت، به آنان چنین می گفت:

شما شعرا، خطبا و شجاعان عرب هستید. فدوروا فی القبایل والرایات و حرضوا الناس علی القتال؛ در میان قبایل و پرچم ها بگردید و مردم را برای جنگ تشویق کنید.

در جاهای دیگر نیز هنگامی که صحبت از بسیج نیرو و جمع آوری نیرو برای جنگ می شود و یگان ها و قبایل برای جنگ حرکت می کنند، از آنان به عنوان رایات یاد می شود.95

نتیجه

در یک بررسی اجمالی از سیر تحول در پوشش نظامی در عصر اسلامی از آغاز تا عصر عباسی، تلاش های فراوان پیامبر صلی الله علیه و آله و خلفا و امرا و فرماندهان را می بینیم که می کوشند برای انسجام بخشیدن و شناسایی نیروهای خودی از دشمن، به پوشش یک سانی دست یابند و آن را در جنگ ها مورد استفاده قرار دهند، که این امر به ویژه در سده های اخیر و در ارتش های منظم مورد توجه قرار گرفته است. از دیگر تلاش های آن فرماندهان، استفاده از پرچم در جنگ با عنوان لوا و رایت بوده تا بدین وسیله نیروهای جنگ جو به یک انسجام و نظم دست یابند و بتوانند یک دیگر را باز شناسند و با نیروهای دشمن مخلوط نشوند و هماهنگی لازم را در زیر پرچم داشته باشند.

لوا و رایت تفاوت های عمده ای داشتند که نباید آنها را یکی پنداشت؛ زیرا لوا برای کل سپاه و رایت برای قبایل و یا فرماندهان جزء استفاده می شده و رنگ آنها هم متفاوت بوده است. همیشه لوا به رنگ سفید ولی رایت به رنگ های سیاه و گاهی نیز قرمز و سبز بوده است. این پرچم ها می توانستند به انسجام و هماهنگی نیروهای عمل کننده در جنگ کمک کنند و علاوه بر آن، سبب تقویت روحیه ی نیروهای خودی شوند.

پی نوشت ها:

1. ترمذی، سنن، (اوصاف النبی)، ص 54.

2. طبری، تاریخ الطبری، ج 7، ص 274 و ج 8، ص 63؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 4، ص 125. اعراب عصر جاهلی به هنگام رزم لباس ویژه و مخصوص نداشتند و غالبا لباس های آنان متنوع و گوناگون بود. ابن عبدربه، العقد الفرید، ج 2، ص 225.

3. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص 173 174 و 334، ج 1، ص 485 و ج 5، ص 139.

4. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 46؛ واقدی، المغازی، ج 2، ص 819.

5. مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 362؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، ج 5، ص 133.

6. بلاذری، فتوح البلدان، ج 1، ص 297؛ واقدی، همان، ج 1، ص 70.

7. به علت عملکرد سوء و ناصواب خالد و کشتار بنی جذیمه، وقتی خالد بن ولید به مدینه بازگشت عمر بن خطاب به آن دلیل و دلایل دیگر شخصا به این فرمانده ی فاتح حمله برد، عمامه را از سرش برداشت و تیرهای داخل عمامه را بیرون آورد و شکست و به زیر پا انداخت.

8. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 8، ص 20 75.

9. خطیب، بغدادی، تاریخ بغداد، ج 13، ص 142.

10. حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام السیاسی، ج 2، ص 427.

11. ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه، ص 163.

12. عبدالعزیز سالم، العصر العباسی الاول، ص 319.

13. ابن طیفور، بغداد فی تاریخ الخلافة العباسی، ج 2.

14. هلال صابی، رسوم دارالخلافه، ص 92.

15. امیر علی، مختصر تاریخ العرب، ص 368.

16. نعمان ثابت، الجندیه فی العصر العباسی، ص 165.

17. ابن سعد، همان، ج 5، ص 138. عمر در این خصوص گفته است: العمائم تیجان العرب» جاحظ، البیان و التبین، ج 2، ص 43. ابوالاسود دوئلی از فرماندهان سپاه امام علی علیه السلام در جنگ صفین می گفت عمامه باغی است در جنگ، پوششی است از گرما، محافظی است در باران، حفاظی است از خطرها و افزاینده ای است در قد که عادت عرب محسوب می شود. نصربن مزاحم المنقری، وقعة الصفین، ج 3، ص 52.

18. طبری، همان، ج 8، ص 2.

19. مسعودی، همان، ج 3، ص 379.

20. معروف ترین پرچم که در تاریخ اسطوره ای ایران تا امروزه مشهور و معروف بوده است، پرچم کاوه ی آهنگر است. این آهنگر پیش بند چرمین خود را بر سر نیزه کرد. ساسانیان پرچمی را مشابه آن به عنوان پرچم رسمی قرار دادند که آن را «درفش کاویانی» می خواندند. این پرچم در فتوحات به دست سپاه اسلام افتاد.

21. ابن منظور، لسان العرب، واژه ی لواء.

22. ابن هشام، همان، ج 3، ص 342؛ ابن حنبل، المسند، ج 1، ص 31. یک نمونه ی آن غزوه ی موته است که زید بن حارثه فرمانده ی اول سپاه پرچم را، در دست داشت و وقتی شهید شد جعفر بن ابی طالب پرچم را به دست گرفت. ابتدا دست راست او در جنگ قطع شد و پرچم را به دست چپ داد، سپس دست چپ او را نیز قطع کردند ولی باز نایستاد و پرچم را با بازوانش گرفت تا شهید شد. پس از او بلافاصله عبداللّه بن رواحه پرچم را به دست گرفت تا شهید شد و پس از آن خالد پرچم را به دست گرفت و سپاه را بازگردانید. ابن هشام، همان، ج 3، ص 378.

23. واقدی، همان، ج 1، ص 239؛ ابن هشام، همان، ج 4، ص 19؛ طبری، همان، ج 3، ص 237.

24. واقدی، همان، ج 1، ص 225؛ طبری، همان.

25. ابن هشام، همان، ج 3، ص 68 70.

26. واقدی، همان، ج 1، ص 226.

27. همان.

28. واقدی، همان جا.

29. طریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 199.

30. واقدی، همان، ج 1، ص 12؛ ابن هشام، همان، ج 2، ص 251 و ج 3، ص 342؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر فی فنون المغازی و السیر، ج 1، ص 246.

31. واقدی، همان، ج 1، ص 388 و ج 4، ص 7؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 45 48.

32. واقدی، همان ج 1، ص 221 و ج 2، ص 822؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 245.

33. ابن سعد، همان، ج 2، ص 77.

34. حسین بن عبداللّه ، آثار الاول، ص 163؛ مسعودی، همان، ج 2، ص 359؛ ابن کثیر، همان، ج 4، ص 25.

35. ابن جوزی، المنتظم، ج 1، ص 287.

36. همان، ج 1، ص 288.

37. همان؛ ابن سعد، همان، ج 1، ص 233.

38. ابن هشام، همان، ج 2، ص 251.

39. ابن هشام، همان.

40. ابن سعد، همان، ج 2، ص 6 29؛ طبری، همان، ج 2، ص 259 261.

41. واقدی، همان، ج 1، ص 312.

42. جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج 1، ص 181.

43. محمد فرج، المدرسة العسکریة الاسلامی، ص 455.

44. ابن حنبل، همان، ج 4، ص 297؛ تَرمذی، صحیح، باب الجهاد.

45. قلقشندی، صبح الاعشی، ج 1، ص 136.

46. طبری، همان، 1327.

47. ابن ابی الحدید، همان، ص 1660.

48. ابن سعد، همان، ج 1، ص 134.

49. واقدی، همان، ج 1، ص 400.

50. همان، ج 1، ص 82 83.

51. واقدی، همان، ج 1، ص 362.

52. ابن سعد، همان، ص 827.

53. ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 822.

54. دینوری، الاخبار الطوال، ص 47.

55. همان، ص 171. به نظر می رسد دینوری اشتباها به جای رایت از عنوان لواء استفاده کرده است.

56. ابن ابی الحدید، ج 2، ص 114.

57. ابن سعد، همان، ج 2، ص 6 9؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 133؛ ابن اعثم کوفی، همان، ج 1، ص 89.

58. ماکولا، الاکمال، ص 310.

59. طبری، همان، ج 3، ص 387؛ ابن کثیر، همان، ج 6، ص 315. یک لوا برای خالد بن ولید برای جنگ با طلیحة بن خویلد، یک لوا برای عکرمة بن ابی جهل برای جنگ با مسیلمه، یک لوا برای مهاجربن امیه برای جنگ با یاران اسود عنسی، یک لوا برای خالد بن سعید بن عاص برای مشارف الشام و نیز لواهایی برای عمر بن عاص، حذیفة بن محصن، عرفجة بن هرثمه، شرحبیل بن حسنه، طریفتة بن حاجز، سوید بن مقرن، علاء بن حضرمی برای بحرین، تهامه، بنی سلیم، قضاعه و دبا بست و آنها را منصب فرماندهی داد.

60. ابن ابی الحدید، همان، ص 1865.

61. ابن عساکر، مختصر تاریخ دمشق، ص 1014.

62. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 409.

63. همان.

64. طبری، همان، ج 5، ص 881.

65. دینوری، همان، ص 165.

66. ابن جوزی، همان، ص 1652.

67. همان، ص 1657.

68. ابن اثیر، همان، ص 1035.

69. ابن اثیر، همان، ج 2، ص 696.

70. مسعودی، همان، ج 1، ص 218.

71. طبری، همان، ج 3، ص 387؛ ابن کثیر، همان، ج 6، ص 315.

72. ابن سعد، همان، ج 2، ص 77. ابن سعد تفاوت رایت و لوا را به لحاظ زمانی، چنین ذکر می کند: «وعظ الناس و فرق فیهم الرایات و لم تکن الرایات الیوم خیبر انما کانت الالویة». ابن سعد، همان. یگان های مهاجر و انصار هر یک رایتی مخصوص خود داشتند. یعقوبی، همان، ج 2، ص 52.

73. ابن هشام، همان، ج 2، ص 595.

74. ابن هشام، همان، ج 2، ص 334؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 93؛ سبط بن جوزی به جای لفظ «الرایة»، لوا آورده است: «انی دافع لواء غدا». ابن جوزی، تذکرة خواص الامة، ص 16.

75. ابن سعد، همان، ج 1، ص 661.

76. طبری، همان ،ص 888، 1054، 1057، 1089 و 1360.

77. همان، ص 182 و 147. این رایت به گفته ی مسعودی همان رایت عقاب متعلق به پیامبر صلی الله علیه و آله و به رنگ سیاه بود، مسعودی، همان، ج 2، ص 363.

78. دینوری، همان، ص 148.

79. همان، بر اساس گفته ی مسعودی این همان رایت عقاب متعلق به پیامبر صلی الله علیه و آله و به رنگ سیاه بود. همان.

80. دینوری، همان، ص 146.

81. طبری، همان، ص 1357.

82. ابو یوسف، الخراج، ص 208؛ ابن سعد ،همان ،ج 2، ص 77؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 67.

83. محمود عواد، الجیش و القتال، ص 200.

84. ابن سعد، همان ،ج 2، ص 6 9؛ طبری، همان، ج 2، ص 259 261. در عبارت ابن سعد آمده است «کانت رایته سوداء و لوائه ابیض» ابن سعد، همان جا، این امر دقیقا تفاوت بین رایة ولوا را نشان می دهد.

85. ابن اثیر، همان، ج 2، ص 409؛ بلاذری، ص 132؛ دینوری این پرچم را به رنگ سفید ذکر کرده است، دینوری، همان، ص 134.

86. ص 179.

87. در حادثه ی خونبار کربلا در سپاه حسین علیه السلام یک رایت بزرگ به دست ابوالفضل العباس بود که در حفظ آن رایت تا پای جان پیش رفت. رایت سپاه عمربن سعد نیز در دست زید غلام او قرار داشت. دینوری، همان، ص 256.

88. طبری، همان، ج 5، ص 381.

89. ابراهیم امام دو رایت و لوا برای ابومسلم فرستاده بود، رایتی که نام سحاب داشت بر نیزه ای به ارتفاع 13 ذراع به اهتزاز در آمده بود. ابن خلدون، العبر، ترجمه، ج 2، ص 190.

90. ابن ماجه، السنن، ج 2، ص 1366.

91. مجهول المؤلف، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص 200.

92. همان.

93. همان، ص 245.

94. همان، ص 245.

95. همان، ص 114، 197، 136 و 342.

 

منابع:

ابراهیم حسن، حسن، تاریخ الاسلام السیاسی، چاپ هفتم (قاهره، مکتبة النهضة المصریه، 1964م).

ابن اثیر، عزالدین احمد بن ابی المکارم، الکامل فی التاریخ (بیروت، دار صادر، 19651979م).

، الکامل فی التاریخ (بیروت، دارالکتب العلمیة، 10 جلدی، چاپ اول، 1407ق/1987م).

ابن حنبل، احمد بن محمد، المسند، 7 جلدی، چاپ سوم (مصر، دار المعارف، 1368ق/1949م).

ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری (بیروت، دار صادر، 1957م)

، الطبقات الکبری (قاهره، دارالتحریر، 1388ق/1968م)

، الطبقات الکبری (لیدن، کلیة برلین، 1322ق).

ابن سید الناس، فتح الدین ابوالفتح محمد بن محمد بن عبداللّه ، عیون الاثر فی فنون المغازی والشمائل والسیر، 2 جلدی (بیروت، دارالفکر، بی تا).

ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیة والدول الاسلامیة (بیروت، دار بیروت للطباعة والنشر، 1385ق/1966م).

ابن عبد ربه، محمد، العقد الفرید، تحقیق عبدالمجید استرحینی، 9 جلدی، چاپ سوم (قاهره، دارالکتب العلمیة، 1497ق/1987م).

، العقد الفرید، تحقیق احمد امین (قاهره، 1948م).

ابن قتیبه دینوری، ابو محمد عبداللّه بن مسلم، عیون الاخبار، تحقیق محمد اسکندرانی، چاپ سوم (بیروت، دارالکتاب العربی، 1418ق).

، عیون الاخبار، (قاهره، مطبعة دارالکتاب المصریة، 1925م).

ابن کثیر، عماد الدین ابوالفداء اسماعیل، البدایة والنهایة فی التاریخ، 15 جلدی (بیروت، دارالفکر، دارالمعارف، 1966م).

ابن ماجه، ابو عبداللّه محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، (سنن المصطفی) تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، 2 جلدی، (بیروت، المکتبة العلمیه، بی تا)

، سنن ابن ماجه، (سنن المصطفی)، چاپ دوم (بیروت، دارالفکر، بی تا).

ابن منظور، محمد بن مکرم بن علی، لسان العرب، 15 جلدی (بیروت، دار صادر، بی تا).

ابن هشام، ابو محمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه(ص)، 4 جلدی (بیروت، دارالجیل، بی تا).

، السیرة النبویه(ص)، تحقیق مصطفی السقا و دیگران (قاهره، المطبعة المصطفی البابی الحلبی، 1355ق).

انصاری، ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم، الخراج، چاپ پنجم (قاهره، دارالمعارف للمطبوعات، 1396ق).

بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، تحقیق صلاح الدین المنجد (قاهره، مطبعة البیان العربی، بی تا)

، فتوح البلدان (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1298ق/1978م).

ترمذی، محمد بن عیسی بن سوره، سنن الترمذی، تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، 5 جلدی، چاپ سوم (بیروت، دارالفکر، 1298ق/1978م).

ثابت، نعمان، الجندیة فی الدولة العباسیة، وقف علی طبعة وراجعة عبدالستار القرغولی و ابراهیم الزهاوی (بغداد، مطبعة بغداد، 1939م

، الجندیة فی الدولة العباسیة، (مطبعة اسعد، چاپ دوم، 1956م).

جاحظ، ابو عثمان عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ، تحقیق عبدالسلام هارون، 2 جلدی (قاهره، مکتبة الخانجی، 1964 1965م).

خطیب، عبداللّه مهدی، الحکم الاموی فی خراسان، چاپ اول (بیروت، مطبعة مؤسسة الاعلمی، 1975م).

، الحکم الاموی فی خراسان (ایران در روزگار اموی)، ترجمه ی محمدرضا افتخار زاده (تهران، رسالت قلم، 1378ش).

دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین الشیال (بغداد، عیسی البابی الحلبی و شرکاء، 1960م).

زیدان، جرجی، تاریخ التمدن الاسلامی، چاپ سوم (مصر، مطبعة الهلال، 1922م).

سلومی، عبدالعزیز عبداللّه ، دیوان جند: نشأته و تطوره فی الدولة الاسلامیة حتی عصر المأمون (مکة المکرمه، مکتبة الطالب الجامعی العزیزیه، 1406ق/1986م).

صابی، هلال بن المحسن، رسوم دار الخلافة، تحقیق میخائیل عواد (بغداد، المطبعة البانی، 1383ق/1964م).

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، 13 جلدی (بیروت، دار احیاء التراث العربی)

، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (طبعة دار المعارف، 1966م).

، تاریخ الرسل و الملوک (بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1409ق).

عباسی، حسن بن عبداللّه بن محمد بن عمر بن محاسن بن عبدالکریم، آثار الاول فی ترتیب الدول (قاهره، مطبعة بولاق، 1295ق).

، آثار الاول فی ترتیب الدول، حققه عبدالرحمن عمیره (بیروت، دارالجبل، 1409م).

فرج، محمد، العبقریة العسکریة فی غزاوات الرسول (بیروت، دارالفکر العربی، 1377ق/1958م).

کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، 8 جلدی، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1406ق/1986م).

ماکولا، الاکمال (چاپ مصر، بی نا، بی تا).

مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محی الدین عبدالحمید، 4 جلدی (بیروت، دارالمعرفه، 1403ق/1982م)

، مروج الذهب و معادن الجوهر (قاهره، المکتبة التجاریه، 1384ق).

المنقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام، هارون، چاپ دوم (قاهره، مطبعة المدنی، 1962م).

نامعلوم، اخبار الدولة العباسیة و فیه اخبار العباس و ولده، تحقیق عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی (بیروت، دارالطلیعه، 1971م).

نویری، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون الادب، 23 جلدی، چاپ اول (قاهره، دارالکتب المصریه، 1345ق/1933م).

واقدی، محمد بن عمر، المغازی رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، تحقیق: مارسون جونس، چاپ دوم (بیروت، 1404ق/1984م).

یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی (بیروت، دار صادر، بی تا).



1 استادیار تاریخ دانشگاه امام حسین علیه السلام .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان